نکته های ناب - جلد پنجم  /

تخمین زمان مطالعه: 150 دقیقه

نکته های ناب - جلد پنجم


  نکته هاى ناب  -  جلد پنجم گزیده بیانات رهبر فرزانه انقلاب در جمع دانشجویان، دانشگاهیان و... (سال هاى 1383 ـ 1368) تنظیم و نظارت: ··· نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت مطالعات راهبردى تدوین: ··· حسن قدوسى زاده ناشر: ··· دفتر نشر معارف نوبت چاپ: ··· هشتم / پاییز 1390 تیراژ: ··· 5000 جلد قیمت: ··· 1500 تومان شابک: ··· 8 ـ 079 ـ 531 ـ 964 ـ 978 «همه حقوق براى ناشر محفوظ است» مراکز پخش: 1. مدیریت پخش دفتر نشر معارف: قم، خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 5، تلفن و نمابر: 7744616 2. فروشگاه شماره 1: قم، خیابان شهداء، روبه روى دفتر مقام معظم رهبرى، تلفن 7735451 3. فروشگاه شماره 2: تهران، خیابان انقلاب، چهار راه کالج، جنب بانک ملت، پلاک 715، تلفن 88911212 نشانى اینترنت: - www.Ketabroom.irپست الکترونیک: info@Ketabroom.ir فهرست فصل اول: ویژگى هاى فرهنگ و تمدن غربى 1. پایه هاى تمدن و فرهنگ غرب··· 15 2. ظواهر پر زرق و برق تمدن غرب··· 15 3. سلطه طلبى، مهمترین نکته منفى فرهنگ غرب··· 16 4. صادرات فرهنگ غربى به کشورها··· 18 5. علت گریز ما از فرهنگ غرب··· 19 6. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى··· 20 7. گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى، کمند بسیار خطرناک فرهنگ غربى··· 20 8. عصیان جوانان غربى، پاسخى در برابر فشار تمدن غربى··· 21 9. مسائل جوانان، یکى از گرفتارى هاى بزرگ کشورهاى غربى··· 22 10. بى تفاوتى و از دست رفتن نسل جوان، نشانه هاى زوال یک ملت··· 23 11. نمونه هایى از برخورد دوگانه غرب··· 24 12. برخورد دوگانه غرب با حجاب··· 25 13. برخورد دوگانه غرب با خشونت و تروریسم··· 26 14. دموکراسى مورد ادعاى کشورهاى غربى، مطلقا وجود ندارد··· 27 15. دیدگاه غرب نسبت به علم··· 28 16. علم، ابزار قدرت غربى ها··· 29 17. برترى علمى غرب به معناى برترى فرهنگ غرب نیست··· 29 18. به مغز ایرانى تزریق کردند که باید دنباله رو غرب باشى··· 30 19. سکولاریزه کردن علم در غرب، یک مغالطه و فریب بزرگ··· 31 20. برترى علمى غربى ها دلیل بر این نیست که ما عادات فرهنگى و رفتار و آداب معاشرت خود را هم از آن ها یاد بگیریم··· 32 21. ناباورى نسل کنونى به خودش ناشى از تکنولوژى پر سر و صداى غرب است··· 33 22. تحصیل کرده هاى کشورهاى غربى و فراموشى هویت فرهنگى و ملى··· 34 23. مهمترین خلاء دنیاى غرب، نداشتن یک ایدئولوژى متکى به یک تلقى درست از عالَم است··· 35 24. نسل دانش پژوه کشور بدانند اگر امروز برترى علمى با غربى ها است با همت و اراده مى شود کارى کرد که فردا از آن ما باشد··· 36 25. آثار منفى هیمنه دانش غربى··· 37 26. غرب و استکبار، دین را مایه تخدیر و افیون ملتها معرفى کردند··· 39 27. مقایسه دو رمان اسلامى و غربى··· 39 28. غرب، در سراشیبى سقوط··· 42 فصل دوم: نگرش اسلام و غرب نسبت به زن 29. دیدگاه اسلام و غرب نسبت به زن··· 47 30. الگوى زن غربى، برخاسته از الگوى زن رومى··· 49 31. اهانت غرب به زنان در قالب تکریم··· 49 32. زمزمه «آزادى زن» در فرهنگ غرب از کجا شروع شد؟!··· 50 33. معناى آزادى زن در غرب··· 51 34. در الگوى فرهنگ غرب، زن وسیله التذاد مرد است··· 52 35. ارتباط آزاد زن و مرد در غرب، بزرگترین ضربه براى زن··· 53 36. یکى از نشانه هاى مرد سالارى غربیها، مسئله «آزادى زن» است!··· 54 37. این هم یکى دیگر از نشانه هاى مردسالارى در غرب··· 54 38. نگاه غرب به زن به عنوان موجود درجه دوم!··· 55 39. تا 70ـ60 سال قبل، زن در دنیاى غرب هیچ حقى نداشت··· 55 40. زن در غرب حق مالکیت نداشت!··· 56 41. زنان غربى حق گرفتن مدرک تحصیلى نداشتند!··· 56 42. زن غربى حتى مالک اموال موروثى خودش هم نبود··· 57 43. نگرش اسلام نسبت به زن··· 57 44. الگوى زن اسلامى··· 61 45. عدم تفاوت زن و مرد در کسب فضائل بشرى از دیدگاه اسلام··· 62 46. اسلام کرامت زن را مى خواهد··· 63 47. زن مسلمان ایرانى باید قدر خود را بداند و از بازیچه هاى تمدن غربى رو بگرداند··· 64 48. باور غلطى که زاییده فرهنگ غرب است و باید از ذهن زنها خارج شود··· 64 49. دوست ندارم دختر و پسر ما در نوع آرایش و لباس و ... دائم چشمشان به غربى ها باشد··· 65 50. سرگرم شدن زنان به مد و زر و زیور··· 66 51. گرایش به مد و تجمل گرایى، یکى از بزرگترین عوامل انحراف زنان··· 66 52. اگر زنهاى یک جامعه فاسد شدند، طولى نمى کشد که:··· 67 53. معناى حجاب··· 67 54. مقصود اسلام از حجاب این است که··· 68 55. حجاب، به معناى منزوى کردن زن نیست··· 68 56. حجاب است که مى تواند عفت و طهارت و تقوى را در زن نگه دارد··· 69 57. ببینید چقدر مسأله عفت مهم است··· 70 فصل سوم: نگرش اسلام و غرب به خانواده 58. بى بندوبارى، مهمترین عامل بى رغبتى به تشکیل خانواده در غرب··· 73 59. عشق مصنوعى در خانواده هاى غربى··· 74 60. آزادى جنسى و فروپاشى خانواده در غرب··· 75 61. فروپاشى خانواده و بى هویتى نسلها در غرب··· 76 62. سست کردن بنیان خانواده مهمترین راه نفوذ فرهنگ غرب در بین ملتها··· 77 63. متلاشى شدن خانواده، آخرین ضربه به فرهنگ غرب··· 77 64. ظهور ارزشهاى انسانى در زن و مرد··· 78 65. زنان، محور اصلى خانه··· 79 66. زن، عنصر اصلى تشکیل خانواده··· 79 67. براى زن، مسئله مادرى، همسرى و خانواده، یک محور اصلى است··· 80 68. شغل اصلى زن··· 81 69. بالاترین ارزش و افتخار براى زن، گرم نگه داشتن کانون خانواده است··· 81 70. رفتار مرد نسبت به زن در خانواده باید این گونه باشد··· 82 71. مردها باید به فکر بصیرت دادن به زن و فرزندانشان باشند··· 82 72. زن، گلِ خانه و زندگى است نه سرکارگر و مباشر··· 83 73. محیط امن خانواده، نیاز طبیعى و عاطفى زن··· 84 74. مهمترین هدف ازدواج در اسلام و سایر ادیان، تشکیل کانون خانواده است··· 84 75. ازدواج، یک امر انسانى است نه یک داد و ستد··· 85 76. سازش دختر و پسر، اساس ازدواج است··· 86 77. معیارهاى غلط در ازدواج··· 87 78. اى پدرها! اى مادرها! به ازدواج جوانها بشتابید. معیارهاى طاغوتى را دور بریزید··· 88 79. چرا مهریه هاى سنگین؟!··· 90 ضمائم بى توجهى روزافزون به کودکان در آمریکا··· 93 اهمیت حیاتى سه سال اول زندگى کودکان··· 95 بروز تغییرات چشم گیر در خانواده هاى آمریکایى··· 97 بحران خاموش از نگاه آمار··· 99 هزینه هاى ناشى از غفلت از کودکان چیست؟··· 99 خانواده در بحران··· 101 تأثیر تغییرات ساختارى دهه هاى 60 و70 بر ساختار خانواده در آمریکا··· 104 تغییرات در نظام تربیت کودک··· 105 افول ازدواج در جوامع صنعتى··· 107 زنان؛ قربانى خشونت رسانه ها··· 112 افتخار مادر بودن··· 115 اسطوره اول: فقط زنان بى سواد در خانه مى مانند تا بچه ها را بزرگ کنند.··· 116 اسطوره دوم: ماندن در خانه براى بزرگ کردن بچه ها، برابر است با خودکشى شغلى··· 117 اسطوره سوم: برخوردارى از همه مزایا و مواهب مادرى، با شاغل بودن تمام عیار نیز میسر است.··· 118 مقدمه مجموعه اى که با عنوان «نکته هاى ناب» فرا روى شما است، گلچینى دلنشین و جذاب از بیانات رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت اللّه خامنه اى مدظله العالى است که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى ایراد گردیده است. هر چند متن کامل بیانات معظم له در جمع دانشجویان و دانشگاهیان، هر ساله در قالب کتابى با عنوان «دانشگاه اسلامى و رسالت دانشجوى مسلمان» به وسیله نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها چاپ شده و در اختیار دانشجویان عزیز قرار گرفته است؛ اما از آنجا که این بیانات حاوى مباحثى بسیار ارزشمند و راه گشا براى نسل جوان و به ویژه دانشجویان عزیز دانشگاه ها است، مرکز فرهنگى نهاد تصمیم گرفت نکات مهم و اساسى این بیانات را استخراج و پس از تدوین و فصل بندى به صورتى مناسب در اختیار مجامع دانشگاهى و فرهنگى قرار دهد. بدین ترتیب تمام مطالب پس از گزینش و فهرست بندى، در 15 فصل تدوین و در قالب 5 جلد تنظیم گردید: جلد اول: دانشگاه، دانشجو، تشکل هاى دانشجویى جلد دوم: تولید علم و جنبش نرم افزارى، جوانان، هنر و موسیقى جلد سوم: نظام و انقلاب، استکبار جهانى جلد چهارم: فرهنگ و تهاجم فرهنگى، روشن فکرى، ارزشهاى دینى و اسلامى، مسائل سیاسى و اجتماعى جلد پنجم: ویژگى هاى فرهنگ و تمدن غربى، نگرش اسلام و غرب نسبت به زن، نگرش اسلام و غرب به خانواده. امید است این مجموعه، راهگشاى دانشجویان، دانشگاهیان و نسل جوان فرهیخته کشور در صحنه هاى دفاع از آرمانهاى عظیم انقلاب اسلامى گردد و مقدمات حضور هر چه بیشتر دین و ارزشهاى الهى در فرآیندهاى علمى و محیط هاى دانشجویى را فراهم آورد و پیگیرى مسئله تولید علم و جنبش نرم افزارى را در دانشگاه ها تسریع بخشد. در پایان وظیفه خود مى دانیم از تلاشهاى خالصانه و چندین ماهه برادر عزیز جناب آقاى دکتر حسن قدوسى زاده، که تدوین و تنظیم کامل این مجموعه را به عهده گرفتند تقدیر و تشکر کنیم. نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت آموزش و تبلیغ فصل اول: ویژگى هاى فرهنگ و تمدن غربى 1. پایه هاى تمدن و فرهنگ غرب پایه تمدن امروز اروپایى، همان فرهنگ رومى است. یعنى امروز آنچه که بر سر تا پاى فرهنگ اروپایى و غربى و به تبع آنها فرهنگ امریکایى و خرده ریزه هاى غرب حاکم است، همان اصول و خطوطى است که در امپراتورى روم وجود داشته؛ همانهاست که امروز ملاک و معیار است. آن زمان هم زنان را به بالاترین مقام مى رساندند، احترامشان مى کردند و به آرایشها و زیورها تزیینشان مى کردند؛ اما براى چه؟ براى اشباع یکى از خاکى ترین و مادّى ترین خصلتهاى بشرى در مرد! این، چه قدر توهین و چه قدر تحقیر نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است!1 2. ظواهر پر زرق و برق تمدن غرب امروز در کشور امریکا، در کشورهاى پیشرفته اروپا، گرسنگى، فقر، مردن از کمبود مواد غذایى، نداشتن سرپناه و مسکن، ناامنى حتّى براى یک زندگى حیوانى، فراوان است. آن کسانى که از تکنولوژى و دانش جدید در این کشورها استفاده مى کنند، طبقه خاصى از مردمند. آنهایى که براى یک شکم غذا مجبورند شرف و ناموس و شخصیت خودشان را بفروشند و انواع اهانتها را تحمل کنند، توده عظیمى از مردمند. این، واقعیت قضیه است. ظواهر، پُرزرق وبرق و پُرجلوه است. دوربین تلویزیونها و خبر خبرگزاریها چیزهایى را به عنوان تبلیغات به مردم دنیا ارایه مى دهد که پُرزرق وبرق و چشمگیر است. اگر تمدن غربى، با این همه پیشرفت علمى، با پیمودن فضا، با ثروتهاى عظیم مادّى که دراختیار دارد و از کشورهاى جهان سوم و فقیر دزدى و غارت کرده است، ادعا بکند که فقر را در کشورهاى پیشرفته برانداخته، دروغ گفته است. پس، تمدن غربى، همان زندگى مادّى راحت و برخوردار از رفاه را هم نمى تواند به همه انسانها بدهد.2 3. سلطه طلبى، مهمترین نکته منفى فرهنگ غرب نفى غرب، به هیچ وجه به معنى نفى فنآورى و علم و پیشرفت و تجربه هاى غرب نیست و هیچ عاقلى چنین کارى را نمى کند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه غرب است که هم سلطه سیاسى مورد نظر است، هم سلطه اقتصادى و هم سلطه فرهنگى. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله مى گویم، شاید ان شاءاللَّه براى شما مفید باشد. ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعه اى از زیبایى ها و زشتى ها است. هیچ کس نمى تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتما زیبایى هایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه اى این گونه برخورد نمى کند که بگوید که ما درِ خانه مان را صددرصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه اى از خوبى ها و بدى ها است. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبى ها را مى گیرد، به فرهنگ خودش مى افزاید، فرهنگ خودش را غنى مى سازد و آن بدى ها را رد مى کند. همان طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایى، غرب، آمریکایى، آمریکاى لاتین، آفریقا و ژاپن فرقى نیست و هیچ تفاوتى ندارد و در این حکمى که مى گویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگى که قرار مى گیریم، به طور طبیعى تا آن جایى که مى توانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایى که مناسب ما نیست ـ بد و مضرّ است ـ و با چیزهایى که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّى است. منتها در زمینه فرهنگ غربى نکته مهمّى وجود دارد که من دلم مى خواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب ـ یعنى فرهنگ اروپایى ها ـ عیبى دارد که فرهنگ هاى دیگر، تا آن جایى که ما مى شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه طلبى» است. این، قطعا دلایل انسانى و جغرافیایى و تاریخى دارد. از اوّل که این ها در دنیا به یک برترىِ علمى دست یافتند، سعى کردند همراه با سلطه سیاسى و اقتصادى خودشان ـ که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید ـ فرهنگ خودشان را هم حتما تحمیل کنند. این ها با فرهنگ ملت ها مبارزه کردند؛ این بد است. ملتى مى گوید فرهنگ من باید در این کشور جارى شود! این چیز قابل قبولى نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتى که این فرهنگ بر او تحمیل مى شود، این را نمى پسندد. شما یقینا خوردن نان و ماست را به میل و اشتهاى خودتان، ترجیح مى دهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخورى! وقتى کارى زورى و تحمیلى شد؛ وقتى از موضع قدرت انجام گرفت و وقتى متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتى آن را پس مى زند؛ باید هم بزند. مثلاً کراوات یک پدیده غربى است. غربى ها این را مى خواهند، دوست مى دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفا کت و شلوار را انتخاب کرده اید، اگر کراوات نزدید، یک آدم بى ادب محسوب مى شوید؟! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کراوات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمى راه ندارید و یک آدم بى ادب و غیرمنضبط و بى نزاکت تلقّى مى شوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربى است. زن غربى، روش هایى دارد. آن ها نسبت به مسئله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگى دارند ـ خوب یا بد، بحثى سرِ آن نداریم ـ اما سعى دارند این فرهنگ را به همه ملت هاى دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربى، این بد است.3 4. صادرات فرهنگ غربى به کشورها دنیاى غرب و سردمداران فرهنگ فاسد و منحط غربى، از این که فساد و فحشا و اعتیاد و انواع و اقسام بدبختیها و روسیاهیها را به سراسر عالم صادر مى کنند، خجالت نمى کشند؟! این فرهنگ فحشایى که امروز متأسفانه سراسر دنیا و بیش از همه، دنیاى فقیر جهان سوم را فرا گرفته، از کجا آمده است؟ این، یکى از صادرات فرهنگ غربى و تمدن استعمارى و استکبارى است. انواع و اقسام فسادها و انحطاطهایى که امروز بشریت را در فشار گذاشته و اعتیادهاى خطرناکى که گریبان جوانها را در بسیارى از کشورهاى فقیر و عقب افتاده گرفته، از کجاست؟ فرهنگ مصرفى غلط که بر بسیارى از کشورهاى اسلامى و غیراسلامى جهان سوم تحمیل شده، از کجاست؟ اگر شما وارد بازار کشورهاى فقیر منطقه خودمان ـ نفت خیز و غیرنفت خیز ـ بشوید، خواهید دید تبلیغات اجناس مصرفى زاید و غیر لازم غربى، تمام فضاى زندگى اینها را پُر کرده است. آیا بشر به این چیزها احتیاج داشت؟! کشورهاى تولید کننده نفت، ثروت خدادادى متعلق به همه مردم را که باید صرف عمران و آبادى کشورشان بشود، مى دهند و در مقابل وسایلى مى گیرند که جز انحطاط و فساد در زندگى، تأثیر دیگرى ندارند. همه اینها صادرات فرهنگ غربى و امریکا و اروپا به کشورهاى جهان سوم است. امریکا و اروپا و کشورهاى غربى، در لابلاى فرآورده هاى خوب تمدن خود ـ مثل صنعت و علم و تحقیق، که متعلق به همه بشریت است و براى گروه خاصى نیست ـ انواع و اقسام بدیها و فسادها و انحطاطها را وارد کشورهاى جهان سوم کردند و مردم و جوانها و دولتها و ملتها را مبتلا و ذلیل نمودند و به خاک سیاه نشاندند. آنها از کارهاى خود شرم نمى کنند و خجالت نمى کشند و به صادرات پلید خودشان به کشورهاى دیگر افتخار هم مى کنند!4 5. علت گریز ما از فرهنگ غرب ممکن است شما سؤل کنید که چرا باید از فرهنگ غرب و اروپا و امریکا گریخت و چرا باید ذهن خود را به روى آن بست؟ این سؤل بجایى است که مردم بعد از انقلاب، تا حدودى پاسخ آن را دریافته اند؛ لیکن در این مورد جمله کوتاهى را مطرح مى کنم: فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ریزى براى فساد انسان است، فرهنگ دشمنى و بغض با ارزشها و درخشندگیها و فضیلتهاى انسانى است، فرهنگى است که همچون ابزار در اختیار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با این فرهنگ، درصددند نسل بنى آدم را از همه فضایل انسانى تهى دست کنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطیع و تسلیم و غافل از یاد خدا و معنویت تبدیل کنند. منافع آنها، جز از طریق گسترش این فرهنگ تأمین نمى شود. این فرهنگ، برهنگى و اختلاط و امتزاج بى قید و شرط زن و مرد با هم است که یکى از پایه هاى اصلى فرهنگ غربى مى باشد و از روز اول، براى فساد انسانها و خروج انسانیت از دایره ى فضایل انسانى بنیانگذارى شد. آنها که دلشان براى انسانیت نسوخته است.5 6. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى شما ببینید در دوران حکومت پهلویها و اندکى قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حمله غربیها شروع شده بود و در دوران پهلویها به اوج خود رسید، پرورش یافته هاى آن دوران، ملت ایران را اصلاً قابل این نمى دانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کارى بکند، بتواند چیزى بسازد، چیزى به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند. این به خاطر چیست؟ این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویّت ملى و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویّت ملى با «فرهنگ» شکل مى گیرد. هویت هر ملتى، فرهنگ اوست؛ این را نبایستى زخمى و جریحه دار کرد. علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى این است، والاّ بله، فرهنگ غربى محسّنات و زیباییهایى هم دارد. البته زشتیهایى هم دارد که آن زشتیها بیخ ریش خودشان! اشکالى ندارد که ما زیباییهاى فرهنگ آنها را فرا بگیریم. این که حالا آن زیباییها چیست، مى تواند مورد بحث قرار گیرد.6 7. گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى، کمند بسیار خطرناک فرهنگ غربى به اعتقاد من، گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى و تازه طلبى و افراط در کار آرایش و نمایش در مقابل مردان، یکى از بزرگترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل اینها، خانمها بایستى مقاومت کنند. غربى ها براى این که از زن، آن چنان موجودى به وجود بیاورند که مورد نظر خودشان است، محتاج این هستند که دایماً مد درست کنند و چشمها و دلها و ذهنها را به همین چیزهاى ظاهرى و کوته نظرانه مشغول کنند. کسى که به این چیزها مشغول شد، کى به ارزشهاى واقعى خواهد رسید؟ مجال پیدا نمى کند برسد. زنى که در فکر باشد از خود وسیله اى براى جلب نظر مردان بسازد، کى فرصت این را پیدا خواهد کرد که به طهارت اخلاقى فکر کند و بیندیشد؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ آنها این را مى خواهند. آنها مایل نیستند که زنان جوامع دنیاى سوم، داراى فکر روشن و آرمانخواه باشند؛ خودشان دنبال هدفهاى بزرگ حرکت کنند و شوهر و فرزند خود را هم حرکت بدهند. زنان جوان در جامعه ما باید خیلى مراقب باشند، تا این کمند ناپیداى بسیار خطرناک فرهنگ و تفکر غربى را بشناسند؛ از آن پرهیز کنند و جامعه زنان را از آن جدا و برحذر بدارند.7 8. عصیان جوانان غربى، پاسخى در برابر فشار تمدن غربى در محیط بسیار شکننده و پرفشار تمدن صنعتى که در آن از معنویت، عواطف، دلبستگى هاى حقیقى، روحى و معنوى کمتر خبرى هست و هر چه هست انضباط دروغین و زرق و برق ظاهرى است، جوان عصیان مى کند. در جامعه اى که شرط ورود به یک فروشگاه، منظم و مرتب بستن کراوات و پوشیدن فلان نوع لباس است، جوان از لج سنتها، درست زشت ترین شکل ضدیت با سنتها را انتخاب مى کند و در معرض عام ظاهر مى شود. این یک پاسخگویى طبیعى از سر عصیان است، نه اینکه آن جوان فیلسوف است که این کار را مى کند. نه، آن جوان یک فرد عامى است، اما در آن محیط که چرخ و پرِ فشار تمدن مادى و صنعتى آن جور رگ و پى انسان را مى کشد و بند از بند انسان جدا مى کند، یک جوان چگونه عصیان خود را نشان بدهد؟ اینگونه عصیان مى کند، آن وقت جوان مقلد جهان سومى خیال مى کند این یک مد است، از او تقلید مى کند.8 9. مسائل جوانان، یکى از گرفتارى هاى بزرگ کشورهاى غربى در هر جامعه اى مسأله جوانان یک مسأله بسیار مهم است. یکى از گرفتاریهاى بزرگ کشورهاى غربى ـ که گاهى مى گویند، گاهى هم کتمان مى کنند ـ مسأله جوانان آنهاست. شما خیال نکنید که مسأله جوان ـ چه دختر و چه پسر ـ در جوامع غربى حل شده است؛ نه. در بین هزار نفر جوان در آن جا، شاید نتوان یک نفر را پیدا کرد که این همه صفا و نورانیّت و پاکى و طهارت در او مشاهده شود. خاصیت نظامهاى مبتنى بر مادّیت و متّکى به ارزش و اهمیت سرمایه و پول و آزادى شهوات، جز آنچه که امروز دارند آن را تجربه مى کنند، چیز دیگرى نیست. سقوط ملتها همیشه یک امر ناگهانى نیست؛ یک امر تدریجى است. این امر تدریجى را چشمهاى تیزبین متفکّران غربى در امریکا و اروپا مشاهده مى کنند. در آن جوامع، جوان به طور معمول مایل به بى بندوبارى، نابرخوردار از حیا و مایل به ارتکاب جنایت و تجاوز و تعدّى تربیت مى شود و در فساد اخلاقى غرق است. چنین نسل جوانى براى هر جامعه اى، در هر حدّى از علم و معرفت و ثروت هم که باشد، مثل موریانه اى پایه هاى آن جامعه و نظام را مى جود و از بین مى برد. نقطه مقابل آن را شما امروز در کشور خودمان مشاهده مى کنید؛ شوق جوانى، نورانیّت جوانى، صفاى جوانى، دیندارى و ایمان در جوانان؛ پدیده اى که از اوّل انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل یک رودخانه زلال و پُرخروش در جریان بوده است. جوانان و نوجوانان کشور ما، در دوران جنگ و پس از جنگ توانستند پاکى خودشان را حفظ کنند. بعضى از آمارهایى که عکس این را ادّعا مى کند، آمارهاى واقعى نیست. نه این که من از وجود جریانها و حرکات بدآموز در میان جوانان بى اطّلاع باشم ـ نه، من مى دانم چه مى گذرد ـ اما در زیر این کفها و این گل و لایها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى کنم.9 10. بى تفاوتى و از دست رفتن نسل جوان، نشانه هاى زوال یک ملت براى هر اجتماعى این مهم است که جوانان آن اجتماع و آن کشور، چگونه فکر کنند، چگونه عمل و چگونه احساس کنند. نسل جوان براى هر کشورى در اصل تعیین کننده است؛ حتى اگر کشورهایى در اوج پیشرفت مادى و علمى و صنعتى و اقتصادى و ثروتهاى گوناگون باشند، اگر نتوانند نسل جوان خودشان را درست اداره کنند و نسل جوان از دست آنها برود، مطمئنا باید در انتظار آینده سختى باشند. این اتفاقى است که امروز در دنیاى غرب ـ به خصوص در بعضى از کشورهاى غربى ـ دارد رخ مى دهد. البته این جور طوفان هاى اجتماعى و تاریخى به تدریج خودش را نشان مى دهد. آدمهاى ناهوشمند تا آن اواخر هم نمى فهمند چه شد؛ به طریق اولى آدمهاى خودخواه و خودپرست و سودطلب و به فکر جیب خود هم یا نمى فهمند، یا اگر هم بفهمند، برایشان اهمیت ندارد؛ اما آدمهاى تیزبین و دلسوز در هر جامعه اى این خطر را حس مى کنند که ببینند نسل جوانشان دارد از دست مى رود. الان این اتفاق افتاده است؛ یعنى دلسوزان و هوشمندان در همان جوامع غربى که عرض کردم، احساس کرده اند که براى آن ها چه فاجعه اى دارد رخ مى دهد. جوانهایشان به میزان بسیار زیادى دچار بلاهاى اجتماعى مثل اعتیاد و این چیزها هستند. تعداد بسیار زیادشان دچار هیجانهاى گمراه کننده اند که منجر به قتل و دزدى و غارت و جنایت و شهوترانیهاى بسیار زشت مى شوند. تعداد زیادى هم دچار بى تفاوتى هستند؛ در انتخاباتها و در مسایل جمعى شرکت نمى کنند، وقتى از آن ها سؤال مى کنند که چرا شرکت نمى کنید، مى گویند برایمان اهمیتى ندارد ـ حالت بى تفاوتى ـ اینها نشانه هاى زوال است.10 11. نمونه هایى از برخورد دوگانه غرب امروز در دنیا، روى چیزهاى خاصى حساسیت هست. امروز در دنیا، روى کتک خوردن زن به وسیله شوهر، حساسیتى نیست. مردان در اروپا و امریکا ـ نه همه آنان ـ خیلى راحت زنانشان را کتک مى زنند. روى ظلم کردن مرد به زن در خانواده، خیلى حساسیتى در دنیا نیست. آمارهایى که ارایه مى کنند، نشان دهنده ى این است که پدران و شوهران در خانواده هاى امریکایى و اروپایى، خیلى راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم مى کنند. در دنیا روى این مسأله، خیلى هم جنجال نیست؛ امّا روى پوشش زن حساسیت هست! اگر کسى، شخصیتى، فیلسوفى، نظامى، سیاستى، با عریان بودن زن مخالفت کند، این را در دنیا هو مى کنند! روى بسیارى از فسادها و روشها و عادات، حساسیتى نیست. اگر کشورى به عنوان یک سیاست، با مشروبات الکلى مخالفت بکند، این را در دنیا هو مى کنند، لبخند تمسخر مى زنند، او را مرتجع مى نامند! این، فرهنگ کجاست؟ این عریانى زن به عنوان یک سنت، این رواج مسکرات به عنوان یک رسم رایج، متعلق به کجاست؟ این، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قدیمى این کشورها ناشى شده است. حالا این رسمها در جاهاى دیگر دنیا هم حجیت پیدا کرده است و اگر کسى با آن مخالفت کرد، کأنّه مرتکب گناه کبیره اى شده است!11 12. برخورد دوگانه غرب با حجاب شما مى بینید که در همین کشور ما، یک روز بى حجابى را اجبارى کردند؛ اما احدى در دنیا اعتراض نکرد که چرا بى حجابى را اجبارى مى کنید! در کشور همسایه ما ترکیه، بى حجابى را اجبارى کردند و تا همین اواخر هم حتّى بعضى از دولتهاى ترکیه، همین اجبار و الزام را ادامه مى دادند ـ که نمونه هایى در همین سالهاى اخیر دیده شد ـ اما هیچ کس در دنیا اعتراض نکرد و اعتراض نمى کند! بالاتر از این، در کشورهاى اروپایى که خودشان را پیشرفته مى دانند و در ادعا و تبلیغات، مسایل حقوق بشر و آراى انسانها برایشان حایز اهمیت است ـ یعنى فرانسه و انگلیس ـ اجازه ندادند که چند نفر زن یا دختر مسلمان، با حجاب اسلامى رفت و آمد کنند و به مدارس بروند! این جا اجبار و الزام را جایز مى شمارند و در آن ایراد و عیبى نمى بینند؛ اما جمهورى اسلامى به خاطر این که حجاب را در جامعه الزامى مى داند، همه این محافل، آن را مورد اعتراض قرار مى دهند! اگر الزام زنان به شکلى از لباس و زیّ ایراد دارد، ایراد آن بیشتر از الزام به حجاب است؛ زیرا این به سلامت نزدیکتر است. حداقل این است که این دو، با یک نظر دیده بشود؛ اما غرب این طورى عمل نمى کند. غرب، جمهورى اسلامى را به عنوان کشورى که در آن، لباس زنان شکل الزامى دارد، مورد انتقاد قرار مى دهد؛ اما آن دولتهایى که برهنگى و نبودن حجاب میان زن و مرد را الزامى مى کنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمى دهد! این براى چیست؟ براى همین است که این برخلاف فرهنگ پذیرفته شده غرب است. اینها روى این مسأله به شدت حساسند.12 13. برخورد دوگانه غرب با خشونت و تروریسم این حرف هایى که گاهى آدم مى شنود که در دنیا ما را به خشونت طلبى متهم مى کنند، ما الان باید چه کنیم، حرف هایى نیست که آدم هاى هوشمند و زیرک آن را بپذیرند یا بر زبان جارى کنند. براى از رو بردن یک ملت، بهترین راه این است که با انبوه تبلیغات متراکم او را از میدان خارج کنند، دائم او را متهم کنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ این یک شیوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم مى کنند؛ چه کسانى این کار را مى کنند؟ یکى، دو سال پیش، یکى از رؤساى کشورهاى اروپایى به این جا آمده بود. میدانید که در دیدارهاى بین المللى سطوح بالا، خیلى از حرف ها، کلیات و نوعا تعارف آمیز و ایده پراکنى است.او راجع به صلح صحبت کرد که بله، ما طرفدار صلح هستیم.من خارج از پرتکل هاى معمولى این گونه ملاقات ها، حالت طلبگى به خودم گرفتم و گفتم شما اروپائى ها جنگ را به راه انداختید. خودتان هم دم از صلح مى زنید! بزرگترین جنگ هاى تاریخ بشر را شما اروپائى ها به راه انداختید و آن همه آدم کشته شدند.ما که این طرف دنیا بودیم، باد جنگ شما این همه به ما خسارت وارد کرد؛ حالاهم آمده اید و دم از صلح مى زنید! «خودگویى و خودخندى، خودمرد هنرمندى». گفتم ما مشکلى به نام جنگ نداریم.هیچکدام از کشورهاى اسلامى، طالب جنگ نیستند. شما از جنگ حرف مى زنید، خودتان هم مى آیید شعار صلح مى دهید! آن ها این همه سلاح تولید مى کنند و به همه دنیا مى دهند. بنابراین حقیقت قضیه این است که خود آن ها بیشترین خشونت را مرتکب مى شوند.از تروریسم صحبت مى کنند؛ ولى مرادشان این است که چرا جمهورى اسلامى از مبارزان فلسطینى اى که از وطن خودشان دفاع مى کنند، حمایت مى کند.از نظر رسانه هاى جهانى، حمایت از تروریسم، یعنى حمایت از مبارزان فلسطینى! خراب کردن خانه فلسطینى روى سرش توسط تانک اسرائیلى و کشتن بچه چندماهه، تروریسم نیست، اما وقتى نظامى خشن جنایتکارى در حادثه کشته مى شود، در مطبوعات خودشان عکس زنش را جدا، عکس بچه اش را جدا، در حال گریه کردن و شیون زدن و عکس خاکسپارى اش را جدا منتشر مى کنند؛ براى این که نشان دهند این طرف دارد خشونت مى ورزد! این ها کارهاى تبلیغاتى اى است که دارند مى کنند.13 14. دموکراسى مورد ادعاى کشورهاى غربى، مطلقا وجود ندارد آن دمکراسى که امروز در اصطلاحات جهانى و دنیاى غرب تعریف مى شود و به آن افتخار مى کنند، نه در آمریکا وجود دارد، نه در فرانسه و نه در انگلیس ـ حالا من آلمان را مثال نمى زنم که سابقه فاشیسم و نازى گرى دارد ـ حتى در آمریکا و در فرانسه که خودش را مهد دمکراسى دنیا مى داند، چنین دمکراسى که تعریف مى کنند، مطلقاً وجود ندارد. فاصله زیادى با آن دارد. منتها یکى از خصوصیات و اخلاقیات غربى ها این است که زشت ترین پدیده ها را خیلى اطو کشیده و بسته بندى شده و ادکلن زده و زیبا عرضه مى کنند ـ مثل همه بسته بندى هایشان ـ طبیعت آن ها این است! با کسى هم که مى خواهند دعوا بکنند، ماها دست به یقه مى شویم و داد و فریاد مى کشیم؛ ولى آن ها فریاد نمى کشند؛ در قلب طرف گلوله پرتاب مى کنند؛ بدون این که خیلى هم عصبانى بشوند. با خونسردى آدم مى کشند.این خصوصیت آن ها است.14 15. دیدگاه غرب نسبت به علم نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگى بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهى است که معرفت نوینى را در اختیار انسان مى گذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبناى تحقیقات علمى در غرب نبوده. تحقیقات علمى در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین مى پنداشتند، آغاز شده. البته حق داشتند؛ دینى که رنسانس علیه آن قیام کرد و خط فکرى و علمى دنیا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسیم کرد، دین نبود؛ توهمات و خرافاتى بود با عنوان دین. دینِ کلیسایىِ قرون وسطایى، دین و معرفت دینى نبود. بدیهى بود که عقده ها و گره ها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فکرى باقى بماند و برایش راه علاج هاى ضددینى و غیردینى پیدا کنند. لذا هنوز چگونگى کنار آمدن علم و دین براى آن ها مسئله است؛ لیکن مسئله ما این نیست. در جهان بینى ما، علم از دل دین مى جوشد و بهترین مشوق علم، دین است. دینى که ما مى شناسیم، جهان بینى دینى اى که ما از قرآن مى گیریم، تصویرى که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهى و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویق کننده علم است. نمونه اش را شما در تاریخ نگاه کنید؛ ببینید حرکت علمى در قرون اولیه اسلام بر اثر تشویق اسلام آن چنان اوج گرفت که تا آن روز در دنیا بى سابقه بود ـ در همه زمینه ها ـ و علم و دین با هم آمیخته و ممزوج بود و دانش و تحقیق و فن در حد خود پیشرفت کرد. پایه و مبناى علوم انسانى اى که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسى و مدیریت و انواع و اقسام رشته هاى علوم انسانى، بر مبناى یک معرفت ضددینى و غیردینى و نامعتبر از نظر کسانى است که به معرفت والا و توحیدىِ اسلامى رسیده باشند.15 16. علم، ابزار قدرت غربى ها یکى از موضوع هایى که نمى گذارند در کشورهاى زیر سلطه رشد کند و به شدت مانع آن مى شوند، مسئله علم است؛ چون مى دانند علم ابزار قدرت است. خود غربى ها با علم به قدرت رسیدند؛ این یکى از پدیده هاى تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و براى مدتى هم آن ها در جهالت بودند. در همان دوره قرون وسطا، که خودشان توصیف مى کنند، در این طرف دنیا وقت شکوفایى علم بوده است؛ اما به مجردى که آن ها به علم رسیدند، از علم به صورت یک ابزار براى اقتدار و کسب ثروت و گسترش سلطه سیاسى و جذب ثروت ملت ها و تولید ثروت براى خودشان استفاده کردند و از آن ثروت باز تولید علم کردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آن ها مى دانند که علم چقدر در قدرت بخشیدن به یک ملت و به یک کشور، تأثیر دارد، لذا است که اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنى رابطه سلطه گر و سلطه پذیر باقى بماند و حاکمِ بر نظم جهانى باشد، باید نگذارند آن بخشى که آن ها مایل اند سلطه پذیر باشند، داراى علم شوند؛ این یک استراتژى است که برو برگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید براى کسب علم و تحقیق جهاد کرد؛ باید کار کرد.16 17. برترى علمى غرب به معناى برترى فرهنگ غرب نیست گرفتن علم از دیگران، با گرفتن فرهنگ دیگران اشتباه نشود. این مغالطه بزرگى است که کسى بگوید علم غربى ها خوب است، پس فرهنگ و سیستم زندگى و اخلاقشان هم خوب است؛ نه، این ها با هم ملازمه اى ندارد. علمشان خوب است؛ اما این علم، پروریده و ساخته این فرهنگ نیست؛ حتّى این فرهنگ دارد به این علم ضرر هم مى زند. علم، مولدها و عناصر به وجود آورنده خاص خود را دارد؛ باید آن ها را پیدا کرد. فرهنگ بى بندوبارى، بى دینى، خودپرستى، گرایش به پول و ماده و اصیل دانستن مادیگرى و ارزش هاى مادى، فرهنگ هاى غلطى است که امروز غرب دچار این هاست. اگر آن مردم، پارسا و صالح و نیکوکار و کم اعتنا به زخارف دنیا بودند، این دانش براى دنیا مفید مى شد؛ همچنان که در دوره شکوفایى اسلامى در قرن چهارم و پنجم و ششم هجرى، برجستگان علمى یى به وجود آمدند و دانش را به اوج قله آن روز رساندند و به هیچ وجه فرهنگى که امروز در غرب رایج است ـ فرهنگ بى بندوبارى و بى دینى و امثال این ها ـ بر آن ها حاکم نبود؛ مثل ابن سیناها، محمدبن زکریاى رازى ها، خوارزمى ها و دیگران. این ها در فرهنگى مثل فرهنگ غرب رشد نکردند؛ همچنان که دانشمندان بزرگ غرب و کسانى که دانش غرب را پایه گذارى کردند، هرگز در چنین فرهنگى رشد نکردند. بنابراین پیشروى و برترى علمى غرب را به هیچ وجه به معناى برترى فرهنگ غرب ندانید.17 18. به مغز ایرانى تزریق کردند که باید دنباله رو غرب باشى تهاجم فرهنگىِ بزرگ تر این است که در طول سال هاى متمادى به مغز ایرانى و باور ایرانى تزریق کردند که تو نمى توانى؛ باید دنباله رو غرب و اروپا باشى. نمى گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبیعى، در فیزیک و در ریاضى و غیره یک نظریه علمى داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده دنیا باشد، عده اى مى ایستند و مى گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه فلانى است؛ حرف شما در روان شناسى، مخالف با نظریه فلانى است. یعنى آن طورى که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، این ها به نظرات فلان دانشمند اروپایى همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این جا است که آن نظریات کهنه و منسوخ مى شود و جایش نظریات جدیدى مى آید؛ اما این ها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست مى گیرند! ده ها سال است که نظریات پوپر در زمینه هاى سیاسى و اجتماعى کهنه و منسوخ شده و ده ها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سال هاى اخیر آدم هایى پیدا شدند که با ادعاى فهم فلسفى، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر! سال هاى متمادى است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادى دنیا منسوخ شده و حرف هاى جدیدى به بازار آمده است؛ اما عده اى هنوز وقتى مى خواهند طراحى اقتصادى بکنند، به آن نظریاتِ کهنه قدیمى نگاه مى کنند!18 19. سکولاریزه کردن علم در غرب، یک مغالطه و فریب بزرگ در دنیا براى این که ثابت کنند که علم، ذات سکولار دارد و دانش با ارزش ها کارى ندارد، خیلى سعى شد و برایش فلسفه درست کردند؛ استدلال کردند و بحث کردند براى این که مفهوم دانش را یک مفهوم مجردِ از ارزش ها معرفى کنند ... . علم و عقل، ابزار دو جنبه اى است؛ مى تواند در خدمت ارزش ها قرار بگیرد، مى تواند در خدمت حیوانیت و سَبُعیت قرار بگیرد. بستگى به این دارد که مدیریت علم با چه کسى است. اگر مدیریت علم به دست انسان هاى دنیاطلب و قدرت طلب و زراندوز و سلطه طلب بود، همین مى شود که امروز شما در دنیا مشاهده مى کنید؛ یعنى علم، ابزارى براى استعمار، استثمار، تحقیر ملت ها، اشغالگرى و براى ترویج فحشا، سکس و هروئین خواهد شد. اگر علم نبود، استعمار هم نبود. اروپایى ها به برکت علمشان توانستند در دنیا راه بیفتند و ملت ها را زیر سلطه استعمار بگیرند ... . اگر مدیریت علم دست انسان هاى صالح باشد، این مسائل پیش نمى آید و علم در خدمت بشریت قرار خواهد گرفت؛ چون این ظرفیت را دارد و مى تواند اینطور باشد. بنابراین، این که ما بیاییم علم را سکولاریزه کنیم؛ ثابت کنیم که علم نمى تواند با ارزش همراه باشد، یک مغالطه بسیار بزرگ و فریب بزرگ براى ذهن انسان هاست؛ نخیر، علم مى تواند با ارزش همراه باشد. معنویت اسلامى با حیوانیت، با فساد و با سوءاستفاده از علم مشکل دارد، نه با دانش و فناورى و تحقیق. مى تواند معنویت همراه با علم باشد و مى تواند نتایج دانش و پژوهش در جهت معنویت حرکت کند.19 20. برترى علمى غربى ها دلیل بر این نیست که ما عادات فرهنگى و رفتار و آداب معاشرت خود را هم از آن ها یاد بگیریم عده اى فکر مى کنند چون غربى ها از لحاظ علمى بر ما برترى دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگى و روابط اجتماعى و سیاسى مان را از آن ها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. اگر استادى در کلاس به شما درس بدهد و خیلى هم استاد خوبى باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگى انتخاب کنید که او مى پسندد؟ اگر این استاد عادت بدى هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش مى کند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد مى گیرید؟ اروپایى ها کارهاى غلط و خطا و رفتارهاى زشت الى ماشاءاللَّه دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربى ها مى گفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربى شویم. چرا؟ ما ایرانى هستیم و باید ایرانى بمانیم. ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم. آن ها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما مى رویم علمشان را یاد مى گیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آن ها را یاد بگیریم؛ این چه منطق غلطى است؟ چون آن ها به دلیلى باید چیزى به نام کراوات دور گردنشان ببندند ـ که البته ما نمى گوییم شما چرا کراوات مى بندید؛ کراوات مال آن هاست ـ آیا ما هم باید از آن ها تقلید کنیم؟ منطق ما براى این کار چیست؟ چرا ما لباس و رفتار و آداب معاشرت و حرف زدن و حتّى لهجه آن ها را تقلید کنیم؟ من گاهى مى بینم در تلویزیون گزارشگر ما از فلان نقطه دنیا دارد به زبان فارسى گزارش مى دهد و مطلب مربوط به ایران است؛ اما زبان فارسى را طورى حرف مى زند مثل این که یک انگلیسى دارد به زبان فارسى حرف مى زند! این، ضعف نفس و احساس حقارت است.20 21. ناباورى نسل کنونى به خودش ناشى از تکنولوژى پر سر و صداى غرب است با آن سابقه علمى که ما در گذشته داشتیم، متأسفانه نسل امروز از آن بى خبر است. شماها همه تان الحمدللّه اهل علم هستید و واردید و شاید این چیزها را از ما بهتر هم مى دانید. مى دانید که گذشته علمى ایران، واقعاً چه گذشته پُرافتخارى بوده است. گاهى مى گویند که فلان چیز قرون وسطایى است؛ غافل از این که قرون وسطى براى اروپا روزگار ننگ است، اما براى ما روزگار نور است. شما قرن چهارم هجرى را نگاه کنید. کتاب «تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى»، نوشته «آدام متز»، نشان مى دهد که تمام محیط اسلامى، اصلاً بازار علم دنیاست، و آن نقطه اصلیش هم ایران است؛ یعنى همین اصفهان و رى و فارس و خراسان و هرات و مرو و ... . این شهرها مرکز و قله علم دنیا بوده است؛ اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمى داند. این ندانستن، نه به معناى این است که همین مطالبى را که من گفتم، نمى داند؛ چرا، این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتابها هم گفته اند؛ همه جا هم گفته اند؛ اما باورش نیست! بى آن که به زبان انکار کند، یک حالت ناباورى در همه نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشته ایران وجود دارد؛ علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژى پُرسروصدا، آن چنان آمده فضا را پُر کرده، که حتّى کسى جرأت نمى کند به شجره نامه خودش نگاه کند!21 22. تحصیل کرده هاى کشورهاى غربى و فراموشى هویت فرهنگى و ملى بلاى بزرگى که بر سر نسل هایى از جوانان کشور ما در دوره اى و در کشورهاى دیگر آمده، این است که آن ها براى تحصیل علم به کشورهاى دیگر رفته اند و چیزى هم یاد گرفته اند؛ اما یک چیز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش کردند و آن، هویت فرهنگى و ملى خودشان بوده است. این ها به هر کشورى برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمى شاید مفید بودند؛ اما مثل یک بیگانه در کشور خود عمل کردند و نتوانستند به هدف هاى اساسى کشور و ملى خود خدمتِ لازم را بکنند. بسیارى از تحصیلکرده هاى در کشورهاى اروپایى، در دوره هایى از کشور ما، عامل وابستگى شدند؛ این به خاطر آن بود که این ها هویت خود را گم کردند.22 23. مهمترین خلاء دنیاى غرب، نداشتن یک ایدئولوژى متکى به یک تلقى درست از عالَم است دنیاى اروپا، دنیاى مسلط امروز که عمدتاً همان دنیاى غرب و مَن تَبَعش هستند مهم ترین خلاء را دارند و آن، خلاء یک فکر، یک اندیشه راهنما و به اصطلاح متداول، یک ایدئولوژى است که متکى به یک فکر صحیح و یک تلقى درست از عالم وجود باشد. مهم ترین خلاء آن ها نداشتن این است؛ لذا مرتب سعى مى کنند ایدئولوژى هاى دروغى، درست و تزریق کنند. یک علت عمده اى که از این انقلاب مى ترسند، همین است که این انقلاب، یک تفکر صحیح درستِ تعریف شده متکى بر یک جهان بینى صحیح و یک تلقى مستدل و متین از آفرینش عالم دارد. براساس این مجموعه، هرکسى مى داند کجاى دنیا و کجاى راه قرار دارد و دارد به سمت کدام هدف حرکت مى کند. زندگى، هدفدار و مبارزه نیز هدفدار مى شود. در مبنا و تفکر اسلامى، هدف حیات انسان، رسیدن به درجات کمال است؛ کمال معنوى که حتماً آراستگى مادى را با خودش دارد؛ یعنى به تعبیر رایج، آخرتى که از دنیا عبور مى کند. ایجاد یک جامعه عادلانه، یک جامعه صالح، یک کشور پیشرو و معنوى، در عین حال داراى قدرت هاى والاى مادى، با جهت گیرى معنوى، با اخلاق انسانى و با احساس حقیقى انسانیت. ببینید چه هدف والا و زیبایى است! غربى ها این را ندارند. همه این تمدنى که آن ها روى هم سوار کرده اند و این مسابقه اى که وجود دارد، براساس فردپرستى و سودپرستى شخصى استوار است؛ لذا در این مسابقه، در یک جا پیشرفت هایى به دست مى آورند، اما در چند جاى دیگر، دچار اختلال مى شوند. این اختلال هاى اخلاقى، این خلاءهاى فکرى، این اختلالات عصبى جوان ها، این آشفتگى و بى هدفى جوان ها ناشى از آن سودپرستى و خودپرستى و شخص پرستى است. در نظام اسلامى، این جورى نیست. تفکر فلسفى اسلام و فهم درست از مبانى اسلامى، کارى مى کند که انسان در هر لحظه اى از لحظات، احساس مى کند در کجاى راه و به سمت کدام هدف حرکت مى کند؛ قدرت تحلیل براى حوادث پیدا مى کند و وظیفه خودش را در هر شرایطى تشخیص مى دهد. امروز باید جوان ما این جور باشد.23 24. نسل دانش پژوه کشور بدانند اگر امروز برترى علمى با غربى ها است با همت و اراده مى شود کارى کرد که فردا از آن ما باشد ما دویست سال از علم دنیا عقب مانده ایم؛ اما معناى رسیدن به مرزهاى دانش این نیست که راهى را که اروپایى ها در طول دویست سال رفته اند، ما هم همان راه را در طول دویست سال برویم؛ بعد به آن جایى که امروز رسیده اند، برسیم؛ نه، این حرف ها نیست؛ ما راه هاى میان بر پیدا مى کنیم. ما علم را از دست اروپایى ها مى قاپیم. ما از یاد گرفتن ننگمان نمى کند. اسلام مى گوید قوام دنیا به چند گروه است؛ یکى از آن ها کسانى هستند که وقتى نمى دانند، در صدد یاد گرفتن باشند؛ از یاد گرفتن ننگشان نکند. ما دانش هایى را که امروز فرآورده ذهن و مغز و عقل بشر است، یاد مى گیریم؛ آنچه را که بلد نیستیم، با کمال میل مى آموزیم و به استادمان هم احترام مى کنیم. به کسى که به ما علم بیاموزد، بى احترامى نمى کنیم؛ اما گرفتن علم از دیگرى نباید به معناى این باشد که شاگرد باید تا ابد شاگرد بماند؛ نه، امروز شاگردیم، فردا مى شویم استاد آن ها؛ کما این که آن ها یک روز شاگرد ما بودند، اما الان شده اند استاد ما. غربى ها علم را از ما یاد گرفتند. شما به کتاب پیرروسو ـ «تاریخ علوم» ـ نگاه کنید؛ آن جا مى گوید: چهار پنج قرن قبل تاجرى در یکى از کشورهاى اروپایى به استادى مراجعه مى کند و مى گوید مى خواهم فرزندم درس بخواند؛ او را به کدام مدرسه بفرستم؟ استاد در جواب مى گوید اگر به همین چهار عمل اصلى ـ جمع و ضرب و تفریق و تقسیم ـ قانع هستى، مى توانى او را به هر کدام از مدارس کشور ما یا دیگر کشورهاى اروپایى بفرستى؛ امّا اگر بالاتر از آن را لازم دارى، باید او را به کشور اندلس یا به مناطق مسلمان نشین بفرستى. این را پیرروسو مى نویسد؛ این حرف من نیست. جنگ هاى صلیبى به آن ها کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان آن ها به این مناطق، کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان ما به مناطق آن ها و منتقل شدن کتاب هاى ما به آن ها، کمک کرد تا از ما بیاموزند. یک روز آن ها از ما یاد گرفتند و شاگرد ما بودند، بعد شدند استاد ما؛ الان هم ما از آن ها یاد مى گیریم و شاگرد آن ها مى شویم و بعد مى شویم استاد آن ها. پس نسل دانش پژوه و محقق و پژوهنده کشور ما بداند؛ امروز اگر برترى علمى با غربى ها است، در آینده نه چندان دورى با همت و اراده شما مى توان کارى کرد که فردا آن ها از شما یاد بگیرند.24 25. آثار منفى هیمنه دانش غربى این که دیگران فرآورده هاى علمى داشته باشند و فرمول ها و کلماتى را به ما بیاموزند و ما بدون این که هیچ عمقى از آن به دست بیاوریم، آن کلمات را یاد بگیریم، به پیشرفت هیچ کشورى کمک نمى کند؛ نه ما و نه هیچ کشور دیگرى. در گذشته سرچشمه علم در این کشور خشک شده بود. از طرق مختلف این کار صورت مى گرفت: یکى این بود که در مقابل هیمنه پیشرفت دانش غربى، این تصور در کشور ما غلیظ شد و مورد تأکید قرار گرفت که ایرانى قادر نیست، ایرانى نمى تواند، ایرانى استعداد لازم را براى پیشرفت علمى و صنعتى ندارد. امروز این حرف به گوش شما بیگانه و ناآشناست؛ اما بدانید که در یک دوره طولانى، این فکر در کشور تولید و ترویج شد؛ گفتند ایرانى به درد ادبیات مى خورد ـ ادبیات بزم و گل و بلبل و اینطور چیزها ـ آن هم ادبیات به معناى شعر؛ والّا تحقیقات ادبى را هم باز باید اروپایى ها و مستشرقین اروپایى مى آمدند مى کردند. ایرانى به درد کارهاى جدى و اساسى نمى خورد. نتیجه فقر علمى، فقر صنعتى شد. نتیجه فقر صنعتى، خرج کردن همه سرمایه ها براى رسیدن به سطح زندگى معمولىِ متعارف دنیایى شد؛ یعنى وارد کردن، صنعت مونتاژ، دائم دنبال دیگران دویدن، نفت و همه سرمایه هاى داخلى را تقدیم کردن. نتیجه دیگرش این بود که خیلى از استعدادهاى طبیعى ـ غیر از استعدادهاى انسانى ـ در کشور ما متوقف ماند. وقتى مردمى دانشمند نبودند، اهل صنعت نبودند و فناورى و علم نداشتند، از بسیارى از ثروت هاى موجود طبیعى خودشان هم غافل مى مانند. سال هاى متمادى مى گذشت؛ نفت در این کشور بود، اما کسى نبود که بداند این نفت چیست و به چه درد مى خورد! دیگرانى که پیشرفت کرده بودند، این ماده را مى شناختند و کاربرد آن را مى دانستند؛ لذا آن ها آمدند آن را کشف و استخراج کردند؛ صاحب آن شدند و به سود خودشان تصرف کردند؛ هم در کشور ما و هم در اغلب کشورهاى نفت خیز دنیا. همه این ها دنباله عقب ماندگىِ علمى است.25 26. غرب و استکبار، دین را مایه تخدیر و افیون ملتها معرفى کردند ایمان قلبى و دینى در حرکتهاى سازنده تأثیر فراوانى دارد، برعکس آنچه که سالهاى سال دنیاى غرب و استکبار تبلیغ کرده و دین را مایه تخدیر و چرت زدن و به گوشه اى خزیدن و از دنیا قهر کردن معرفى کرده بود. درست به عکس این واقعیت که مظهرش امام بود. امام یک متدین واقعى بود. ببینید با دنیا و با سیاستها و با حوادث و با سازندگى چگونه برخورد مى کرد. این اثر دین است. آنهایى که مى گفتند دین تریاک ملتها و افیون ملتها است، آنها دین را نشناخته بودند، شاید هم سوءنیتى نداشتند. آنها دین را نشناخته بودند، یک چیز بى ربطى به نام دین در دسترشان بود و دیده بودند که تخدیر کننده است. فکر کرده بودند که دین تخدیر کننده است، نه، دین تخدیر کننده نیست. البته آنچه آنها دیده بودند ممکن است تخذیر کننده باشد ولى دین اسلام برانگیزاننده و احیا کننده است.26 27. مقایسه دو رمان اسلامى و غربى ماجراى یوسف، فقط ماجراى چشم پوشیدن از یک شهوت جنسى نیست؛ مسأله، از این فراتر است. پسر جوانِ زیباى برازنده یى در یک خانواده صددرصد اشرافى، مورد توجه ویژه بانوى آن خانه، و مورد اعتماد مرد آن خانه؛ این را در ذهنتان فرض کنید. در خانه عزیز مصر، نوکرها، خدمتکارها و مباشرین ـ همه جور انسانى ـ هستند. وقتى جوانى که خود از شخصیتى هم برخوردار است، عاقل است، آگاه است، نجیب، پاکیزه و در نهایت زیبایى است، به یک صورت سوگلى مردخانه، وبه یک صورت هم مورد نظر زن خانه است و همه اجزاى این خانه، از چنین جوانى فرمان مى برند و برایش احترام قائلند! حالا این جوان، در معرض یک امتحان قرار مى گیرد؛ در آن امتحانى که همه شنیده اید و مى دانید ـ وسوسه بانوى آن خانه ـ و این جوان ـ سربلند بیرون مى آید. غلبه بر شهوت جنسى، بخش کوچکتر مسأله است. ببنینید، فرهنگ قرآنى این است؛ این هنوز مرحله پایینتر آن است. این که من راجع به آلودگیهاى فرهنگ غرب، تکرار مى کنم، براى خاطر این است که در مقام مقایسه ـ هر کجا مقایسه کرده باشد ـ در مقابل نور، ظلمت و [در مقابل]پاکى، پلیدى قرار مى گیرد. داستان معروف «استاندال» ـ نویسنده معروف قصه نویس؛ کتابش هم «سرخ و سیاه» ـ از داستانهایى است که صد سال است به همه زبانها ترجمه شده، سالها پیش هم به فارسى ترجمه شده است. جوانى با همین خصوصیات وارد خانه اى مى شود؛ البته خانه هم نسبتا اشرافى است، نه مثل خانه عزیز مصر. این جوان هم مثل یوسف نیست. عینا همین حادثه اتفاق مى افتد؛ یعنى بانوى خانه، عاشق این پسر جوان مى شود. ماجراهاى بین این زن و این جوان، مظهر پلیدى است؛ پلیدى جنسى، خیانت، دنائت، بدقولى، پیمان شکنى، شهوترانى و غرق شدن در هوسها! استاندال، یکى از شاهکارهاى قصه نویسى فرهنگ غرب است! آقاى استاندال ـ نویسنده این کتاب ـ به خاطر همین کتاب، جزو رمان نویسهاى درجه اول فرانسه، نام برده مى شود! این کتاب هم از رمانهاى درجه یک و یکى از ده رمان معروف دنیاست! ببینید، اینهاست! آن هم درس است. رمان را فقط براى این نمى نویسند که کسى سرگرم بشود؛ اینها پیام دارد و نشان دهنده فرهنگ است. یعنى در واقع زندگى را به نحوى به خواننده خودش تعلیم مى دهد. قرآن، یوسف را در چنین آزمایشى آن چنان تصویر مى کند که انسان مى ماند در مقابل این عظمت چه بکند! در یک شرایط حساس، این بانو این جوان را گیر مى اندازد واین جوان از دست او مى گریزد و بعد بلافاصله متهم مى شود. «وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ» تا عزیز مصر را در مقابل در اتاق مشاهده مى کنند، فورا انگشت اتهام را به طرف این جوان دراز مى کند؛ مى گوید: این بود. بعد او به خاطر معصومیت خودش نجات پیدا مى کند؛ قرینه و نشانه اى پیدا مى شود که او اشتباه کرده است. این جا این قضیه تمام مى شود. خوب، این امتحان بزرگى است؛ امتحانى است که در هزاران انسان، یک نفر از آن سربلند بیرون نمى آید ـ حتى در مراحل پایینترش ـ این جا یوسف، مظهر پاکى و پیراستگى و پرهیزگارى شد؛ لیکن از این بالاترش بعد است . بعد که در مصر، پچ پچ مى افتد که زن عزیز، عاشق پیشخدمت خودش شده است، زن عزیز براى این که تهمت را از خود برطرف بکند، زنان مصر را دعوت مى کند ـ اینها قصه سرایى نیست، قرآن است، متن واقعیت؛ و قرآنى که درباره قضایاى گوناگون، از نقاط غیر لازم عبور مى کند، این جا داستان را با جزئیاتش نقل کرده است ـ و در مقابل هر کدام، کاردى مى گذارد که میوه را با آن پوست بکنند. براى هر کدام هم تکیه گاهى قرار مى دهد که بِلَمند ـ متکّأً ـ بعد مى گوید که «اخرج علیهن«! این جوان را وارد مجلس مى کند، در مقابل چشم این زنها! مى خواهد تهمت را از خودش برطرف کند. چه تهمتى را؟ تهمتِ عشق به این جوان را؟ نه، تهمت هرزه گى را. مى خواهد بگوید من زن هرزه اى نیستم؛ یوسف، این است، هر که مى تواند از چنین جمالى صرف نظر کند، بسم اللّه! بعد که یوسف، وارد مجلس مى شود، آن چنان فضاى مجلس، مقهور جمال یوسفى مى شود که همه آنها دستهایشان را مى برند! «و قطعن ایدیهن». «قطَّعن» با «قطَعن»، فرق دارد؛ «قَطعن»، یعنى «قطع کردند» ـ «بریدند» ـ «قطَّعن»، یعنى به شدت زخمى کردند، به شدت بریدند. از دستپاچگى نمى فهمیدند دارند چه کار مى کنند، همین طور که دستهاى خودشان را بریدند؛ همه خونین شدند! بعد زن عزیز مصر مى گوید: این است آن جوان؛ و قسم مى خورد که اگر تسلیم خواسته من نشود، «لیسجنن«، او را به زندان خواهم انداخت. یوسف هم خودش مى داند که قضیه این است، به او گفته اند؛ مى گوید: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»؛ پروردگارا، زندان در نزد من، محبوبتر از این گناه، این هوسرانى و این چیزى است که اینها من را به آن دعوت مى کنند! این جا دیگر مسأله، فقط مسأله گذشت از یک هوس جنسى نیست؛ گذشت از همه چیز است؛ از آقایى، از راحتى، از زندگى در یک خانواده علاقمند و فریفته یک جوان، که در این زندگى چقدر به او خوش مى گذرد! همه احترام، همه تکریم، همه تعظیم، آینده درخشان، پول فراوان، امکانات فراوان، هر چه بخواهد این جا برایش آماده است. از همه چیز، چشم مى پوشد! این، آن تقواست. به زندان مى افتد. زندان هم، زندان یک و ماه و شش ماه و یک سال نیست؛ اصلاً زمان ندارد! زندانهاى آن زمان، این طور بود که وقتى کسى به زندان مى رفت، دیگر مى رفت! بعضى روایات دارد که هفت سال، و بعضى دارد که چهارده سال در زندان ماند. بعد از زندان آزاد مى شود و خداى متعال به او پاداش مى دهد.27 28. غرب، در سراشیبى سقوط اگر شما امروز به بعضى از جوامع غربى نگاه کنید، به خصوص آنهایى که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطات صنعتى و ماشینى هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگى اخلاقى و فساد که در جامعه اى رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا اینها مثل زلزله وسیل، بلایاى دفعى نیست. بلکه اینها بلایاى تدریجى است؛ منتها بى علاج. بلایایى است که وقتى بر جامعه اى نازل شد، به زودى نمى فهمند، به تدریج مى فهمند. آن وقتى که بیمارى ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت مى فهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجى نخواهد داشت. الان، جوامع غربى دارند به این سمت حرکت مى کنند، آن هم به سرعت. یعنى، حقیقتا به نقطه اى بسیار خطرناک سراشیبى رسیده اند.28 در دنیاى غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است، خانواده ها دیر تشکیل مى شوند، زود هم منهدم مى شوند.29 فساد و فحشاء روز به روز بیشتر مى شود، اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیات عظیمى دچار خواهد شد، البته این طور بیماریها و گرفتاریها، چیزهایى نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سالهاى متمادى وقتى که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلى منهدم و نابود مى کند، ثروتهاى علمى و فکرى و مادى و همه چیز را از بین مى برد. این آینده در انتظار بسیارى از کشورهاى غربى است.30 فصل دوم: نگرش اسلام و غرب نسبت به زن 29. دیدگاه اسلام و غرب نسبت به زن دنیاى استکبارىِ سرشار از جاهلیّت، در اشتباه است که خیال مى کند ارزش و اعتبار زن به این است که خود را در چشم مردان آرایش کند تا چشم هاى هرزه به او نگاه کنند و از او تمتّع گیرند و او را تحسین نمایند. بساط آن چیزى که امروز به عنوان «آزادى زن» در دنیا و از سوى فرهنگ منحطّ غربى پهن شده است، برپایه این است که زن را در معرض دید مرد قرار دهند تا از او تمتّعات جنسى ببرند. مردان از آن ها لذّت ببرند و زن ها وسیله التذاذ مردان شوند. این، آزادى زن است؟ کسانى که در دنیاى جاهل و غافل و گمراه تمدّن غربى ادّعا مى کنند طرفدار حقوق بشرند، در حقیقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم یک انسان والا نگاه کنید، تا معلوم شود که تکامل و حق او و آزادى او چیست. زن را به عنوان موجودى که مى تواند مایه اى براى صلاح جامعه با پرورش انسان هاى والا شود نگاه کنید، تا معلوم شود که حقّ زن چیست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشکیل خانواده در نظر بگیرید؛ که خانواده اگرچه از مرد و زن تشکیل مى شود و هر دو در تشکیل خانواده و موجودیت آن مؤثّرند، اما آسایش فضاى خانواده، آرامش و سکونتى که در فضاى خانه است، به برکت زن و طبیعت زنانه است. با این چشم به زن نگاه کنند تا معلوم شود که او چگونه کمال پیدامى کند و حقوقش در چیست. از روزى که اروپایى ها، صنایع جدید را به وجود آوردند ـ در اوایل قرن نوزدهم که سرمایه داران غربى کارخانه هاى بزرگ را اختراع کرده بودند ـ و احتیاج به نیروى کار ارزان و بى توقّع و کم دردسر داشتند، زمزمه «آزادى زن» را بلند کردند؛ براى این که زن را از داخل خانواده ها به درون کارخانه ها بکشانند؛ به عنوان یک کارگزار ارزان از او استفاده کنند، جیب هاى خودشان را پرکنند و زن را از کرامت و منزلت خود بیندازند. امروز آنچه که به عنوان «آزادى زن» در غرب مطرح است، دنباله همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمى که در فرهنگ غربى به زن شده است و برداشت غلطى که از زن در آثار فرهنگ و ادبیات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاریخ بى سابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، اما این ظلمِ عمومى و فراگیر و همه جانبه، مخصوص دوران اخیر و ناشى از تمدّن غرب است. زن را به عنوان وسیله التذاذ مردان معرفى کردند و اسمش را «آزادى زن» گذاشتند! درحالى که به واقع آزادى مردان هرزه براى تمتّع از زن و نه آزادى زن بود. نه فقط در عرصه کار و فعالیت صنعتى و امثال آن، بلکه در عرصه هنر و ادبیّات هم به زن ظلم کردند. شما امروز، در داستان ها، در رمان ها، در نقّاشى ها، در انواع کارهاى هنرى نگاه کنید، ببینید با چه دیدى به زن نگریسته مى شود؟ آیا جنبه هاى مثبت و ارزش هاى والایى که در زن هست، مورد توجّه قرار مى گیرد؟ آیا آن عواطف رقیق، آن مهربانى و خوى مهرآمیزى که خداى متعال در زن به ودیعه گذاشته است ـ خوى مادرى، روحیه نگهدارى از فرزند و تربیت فرزند ـ مورد توجّه است یا جنبه هاى شهوانى و به تعبیر آن ها عشقى؟ (که این تعبیر غلط و نادرستى است. این شهوت است نه عشق!) زن را این گونه خواستند پرورش و عادت دهند: به عنوان یک موجود مصرف کننده. مصرف کننده دست و دل باز و کارگر کم توقّع و کم طلب و ارزان. اسلام این ها را براى زن ارزش نمى داند. اسلام با کارکردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلکه کار را تا آن جا که مزاحم با شغل اساسى و مهم ترین شغل او، یعنى تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم مى داند. یک کشور که نمى تواند از نیروى کار زنان در عرصه هاى مختلف بى نیاز باشد! اما این کار نباید با کرامت و ارزش معنوى و انسانى زن منافات داشته باشد. نباید زن را تذلیل کنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمایند. تکبر از همه انسان ها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن باید در مقابل مرد نامحرم متکبّر باشد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»؛31 در حرف زدن مقابل مرد نباید حالت خضوع داشته باشد. این، براى حفظ کرامت زن است. اسلام این را مى خواهد و این الگوى زن مسلمان است. 30. الگوى زن غربى، برخاسته از الگوى زن رومى الگوى غربى امروز اروپایى، برخاسته و زاییده از الگوى باستانى رومى و یونانى آنهاست. آن روز هم این طور بود که زن وسیله اى براى تکیّف و التذاذ مرد بود و همه چیز تحت الشعاع این بود، امروز هم این را مى خواهند؛ حرف اصلى غربیها این است.32 31. اهانت غرب به زنان در قالب تکریم وقتى به تاریخ اروپا نگاه کنیم، در کتابهاى تاریخ و نیز کتابهاى هنرى و فرهنگى و رمانهایى که وضع مغرب زمین را نشان مى دهد، هر چه به عقب بر مى گردیم این مسأله کاملاً برجسته است و برخورد با زن یک برخوردى است که اسلام آن را رد مى کند. یعنى در اروپا و غرب جنس مرد اجازه پیدا مى کند به هر شکلى از جنس زن التذاذ ببرد و این در فرهنگ روم قدیم به اشکال مختلف وجود داشته. حالا یک وقت هست که یک زن، زن اشرافى است، این نسبت و این رابطه با او در یک سطح است. اما یک وقت، یک زن، زن رعیت و یک فقیر و بى سواد است اینجا برخورد با او متناسب با حال او است. البته بدیهى است که این گونه سوءاستفاده از زن، گاهى با یک نوع تملق گفتن نسبت به زن هم هست، اما این تملق گفتن به هیچ وجه به معناى احترام و تکریم واقعى نیست، بلکه این یک اهانت واقعى است که مثالهاى روشن و واضحى دارد، لکن نمى خواهم وارد آن مثالها شوم؛ زیرا ممکن است از تأدب خارج بشود، اگر چه از واقعیات است. من خواهش مى کنم خانمها به این قضیه فکر کنند و آن مثالهاى روشن و واضح را پیدا کرده آنها را به زنان تفهیم کنند. اگر دیده مى شود در جامعه غربى نسبت به زن به نحوى از انحاء بعضى از تکریمها مى شود و ستاره هاى سینما و هنرپیشه ها و زنهاى زیبا در مسابقات زیبایى را مثلاً احترام مى کنند، این از آن نوع تکریم در مقام اهانت و اهانت به شکل تکریم است.33 32. زمزمه «آزادى زن» در فرهنگ غرب از کجا شروع شد؟! از روزى که اروپاییها، صنایع جدید را به وجود آوردند ـ در اوایل قرن نوزدهم که سرمایه داران غربى کارخانه هاى بزرگ را اختراع کرده بودند ـ و احتیاج به نیروى کار ارزان و بى توقّع و کم دردسر داشتند، زمزمه «آزادى زن» را بلند کردند؛ براى این که زن را از داخل خانواده ها به درون کارخانه ها بکشانند؛ به عنوان یک کارگزار ارزان از او استفاده کنند، جیبهاى خودشان را پرکنند و زن را از کرامت و منزلت خود بیندازند. امروز آنچه که به عنوان «آزادى زن» در غرب مطرح است، دنباله همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمى که در فرهنگ غربى به زن شده است و برداشت غلطى که از زن در آثار فرهنگ و ادبیات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاریخ بى سابقه است.34 33. معناى آزادى زن در غرب آنچه در غرب با عنوان شعار وجود دارد، در درجه اوّل آزادى زن است. آزادى، معناى وسیعى را شامل مى شود؛ هم شامل آزادى از اسارت است، هم شامل آزادى از اخلاق است ـ چون اخلاق هم یک قید و بند است ـ هم آزادى از نفوذ مبنى بر سوء استفاده کارفرمایى است که زن را با مزد کمترى به کارگاه مى کشد و هم شامل آزادى از قوانینى است که زن را در مقابل شوهر، متعهّد مى کند. آزادى، به همه این معانى مى تواند باشد. کما این که در همین شعارهایى که نسبت به زن وجود دارد، طیف وسیعى از این مطالبات و درخواستها هست، که بعضى با یکدیگر به کلّى متناقضند. این آزادى معنایش چیست؟ متأسفانه در دنیاى غرب، بیشتر متفاهم از این آزادى، آزادى به معناى نادرست و مضرّ آن است ـ یعنى آزادى از قید و بندهاى خانوادگى، آزادى از نفوذ مطلق مرد، آزادى از حتّى قید ازدواج و تشکیل خانواده و پرورش فرزندان در آن جایى که هدف شهوانى زودگذرى در مقابل قرار گیرد ـ نه آزادى به معناى صحیح آن. لذا شما مى بینید جزو حرفهایى که در دنیاى غرب زده مى شود، مسأله آزادى سقط جنین است، که این نکته بسیار مهمّى است و با این که ظاهرساده و کوچکى دارد، اما باطن بسیار خطرناک و سهمگینى در این سخن مضمر و مندرج است. این، وسیله و شعار و مطالبه اى است که در غرب غالباً مطرح مى شود؛ لذا مى گویند نهضت آزادى زنان. در نظام صحیح، در یک مطالبه و مبارزه صحیح، هدف نمى تواند این معناى وسیعى باشد که یک بخش آن قطعاً مضرّ است؛ اگر چه ممکن است بخشهاى مفیدى هم در آن باشد. باید به دنبال شعارهایى بهتر، مناسبتر، صحیح تر و گره گشاتر گشت.35 بساط آن چیزى که امروز به عنوان «آزادى زن» در دنیا و از سوى فرهنگ منحطّ غربى پهن شده است، برپایه این است که زن را در معرض دید مرد قرار دهند تا از او تمتّعات جنسى ببرند. مردان از آنها لذّت ببرند و زنها وسیله التذاذ مردان شوند. این، آزادى زن است؟ کسانى که در دنیاى جاهل و غافل و گمراه تمدّن غربى ادّعا مى کنند طرفدار حقوق بشرند، در حقیقت ستمگران به زن هستند.36 34. در الگوى فرهنگ غرب، زن وسیله التذاد مرد است در الگوى اروپایى زن، مسأله این نیست که آنها مى خواهند زن عالم باشد، اما اسلام نمى خواهد زن عالم باشد؛ آنها مى خواهند زن در مناصب اجتماعى و صحنه اجتماعى باشد، ولى اسلام نمى خواهد؛ قضیه این نیست. اسلام زنان عالمه بزرگى پرورش داده است. اگر امروز هم در جامعه ما مشاهده کنید، مى بینید که متخصصان زن، دانشمندان زن، پزشکان زن، محققان زن و هنرمندان بزرگ زن کم نیستند؛ انسانهاى ارزش آفرین و صاحب فکر و مکتب در بین آنها هست. در صحنه سیاسى و در قواى مجریه و مقننه هم همین طور است. در همه بخشهاى کشور، حضور زنان، حضور فعالى است. بین ما و آنها، بین تفکر و ارزشگذارى اسلامى و غربى، بحث بر سر اینها نیست؛ بحث بر سر چیز دیگرى است. الگوى غربى امروز اروپایى، برخاسته و زاییده از الگوى باستانى رومى و یونانى آنهاست. آن روز هم این طور بود که زن وسیله یى براى تکیف و التذاذ مرد بود و همه چیز تحت الشعاع این بود، امروز هم این را مى خواهند؛ حرف اصلى غربیها این است.37 35. ارتباط آزاد زن و مرد در غرب، بزرگترین ضربه براى زن یک چیزى در غرب هست که این چشم ها را پر مى کند و آن این که در جامعه، زن و مرد از لحاظ رفتارهاى اجتماعى، با هم تفاوتى ندارند؛ یعنى همچنانکه در یک جلسه مردى وارد مى شود، سلام علیکم و احوالپرسى مى کند و جزو جمعیت مى شود! زن هم با همان راحتى وارد مى شود و جزو جمعیت مى شود. یعنى هیچ گونه تبعیضى در رفتارها از این جهت، بین زن و مرد وجود ندارد. توجه کردید! این، چشم همه را مى گیرد. انسان مى بیند یک وضع خوبى است؛ همه هم از این وضع خوششان مى آید. یعنى حتى آن کسانى که به دلایل منطقى با این مخالفند، مى بینند چیز بدى نیست! در یک مجموعه، مثل دو بیگانه به هم نگاه نمى کنند، مثل خواهر و برادر که در خانه وارد مى شوند با هم سلام و علیک دارند و زندگى مى کنند! زن و مرد در غرب، این گونه با هم برخورد مى کنند. این، یک نقطه مثبت، ولى سطحى و ظاهرى است؛ در کنار این، نقاط منفى فراوانى وجود دارد...38 کسى که قطعا به او ظلم مى شود، زن است؛ زیرا مردى که همسر این زن است، با زن هاى متعدد دیگرى ارتباطات عاطفى و جنسى دارد. ارتباطات کاملاً خودمانى و صمیمى دارد که کم تر از آن را با عیال خودش ندارد! این براى زن بزرگترین ضربه است.39 36. یکى از نشانه هاى مرد سالارى غربیها، مسئله «آزادى زن» است! یکى از نشانه هاى مردسالارى غربیها همین است که زن را براى مرد مى خواهند؛ لذا مى گویند زن آرایش کند، تا مرد التذاذ ببرد! این مردسالارى است، این آزادى زن نیست؛ این در حقیقت آزادى مرد است. مى خواهند مرد آزاد باشد، حتّى براى التذاذ بصرى؛ لذا زن را به کشف حجاب و آرایش و تبرّج در مقابل مرد تشویق مى کنند! البته این خودخواهى را بسیارى از مردان در جوامعى که از دین خدا بهره مند نبودند، از دورانهاى قدیم هم داشتند، امروز هم دارند؛ غربیها هم مظهر اعلاى این بودند. پس، این مسأله که زن به سمت معرفت، علم، مطالعه، آگاهى، کسب معلومات و معارف حرکت کند، باید در میان خود بانوان خیلى جدّى گرفته شود و به آن اهمیت بدهند.40 37. این هم یکى دیگر از نشانه هاى مردسالارى در غرب امروز هم وقتى زنى با مردى ازدواج مى کند و به خانه شوهر مى رود، حتّى نام خانوادگى او عوض مى شود و نام خانوادگى مرد را بر خود مى گذارد. زن تا وقتى نام خانوادگى خود را دارد که شوهر نکرده است؛ وقتى شوهر کرد، نام خانوادگى زن به نام خانوادگى مرد تبدیل مى شود. این رسم غربیهاست؛ در کشورما این طور نبوده، هنوز هم نیست. زن هویّت خانوادگى خودش را با خودش حفُظ مى کند؛ ولو بعد از ازدواج. آن، نشانه همان فرهنگ قدیمى غربى است که مرد سرور زن است.41 38. نگاه غرب به زن به عنوان موجود درجه دوم! غربیها در زمینه شناخت طبیعت زن و چگونگى برخورد با جنس زن، دچار افراط و تفریط بوده اند. اساساً نگرش غربى نسبت به زن، یک نگرش مبنى بر عدم برابرى و عدم تعادل است. شما به شعارهایى که در غرب داده مى شود، نگاه نکنید؛ این شعارها پوچ است و حاکى از واقعیت نیست. فرهنگ غربى را از این شعارها نمى شود فهمید. فرهنگ غربى را باید در ادبیّات غربى جستجو کرد. کسانى که با ادبیّات اروپایى، با شعر اروپایى، با رمان و داستان و نمایشنامه هاى اروپایى آشنا هستند، مى دانند که در چشم فرهنگ اروپایى ، از دوران قرون وسطى و بعد از آن تا اواسط قرن فعلى، زن موجود درجه دوم بوده است! هر چه بر خلاف این ادّعا کنند، خلاف مى گویند. شما به نمایشنامه هاى معروف شکسپیر انگلیسى نگاه کنید، ببینید با چه نفسى و با چه زبانى و با چه دیدى در این نمایشنامه ها و سایر ادبیّات غربى به زن نگاه مى شود! مرد در ادبیات غربى، سرور و ارباب زن و اختیاردار اوست، که بعضى از نمونه هاى این فرهنگ و آثار آن، امروز هم باقى است.42 39. تا 70ـ60 سال قبل، زن در دنیاى غرب هیچ حقى نداشت دنیاى غرب زن را به ابتذال کشاند. تا 60ـ70 سال قبل از این، در تمام اروپا و کشورهاى غربى زن فقط در سیطره مرد (یا مرد خود یا یک مرد دیگر یا صاحب کارخانه و صاحب مزرعه) مى توانست باشد و هیچ حقى از حقوق اصلى یک انسان در جامعه متمدن را نداشت، حق راى نداشت، حق مالکیت نداشت و حق معامله نداشت. بعدها هم که زن را به میدان کار و زندگى و فعالیت اجتماعى کشاندند، در همان حال تمام وسایل را براى لغزش او در متن جامعه فراهم کردند. زن را رها کردند و بى پناه گذاشتند. سرمایه داران بزرگ، سیاستمداران خبیث و پلید، گردانندگان دستگاههاى مخفى براى کارهاى سیاسى و اقتصادى فکر کردند اگر زن را به ابتذال بکشانند بهتر مى توانند استفاده کنند.43 40. زن در غرب حق مالکیت نداشت! البته از اواخر قرن نوزدهم میلادى، حرکتهایى به نام آزادى زنان شروع شده است. بانوان گرامى؛ بخصوص زنان جوان که مى خواهند در این زمینه ها بیندیشند، درست توجّه کنند. نکته مهم این است که حتّى وقتى در اروپا براى زن حقّ مالکیت معیّن شد ـ طبق بررسى موشکافانه جامعه شناسان خود اروپا ـ به خاطر این بود که کارخانه ها که تازه بساط فناورى مدرن و صنعت در غرب را گسترده بودند، احتیاج به کارگر داشتند؛ اما کارگر کم بود و احتیاج به کارگر زیاد احساس مى شد. لذا براى این که زنان را به کارخانجات بکشانند و از نیروى کارشان استفاده کنند ـ که البته مزد کمترى هم همیشه به زنان مى دادند ـ اعلان شد که زن داراى حقّ مالکیت است!44 41. زنان غربى حق گرفتن مدرک تحصیلى نداشتند! در همین کشورهاى غربى، تا چند سال قبل از این ـ نه خیلى زیاد ـ زنانى که در مراکز آموزش عالى تحصیل مى کردند، حق نداشتند مدرک کتبى تحصیلات عالى خودشان را بگیرند! در همین اواخر، در بعضى از کشورهاى غربى ـ از جمله در انگلستان ـ یکى از مجلاتّ یکى از کشورهاى غربى ـ که نمى خواهم از آن کشور و از آن مجلّه اسم بیاورم ـ پیرزنى را معرفى کرده بود که در سال 1917 ـ یعنى تقریباً هفتاد سال قبل ـ در حدّ دکترا تحصیلات عالیه کرده است؛ لیکن به او مدرک تحصیلى نداده اند! بعد سؤال مى کند، چرا مدرک تحصیل نداده اند؟ مى گوید: چون تا سال 1947 در انگلستان، به زنانى که تحصیل مى کردند، مدرک تحصیلى نمى دادند و مى گفتند که زن نباید مدرک تحصیلى بگیرد! اینها امروز آمده اند و در مقابل جمهورى اسلامى، مدّعى حقوق زن شده اند! در همان سالهایى که چنین حقارتهایى در فرهنگ غربى مشاهد مى شد، در ایران اسلامى، «بانوى اصفهانى» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّل آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدریس فلسفه و فقهش دایر بود! اسلام، این است.45 42. زن غربى حتى مالک اموال موروثى خودش هم نبود شما ملاحظه کنید در دنیاى غرب و همین کشورهاى اروپایى که این همه مدعى دفاع از حقوق زنان هستند ـ که تقریبا همه اش هم دورغ است ـ تا دهه هاى اول این قرنى که تمام شد، زنان نه فقط حق رأى نداشتند، نه فقط حق گفتن و انتخاب کردند نداشتند، حق مالکیت هم نداشتند؛ یعنى زن مالک اموال موروثى خودش هم نبود، اموال او در اختیار شوهر بود.46 43. نگرش اسلام نسبت به زن زن را از سه دیدگاه مى شود مورد ملاحظه قرار داد تا بینش اسلامى نسبت به او آشکار شود. یکى نقش زن به عنوان انسانى در راه تکامل معنوى و نفسانى است که در این دیدگاه، زن و مرد با یکدیگر هیچ تفاوتى ندارند. در تاریخ، زنان بزرگ و برجسته اى حضور داشته اند؛ همچنان که مردان بزرگ و برجسته اى بوده اند. در قرآن، وقتى خداى متعال مى خواهد براى مؤمنین مثال بزند، از زن مثال مى زند: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ». زن به عنوان عنصر مؤمن برجسته اى که نظیر او در میان انسانهاى آن روز هم نبود یا کمیاب بود، حضور دارد. این، از دیدگاه اوّل. دیدگاه دوم، در زمینه فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، علمى و اقتصادى است. از نظر اسلام، میدان فعّالیت و تلاش علمى و اقتصادى و سیاسى براى زنان، کاملاً باز است. اگر کسى با استناد به بینش اسلامى بخواهد زن را از کار علمى محروم کند، از تلاش اقتصادى باز دارد، یا از تلاش سیاسى و اجتماعى بى نصیب سازد، به خلاف حکم خدا عمل کرده است. زنان به قدرى که توان جسمى و نیازها و ضرورتهایشان اجازه مى دهد، مى توانند در فعّالیتها شرکت کنند. آنها هر چه مى توانند، تلاش اقتصادى و سیاسى و اجتماعى کنند. شرع مقدّس، مانع نیست. البته چون از لحاظ جسمانى زن ظریفتر از مرد است، لذا ضرورتهایى دارد. تحمیل کار سنگین بر زن، ظلم به زن است. اسلام این را توصیه نمى کند؛ چنان که منع هم نمى کند. البته از امام على بن ابى طالب علیه الصّلاة و السّلام نقل است که فرمود: «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانه». یعنى زن گل است، قهرمانه نیست. «قهرمان» یعنى پیشکار و خدمتگزار آبرومند. خطاب به مردان مى گوید که زنان در خانه هاى شما مثل گلى لطیفند که باید نسبت به آنها با کمال ظرافت و دقّت رفتار کرد. زن، پیشکار شما و خدمتگزار شما نیست که خیال مى کنید کارهاى سنگین را باید به او محوّل کرد. این، مسأله مهمّى است. این که بعضى مردان وقتى مى خواهند ازدواج کنند، شرط قائل مى شوند که زن باید حتماً کار کند و شغل و درآمدى داشته باشد، خطاست. گرچه خلاف شرع نیست، اما اسلام به چنین کارى هم توصیه نمى کند. این که ما بگوییم «زن را از فعالیت اقتصادى و اجتماعى ممنوع کنیم»، به استناد نظر اسلام، غلط است. اسلام چنین حرفى نگفته است. اما از آن طرف، این را هم که زن را مجبور به انجام کارهاى سنگین و تلاشهاى دشوار اقتصادى، اجتماعى یا سیاسى کنند، اسلام توصیه نکرده است. نظر اسلام، یک نظر میانه است. یعنى زن اگر فرصت و فراغت داشته باشد، بچه دارى مانع او نگردد، شوق و علاقه و نیرو و توان جسمانى داشته باشد و بخواهد وارد فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى یا اقتصادى شود، مانعى ندارد. اما این که او را مجبور کنند و بگویند باید حتماً شغلى بپذیرى، روزى فلان قدر کار کنى تا با درآمد آن بتوانى در تأمین هزینه خانوار، سهمى به عهده بگیرى، نه. این را هم اسلام از زن نخواسته است. این را هم یک نوع تحمیل بر زن به حساب مى آورد. پس، به طور خلاصه، در دیدگاه دوم، نظر اسلام این است که در میدان فعّالیت علمى، اقتصادى، اجتماعى و سیاسى، نباید بر زن تحمیل و اجبار کرد؛ چنان که به سد کردن راه او هم نباید پرداخت. اگر خانمها مى خواهند وارد فعّالیتهاى اجتماعى و سیاسى شوند، مانعى نیست. البته فعّالیت علمى، خیلى خوب است و بر سایر فعّالیتها ترجیح دارد. من به خانواده ها توصیه مى کنم که اجازه دهند دخترهایشان درس بخوانند. مبادا پدر و مادرى، از روى تعصّب دینى، خیال کنند که باید جلو دختر را بگیرند تا تحصیلات عالیه نکند! نه؛ دین چنین چیزى نگفته است. دین، براى تحصیل علم، میان دختر و پسر فرقى نمى گذارد. اگر پسر شما تحصیلات عالیه مى کند، بگذارید دختر شما هم به تحصیلات عالیه بپردازد. بگذارید دختران جوان ما درس بخوانند، علم بیاموزند، آگاهى پیدا کنند، به شأن خودشان واقف شوند و قدر خود را بدانند، تا بفهمند که تبلیغات استکبار جهانى در خصوص زن، چقدر بى پایه و اساس و پوچ است. در سایه سواد، مى شود اینها را فهمید. امروز متدیّن ترین، انقلابى ترین، پاکترین و با ایمانترین دختران و زنان جوان ما، در میان قشرهاى تحصیلکرده هستند. کسانى که اهل تجمّل و چسبیدن به زر و زیورآلات هستند و یا کورکورانه و چشم بسته مى خواهند از الگوهاى غربى در لباس و پوشاک و وضع زندگى تقلید کنند، غالباً از سواد و معلومات و معرفت کافى بهره ندارند. کسى که معلومات داشته باشد، مى تواند رفتار خود را کنترل کند و آن را با هر چه حقّ و حقیقت و خوب است، تطبیق دهد. بنابراین، در میدان علمى، همه راههاى فعّالیت باید براى زنان باز باشد. دختران، حتّى در روستاها هم درس بخوانند. توصیه من به پدران و مادران این است که بگذارند دختر بچه هایشان به مدرسه بروند و سواد بیاموزند. اگر آنها استعداد دارند و مایلند پس از طى مراحل ابتدایى به تحصیلات عالیه و دانشگاهى بپردازند، ممانعت نکنید. بگذارید در جامعه اسلامى ما آنها جزو انسانهاى با سواد و داراى معلومات شوند. این هم از دیدگاه دوم. دیدگاه سوم، نگاه به زن، به عنوان یک عضو در خانواده است که این از همه مهمتر به نظر مى رسد. عزیزان من! در اسلام به مرد اجازه داده نشده است که به زن زور بگوید و امرى را بر او تحمیل کند. براى مرد در خانواده، حقوق محدودى قرار داده شده است که از روى کمال مصلحت و حکمت است. این حقوق، براى هر کس گفته و تشریح شود، مورد تصدیق قرار خواهد گرفت. همچنین، براى زن نیز در خانواده، حقوقى معیّن شده است که آن هم از روى مصلحت است. مرد و زن، هر کدام طبیعت، اخلاق، روحیّات و غرایزى دارند که ویژه خودشان است. آنها اگر از خُلقیّات ویژه خود به طور صحیح استفاده کنند، در خانواده، زوجى کامل و هماهنگ و مساعد تشکیل مى دهند. اگر مرد زیاده روى کرد، تعادل به هم مى خورد. اگر زن هم زیاده روى کرد، تعادل به هم مى خورد. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه یک در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشین در جبهه نبرد زندگى و دو کاسب شریک در یک باب مغازه قرار داده است. هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلتهایى، هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است. این دو جنس، اگر با همان حدود و موازینى که اسلام معیّن کرده است در کنار هم زندگى کنند، خانواده اى ماندگار و مهربان و با برکت و پرفایده خواهند داشت. امروز در دنیاى غرب، خانواده، بنیان بسیار سستى دارد. خانواده ها ـ بخصوص زنان ـ از جدایى و تلاشى رنج مى برند. اگر خانواده اى، خداى ناکرده، متلاشى شود، هم مرد و هم زن، هر دو، سرگردان و آواره و ناراحت مى شوند و رنج مى بینند. اما در این میان، زن بیشتر رنج مى بیند. امروز در دنیاى غرب، زنان دچار این رنجند؛ چون خانواده ها به آسانى به هم مى خورند، متلاشى مى شوند و از بین مى روند. گاهى خود زنان اقدام به فروپاشى کانون خانواده مى کنند؛ اما خود آنها هم، چوبش را بیشتر مى خورند. نکته مهمّ این است که در محیط خانواده همان طور که گفتم این دو عنصر و دو موجود، ضمن برخوردارى از خصوصیاتشان، با یکدیگر هماهنگى و همزیستى دارند. لکن زن از لحاظ جسمى، ظرافت بیشترى دارد و مرد، قویتر و گردن کلفت تر است. با این حال، اگر قانون از زن دفاع نکند، ممکن است مرد، نسبت به او تعرّض کند.47 44. الگوى زن اسلامى زن مسلمان باید در راه فرزانگى و علم تلاش کند؛ در راه خودسازى معنوى و اخلاقى تلاش کند؛ در میدان جهاد و مبارزه از هر نوع جهاد و مبارزه اى پیشقدم باشد؛ نسبت به زخارف دنیا و تجمّلات کم ارزش، بى اعتنا باشد؛ عفّت و عصمت و طهارتش در حدّى باشد که چشم و نظر هرزه بیگانه را به خودى خود دفع کند؛ در محیط خانه، دلارام شوهر و فرزندانش باشد؛ مایه آرامش زندگى و آسایش محیط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنکته و مهرآمیزش، فرزندان سالمى را از لحاظ روانى تربیت کند؛ انسانهاى بى عقده، انسانهاى خوش روحیه، انسانهاى سالم از لحاظ روحى و اعصاب، در دامان او پرورش پیداکنند و مردان و زنان و شخصیتهاى جامعه را به وجود آورد. مادر از هر سازنده اى، سازنده تر و با ارزشتر است. بزرگترین دانشمندان، ممکن است مثلاً یک ابزار بسیار پیچیده الکترونیکى را به وجود آورند، موشکهاى قارّه پیما بسازند، وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسى یک انسان والا به وجود آورد. و او، مادر است. این، آن الگوى زن اسلامى است.48 45. عدم تفاوت زن و مرد در کسب فضائل بشرى از دیدگاه اسلام هدف از آفرینش هر فرد انسان، همان هدف از آفرینش بشریت است، یعنى رسیدن به کمال بشرى و بهره بردن از بیش ترین فضائلى که یک انسان و یک فرد مى تواند به آن فضائل آراسته شود. لذا فرقى بین زن و مرد نیست. نشانه اش هم در درجه اول فاطمه زهرا علیهاالسلام و دیگر زنان بزرگ تاریخ در درجه بعد از ایشان است. یعنى فاطمه زهرا علیهاالسلام در قله بشریت قرار دارد و کسى از او بالاتر نیست. همانگونه که مى بینیم، آن بزرگوار به عنوان یک بانوى مسلمان این فرصت و این قدرت را یافت تا خود را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نباید باشد. به خصوص شاید از همین جهت است که خداى متعال در قرآن کریم آنجا که راجع به نمونه انسان هاى خوب و نمونه انسان هاى بد مثال مى زند، مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب مى کند که در یک مورد همسر فرعون را و در مورد دیگر همسر نوح و لوط را مثال مى آورد: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» در مقابل وقتى مى خواهد در مورد انسان بد و نگونبخت و انسانى که در جهت غلط حرکت مى کند نمونه ارائه بدهد، به همسر نوح و لوط مثال مى زند. در اینجا شاید جاى سؤال باشد که چرا مثال از زن و مرد هر دو نمى آورد؟ در همه قرآن وقتى مى گوید «و ضرب اللّه مثلاً للذین آمنو» یا «کفروا» در هر دو مثال را از زن مى آورد و آیا این بدان معنا نیست که ما باید از دیدگاه اسلام پاسخى به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاریخ بشریت نسبت به جایگاه زن بدهیم؟ اسلام مى خواهد در مقابل این برداشت و روش غلط و فهم نادرست که در طول تاریخ از مسأله زن وجود داشته است بایستد.49 46. اسلام کرامت زن را مى خواهد اسلام با کار کردن زن نه تنها موافق است بلکه تا آنجایى که مزاحم شغل اساسى و مهمترین شغل او یعنى تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم مى داند. یک کشور نمى تواند از نیروهاى کار زنان در عرصه هاى مختلف بى نیاز باشد. اما این کار نباید با کرامت و ارزش معنوى و انسانى زن منافات داشته باشد. نباید زن را تذلیل کنند. نباید زن را وادار به تواضع و خضوع کنند. تکبر از همه انسانها مذموم است مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم. زن باید در مقابل مرد نامحرم متکبر باشد «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»50 زن در حرف زدن با مرد نباید حالت خضوع داشته باشد. این براى حفظ کرامت زن است. اسلام این را میخواهد و این الگوى زن مسلمان است.51 47. زن مسلمان ایرانى باید قدر خود را بداند و از بازیچه هاى تمدن غربى رو بگرداند زن هاى مؤمن در جامعه ما سعى کنند قدر زن ایرانى مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامى و مسلمان را بدانید. زنى که در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطى نمى شود و خود را وسیله اى براى جلب چشم مرد نمى داند و خود را بالاتر از این مى داند؛ زنى که شأنش را عزیزتر از این مى شمارد که خود را عریان کند و با صورت و موى بدن خود، چشم روندگان را به سمت خویش جلب کند و هوس آن ها را اشباع نماید؛ زنى که خود را در دامنه قله اى مى داند که در اوج آن فاطمه زهرا علیهاالسلام بزرگترین زن تاریخ بشر قرار دارد. آن زن، زن مسلمان ایرانى است. این زن باید دیگر ازاین بازیچه هاى فراهم آمده تمدن غربى و روش هاى توطئه آمیز آن، رو بگرداند و به آن بى اعتنایى کند.52 48. باور غلطى که زاییده فرهنگ غرب است و باید از ذهن زنها خارج شود زن باید از باور غلطى که نسبت به خویش در ذهن او به وجود آورده اند، خارج شود و آن باور غلط آن است که زن وسیله اى است براى التذاذ مرد. این باورى است که فرهنگ مصرفى و استعمارى غرب به ما تحمیل کرده است که البته زمینه آن در کاخ هاى سلاطین و مرفهین تاریخ وجود داشته و آن ها اولین کسانى بودند که این بذر پلید را در ذهنیت جوامع پاشیدند ؛ اما غرب آن را به اوج خود رسانید. این باور را باید از ذهن ها خارج کنیم و شاید از ذهن خود زن به همان دشوارى خارج مى شود که از ذهن مرد. زیرا هر دو بر اثر تلقین طولانى، این باور را پذیرفته بودند.53 49. دوست ندارم دختر و پسر ما در نوع آرایش و لباس و ... دائم چشمشان به غربى ها باشد من مى خواهم بگویم اگر شما موى سرتان را مى خواهید آرایش کنید، اگر مى خواهید لباس بپوشید، اگر مى خواهید سبک راه رفتن را تغییر دهید، بکنید؛ اما خودتان انجام دهید؛ از دیگران یاد نگیرید. در کشورهاى غربى و بیشتر از همه در امریکا، حدود سه چهار دهه پیش یک مشت جوان بر اثر واخوردگى از شرایط اجتماعى، دچار حرکت هایى شدند، که البته تا امروز هم ادامه دارد. در زمان ما مظهر این افراد، بیتل ها بودند که با آرایش عجیب و غریب و با نوعى موسیقى شبیه موسیقى پاپ ـ که الان در دنیا معمول است ـ ظاهر مى شدند. بنده بعد از انقلاب به الجزایر رفتم. در خیابان ماشین ما عبور مى کرد. یک وقت دیدم پسر جوانى نصف موى سرش را تراشیده و نصف دیگر را باقى گذاشته است. هرچه من نگاه کردم، دیدم این آرایش، هیچ زیبایى ندارد. مشخص بود او از کسانى تقلید کرده است. در الجزایر، فشار صنعتى و فشار ابزار تولید و تکنیک بر زندگى مردم اصلاً آنقدر نیست که یک جوان، احساساتى را پیدا کند که در امریکا یا انگلیس یا در جاى دیگر پیدا مى کرد؛ اما چون دیده بود آن ها انجام داده اند، او هم انجام مى داد. بنده با این چیزها مخالفم و دوست نمى دارم جوان ما این طورى حرکت کند و دختر و پسرِ ما دائم چشمشان به آن ها باشد.54 50. سرگرم شدن زنان به مد و زر و زیور امروز سرگرم شدن به زر و زیور، براى زن انقلابى مسلمان ایران عیب است. امروز سر و سینه و دست را از زیور آلات پر کردن و زیور و آرایش و مد و لباس را بت خود قرار دادن براى زن انقلابى مسلمان ایرانى ننگ است. ان زنى که در پى این گونه چیزهاست از ارزش پایینى برخوردار است. طلا براى زن ارزش آفرین نیست. بى اعتنایى به طلا ارزش آفرین است. مد براى زن ارزش آفرین نیست، بى اعتنایى نسبت به مدهاى دام گونه ساخته و پرداخته دشمنان براى زن ارزش است. زن مسلمان که شخصیت خودش را پیدا کرده است باید مواظب باشد این شخصیت را گم نکند.55 51. گرایش به مد و تجمل گرایى، یکى از بزرگترین عوامل انحراف زنان به اعتقاد من، گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى و تازه طلبى و افراط در کار آرایش و نمایش در مقابل مردان، یکى از بزرگترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل اینها، خانمها بایستى مقاومت کنند. آنها براى این که از زن، آن چنان موجودى به وجود بیاورند که مورد نظر خودشان است، محتاج این هستند که دایماً مد درست کنند و چشمها و دلها و ذهنها را به همین چیزهاى ظاهرى و کوته نظرانه مشغول کنند. کسى که به این چیزها مشغول شد، کى به ارزشهاى واقعى خواهد رسید؟ مجال پیدا نمى کند برسد. زنى که در فکر باشد از خود وسیله اى براى جلب نظر مردان بسازد، کى فرصت این را پیدا خواهد کرد که به طهارت اخلاقى فکر کند و بیندیشد؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟56 52. اگر زنهاى یک جامعه فاسد شدند، طولى نمى کشد که: زن اگر فاسد شد، احتیاج نیست مردها را فاسد کنند، مردها به خودى خود فاسد مى شوند. اگر زن یک نسل فاسد شد، هیچ لزومى ندارد که با سرمایه گذارى مردهاى آن نسل را فاسد کنند، طولى نمى کشد که تمام مردهاى آن نسل فاسد مى شوند؛ زیرا زن تربیت کننده است، حال تربیت کننده انسان هاى با فضیلت و شجاع است یا انسان هاى بى ارزش و بى ایده آل. مادران یعنى زنان جامعه که مهم ترین حیثیت آن ها مادرى است، باید اصلاح شوند تا تاریخ و آینده اصلاح شود.57 53. معناى حجاب حجاب براى زن به معناى ذلت زن نیست، بلکه به معناى عصمت و حفظ زن است و نه فقط عصمت و حفظ زن، بلکه عصمت و حفاظت زن و مرد هر دو... حجاب به معناى چادر نیست؛ اما چادر در نزد ما ایرانى ها که زن هاى ما از قدیم داشتند، بهترین نوع حجاب است. بدون چادر هم حجاب ممکن است. حجاب به معناى پوشیدن سالم نه پوشیدنى که از نپوشیدن بدتر است. به تعبیرروایات پوشیده عریان که در عین پوشیدگى مثل انسان برهنه و عریان است، آن پوشیدن به درد نمى خورد، حجاب نیست، پوشیدن سالم که سر و مو و گردن و بدن و تمام سر تا پاى بدن زن را پوشانده باشد. البته صورت و دو دست را بسیارى فقها مستثنا مى دانند، البته در مواردى که صورت بدون آرایش و ساده باشد؛ این هم معناى حجاب. البته زن هاى ایرانى روش چادر را پیدا کرده اند که بسیار هم روش خوبى است و هم زیبا است و منافى با زیبایى زن نیست و هم حجاب حافظ کامل است. به هر حال حجاب را چه به شکل ایرانى، چه به شکل عربى، چه به شکل کشورهاى دیگر که در هر یک از کشورهاى اسلامى زن ها یک جور حجاب خود را حفظ مى کنند، هر جورى که حجاب حفظ بشود، این نظر اسلام تأمین شده است، این یکى از پیشگیرى هاى اسلام است.58 54. مقصود اسلام از حجاب این است که اسلام در باب حجاب، پوشش را معین نکرده است؛ مقصود را معین کرده است. مقصود این است که دیدار زن و مرد و ملاقات طبیعى آنها به صورت روز مره تبدیل به یک عامل تحریک نشود و این هدف اسلام است. در کشورهاى اسلامى خانم هایى هستند که مقیدند حجاب شرعى را که آیات قرآن به آن ناطق است رعایت کنند؛ ولى شما ببینید همه آن ها یک نوع رعایت مى کنند؟ متدین ها و مقیدهایشان را مى گویم، در کشورهاى شمال آفریقا حجابى دارند که شما اصلاً با آن آشنا نیستید، در کشورهاى شرقى یعنى هند و پاکستان حجابى دارند که باز هم شما با آن آشنا نیستید، این ها  هم ناشى از همان شرایط فرهنگى و اجتماعى است.59 55. حجاب، به معناى منزوى کردن زن نیست مسأله حجاب به معناى منزوى کردن زن نیست. اگر کسى چنین برداشتى از حجاب داشته باشد، این یک برداشت کاملاً غلط است. مسأله حجاب به معناى جلوگیرى از اختلاط و آمیزش بى قیدو شرط زن و مرد در جامعه است. زیرا آمیزش و اختلاط بى قید و شرط، هم به ضرر جامعه و هم به ضرر زن و مرد به خصوص به ضرر زن است.60 56. حجاب است که مى تواند عفت و طهارت و تقوى را در زن نگه دارد همیشه ما در طول زمان هر وقت گفتیم حجاب و عفت، عده اى گفتند آقا حجاب به عفت چه کار دارد، خیلى ها حجاب دارند، عفت ندارند خیلى هم عفت دارند، حجاب ندارند. در طول زمان هر وقت ما این حرف را مى گفتیم تا حالا بعضى این را مى گویند؛ در حالى که این حرف درستى نیست. عفت یک چیز است، حجاب یک چیز دیگر. اما عفت آن چیز غیر قابل دسترسى و غیر قابل تأثیرپذیرى و آن صخره آسیب ناپذیر در انسان نیست؛ مثل همه خلقیات و خصلت هاى انسانى در معرض تهاجم قرار مى گیرد. یکى از چیزهایى که مى تواند آن را از تهاجم به دور بدارد و عفاف زن و طهارت او و تقواى او و حالت پرهیز و عصمت را در او نگه دارد، نداشتن معاشرت نامناسب در محیط زندگى و محیط کار و محیط جامعه است. معاشرت نامناسب یعنى معاشرتى که در او جهات فرهنگى و اخلاقى خاص رعایت نشده باشد. آن چیزى که مى تواند به این نگهدارى و مصون سازى و جداسازى کمک کند، حجاب است. بهترین چیز حجاب است؛ حجاب از طرف زن و حجاب از طرف مرد. حجاب مرد هم نگاه نکردن است، حجاب یعنى مانع یعنى فاصل در زن.61 از نظر غرب و فرهنگ غربى یکى از ارزش هایى که براى زن متصور است این است که با وجود خود و با شخصیت خود وسایل التذاذ و بهره مندى دیگران را فراهم آورد. لذا وقتى ما بر اساس فرهنگ اسلامى اعلام مى کنیم که اسلام براى معاشرت زن و مرد محدودیتى قائل شده و معاشرت بى قید و شرط زن و مرد را جائز ندانسته، ما را متهم مى کنند که شما به زن اهانت مى کنید. در حالى که اهانت آن چیزى است که در فرهنگ غرب نسبت به شخصیت زن دیده مى شود.62 57. ببینید چقدر مسأله عفت مهم است این مسأله حجاب و محرم و نامحرم و نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین سالم نگه داشته شود. اسلام به مسأله عفاف زن اهمیت مى دهد. البته عفاف مرد هم مهمّ است. عفاف مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانى و برترى جسمانى، مى تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روى عفّت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است. شما امروز هم که در دنیا نگاه کنید، مى بینید یکى از مشکلات زنان در دنیاى غرب، بخصوص در کشور ایالات متّحده امریکا، همین است که مردان با تکیه به زورمندى خودشان، به عفّت زن تعدّى و تجاوز مى کنند.63 آمار منتشر شده از سوى مقامات رسمى خود امریکا را من دیدم که یکى مربوط به دادگسترى امریکا و یکى هم مربوط به یک مقام دیگرى بود. آمارها واقعاً وحشت انگیز است. در هر شش ثانیه، یک تجاوز به عنف در کشور امریکا صورت مى گیرد! ببینید چقدر مسأله عفّت مهمّ است.64 فصل سوم: نگرش اسلام و غرب به خانواده 58. بى بندوبارى، مهمترین عامل بى رغبتى به تشکیل خانواده در غرب یکى از چیزهایى که انسان را، زن و مرد را به محیط خانواده علاقه مند و وابسته مى کند، این است که غریزه جنسى او، شهوات او که یکى از ارکان وجودى انسان است در خانه برآورده شود. اگر مرد و زن در غیر محیط خانواده، در محیط اجتماع، در محیط تحصیل، در محیط کار، در محیط هاى غیرقانونى به لذات جنسى و تمتعات جنسى خود سرگرم و مشغول شوند؛ بزرگترین ضایعه اى که به وجود مى آید، این است که پیوند قوى میان زن و مرد و میان خانواده پاره مى شود و از بین مى رود. آن مردى که تشنگى شهوات جنسى خودش را در خارج از محیط خانواده تأمین مى کند و سیراب مى کند یا آن زنى که این حالت را دارد، خانواده براى او آن جاذبه اى را ندارد که براى یک زن و مرد عفیف و معصومى که آن مرد هیچ زنى را جز زن خودش و آن زن هیچ مردى را جز مرد خودش نمى شناشد دارا است. این است که وقتى فساد در جامعه رایج شد، وقتى بى بندوبارى جنسى در جامعه به وجود آمد، زن و مرد به محیط خانواده علاقه اى نخواهند داشت. جوان به تشکیل خانواده رغبتى ندارد. دختر و پسر به ازدواج دیگر علاقه اى ندارند. همان طور که شما ملاحظه مى کنید در دنیاى امروز و در فرهنگ غربى امروز مطلب این چنین است. البته فرهنگ غربى، ناشى از شیوه هاى خبیث و پلید سرمایه دارى غربى است. اما متأسفانه در همه جاى دنیا حتى در کشورهاى غیر سرمایه دارى و کشورهاى جهان سوم کشانده شده است. آنجاها به صورت یک فرهنگ رایج شده است ودر آنجاها شما ملاحظه مى کنید که دختر و پسر به ازدواج چندان رغبتى ندارند. سنین ازدواج سنین دیرى است؛ در حالى که در اسلام سنین ازدواج سنین زودى است. این براى همین است که اگر در جامعه فساد به وجود آید، خانواده ضعیف مى شود و اگر خانواده قوى بود فساد در جامعه زمینه رشد پیدا نمى کند. این یکى از مهم ترین انگیزه هاى اسلام است براى این که در سطح جامعه بى بندوبارى جنسى و برآمدن شهوات به صورت آزاد و بى قید و شرط وجود نداشته باشد. این یک نکته براى حفظ خانواده است و خانواده به عنوان کانون آرامش و آسایش براى هر زن و مردى لازم است.65 59. عشق مصنوعى در خانواده هاى غربى در بعضى از کشورهاى دنیا که پیشرفت علم و تمدن هم خیلى سریع است، زندگى بر آنها این طور تحمیل کرده که اعضاى خانواده به هم چندان کارى ندارند. پدر یک جا مشغول، مادر یک جا مشغول؛ نه همدیگر را مى بینند، نه براى هم غذا مى پزند، نه براى هم محبتى و عاطفه اى نثار مى کنند، نه از هم دلجویى مى کنند، نه با هم کار واقعى دارند. آن وقت براى اینکه به سفارش روانشناسان امور کودکان عمل کرده باشند، با هم قرار مى گذارند یک ساعت معینى را، پدر و مادر بیایند خانه و یک محفل خانوادگى داشته باشند. براى اینکه بتوانند این اجتماع خانوادگى را که در یک خانواده سالم به طور طبیعى وجود دارد، اینها به صورت تصنعى براى خود به وجود بیاورند. آن وقت این خانم یا آقا مرتب ساعتش را نگاه مى کند که ببیند این ساعت کى تمام مى شود، چون مثلاً ساعت 6 یک جاى دیگر قرار دارد. این طورى محفل خانوادگى درست نمى شود و بچه ها هم احساس انس نمى کنند66.67 خانواده ها، آن جا گرم نیستند. خانواده اصلاً آن جا واقعیت ندارد. یک مرد و زن با هم توى یک فضایى زندگى مى کنند اما از هم جدایند. آن نشست و برخاستهاى خانوادگى، آن محبتهاى خانوادگى، آن انسهاى فراوان به هم، اینکه مرد خودش را محتاج به زنش ببیند و زن خودش را محتاج به شوهرش ببیند، اینها دیگر نیست. دو نفرند به صورت قراردادى که فقط در یک خانه اى زندگى مى کنند. اسمش هم هست که [زندگى شان] با عشق شروع مى شود!68 60. آزادى جنسى و فروپاشى خانواده در غرب در دنیاى غرب و بخصوص در آمریکا و بعضى از کشورهاى اروپاى شمالى معروف است که بنیان خانواده خیلى متزلزل است. چرا؟ علت این است که در آن جاها آزادى جنسى و بى بندوبارى جنسى زیادتر است. وقتى بى عفتى رایج شد، یعنى مرد و زن این نیاز غریزى را در جایى دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع یک چیز بى معناست: یک چیز تحمیلى و تشریفاتى است. لذا از نظر عاطفى از هم جدا مى شوند. حالا ظاهرا جدایى بینشان نیست اما به هم علاقه و دلبستگى ندارند. اگر انسانها رها بودند که غریزه جنسى را هر طور مى خواهند اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمى شد یا یک چیز سُست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانى پذیرى مى شد و هر نسیمى آن را به هم مى زد. لذا در هر جاى دنیا که مى بینید آزادیهاى جنسى هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن براى اشباع این غریزه، احتیاجى به این کانون ندارند. اما در آن جاهایى که دین حاکم است و آزادى جنسى نیست، همه چیز براى مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته مى شود.69 61. فروپاشى خانواده و بى هویتى نسلها در غرب امروز آنچه در کشورهاى غربى مشاهده مى شود عبارت است از نسلهاى بى هویت، نسلهاى درمانده و سرگشته، پدر و مادرهایى که از فرزندانشان سالها خبر ندارند؛ در یک شهر هم زندگى مى کنند چه برسد به اینکه در شهر دیگرى باشند. خانواده هاى متلاشى شده، انسانهاى تنها... .70 در کشورهاى اروپایى و آمریکایى از زنهاى بى شوهر و مردهاى بى زن، آمارهاى بسیار بالا وجود دارد که تبعا بچه هاى بى پدر و مادر، بچه هاى ولگرد، بچه هاى جنایتکار حاصل آن است؛ در آن جا فضا، فضاى جنایت است. همین حرفهایى که در خبرها مى شنوید، یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توى قطار قتل انجام مى دهد، تعدادى را مى کشد. یکبار و دو بار و یکى دو تا هم نیست. همینطور سطح جنایتکارها از لحاظ سنى دارد پایین مى آیند. جوانهاى بیست ساله بودند، شدند جوانهاى شانزده ـ هفده ساله، حالا بچه هاى سیزده ـ چهارده ساله در آمریکا جنایت مى کنند. راحت آدم مى کشند. این جامعه وقتى به این جا مى رسد، دیگر تقریبا غیر قابل جمع کردن است.71 62. سست کردن بنیان خانواده مهمترین راه نفوذ فرهنگ غرب در بین ملتها آن کسانى که مى خواهند در یک کشور یا جامعه اى نفوذ پیدا کنند، فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آن ها تحمیل نمایند، یکى از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما اینکه در خیلى از کشورها این کار را متأسفانه انجام داده اند. مردها را بى مسئولیت و زنها را بداخلاق کرده اند.72 انتقال فرهنگها و تمدنها و حفظ اصول و عناصر اصلى یک تمدن و یک فرهنگ در جامعه و انتقالش به نسلهاى بعد، به برکت خانواده انجام مى پذیرد. خانواده که نبود، همه چیز متلاشى مى شود. اینکه مى بینید غربیها در داخل کشورهاى شرقى و اسلامى و آسیایى، این همه سعى مى کنند شهوترانى و فساد را رواج دهند، براى چیست؟ یکى از علل آن همین است که مى خواهند با این کار خانواده ها را متلاشى کنند تا فرهنگ این جوامع تضعیف شود؛ تا بتوانند سوار اینها شوند. چون تا فرهنگ یک ملتى تضعیف نشود، کسى نمى تواند او را مهار کند، به دهان او دهنه بزند و سوار دوش او بشود، آن چیزى که ملتها را بى دفاع کرده و در دست اجانب اسیر مى کند، از دست دادن هویت فرهنگى است. این کار هم با برهم خوردن بنیان خانواده ها در جامعه آسان مى شود. اسلام مى خواهد این را حفظ کند. این خانواده را نگهدارد. زیرا در اسلام یکى از مهمترین کارها براى رسیدن به این اهداف، تشکیل خانواده و سپس حفظ بنیان خانواده است.73 63. متلاشى شدن خانواده، آخرین ضربه به فرهنگ غرب امروز، ببینید که در امریکا و انگلیس، همجنس بازى، رسمى و قانونى شده است و خجالت هم نمى کشند! کارى را انجام دادند که ما از نقل و حکایت آن شرم داریم و حیا مى کنیم. مردم ما بدانند، آیا وقتى در کشورى ازدواج دو همجنس با هم قانونى مى شود، بنیان خانواده در این جامعه باقى خواهد ماند؟! امروز، توده معمولى مردم امریکا و اروپا ـ نه قدرتمندها و تبلیغاتچیهایشان ـ از سست بودن بنیان خانواده رنج مى برند.74 زنها و مردها، در یک حد از متلاشى شدن خانواده ها رنج مى برند و ناراحتند و این، روز به روز تشدید مى شود و البته آخرین ضربه است. خانواده، محل آسایش انسان است. هیچ انسانى، بدون داشتن یک خانواده آسوده و آرام و راحت، مزه زندگى و طعم واقعى حیات انسانى را نخواهد چشید. اینها، این بنیان اصیل را متلاشى و منهدم مى کنند و از بین مى برند. این، فرهنگ غربى است. نتیجه این آزادى و بى بندوبارى و فرهنگ برهنگى و اختلاط زن و مرد، همین مسایل است.75 64. ظهور ارزشهاى انسانى در زن و مرد آن جایى که بحث ایمان و اسلام و صبر و صدق و مجاهدت در راه به دست آوردن ارزشهاى انسانى و اسلامى و معنوى است، [قرآن ]مى فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ». در این آیه ده عنوان براى ارزشهاى معنوى ذکر مى شود؛ اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع و دیگر چیزها. زن و مرد در این میدان، دوش به دوش حرکت مى کنند و پیش مى روند؛ هر دو را ذکر مى کند. این بت مردگرایى را که در جاهلیّتها همیشه به وسیله مردان و حتى به وسیله زنان پرستیده مى شد، اسلام در این آیات مى شکند. در میدان مسائل سیاسى و اجتماعى، بیعت زن را یک امر لازم و یک مسأله زنده معرفى مى کند.76 65. زنان، محور اصلى خانه شما اگر بزرگترین متخصص پزشکى یا هر رشته دیگرى بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این براى شما یک نقص است. کدبانوى خانه شما باید باشید؛ اصلاً محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصى بکنیم، باید به ملکه زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایى است که عواطف و احساسات باید در آن جا رشد و بالندگى پیدا کند؛ بچه ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خامترى نسبت به زن است و در میدان خاصى، شکننده تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است ـ حتّى نه نوازش مادر ـ باید نوازش ببیند. براى یک مرد بزرگ، این همسر کارى را مى کند که مادر براى یک بچه کوچک آن کار را مى کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. اگر این احساسات و این عواطف محتاج وجود یک محور اصلى در خانه ـ که آن، خانم و کدبانوى خانه است ـ نباشد، خانواده یک شکل بدون معنا خواهد بود.77 66. زن، عنصر اصلى تشکیل خانواده زن را به عنوان موجودى که مى تواند مایه اى براى صلاح جامعه با پرورش انسانهاى والا شود نگاه کنید، تا معلوم شود که حقّ زن چیست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشکیل خانواده در نظر بگیرید؛ که خانواده اگرچه از مرد و زن تشکیل مى شود و هر دو در تشکیل خانواده و موجودیت آن مؤثّرند، اما آسایش فضاى خانواده، آرامش و سکونتى که در فضاى خانه است، به برکت زن و طبیعت زنانه است. با این چشم به زن نگاه کنند تا معلوم شود که او چگونه کمال پیدا مى کند و حقوقش در چیست.78 67. براى زن، مسئله مادرى، همسرى و خانواده، یک محور اصلى است79 مسئله مادرى، همسرى و خانه و خانواده بسیار اساسى و حیاتى است. در همه طرح هایى که ما داریم خانواده باید مبنا باشد! شما اگر بزرگ ترین متخصص پزشکى (یا هر رشته دیگر) بشوید، ولى زن خانه نباشید، ناقص هستید. شما مى توانید ضمن آن کارها زن و کدبانوى خانه هم باشید. اصلاً محور این است و اگر بخواهیم در این مورد یک تشبیه ناقص بکنیم، باید به ملکه زنبور عسل اشاره کنیم. کانون خانواده جایى است که باید در آن عواطف واحساسات وجود داشته باشد و رشد و بالندگى پیدا کند. بچه ها در آن کانون محبت و نوازش ببینند. طبیعت مرد در یک محدوده خاصى خام تر و شکننده تر از طبیعت زن است و لذا مرهم زخم او فقط نوازش زن است. حتى نوازش مادر هم براى او نمى تواند جایگزین نوازش همسر باشد. یعنى همسر براى او کارى را مى کند که مادر براى بچه کوچک خود مى کند. زن هاى دقیق و ظریف به این نکته آشنا هستند. احساسات و عواطف خانوادگى محتاج یک محور اصلى است که آن خانم، خانه است و اگر او نباشد، خانواده شکل بدون معنایى خواهد بود.80 68. شغل اصلى زن شغل اصلى زن، شغل همسرى و مادرى است؛ ولى بعضى خیال مى کنند این اهانت به زن است. مهم ترین کارى که زن مى تواند بکند، کار مادرى است. البته در مواردى شاید کارهاى اجتماعى زنان واجب عینى و یا کفایى نیز باشد؛ اما در همه حال خانم ها باید فعالیت اجتماعیشان را با حفظ جنبه مادریشان بکنند و الگویشان حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام باشد.81 69. بالاترین ارزش و افتخار براى زن، گرم نگه داشتن کانون خانواده است ما معتقدیم زن در نگاه نخستین، بزرگ ترین و اولین مسئولیت اداره کانون گرم خانواده را که ما آن را پایه تشکل اجتماعى خودمان مى دانیم بر عهده دارد که این به عهده مرد نیست و از مرد اصلاً بر نمى آید. ما معتقدیم ترکیب آفرینش زن، او را براى برداشتن مسئولیت و مأموریت آماده مى کند. ما معتقدیم براى زن این افتخار نیست که وزیر یا نخست وزیر باشد بلکه افتخار این است که بتواند کانون محیط خانوادگى خودش را گرم اداره کند که البته اگر در آن حال توانست وزیر و نخست وزیر هم باشد هیچ اشکالى ندارد و این هم شرفى و افتخارى بالاتر و مضاعف خواهد بود. هرگز زن را مجبور نمى کنیم که تو باید بروى شوهر کنى، بچه هایت را اداره کنى و یا خانواده اى را حفظ کنى. لذا اگر خود زن ترجیح داد خانواده نداشته باشد و خانه اداره نکند یا بچه هایش را به دایه یا پرورشگاه بسپارد و به شوهرش دستور دهد که از رستوران غذا بیاورد و خودش بیاید برود مدیر کل فلان اداره و وزیر فلان وزارتخانه، یا مسئول فلان گوشه کشور بشود دولت جمهورى اسلامى به او فشار نمى آورد که تو حق ندارى این کار را بکنى، بلکه حق دارد. اما به عنوان یک ارزش در نظام ارزشى جمهورى اسلامى ترجیح را مى دهیم به آن کار اصلى زن یعنى حفظ کانون خانواده و گرم نگاه داشتن آن و از نظر ما این از ارزش بالاترى برخوردار است.82 70. رفتار مرد نسبت به زن در خانواده باید این گونه باشد در داخل خانواده، از نظر اسلام مرد موظّف است که زن را مانند گلى مراقبت کند. مى فرماید: «المرأة ریحانة»؛ زن گل است. این مربوط به میدانهاى سیاسى و اجتماعى و تحصیل علم و مبارزات گوناگون اجتماعى و سیاسى نیست؛ این مربوط به داخل خانواده است. «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة» این چشم و دید خطابینى را که گمان مى کرد زن در داخل خانه موظّف به انجام خدمات است، پیغمبر با این بیان تخطئه کرده است. زن مانند گلى است که باید او را مراقبت کرد. با این چشم باید به این موجود داراى لطافتهاى روحى و جسمى نگاه کرد.83 71. مردها باید به فکر بصیرت دادن به زن و فرزندانشان باشند چنان چه نتوانید در زمینه فرزندان درست فکر کنید و عمل کنید، خداى نکرده براى شما مشکل درست خواهد شد! به شما دارم عرض مى کنم؛ به بصیرت فرزندان و همسرانتان برسید؛ اهمیت بدهید. خودتان را آن چنان در کار غرق نکنید که براى زن و بچه، وقتى و فرصتى باقى نماند. من بارها به دوستان سفارش کرده ام، باز هم به شما سفارش مى کنم. براى فرزندان وقت بگذارید و بدانید که جوان ها به کمک نورانیت و صفایى که در دلشان هست، حرف شما را قبول مى کنند. شما فقط بایستى دو کلمه حرف قابل قبول و منطقى داشته باشید که به فرزندتان بزنید؛ هر مسئله اى که به نظر شما مهم است درباره دین، درباره انقلاب، امام و رژیم گذشته، در باره مسائلى که روز به روز و نوع به نوع مطرح مى شود، باید حرف داشته باشید. «قوُا اَنْفُسَکُم و اَهِلیکُمْ نارا وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجَارَة» خودتان و فرزندان و اهل خودتان را حفظ کنید. این بسیار مهم است. بصیرت را براى خودتان و براى آنها به وجود بیاورید. من بارها از قول امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه و جاهاى دیگر عرض کرده ام که حضرت در جنگ صفین، وقتى که آن قضایا پیش آمد ـ از جمله فرمایشات ـ این را فرمود: «الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصیرة و الصبر». این کلمه بصر و صبر هم از آن زیبایى هاى مخصوص کلمات امیرالمؤمنین است که هر دو، حرف واحدى دارند! بصیرت و پایدارى، هر دو لازم است.84 72. زن، گلِ خانه و زندگى است نه سرکارگر و مباشر اگر در تعبیرات اسلامى ملاحظه کنید، درباره زن، درست همان تعبیرات واقعى وجود دارد. «المرأه ریحانه و لیست یقهرمانه». زن، گل است ـ ریحانه یعنى گل ـ انسان با گل چه کار مى کند؟ نوع برخورد با گل چگونه است؟ اگر با گل کُشتى بگیرند، گل پرپر مى شود. اگر گل را گل بشناسند و برخودرد گلانه با آن بکنند، مایه زینت و مؤثر است، و وجودش شاخص و بارز خواهد بود. «و لیست به قهرمانه»، قهرمانه به معنى قهرمانى که به فارسى مى گوییم، نیست؛ یک تعبیر عربى است که از فارسى گرفته شده است. قهرمان ـ به طور خلاصه ـ یعنى مباشر امور، سرکاگر. یعنى در خانه شما، زن را به عنوان مباشر امور خودتان ندانید، خیال نکنید که شما رئیس هستید، کارهاى خانه، بچه ها و امثال آن، به عهده یک سرکارگر است؛ سرکارگر هم این خانم است، و باید این گونه عمل کنیم!85 73. محیط امن خانواده، نیاز طبیعى و عاطفى زن بعضى خیال مى کنند زن کمبودش این است که مشاغل بزرگ و سروصدادار ندارد! خیر؛ مشکل زن این نیست. حتّى آن زنى هم که شغل بزرگى دارد، به محیط امنى در خانواده، به یک شوهر مهربان بامحبّت، به یک تکیه گاه مطمئن عاطفى و روحى ـ که شوهر و مرد اوست ـ نیازمند است. طبیعت و نیاز عاطفى و روحى زن این است؛ باید این نیاز برآورده شود.86 74. مهمترین هدف ازدواج در اسلام و سایر ادیان، تشکیل کانون خانواده است در کار ازدواج و این مراسم، و رسم و سنتى که در اسلام و در همه ادیان و در بشریت وجود دارد، به نظر اسلام آن چیزى که اصل و محور است، تشکیل کانون خانوادگى است. از نظر اسلام، خانواده یک رکن بزرگ است. اگر باشد و سالمش باشد و تربیت درست باشد، در پیشرفت کار جامعه به صورتى که اسلام مى خواهد، تأثیر زیادى دارد. اسلام مى خواهد این کانون تشکیل بشود و به وجود بیاید. هنر ادیان ـ و بیشتر از همه اسلام ـ در این است که غرایز جنسى و غریزه زوج طلبى انسان را ـ که غیر از غریزه جنسى است ـ در خدمت تشکیل خانواده قرار داده و کارى کرده اند که کانون خانواده، با پشتوانه غریزه جنسى، یا با پشتوانه آن غریزه دیگر ـ که از غریزه جنسى عمومیتش بیشتر است ـ تحقق پیدا کند و باقى بماند. بعضیها ممکن است در سنین خاصى نیاز جنسى هم نداشته باشند، اما نیاز به زوج طلبى را دارند و مى باید زوجى از جنس مخالف را داشته باشند؛ زن و مرد فرقى نمى کند. سکن، مایه آرامش است. ادیان ـ و بیش از همه اسلام ـ اینها را پشتوانه تشکیل خانواده قرار داده اند. اگر انسانها رها بودند که غریزه جنسى را هر طور مى خواهند، اشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمى شد، یا یک چیز سست و پوچ و تهدیدپذیر و ویرانى پذیر مى شد و هر نسیمى او را به هم مى زد. لذا در هر جاى دنیا که مى بینید آزادیهاى جنسى هست، در آن جا به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن براى اشباع این غریزه، احتیاجى به این کانون ندارند. اما در آن جاهایى که دین حاکم است و آزادى جنسى نیست، این جا همه چیز براى مرد و زن هست؛ لذا این، حفظ نگه داشته مى شود. اصل قضیه این است که باید کانون خانواده به وجود بیاید؛ اسلام این را خواسته است. شما یک دختر از جایى و یک پسر از جاى دیگرى مى آیید و با یکدیگر آشنا و متصل مى شوید؛ یک خانواده به وجود مى آید. این خانواده، منشأ خیراتى است. در اداره کشور و اداره انسانیت، کارهاى عظیمى به عهده این خانواده است. این، چیز بسیار مهمى است. شما باید این را مواظب باشید و حفظ کنید.87 75. ازدواج، یک امر انسانى است نه یک داد و ستد در ازدواج، اصل قضیه یک امر انسانى است؛ نه یک امر مادّى. اسلام مهریه را قرار داده است؛ اما مهریه این [ازدواج ] را به صورت یک معامله داد و ستدى نمى کند. این جا دادوستدى نیست؛ بلکه طرفین در یک جاى مشترک سرمایه گذارى مى کنند. این طور نیست که شما مثل خرید و فروش، یک چیز بدهید و یک چیز بگیرید. نه، این جا چیزى دادن و چیزى گرفتن نیست؛ بلکه هر دو نفر موجودى خودشان را در صندوق و کاسه مشترکى مى گذارند و هر دو از آن استفاده مى کنند. در ازدواج، قضیه این است. بنابراین، نقش مادّیات در این جا باید خیلى ضعیف باشد. ما که مى گوییم مهریه ها را سنگین نکنند، از این بابت است. اگر ما گفته ایم که مهریه بیش از فلان مقدار نباشد، معنایش این نیست که اگر بیش از فلان مقدار بود، عقد باطل یا حرام است؛ نه، جایز هم هست، اما کار غلط است. بعضى ها چند میلیون تومان مهریه مى گذارند، یعنى ازدواج را که یک امر انسانى است به یک داد و ستد و به یک کار بازارى و معامله گرى تبدیل مى کنند. این، تحقیر و توهین به نقش و شأن انسانیت در ازدواج است. این کار غلطى است.88 76. سازش دختر و پسر، اساس ازدواج است بناى کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «با هم بسازند»، معناى خیلى عمیقى دارد. من یک وقت خدمت امام رفتم، ایشان مى خواستند خطبه عقدى را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما ـ که طول و تفصیل مى دهیم و حرف مى زنیم ـ عقد را اول مى خواندند، بعد دو، سه جمله کوتاه صحبت کردند. من دیدم ایشان پس از این که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف مى زنیم، اما کلام امام در همین یک جمله «بروید با هم بسازید»، خلاصه مى شود! حالا ما هم عرض مى کنیم که شما دختران و پسران، بروید با هم بسازید. سازش، اصل است. هر چیزى که با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بایستى بیگانه تلقى بشود. این را اصل قرار بدهید، تا ان شاءاللّه خداوند متعال برکاتش را بر شما نازل کند.89 77. معیارهاى غلط در ازدواج معیارهایى که در ذهن من هست، خیلى خارج از آنچه در ذهن عرف متشرعه ماست، نیست. من اصرار دارم بر نفى بعضى از معیارها؛ یعنى چیزى که من بیشتر روى آن تأکید مى کنم، ارائه یک چهارم چوب معیارى نیست. چون مى دانید اسلام میدان را باز گذاشته، ضمن این که ارزش هایى را در سطح اول ـ در درجه اول ـ قرار داده است؛ اما مردم را در آن چهار چوب صد در صد محدود نکرده است ـ که حالا ممکن است مثالى عرض بکنم ـ بنابراین من در تعیین معیارها خیلى اصرارى ندارم بلکه بر نفى بعضى از معیارها اصرار دارم. آن چیزهایى که من به شدت آنها را مایلم نفى بشود، یکى مسأله ثروت است؛ یعنى وقتى جوانى مى خواهد ازدواج کند ـ چه پسر و چه دختر ـ اصلاً نباید ثروت همسر و نامزد ازدواجش مورد نظرش باشد. به نظر من این یک چیز گمراه کننده است. یک جاذبه حقیقى نیست و این نباید مورد نظر باشد. کما این که حالا در مورد خود ما هم همین طور بوده است. در موارد معدودى که بوده ـ دو تا از فرزندان من ازدواج کرده اند ـ بکلى این معنا مورد نظر نبوده است. جنبه دیگرى که اصلاً نباید مورد نظر باشد، عبارت است از «تشخص اجتماعى». این هم اصلاً نباید مورد نظر باشد. من شنیده ام ـ به گوشم خورده ـ بعضى از افراد که مى گردند تا پسرى را براى دخترشان یا دخترى را براى پسرشان انتخاب کنند ـ خوشبختانه در خود دختر و پسرها کم تر هست، مربوط به پدر و مادرهاست ـ مى گردند تا عروسى یا دامادى را انتخاب کنند که حتما وابسته به بیت و شخصیت معروفى یا سمت معروفى باشد. این هم به نظر من معیار غلطى است و نبایستى مورد نظر باشد. بعضى از جاذبه هایى که به شکل صورى جوان ها را جذب مى کند، به نظر من براى ازدواج نباید به شکل معیار به آنها نگاه کرد. مثلاً پسرها یا دخترها بگردند، هر جا چشمشان را گرفت و جذب کرد، آن را کافى بدانند! این هم به شدت مورد بر حذر داشتن و پرهیز دادن ماست! ما مى خواهیم دخترها و پسرها در این دام ها گرفتار نشوند. از این ها که بگذریم، ممکن است دخترى یا پسرى مایل باشد که حتما همسرش تحصیلات عالیه کرده باشد؛ یکى دیگر نه؛ به این اهمیت نمى دهد. من این مثال را مى زنم، براى این که معلوم شود معیارهاى مثبت و قابل قبول، محدود نیست، التفات مى کنید؟ یا فرض کنید کسى اهل منطقه اى از کشور است، دوست مى دارد که همسرش حتما وابسته به آن منطقه باشد. یعنى راه باز است. بعضى ها حتما دلشان مى خواهد که همسرشان جزو کسانى باشد که در راه خدا حرکتى کرده باشد، تلاشى کرده باشد، جانباز، خانواده شهید و از این قبیل باشد. بعضى این را جزو معیارهاى خودشان نمى دانند. من مى خواهم از این جهت معیار مثبتى گفته نشود تا این که به معناى محدود کردن باشد. فقط مى خواهم آن مرزهاى منفى را ملاحظه کنم. ما البته در مورد فرزندان خودمان، بیشتر به این چیزها نظر داشتیم.90 78. اى پدرها! اى مادرها! به ازدواج جوانها بشتابید. معیارهاى طاغوتى را دور بریزید ممکن است بگویید ماه محرم است؛ اما ازدواج اسلامى که بدون تشریفات و قیود و تجملات غلط باشد محرم و ربیع الاول نمى شناسد. آن چنان ازدواجى همیشه مبارک است. اى جوان ها! به ازدواج بشتابید. اى پدرها و اى مادرها! دختران و پسران را که آماده ازدواج هستند تزویج کنید. این همه قید و بند قرار ندهید. اى پدرانِ دخترها! دخترها را براى داماد پولدار و اشرافى و شغل دار و نام و نشان دار و اسم و رسم دار نگه ندارید. اگر مى بینید یک جوان، مسلمان مؤمنى است، دختر و پسر هر دو مسلمان، هر دو کفو، وسایل ازدواجشان را فراهم کنید. اینقدر سنگ بر سر راه ازدواج نیندازید. اى پدرانِ پسرها! مخصوصا اى مادرانِ پسرها! و اى خود پسرهایى که مى خواهید داماد بشوید! در ازدواج معیارهاى اسلامى را در نظر بگیرید. همه اش دنبال زیبایى نروید. چقدر صورت هاى نازیبایى است که بر روى دل هاى زیبایى قرار دارد. دخترانى که به خاطر نازیبایى محکومند در خانه ها بمانند، چه گناهى کرده اند؟ چرا بعضى ها اینقدر ظلم مى کنند؟ چرا ارزش هاى اسلامى را نادیده مى گیرند؟ چرا مسئله سن و شکل اینقدر به نظرشان تعیین کننده است؟ چرا باید بعضى از دخترهایى که مؤمن هستند، با یک مقدار سنشان که بالا رفته یا چندان از زیبایى بهره اى ندارند، از نعمت ازدواج و تشکیل خانواده و نعمت تربیت فرزند محروم بمانند. خوشا به حال آن فرزندى که در دامن چنین زنان پاکى پرورش پیدا کند. خوشا به حال آن مردى که چنین زن پاک و مقدسى در خانه داشته باشد. این معیارهاى طاغوتى را دور بریزید. پدرها! مادرها! تقواى خدا پیشه کنید در امر ازدواج. این همه قرآن به ما مى گوید، اسلام به ما مى گوید، مهریه را سنگین نکنید، دنبال جهیزیه هاى سنگین نباشید، دنبال نام و نشان و شغل نباشید. پسر مسلمان، دختر مسلمان، هر دو داراى معرفت اسلامى، هر دو داراى دل مؤمن، این ها کفو هم اند. بگذارید زندگى مشترک را شروع کنند. چقدر مسئله به من مراجعه مى شود در همین زمینه ها مرتب جوان ها، پسرها، دخترها، شکایت و گله مى کنند از دست خانواده هاى سختگیر. مخصوصا پدر و مادرهاى بعضى از دختران. من در این موقع مقدس، در این موضوع مقدس، در حضور شما جمعیت عظیم و انبوه، در خطبه نماز جمعه خواهش مى کنم به حکم خدا برگردید، آنچه را که خدا گفته آنرا معتبر بدانید.91 79. چرا مهریه هاى سنگین؟! ما باید شایستگى خود را ثابت کنیم. مگر نمى گوییم که جهیزیه آن بزرگوار [حضرت زهرا علیهاالسلام] چیزهایى بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جارى مى شود؟ مگر نمى گوییم که این زن والامقام، براى دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشى قائل نبود؟ مگر مى شود که روز به روز تشریفات و تجمل گرایى و زر و زیور و چیزهاى پوچ زندگى را بیشتر کنیم و مهریه دخترانمان را زیادتر نماییم؟! اوایل که گاهى بعضیها مهریه عقد را یک خرده گران قرار مى دادند، ما شوخى مى کردیم و مى گفتیم شما که مى خواهید مثلاً فلان قدر سکه قرار بدهید، پس یکباره بگویید 72 سکه! اما حالا مى بینیم که تعیین مهریه هاى گران قیمت، واقعى شده است! واقعاً چه خبر است؟ شما که پدر آن دختر هستید، آیا مى توانید ادعا کنید که پیرو پدر فاطمه علیهاالسلام هستید؟ این طورى نمى شود؛ ما باید به حال خودمان فکرى بکنیم.92 ضمائم ضمیمه شماره 1 بى توجهى روزافزون به کودکان در آمریکا93 مؤسسه کارنگى94 امروزه ما در سراسر آمریکا، شاهد بروز علایم یک بحران خاموش هستیم. بچه هاى زیر سه سال و خانواده هایشان با مشکلات زیادى روبرو هستند و این وضعیت اسفناک هر روز وخیم تر مى شود. در این شرایط، علاوه بر شنیده شدن سر و صدا و شیون کودکان، شاهد ناتوانى والدین در تأمین شرایط لازم جهت مراقبت هاى بهداشتى و اجتماعى فرزندانشان و شکایت هاى مداوم این پدران و مادران از وضعیت موجود هستیم. البته فرزندان خردسال خبر ساز نیستند. جرمى مرتکب نمى شوند، از مواد مخدر و روانگردان استفاده نمى کنند و از مدارس اخراج نمى شوند. در جامعه امروز، ما به نیازهاى تربیتى و اقتصادى والدین براى رشد مناسب فرزندانشان و خواسته هاى تحقق نیافته آنان توجهى نمى کنیم. سیاست گذاران ما نیز به ندرت در این مورد اقدامى نموده اند و بدین ترتیب، مشکلات مربوط به بچه هاى خردسال ما و والدین آن ها همچنان به عنوان یک «بحران خاموش» تداوم مى یابد. یک بار دیگر شرایط فرزندان خردسال و خانواده هاى آنها را به خاطر بیاورید. در سال 1993 میلادى، «گروه کارى ملى اهداف آموزشى آمریکا» گزارش داد که تقریبا نیمى از نوزادان و کودکان نوپاى ایالات متحده، زندگى خود را با یک معضل جدید آغاز مى نمایند و از حمایت لازم جهت رشد و بالیدن برخوردار نیستند. در مجموع، تعداد زیادى از فرزندان کمتر از 3 سال جامعه امروز ما، با یک یا چند عامل مخاطره آمیز زیر روبرو هستند: الف) فقدان مراقبت هاى کافى از سوى والدین: تقریبا یک چهام زنان باردار آمریکایى که اکثر آنها نوجوان هستند، از مراقبت هاى محدود و یا فقدان این مراقبت ها رنج مى برند. بسیارى از این حاملگى ها ناخواسته است. ایالات متحده یکى از بالاترین نرخ باردارى هاى ناخواسته را در میان کشورهاى صنعتى دنیا دارد. ریسک تولد یک نوزاد با وزن پایین و مشکلات عقلانى، رفتارى و یا فیزیکى، در هنگامى که حاملگى با برنامه از پیش تعیین شده همراه نباشد و یا مادر و فرزند از مراقبت هاى کافى برخوردار نگردند، بسیار زیادتر خواهد بود. ب) والدین جدا از هم: طلاق هاى بیشتر، خانواده هاى تک والدینى افزون تر و حمایت هاى کمتر خانواده و جامعه، والدین را در هنگام تربیت فرزندان خود با احساس تنهایى بیشتر روبرو نموده است. ج) مراقبت هاى اندک از کودکان: بیش از نیمى از کل مادران آمریکایى، در سال اول تولد کودک خود به محل کار خویش باز مى گردند. بسیارى از نوزادان و کودکان نوپاى این مادران، 35 ساعت و یا بیشتر از این زمان را در هر هفته، در مراکز فاقد امکانات لازم جهت نگهدارى کودک مى گذرانند. د) فقر: یک چهارم خانواده هایى که کودکى کمتر از 3 سال دارند، در فقر زندگى مى کنند. اکثریت این خانواده ها، تک والدینى بوده که معمولاً این سرپرست، مادر خانواده است. اغلب این خانواده ها در منازل و مراکزى غیر ایمن زندگى مى نمایند و دسترسى اندکى به مراکز مناسبت نگهدارى کودک، خدمات بهداشتى و یا برنامه هاى حمایت از خانواده ها دارند. ه) توجه ناکافى به فرزندان: فقط نیمى از نوزادان و کودکان آمریکایى به صورت منظم از قصه گویى والدین بهره مى برند و بسیارى از والدین به رشد فکرى فرزندانشان توجه کافى مبذول نمى نمایند. معلمان گزارش داده اند که از هر 3 کودک کودکستانى، یک نفر در هنگام ورود به کودکستان، فاقد توانایى هاى لازم جهت یادگیرى بوده است. این موارد، به بحرانى که نه تنها رشد سالم فرزندان که علاوه بر آن، سرمایه هاى ملت ما را نیز تهدید مى کند، تبدیل مى شود. اهمیت حیاتى سه سال اول زندگى کودکان سه سال ابتدایى زندگى کودکان مى تواند به عنوان یک نقطه آغاز بسیار مهم تلقى گردد. دوره اى که به ویژه نیازمند حمایت هاى خانواده و والدین از طریق ساز و کارهاى حمایت و پشتیبانى از کودک است. والدین و کارشناسان از سال ها پیش دریافته اند که آموزش هاى سه سال ابتدایى عمر کودک، مى تواند تا حد زیادى ضامن موفقیت کودک در سال هاى نوجوانى و حتى جوانى باشد. بى تردید کودکانى که در سایه توجه والدین و حمایت هاى محیطى همه جانبه از آنان رشد مى نمایند، یادگیرى بهترى در مقایسه با کودکان پرورش یافته در محیط هاى غیر مناسب که از توجه مناسب والدین محروم بوده اند، خواهند داشت. یافته هاى علمى اخیر، این اظهار نظرها راتأیید مى نماید. با بهره گیرى از امکانات نوین و قدرتمند آموزشى به ویژه تصویر بردارى از مغز کودکان، پژوهشگران رشد مغزى آن ها را با جزئیات و دقت بیشترى مورد مطالعه قرار مى دهند. این پژوهش به پنج یافته کلیدى منتهى گردیده است که باید ضمن انتقال به والدین فرزندان، به مهیا نمودن یک محیط مناسب براى کودکان ما جهت شروع سالم زندگى خود کمک نماید: 1. رشد مغزى صورت گرفته در دوره پیش از تولد و سال اول زندگى کودک، بسیار سریع تر و گسترده تر از آن چیزى است که ما در گذشته معتقد بودیم. 2. رشد مغزى کودک وابستگى زیادى به تأثیرات محیطى دارد. 3. تأثیر محیط هاى اولیه در رشد مغزى، سال ها باقى خواهد ماند. 4. تأثیرات محیطى نه تنها در تعداد سلول هاى مغزى و تعداد ارتباطات بین آن ها مؤثر است بلکه بر نوع این ارتباطات نیز تأثیر مى گذارد. 5. ما شواهد پزشکى جدیدى داریم که از تأثیر منفى استرس هاى اوایل عمر کودک بر عملکرد مغز حکایت مى کند. این ریسک ها نسبت به گذشته آشکارتر گردیده اند. یک محیط غیر مناسب مى تواند عملکرد و رشد کلى مغزى کودکان را در معرض خطر قرار داده و کودک با ریسک زیادترى در برابر مجموعه اى از مشکلات جسمى، رفتارى و شناختى قرار گیرد. در پاره اى موارد، این تأثیرات مى تواند غیر قابل جبران باشد؛ اما در برابر، فرصت هاى رشد مناسب کودک نیز مى تواند چشم گیر باشد. شروعى خوب در آغاز زندگى مى تواند به توسعه یادگیرى و جلوگیرى از آسیب هاى ذکر شده فوق، یارى رساند. البته رشد مغزى، فقط یکى از متغیرهایى است که رشد کودکان را تحت تأثیر قرار مى دهد و در آینده، موفقیت هاى تحصیلى آنان را در مدارس تضمین مى کند. مجموعه اى از «فاکتورهاى حمایتى» نظیر تغذیه مناسب و تربیت خانوادگى دلسوزانه، به کودکان جهت دستیابى به نتایج بهتر و دورى از نتایج نامناسب کمک مى کند. پژوهشگران این فاکتورهاى حمایت را در سه زیر مجموعه فراگیر تقسیم بندى مى نمایند: 1. وضعیت نوزاد و عوامل مربوط به والدین، نظیر دارا بودن ویژگى هایى مثل عمر و وزن مناسب نوزاد در هنگام تولد؛ 2. مراقبت هاى مناسب، شامل رشد کودک در خانواده اى با حضور یک یا دو فرد بزرگسال قابل اعتماد در تربیت فرزند که به رشد و تربیت مناسب فرزند کمک خواهد نمود. 3. حمایت هاى اجماعى نظیر زندگى در جامعه اى ایمن و پشتیبان شهروندان خود؛ مجموعه این عوامل بر جهت دهى رشد کودکان مؤثر خواهند بود که در کنار سایر عوامل نظیر سطح درآمد خانواده، روابط درون خانواده و تغذیه مناسب والدین و کودک، به ایجاد شرایط مناسب براى رشد فکرى و جسمى فرزندان کمک مى نماید. بروز تغییرات چشم گیر در خانواده هاى آمریکایى در دهه هاى اخیر، آمریکا تغییرات چشم گیرى را تجربه نموده که به ایجاد یک بحران خاموش در میان خانواده هاى داراى نوزاد و کودک منجر شده است. دو عاملى که معمولاً در تبیین دلایل ایجاد این بحران ذکر مى گردد، تغییر ارزش ها و همچنین نقش فشارهاى فزاینده اقتصادى بر خانواده هاى آمریکایى است. والدین به صورت فزاینده اى فشارهاى دوگانه ناشى از کار و زندگى خانوادگى را احساس مى نمایند. چهار روند کلیدى زیر باعث ایجاد این فشارها در زندگى خانواده هاى آمریکایى است: 1. مادران شاغل؛ والدین دریافته اند که باید زمان بیشترى را به کسب درآمد جهت تأمین هزینه هاى زندگى اختصاص دهند، لذا زمان کمترى را در مقایسه با والدین نسل گذشته خود وقف فرزندان خویش مى نمایند. این تغییر عمدتا به دلیل نیازهاى اقتصادى خانواده که باعث اشتغال مادران مى شود، به وجود آمده است. در دهه 70 میلادى، مادران کمترى در خارج از خانه کار مى کردند، اما اینکه نیمى از این مادران شاغلند. بسیارى از والدین گزارش نموده اند که به دلیل کاهش زمان حضور در خانواده، احساس عدم آسایش مى نمایند و این عدم حضور کافى، به ناتوانى در انجام کامل وظایف والدین منجر شده است. این کمبود زمان، استرس زیادى را بر مادران تحمیل نموده است چرا که آنها معمولاً «شیفت دوم» کارى خود را در خانه و جهت انجام کارهاى منزل و مراقبت از فرزندان اختصاص مى دهند. مشکلات ناشى از تعداد زیاد مادران شاغل که در محیط هاى کارى فاقد توجه به خانواده به کار اشتغال دارند و مراکز نگهدارى از کودکان این مادران که از کیفیت پایینى برخوردار است، مى تواند به عنوان یک نگرانى مطرح گردد. در واقع، در دو مطالعه گسترده و چند جانبه چنین نتیجه گرفته شد که وضعیت نگهدارى و رشد کودکان در اکثر خانه ها و مراکز نگهدارى از کودکان آمریکایى، از کیفیت پایینى برخوردار است که بر رشد کودکان و نوزادان تأثیر سویى به جا مى گذارد. همچنین فقدان کیفیت لازم در این مراکز، نه تنها بر رشد فرزندان مؤثر است، بلکه به ایجاد دغدغه هاى ذهنى و دلواپسى در والدین به ویژه مادران منجر مى گردد. 2. افزایش تعداد خانواده هاى تک والدینى؛ هیچ تغییرى در میان خانواده هاى آمریکایى نمى تواند به اندازه نرخ فزاینده تعداد خانواده هاى تک والدینى، ایجاد نگرانى کند. از سال 1950 میلادى، درصد فرزندانى که در خانواده هایى این چنین زندگى مى کنند، سه برابر شده است. این افزایش سه برابر را مى توان به دو عامل افزایش نرخ طلاق و همچنین ده برابر شدن تعداد فرزندان متولد شده در خارج از حریم ازدواج نسبت داد. امروزه از هر 4 کودک در ایالات متحده، یک کودک در خانواده اى تک والدى زندگى مى کند. بسیارى از خانواده هاى تک والدینى به دلیل بروز حاملگى هاى دوران نوجوانى به وجود آمده اند. در آمریکا همه ساله بیش از یک میلیون دختر آمریکایى نوجوان، حامله مى گردند که نیمى از این باردارى ها به تولد فرزند منتهى مى گردد. بحران خاموش از نگاه آمار گزارشهاى آمارى نشان مى دهد از مجموع 12 میلیون کودک آمریکایى کمتر از 3 سال، تعداد مبهوت کننده اى از آنان به وسیله یک یا چند عامل مشکل ساز در مسیر سلامتى و بهداشت و رشد خود، آسیب مى بینند. در ادامه به آمار تغییرات در ساختار خانواده ها اشاره مى شود: ـ در سال 1960 میلادى، 5% کل تولدهاى ایالات متحده به مادران ازدواج نکرده تعلق داشت. در سال 1988 این رقم به 26% رسید. ـ همه ساله یک میلیون دختر نوجوان حامله مى شوند. ـ نرخ طلاق در حال فزون است. در سال 1960 میلادى، کمتر از 1% فرزندان در هر سال، شاهد جدایى والدین خود بودند. در سال 1986 میلادى، این نرخ 2 برابر شد و در سال 1993 میلادى، نیمى از کل کوکان شاهد طلاق والدین خود بوده و به طور میانگین، 5 سال از دوران کودکى و نوجوانى خود را در خانواده اى تک والدینى مى گذراندند. ـ همچنین از هر 3 قربانى رفتارهاى خشونت بار فیزیکى، یک نفر کودک بوده است. هزینه هاى ناشى از غفلت از کودکان چیست؟ ـ همه ساله، مالیات دهندگان آمریکایى مجبورند هزینه هاى مستقیم و غیرمستقیم بیشترى در جهت درمان به نسبت پیشگیرى بپردازند. ـ در طول دوره شش ساله (سال هاى 1990-1985 میلادى) هزینه هاى مربوط به بادارى دختران نوجوان آمریکایى 120 میلیارد دلار بوده است. اگر این دختران پس از 20 سالگى حامله مى شدند، 48 میلیارد دلار صرفه جویى مى گردید. ـ 46% نوجوانان دختر داراى فرزند، به مدت 4 سال تحت پوشش خدمات رفاهى و کمک هاى دولتى قرار مى گیرند. همچنین 73% دخترانى که بدون ازدواج داراى فرزند شده اند، از این حمایت ها بهره مند مى گردند. ـ در سال 1991 میلادى، هزینه هاى فدرال و ایالتى هزینه هاى مربوط به کمک هاى دولتى به خانواده ها، 20 میلیارد دلار بوده است. ـ در سال 1991 میلادى، هزینه هاى سالانه تخمین زده شده جهت درمان سندروم هاى ناشى از مصرف الکل توسط مادران در دوران جنینى، 6/74 میلیون دلار بود. منبع: WWW.carnegie.org ضمیمه شماره 2 خانواده در بحران95 گفتگو با دکتر جیمز سى دابسون96 مدت ها است که خانواده هاى سنتى در بحران هایى جدى قرار گرفته اند و آمار مربوط به سرشمارى اخیر آمریکا نشان داد که اوضاع خانواده ها تا چه حد نگران کننده است. این نتایج هشدار دهنده نشان مى دهد، خانواده هاى که با سرپرستى زوج هاى ازدواج نکرده (این افراد معمولاً بدون پیوند ازدواج، با هم زندگى مى کنند)، اداره مى شود، رشدى 72 درصدى در دهه اخیر یافته است. همچنین تعداد خانواده هایى که به وسیله یک مادر مجرد و یا پدر مجرد اداره مى شود، با رشدهاى 25 و 62% روبرو است و براى اولین بار تعداد خانواده هاى هسته اى مرسوم، به کمتر از 25% کل خانوارها کاهش یافته است. امروزه 33% نوزادان به مادران ازدواج نکرده تعلق دارند، در حالى که آمار مشابه در سال 1940 میلادى فقط 8/3 درصد بود. سایر پژوهش ها نشان مى دهند که همخانگى یک زن و یک مرد (بدون ازدواج رسمى) در دوره اى 38 ساله، از 1998 ـ 1960 میلادى، رشدى 1000 درصدى داشته است. همچنین تعداد خانواده هاى مربوط به همجنس بازان سر به فلک گذاشته است. از دیگر سو، ما با رشد فزاینده تعداد زنان ازدواج نکرده در دهه هاى سوم و چهارم زندگى آنها روبرو هستیم که تمایل دارند فرزندان خود را به تنهایى به دنیا آورده و تربیت نمایند. در این مصاحبه، با دکتر جیمز سى دابسون در مورد تعامل با این رفتارهاى جدید و آنچه که ما مى توانیم و باید انجام دهیم تا این روند را وارونه نماییم، گفتگو شده است. به نظر شما خانواده در دین دارى کودکان چه نقشى دارد؟ خانواده سنتى، مؤثرترین ابزارى است که تاکنون جهت گسترش تعالیم دینى به وجود آمده است. اکثریت گسترده اى از مؤمنین، در کودکى متدین شده اند و این انتخاب دین، تحت تأثیر والدین آنان صورت گرفته است. با نابودى این نهاد، به هر ترتیب، ایمان و اعتقاد نسل ها به دیانت به مخاطره مى افتد. این اتفاقى است که هم اکنون در اروپاى غربى و سایر کشورهاى فاقد دین، روى داده است. یکى از پژوهشگران افکار عمومى به نام جورج بارنا معتقد است که اگر یک دختر یا پسر تا 14 سالگى با دین مسیح آشنا نگردد، تنها 4% احتمال دارد که در سنین 14 تا 18 سالگى به مسیحیت ایمان آورد و به همین ترتیب، احتمال گرایش این فرد در بقیه عمر به آیین حضرت مسیح، تنها 6% است. این آمار یک واقعیت غیر قابل تردید را نشان مى دهد؛ خانواده ها براى تبلیغ و گسترش مذهب، نقشى حیاتى دارند. ما نمى توانیم این واقعیت را رد کنیم که خانواده هاى سنتى داراى پدر و مادر، سالم ترین محیط براى کودکان هستند و این خانواده هاى سالم، مستقیما ما را به سوى جامعه اى پایدار رهنمون مى نمایند. اگر شما بخواهید به یک عامل که بیشترین آسیب را به نسبت سایر عوامل بر خانواده ها وارد نموده، اشاره کنید، چه موردى را انتخاب مى کنید؟ به نظر من مهم ترین عامل، شرایط جهانى و فراگیرى که از فشارهاى زندگى و خستگى هاى ناشى از آن به وجود مى آید، است. شرایطى که اعضاى خانواده راخسته و درمانده و منزجر نموده است. بسیارى از فرزندان خانوادهاى امروزى تقریبا هیچ پولى جهت هزینه نمودن براى ازدواج و تشکیل زندگى ندارند. 59% پسران و دختران جامعه امروز ما، هر روز عصر در حالى به خانه هایشان مى رسند که هیچ کس در منزل نیست. در این شرایط هر اتفاقى ممکن است روى دهد. بسیارى از فرزندان ما در دام دنیایى آشفته افتاده اند که به صورتى مداوم آن ها را تحت فشار قرار مى دهد. من معتقدم که خانواده هایى با والدین شاغل در زمان رشد کودک، سطحى از استرس را در میان افراد به وجود مى آورد که باعث از هم گسیختگى روابط انسان ها خواهد شد. در نتیجه این شرایط، اغلب کودکان در بقیه سال هاى عمر، از آنچه به دنبال آن هستند، محروم مى گردند. اگر یک بازگشت همه جانبه از این سبک زندگى در قالب یک نهضت جهانى به وجود آید، نتایج شگفت انگیزى براى خانواده ها به دنبال خواهد داشت که کاهش نرخ طلاق و تعادل در خانواده، از آثار مفید آن خواهد بود. همچنین دستیابى به شرایط مورد انتظار کودکان و رفاه بیشتر و ده ها دستاورد دیگر را مى توان انتظار داشت. ما تاکنون گامى جهت دستیابى به این اهداف برنداشته ایم، اما من امیدوارم که بخش عظیمى از مردم، از کابوس مربوط به این در و آن در زدن هاى شدید رهایى یافته و بگویند: «راه کنونى زندگى ما احمقانه است. باید راه بهترى براى تربیت کودکانمان وجود داشته باشد و براى تغییر شرایط کنونى زندگى، نیازمند کمى فداکارى هستیم». منبع: WWW.fotf.ca/family facts ضمیمه شماره 3 تأثیر تغییرات ساختارى دهه هاى 60 و70 بر ساختار خانواده در آمریکا97 مگان ویلیامسن98 دهه هاى 1960 و 1970 با تغییراتى اساسى در ساختار خانواده در ایالات متحده همراه بود. در این زمان، زنان هر روز بیش از پیش، نقش سنتى خود را در خانواده به عنوان زن خانه دار رها کردند و بدون وجود ضرورت هاى اقتصادى به نیروى کار مزدبگیر تبدیل شدند. آنان بسیارى از بازار کارهایى را که پیش از آن فقط براى مردان بود، در برابر خود گشوده دیدند و از این فرصت استفاده کردند. هم زمان با افزایش مشارکت زنان به عنوان نیروى کار، نرخ بارورى با کاهش جدى روبرو شد و نرخ طلاق در میان جمعیت ایالات متحده افزایش یافت. این دستاوردهاى خاص دهه هاى 1960 و 1970، آثار فراوانى بر ساختار خانواده در ایالات متحده داشت. چون به طور سنتى زنان اولین تربیت کنندگان و مراقبان در خانواده بودند و مردان تنها کسانى بودند که با کار خارج از خانه، هزینه هاى زندگى را تأمین مى کردند. ورود تعداد بسیار زیادى از زنان به بازار کار در دو دهه مذکور، به طرز شگفت انگیزى، نحوه کارکرد خانواده را به عنوان یک واحد و کل تغییر داد. از این رو، پدران و فرزندان باید براى جبران غیبت طولانى نیمه وقت و یا کامل مادر، در طول هفته نقش هاى خود را تغییر مى دادند. على رغم این که بسیارى از زنان بدون وجود ضرورت اقتصادى وارد بازار کار شدند، اما موج اشتغال زنان دلایل دیگرى هم داشت. یکى از دلایل اصلى این بود که در میان همه نژادها و جنسیت هاى مختلف، خصوصا زنان، حمایت از نقش سنتى زنان در خانواده کاهش یافته بود. تضعیف پشتیبانى از این اعتقاد که اشتغال مادر براى کودکان و روابط مادر و فرزند مضر است، باعث شد که بخشى از فشار وارد آمده بر زنان به عنوان تنها بزرگ کننده فرزندان برداشته شود و همچنین باعث شد که زنان احساس کنند، مى توانند هم وارد بازار کار شوند و هم مادران خوبى باقى بمانند. این تغییراتِ متناسب با رویکردهاى فمنیستى، در میان بسیارى از گروه هاى مردم در ایالات متحده رخ داد و باعث بسیارى از تغییرات در ساختار خانواده شد. تغییرات در نظام تربیت کودک در طول دهه 1980، ظهور روزافزون خانواده هاى تک والدى تغییراتى اساسى در شیوه ها و فعالیت هاى نگهدارى و مراقبت از کودک ایجاد کرد. دهه 1980، شاهد کاهش قابل توجه حضور والدین طبیعى کودکان در خانه و در نتیجه، رشد صنعتى نگهدارى از کودکان بود. علت این تغییرات در فضاى خانواده، افزایش جدایى و طلاق، افزایش اشتغال مادران و کاهش سریع نرخ بارورى بود. با در نظر گرفتن این سه عامل، براى بسیارى از والدین، پیدا کردن مراقب مناسب براى کودکان، امرى بسیار مهم بود، تا کارى که خود آنها توان انجام آن را ندارند انجام دهد. بیشتر والدینى که توان اقتصادى انجام این کار را داشتند، فرزندان خود را به تأسیسات نگهدارى از کودکان در خارج و یا خدمتکاران تمام وقت داخل خانه سپردند. به هر حال، همه والدین توان اقتصادى انجام چنین کارى را نداشتند، خصوصا مادران تنهایى که سرپرستى خانواده به عهده ایشان بود. اغلب این مادران، فاقد فامیل و آشنایى که مراقبت از کودکان را بر عهده گیرد بودند، بنابراین آنها مراقبت از کودکان خود را به فرزند بزرگ تر سپردند و یا کودکان را در خانه تنها رها کردند و بچه ها معمولاً از هنگام تعطیلى مدارس تا پایان کار مادر، در خانه تنها به سر بردند. این طبقه از کودکان را اکنون با عنوان «کودکان درهاى قفل شده»؛ بچه هایى که روزانه چندین ساعت در خانه به تنهایى به سر مى برند و هیچ بزرگ ترى بر آنها نظارت ندارد، مى شناسند. این تغییرات اساسى در نحوه تربیت اولاد، آثار اجتماعى فراوانى بر رویکردهاى آتى ایالات متحده ـ با توجه به تربیت کودکان نسل هاى آتى ـ دارد. اغلب به خاطر مشکلات اقتصادى و یا حتى صرفا کمبود وقت بزرگسالان، کودکان به دیگران سپرده مى شوند که بخشى از آن به مدرسه و بخش دیگر به تأسیسات مراقبت از کودکان واگذار مى شود. این روند، به کاهش حس اجتماعى و افزایش روحیه فرد گرایى در ایالات متحده مرتبط است. منبع: www.Lclak.edu ضمیمه شماره 4 افول ازدواج در جوامع صنعتى99 گفتگو با دیوید اچ اولسون100 از دیدگاه شما، وضعیت و جایگاه ازدواج در جامعه آمریکا چگونه است؟ به عقیده من، ازدواج در جامعه آمریکا در نوعى مخمصه به سر مى برد. زوج ها مى خواهند رابطه خوبى با هم داشته باشند، اما واقعا نمى دانند که چگونه به چنین خواسته اى برسند. به واسطه پذیرش مقوله اى جدید از زندگى یعنى «هم خانگى بدون ازدواج» بسیارى از مردم مى گویند که قصد ازدواج نداریم و یا مى خواهیم ازدواج خود را به تأخیر بیندازیم و یا اگر مطلقه باشند، مى گویند که احتمالاً دیگر تن به ازدواج نخواهیم داد. ظاهرا مردم خواهان رابطه اى نزدیک با یکدیگرند اما از انتخاب زوج مناسب خود عاجزند. از سوى دیگر، از ایجاد هر گونه تعهدى هم براى خود گریزانند. بى شک این مشکل تنها به ایالات متحده خلاصه نمى شود. آیا در دیگر نقاط جهان هم چنین شرایطى وجود دارد؟ شواهد بیانگر آن است که هر چه جوامع، صنعتى تر و یا به عبارت دیگر غربى تر مى شوند، بر میزان طلاق در آن ها افزوده مى شود. بیست سال پیش، پدیده طلاق به ندرت در ژاپن اتفاق مى افتاد، اما هر چه به جامعه امروز ما نزدیک تر و شبیه تر شد، بر آمار این پدیده افزوده شد. پنج سال پیش، تقریبا طلاق در چین پدیده اى غیر محسوس بود، اما در همین مدت کوتاه، آمار طلاق و شکل گیرى پدیده «هم خانگى بدون ازدواج» در پکن به نحو فزاینده اى افزایش یافته است. وقتى به جامعه چین نگاه مى کنیم، در مى یابیم که آنها نیز به سوى نظام سرمایه سالارى غرب پیش مى روند. بى شک از جمله بزرگ ترین رویدادها در قرن اخیر، دو جنگ جهانى بوده است. آیا این دو رویداد تأثیر خاصى بر تضعیف ازدواج و گسترش طلاق داشته است؟ یقینا؛ به عقیده من بیشترین رشد طلاق، پس از جنگ جهانى دوم روى داد. بسیارى از زنان در شرایط جدید پس از جنگ به کار کردن روى آوردند. پس از ساعات کار و بازگشت همسرانشان به منزل، روابط گذشته جاى خود را به روابطى سست و متزلزل داد. در چنین شرایطى، بسیارى دیگر از زنان با امید یافتن زوج مناسب تر دست به طلاق زدند. در جامعه امروز، شرایط متفاوتى از آن زمان را شاهدیم. آن چه بیش از همه چیز جامعه را به سوى طلاق هدایت مى کند، استرس و شتاب زدگى در زندگى جدید است. همه چیز در این زندگى به قدرت شتاب گرفته که شتاب و سرعت در کارها، به نیاز یکایک افراد جامعه تبدیل شده است. مردم باید با یکدیگر مبارزه نمایند تا وقتى براى تنهایى و خلوت بیابند و به عبارت دیگر، خلوتى بدون دردسر داشته باشند. آیا به عقیده شما، ازدواج یک رسم یا عرف الهى است؟ زمانى که به کتاب مقدس رجوع مى کنیم، آدم و حوا را به عنوان نخستین زوج مى بینیم. نکته جالب آنکه، حیات با یک زوج شروع شده نه مثلاً با هفت زوج. در سراسر کتاب مقدس شاهد مباحثى در مورد زوجها هستیم و زندگى زن و مرد در قالب یک زوج در تمام طول تاریخ وجود داشته است. امروزه بسیارى از افراد در ارتباط با مقوله «هم خانگى بدون ازدواج» مشکلى احساس نمى کنند، حال چرا شما صرفا تأکید بر خود ازدواج دارید. آیا شما ازدواج را نسبت به این نوع زندگى مقدم مى دانید؟ نکته قابل توجه در این باره آنکه، حتى کسانى که مدت ها این نوع زندگى را تجربه کرده اند و سپس با یکدیگر ازدواج مى کنند، معترفتند که روابط آن ها پس از ازدواج، متفاوت از قبل بوده است. بله، متفاوت است؛ چرا که انتظارات و خواسته هاى از یکدیگر در زندگى زناشویى، متفاوت با هر شکل و حالت دیگر است. متأسفانه حدود بیست سال پیش بود که زوجین علیه نظام ارزشى والدین و جامعه شان دست به اعتراضاتى گسترده زدند، اما نتیجه چه شد؟ آیا جز به تجویزى براى این نوع زندگى جدید یعنى هم خانگى بدون ازدواج در جامعه انجامید؟ امروزه دیگر در جوامع مدرن، مردم نشانه اى از زندگى پدران و مادرانشان و یا اثرى از نقش مذهب نمى بینند و از این رو نیازى به تداوم زندگى مشترک خود هم احساس نمى کنند. بخش دیگرى از مسائل ازدواج به روابط جنسى باز مى گردد. شرایط امروز به نحوى است که دیگر افراد نیازى به چنین انتظارى در زندگى مشترک ندارند و مى توانند خود را به سهولت در جامعه ارضا نمایند و از این رو با ارضاى خود خارج از زندگى مشترک، تعهدى نسبت به مقوله ازدواج هم ندارند. اساسا بى قید و بندى جنسى و عرف شدن هم خانگى بدون ازدواج، مردم را بسیار منفعت جو و بى توجه به ارزش هاى روابط خانوادگى ساخته است. تأثیر شکل گیرى چنین شرایطى بر ثبات خانواده هاو تربیت فرزندان چیست؟ به عقیده من، این گونه روابط کماکان بى ثبات خواهد ماند حتى اگر این دو زوج هم خانه، صاحب فرزند هم شوند، تفاوت چندانى نخواهد داشت. آنچه که ازدواج مرسوم به خانواده ها اعطا مى کند، ثبات در روابط و اشتیاقى است که زن و مرد را در همه حال با یکدیگر همراه مى سازد. مشکل دیگر این نوع ازدواج آن است که تعدادى از این زوج ها، در سال هاى متمادى با زوج هاى متفاوتى هم خانه شده اند و پیش خود مى گویند که اگر این یکى هم خوب نبود، فرد دیگرى را انتخاب مى کنم و این عین ذهنیت یک مشترى در بازار است که اگر این جنس خوب نبود، جنس دیگرى مى خرم. از منظرى دیگر باید بدانیم که فرزندان در هر خانواده اى نیازمند و خواهان ثبات و آرامش هستند، اما با افول ازدواج ما شاهد مشکلات اجتماعى متعددى مى شویم. حال با چنین چشم اندازى، پیش بینى شما از یک دهه دیگر چیست؟ واضح است که کودکان ما با مشکلات بیشترى همراه خواهند بود و به طور طبیعى، بسیارى افراد ازدواج را به تأخیر خواهند انداخت. بسیارى مى گویند که نمى خواهیم همانند والدین خود یا دوستان والدین و یا اقوام خود طلاق را تجربه کنیم و بهتر است که بگوییم، اصلاً نمى دانند که چه مى کنند. دیگر جامعه الگوى مناسبى براى آنها ندارد که بخواهند از آن پیروى کنند. عده اى از صاحب نظران، امروزه «پایان ازدواج» را پیش بینى مى کنند. آیا شما هم با این دیدگاه موافقید؟ در این باره شاهد فشارهاى شدیدى از سوى رسانه ها و جامعه هستیم. امیدوارم که ازدواج در این گونه جوامع تداوم یابد؛ اگر چه با مشاهده چنین شرایطى، به این امیدوارى خیلى خوشبین نیستم. ما یعنى جامعه غرب، به جامعه اى مشترى محور در همه ابعاد تبدیل شده ایم و همه چیز رابه چشم کالا مى نگریم و با ازدواج هم به همین نحو برخورد مى کنیم. منبع: WWW.visino.org ضمیمه شماره 5 زنان؛ قربانى خشونت رسانه ها101 گروه مدیا اسکوپ اداره سلامت و خدمات انسانى ایالات متحده آمریکا، خشونت را اصلى ترین مشکل زنان طى دهه گذشته اعلام نموده و تحقیقات جدید نیز حکایت از سیر صعودى این معضل دارد. آمارهاى ارائه شده ذیل، ابعاد این مسأله را بهتر روشن مى کند: * خشونتِ درون جامعه آمریکا، بارزترین و اصلى ترین عامل آسیب رسانى به زنان آمریکایى است: رشد روز افزون تجاوز به عنف، خشونت تبهکاران، قتل و تصادفات، نمونه هایى از آنها است. * از هر هفت زن آمریکایى، یک نفر در طول حیات مورد تجاوز واقع مى شود. * هر دو دقیقه، یک زن آمریکایى مورد تجاوز قرار مى گیرد. * هر نه ثانیه، یک زن در آمریکا صدمه جسمى و بدنى مى بیند. * بر اساس اطلاعات و گزارش هاى موجود، یک سوم زنان آمریکا در مقطعى از زندگى، به دست شوهر یا دوست پسرهایشان آسیب بدنى دیده و یا مورد سوءاستفاده جنسى قرار گرفته اند. * سى درصد زنان مقتول در ایالات متحده، به دست همسر، همسران پیشین و یا دوست پسرهایشان کشته مى شوند. شاید نتوان توصیف ساده و گویایى از تناوب جنایات خشونت آمیز علیه زنان بیان نمود ولى آنچه مطرح است، این است که یکى از عوامل احتمالى تعیین کننده در این زمینه، نحوه حضور زنان در رسانه ها است. زنان غالبا به عنوان قربانیان خشونت و آماج تجاوزهاى جنسى در رسانه ها مطرح شده اند. محققان به این نتیجه رسیده اند که این گونه تصویر نمودن زنان در رسانه ها تأثیر (منفى) در طرز تلقى و رفتار جامعه نسبت به زنان خواهد داشت. از آنجا که محتواى فیلم ها، تلویزیون، موسیقى، موسیقى هاى تلویزیونى و بازى هاى کامپیوترى، به لحاظ تصویر نمودن زنان به عنوان یک وسیله ارضاى غریزه جنسى، نمایش خشونت و نیز روابط جنسى توأم با خشونت، باعث خفت زنان شده است، همواره مورد انتقاد و سرزنش بوده اند. تحقیقات علمىِ چهل و چند ساله محققان، آن ها را به این نتیجه رسانده است که خشونت هاى نمایش داده شده در رسانه ها، در شکل گیرى واکنش ها و رفتارهاى خشونت آمیز، دخالت مستقیم داشته است. شواهد بسیارى در دست است که تلقى منفى از زنان در نمایش هاى (رسانه اى)، بر زندگى روزمره آنها سایه مى افکند. تحقیقات صورت گرفته بر روى خشونت هاى به نمایش درآمده بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون، نشان داده است که بعد از دیدن دو فیلم از فیلم هایى که داراى مضامین خشن و تحقیرآمیز جنسى است، احساسات عاطفى فرد کور مى شود. همچنین مطالعات صورت گرفته نشان داده است، مردانى که شاهد صحنه هاى خشن و توهین آمیز جنبه هاى جنسى زنان بوده اند، نسبت به این قربانیانِ خشونت، بسیار کمتر عواطف خود را ظاهر مى سازند. ضمیمه شماره 6 افتخار مادر بودن جسیکا اندرسون102 رزى دریوتر، نماد زن جوانى است که در تصویرى که از وى توسط هاوارد میلر کشیده شده است، آستین هایش را بالا زده و الهام بخش بسیارى از زنان آمریکایى در دهه 1940 جهت رها ساختن حوزه سنتى خانه هایشان بوده است. آنان تصدى سمت ها، مناصب و حرفه هایى را به عهده گرفتند که پیشتر متعلق به مردانى بود که در جنگ جهانى دوم به خدمت زیر پرچم فراخوانده مى شدند یا داوطلبانه به جبهه هاى جنگ مى شتافتند. به نظر مى رسد که شعار رزى مبنى بر «ما مى توانیم آن را انجام دهیم» روح، جان و رؤیاى بسیارى از زنان را چنان تسخیر کرد که آنان وارد بازار کار شدند و گسترش ناگهانى فرصت هاى شغلى را تجربه کردند. از آن هنگام تاکنون، زنان هم از نظر آموزشى و هم از نظر حرفه اى و شغلى گام هاى بلندى برداشته اند و امروزه، فرصت هاى کارى در دسترس آنان بى نظیر است. اکنون زنان نسبت به همتایان مردشان، درجات کارشناسى و کارشناسى ارشد بیشترى دریافت مى کنند و تقریبا نیمى از درجات دکترا و شغلى به آنها اعطا مى گردد. با وجود این که منافع و دستاوردها مثبت هستند، اما مایه تأسف است که تأکید بر «قدرت دختر» و فرهنگ ستایش کننده حرفه و شغل، تداوم بخش اسطوره هایى شده که باعث شده است تا شمار زیادى از زنان، از ارزش و فضیلت پذیرفتن نقش دیگر (مادر) غافل شوند. اسطوره اول: فقط زنان بى سواد در خانه مى مانند تا بچه ها را بزرگ کنند. مطالعه اى که از سوى مرکز ورک ـ لایف پالیسى صورت گرفت نشان داد که تقریبا 40% از زنان در برخى از مقاطع زندگى حرفه اى خود، معمولاً به خاطر پرورش بچه ها از شغل خود کناره مى گیرند. نیویورک تایمز این روند را «انقلاب انصراف از شغل» مى نامد. بسیارى از آن هایى که از حرفه خود کناره گیرى مى کنند، بسیار فرهیخته و موفق هستند. پژوهشى درباره دانش آموختگان زن از دو دانشگاه معتبر و صاحب نام نشان داد که 57% از دانشجویان زن در سال 1981 دانشگاه استنفورد، کار را رها کردند و فقط 38% از دانش آموزان دانشگاه تجارت هاروارد در دهه 1980، هنوز در مشاغل تمام وقت به سر مى برند. دکتر جانس شاو کروز، عضو ارشد پژوهشگران مؤسسه Beverly Lahaye که مربوط به زنان آمریکا است، اظهار داشته است که این یافته ها بازتاب روندى رو به افزایش در میان زنان و در سال هایى است که آنها بچه دار مى شوند. «زنان هر چه بیشتر پى مى برند که زندگى که در آن شغل همه چیز است، پس از مدتى رضایت بخش یا ارضاکننده نیست. آنان همچنین مى فهمند، هنگامى که پاى بچه هاى آنان به میان مى آید، هیچ کس نمى تواند جاى مادر را بگیرد.» اسطوره دوم: ماندن در خانه براى بزرگ کردن بچه ها، برابر است با خودکشى شغلى استراحت موقت شغلى در یک کار تمام وقت، به این معنى نیست که یک زن بایستى به کلى دست از کارش بکشد و آرزوها و رؤیاهاى خود را فراموش کند. اینترنت، جهان کارى را دگرگون ساخته است و انجام کارهاى ادارى را از درون خانه بیشتر امکان پذیر کرده است؛ بسیارى از زنان در مشاغل پاره وقت باقى مى مانند یا در گروه کارآفرینان قرار مى گیرند. چنین شرایطى به مادران فرصت سود بردن از سهولت، انعطاف پذیرى و درآمد کمکى یک شغل را بدون این که وادار شوند هر روزه در اداره کار کنند مى دهد و تحول در نیروى کار را اندکى آسانتر مى کند. ریکا هاگاین، روزنامه نگار محافظه کار و نایب رئیس بخش ارتباطات و بازاریابى بنیاد هریتیج، در گفتگو با مؤسسه Beverly Lahayeاظهار داشت: براى مدت زیادى چنین به نظر مى رسید که زنان مجبورند تا از میان داشتن یک شغل و یا مادرى خانه نشین بودن، یکى را برگزینند، ولى فن آورى نوین به زنان فرصت انجام هر کارى را مى دهد. خود هاگلین یک زن موفق است که حرفه اى شاخص و ممتاز دارد و به طور موقت کارش را رها کرد تا یک شغل تجارى مشورتى را که خانه محور بود، در اواسط دهه 1990 آغاز کند و بدین وسیله کارش را با پرورش سه بچه کوچک سازگار کند. وى امروزه علاوه بر کار کردن براى یکى از کانون هاى تولید اندیشه کشور که سرشناس ترین و مشهورترین گونه از این نوع مؤسسات به شمار مى رود، مقالاتى مى نویسد که به طور گسترده منتشر مى شود؛ غالبا با افراد گوناگون در برنامه هاى رادیویى و تلویزیونى مصاحبه مى کند؛ و به تازگى نخستین کتابش را با عنوان «هجوم به خانه» منتشر کرد. وى اظهار مى دارد: «من زنان جوان را تشویق مى کنم که درباره یافتن شغل مورد علاقه خود بیندیشند، ولى شغلى که به آنان اجازه و امکان مادر بودن و اولویت اول بودن بچه هایشان را به طور همزمان بدهد.» اسطوره سوم: برخوردارى از همه مزایا و مواهب مادرى، با شاغل بودن تمام عیار نیز میسر است. رسانه ها دوست دارند که به مادران شاغل جلوه بیشترى ببخشند. آنان اغلب نقش اصلى فیلم ها را به زنان سرشناس و کامیاب مى دهند و آنان را به خاطر تحمل مشاغل طاقت فرسا و دشوار و ایجاد موازنه با پرورش بچه مى ستایند. در حالى که رسانه ها تمایل دارند تا تصویرى کامل و بى نقص از مادران شاد و خرسند و همچنین بچه هاى شاد و خرسند نمایش دهند، اما تلاش آنان جهت برخوردارى از همه مزایا و مواهب مادر بودن و در بیرون از خانه کار کردن، شکست مى خورد. حقیقت این است که دارا بودن یک شغل طاقت فرسا و زندگى خانوادگى، هلاکت کننده و تنش زا است: 60% از مادران شاغل در آمریکا گزارش داده اند که استرس و فشار روحى، بحرانى ترین و خطرناکترین مسأله اى است که آنان با آن روبرو هستند و این قابل درک است. طبیعت پُر تکاپو و پر جنب و جوش یک هفته کارى مى تواند توضیح دهنده این امر باشد. بسیارى از زنان یک روز طولانى را در اداره به پایان مى رسانند، سپس بچه هایشان را از مهد کودک برمى دارند، شامى دست و پا مى کنند، بچه ها را جهت رفتن به جلسه درس یا تمرین ورزشى سوار تاکسى کنند و با توده اى از لباس هاى چرک روبرو مى شوند، پیش از این که در رختخواب بیفتند و دوباره رقابت بى امان و بیرحمانه را تکرار کنند. پیامدهاى منفى این برنامه آزارنده، غالبا متوجه بچه هاست و زمان اندکى براى کنش و واکنش یا کارهاى معنى دار باقى مى گذارد. کشمکش همیشگى و پیوسته میان کار و ضرورت هاى خانوادگى باعث مى شود تا بسیارى از زنان احساس کنند که گویى آنان از دادن اولویت کامل به هر دو مورد، ناتوان و عاجز هستند. دکتر کروز اظهار داشته است: «بى تردید، چیزى باید اولویت پیدا کند و اعضاى یک خانواده بایستى با یکدیگر همکارى کنند تا مشاغل دو گانه را امکان پذیر کنند. آنچه به ندرت یادآورى مى شود این است که تنها برخى انتخاب هاى شغلى میسر و شدنى هستند و گاهى اوقات، مادرى و شاغل بودن نیازمند از خودگذشتگى و فداکارى چشم گیر و قابل ملاحظه است. ولى در پایان روز، مسأله این است که آیا یک زوج خواستار قربانى کردن رابطه شان یا بچه هایشان براى موفقیت شغلى هستند یا نه. شمار بسیار زیادى از زوج ها ـ بسیار دیر ـ فهمیده اند که آنان به هنگام اتخاذ تصمیم هاى مهم با نداشتن اولویت هاى درست، دست به این انتخاب زده اند. زنان خردمند و با شعور قبول دارند که آنان نمى توانند از همه مزایا و مواهب مادر بودن و در بیرون از خانه کارکردن برخوردار شوند؛ آنان بایستى بپذیرند که اگر از موهبت بچه برخوردارند، مهم است که براى نیازهاى بچه ها، اولویت نخست را قائل شوند.» هاگلین موافق این نظر است: «به لحاظ زیست شناسى، دلایل بسیارى در زندگى یک زن وجود دارد. بسیارى از زنان خواستار تغییر و تحول هستند؛ ولى در عوض، زنان باید از لذت ارائه هر آنچه که هر کسى مى تواند، برخوردار شوند. مادر بودن یک موهبت و امتیاز است.» زمانى ژاکى کندى گفته بود: «اگر شما براى پرورش بچه هایتان اهمیتى قائل نشوید، من نمى دانم که چه چیز دیگرى براى شما اهمیت زیادى خواهد داشت.» در حالى که زنان آزاد و مختارند که به تحصیل و تلاش هاى کارى ادامه دهند، به همین سان مهم است که زنان برخوردى حاکى از «ما آن را انجام خواهیم داد» نسبت به پرورش بچه ها از خود نشان دهند؛ برخوردى که پیام رایج جامعه را نمى پذیرد، و در عوض، خود را متعهد به محترم شمردن کار مادرى مى کند.منبع: WWW.Cwfa.org         پی نوشت : 1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان،1 جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤلان اولین کنگره ى حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، 4/10/70. 2. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حضرت رضا علیه السلام، 29/1/70. 3. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، 13/11/1377. 4. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى قم، رفسنجان و کهنوج، 19/4/68. 5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزش عالى و درمانى کشور 15/9/68. 6. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه مبارکه فجر روز انقلاب اسلامى و جوانان، 13/11/77. 7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبرى علیهاالسلام و روز پرستار،22/8/70. 8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از تشکلهاى دانشجویى کشور، قم، 18/9/74. 9. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى اتحادیه هاى انجمنهاى اسلامى دانش آموزان و مسؤلان امور تربیتى سراسر کشور، 8/12/79. 10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان بسیجى 13/6/78. 11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با روحانیون و ائمه جمعه و جماعات استان مازندران، 22/2/69. 12. بیانات رهبر معظم انقلاب خطبه نماز جمعه، 10/1/69 آینه زن، ص 355. 13. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380. 14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکّل هاى دانشجویى، 15/9/1375. 15. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها 26/9/83. 16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383. 17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از برگزیدگان المپیادهاى جهانى و کشورى و افراد ممتاز آزمون هاى سراسرى سال 80 و 81، 03/07/1381. 18. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى همدان 17/4/83. 19. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383. 20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383. 21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى « گروه دانش» صداى جمهورى اسلامى ایران، 15/11/70. 22. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از دانشجویان اتحادیه انجمن هاى اسلامى شرِق اروپا، 19/5/1381. 23. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، 13/6/1378. 24. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى همدان، 17/4/1383. 25. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان 10/8/83. 26. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مراسم بیعت نیروهاى سه گانه ارتش، 18/3/68. 27. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکلهاى مختلف دانشجویى دانشگاههاى تهران، 24/10/77. 28. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 23/12/79. مطلع عشق ص 13 29. به ضمیمه شماره 2 با عنوان «خانواده در بحران» مراجعه کنید. 30. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 3/8/79. مطلع عشق، ص 41 31. سوره احزاب: آیه 33. 32. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا پرستاران و اقشار مختلف مردم، 22/8/70، آیینه زن، ص 31ـ30. 33. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى مرکزى جمعیت زنان، 15/2/71. 34. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمع کثیرى از بانوان کشور، 25/9/71، آیینه زن، ص 284. 35. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بزرگداشت مقام زن در ورزشگاه آزادى، 30/7/76، آیینه زن، ص 281. 36. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمع کثیرى از بانوان کشور، 25/9/71، آیینه زن، ص 282. 37. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبرى علیهاالسلام و روز پرستار، 22/8/70. 38. به ضمائم پایان کتاب مراجعه کنید. 39. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا زنان نماینده مجلس، 30/4/76، آیینه زن، ص 321. 40. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 323. 41. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 330. 42. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 315. 43. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروهى از خواهران شهرهاى مختلف به مناسبت ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام، 27/10/68. 44. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 319. 45. بیانات رهبر معظم انقلاب در سخنرانى در مرقد امام خمینى ره، 14/3/76، آیینه زن، ص 317. 46. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا زنان، 30/6/79، آیینه زن، ص 318. 47. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا مردم آذربایجان شرقى، 28/6/75، آیینه زن، ص 31ـ30. 48. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا گروهى از بانوان کشور به مناسبت روز زن، 24/9/71، آیینه زن، ص 95. 49. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا گروهى از زنان پزشک، 26/10/68، آیینه زن، ص 23. 50. سوره احزاب33، آیه 32. 51. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروهى از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا علیهاالسلام و «روز زن» 25/9/71. 52. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از زنان شهرهاى تهران، اصفهان، تبریز، 26/10/68، آیینه زن، ص 97. 53. بیانات رهبر معظم انقلاب در مصاحبه با ویژه نامه روز زن، روزنامه جمهورى اسلامى، 5/2/60، آیینه زن، ص 156. 54. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383. 55. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروهى از خواهران شهرهاى مختلف به مناسبت ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام، 27/10/68. 56. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا پرستاران، 22/8/70، آیینه زن، ص 277. 57. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا گروهى از خواهران، 21/12/63، آیینه زن، ص 288. 58. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه، 17/5/65، آیینه زن، ص 241. 59. بیانات رهبر معظم انقلاب در مصاحبه با مجله شاهد بانوان، 28/2/67، آیینه زن، ص 242. 60. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروهى از خواهران پزشک سراسر کشور، 26/10/68. 61. بیانات رهبر معظم انقلاب در سمینار نقش زن در جامعه، 11/12/64، آیینه زن، ص 225. 62. بیانات رهبر معظم انقلاب در کنگره بین اللمللى زن و انقلاب، جهانى اسلام 17/11/66، آیینه زن، ص 230. 63. به ضمیمه شماره 5 با عنوان «زنان قربانى خشونت» مراجعه کنید. 64.اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلادکوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص233. 65. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه، 19/7/65، آیینه زن، ص 107. 66. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 22/4/79. مطلع عشق، ص 39 67. به ضمیمه شماره 1 با عنوان «بى توجهى روزافزون به کودکان در آمریکا» و ضمیمه شماره 2 با عنوان «خانواده در بحران» و ضمیمه شماره 3 با عنوان «تأثیر تغییرات ساختارى دهه هاى 60 و 70 بر ساختار خانواده در آمریکا» مراجعه کنید. 68. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 2/9/73. مطلع عشق، ص 40 69. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 20/4/70. مطلع عشق، ص 39 70. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 28/2/74. مطلع عشق، ص 37 71. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 11/9/76. مطلع عشق، ص 37 72. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 18/12/76. مطلع عشق، ص 42 73. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 26/1/77. مطلع عشق، ص 43 74. به ضمیمه شماره 4 با عنوان «افول ازدواج در جوامع صنعتى» مراجعه کنید. 75. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزش عالى و درمانى کشور، 15/9/68، آیینه زن، ص 124. 76. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با زنان و دختران مسلمان کشور، 30/6/79، آیینه زن، ص 27. 77. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان، 1 جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤولان اولین کنگره حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، 4/10/70. 78. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمع کثیرى از بانوان کشور، 26/9/71، آیینه زن، ص 29. 79. به ضمیمه شماره 6 با عنوان «افتخار مادر بودن» مراجعه کنید. 80. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا جمعى کثیرى از بانوان کشور، 24/9/71. آینه زن، ص 127. 81. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا گروهى از خواهران، 21/12/63، آیینه زن، ص 130. 82. مصاحبه با نشریه نامه انقلاب اسلامى، اسفند 60، آیینه زن، ص 128. 83. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا زنان، 30/6/79، (آیینه زن، ص 138). 84. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدارفرماندهان سپاه، 14/12/76، آیینه زن، ص 137. 85. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا زنان نماینده مجلس شوراى اسلامى، 30/4/76، آیینه زن، ص 138. 86. رهبر معظم انقلاب در اجتماع خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30/7/76، آیینه زن، ص 214. 87. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 105. 88. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجراى خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 116. 89. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد ازدواج، 20/4/70، آیینه زن، ص 113. 90. بیانات رهبر معظم رهبر انقلاب در پرسش و پاسخ زنان داخل و خارج کشور، 19/7/77، آیینه زن، ص 110. 91. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه، 7/9/59، آیینه زن، ص 109. 92. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداربا مداحان اهل بیت علیهم السلام به مناسبت تولد حضرت زهرا علیهاالسلام، 5/10/70، آیینه زن، ص 90. 93. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 31، ص 87-78. 94. Carnegie corporation. 95. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 30، ص 66-59 با تلخیص. 96. Dr, James C.Dobson. 97. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 17، ص 59-51 با تلخیص. 98. Megan Williamson، نویسنده، جامعه شناس و محقق مسائل اجتماعى. 99. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، نشریه مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، شماره 31، ص 76ـ72 با تلخیص. 100. David H.Olson: استاد علوم اجتماعى در دانشگاه مینوستا و از جمله صاحب نظران حوزه خانواده در آمریکا. 101. برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، شماره 17، ص 61-60 102. Jessca Anderson پزشک زنان.         مطالب مرتبط :   نکته های ناب - جلد اول   نکته های ناب - جلد دوم   نکته های ناب - جلد سوم   نکته های ناب - جلد چهارم   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image