هفت آسمان-صعود به آسمان /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

همان طور که می دانید جهان از هفت آسمان تشکیل شده است. لطفا در مورد این هفت آسمان و ویژگی های آنان توضیح بفرمایید. همچنین آیا انسان می تواند به آن آسمانها برود یا خیر؟


آنچه از آیات قرآن استفاده مى شود، آن است که آسمان هاى هفت گانه، حقیقتى عینى است؛ چرا که با اوصافى عینى برخى از آنها را توصیف فرموده است؛ مثلاً: «وزینا السماء الدنیا...؛ ما آسمان دنیا را، به وسیله ستارگان تزیین کردیم». البته چگونگى هفت آسمان، بر کسى معلوم نیست؛ همان گونه که مجهولات دیگرى در مورد آسمان ها و فضاى بى کران هستى وجود دارد در فضایى که ابر اخترها (سوپر نواها) در فاصله هیجده میلیارد سال نورى کشف مى شود، پى بردن به چگونگى تلفیق آسمان ها و پیوند آنها با یکدیگر، کارى ساده و در دسترس نیست.یکى از احتمالات پیرامون آسمان هاى هفتگانه مراتب طولى نظام خلقت است. بر این اساس، همه جهان مادى آسمان اول است.پاسخ سؤال را ضمن بررسى سه تعبیر کلیدى مطرح شده آن، پى مى گیریم: 1) آسمان 2) فضا 3) محدودیت یا نامتناهى بودن آسمان.1) آسمان: آسمان در لغت به معانى چرخ، فلک، گنبد، فلک اعلى، گردون و... آمده است. نیز قرآن، هنگامى که از این عالم محسوس، که کم و بیش مى توانیم از آن آگاهى و اطلاع حاصل کنیم، گفت وگو مى کند، تعبیر سماوات و ارض را به کار مى برد: «اللّه الذى خلق السموات و الارض؛ خداوند همان کسى است که آسمان ها و زمین را آفرید»، (ابراهیم / 32). البته گاهى براى تأکید بیشتر و براى این که محتواى آسمان ها و زمین را نیز شامل شود، کلمه «ما بینهما» را اضافه مى کند: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین؛ ما آسمان ها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازى (و بى هدف) نیافریدیم»، (دخان / 38).سؤالى که در این جا است این که مفهوم سماوات و ارض و ما بینهما چیست؟ آیا کنایه از همه عالم غیر از خداست یعنى در بین مخلوقات عالم، غیر از عالم ماده، عوالم دیگرى که مجرد باشند وجود دارد و قرآن در این تعبیر به آن ها هم اشاره کرده است؟ یا فقط اشاره به همین عالمى دارد که ما با آن آشنا هستیم و یا مى توانیم آشنا شویم؟ حال یا بدان جهت که اساسا غیر از عالم ماده، عوالم غیر مادى (مجرد) وجود ندارد یا این که شمول سماوات و ارض بر کل عالم مادى، به معناى نفى مجردات (نفى عوالم غیر مادى) نیست بلکه ممکن است عوالم دیگرى نیز باشد منتهى در این تعبیرات قرآنى (= سماوات و ارض و ما بینهما) به آن اشاره اى نشده است آیا سماء به معناى جهت بالا و برتر است یعنى فوق یا به معناى موجود عالى است چنان که از معنى ریشه آن یعنى «سمّو» بر مى آید؟به دو دلیل سماء در قرآن به معناى فوق و جهت بالا و برتر به کار نرفته است:الف: کلمه فوق قابل جمع بستن نیست زیرا جهت بالا تعدد ندارد امّا سماء در قرآن به صورت جمع به کار رفته است. ب: آنچه از مفهوم فوق فهمیده مى شود دلالت بر یک ذات موجود و فرد ندارد در حالى که سماء در قرآن به عنوان موجودى حقیقى ذکر شده است پس سماء در قرآن به معناى موجود عالى است.حال این سؤال مطرح است که این ذات (موجود) عالى، مادّى است یا مجرد یا اعم؟ جواب: مانفى نمى کنیم که سماء به معناى غیر مادّى هم به کار رفته باشد و شاید در قرآن هم چنین کاربردى وجود داشته باشد ولى این سماواتى که در کنار ارض به کار رفته و هفت گانه است، مادّى است. این ادعا، از بررسى آیات متعددى که در این زمینه در قرآن آمده است اثبات مى شود که به یکى از آن ها اشاره مى شود: «ثمّ استوى الى السماء و هى دُخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین * فقضهُن سبع سموات؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: به وجود آئید (و شکل گیرید)، خواه از روى اطاعت و خواه اکراه! آنها گفتند، ازروى اطاعت مى آییم (و شکل مى گیریم). در این هنگام آن ها را به صورت هفت آسمان آفرید»، (فصّلت / 11 ـ 12).«از ظاهر آیه بر مى آید: آنچه بعدها آسمان هفت گانه شد، در آغاز به صورت وحدت موجود بوده است و از دُخان [دود یا به تعبیر امروز گاز]، و خداوند آن را به صورت هفت موجود درآورد و هفت آسمان پدیدار شد. در این جا، اگر کسى احتمال بدهد که این دود (یا گاز) مادى نیست، ظاهرا باید ذهن خود را متهم کند! دخان، دُخان مادى است و تعبیر هفت آسمان، تعبیرى است که در مادیات به کار مى رود و با مجردات مناسبتى ندارد. بدین طریق از آیه بر آمد که سماوات هفت گانه، مادّى هستند»، (معارف قرآن، محمدتقى مصباح یزدى، ص 235).البته این دلیل بر این مطلب نمى تواند باشد که کلمه سماء در همه جاى قرآن به معناى مادى به کار رفته مثلاً در بعضى موارد به مفهوم موجود عالى و علّو در مرتبه به کار رفته است: «و فى السّماء رزقکم و ما توعدون؛ روزى تان و آنچه که به شما وعده داده مى شود (ظاهرا منظور بهشت است) در آسمان قرار دارد»، (ذاریات / 22). نمى شود گفت چون آب که حیات و زندگى از آن است، از آسمان مى بارد لذا، در آیه، آسمان را منشأ رزق دانسته است زیرا اگر چنین بود مناسب تر این بود که مى فرمود: و فى الارض رزقکم چرا که حقیقةً روزى آدمى در زمین است. به علاوه، از ظاهر برخى آیات استنباط مى شود که هر چه در این عالم مادى است از آن عالم فوق نازل مى شود: «و ان من شى ءٍ الاّ عندنا خزائنه؛ خزاین همه چیز، تنها نزد ماست»، (حجر، آیه 21). یعنى همه چیز در آنجاست و سپس به عالم ماده نزول مى کند و روزی انسان هم باید از نزد خدا نازل شود. حتى هستى همه باید از مرتبه بالاتر نازل شود. این که در آیه مطرح شده است بهشت هم در آسمان است (و ما توعدون) یعنى چنین نیست که بهشت در یکى از کُرات آسمانى قرار دارد. در قیامت همه این عوالم دگرگون مى شود. حقیقت بهشت، الآن هم در عالم دیگرى موجود است و در روز قیامت مجسم خواهد شد و مردم خود را در آن عالم خواهند یافت. آیات متعدد دیگرى نیز در قرآن هست که بر اسکان غیر مادى آسمان دلالت دارند، (ر.ک: مائده / 112 و 114، سجده / 50، بقره / 22 و...).تا این جا روشن گردید که آسمان در قرآن هم به مفهوم مادى استعمال شده است؛ یعنى همین فضاى گنبدى شکل قابل مشاهده که قابل رؤیت است و هم به مفهوم غیر مادى. حال چنین مى گوئیم: خواه آسمان را به مفهوم مادى بگیریم یا غیر مادى، در هر صورت هر دو به تصریح قرآن مخلوق خدا هستند هم چنان که در آیه 31 سوره ابراهیم در ابتدا به آن اشاره گردید بدیهى است مخلوق خدا که نمى تواند خدا قرار گیرد.2) فضا: در مورد فضا هم باید گفت در لغت به معنى مکان وسیع، زمین فراخ، مکانى که کره زمین در منظومه شمسى اشغال مى کند استعمال شده است و هم چنان که از موارد استعمالش پیدا است، یک مفهوم مادى است و نمى تواند واجب الوجود و خدا، که از مادیات و جسمانیات نیست قرار گیرد. هر چند با دقت عقلى بیشترى، فضا چیزى جز ظرف قرار گرفتن اشیاء نیست و خود یک وجوه حقیقى و عینى ندارد.3) نامتناهى بودن آسمان: به گفته برخى دانشمندان اگر منظور از آسمان، آسمان مادى است یعنى بخشى از عالم طبیعت که محل استقرار کُراتى از قبیل ماه، خورشید و ستارگان و... است به دلایل زیر، چنین ادعائى درست نیست:1- اگر در تعریف جسم بگوئیم آنچه که محدود به سطح است؛ اساسا جسم نامتناهى وجود نخواهد داشت. مقتضاى هر جسمى آن است که در مکانى باشد. اگر شیئى نامتناهى باشد مکان آن نیز نامتناهى خواهد بود امّا چون مکان از لحاظ مقدار متناهى و محدود است، شى ء نیز باید متناهى باشد.2- از خصوصیات جسم، داشتن ابعاد و امتداد مشخّص و اشغال ظرفى به عنوان مکان است لذا نمى شود درباره جسم سخن گفت اما حرفى از مکان در میان نباشد. از طرفى ممکن نیست که مکان بزرگتر از بزرگى جسمى باشد که آن را اشغال کرده است پس در این صورت دیگر جسم نامتناهى نمى باشد. جسم هم به نوبه خود نمى تواند بزرگتر از مکان خود باشد زیرا در این صورت یا باید خلاء وجود داشته باشد و یا جسمى که طبیعةً مى تواند در مکانى متمکّن نباشد.3- «به طور کلى، قبول این نظریه که جسم نامتناهى وجود دارد و این عقیده که براى اجسام، مکانى نیز هست غیر ممکن است؛ چه، اگر راست است که هر جسم محسوس داراى سنگینى و سبکى است و اگر حرکت طبیعى جسم سنگین به سوى مرکز و جسم سبک به طرف بالاست، این امر نیز ضرورتا بایستى در مورد نامتناهى صادق باشد ولى چنین چیزى ممکن نیست که نامتناهى، به تمامى، این جا یا آن جا باشد و یا نیمى از آن اینجا و نیمى از آن، آن جا باشد. در واقع چگونه یک جزء نامتناهى بالا خواهد بود و جزء دیگر پائین و جزء دیگر در وسط و جزء دیگر در منتها؟ به علاوه، هر جسم محسوس در یک مکان است و انواع مکان عبارتند از بالا ـ پائین ـ جلو ـ عقب، راست، چپ و این فصول و ممیّزات نه فقط نسبت به ما و بالوضع است بلکه در کل نیز صدق مى کند و غیر ممکن است که این فصول در نامتناهى باشد. به طور کلى، اگر وجود مکان نامتناهى غیر ممکن باشد و اگر راست باشد که هر جسمى در مکانى است، پس جسم نامتناهى نمى تواند وجود داشته باشد. اینک، «در یک جائى» مقوله مکان است و چیزى که تحت مقوله مکان قرار مى گیرد در یک جائى است. بنابراین همان گونه که نامتناهى نمى تواند کمیت باشد، زیرا مستلزم این خواهد بود که کمیت خاصى باشد... همین طور مقوله مکان (این)، مناسب آن نیست زیرا در این صورت باید آن در جائى باشد یعنى در فوق یا در تحت و یا در یکى دیگر از جهات شش گانه و هر یک از این جهات هم امرى متناهى است»، (طبیعت، ارسطو، ص 172 ـ 171).پس چنانچه منظور از آسمان، آسمان مادى است نمى تواند بى نهایت باشد. اما اگر منظور از آسمان، آسمان غیر مادى است، گرچه بى نهایت بودن، به طور قطع نمى تواند مورد انکار واقع شود اما از آن جا که خود مخلوق خداست، مخلوق خدا، به تصریح قرآن، نمى تواند خداى جهان باشد.منابع:1) معارف قرآن، مصباح یزدى، محمدتقى، انتشارات مؤسسه در راه حق، قم، 1367 ش.2) طبیعت، ارسطو، ترجمه دکتر على اکبر فرورقى، انتشارات دانشگاه ملى ایران، تهران، 1358 ش.منابعى براى مطالعه بیشتر:1) آفریدگار جهان، آیت الله مکارم شیرازى.2) شناخت علمى ماتریالیسم و اسلام، دکتر عبدالحسین کافى.3) ماتریالیسم و متافیزیک، دکتر محمد صادقى.با توضیحات فوق معلوم مى شود که چه منظور از آسمان، آسمان مادّى باشد و چه غیر مادى، در هر صورت نمى توان آن را خدا تلقّى نمود. از سوى دیگر، اگر هم فرض کنیم آسمان بى نهایت است، حقیقتا بى نهایت نیست بلکه یک تعبیر مُسامحى است؛ همان طور که در بعضى موارد، استعمال مى شود مثلاً گفته مى شود تعداد سنگریزه هاى عالم بى نهایت است یا یک خط بى نهایت نقطه دارد. در این گونه از موارد استعمال، بى نهایت به مفهوم حقیقى آن به کار نرفته است، بلکه چون تعداد آن فوق العاده زیاد است از این جهت به بى نهایت تعبیر شده است. در مورد آسمان و فضا هم، موضوع از این قرار است.و بالاخره نکته آخر آن که، آسمان یا فضا، در مفهوم مادى آن، ظرفِ قرار گرفتن کراتى است که نسبت به ما ساکنان کره زمین، بالاى سرمان قرار دارد. در این صورت، آسمان یا فضا، یک وجود مستقلى از مظروف خود که همان کرات، ستارگان، سیارات و... باشند ندارد بلکه ظرف وجودى آنهاست. بدین لحاظ، چون تعداد کرات، ستارگان، سیارات و... فوق العاده است، با یک تعبیر مسامحى از آن به بى نهایت تعبیر مى کنیم، همان طور که تعدد سنگریزه ها یا نقطه هاى یک خ را بى نهایت قلمداد مى نمائیم اما بالاخره، از آنجا که آسمان یا فضا بدین مفهوم، ظرف اشیاى مادى است، محدود و متناهى مى باشد زیرا، اشیاى مادى متناهى اند و بدیهى است چنین چیزى نمى تواند خداى جهان آفرین که موجودى بى نهایتى است، قرار گیرد زیرا اساسا آسمان به این مفهوم، وجود مستقلّى ندارد بلکه همچنان که گفته شد ظرف وجودى موجودات دیگر است، چه رسد به این که موجود بى نهایتى باشد مضافا بر این که با فرض بى نهایت واقعى دانستن جهان، یا آسمان و فضا، از آنجا که این بى نهایت بالاخره ماده است و نیازمند، از چنین موجودى هرچند بى نهایت، چیزى به وجود نمى آید. ماده، حال چه به اصطلاح فلسفى خود که جوهرى است جسمانى و تحقق و فعلیت آن نیازمند به صورت است و یا بنا به اصطلاحات دیگر مانند چیزى که قابل تبدیل به چیزى دیگر است و یا ماده جسمانى که همان ماده خارجى عینى است و... بالاخره داراى ویژگى هاى ماده است از قبیل نیازمندى به اجزاء، قائم به ذات نبودن و استقلال در هستى نداشتن و بلکه هستى خود را وامدار موجود دیگر بودن، تغییرپذیر بودن و تأثیرپذیرى و... که چنین موجودى نمى تواند خدا قرار گیرد.در قرآن از هفت آسمان و هفت زمین در آیات متعددى سخن گفته شده است که از جمله سوره هاى بقره، 29 - اسراء، 44 - مؤمنون، 17 - فصلت، 12 - ملک، 3 - نوح، 15 - نبأ، 12 را مى توان نام برد و از ظاهر یک آیه برمى آید که در مقابل هفت آسمان، هفت زمین هم وجود دارد. «الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن؛ خدا کسى است که هفت آسمان را آفرید و زمین را نیز مانند آن آفرید»، (طلاق، آیه 12). روایات نیز به وجود هفت آسمان و هفت زمین تصریح دارند اما درباره هفت آسمان و هفت زمین نظریات مختلفى بیان شده است که براى اطلاع از آنها مى توانید به تفاسیر ذیل آیات مذکور مراجعه کنید. اما اجمالاً دو نظریه اصلى درباره حقیقت هفت آسمان و هفت زمین وجود دارد:1- آنها مادى و جسمانى هستند.2- آنها مجرد و معنوى هستند.استاد مطهرى در کتاب «آشنایى با قرآن»، ج 8 ،صص 67 - 75 و 167 - 173 به این دو نظر پرداخته اند. منتها با نظر دقیق به آیات قرآن این احتمال که هفت آسمان و هفت زمین معنوى و مجرد هستند، دقیق تر به نظر مى رسد زیرا آیات اشاره دارند که آسمان ها محل حاملان الهى یعنى ملائکه هستند و ملائکه مجرد و غیرمادى هستند و محل آنها نیز باید غیرمادى و مجرد باشد. البته این مسأله هنوز جاى بحث و تحقیق بسیار دارد.برای آشنایی بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 1، ص 159، ذیل آیه 29 ؛ ج 20، ص 221، ذیل آیه 12 ؛ ج 24 ، ص 260، ذیل آیه 12. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image