کلام /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

اسما و صفات خداوند ذاتی هستند یا اکتسابی؟


درباره حدّ توانایی انسان بر شناخت خدای متعال و صفاتی که می توان به ذات الهی، نسبت داد گرایش های مختلفی وجود دارد که بعضی در طرف افراط و برخی در طرف تفریط قرار می گیرند. گروه افراطی قائل به صفات جسمانی خداوند هستند و خداوند را به مخلوقات تشبیه می کنند. این گروه را مشبّهه یا مجسّمه می گویند. در مقابل گروه دیگر قدرت انسان را بر شناخت ذات و صفات الهی نفی می کنند. این گروه تنزیهی هستند و برای صفات الهی معنای سلبی در نظر می گیرند مثلاً علم را به نفی جهل تأویل می کنند. در این میان گرایش سومی هم وجود دارد که راهی میان تشبیه افراطی و تنزیه تفریطی بر می گزینند. این گرایش، موافق عقل و مورد تأیید پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ است. که در مقام تعلیم صفات خدای متعال این مفاهیم و صفات را با قید تنزیه و نفی مشابهت با صفات مخلوقین بکار می بردند مثلاً می فرمودند: «عالم لا کعلمنا»، «قادر لا کقدرتنا». صفات خداوند در قالب تقسیم بندی های گوناگون بیان شده است که عبارتند از صفات جمال (ثبوتی) يا صفات جلال (سلبی)، صفات ذات یا صفات فعل، صفات حقیقی یا صفات اضافی و صفات خبریه. حال اگر مقصوداز اسماء و صفات الهی در پرسش، اسماء و صفات ذات باشد در این صورت بايد گفت اتصاف خداوند به این صفات ازلی بوده و زمانی نبوده که خداوند به این صفات متصف نباشد. شیخ صدوق در این باره می فرماید: در ازل، یزدان پاک، سمیع و بصیر و علیم و حکیم و قادر و عزیز و حی و قیوم واحد، و قدیم بوده و این ها از صفات ذات او محسوب می گردند. در پی جویی علت این مطلب می گوئیم که بسیاری از براهین و دلایل فلسفی خداوند متعال را به عنوان واجب الوجود برای ما اثبات می کنند و از معنای واجب الوجود بودن دو نکته اثبات می شود؛ یکی این که خداوند موجودی است که علتی ندارد که به وی وجود داده باشد و دیگری بی نیازی مطلق واجب الوجود (خداوند). با این مقدمه چنين نتيجه مي‌شود که نمی توانیم بگوئیم خداوند صفتی را نداشته و در مرور زمان آن را کسب کرده است. چون وقتی که می گوئیم خداوند صفتی را نداشته و بعداً آن را کسب کرده معنایش این است که خداوند نیازمند به آن صفات کمالی بوده و آن صفت در واقع علت خداوند می باشد تا معنای واجب الوجود بودن خدا کامل گردد؛ در حالی که قبول این مطالب یعنی قبول نقص و معلول بودن خداوند که منزه است خداوند متعال از این گونه نسبت دادن ها. مطلب دیگر این است که نسبت دادن صفات ذاتیه به خدای متعال به این معنا نیست که غیر از ذات الهی امر دیگری در درون ذات یا بیرون از آن وجود داشته باشد به گونه ای که بتوان ذات را جدای از آنها و فاقد آنها در نظر گرفت چنان که مثلاً در مورد مادیات می توان آن ها را فاقد رنگ و بو و شکل تصور کرد. به عبارت دیگر صفات الهی، اموری زائد بر ذات و مغایر با آن نیستند بلکه صفت ذات خداوند یعنی صفتی که از مقام ذات باری تعالی انتزاع می کنیم. یعنی عقل هنگامی که کمالی از کمالات وجودی مانند علم، قدرت و... را در نظر می گیرد بالاترین مرتبه آن را برای ذات الهی اثبات می کند. بنابر این اثبات صفات ذاتیه برای خداوند به معنای اثبات امور عینی دیگری از ذات نیستند تا صفات الهی اکتسابی باشد بلکه آن صفات مفاهیمی اند که از مصداق واحدی انتزاع می شوند. در حالي که اگر ما قائل باشیم که صفات ذاتیه اموری خارج از ذات الهی و ناآفریده باشند قائل به تعدد واجب الوجود شده ایم و یا مستلزم اثبات موجوداتی هستیم که نه واجب الوجود هستند و نه ممکن الوجود، پاسخ دیگر این است که وقتی موجودی را به عنوان خداوند اثبات کردیم، یعنی ذاتی را اثبات كرده‌ايم که جامع همه صفات جمال و کمال است قبول چنین مطلبی با قبول این مطلب که خدایی که اثبات کردیم صفتی از صفات کمالیه را مثلاً در زمانی نداشته باشد، سازگار نیست بلکه قبول این مطلب یعنی انکار خدا و این تناقض است. چون خدایی که صفتی از صفات کمال را حتی برای مدتی هم نداشته باشد خدا نیست و لایق پرستش نمی باشد چه برسد که بگوئیم که هیچ صفتی را از ازل نداشته بعداً کسب کرده است که این مطلب یعنی قبول خدای فاقد کمالات، در حالی که خداوند یعنی موجودی که در نهایت و شدت و شرافت وجودی است و مستجمع همه صفات کمال و جمال می باشد. اما اگر مراد از صفات الهی، اسما و صفات فعلیه باشد، بايد گفت صفات فعلیه نیز بر خداوند صادق هستند و صدق آن ها بر خداوند حقیقی است. این صفات نيز حادث و متأخر از ذات الهی نيستند، گر چه در اتصاف خداوند به این صفات باید مقایسه ای بین خدای متعال و مخلوقات انجام گیرد و نوعی رابطه و اضافه بین آفریننده و آفریدگان منظور شود تا مفهومی اضافی و قائم به طرفین اضافه بدست آید. به عبارت دیگر صفات فعلی به لحاظ تعلق به موجودات مادّی و مخلوقات مقیّد به قیود زمانی و مکانی هستند اما از لحاظ تعلق به خداوند متعال که طرف دیگر اضافه است منزه از چنین قیود و حدودی هستند. یعنی نمی شود گفت که خداوند متعال فاقد چنین صفتی بوده و در زمان و مکان خاص تحت شرایطی خاص چنین صفتی را بدست آورده چون که چنین تصوری در مورد خداوند لازمه تغیّر و نقص و کمبود در ذات الهی خواهد بود یعنی همان مشکلاتی که در مورد صفات ذات بر شمردیم در این جا نیز تکرار می شود. مثلاً رازقیت کیفیت و صفتی نیست که پس از آفرینش موجودات در ذات خداوند بوجود آمده باشد ـ گر چه اتصاف کردن ما چنین صفتی را به خداوند در زمان و مکان صورت می گیرد ـ چون که ذات اقدس الهی وجودی نا محدود و بی کران و دارای تمام کمالات است و هیچ گونه تغییر و دگرگونی و نقصی در او راه ندارد بلکه مقصود از صفات فعل این است که این مفاهیم توصیفی را، ذهن انسان تنها با در نظر گرفتن ذات خدا، نمی تواند انتزاع کند بلکه باید مخلوقات او نیز تحقق داشته باشند و در مقایسه بین این دو، مفاهیم توصیفی و صفات فعل الهی انتزاع می شود. لذا چنین پنداشت و توهمی که صفات فعل خداوند امری حادث باشند نادرست است بلکه صفات فعل الهی نیز همانند صفات ذاتی، ازلی بوده و در واقع کل صفات الهی ـ چه صفات ذات و چه صفات فعل ـ همگی عین ذات الهی می باشند. اما نحوه تبیین مسئله این گونه است که صفات فعل همگی به صفات ذات برگشت می کنند. طبق بیانی علامه طباطبائی ـ رحمه الله علیه ـ می فرمایند که صفات فعل خداوند به اصلی در ذات خداوند بر می گردند. مثلاً صفت رازقیت به قدرت بر رزق دادن بر می گردد که صفتی از صفات ذات است. بنابر این از این جهت که هر صفت فعلی را ما می توانیم به اصلی در درون ذات الهی برگردانیم لذا صفات فعل الهی نیز مانند صفات ذات ریشه در ذات الهی دارند و امری خارج از ذات و حادث نمی باشند. نتیجه گیری: صفات الهی چه صفات ذاتی و چه صفات فعل الهی همگی ازلی بوده و عین ذات خداوند می باشند و تصور این که صفات خداوند اکتسابی و حادث باشند لازمه اش تغییر و نقص و کمبود و معلول بودن ذات الهی است در حالی که همه می دانیم ذات الهی از این نقص ها به دور است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image