ریشه های تاریخی افکار انحرافی /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

سلام.وقت بخیر،ببخشید این مکتب های در غرب مثل ماتریلیست ها اومانیسم ها اتیست ها و...تاریخچه ی این مکتب ها مربوط به چه زمانی است و ایا اینها هدفشان اسلام است یا جز سازمان های فراماسونری هستند!و میخواهند اسلام را بپوسانند یا...؟ چرا اینقدر تبلیغ این ها در ایران زیاد است. از کجا نخ میگیرند این مکتب ها.


دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز، پیدایش افکار و اندیشه های انحرافی، قدمتی به تاریخ زندگانی ابلیس دارد، نخستین بار، هنگامی که خداوند متعال آدم را از خاک خلق کرد و آنگاه به فرشتگان الهی دستور داد تا بر او سجده کنند، ابلیس که از جنس آتش بود و خود را برتر از آدم خاکی می دانست، از دستور الهی سرپیچی کرد و به این ترتیب از درگاه پروردگار متعال رانده شد و وعده داد که غیر از بندگان مخلص، همه بندگان خداوند را گمراه خواهد کرد.(سوره ص/82)، به این ترتیب افکار و اندیشه های انحرافی آشکار شد و با گسترش نسل انسان، این افکار نیز به تدریج گسترش یافت و هر بار رنگ و لعابی جدید پیدا کرد، از پرستش خدایان سنگی و چوبی و اجرام آسمانی تا دیدگاه هایی که اساسا هر گونه ربّ شایسته پرستشی را انکار می کردند، نمونه ای از چنین افکاری بودند. این افکار و اندیشه ها در طول تاریخ همواره موجود بوده است، اما به تدریج هر کدام از این افکار پیروانی یافت و مکاتبی با این عناوین پایه ریزی شد و یا خود به بخشی از اندیشه یک مکتب تبدیل شد. دیدگاه هایی همچون ماتریالیسم، اومانیسم، آتئیسم و ... نیز از جمله این افکار و اندیشه های غلط و انحرافی هستند که در طول تاریخ ریشه هایی از آن را می توان یافت اما به عنوان افکار و اندیشه های مورد قبول یک مکتب که دارای شناسنامه قابل عرضه باشند، عمدتا مربوط به دوران پس از رنسانس است که با گسست اروپا از افکار کلیسایی و رها گشتگی از دامن دین، افکار انحرافی و حتی الحادی به شکل گسترده ای شیوع پیدا کرد، به عنوان مثال اومانیسم یا انسان محوری، در مقابل خدا محوری از دوران رنسانس به این سو به عنوان سنگ بنای تمدن مدرن بشری مطرح شد. البته واژه اومانیسم از واژگان ابداعى قرن نوزدهم است. کلمه آلمانى Humanismus براى اولین بار در سال 1808 براى اشاره به یک شکل از آموزش که تاکید آن بر ادبیات کلاسیک یونانى و لاتین است، جعل شد. بنابراین، واژه اومانیسم در زمان رنسانس به کار نرفته است. با وجود این، مفهوم این واژه در آن دوره، حضور کامل داشت.ریشه های این تفکر نیز به دوران یونان باستان باز می گردد. در یونان باستان، خدایان صفات و سجایاى انسانى و حتى صورت انسانى داشتند. موضوع شعر از حماسه هاى هومرى تا واپسین دوره فرهنگ یونانى، انسان و سرنوشت او بود. اندام انسانى مهم ترین موضوع هنر مجسمه سازى و نقاشى به حساب مى آمد. توجه به انسان در آن دوره به حد اعلاى خود رسید و حتى در اندیشه سوفسطاییان، انسان، مقیاس همه چیز بود. سقراط نیز در همان دوره تاکید فراوان بر خودشناسى داشت. به طور کلى، بسیارى از اندیشمندان، تاریخ فرهنگ یونانى را تاریخ وقوف به ارزش حیثیت انسان و استقلال فرد انسانى مى دانند. با زوال استقلال یونان، فرهنگ یونانى هر چند به صورت رنگ باخته، به روم منتقل گردید. دموکراسى و آزادى فردى مطابق با نمونه یونانى، در روم هرگز پا نگرفت؛ ولى به هر حال، شیوه فکر یونانى و اندیشه استقلال تفکر انسانى در روم به زندگى خود ادامه داد. اما با ظهور و اشاعه مسیحیت در روم و دیگر نقاط اروپا و نضج گرفتن کلیسا، وضع از بن دگرگون شد. به مرور زمان، کلیسا مدعى شد که یگانه حافظ حقیقت الهى در روى زمین است و انسان شناسى مسیحى بر انسان شناسى متاثر از فرهنگ یونانى غالب شد. در این دوره، علم و فلسفه خادم الهیات مسیحى است. در نتیجه، کلیسا حق انتخاب مواد آموزشى و پژوهشى را از پیروان خود سلب مى کرد و حتى علوم تجربى را تحت نظارت خود در آورد. این جریان، بویژه، در بخشى از دوره میانه ادامه داشت تا این که در قرن چهاردهم یکباره در ایتالیا گرایش آشکار به فرهنگ باستان، نخست ناگاهانه و اندکى بعد آگاهانه به طور انفجارآمیز پدیدار شد و پس از آن به سراسر باختر زمین گسترش یافت. این جنبش به جنبش رنسانس (نوزایى) موسوم گردید. نتیجه چنین نگرشى، استقلال فرد انسانى و آزادى از قیمومت کلیسا و به بیان دیگر، پیدایش اومانیسم بود. اعجاب و شیفتگى این دوره نسبت به غنا و بارورى عهد باستان، موجب شد که شاعران، نویسندگان، سخنوران، تاریخ نویسان و پژوهشگرانى با عنوان «اومانیست » پدید آیند که کمال مطلوب خود را در آثار یونان باستان، قهرمانى هاى رومیان و عقاید مسیحیان نخستین جستجو کنند. به هر حال، اومانیسم یکى از شاخصه هاى برجسته و جنبه هاى پرنفوذ رنسانس بود که با توجه به متون باستانى یونان، انسان را در مرکز تاملات خود قرار مى داد. این جنبش اومانیستى بیشترین اهتمام خود را صرف گریز از وضعیت حاکم در دوره قرون وسطا و نفوذ کلیسایى قرار داده بود؛ و چندان دغدغه نظم دادن به اندیشه هاى خود در چارچوبهاى علمى و فلسفى نداشت. اومانیست ها، بیشتر، از اندیشه هایى استقبال مى نمودند که در تقابل و تخالف با نظام حاکم قرون وسطایى شکل مى گرفت. آنها مفاهیمى از قبیل اختیار و آزادى انسان را - در مقابل اندیشه حاکمیت امپراطورى و کلیسا و اصول فئودالیته - همواره مى ستودند. طبیعت گرایى، تصدیق جایگاه لذت در زندگى اخلاقى، تساهل و تسامح دینى از دیگر موضوعاتى بود که بتدریج مورد علاقه اومانیست ها قرار گرفت. جنبش اومانیستى هر چند به دلایل مختلف در پایان قرن شانزدهم میلادى، به عنوان یک جنبش، رو به اضمحلال گذاشت. ولى تاثیر خود را به عنوان یک نگرش نوین، در دوره خود و جریانهاى فکرى پس از خود و به طور کلى بر فکر و فرهنگ و رفتار تمدن جدید غربى تا به امروز به جاى گذاشته است؛ به طورى که در عرصه هنر و ادب که اومانیست ها آن را به عنوان نخستین گریزگاه خود براى رسیدن به آزادى اندیشه و بیان انسانى انتخاب کرده بودند، افرادى چون پترارک (1304 - 1374)، بوکاچیو (1313 - 1375) ظهور کردند که با انسان گرایى خود و این باور که فرهنگ آنها همان فرهنگ عهد عتیق کلاسیک است، بینش عصر رنسانس را پى ریزى کردند. نظرات آنان الهام بخش بسیارى از نویسندگان، شاعران، نقاشان و پیکره سازان گردید. ظهور افراد دیگرى مانند اراسموس و لوتر نیز در عرصه مذهب و پیدایش نهضت اصلاح دین و پیشرفتهاى بزرگ علمى در عرصه علوم زیست شناسى، پزشکى، شیمى و فیزیک، به گونه اى تحت تاثیر این دوره و این جریان فکرى است. از لحاظ فلسفى نیز اغلب فلسفه هاى پس از رنسانس متاثر از نگرش اومانیستى بوده اند. نکته قابل توجه این که اومانیسم دوره رنسانس، اومانیسم فلسفى نبود؛ ولى در دوره جدید، با ظهور فیلسوفانى چون برونو، بیکن، دکارت، اسپینوزا در نحله راسیونالیستى (اصالت عقلى) و لاک، بارکلى و هیوم در نحله آمپریستى (اصالت تجربه اى)، بتدریج مفاهیم منسجم فلسفى خود را باز یافت. در قرنهاى هفدهم و هجدهم (دوره روشنگرى) تاثیر اندیشه هاى اومانیستى بر افکار و آثار این دوره کاملا آشکار است. در این دوره، مجموعه اى از بزرگان ادباء، فلاسفه و دانشمندان مانند ولتر، منتسکیو، دیدرو، دالامبر، لاک، هیوم، کندرسه مى زیستند، که اعتقاد عمومى آنها بر این بود که مساله اساسى و محورى وجود آدمى، سر و سامان یافتن زندگى فردى و اجتماعى بر طبق موازین عقلى است نه کشف اراده خداوند در مورد این موجود خاکى. هدف انسان، نه عشق و ستایش خداوند است و نه بهشت موعود، بلکه تحقق بخشیدن به طرحهاى انسانى متناسب با این جهان است که از سوى عقل ارائه مى شود. مى توان گفت که انسان گرایى این دوره نوعى روند و حرکت فرهنگى بود که زمینه هاى مختلف اخلاق، سیاست، تعلیم و تربیت، اقتصاد، حقوق و دین شناسى و... را تحت تاثیر جدى و دگرگون ساز خود قرار داده بود؛ در زمینه اخلاق، بر اساس اندیشه انسان گرایانه ارزشها و باید و نبایدهاى اخلاقى، تنها بر مبناى عقل و وجدان و اخلاق علمى - و نه بر اساس آموزه هاى دینى - استوار مى شود. در عالم سیاست نیز امور بر اساس اراده و خواست انسان (در قالب اکثریت) تعیین مى گردد و دموکراسى به جاى تئوکراسى مى نشیند. در واقع اکثر اندیشه هاى سیاسى قرون اخیر (خصوصا لیبرالیسم) بر مبناى اومانیسم پى ریزى شده اند. این روند؛ یعنى روند اومانیسم در دوره روشنگرى، تا دوره معاصر همچنان ادامه یافته است. در واقع، گذشته از بسیارى از جریانهاى انتقادى که بر علیه تفکر اومانیسم عقل محور به راه افتاده است، درون مایه بسیارى از مباحث اخلاقى، حقوقى، سیاسى، دینى و زیباشناختى معاصر را هنوز اندیشه هاى انسان گرایانه شکل مى دهد؛ هر چند که نامى از اومانیسم در خلال برخى از این مباحث برده نشود. اومانیست هاى امروزى، بیشترین تاثیر را از دیدگاه هاى اومانیستى عصر روشنگرى پذیرفته اند.سایر افکار و اندیشه های انحرافی همچون ماتریالیسم، آتئیسم و ... نیز وضعیت کمابیش مشابهی داشته و جملگی از عوارض دوران مدرنیته می باشند. رواج این افکار در ایران نیز به تبع افکار وارداتی غربی بود که عمدتا از طریق نسل منورالفکر تحصیل کرده در اروپا و یا برخی تحصیل کردگان علوم جدید در ایران که متاثر از افکار غربی و شرقی بودند به نسل جدید تحمیل می شد، به عنوان مثال افکار ماتریالیستی به تبع رواج اندیشه های چپ گرایانه و کمونیستی به ویژه پیدایش احزاب کمونیستی همچون حزب توده در کشور مطرح شده است. آتئیست ها نیز که دنباله دیدگاه های ماتریالیستی هستند بر ناخداباوری تاکید دارند و تلاش می کنند تا وجود هر گونه خالق و ربّ هستی بخشی را انکار نمایند و به این ترتیب یک قدم بالاتر از دیدگاه های سکولار که علیرغم بی اعتقادی به مرجعیت خدا در امور اجتماعی، ضدیتی هم با خدا نداشتند و حتی برخی از آنها خداباوران متعصبی بودند که به خدا در حوزه مسائل فردی اعتقاد عمیقی داشتند، اساس وجود خدا را انکار می کنند. رواج این دیدگاه در سال های اخیر به تبع گسترش ابزارهای ارتباطی و فضای مجازی رشد فراوانی داشته است و هدف عمده آن نیز این است که در جامعه دین مدار ایران که با تکیه بر دین مبین اسلام توانسته است کمر قدرتهای استکباری را بشکند، با تشکیک در دین و اعتقادات مردم، آنها را به تدریج از دین که ابزار قدرت آنها می باشد جدا ساخته و به این ترتیب آنچه را که از طریق جنگ سخت نتوانست به دست آورد، از طریق جنگ نرم تحصیل نماید، لذا بروز چنین افکاری در راستای جنگ نرم دشمنان نظام اسلامی می باشد و لازم است با هوشیاری مردم و اطلاع رسانی دقیق مراجع فکری و اعتقادی مردم به ویژه حوزه های علمیه در برابر امواج نفوذ چنین جریان هایی ایستادگی صورت گیرد و صد البته حکومت دینی نیز باید با نظارت هر چه بیشتر از جمله نظارت بر فضای مجازی، نظارت بر چاپ و انتشار کتاب ها و مطبوعات و ... مانع از ترویج این افکار انحرافی در میان مردم شود. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image