خودشناسی و خداشناسی /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

از چه راه هایی میشه خودمان را بشناسیم و از این طریق به خدا شناسی برسیم چون طیق حدیثی از پیامبر هر کس خوذ را بشناسه خدا را میشناسه منظور از شناخت چیه جسمی یا روحی لطفا راهنمایی کنید چون میخوام خدا را با تمام وجود بشناسم و بهش عشق بورزم؟


این سوالى که براى شما مطرح شده سوال مهم و زیبایى است و مهمتر از آن عشقى است که دنبال بدست آوردنش هستید تا نثار خداى مهربان کنید . امیدواریم این پاسخى که در اینجا ارائه مى شود مقدمه اى براى مطالعات بیشتر شما گردد . ما در قالب سه نکته سعى مى کنیم به این سوال پاسخ دهیم . الف ج انواع خداشناسى ب - ابعاد خودشناسى ج - تفسیرهاى ارائه شده براى این حدیث . الف ج انواع خداشناسى براى بررسى دقیق تر و جواب بهتر به این سوال ، لازم است با انواع خداشناسى آشنا شویم تا بتوانیم تاثیر خودشناسى در هر کدام از آنها را بهتر درک کنیم . در مورد خداى متعال دو نوع شناخت مى توان تصور کرد : 1 - شناخت حضورى و شهودى منظور از شناخت حضورى نسبت به خدا این است که انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنى ، با نوعى شهود درونى و قلبى با خدا آشنا شود . ? آیت الله مصباح ، آموزش عقاید ، ص ? 43 به عبارت دیگر در شناخت حضورى انسان « خودِ خودِ خدا » را مستقیما ( البته در حد ظرفیت خود ) شهود مى‌کند . عُرفا معمولا سعى مى‌کنند این راه را طى کرده و بجاى « شناختن مفاهیم » ، « خودِ خدا » را شهود کنند . 2 - شناخت حصولى یا کلى . منظور از شناخت حصولى اینست که انسان بوسیله مفاهیمى کلى از قبیل « آفریننده ، بى نیاز ، همه دان ، و همه توان و . . . » شناختى ذهنى و به یک معنى « غایبانه » نسبت به خداى متعال پیدا کند و همین اندازه معتقد شود که چنین موجودى وجود دارد « آن کسى که جهان را آفریده است و . . . » سپس شناختهاى حصولى دیگرى را به آنها ضمیمه کند تا به یک سیستم اعتقادى هماهنگ ( جهان بینى ) دست یابد . آنچه مستقیماً از کاوشهاى عقلى و براهین فلسفى بدست مى‌آید همین شناخت حصولى است ولى هنگامى که چنین‌شناختى حاصل شد انسان مى‌تواند درصدد دستیابى به شناخت حضورى آگاهانه نیز برآید . ( آیت الله مصباح ، آموزش عقاید ، ص 44 ) معرفت نفس علاوه بر اینکه مقدمه و راه خدا شناسى حصولى است ، مى تواند در خداشناسى حضورى و عملى نیز به ما کمک کند . ب - ابعاد خودشناسى خودشناسى هم شامل ابعاد جسمى و هم شامل جنبه‌هاى روحى مى شود . بعبارت دقیقتر ابعاد خودشناسى را این گونه مى‌توان تفصیل داد : 1 - شناخت اعضا و اندامها و چگونگى کار و عکس العمل انها با یکدیگر ( فیزیولوژى ) 2 - شناسایى توان و استعدادهاى پتانسیل شده در بدن 3 - شناسایى توان و استعدادهاى درونى و احساسات و کنشهاى روان ( روانشناسى ) 4 - مشاهده حقیقت خویش در پرتو خودسازى و تهذیب نفس 5 - علم حضورى به ارتباط عمیقى که در دل خود با خدا دارد . در این مرحله فرد به فقر وجودى خود نیز علم پیدا مى‌کند . شناخت نفس بر اساس ردیف یک تا سه ، در خداشناسى حصولى به ما کمک مى کند ، و مى تواند مقدمه و زمینه را براى خداشناسى حضورى آماده کند ولى شناخت نفس براساس ردیف پنجم در خداشناسى حضورى به ما کمک مى کند . در خداشناسى حضورى هرکس بر حسب ظرفیت وجودى خود مى تواند « خودخود خدا » را مستقیما مورد شهود قلبى قرار دهد . ج - چند نمونه از تفسیرهاى ارائه شده براى این حدیث ( من عرف نفسه ) . براى این حدیث شریف ، تفسیرهاى گوناگونى گفته شده است . این تفسیر ها مى تواند در این زمینه راه گشا باشد . 1 - این حدیث در حقیقت اشاره به « برهان نظم » است ، یعنى هرکس شگفتیهاى ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت‌انگیز این اعجوبه خلقت پى برد ، راهى به خدا به روى او گشوده مى‌شود زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمى‌تواند از غیر مبدا عالم و قادرى ، سرچشمه گرفته باشد . بنابراین ، شناختن خویشتن سبب معرفه الله است . 2 - ممکن است این حدیث اشاره به « برهان وجوب و امکان » باشد ، چرا که اگر انسان دقت در وجود خویش کند مى‌بیند وجودى است از هر نظر وابسته و غیر مستقل ، علم و قدرت و توانایى و هوشیارى و سلامت و بالاخره تمام هستى او با شاخ و برگهایش ، وجودى است غیر مستقل و نیازمند ، که بدون اتکا به یک وجود مستقل و بى‌نیاز ، یک لحظه امکان ادامه بقاء او نیست . او به اصطلاح شبیه به معانى حرفیه است که در ضمن جمله به کار مى‌روند ، و در واقع بدون وابستگى معانى اسمیه ، مفهوم و معنى خود را بکلى از دست مى‌دهند ( مثلا ، هنگامى که گفته مى‌شود : « من از خانه به سوى مسجد رفتم » واژه « از » و « تا » بدون تکیه بر « خانه » و « مسجد » ، هیچ مفهومى ندارد . بنابراین ، معانى اسمیه است که به معانى حرفیه مفهوم مى‌بخشد . ) و به این ترتیب هر کس خود را با این ویژگى بشناسد خداى خود را خواهد شناخت ، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است . 3 - حدیث مى‌تواند اشاره به « برهان علت و معلول » باشد براى این که انسان هرگاه در وجود خویش کمى دقت کند مى‌فهمد که روح و جسم او معلول علت دیگرى است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده ، هنگامى که به سراغ علت وجود خویش ( فى‌المثل پدر و مادر ) مى‌رود باز آنها را معلول علت دیگرى مى‌بیند ، و هنگامى که سلسله این علت و معلول را پى‌گیرى مى‌کند ، به اینجا مى‌رسد که آنها نمى‌توانند تا بى نهایت پیش بروند چرا که تسلسل لازم مى‌آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلم است . ( براى توضیح بیشتر به کتاب پیام قرآن جلد دوم ، صفحه 6 مراجعه کنید ) بنابراین ، بایداین سلسله به‌جایى ختم‌شود که‌علت نخستین و به‌تعبیر دیگر عله‌العلل و واجب‌الوجوداست ، هستى‌اش ازدرون ذاتش‌مى‌جوشد و در هستى‌خود محتاج دیگرى نیست . هنگامى که‌انسان خودش را بااین وصف بشناسد به خداى خویش پى مى‌برد . 4 - این حدیث مى‌تواند اشاره به « برهان فطرت » باشد ، یعنى هرگاه انسان به زوایاى قلب خود و اعماق روح خود پى ببرد ، نور الهى و توحید که در درون فطرت اوست ، بر او آشکار مى‌شود ، و از « معرفه‌النفس » به « معرفه‌الله » مى‌رسد ، بى آن‌که نیازى به دلیل و استدلال داشته باشد . 5 - سپس مرحوم علامه مجلسى در باره حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه تفسیرى را از بعضى از علما نقل مى‌کند که حاصل آن این است : « روح انسان یک موجود لطیف لاهوتى است در صفت ناسوتى ( یعنى از جهان ماوراء طبیعت است که با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته ) و از ده طریق دلالت‌بر یگانگى و ربوبیت‌خداوند مى‌کند : 1 - از آنجا که روح مدبر بدن است مى‌دانیم که جهان هستى مدبرى دارد ! 2 - از آنجا که ( در داخل بدن ) یگانه است دلالت‌بر یگانگى خالق دارد ! 3 - از آنجا که قدرت بر حرکت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست ! 4 - از آنجا که از بدن آگاه است دلیل بر آگاهى خداوند است ! 5 - از آنجا که سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است ! 6 - از آنجا که قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیت و ابدیت‌خداست ! 7 - از آنجا که انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است که احاطه به کنه ذات خدا امکان ندارد ! 8 - از آنجا که انسان محل ( مخصوصى ) براى روح در بدن نمى‌شناسد دلیل بر این است که خدا محلى ندارد ! ( حداقل راحت‌تر مى تواند مکان‌دار نبودن خدا را درک کند ) 9 - از آنجا که روح را نمى‌توان لمس کرد دلیل بر این است که خداوند لمس کردنى نیست ! 10 - و از آنجا که روح و نفس آدمى دیده نمى‌شود ( ولى وجود دارد بهتر مى‌تواند دیده نشدن خدا را درک کند و به عبارت دیگر ) دلیل بر این است که خالق او قابل رؤیت نیست ! » 11 - از طریق شناخت عینیت و وحدت صفات انسانى با ذات انسان ، مى توان به عینیت صفات با ذات الهى پى برد ! 12 - با شناخت علم حضورى نفس به خود ، علم حق تعالى به هستى نیز که علم حضورى است قابل درک خواهد بود ، ( اگر انسان بتواند رابطه روح خود با جسم واعضایش را درک کند راحت‌تر مى‌تواند رابطه خدا با جهان هستى را درک نماید ) آرى ! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت ، و خود شناسى راهى است‌به خدا شناسى و به یقین خداشناسى ، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاکسازى روح و دل از آلودگیهاى اخلاقى است چرا که ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است و از اینجا روشن مى‌شود که یکى از مهمترین گامهاى سیر و سلوک و وصول به خداوند ، خود شناسى است . 6 - به نظر شهید مطهرى جنبه هاى مختلفى در شناخت خود وجود دارد که مى‌تواند در خداشناسى به ما کمک کند . ایشان در کتاب فلسفه اخلاق به دو نمونه از این جنبه ها اشاره کرده اند که ما یکى از آنها را در اینجا نقل مى کنیم : وجود گرایشهاى معنوى در انسان ، آیتى براى شناخت خدا جهتى که موجب آن نفس انسان آیت است براى خداشناسى ، مسئله گرایشهاى معنوى انسان است : مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ . ویلیام جیمز ( در این زمینه سخن زیبایى دارد ) ، او یک روان شناس تجربى و کسى است که روان شناسى را ، مخصوصاً روان شناسى دینى را ، وارد مرحله تجربى و آزمایشى کرد . این مرد حدود چهل سال روى تجلّیات روانى مذهبى روانها آزمایش کرده یعنى روانها را از نظر مذهبى مورد معاینه و مطالعه قرار داده ، آنهم نه به سبک استدلالى و قیاسى بلکه به سبک تجربى و آزمایشى . نتیجه‌اى که این روان شناس بزرگ جهان از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایشهاى معنوى گرفته ، این است که مى‌گوید : در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایشها به طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند مى‌زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعت‌اند ، یک سلسله گرایشهاى دیگر وجود دارد که با حسابهاى مادى جور در نمى‌آید بلکه ضد حسابهاى مربوط به پیوند انسان با طبیعت است ، زیرا پیوند انسان با طبیعت براى این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشى کند و نفع ببرد ، ولى این گرایشها با این حرفها جور در نمى‌آید . انسان یک سلسله خواستها در این عالم دارد که با جنبه طبیعى و مادى وجود او سازگار نیست . و مى‌گوید : اینها دلیل است بر اینکه عالمى دیگر وجود دارد و این احساسها ما را با عالم دیگر پیوند مى‌دهد . الهامهاى معنوى و خدایى ، خداجویى‌ها ، نیکى جویى‌ها ، خیرجویى‌ها و معنویت جویى‌ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینى نیست . پس یکى از راهها براى « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » همین گرایشها ، تمایلات و وابستگیهاى معنوى انسان است . ( . ک : مجموعه آثار شهید مطهرى ، ج 22 ، ص 435 تا 437 ) خلاصه و جمع بندى همانطور که متوجه شدید بیشتر تفاسیر ارائه شده ، رابطه خودشناسى و خداشناسى حصولى را بیان مى کردند و برخى از تفاسیر نیز ، به رابطه خودشناسى و خداشناسى حضورى اشاره داشتند . به طور کلى ما با شناخت ابعاد مختلف جسم و قابلیت هاى روانشناختى روح ، مى‌توانیم شناخت حصولى خود را نسبت به خدا بالابرده و صفات الهى از قبیل ( قدرت ، نظم ، حکمت و . . . ) را بهتر درک کنیم . اما مهمتر از شناخت حصولى ، شناخت حضورى خدا هست که لذت بیشترى دارد . و با خودشناسى عرفانى مى‌توانیم به آن برسیم . به عبارت بهتر ، « دل » انسان ارتباط عمیقى با آفرییننده خود دارد و هنگامى که انسان به عمق دل خود , توجه نماید چنین رابطه اى را خواهد یافت ( و از طریق همین رابطه وجودى مى‌تواند در حد ظرفیت خود ، خدا را مشاهده قلبى نماید ) ولى اکثر مردم مخصوصاً در اوقات عادى زندگى که سرگرم امور دنیا هستند توجهى به این رابطه قلبى ندارند و هنگام قطع امید شان از اسباب مادى به این رابطه توجه مى کنند . ( آیت الله مصباح ، معارف قرآن ، ج 1 ، ص 36 ) براى مطالعه کتاب هاى زیر مفیدند : 1 - مقالات ، استاد شجاعى ( به خصوص جلد سوم ) 2 - صد کلمه در معرفت نفس ، استاد حسن‌زاده آملى 3 - انسان در عرف عرفان ، استاد حسن‌زاده آملى 4 - دروس معرفت نفس ، استاد حسن‌زاده آملى 5 - معارف قرآن ج 1 ( خداشناسى ) ، آیت الله مصباح 6 - بسوى او ، آیت الله مصباح و . . . نکته پایانى در پایان مطلبى را از تفسیر نمونه که در ذیل آیه 21 ذاریات آمده است نقل مى کنیم که مطالعه آن نیز مى‌تواند مفید باشد : در جاى دیگر مى‌فرماید : در درون وجود شما آیات خداست ، آیا نمى‌بینید ؟ ( و فى انفسکم افلا تبصرون ) ( سوره ذاریات ، آیه 21 ) بدون شک انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم کبیر است در این عالم صغیر نیز وجود دارد ، بلکه عجائبى در آن است که در هیچ جاى جهان نیست . عجب اینکه این انسان با آن هوش و عقل و علم و اینهمه خلاقیت و ابتکارات و صنایع شگرف ، روز نخست به صورت نطفه کوچک و بى ارزشى بوده ، اما همین که در عالم رحم قرار مى‌گیرد با سرعت عجیبى رو به تکامل مى‌رود ، روز به روز شکل عوض مى‌کند ، و لحظه به لحظه دگرگون مى‌شود ، و آن نطفه ناچیز در مدت کوتاهى به انسان کاملى تبدیل مى‌گردد . یک سلول که کوچکترین اجزاى بدن او است ساختمان تو بر تو و شگفت - آورى دارد که به گفته دانشمندان معادل یک شهر صنعتى تشکیلات در آن است ! . یکى از علماى زیست‌شناس مى‌گوید : این شهر عظیم با هزاران در و دروازه جالب ، و هزاران کارخانه و انبار و شبکه لوله‌کشى ، و مرکز فرماندهى با تاسیسات فراوان ( آنها ) و ارتباطات زیاد ، و کارهاى مختلف حیاتى ، آنهم در محدوده کوچک یک سلول ، از پیچیده‌ترین و شگفت‌انگیزترین شهرها است که اگر ما بخواهیم تاسیساتى بسازیم که همان اعمال را انجام دهد - و هرگز قادر نیستیم - باید دهها هزار هکتار زمین را زیر تاسیسات و ساختمانهاى مختلف و ماشین آلات پیچیده ببریم تا براى انجام چنان برنامه‌اى آماده گردد ، ولى جالب اینکه دستگاه آفرینش همه اینها را در مساحتى معادل پانزده میلیونیم میلیمتر قرار داده ! ( سفرى به اعماق وجود انسان ) دستگاه‌هایى که در بدن انسان است مانند قلب و کلیه و ریه و مخصوصا دهها هزار کیلومتر ! رگهاى درشت و باریک و حتى مویرگهایى که با چشم دیده نمى‌شود ، و مسئول آبرسانى و تغذیه و تهویه ده میلیون میلیارد سلول تن انسان هستند ، و حواس مختلفى مانند بینایى و شنوایى و حواس دیگر هر کدام آیتى عظیم از آیات او است . و از همه مهمتر معماى حیات که اسرار آن هم چنان ناشناخته مانده ، و ساختمان روح و عقل انسان است که عقول همه انسانها از درک آن عاجز است ، و اینجا است که انسان بى اختیار لب به تسبیح و حمد و ثناى خدا مى‌گشاید و در پیشگاه عظمتش سر تعظیم فرود مى‌آورد ، و به این اشعار مترنم مى‌شود : فیک یا اعجوبه الکون غدا الفکر کلیلا انت حیرت ذوى اللب و بلبلت العقولا کلما قدم فکرى فیک شبرا فر میلا ناکصا یخبط فى عمیاء لا یهدى سبیلا در تو اى اعجوبه عالم هستى ( اى خداى بزرگ ) فکر خسته و وامانده شد ! تو صاحبان اندیشه و مغز را حیران ساخته‌اى ، و عقول را بهم ریخته‌اى ! هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک مى‌شود یک میل فرار مى‌کند ( و از عظمت ذاتت در وحشتى بزرگ فرو مى‌رود ) . آرى به عقب برمى‌گردد و در تاریکیها غرق مى‌شود ، و راهى به جلو پیدا نمى‌کند ! در حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام ص فرمود : من عرف نفسه فقد عرف ربه : کسى که خویش را بشناسد خداى خویش را شناخته است آرى خودشناسى در تمام مراحل راه خداشناسى است . ( . ک : تفسیر نمونه ، ج 22 ، ص : 332 ج 344 ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image