شفاعت و سنت های الهی /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

شفاعت چیست؟ ایا شفاعت موجب تغییر سنت الهی نیست؟


شفاعت در حقیقت، پاداش و جایزه الهی به کسانی است که در دنیا اهل ایمان و عمل صالح بوده اند؛ یعنی شفاعت بر مبنای استحقاق و قابلیت افراد استوار است. آنان این قابلیت را به واسطه عقاید و عمل خویش در دنیا، تحصیل کرده اند. قانون شفاعت : شفاعت قانونی حکیمانه و براساس رحمت و فضل الهی است و مقدم بر قانون کیفر و عذاب مجرمان است. به عنوان مثال در قوانین کشورها، طبق یک ماده قانونی، کسی که مرتکب جرم خاصی شود، باید پنج سال زندانی بکشد و طبق ماده قانونی دیگر هر مجرمی که واجد شرایط عفو باشد، قبل از تحمل دوره کامل حبس، مورد عفو قرار گرفته و آزاد میشود. عفو چنین مجرمی، نه تبعیض است و نه نقض قانون؛ بلکه براساس قانون دیگری است که مقدم و حاکم بر قانون اولیه کیفر مجرمان و برخاسته از قابلیت شخص مجرم است. عدم تبعیض در شفاعت : خداوند با هیچ کس رابطه قوم و خویشی ندارد و بین بندگان در امکان بهره مندی از قانون شفاعت، تبعیضی قائل نمیشود. هر انسانی قادر است با تحصیل شرایط، از شفاعت بهره مند شود و خود را در معرض بخشش و عفو اخروی قرار دهد؛ یعنی، شفاعت، قانونی عام و فراگیر و با اعلام قبلی است؛ برخلاف پارتی بازی که به صورت گزینشی، فردی، غیرفراگیر و نامبتنی برپایه استحقاق است.(ر.ک سی دی پرسمان وhttp://www.porsojoo.com) - به بیان دیگر: کمک به نجات افراد گنهکار دو صورت دارد: یک شکل آن به اصطلاح پارتى بازى و ظلم و ستم و تبعیض نارواست و شکل دیگر آن یک نوع درس تربیت، روزنه امید و وسیله تکامل مى باشد. اگر افرادى که مورد شفاعت واقع مى شوند هیچ گونه شایستگى نداشته باشند، و در عین حال به آنها بدون جهت کمک شود و بر دیگران مقدّم گردند، این کار یک نوع تبعیض ناروا و تشویق مردم به گناه و تأمین دادن به آنها در برابر جنایات است. این همان مساله غلط و ناروایى است که باید گفت موجب جرأت جنایتکاران و گناهکاران مى گردد و امید به چنین شفاعتى سبب مى شود که افراد مجرم از انجام هیچ جنایتى کوتاهى نکنند، ولى مسلّماً هدف آیات، این نوع شفاعت نیست که عقل و خرد آن را محکوم مى کند. ولى اگر بعضى از گناهکاران به خاطر پیوندهاى معنوى که با خدا داشتند و به خاطر ارتباط ایمانى که با اولیاى پروردگار برقرار ساخته بودند مورد کمک شفیعان روز رستاخیز قرار گیرند، در این صورت نوید شفاعت نه تنها موجب تشویق و مستلزم تبعیض ناروا نیست، بلکه عین عدالت و وسیله تربیت و بازگشت افراد گنهکار از نیمه راه است. توضیح این که: همان طور که قرآن مجید بیان مى کند، شفاعت اولیاى خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هیچ کس نمى تواند شفاعت نماید، ناگفته پیداست که اذن خدا بى جهت و بدون حکمت نخواهد بود; در این صورت باید گفت اذن خدا شامل حال کسانى مى شود که براى عفو و اغماض شایستگى دارند و اگر در طول زندگى لغزش و گناهى داشتند به مرحله پرده درى و طغیان نرسیده و اگر رابطه خود را در بعضى از جهات ضعیف کرده اند، ولى بکلّى آن را از بین نبرده اند، چنین افرادى که پیوندهاى گوناگون خود را با حقّ و حقیقت نگسسته اند مشمول و شایسته شفاعت مى شوند. نوید شفاعت با این شرط خود هشدارى است به افرادى که گاهى مرتکب گناه مى شوند که بهوش باشند و هرچه زودتر از ادامه گناه باز گردند و همه پیوندها را پاره نکنند و پرده ها را ندرند و از شعاع شفاعت دور نگردند که در غیر این صورت، راه نجاتى براى آنان نخواهد بود. همین احساس و توجّه، در بازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجدید نظر در برنامه هاى غلط مؤثّر مى گردد و در حقیقت، روزنه امیدى براى پاک ساختن برنامه زندگى از نقاط تاریک محسوب مى شود. تجربه نشان داده است که اگر روزنه امیدى به روى افراد مجرم گشوده شود و احساس نمایند که اگر در برنامه غلط نارواى خود تجدید نظر کنند، راه نجاتى براى آنها هست، در این صورت بسیارى از آنان از بیراهه به راه باز مى گردند. در قوانین جزایى و کیفرى جهان، قانونى به نام عفو زندانیان و مجرمان بزرگ و محکومان به حبس ابد وجود دارد; نکته آن این است که روزنه امیدى براى این افراد باز شود و در برنامه زندگى خود تجدیدنظر نمایند و اگر این روزنه نبود، علّت نداشت که در همان محیط آرام بنشینند و دست به جنایت نزنند زیرا بالاتر از سیاهى (زندان ابد) رنگى نیست. شفاعت درباره افراد لایق و شایسته جز روزنه امید براى امکان تجدید حیات دینى و اخلاقى، چیزى نیست و مخصوص کسانى است که روابط خود را با خدا و اولیاى دین حفظ کرده اند ولى کسى که داراى اعمال نیک نبوده و از ایمان به خدا بهره نداشته باشد و عمرى در گناه و فساد به سر برده است هرگز مشمول شفاعت نخواهد بود. فرق این دو گروه را مى توان در ضمن مثالى مجسّم ساخت: فرض کنید سربازانى مأمور گشودن دژى بر فراز کوهى مى باشند و گشودن آن دژ، در حفظ کشور آنان از تجاوز خارجى فوق العاده مؤثّر است; فرمانده ماهر و ورزیده، وسایل لازم براى صعود و گشودن دژ را در اختیار آنان مى گذارد و فرمان بالا رفتن را صادر مى نماید. آن گروه از سربازان بى انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده و در پایین کوه مى مانند هیچ گاه مشمول حمایت او نمى گردند، امّا آن گروهى که فداکارند و به سرعت از کوه بالا مى روند، اگر در میان آنان افرادى ضعیف و ناتوان باشند و در بعضى از گذرگاه ها بلغزند، یا صعود و بالا رفتن به تنهایى در بعضى از نقاط حسّاس کوه براى آنها مشکل باشد، فرمانده دلسوز مراقب حال آنان بوده و در نقاط حسّاس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبورشان مى دهد. این نوع مراقبت و کمک، یک نوع شفاعت است و از آن افرادى است که در مسیر هدف گام بر مى دارند و اشکالى ندارد که فرمانده دلسوز پیش از صعود به کوه، این مطلب را اعلام کند و بگوید اگر شما در نقاط حسّاسى از صعود باز بمانید از کمک هاى بى دریغ من محروم نخواهید ماند و من با تمام قوا کوشش مى کنم که شما را در این هدف کمک کنم. یک چنین اعلام قبلى، افراد را براى کار دلگرم کرده و نور امید را در دل آنان پدید مى آورد و بر قدرت و پایدارى آنان مى افزاید و در حقیقت یک نوع تربیت و وسیله تکامل است.(http://www.eteghadat.com/)خلاصه وجمع بندی : 1- شفاعت شامل هر تبهکاری نمی شود و دارای حساب و کتاب است. 2- شریعت بیهوده نبوده بلکه دارای آثار مثبت است و کسی که به شریعت حق معتقد بوده و سعی در اجرای آن داشته باشد، در دنیا و آخرت سعادتمند شده و مراحل کمال را طی می‌کند.و حتی یکی از آثار شریعت این است که اگر فرد سعی در عمل به آن داشته باشد می‌تواند لیاقت شفاعت را بدست اورده و در آخرت از آن بهره مند شود.لذا لازمه شفاعت، اعتقاد به شریعت حق و سعی در اجرای آن است؛ نه ظلم و لغو بودن اصل شریعت. 3- شفاعت و سنت الهی کیفر مجرمان : شفاعت از سنت های الهی است. پذیرفتن شفاعت درباره گنهکار واجد شرایط، یکى از سنّتهاى تغییرناپذیر الهى است. توضیح آنکه: سنّتهاى الهى، تابع ملاکها و معیارهاى واقعى است و هیچ سنّتى با وجود مقتضیات و شرایط وجودى و عدمى آن، تغییرپذیر نیست . شفاعت نه نقض اصل حکم است، نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کرده اند، بلکه شفاعت نسبت بحکم و عقوبت ، حکومت دارد، یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را، از مصداق شمول عقاب بیرون مى کند، و او را مصداق شمول رحمت، و یا صفتى دیگر از صفات خداى تعالى، از قبیل عفو، و مغفرت میسازد، که یکى از آن صفات احترام گذاشتن بشفیع و تعظیم او است(.آموزش عقاید آیت الله مصباح ص493) علامه نیز در المیزان می فرمایند:شفاعت نه نقض اصل حکم است، نه نقض آن عقوبتى که براى مخالفت آن حکم معین کرده اند، بلکه شفاعت نسبت بحکم و عقوبت ، حکومت دارد، یعنى مخالفت کننده و نافرمانى کننده را، از مصداق شمول عقاب بیرون مى کند، و او را مصداق شمول رحمت، و یا صفتى دیگر از صفات خداى تعالى، از قبیل عفو، و مغفرت میسازد، که یکى از آن صفات احترام گذاشتن بشفیع و تعظیم او است.( ترجمه المیزان ج1 ص 246)و علامه دربخش دیگری بعد از توضیح مفصل در رابطه با این مسئله، می‌فرماید: اگر شفاعتى واقع شود، و عذاب از کسى برداشته شود، هیچ اختلاف و اختلالى در سنت جارى خدا لازم نیامده، و هیچ انحرافى در صراط مستقیم او پدید نمى آید، براى اینکه شفاعت اثر یک عده از عوامل، از قبیل رحمت، و مغفرت، و حکم، و قضاء، و رعایت حق هر صاحب حق، و فصل القضاء است.(ر.ک: ترجمه الیزان ص 248) 4 - شفاعت حکم ثانوی و امری محال : الف- این اشکال در صورتی بوجود می‌آید که هر کس و ناکسی بدون اذن و اراده خدا و بدون حکمت بتواند مقام شفاعت در آخرت را بدست آورد. درحالی که اینطور نیست هرکسی نمی‌تواند شفاعت کند فقط افراد خاصی می توانند شفاعت کنند آن هم با اذن خدا. به عبارت دیگر شافعان طبق اراده و اذن خدا می‌توانند شفاعت کنند و اینگونه نیست که خارج از اذن الهی بوده و با ارادة او منافات داشته باشد. آنکه مورد شفاعت واقع می شود ، خوب است ولی نه آنقدر خوب که بتواند رحمت بی واسطه خدا را دریافت نماید ؛ لذا رحمت خدا از طریق واسطه به او می رسد ؛ که آن واسطه همان شفاعت کننده می باشد. حتّی برخی شفاعت شوندگان باید با چندین واسطه رحمت خدا را دریافت دارند. مثلاً شهیدی شفاعت او را نزد عالم ربّانی می کند و آن عالم ربّانی شفیع او نزد معصوم علیه السلام می شود و معصوم نزد خدا از او شفاعت می کند.یعنی در حقیقت این خداست که می خواهد رحمت خود را شامل حال بنده کند امّا بنده قابلیّت دریافت مستقیم را ندارد لذا خداوند با قرار دادن وسائط فیض ، رحمت خود را رقیقتر می سازد. «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً ـ در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمى بخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است.» (طه آیة 109) ب- با بیانی دیگر این گونه می توان گفت :در اینجا علم ازلی خداوند تغییر نمی‌کند بلکه خداوند می داند که این انسان حالات مختلفی پیدا خواهد کرد. شابد بتوان این گونه هم گفت : اراده خداوند براین تعلق گرفته که اگر فرد لیاقت شفاعت را کسب کرد، مورد شفاعت واقع شود و الا اگر لیاقت شفاعت را کسب نکرد، مورد شفاعت واقع نشود و از اول هم علم دارد که این شخص اول لیاقت شفاعت را مثلا ندارد ولی بعدا لیاقت را کسب میکند در نتیجه علم او تغییر نمی‌کند بلکه حالات مشفوع و فرد مورد نظر تغییر می‌کند.توضیح بیشتراشکال از آنجا پدید می‌آید که نویسنده میان تغییر در علم و اراده‌ی الهی و دگرگونی و تحول در موضوع و معلوم و مراد را درهم آمیخته است. باید دانست آن چه دگرگون شده، وضعیت مجرم و گنه کار است; یعنی او به گونه ای دگرگون شده که سزاوار رحمت الهی گشته است، در حالی که پیش تر چنین نبود. پس در علم و اراده ی خداوند، هیچ گونه دگرگونی پدید نیامده است. این امر هم چون توبه ی گنه کار است که در آن جا نیز خداوند در برخورد با دو موضوع گوناگون، دو اراده ی متفاوت، ولی متناسب ارایه می دهد; نخست، کیفر دادن گنه کار و دوم، بخشش گنه کار توبه کننده. بنابراین، دو اراده وجود دارد و خداوند می داند که این شخص دگرگون خواهد شد و در پرتو اراده ی دوم پروردگار قرار خواهد گرفت. پس علم و اراده ی الهی دگرگون نشده است، بلکه دو اراده ی گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد که هیچ یک ناقض دیگری نیست، بلکه هر دو عین عدل الهی است. بدین ترتیب، علم و اراده ی خدا دگرگون نمی شود، بلکه علم و اراده ی جدیدی به موضوع نوینی تعلق می گیرد. برای نمونه، همگی می دانیم که هنگام شب، تاریکی همه جا را فرامی گیرد و با توجه به این علم، اراده می کنیم تا از وسایل الکتریکی مانند چراغ استفاده کنیم. سپس با طلوع آفتاب، چراغ را خاموش می کنیم. در این مثال، دو علم داریم; شب نور ندارد و روز نور دارد. ما نیز براساس این دو علم، دو اراده و دو کار کرده ایم. شب هنگام چراغ را روشن و در روز، آن را خاموش می کنیم. در این مثال، علم و اراده ی دوم با علم و اراده ی نخست در تعارض نیست، بلکه با توجه به تفاوت موضوع، متناسب با آن شکل گرفته است. هرگز نمی توان پنداشت که از دور شبحی را ببینیم و تصور کنیم که درخت است. آن گاه وقتی نزدیک شدیم، دریابیم که خطا کرده‌ایم و آن شبح، درخت نبوده، بلکه حیوان بوده است; زیرا در این جا علم دوم با علم نخست، تعارض دارد. همه‌ی این مطالب درباره ی شفاعت، جاری است. خدا از ازل می دانست که فلان انسان، حالت‌های گوناگونی خواهد داشت و براساس آن شرایط، اراده ی ویژه ای درباره ی او شکل می‌گیرد. از این رو، براساس تعدد حالت‌ها و تغییر موضوع، اراده‌های متفاوتی نیز تعلق گرفته است. پس در علم اول خداوند اراده ی او، خطا و تغییری پدید نیامده است، بلکه هر علمی نسبت به موضوع خود درست است و هر اراده نسبت به موضوع خود، حکیمانه و براساس مصلحت است. ( http://www.aftab.ir)برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب شفاعت در قلمرو عقل قرآن و حدیث آیت الله سبحانی و همچنین تفسیر المیزان ج 1 ص 237 تا 279 مراجعه کنید. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image