عدالت و حکمت-معنای عدالت-نقص عضو /

تخمین زمان مطالعه: 27 دقیقه

تناقضات عدل: این مفهوم اگر معنی نسبی داشته باشد با حکمت خدا در روبروی هم قرار می گیرد زیرا عدل بین فردی که کور به دنیا می آید با فردی سالم رعایت نشده است و اگر معنی مطلق داشته باشد به این معنی است که مثلا زمانی که من در ساعت ۱۱:۲۳ شب یک لیوان آب می خورم تمام موجودات زنده هم در آن ساعت به همان میزان آب بنوشند و آیا اینگونه است؟


جهت روشن شدن پاسخ بیان اموری لازم است: 1 . معانی عدل:مجموعا برای عدل چهار معنی و یا چهار مورد استعمال بیان شده است: الف. موزون بودن: یعنی در جهان هستی رعایت تعادل شده است و در هر چیزی از هر ماده ای به قدر لازم استفاده شده است اندازه گیری و نظم و حساب و جریان معینی بر هستی حاکم است. عدل به معنای تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است. خداوند به مقتضای علم فراگیر و حکمت عام خود می داند که برای ساختمان هر چیزی از هر چیز چه اندازه لازم و ضروری است و همان اندازه در آن قرار داده است. عدل به این معنی اولا حتمی و یقینی است، چون جهان موزون است. اگر موزون و متعادل نبود بر پا نبود و حساب و جریان معین و مشخصی بر آن حاکم نبود. ثانیا این معنا از عدل با موضوع پرسش ربطی ندارد، چون مقابل عدل به این معنی بی تناسبی است نه ظلم، لهذا از موضوع بحث ما خارج است. ب. تساوی: گاهی عدل به معنای تساوی و نفی هر گونه تبعیض است، البته تساوی مطلق بدون مراعات استحقاق و لیاقت های عینی ظلم است ولی تساوی به معنای رعایت تساوی در زمینه استحقاق های تساوی عین عدالت است. به این معنی که به هر کس به اندازه اعطا شود که حق اوست این عین عدالت است این معنای سوم عدل است که به آن اشاره می شود. ج. اعطای حق: معنای سوم رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق، حق او را و ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران، معنای حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند. همین معنی است که مولوی اشاره به همین معنی دارد، آنجا که می گوید:عدل چه بود؟ وضع اند موضعشظلم چه بود؟ وضع در ناموضعشاین معنی از عدل و ظلم به حکم این که از یک طرف بر اساس اولویت ها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتی بشر ناشی می شود که ناچار است یک سلسله اندیشه های اعتباری استخدام نماید و «باید» ها و «نباید» ها بسازد و «حسن و قبح» انتزاع کند، از مختصات بشری است و در ساحت کبریائی راه ندارد، زیرا او مالک علی الاطلاق است و هیچ موجودی نسبت به هیچ چیزی در مقایسه با او اولویت ندارد. او همچنان که مالک علی الاطلاق است «ولی» علی الاطلاق است او در هر چیز هرگونه تصرف کند در چیزی تصرف کرده که به تمام وجودش به او تعلق دارد و ملک خالص اوست. از این رو ظلم به این معنی یعنی تجاوز به اولویت دیگری و تصرف در حق دیگر و پاگذاشتن در حریم دیگری درباره او محال است و از آن جهت محال است که مورد و مصداق نمی تواند پیدا کند(1).به بیان ساده ظلم در جایی گفته می شود که انسان از فردی طلبی داشته باشد و به گردن او حقی داشته باشد ولی آن فرد کمتر از آن مقدار به صاحب حق بدهد، این ظلم است ما که از خداوند طلبی نداشتیم اگر به فردی کمتر عنایت کند ظلم باشد مثل این که فردی می خواهد ابتدائا بدون این که کسی از او طلبی داشته باشد می خواهد به فردی هزار تومان به دیگری دو هزار تومان و به سومی سه هزار تومان و ... کمک کند، هیچ کدام حق اعتراض ندارند، چون حقی ندارند و به همین معنی اشاره دارد علی(ع) آنجا که فرمود: «حق یک طرفی نیست هر کس که به عهده دیگری حقی پیدا می کند دیگری هم بر عهده او حقی پیدا می کند تنها ذات احدیت (خداوند متعال) است که بر موجودات حق پیدا می کند و موجودات در برابر او وظیفه و مسئولیت پیدا می کنند [چون آنها را افریده و آنها را تربیت نموده و به آنها رزق و روزی داده] اما هیچ موجودی بر او حق پیدا نمی کند»(2).بلی موجود حکیم تفاوت گذاشتنش باید بر اساس حکمت باشد، که چنین هم هست چون تفاوت در موجودات هم لازم است و لازمه نظام احسن بودن است.لازم است چون اگر همه مردم یک نوع استعداد داشتند جامعه سر و سامان نمی گرفت زندگی اجتماعی به وجود نمی آمد، کسی زیر بار کسی نمی رفت، اگر همه بو علی سینا بودند، کسی حاضر نمی شد بقال و نانوا و قصاب باشد و ... مثلا بهترین جزء ماشین موتور آن است اگر همه اجزای ماشین موتور بودند حتی به جای لاستیک و تسمه، چهار چرخ و فرمان و دنده و ... همه موتور بودند ماشین حرکت می کرد؟ جامعه هم چنین است اگر همه بوعلی و ارسطو بودند خیلی از کارها لنگ می شد. یک منزل خوب آن نیست که تمام اطاق های آن اطاق پذیرایی باشد حتی به جای مستراح و آشپزخانه هم اطاق پذیرایی داشته باشد، یک منزل خوب منزلی است که هم اطاق پذیرایی، هم اطاق خواب و هم انباری و هم دستشویی و ... داشته باشد.از این گذشته لازمه نظام احسن بودن تفاوت است که بعدا بیشتر توضیح داده می شود. د. رعایت استحقاق ها: چهارمین معنای عدل رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن چه امکان وجود یا کمال وجود دارد می باشد. بعدا اشاره می کنیم که موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی با یکدیگر متفاوتند. هر موجودی در هر مرتبه ای هست از نظر قابلیت استفاضه، استحقاقی خاص به خود دارد. عدل الهی در نظام تکوین به این معنی یعنی هر موجودی هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند، ظلم یعنی منع فیض و امساک جود از وجودی که استحقاق دارد.از نظر حکمای الهی صفت عدل آن چنان که لایق ذات پروردگار است و به عنوان یک صفت کمال برای ذات احدیت اثبات می شود به این معنی است و ظلم که نقص است و از او سلب می گردد نیز به همین معنی است که اشاره شد(3).2. استحقاق ها از کجا به وجود آمده است:شاید اصلی ترین دغدغه پرسشگر این باشد که همه اشیاء با یک نسبت مساوی در برابر خداوند قرار گرفته اند، استحقاقی در کار نیست تا عدل به معنای رعایت استحقاق ها مصداق پیدا کند. اگر عدلی درباره خداوند صادق باشد، عدل به معنای رعایت تساوی است. عدل الهی ایجاب می کند که هیچ گونه تبعیض و تفاوتی در میان مخلوقات در کار نباشد و حال آن که انواع تفاوت ها هست هر چه هست تفاوت و تنوع و اختلاف سطوح است گرچه این تفاوت ها در امکان و استعداد آنها است.لذا باید ریشه یابی کرد که ریشه اصلی تفاوت امکانات و استحقاق ها در کجاست؟ چگونه است که با این که فیض باری تعالی عام و لایتناهی است. اشیاء در ذات خود از نظر قابلیت متفاوت می شوند(4). این مطلبی است که نیاز به دقت و حوصله دارد، استاد مطهری درک این مطالب را برتر از تمام مقامات مادی دانسته و بر خود می بالد که با ورود در حوزه و خواندن علوم اسلامی مخصوصا فلسفه اسلامی به این مطلب و امثال آن رسیده است(5).3. نظام جهان ذاتی یا قراردادی است؟در ادامه مطلب و حل آن باید دید که نظام عالم یک نظام قراردادی(6) است، یا یک نظامی ذاتی(7)؟ باید دید معنای خلقت و آفرینش از این نظر چیست؟ آیا معنای آن این است که خداوند مجموعی از اشیاء و حوادث را می آفریند در حالی که هیچ رابطه واقعی و ذاتی میان آنها نیست، بعد آنها را به صف می کشد و یکی را پشت سر دیگری قرار می دهد و از این قرار دادن، نظام و سنت و قانون و علت و معلول و سبب و مسبب به وجود می آید، بدون هیچ ارتباطی(این همان نظام قراردادی است)؟ با اینکه (رابطه ذاتی است به این معنی) روابط علت ها و سبب ها با معلول ها و مسبب ها و روابط مقدمات با نتیجه ها و ... طوری است که قرار گرفتن هر معلولی و مسببی به دنبال علت و سبب خود و قرار گرفتن هر نتیجه به دنبال مقدمه خود عین وجود آن است و به اصطلاح مرتبه هر وجود در نظام طولی(8) و عرضی(9) جهان مقوم ذات آن وجود است. آن چنان که مراتب اعداد هستند، مثلا در اعداد می بینیم که عدد 1 قبل از عدد 2 و عدد 2 قبل از عدد 3 و بعد از عدد یک قرار دارد و همین طور هر عددی غیر از عدد یک بعد از عددی و قبل از عدد دیگر است که مجموع اعداد نظامی را تشکیل می دهند که این نظام جزء ماهیت آنهاست (البته توجه داشته باشید که منظور از عدد، شکل یا کلمه 5 و 6 نیست چون آنها قابل جا به جایی است، بلکه مراد مدلول عدد 5 و 6 است، پنج یعنی همان جیزی که مرتبه آن بین چهار و پنج است که آن مرتبه قابل جا به جایی نیست یعنی مثلا پنج ماهیتش پنج است و پنج بودن او به همین مرتبه و درجه اش می باشد، یعنی پنج بودن با بودن میان عدد چهار و شش یکی است نه دو تا، فرض وقوع عدد پنج در میان عدد شش و عدد هشت مساوی است با این که پنج، پنج نباشد و خود هفت باشد، یعنی مفروض و خیال ما پنج نیست بلکه همان هفت است که در جای خود قرار دارد و ما به غلط و توهم نام آن را پنچ گذاشته ایم. به عبارت دیگر فرض این که عدد پنج در جای عدد هفت قرار گیرد صرفا یک تخیل پوچ و بی معنی و غیر معقولی است که خیال و واهمه ما انجام می دهد.درباره آن فرد پاک و راستینی که پرسشگر فرض کرده اگر در ظرفیت وجودی و مکان امکان و استعداد خود نباشد بلکه بالاتر رود دیگر آن فرد نخواهد بود، مثلا سعدی، با آن درجه خاص از وجود با همه آن شرائط زمان و مکان و مرتبه و مقام و نسبت هایی که سعدی با اشیاء دیگر پیدا کرده است، جز فرمول سعدی است. وجود سعدی یعنی مجموع آنها.بنابراین جدا کردن سعدی از زمان و مکان و مرتبه وجودی خود یعنی جدا کردن سعدی از خود، درست مانند عدد یعنی سعدی، سعدی نباشد بلکه مثلا جامی باشد، و آن شخص راستین در مثال پرسشگر تبدیل به بوعلی سینا شود، آن گاه آن شخص نخواهد بود. خلاصه سخن این است که ترتیب و نظام موجودات عین وجود آنهاست که از ناحیه حق افاضه می شود، اراده وجود آنها عین اراده نظام و اراده نظام عین اراده وجود آنها است. و اراده خداوند به وجود هر شیء تنها از راه اراده وجود سبب آن چیز صورت می گیرد و اراده وجود آن سبب از راه اراده وجود سبب، صورت می گیرد و جز این محال است موجودات در نظام طولی منتهی می شوند به سببی که مستقیما اراده حق به او تعلق گرفته است. اراده حق وجود او را عین اراده وجود همه اشیاء و همه نظامات است این است معنای «ما اکثرنا الا واحده؛ و کار ما جز یکی نیست»(10).و توجه دارید وقتی علت تامه چیزی موجود شد، معلول آن نمی تواند موجود نباشد، چون جدائی بین علت تامه و معلول امکان ندارد اگر کسی واقعا تیر به قلبش اصابت کند و اراده حق هم بر قتل او باشد نمی تواند زنده باشد، اراده خداوند به این صورت که موجودات به صورت مراتب و شبکه شبکه به وجود ایند علت تامه تحقق هستی است، لذا تخلف آن و جا به جایی آن امکان ندارد چون انفکاک معلول از علت امکان ندارد.راز تفاوت ها یک کلمه است: «تفاوت موجودات ذاتی آنها می باشد و لازمه نظام علت معلول است». جمله سنگینی است ولی چاره نیست باید توضیح داد به این صورت که آیا اراده خدا به طور جدا جدا به آفرینش تعلق گرفته است؟ مثلا اول آقای «الف» را می آفریند و بعد «ب» و ... یا آن که هم اشیاء را به یک اراده واحد و بسیط ایجاد می نماید؟براهین محکم عقلی و شواهد قرآنی نشان می دهد که خداوند همه جهان را از آغاز تا انجام با یک اراده به وجود آورده، یعنی بی نهایت چیز به وجود می آید و همه با اراده بسیط و واحد الهی است و اراده خدا به وجود اشیاء عین اراده نظام است. از همین جا است که قانون علت و معلول و یا «نظام اسباب و مسببات» به وجود می آید و معنای آن این است که هر معلولی علت خاص و هر علتی معلول مخصوص دارد در حقیقت هر موجودی در نظام علت و معلول جای مشخص و مقام معلومی دارد، این همان نظام طولی جهان است که قبلا به آن اشاره شد و قرآن کریم هم می فرماید: «ما همه چیز را با اندازه و قدر مشخص آفریده ایم و کار ما جز یکی بیش نیست»(11).علل عرضی هم مثل علیت پدر و مادر و علیت آب و هوا و حرارت است که آنها نیز در استحقاق و ظرفیت وجودی انسان مؤثرند و خداوند نیز با توجه به آنها ظرفیت وجودی و استعدادی انسان را در نظر گرفته است مثلا کارل فرانسوی می گوید: «هیچ کس نباید با افرادی که آثار عیوب ارثی دارد، زناشویی کند، تقریبا تمام بدبختی های آدمی ناشی از نقایص ساختمانی، عفونی و روانی و عوامل ارثی اوست، در حقیقت کسانی که بار گرانی از دیوانگی، وضعیت عقل و سرطان ارثی به دوش دارند باید از زناشویی [بچه دار شدن] خودداری کنند»(12).خداوند مرتبه وجودی هر کس را با توجه به اینکه از چه پدر و مادری به دنیا آمده تعیین می کند و ممکن است کودنی، و یا کم استعداد بودن کسی به خاطر آن علل عرضی و وجود والدین و ... باشد و در منابع دینی هم به تأثیر این مسائل اشاره شده است، مثلا در روایتی از پیامبر اکرم(ص) می خوانیم: «اگر بعد از محتلم شدن [جنابت در حال خواب] غسل نکرده با همسرش نزدیکی کند و فرزند دیوانه ای به وجود آید، فقط خود را ملامت کند»(13).نکته ای را هم درباره ذیل پرسش که دارد: «این علم است که انسان را از نردبان معنویت بالاتر می برد، اما عمل صالح حکم کسی را دارد که به صعود شخص کمک می کند».اگر مقصود صرف علم باشد باید گفت که این گونه نیست که علم تنها انسان را از نردبان معنویت بالا ببرد خیلی افراد سرغ داریم که دارای علم زیادی بوده اند ولی کوچکترین مقام معنوی ندارند. به عنوان مثال فرعون علم و یقین داشت به حقانیت موسی و خدای او با این حال انکار می کرد. بلعم باعورا آن همه علم داشت بعد از اقدام علیه موسی که یک عمل ناروائی بود، تمام مقامات معنوی او از او گرفته شد ولی عملش باقی بود و همین طور شیطان که سقوط کرد، اعمالش از بین رفت نه این که عملش را از دست داده باشد.بله اگر مراد از علم اعتقاد حق و از جمله توحید باشد باعث مراتب معنوی می شود، ولی با عمل صالح فقط می تواند بالا رود، چنان که در قرآن می خوانیم: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخنان پاکیزه [و اعتقادات حق همچون توحید] به سوی او صعود می کند و عمل صالح سخنان پاکیزه را بالا می برد»(14).مرحوم علامه می فرماید: مراد از کلمه «الطیب» اعتقاداتی مانند توحید است و مراد از صعود تقرب یافتن نزد خداست و مراد از عمل صالح عمل طبق اعتقاد حق خالصانه برای خداوند است و ضمیر فاعلی «یرفعه» به عمل بر می گردد و معنی این می شود که این عمل است که اعتقادات را بالا می برد اگر عمل صالح نباشد، اعتقادات هم آن چنان درجه ندارد(15).در نتیجه یک انسان کم استعداد اگر طبق اعتقادات خود درست عمل کند می تواند از یک عالم برجسته که دارای عمل صالح نبوده است به مراتب بالاتر باشد. رسول گرامی اسلام فرمود: «من ازداد علما و لم یزدد هدی، لم یزدد من الله الا بعدا؛ کسی که علمش افزوده شود ولی بر هدایت [و اعمال صالح] او افزوده نشود، جز دوری از خدا بر چیزی نیفزوده است [و در واقع دوری او از خدا بیشتر شده است نه آن که علمش افزون گشته است]»(16).نتیجه بخش اول این شد که ظرفیت وجودی و استعداد هر کس در گرو علل طولی و عرضی اوست و خداوند نیز بر طبق آن علل اراده کرده است، از این گذشته خلاف عدل در این مورد معنی ندارد، چون هیچ کس کمال و ظرفیت وجودی از خدا طلب نداشته که کم دادن آن ظلم باشد.برای مطالعه بیشتر ر.ک:- عدل الهی، مرتضی مطهری، صص 150-60.- ترجمه بدایه المعارف، محمد رضا مظفر، ج 1، بحث شرور و اختلافات.- در ساحل اندیشه، اکبر اسد علی زاده، ص 40-30.---------------------------پی نوشت ها:1. مطهری، مرتضی، عدل الهی، قم: انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1357، صص 63-59 با تلخیص و تغییرات.2. نهج البلاغه، خطبه 214.3. همان، ص 63.4. همان، ص 66 با تلخیص و تغییرات.5. همان، ص 113.6. منظور از نظام قراردادی این است که معلول ها هیچ ارتباط واقعی با هم ندارند بلکه خداوند در یک مرحله علت و معلول ها را آفریده و بعد آمده طبق قراردادی گفته یکی علت باشد و یکی معلول مانند قراردادهای اجتماعی که یکی رئیس است و دیگری مرئوس با این که می شود برعکس هم باشد.7. منظور از ذاتی این است که هر موجودی که در هر مرتبه ای قرار گرفته است وجودش عین آن مرتبه است و قرار گرفتن معلولی در جای خود یک امر ضروری و قطعی است مانند رطوبت که ذاتی آب و چربی که ذاتی روغن و شیرینی که ذاتی عسل است، یعنی نمی شود عسل را از شیرینی جدا کرد، در محل بحث هم نظام ذاتی است یعنی نمی توان این معلول را از محلی که در آن قرار دارد جابجا کرد وگرنه وجود نخواهد داشت. 8. مقصود از نظام طولی علت و معلول، سبب و مسبب، ترتیب در آفریدن و خلق اشیاء و به اصطلاح ترتیب در فاعلیت خداوند نسبت به موجودات و صادر شدن آنها از اوست، در این نظام طولی خود خداوند در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائکه مجریان فرمان او هستند، بین خود ملائکه نیز سلسله مراتبی وجود دارد بعضی ریاست و فرماندهی دارند و برخی از انصار و اعوان به شمار می روند و به این نکته توجه کنیم که نظام فرماندهی و اطاعت بین خدا و ملائکه جنبه تکوینی و حقیقی دارد نه قراردادی و اعتباری، فرمان خدا حرف نیست، ایجاد است اطاعت ملائکه نیز متناسب به آن است وقتی می گوییم به فرشتگان فرمان داده که چنین کند معنایش این است که آنان را طوری آفریده که علت و فاعل باشند برای معلول و فعل مخصوص، ومعنای اطاعت ملائکه نیز همین علیت و معلولیت حقیقی و تکوینی است.9. علاوه بر نظام طولی نظام دیگری بر خصوص جهان طبیعت حاکم است که شرائط مادی و زمانی و زمینه به وجود آمدن یک موجود و پدیده را تعیین می نماید. این نظام، نظام عرضی است. توضیح مطلب این است که علل مادی و زمانی مثل علیت پدر و مادر برای فرزند و علیت آب و هوا و حرارت برای گیاه از نظر فلاسفه این گونه علتها، علیت اعدادی و زمینه ساز است نه ایجاد کننده. این علت ها به وجود آورنده آن معلولات نیستند بلکه حکم مجرای عبور را دارند و تنها زمینه بوجود آمدن و شرائط امکان وجود را از ناحیه خالق و ایجاد کننده فراهم می کنند فلاسفه این علت ها را که از لحاظ مرتبه وجود در عرض معلولات خود می باشند و احیانا معلولات در درجه ای عالیتر از علل خود قرار می گیرند هر چند از نظر زمان متأخر از علل خود می باشند «علل عرضی» می نامند.10. قمر، آیه 50-49.11. قمر، 50-45 برای توضیح بیشتر علل طولی و عرضی به عدل الهی، ص 122 - 117 مراجعه شود.12. آلکس کارل، انسان موجودی ناشناخته، ترجمه پرویز دبیری، اصفهان، انتشارات تأیید، چاپ پنجم، 1384، ص 312.13. شیخ صدوق، من لا یحضره فقیه، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1413ق، ج 3، باب 121، حدیث 7/1212.14. سوره مبارکه فاطر، آیه 10.15. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362، ج 17، صص 22-21.16.محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، سید حمید حسینی، قم، دارالحدیث، دوم، 1382، ص 369، روایت 4565. این پرسش را می توان به بیان دیگری نیز مطرح کرد و آن این که چگونه شرور - و از جمله شرور طبیعی- به قلمرو قضای الهی وارد می شوند؟ برای پاسخ به این پرسش، توجه دقیق به نکات ذیل ضروری است: 1. ما معتقدیم که چون خداوند عالم، قادر و خیرخواه مطلق است، نظام جهان هستی را به بهترین وجه خلق کرده است. به بیان دیگر، تمام جهان هایی که خداوند خلق نموده، شریف ترین و کامل ترین هستند، به صورتی که بهتر از آن قابل تصور نیست و نخواهد بود. و به بیان سوم، هر جزئی از اجزای جهان آفرینش ، به بهترین وجهی که امکان داشته، خلق شده است و به همین جهت، خداوند را احسن الخالقین می دانیم. مؤمنون/ 14 و تین/ 4. 2. همچنین معتقدیم که خداوند جهان هستی را با یک سلسله نظامات و قوانین ثابت و پایدار که ذاتیِ جهان نیز هست، اداره می کند. به بیان دیگر، پدیده های جهان محکوم به یک سلسله قوانین ثابت و سنت های لایتغیر الهی اند و به بیان سوم، خدا در جهان شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد. ناگفته نماند که این قوانین مانند قوانین موضوعه و از قبیل تعهدات و قراردادهای اجتماعی و الزامات ذهنی مرسوم در میان انسان ها نیست؛ بلکه یک حقیقت تکوینی است که بر اساس چگونگی جهان و موجودات آن انتزاع شده است و به همین دلیل، تبدیل و تغییر برای آن نیز محال است. 3. در یک دیدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفریده که بر اساس سنخیت این عوالم و مرتبه وجودیشان در نظام هستی، هر یک دارای قوانین و سنن مخصوص به خودند. یعنی در عالم ماده، احکام و آثاری وجود دارد که در عالم مثال نیست و بالعکس در عالم مثال سننی حاکم است که در عالم ماده نمی باشد و همین طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. خلقت این سه عالم و حاکمیت آثار و احکام خاص آنها ناشی از همان نکته دوم است یعنی قضا و قدر الهی چنین حکم کرده که عالم مجرد و موجودات مجرد در مجرای خاصی باشند و عالم مثال و موجودات مثالی در کانالی ویژه و عالم ماده و موجودات آن نیز در مسیری مخصوص به خود. برای آشنایی بیشتر با این سه عالم و احکام و قوانین آن نک: استاد محمد شجاعی، معادیا بازگشت به سوی خدا. جلد اوّل، ص 212 - 241. 4 - عالم ماده به دلیل سنخ و ماهیت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودی اش در نظام هستی، دارای احکام ویژه خود است که اگر این احکام، قوانین و سنن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. در این عالم تزاحم هست، تضاد هست، محدودیت هست، زوال و بطلان هست. جهان طبیعت مملو از قطع ها و وصل ها، بریدن ها و پیوند زدن ها است آمیخته با نشاط و غم، شادی و رنج، امید و شکست. تمامی این آثار، لازمه ساختمان مخصوص این عالم است. به هر روی، عالم ماده به دلیل این احکام و سنن، منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بیماری ها و مانند اینها است که ما از آن به «شُرور» یاد می کنیم و همچنین منشأ خوشوقتی ها، موفقیت ها، شادی ها، پیروزی ها و مانند اینها است که ما آن را «خیرات» می نامیم. با توجه به نکات پیش گفته، معلوم می شود که آنچه شما مثال زدید نسبت به انسان های نابینا، ناشنوا و ... لازمه و از آثار و احکام جهان طبیعت است و از آن گریزی نیست. عالم ماده، به دلیل وجود تزاحم ها و تضادها برخی از مسائل و امور را از مجرای صحیح خود خارج می سازد و فرزندی را نابینا، کودکی را ناشنوا، خردسالی را فلج و ... به جهان مادی عرضه می دارد. این تفاوت ها که شخصی سالم، شخصی مثلاً فلج باشد، به دلیل قوانین لایتغیر حاکم بر عالم مادی است و ذات عالم مادی به دلیل مرتبه وجودی اش چنین سننی را اقتضا می کند. این تفاوت ها نظیر خواص اشکال هندسی، ذاتیِ موجودات است. مثلاً وقتی شما می گویید خاصیت مثلث این است که مجموع زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است، معنایش این نیست که به آن خاصیت دو قائمه داشتن، و به این، خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده اند تا این پرسش پیش آید که چرا به این مثلث مثلاً ستم شده و خاصیت چهار قائمه را نداده اند. مثلث جز همان خاصیت معین را نمی تواند داشته باشد. مثلث را کسی مثلث نکرده است. یعنی، چنین نیست که مثلث قبلاً در وضع دیگری بوده و خواصی دیگر داشته است و کسی آمده او را تبدیل به مثلث کرده است؛ و یا مثلث و مربع و غیر اینها در یک مرحله از مراحل هستی و واقعیت خود، فاقد همه خواص بوده اند و بعد، یک قدرت قاهره ای آمده است و این خواص را میان آنها تقسیم کرده است؛ و دلش خواسته که به مجموع زوایای مثلث خاصیت تساوی با دو قائمه را بدهد و به مجموع زوایای مربع خاصیت تساوی با چهار قائمه را! بر این اساس، این که مثلاً جمادات، رشد و درک ندارند و گیاهان رشد دارند و درک ندارند و حیوان هم رشد دارد و هم درک دارد، ذاتی مرتبه وجودی جماد و نبات و حیوان است؛ نه آنکه همه اول یکسان بوده اند و بعد خداوند به یکی خاصیت درک و رشد را داده و به دیگری هیچ کدام را نداده و به سومی یکی را داده و یکی را نداده است. همچنین این که انسانی نابینا و دیگری بینا، انسانی ناشنوا و انسانی شنوا است، ذاتی مرتبه وجودی جهان مادی است که بر اثر یک سلسله قوانین لایتغیر چنین رقم زده است که برخی دچار مصائب و آلام فیزیکی و جسمی باشند و برخی دیگر چنین نباشند. به هر حال، این حقیقتی است که هر موجودی از موجودات و هر جزئی از اجزاء جهان حظّ و حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است. نگا: مرتضی مطهری، عدل الهی، صص 172 - 169. با این توضیح، مشخص می گردد که خداوند خالق و منشأ این مصیبت ها و «شرور» نیست بلکه خاصیت نظام مادی چنین اقتضایی دارد که نمی تواند خیر محض را قبول کند؛ به خلاف عالم تجرّد که چنین است و تنها خیر محض را می پذیرد. با توجه به مثالی که مطرح می کنیم این مطلب بیشتر روشن می شود. شما نور خورشید را در نظر بگیرید. این نور وقتی به اشیاء گوناگونی می تابد، با توجه به سنخیت متفاوت اشیاء، به صورت مختلف در می آید. مثلاً نور وقتی به فضا و جسم تیره برخورد می کند، مبدّل به تیرگی شده و رو به تاریکی می گذارد؛ خصوصاً که در محل برخورد تابش نور با آن محل یا شی ء، حرارتی نیز پدید می آید. حال اگر همین نور به مکانی روشن بتابد، اندازه زیادی از روشنایی خود را از دست نمی دهد و حرارت چندانی نیز بر اثر این برخورد، پدید نمی آید. نور، نور است و هم بر شی ء تیره تابیده و هم بر شی ء روشن. تابیدنِ خود را از هیچ یک از آنها دریغ نکرده و تابش خود را یکسان به آنها ارزانی داشته است؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشیاء گوناگون متفاوت شد؟ آیا این به دلیل درونی خود نور بود و به بیان دیگر، آیا منشأ این گوناگونی نور بود یا اشیائی که نور با آنها برخورد کرد؟ کاملاً واضح است که نور به جهت ظلمت شی ء تیره مبدل به تیرگی شد و یا به جهت روشنی شی ء، روشنایی خود را حفظ کرد. عوالم وجود نیز نسبت به خداوند متعال چنین است. خداوند سبحان فیض و عنایت خود را یکسان به جهان هستی عرضه داشته است؛ ولی تفاوت و اختلاف مرتبه وجودی و جنبه قابلی عوالم باعث می گردد که این فیض و عنایت گوناگون جلوه نماید. این فیض، در عالم مجرد به دلیل سنخیت وجودی این عالم و احکام و قوانین خاص آن به صورت خیر محض و خیرات محض جلوه می کند و در عالم مادی به دلیل سنخیت وجودی این عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خیر و شر و امتزاج آن دو ظهور می کند. نگا: محمدبن ابراهیم صدرالدین الشیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ص 399. به هر روی، از آنجا که ما معتقدیم خداوند متعال جهان را به بهترین وجه خلق فرموده و عالم را بر اساس سنن و قوانین لایتغیر قرار داده است، بر این باوریم که وجود «شرور» همراه «خیرات» در جهان طبیعت، لازمه سنت و قانون لایتغیر جهان مادی است؛ و از این رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانین ضروری حاکم بر آن می دانیم. البته برای تکمیل پاسخ توجه به دو نکته ضروری است: اوّل آنکه شرور طبیعی که در مثال های شما مطرح شده است و از جمله شروری است که از اراده و اختیار انسان نشأت نمی گیرد، بلکه اقتضای جهان طبیعت است؛ نسبت به خیرات جهان بسیار کم و ناچیز است. اگر آماری گرفته شود و افراد نابینا، ناشنوا، فلج و ... شمارش گردند، نسبت به افرادی که از سلامت کامل جسمی برخوردارند، بسیار اندکند و این نیز از لطف خداوند است که در جهان مادی که اقتضاء امتزاج خیر و شر دارد، شرور طبیعی کمتر از خیرات طبیعی باشد. دوّم آنکه، بر اساس آیات قرآن و روایات، اولاً شرور طبیعی برای امتحان و آزمایش انسان می باشد همچنانکه خداوند در این آیه از قرآن کریم می فرماید: «و لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ بقره/ 155.و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل ] ترس و گرسنگی، و کاهش در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را». چرا که گوهر اصلی انسان در امتحانات هویدا می شود. گر چه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین زیر جو چون بشوراند تو را در امتحان آب، سرگین رنگ گردد در زمان در تک جو هست سرگین ای فتی گر چه جو صافی نماید مر تو را مثنوی/ 1 /3219 - 3217. و در آیه ای دیگر می فرماید: «و لقد أخذنا آل ف رعون بالسنین ون قص من الثمرات لعلهم یذکرون؛ در این باب نگا: المیزان، ج 14، ص 287. و در حقیقت ما فرعونیان را به خشک سالی و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند». ثانیاً شرور طبیعی وسیله ای است برای کیفر اعمال انسان ها و انتقام و قهر الهی مانند نزول عذاب الهی بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجر و ... نگا: اعراف/136، هود/82، فیل/4 و .... ثالثاً از دیدگاه احادیث، خداوند در مقابل رنج ها، دردها و مصائبی - که بعضی از انسان ها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبیعی یاد می کنیم - در سرا و عالم دیگر یعنی قیامت، جزای برتری اعطا می فرماید. به دلیل مجال کم تنها به ذکر دو روایت بسنده می کنیم: 1. امام صادق(ع) [در توجیه نقص های بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی ]تأکید می فرمایند که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می کند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصایب و باقی ماندن در آخرت مخیّر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب می کنند، تا اجرشان افزوده گردد. بحارالانوار، ج 3، ص 71. 2. امام رضا(ع) می فرمایند: «بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزش ها و رحمت الهی در حق مؤمن است و برای کافر عذاب و لعن است. بیماری در حالت مؤمن پایدار است تا این که گناهان او پاک گردد.» محمدبن علی صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه و تصحیح علی اکبر غفاری، ص 429. دان که نَبْوَد فعل همرنگ جزاهیچ خدمت نیست هم رنگ عطا مزد مزدوران نمی ماند به کارکان عرض وین جوهر است و پایدار آن همه سختی و زور است و عرق وین همه سیم است و زرّ است و طبق مثنوی/3/3445-3447. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image