دلیل برتری مردان /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

من دختری ۱۵ ساله هستم که به قرآن اعتقاد زیادی دارم و هر شب حزبی از قرآن را می خونم اما امشب در کمال تعجب به آیه ای برخوردم که سخت متعجبم کرد. آیه ۲۲۸ سوره ی بقره با صراحت تمام گفته: مردان را بر زنان افزونی و برتری خواهد بود و خدا به همه امور داناست. می خواستم بدونم چرا خدا که گفته همه با هم برابرند مردان را برتر دونسته و در اینجا عدل رعایت نشده؟ با خودم گفتم خدا گفته به همه امور داناست پس حتما دلیلی برای این حرف وجود داشته، میخوام دلیلش را دونم؟


در پاسخ به مطاب ذیل توجه کنید : 1 - بر خلاف تصور و برداشت شما خداوند در قسمت پایانى آیه مورد پرسش مطلبى که با عدالت الهى منافات داشته باشد و مربوط به تبعیض میان زن و مرد باشد بیان نکرده است . 2 - براى آگاهى از معناى این عبارت به توضیح و تفسیر این بخش از آیه توجه نمایید : و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنها است حقوق شایسته‌اى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند ( وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ . به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البیان ، این جمله از کلمات عجیب و جالب و جامعى است که فواید بسیارى را در بر دارد و در واقع بحث را به مسائل مهمترى فراتر از طلاق و عده کشانیده و به مجموعه حقوق زناشویى مردان و زنان ، اشاره مى‌کند و مى‌گوید : همان طور که براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده همچنین زنان حقوقى بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آنند زیرا در اسلام هرگز حق یک طرفه نیست ، و همیشه به صورت متقابل مى‌باشد . واژه معروف که به معنى کار نیک و شناخته شده و معقول و منطقى است ، در این سلسله آیات دوازده بار تکرار شده ( از آیه مورد بحث تا 241 ) تا هشدارى به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود ، سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویى و جلب رضاى الهى بکوشند . جمله وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ در حقیقت تکمیلى است بر آنچه در باره حقوق متقابل زن و مرد قبلا گفته شد ، و در واقع مفهومش این است که مساله عدالت میان زن و مرد به این معنى نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه یکدیگر گام بردارند ، آیا راستى لازم است آن دو در همه چیز مساوى باشند ؟ با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد ، پاسخ این سؤال روشن مى‌شود ، جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرینش ، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده ، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است ، در حالى که طبق این قانون ، وظایف خشن و سنگین‌تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده ، و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته بنا بر این اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره‌اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود ، و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى‌طلبد بر عهده زنان ، و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد ، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع ، کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها مى‌سازد ، عهده دار شوند ، و در کنار انجام وظیفه مادرى ، وظایف حساس دیگرى را نیز انجام دهند . و نیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا ، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته‌تر باشند . اینکه بعضى از روشنفکران اصرار دارند که این دو جنس را مساوى در همه چیز قلمداد کنند ، اصرارى است که با واقعیتها هرگز نمى‌سازد ، و مطالعات مختلف علمى آن را انکار مى‌کند ، حتى در جوامعى که شعار مساوات و برابرى در تمام جهات ، همه جا را پر کرده ، عملا غیر آن دیده مى‌شود ، مثلا مدیریت سیاسى و نظامى تمام جوامع بشرى - جز در موارد استثنایى همه در دست مردان است ، حتى در جوامع غربى که شعار اصلى شعار مساوات است ، این معنى به وضوح دیده مى‌شود . به هر حال قوانینى همچون بودن حق طلاق ، یا رجوع در عده یا قضاوت به دست مردان ، ( جز در موارد خاصى که به زن یا حاکم شرع حق طلاق داده مى‌شود ) از همین جا سرچشمه مى‌گیرد ، و نتیجه مستقیم همین واقعیت است . بعضى از مفسران گفته‌اند که جمله لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ ، تنها نظر به مساله رجوع در عده طلاق دارد . ولى روشن است که این تفسیر با ظاهر آیه سازگار نیست ، زیرا قبل از آن یک قانون کلى در باره حقوق زن و رعایت عدالت ، به صورت وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ بیان شده ، سپس جمله مورد بحث به صورت یک قانون کلى دیگر به دنبال آن قرار گرفته است . و بالاخره در پایان آیه مى‌خوانیم : خداوند توانا و حکیم است ( وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ) . و در واقع پاسخى است براى آنها که در این زمینه ایراد مى‌گیرند ، و اشاره‌اى است به اینکه حکمت و تدبیر الهى ، ایجاب مى‌کند که هر کس در جامعه به وظایفى بپردازد که قانون آفرینش براى او تعیین کرده است ، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است ، حکمت خداوند ایجاب مى‌کند که در برابر وظایفى که بر عهده زنان گذارده ، حقوق مسلمى قرار گیرد ، تا تعادلى میان وظیفه و حق بر قرار شود . در اینجا قرآن به یک اصل اساسى اشاره کرده است ، و آن اینکه هر جا وظیفه‌اى وجود دارد در کنار آن حقى هم ثابت است ، یعنى وظیفه از حق هرگز جدا نیست مثلا پدر و مادر وظایفى در برابر فرزندان خود دارند ، همین سبب مى‌شود که حقوقى نیز به گردن آنها داشته باشند ، یا اینکه قاضى موظف است براى بسط و تعمیم عدالت حد اکثر کوشش را بنماید در مقابل ، حقوق فراوانى هم براى او قرار داده شده است این موضوع حتى در مورد پیامبران و امتها نیز ثابت است . در آیه مورد بحث نیز اشاره به این حقیقت شده و مى‌فرماید : به همان اندازه که زنان وظایفى دارند حقوقى هم براى آنها قرار داده شده است و از تساوى این حقوق با آن وظایف اجراى عدالت در حق آنان عملى مى‌گردد . عکس این معنى نیز ثابت است که اگر براى کسى حقى قرار داده شده در مقابل وظایفى هم به عهده او خواهد بود و لذا نمى‌توانیم کسى را پیدا کنیم که حقى در موردى داشته باشد بدون اینکه وظیفه‌اى بر دوش او قرار گیرد . 3 - زن در طول تاریخ جریان پر ماجرا و دردآلودى دارد که از مهمترین مباحث جامعه‌شناسى روز به‌شمار مى‌رود ، به طور کلى دوران زندگى زن را به دو دوره مى‌توان تقسیم کرد : نخست دوران ما قبل تاریخ که امروز اطلاع صحیحى از وضع زن در آن دوره ، در دست ما نیست ، و شاید در آن دوران از حقوق طبیعى بیشترى برخوردار بوده است . با شروع تاریخ بشر نوبت به دوره دوم رسید ، در این دوره در بعضى از جوامع زن به عنوان یک شخصیت غیر مستقل در کلیه حقوق اقتصادى ، سیاسى و اجتماعى شناخته مى‌شد ، و این وضع در پاره‌اى از کشورها تا قرون اخیر ادامه داشت این طرز تفکر در باره زن حتى در قانون مدنى به اصطلاح مترقى فرانسه هم دیده مى‌شود که به عنوان نمونه به چند ماده از موادى که در باره روابط مالى زوجین سخن مى‌گوید اشاره مى‌شود . از ماده 215 و 217 استفاده مى‌گردد که زن شوهردار نمى‌تواند بدون اجازه و امضاى شوهر خود هیچ عمل حقوقى را انجام دهد و هر گونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است ( البته در صورتى که شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده کرده و بدون علت موجه از اجازه دادن امتناع ورزد ) . طبق ماده 1242 شوهر حق دارد به تنهایى در دارایى مشترک بین زن و مرد هر گونه تصرف که بخواهد بکند و اجازه زن هم لازم نیست ( البته با این قید که هر معامله‌اى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاى زن لازم نیست ) . و از این بالاتر در ماده 1428 حق اداره کلیه اموال اختصاصى زن هم به مرد محول شده ( البته با این قید که در هر گونه معامله‌اى که از حدود اداره کردن خارج باشد موافقت و امضاى زن نیز لازم است ) « . در محیط پیدایش اسلام یعنى حجاز نیز قبل از ظهور پیغمبر اکرم ص با زن همان معامله انسان وابسته غیر مستقل انجام مى‌شد ، رفتار آنها شباهت زیادى به بشرهاى نیمه وحشى داشت زیرا به وضع رسوا و ننگینى از زن بهره‌بردارى مى‌کردند زن در محیط آنها آن چنان بى اراده و بى اختیار بود که گاهى جهت ارتزاق صاحب خود در معرض کرایه قرار مى‌گرفت ، محرومیت از تمدن ، و ابتلاى به فقر آنها را گرفتار خشونت عجیبى کرده بود که جنایت معروف وأد ( زنده به گور کردن ) را در مورد آنها مرتکب مى‌شدند . با ظهور اسلام و تعلیمات ویژه آن زندگى زن وارد مرحله نوینى گردید که با دو مرحله گذشته فاصله زیادى داشت در این دوره دیگر مستقل شد و از کلیه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى برخوردار گردید پایه تعلیمات اسلام در مورد زن همان است که در آیات مورد بحث مى‌خوانیم : وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ ، یعنى زن همان اندازه که در اجتماع وظایف سنگینى دارد حقوق قابل توجهى نیز داراست اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار دانسته و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است مى‌بیند لذا هر دو را در یک صف قرار داده و با خطابهاى یا ایها الناس و یا ایها الذین آمنوا مخاطب ساخته برنامه‌هاى تربیتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم کرده است و با آیاتى مثل وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ . وعده برخوردار شدن از سعادت کامل به هر دو جنس داده ، و با آیاتى مانند مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ مى‌گوید : که هر کدام از زن و مرد مى‌توانند به دنبال انجام برنامه‌هاى اسلام و وظایف الهى به تکامل معنوى و مادى برسند و به حیاتى طیب و پاکیزه که سراسر سعادت و نور است گام نهند . اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مى‌داند و قرآن با آیاتى نظیر کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ و یا مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها . این آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بیان مى‌دارد و لذا در برنامه‌هاى مجازاتى هم مى‌بینم در آیاتى مثل : الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ و مانند آن هر دو را به مجازات واحدى محکوم مى‌کند . از طرفى چون استقلال لازمه اراده و اختیار است لذا اسلام این استقلال را در کلیه حقوق اقتصادى مى‌آورد . و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالک درآمد و سرمایه‌هاى خویش مى‌شمارد در سوره نساء آیه 32 مى‌خوانیم : لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ با توجه به لغت ( اکتساب ) که بر خلاف ( کسب ) براى بدست آوردن مالى است که نتیجه‌اش متعلق به شخص به دست آورنده است « 4 » و همچنین با در نظر گرفتن قانون کلى : الناس مسلطون على اموالهم ( همه مردم بر اموال خویش مسلطاند ) به دست مى‌آید که چگونه اسلام به استقلال اقتصادى زن احترام گذارده و تفاوتى بین زن و مرد نگذاشته است . خلاصه آنکه زن در اسلام یک رکن اساسى اجتماع به‌شمار مى‌رود و هرگز نباید با او معامله یک موجود فاقد اراده و وابسته و نیازمند به قیم نمود . 4 - تنها مطلبى که باید به آن توجه داشت ( و در اسلام به آن توجه خاصى شده ) ولى بعضى روى یک سلسله احساسات افراطى و حساب نشده آن را انکار مى‌کنند . مساله تفاوتهاى روحى و جسمى زن و مرد و تفاوت وظایف آنها است . ما هر چه را انکار کنیم این حقیقت را نمى‌توانیم انکار نمائیم که بین این دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زیادى است که ذکر آنها در کتب مختلف ما را از تکرار آنها بى نیاز مى‌سازد و خلاصه همه آنها این است که چون زن پایگاه وجود و پیدایش انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام مى‌پذیرد همانطور که جسما متناسب با حمل و پرورش و تربیت نسلهاى بعد آفریده شده از نظر روحى هم سهم بیشترى از عواطف و احساسات دارد . با وجود این اختلافات دامنه‌دار آیا مى‌توان گفت زن و مرد باید در تمام شؤون همراه یکدیگر گام برداشته و در تمام کارها صد در صد مساوى باشند . مگر نه این است که باید طرفدار عدالت در اجتماع بود آیا عدالت غیر از این است که هر کس به وظیفه خود پرداخته و از مواهب و مزایاى وجودى خویش بهره‌مند گردد ؟ بنا بر این آیا دخالت دادن زن در کارهایى که خارج از تناسب روحى و جسمى اوست بر خلاف عدالت نمى‌باشد ؟ ! اینجاست که مى‌بینیم اسلام در عین طرفدارى از عدالت ، مرد را در پاره‌اى از کارهاى اجتماعى که به خشونت و یا دقت بیشترى نیازمند است ، مانند : سرپرستى کانون خانه و . . . مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار کرده است . یک خانه و یک اجتماع هر کدام احتیاج به مدیر دارند و مساله مدیریت در آخرین مرحله خود باید در یک شخص منتهى گردد ، و گرنه کشمکش و هرج و مرج بر قرار خواهد شد . با این وضع آیا بهتر است که مرد براى این کار نامزد گردد یا زن ؟ همه محاسبات دور از تعصب مى‌گوید وضع ساختمانى مرد ایجاب مى‌کند که مدیریت خانواده به عهده او نهاده شود و زن معاون او گردد . گر چه جمعى اصرار دارند این واقعیتها را نادیده بگیرند ، ولى وضع زندگى حتى در جهان امروز و حتى در کشورهایى که به زنان آزادى و مساوات کامل داده‌اند نشان مى‌دهد که عملا مطلب همان است که در بالا گفته شد اگر چه در سخن خلاف آن گفته شود ! تفسیر نمونه ، ج 2 ، ص : 157 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image