تفسیری آیات۱۸۸ تا۱۹۰ أعراف /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

تفسیری از آیات۱۸۸ تا۱۹۰ سوره أعراف میخواستم. یک درخواست هم داشتم: لطفا در صورت امکان، پاسخ سؤالات قرآنی بنده را، صرفا از (تفسیر المیزان) یا از (تفسیر تسنیم) بیان کنید. با تشکر.


. قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (188)   تفسیر: گرچه براى این آیه نیز شان نزول خاصى ذکر شده ولى با این حال پیوندش با آیه گذشته روشن است، زیرا در آیه قبل راجع به عدم آگاهى هیچکس جز خدا نسبت به زمان قیام قیامت بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب به طور کلى در میان است. در نخستین جمله، خطاب به پیامبر ص کرده مى گوید: به آنها بگو من مالک و صاحب اختیار هیچگونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد . شک نیست که هر انسانى مى تواند براى خود منافعى کسب کند و یا از خویشتن ضررهایى را دور سازد، ولى با این حال، همانگونه که مى بینیم، در آیه فوق مطلقا این قدرت و توانایى بشر نفى شده است، و این به خاطر آن است که انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرت ها از ناحیه خدا است و او است که این تواناییها را در اختیار آنها گذاشته است. و به تعبیر دیگر مالک همه قدرتها و صاحب اختیار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاک خدا است، و دگران، حتى پیامبران و فرشتگان، از او کسب قدرت مى کنند، و مالکیت و قادریت آنها بالغیر است، جمله إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختیار من بگذارد) نیز گواه این مطلب است. در بسیارى دیگر از آیات قرآن نیز مالکیت سود و زیان از غیر خدا نفى شده است و به همین دلیل از پرستش بتها و هر چه غیر از خدا است، نهى گردیده، در سوره فرقان آیه 3 و 4 مى خوانیم وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ   شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً : آنها جز خدا معبودهایى براى خود انتخاب کردند، معبودهایى که هیچ چیز را نمى آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و صاحب اختیار سود و زیانى در باره خویش نیستند (تا چه رسد به دیگران).از آنجایى که سؤال ایشان از رسول خدا (ص) و اینکه وى ایشان را از غیب خبر دهد حکایت مى کرد از اینکه ایشان ادعاى نبوت آن جناب را ادعاى علم به غیب تلقى کرده اند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است، و اگر غیر او هم چیزى از آن دارد به تعلیم خدا و وحى او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعاى داشتن علم به غیب برى ساخته، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون کند. سبب حقیقى اختصاص علم غیب به خداى تعالى این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودى غیر محدود و غیر متناهى و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خداى تعالى، پس تنها او عالم به غیب است. و لیکن از آنجایى که سؤال کنندگان از رسول خدا (ص) فهم ساده و عامیانه شان قاصر از درک این معنا بوده لذا خداى تعالى دستور داده که جواب ایشان را طورى بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمى را به تمامى خیر و شرها واقف مى سازد، و عادة معقول نیست کسى که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسى تمامى خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمى کند باید بفهمیم که قطعا علم غیب نداشته است. پس جمله قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی در صدر آیه توصیف رسول خدا (ص) است از خود بنحوى که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ ...، بیان نتیجه داشتن علم غیب است، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وى علم به غیب ندارد، آن گاه جمله إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ بیان حقیقت حال آن جناب در ادعایى است که مى کند، و آن این است که من فقط مدعى رسالتم و با این ادعا ادعاى دیگرى ندارم. هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ (189) فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (190) آیات مربوط به خلقت انسان از نفس واحدة و نقض عهد والدین بعد از فرزند دار شدن   می باشد زمینه کلام در این آیات همان زمینه اى است که در سایر آیات این سوره بود، و آن عبارت بود از بیان میثاق هاى نوع انسانى و اینکه اغلب و اکثر افراد این نوع آن میثاقها را شکستند. این دو آیه مثلى است که براى بنى آدم در رفتارشان و اینکه عهد ازلى خود را شکسته و به آیات خدا ظلم کردند زده شده است. و معناى آن این است که: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ اى گروه بنى آدم خداى تعالى آن کسى است که شما را آفرید مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ از تن واحدى که پدرتان بود وَ جَعَلَ مِنْها و از آن یعنى از نوع آن زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها همسرش را آفرید تا آن مرد به داشتن آن همسر آرامش دل یابد فَلَمَّا تَغَشَّاها پس وقتى با او در آمیخت- تغشى به معناى جماع است- حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً بار سبکى که عبارت بود از نطفه برداشت فمرت به و هم چنان این بار را داشت و با آن آمد و شد و نشست و برخاست مى کرد تا آنکه نطفه در رحمش رشد نموده به حد جنین رسید و سنگین شد، و همسر آدم احساس سنگینى آن را مى کرد فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما پس وقتى سنگین شد اللَّه را که پروردگارشان باشد بخواندند و با او عهد و پیمان بستند که لَئِنْ آتَیْتَنا اگر روزى کنى ما را فرزندى صالحا صالح براى زندگى و بقاء به اینکه فرزندى تام الخلقة و بى عیب و آفت باشد- چون در هنگام فرزنددار شدن و روزهاى ولادت فرزند آرزوى انسان این است- نه اینکه صالح دینى باشد لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ در این صورت از شکرگزارانت خواهیم بود، نعمتت را اظهار مى کنیم، و در امور خود از هر چیز به سویت منقطع مى شویم، و به هیچ سببى جز تو نگرائیده و به هیچ چیز جز تو دست نمى آویزیم. فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً پس وقتى خداوند آن فرزند دلخواهشان را به ایشان داد، و او را انسانى تام الخلقة و صالح براى بقاء قرار داد و به وسیله او چشم آن دو را روشن کرد، پدر و مادر جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما در فرزنددار شدن خود براى خدا شریک قرار دادند، و جهتش این بود که علاقه و شفقت به آن فرزند ایشان را وادار کرد تا به هر سببى غیر خدا دست آویخته، و در برابر هر چیزى غیر خدا خاضع شوند، با اینکه با خدا شرط کرده بودند که از شاکرین او باشند، و نعمت او و ربوبیتش را کفران نکنند، لیکن عهد خود را شکستند، و شرط خود را نادیده گرفتند. و جز آن کسانى که خداوند به ایشان رحم کرده همه مردم اینطورند، یعنى همه همت و نیروى خود را صرف نقض عهد و خلف وعده و شکستن عهدى مى کنند که با خدا بسته اند فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. در این قصه چند احتمال است، اول اینکه منظور بیان حال ابوین از نوع بشر در موقع فرزنددار شدن و بیان هم، بیان عام نوعى باشد، چون تمامى انسان هایى که مى آیند و میروند همه مولود پدر و مادرى هستند، پس مى توان گفت که کثرت این نوع، نتیجه توالد پدر و مادر است، هم چنان که فرموده: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ هان اى مردم ما شما را از نر و ماده اى آفریدیم و اینطور به صورت نژادها و قبائل مختلف در آوردیم. سوره حجرات آیه 13 [داستان شریک قائل شدن براى خدا بعد از فرزند دار شدن، مربوط به آدم و حوا نیست بلکه شرح حال نوع بشر است ] و غالبا حال پدر و مادر مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه نسبت به فرزندشان محبت و شفقت دارند اینطور است که طبعا در امر فرزندشان متوجه و منقطع بسوى خدا مى شوند، هر چند خودشان به تفصیل توجه و انقطاع خود التفات نداشته باشند، عینا نظیر دریانوردى هستند که درهنگام طوفان و تلاطم دریا و آنجا که امواج با سرنوشت او بازى مى کند تمام توجهش معطوف به پروردگارش مى شود، هر چند تا آن روز پروردگارى را بندگى نکرده باشد، و خودش هم نفهمد که الآن دلش به کجا تکیه دارد، چون این حالت یک حالت قلبى و درونى است که خواه ناخواه با توجه و بى توجه به انسان دست مى دهد. پدر و مادر نیز نسبت به فرزند همین حال را دارند، و از سویداى دل منقطع به سوى پروردگارشان هستند، و چنین زبانحالى دارند که پروردگارا اگر به ما فرزندى صالح و مطابق دلخواهمان روزى کنى البته از شکرگزارانت خواهیم شد و وقتى خداوند این خواسته درونى ایشان را مستجاب مى کند و فرزند صالحى به ایشان ارزانى مى دارد همین پدر و مادر در امر این فرزند براى خدا شریک قائل شده و در حفظ و تربیت او به هر دست آویزى دست زده و به هر پناهگاهى پناهنده مى شوند. مؤید این معنایى که براى آیه کردیم ذیل خود آیه است که مى فرماید: فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ چون اگر مقصود از نفس و زوج آن- که در صدر آیه بود- دو نفر معین از افراد انسان مثلا از قبیل آدم و حوا باشد حق کلام این بود که در ذیل آیه بفرماید: فتعالى اللَّه عما اشرکا- و یا بفرماید: عن شرکهما پس بزرگتر است خدا از آن چیزى که آن دو براى خدا شریک گرفتند و یا بزرگتر است از شرکى که آن دو ورزیدند (و چون به صیغه جمع آورد معلوم مى شود آیه راجع به سرگذشت آدم و حوا نیست بلکه راجع به شرح حال نوع انسانى است). علاوه بر این، خداى تعالى بعد از آیه مورد بحث آیات دیگرى قرار داده که همه شرک را مذمت و مشرکین را توبیخ مى کند، و مخصوصا ظاهر از آنها این است که منظور از شرک در آنها پرستیدن غیر خدا است، و حاشا که آدم صفى اللَّه غیر خدا را پرستیده باشد، با اینکه خداوند خودش تصریح کرده به اینکه آدم را برگزیده و هدایت فرموده، و نیز خودش تصریح کرده به اینکه هر که را که او هدایت کند دیگر گمراهى در او راه ندارد، و چه گمراهى بالاتر از پرستیدن غیر خدا است؟ خداوند متعال یک جا فرموده: ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى .پس پروردگارش او را برگزید، و بازگشتش را بپذیرفت و او را هدایت کرد. سوره طه آیه 122 و جاى دیگرى مى فرماید: وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ و کسى که خدا او را هدایت کند پس او است هدایت یافته. سوره اسرى آیه 97و یک جا هم مى فرماید: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ کیست گمراه تر از کسى که غیر خدا کسى را مى خواند که تا روز قیامت هر چه از او بخواهد او برآورده نمى کند. سوره احقاف آیه 5   از این آیات به خوبى استفاده مى شود که به هیچ وجه ضلالت و پرستیدن غیر خدا را نمى شود به آدم نسبت داد هر چند آدم را پیغمبر هم ندانیم و یا در باره پیغمبران قائل به عصمت نباشیم. تا اینجا گفتگوى ما در این بود که آیه راجع به داستان دو فرد از افراد بشر بنام آدم و حوا نبوده بلکه راجع به شرح حال نوع بشر است، حالا مى گوییم ممکن هم هست آیه را مربوط به داستان شخصى آن دو گرفت و لیکن به این بیان که مقصود از اینکه فرمود: براى خدا شرکاء گرفتند این است که سرگرم تربیت فرزند خود شده و در باره او به تدبیر اسباب و عوامل پرداخته، و همین معنا ایشان را از خلوص در بعضى از توجهات که به پروردگار خود داشتند باز داشت.   [بررسى این احتمال که آیات مذکوره در باره آدم و حوا باشد و اشکال وارد بر آن ] و این احتمال را جمله لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ هم که حکایت کلام آن دو است تایید مى کند، توضیح اینکه در تفسیر اوائل این سوره در ذیل جمله وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ ...، گفته شد که شاکرین در عرف قرآن مخلصون- به فتح لام- هستند که ابلیس راهى براى اغواى ایشان نداشته و غفلت در دل ایشان رخنه نمى کند، پس عتابى که در جمله فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ به آن دو شده بخاطر شرک یعنى اشتغال بغیر خدا از قبیل اسباب هستى، و باز ماندن از اخلاص در توجه به خدا است. لیکن یک اشکال در این احتمال باقى مى ماند، و آن این است که اگر مقصود این بود چرا جمله فوق را بصورت جمع آورده و علاوه، بعد از آیه مورد بحث هم صحبت را کشانید به توبیخ از شرکى که ظاهرش پرستش غیر خدا است. این دو اشکال را بعضى از مفسرین چنین جواب داده اند. این آیه در اینکه اول در باره خصوص آدم صحبت کرده و در آخر بیان را عمومى کرده است عکس آیه هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ او آن کسى است که شما را در خشکى و دریا مى گرداند، تا آنجا که در کشتى قرار مى گیرید، و کشتى ها با وزش بادهاى مطبوع، ایشان را به راه مى اندازد. سوره یونس آیه 22 مى باشد، زیرا اول، خطاب را به عامه مردم متوجه نموده و در باره گرداندن ایشان در خشکى و ترى صحبت کرده و در آخر خطاب را مختص دریانوردان کرده است. آیه مورد بحث هم اول خصوص داستان آدم و همسرش را ذکر کرده و مقصودش از جمله هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها تنها آن دو بوده و لیکن بعد از تمام شدن داستان آن دو خصوص مشرکین از بنى آدم را که از خدا فرزند خواسته و سپس به وى شرک ورزیده اند منظور کرده است تا بفهماند هر دو نفرى از بنى آدم که فرزنددار مى شوند حالشان چنین است که عهد مى بندند و سپس آن را نقض مى کنند. و لیکن این تشبیه صحیح نیست، براى اینکه اگر بیان در آیه هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ ... نخست عام بوده و در آخر خاص شده قرینه قطعیه اى در آن بوده که دلالت بر مقصود نموده و از اشتباه جلوگیرى مى نماید، بخلاف عمومى شدن تدریجى بیان خاص در آیه مورد بحث که چون باعث اشتباه است نمى توان کلام بلیغى آنهم مانند قرآن را حمل بر آن کرد، مگر اینکه بگوییم در این آیه نیز قرینه هست، و آن جمله فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ و سایر آیات بعد از آن است. و بهر حال این وجه در حقیقت مثل این است که از دو وجه اول استفاده شده و مفسر مزبور صدر آیه را حمل بر وجه ثانى کرده و ذیل آن را حمل بر وجه اول نموده است (و یک وجه جداگانه اى نیست). و چه بسا اعتراض سابق ما (عمومى شدن تدریجى بیان خاص بدون قرینه) بدین صورت دفع شود که در آیه شریفه حذف و ایصال و تقدیر بکار رفته و تقدیر آن چنین بوده: فلما آتاهما جعل اولادهما له شرکاء پس وقتى خداوند به آدم و حوا فرزند داد اولاد آن دو براى خدا شریک قرار دادند سپس مضاف (اولاد) حذف شده و مضاف الیه که همان ضمیر تثنیه مستفاد از کلمه جعلا باشد بجاى مضاف قرار گرفته، و لیکن دلیلى بر این حذف و ایصال و تقدیر نیست. و چه بسا بعضى از مفسرین که ملتزم به اشکال شده و تسلیم شده اند به اینکه منظور همان آدم و حوا هستند که به خدا شرک ورزیدند، و این التزامشان بخاطر این است که خواسته اند به روایاتى که از بعضیها نقل شده عمل کرده باشند، غافل از اینکه این روایات جعلى و مخالف با قرآن است، و به همین جهت نمى توان به امثال آنها عمل کرد. در کتاب عیون به سند خود از ابى الصلت هروى از حضرت رضا (ع) روایت کرده که در ضمن حدیثى مامون از حضرتش سؤال کرد که معناى آیه فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما چیست؟ حضرت در جوابش فرمود: حوا براى آدم پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم یک پسر زائید و یک دختر، و آدم و حوا با خدا عهد کرده و از او درخواست کرده بودند که: لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ اگر فرزند صالحى به ما ارزانى بدارى البته از شکرگزاران خواهیم بود، فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً و وقتى که فرزندانى صحیح الخلقة و سالم از آفت و مرض به ایشان ارزانى داشت این فرزندان در هر شکم دو صنف یعنى پسر و دختر به دنیا مى آمدند، و فِیما آتاهُما در میان این فرزندانى که خدا به آن دو مى داد دو صنف از ایشان جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ براى خدا شریک قائل شدند، و مانند پدر و م ادرشان شکر خدا را نکردند: فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ پس بزرگتر است خدا از آنچه که ایشان براى او شریک گرفتند.مامون وقتى این بیان را شنید گفت: من شهادت مى دهم که تو حقا فرزند رسول خدایى مؤلف: برگشت این روایت به یکى از وجوهى است که قبلا در دفع اشکال وارد بر آیه ایراد شد، و البته تعدادى روایت در تفسیر این آیه از سمرة بن جندب و ابى و زید و ابن عباس نقل شده، و در آنها دارد آدم و حوا هر چه فرزند برایشان متولد مى شد نمى ماند، شیطان به ایشان و یا تنها به حوا گفت: این دفعه اسم فرزندت را عبد الحارث نام بگذار تا برایت بماند- و حارث اسم شیطان بود در آن موقعى که در آسمان زندگى مى کرد- و در بعضى از این روایات دارد که گفت: اسمش را عبد الشمس- بنده آفتاب- بگذار، و در بعضى دیگر دارد که وى حوا را تهدید کرد که اگر اسم او را عبد الحارث و یا عبد الشمس نگذارد در شکم بعدى بچه شتر و یا گوساله و یا چارپاى دیگرى خواهد زائید، و با او شرط کرد که اگر این اسامى را انتخاب کند بچه در شکمش انسانى تام الخلقه خواهد بود، و لیکن این احادیث همه جعلى و از دسیسه هایى است که ا سرائیلى ها در روایات ما کرده اند. و در مجمع البیان   از تفسیر عیاشى از معصومین (ع) روایت شده که فرموده اند: شرک ایشان ترک در اطاعت بود نه شرک در معصیت و ظاهر این روایت این است که جارى مجراى همان احادیث موضوعه است و حال این هم حال همانها است، براى اینکه مگر اطاعت با عبادت فرق دارد، آنهم اطاعت و عبادت ابلیس که خداى تعالى در باره اش فرموده: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی. و با همه این احوال بعضى از مفسرین این احادیث را قبول کرده و گفته اند روایات مزبور بیشتر از این دلالت ندارد که آدم و حوا در صرف اسم شرک ورزیده اند و این نه کفر است و نه معصیت، و این وجه را طبرى هم قبول کرده. __________________________________________________ تفسیرالمیزان، ج 8، ص: 485تا495                 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image