تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

آيا بهره گيرى قرآن از تمثيل، نشانه ى متأثر شدن از فرهنگ زمانه است؟


پس از بررسى تشبيه به مسئله تمثيل مى پردازيم: «مَثَل» وسيله اى است كه براى وصف مراد، به كار مى رود، و بيان مقصود اصلى با تمثيل باعث مى شود ذهن مخاطب به حقيقت نزديك تر شود[1]. ضرب المثل و تمثيل، در هر جامعه اى با شكل هاى گوناگونى وجود دارد، و مردم با ضرب المثل هايى ـ كه عموم مردم آن را مى فهمند ـ مطالب خود را تفهيم مى كنند. هر سخنورى كه از تمثيل هاى مخاطبان خود استفاده كند، هم سخنش را زيبا كرده است و هم مخاطبان، مطالب را بهتر درك مى كنند. قرآن كه الگوى تمام سخنوران، از نظر بلاغت و فصاحت است، استفاده از تمثيل را جزء برنامه بلاغى خود قرار داده است. «مَثَل» به منزله واعظ شيرين زبان و ناصحى مهربان است كه مخاطبان خويش را با زبانى ساده و بيانى دل چسب و ملايم، به فرهنگ و عقايد و... دعوت مى كند و فرهنگ آنان را بر طبق عقايد خود تغيير مى دهد. «مَثل»، حقيقت معقول را در قالب محسوس، و با مثَل هاى معهود، جلوه مى دهد،[2] و به سه معنا است: 1. در اصل لغت، به معناى تشبيه به كار مى رود؛ 2. در عرف لغت، به معناى قول ساير به كار مى رود؛ 3. به معناى صفت غريب كه معناى مجازى است و از معناى عرفى به واسطه پيوندى كه باغرابت دارد، اخذ مى شود[3]. براى «مثل» شروطى را ذكر كرده اند:[4] 1. عدم تعقيد در انشاء آن گونه كه خواننده مقصود را به سهولت دريابد؛ 2. دورى جستن از سخنان زيادى و بيهوده؛ 3. سليس بودن عبارت؛ 4. تنوع در بيان؛ 5. بيان مقصود. در قرآن، كلمه «مَثَل» در 80 آيه، و كلمه ى «مِثل» در 81 آيه آمده است. «مثل» در قرآن، به معانى گوناگونى به كار رفته، مانند: حكايت تمثيلى[5]، صفت [6]، شبيه[7]، داستان هاى گذشتگان و تاريخ سابق[8]، نمونه كامل و حجت[9]و... قرآن، به مثال هاى خود افتخار مى كند و مى فرمايد: (اِنّ الله لايَستَحيى اَن يَضرِب مَثَلا ما بَعُوضَةً فَما فَوقها...)[10]؛ خداوند از اين كه به پشه و كم تر از آن، مثال بزند، شرم نمى كند. قرآن درباره آوردن «مثل» مى گويد: اين مثل ها براى آگاه و متذكر شدن مردم آمده است: (وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنّاس فى هذا القُران مِن كُلّ مَثَل لَعَلّهُم يَتَذكّرُون.)[11]؛ ما در قرآن براى اين مردم، از هر نوع مثلى، آورديم؛ شايد متذكّر شوند. «مثل» مسائل منطقى پيچيده را آسان و فهم آن را همگانى و لجوجان را قانع مى كند. قرآن در آوردن مثل، (برخلاف مَثَل اعراب) ادب، مأنوس بودن و خوش آهنگى را رعايت كرده است[12]، براى مثال در توصيف جمال يوسف به كنايه مى فرمايد: «زنان هنگام ديدن يوسف، دست خود را بريدند»[13]، در حالى كه مى توانست بگويد: «اجمل الافراد زمانه، او زيباترين مردم زمان خود بود.» اعراب، مثل هاى منفى و مثبت داشتند؛ اما آنچه قرآن كلامش را به آن تزيين داده، بُعد فصاحت و بلاغت است؛ براى مثال اعراب درباره احسان نمودن در برابر بدى، مى گويند: (اتق شر من احسنت اليه)؛ كسى كه به شما خوبى مى كند، در مقابل نيز شرّى انجام ندهيد»؛ اما قرآن با جمله كوتاه و زيبا و داراى نظم خاص، مى فرمايد: (هل جزاء الاحسان الااحسان)[14]؛ آيا پاداش خوبى و احسان، جز نكويى و احسان است. نه تنها قرآن از تمثيل استفاده كرده است، بلكه پيامبران گذشته و معصومين(عليهم السلام) و حتى مردان عادى و شعرا و...، براى فهماندن مطالب خود از تمثيل، استفاده كرده اند. حضرت على(عليه السلام) فرمودند: (... و ضربت لك الامثال لتعتبر بها و تخذو عليها...)[15]؛ -پسرم! -براى تو در دنيا و آخرت مثل ها زدم، تا با آن ها عبرت و پند گرفته و از آن ها پيروى كنى... .» از نظر علامه ى طباطبائى(قدس سره) كاربرد مثل در قرآن از اين رو است كه آسان ترين راه براى تبيين حقايق و دقايق است كه عالم و عامى هر دو در سطح و مرتبه خاص خود از آن بهره مند مى شوند.[16] پی نوشتها:[1]. الميزان، ج 13، ص 202. [2]. تشبيهات و تمثيلات در قرآن، ص18. [3]. سيدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج 3، ص 162. [4]. تشبيهات و تمثيلات در قرآن، ص 18. [5]. كهف، 32. [6]. نحل، 60. [7]. زخرف، 17. [8]. بقره، 214. [9]. زخرف، 59. [10]. بقره، 26. [11]. زمر، 27. [12]. حسن عرفان، اعجاز در قرآن كريم، ص 48. [13]. يوسف، 31. [14]. الرحمن، 60. [15]. نهج البلاغه، نامه 31. [16]. الميزان، ج 3، ص 62. منبع: بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضايى، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1382). .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image