-مخالفان حکومت دینی-بازرگان، مهدی-حکومت دینی- /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

مهندس بازرگان، در اواخر عمر خویش به نفى «حکومت دینى» و «انکار رابطه دین و سیاست» متمایل شد. ایشان در مقاله «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»،V} مجله کیان، ش ۲۸.{V دلایلى بر نفى حکومت دینى اقامه کرده، که عبارت است از: ۱. هدف بعثت و رسالت، سراى آخرت است. وى مى گوید: «قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى دنیا به ما نمى دهد؛ بلکه ما را ملامت مى کند که چرا این اندازه به دنیا مى پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى کنید».


مهندس بازرگان، در اواخر عمر خویش به نفى «حکومت دینى» و «انکار رابطه دین و سیاست» متمایل شد. ایشان در مقاله «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، مجله کیان، ش 28. دلایلى بر نفى حکومت دینى اقامه کرده، که عبارت است از: 1. هدف بعثت و رسالت، سراى آخرت است. وى مى گوید: «قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستورى براى دنیا به ما نمى دهد؛ بلکه ما را ملامت مى کند که چرا این اندازه به دنیا مى پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها مى کنید». 2. قرآن درس حکومت، مدیریت و اقتصاد نداده است. وى مى افزاید: «آنچه در هیچ یک از این سرفصل ها یا سرّ سوره ها و جاهاى دیگر دیده نمى شود؛ این است که گفته شده باشد: ما او را فرستادیم تا به شما درس حکومت، اقتصاد و مدیریت یا اصلاح امور زندگى دنیا و اجتماع رابدهد». 3. مسائل دنیایى، از نتایج فرعى دین است. مهندس بازرگان مى گوید: «قرآن و رسالت پیامبران نسبت به امور دنیایى، نه بیگانه است و نه بى نظر و بى اثر؛ آنچه از این بابت عاید انسان ها مى گردد، محصول فرعى محسوب مى شود و به طور ضمنى به دست مى آید ؛ بدون آنکه اصل و اساس باشد، یا به حساب هدف بعثت و وظیفه دین گذاشته شود». 4. وى در ادامه مى گوید: «پیامبر یادآورنده است، نه اجبار کننده. نام اسلام، هم ریشه با تسلیم است؛ ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى؛ بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه به اسلام و صفا و رضا». وى در تأیید این مسأله از آیات شریفه زیر مدد مى جوید: (اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر)؛ غاشیه (88)، آیه 21 و 22. (لا اِکْراهَ فِى الدّین)؛ انعام (6)، آیه 107. (وَ ما عَلَى الرَّسوُلِ اِلاّ اْلبَلاغُ). مائده (5)، آیه 99. 5. وى مى افزاید: «سیره امامان و پیشوایان دین، نشان دهنده جدایى دین از سیاست است؛ زیرا امام على (ع) و امام حسن(ع) با بیعت مردم، حکومت را عهده دار شدند؛ نه بر اساس یک وظیفه دینى. امام حسن (ع) با معاویه صلح کردند و حکومت را به او وا نهادند. امام حسین (ع) پس از بیعت مردم کوفه با مسلم، راهى آن دیار شدند و پس از آگاهى از بیعت شکنى آنان، قصد بازگشت کردند. امام صادق (ع) درخواست ابومسلم خراسانى را براى در دست گرفتن خلافت رد کردند. امام رضا (ع) تفویض ولایت از سوى مأمون را نپذیرفته و ولایت عهدى را به شرط عدم دخالت در امور پذیرفتند». نقد دیدگاه بازرگان: در پاسخ به استدلال هاى مهندس بازرگان به طور فشرده به چند نکته اشاره مى شود: 1. برخلاف دیدگاه بازرگان، قرآن مجید هم اهداف اخروى براى بعثت انبیاء ذکر نموده و هم اهدافى در ارتباط با حیات دنیایى؛ مانند: برقرارى مناسبات عادلانه اجتماعى، تلاش براى آزادى و رهایى انسان از یوغ اسارت و بندگى و بردگى دیگران. اهدافى که قرآن مجید در رابطه با بعثت انبیاء ذکر نموده عبارت اند از: 1/1. تلاوت و گوشزد نمودن آیات الهى؛ آل عمران (3)، آیه 164. 2/1. تزکیه نفوس؛ همان. 3/1. آموزش کتاب و حکمت؛ همان. 4/1. توحید و عبادت پروردگار؛ نحل (16)، آیه 36. 5/1. طاغوت گریزى؛ همان. 6/1. برقرارى قسط و عدالت اجتماعى؛ حدید (57)، آیه 25. 7/1. داورى و حکمرانى در میان انسان ها بر اساس عدالت؛ بقره (2)، آیه 214 و نیز نساء (4)، آیه 105. 8/1. آزادى و رهایى انسان از زنجیر اسارت؛ اعراف (7)، آیه 157. 9/1. امر به معروف و نهى از منکر؛ همان. استاد مطهرى مى نویسد: «از زمان نوح(ع) هر پیامبرى که آمده است و نظم مذهبى موجود را به هم ریخته، به نظم اجتماعى هم توجه داشته و درپى اصلاح بوده است» مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 128، قم: صدرا، 1369.. وى سپس به آیه (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ حدید (57)، آیه 25. «ما پیام آوران خویش را با دلایل روشن فرستاده و همراه آنان کتاب و میزان فروفرستادیم تا آدمیان عدل و قسط بپا دارند»، اشاره نموده و مى گوید: «یعنى برهم زدن یک نظم فاسد موجود و استقرار یک نظم عادلانه مطلوب، هدف همه رسالت ها و نبوت ها بوده، منتها این امر در اسلام ختمیه محرزتر و مشخص تر است». مطهرى، همان جا. بنابراین تکیه اکید نصوص دینى بر مسأله آخرت، نافى پرداختن به مسائل دنیایى - به گونه اى که مغایر با سعادت جاودان اخروى نباشد - نیست. حکومت دنیا، به عنوان مطلوب نهایى اندک ارزشى ندارد؛ ولى براى اجراى عدالت و برقرارى قسط و حاکمیت ارزش هاى دینى، بسیار مطلوب و پسندیده است. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «به خدا سوگند! این کفش کهنه از نظر من بیش از حکومت بر شما ارزش دارد؛ مگر اینکه حقى را برپا دارم و یا باطلى را ریشه کن سازم»؛ نهج البلاغه، خطبه 33. 2. از نظر نصوص دینى، دنیا و آخرت با یکدیگر رابطه اى تنگاتنگ دارند و پرداختن به یکى و وانهادن دیگرى، سخت مذموم است. بنابراین اگر در برخى از آیات و روایات مذمت دنیا شده است، در جایى دیگر روشن شده که منظور از آن دنیاپرستى، دلبستگى به دنیا، و غفلت از یاد خدا و سراى آخرت است. اما پرداختن به امور لازم دنیا و اصلاح و آباد آن و تنظیم صحیح مناسبات انسانى و اجتماعى نه تنها ناپسند نیست، که مورد تأکید دین و در بردارنده خیر و سعادت اخروى نیز مى باشد. در روایت از امام زین العابدین(ع) آمده است: «الدنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه»؛ محمدى رى شهرى، محمد، منتخب میزان الحکمة (مترجم)، ج 1، ص 364، قم: دارالحدیث، 1381. «دنیا دو گونه است: دنیا آنسان که به آخرت مى رساند و دیگرى دنیاى نفرین شده (که از آخرت بازمى دارد)». در روایت دیگرى نیز از امام على(ع) آمده است: «بالدنیا تحرز الآخره»؛ «آخرت، با دنیا به دست مى آید». همان. 3. حکومت، یکى از مهم ترین ضرورت هاى حیات اجتماعى آدمى است و بدون آن زندگى امکان ندارد. اگر حکومت و زمامدارى صالح در کار نباشد، جامعه گرفتار حکومت ناصالح خواهد شد؛ چنان که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لابد للناس من امیر برّ او فاجر»؛ نهج البلاغه، خطبه 40. از دیگر سو قرآن مجید، اکیداً پیروى از حاکمان و نظام هاى ناصالح و غیر الهى را منع کرده است. لاجرم گریزى از تأسیس «حکومت صالح» نیست، وگرنه جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. بعضى از آیات و روایاتى که بر ولایت صالحان آگاه و توانا دلالت دارد، پیش ترگذشت. ر.ک: صص 31-34. 4. بر خلاف دیدگاه آقاى بازرگان، حکومت در نگاه قرآن ریشه دینى دارد. آیات قرآن به صراحت اعلام مى کند که حق حکومت، قانون گذارى و داورى از آن خدا و کسانى است که از سوى او مأذون باشند؛ و هرگونه داورى و حکمرانى نامبتنى بر قوانین الهى کفر و فسق و ظلم است. ر.ک: صص 25-28. 5. بر خلاف ادعاى آقاى بازرگان بررسى کوتاهى در زندگى امامان شیعه به خوبى نشان مى دهد که بخش مهمى از زندگى آنان شامل فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى مى شود. براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفریان، رسول، سیره سیاسى امامان شیعه و نیز: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان. این تلاش ها در برخى موارد منتهى به تشکیل حکومت و به دست گیرى کامل قدرت سیاسى نشده است. سر آن نیز عمدتاً فقدان شرایط و عدم همراهى جامعه بوده است. براین مطلب ادله بسیارى گواهى مى دهد از جمله عدم همراهى مردم مدینه در برابر دعوت امام على(ع) پس از رحلت پیامبر(ص)، سرباز زدن سربازان امام حسن(ع) از جنگ با معاویه، عدم همراهى مردم کوفه با امام حسین(ع) و کشتن آن حضرت. حضرت امام على(ع) در رابطه با حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) مى فرماید: «سپس دست فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین در اسلام آمدم. با آنان بر حق خود استدلال نمودم و از ایشان براى یارى خود دعوت نمودم، از میان آنان جز چهار نفر مرا پاسخ مثبت نداد. آن چهار عبارت بودند از: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر... .» بحارالانوار، ج 29، ص 419 و نیز: الطبرسى، الاحتجاج، ص 75. سخنان دیگر ائمه اطهار(ع) نیز در اینکه حکومت حق آنان بوده و این حق از ناحیه پروردگار به آنان عطا شده و دیگرى در این مسأله با ایشان شریک نمى باشد در کمال صراحت و وضوح است. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة. در این باره ائمه هدى(ع) بارها به مسأله غدیر اشاره و بر اساس آن احتجاج کرده اند. ر.ک: علامه امینى، الغدیر، ج 1، صص 159-213المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، 1387 ه. - 1967 م. از جمله امیرمؤمنان(ع) درباره اهل بیت پیغمبر(ع) مى فرمایند: «آنان جایگاه اسرار خدایند و باشگاه فرمان او. گنجینه دانش و مرجع احکام اویند، پناهگاه کتاب خدا هستند و کوه هاى استوار دین او. خداوند به وسیله آنان خمیدگى پشت دین را راست نمود و لرزش هاى وجود آن را از میان برد». نهج البلاغه، خطبه دوم. آنگاه حضرتش به جفایى که بر اهل بیت(ع) رفته اشاره نموده و مى فرماید: «بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که جز بدبختى و نابودى نبود درو کردند. به راستى احدى از این امت به آل محمد(ص) قیاس پذیر نیست، و آنان که جیره خوار خوان آل محمدند با آنان برابر نتوانند بود. آنان اساس دینند و ارکان یقین ... ویژگى هاى شایسته حکومت از آن ایشان است، و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان. لیک اکنون پس از آنکه حق به اهلش بازگشت دوباره به جاى باش نخستین بازگردید!» همان. در جاى دیگر نیز حضرتش مى فرماید: «دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم مى دیدم که میراثم را به غارت مى برند! تا آنکه اولى به راه خود رفت (و مرگ او را فراگرفت) و خلافت را پس از خود به دیگرى سپرد.» همان، خطبه 3. نکته دیگرى که توجه به آن لازم است اینکه حکومت دینى اساساً تحمیلى و اجبارآمیز نیست و از همین رو بدون پشتوانه و حمایت مردمى امکان تحقق ندارد. بنابراین اگر امیرمؤمنان(ع) پس از بیعت مردم با آن حضرت حکومت را بر عهده گرفتند، نه تنها تعارضى با حق الهى ایشان ندارد، بلکه رابطه تنگاتنگى با سرشت خدایى و مردمى حکومت دینى دارد. جهت آگاهى بیشتر نگا: پرسش شماره 30. در رابطه با صلح امام حسن(ع) با معاویه شواهد فراوان تاریخى به خوبى نشان مى دهد که به علت عدم همراهى جامعه گزینه بهترى فراروى امام(ع) نبوده است. جهت آگاهى بیشتر نگا: پیشوایى، مهدى، سیماى پیشوایان در آینه تاریخ، صص 27-38، قم: دارالعلم، چاپ اول، 1375 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 92-140، قم: توحید، چاپ سیزدهم، 1381. تصمیم امام حسین(ع) نسبت به بازگشت از مسیر کوفه پس از عهدشکنى کوفیان نیز از باب اتمام حجت بر دشمن و از این رو بوده است که دیگر شرایط مبارزه و قیام در آن جا فراهم نبوده است. بنابراین امام(ع) چاره اى جز تغییر برنامه ها و تنظیم حرکت به گونه اى دیگر نداشته، ولى این هرگز به معناى تسلیم در برابر حکومت جور و دست کشیدن از قیام و مبارزه نیست؛ همچنانکه آن حضرت، به جاى سازش و تسلیم، تا آخرین قطره خون و فداکردن آخرین عزیزان در راه هدف مقدس اسلامى خود ایستادگى کرد و لحظه اى مبارزه را فرونگذاشت. رد کردن درخواست ابومسلم خراسانى از سوى امام صادق(ع) نیز از آن رو بود که قیام آنان شرایط یک مبارزه اسلامى و در راستاى اهداف دینى نبود، از این رو آن حضرت نمى توانستند چنین قیامى را تأیید کنند. نیز: جهت آگاهى بیشتر ر.ک: پیشوایى، مهدى، همان، صص 109-111 و نیز: همو، سیره پیشوایان، صص 382-410، قم: توحید، چاپ سیزدهم، 1381. عدم پذیرش ولایت از سوى مأمون توسط حضرت امام رضا(ع) نیز دلایل متعددى دارد. از جمله اینکه اولاً چنین حرکتى به تصریح خود امام نمایشى تهى از واقعیت بود. ثانیاً پذیرش حکومت از سوى مأمون توسط آن حضرت به معناى مشروعیت بخشیدن به حکومت مأمون و انهدام فلسفه سیاسى شیعه و اساس امامت الهى مى باشد. بنابراین مخالفت امام(ع) هوشمندانه ترین روش در جهت ناکام کردن دسیسه هاى مأمون بوده است. جهت آگاهى بیشتر ر.ک: مطهرى، مرتضى، سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، صص 194-216، قم: صدرا، چاپ یازدهم، 1374 و نیز: قدردان قراملکى، محمد حسن، تقابل مشى ائمه با سکولاریسم (مقاله)، معرفت، ش 39. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 8/500008) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image