تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه

شبهه: چگونه عبادت علي ابن ابيطالب از عبادت ثقلين بالاتر است در حاليكه اين جنگها و خدمات او در عملكرد خلفاء نيز وجود دارد.


منظور از «عبادت امام علي ـ عليه السلام ـ بالاتر از عبادت ثقلين است» چه مي‌باشد. اگر منظور از عبادت علي ـ عليه السلام ـ نمازها و روزه‌ها و بقيه‌ي اعمال عبادي آن حضرت باشد با اينكه علي ـ عليه السلام ـ اولين كسي بود كه به پيامبر ايمان آورد و مسلمان شد و اولين كسي بود كه با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نماز خواند[1]و ايمان علي ـ عليه السلام ـ به اعلي مرتبه‌اي از ايمان قرار داشت خدا و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را خيلي دوست مي‌داشت، خدا و رسولش هم او را دوست داشت[2] و با اينكه علي ـ عليه السلام ـ تمام وجودش را وقف دين اسلام كرده بود و در عبادت، در پيشگاه خداوند لحظه‌اي غفلت نمي‌كرد و عابد و زاهد وارسته‌ي زمان خود بود و مقام عظمايي داشت، با اين همه كلام و روايتي از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به ما نرسيده است(نه از طريق اهل سنت و نه از طريق شيعه) كه پيامبر گفته باشد صرف عبادت روزمره‌ي علي ـ عليه السلام ـ از عبادت جن و انس حتي از عبادت انبياء و از عبادت شخص رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ بالاتر باشد و هيچ كسي از شيعه و سني گمان نمي‌رود كه به اين معنا معتقد باشند. در حاليكه چنين روايتي كه صرفا براي عبادت علي ـ عليه السلام ـ اين فضيلت را ذكر كرده باشند در هيچ كتاب و منبعي ديده نشده است. اما اگر منظور پرسشگر حديث معروفي باشد كه در جنگ خندق از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ درباره‌ي علي ـ عليه السلام ـ صادر گرديده كه آن حضرت فرمود: «ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين»[3] با مطالعه و بررسي جنگ احزاب(خندق) كاملا موضوع روشن مي‌گردد. ما براي روشن شدن موضوع در دو محور بحث مي‌كنيم: محور اول: بررسي اوضاع مدينه و كيفيت جنگ احزاب: از بدو ظهور اسلام، كفار و بت‌پرستان قريش به انحاء مختلف كينه و دشمني خود را با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ابراز مي‌كردند كساني را كه اسلام مي‌آوردند مورد اهانت و ضرب و شتم قرار مي‌دادند. حتي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز مورد آزار و اذيت قرار مي‌گرفتند و به آن حضرت ساحر و جادوگر مي‌گفتند و بارها كوشيدند تا آن حضرت را به قتل برسانند كه موفق نشدند و آخرالامر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عرصه‌اي زندگي مكه را بر خود و مسلمانان تنگ ديد و به اذن خداوند به مدينه هجرت كردند كه با استقبال اعراب مدينه روبرو شده و در پي آن اكثر مدينه اسلام آوردند و مدينه به پايگاه دين اسلام تبديل شد و روز به روز رو به شكوفايي و گسترش نهاد. اين وضع براي مشركان مكه قابل تحمل نبود به همين خاطر براي نابودي و ريشه كن كردن دين اسلام دست به اقدامات تبليغاتي و اقتصادي و حملات شديد نظامي مي‌زدند و در اين راستا با فرستادن هيئت‌هاي مختلف تلاش مي‌كردند كه يهوديان مدينه را براي دشمني و جنگ با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تحريك كنند، كه تا حدودي نيز موفق شدند به گونه‌اي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مورد آزاد و اذيت شديد و مداوم بعضي از يهوديان مدينه قرار گرفت. مشركان معاملات با مسلمانان را تحريم كرده بودند، و براي جلوگيري از گسترش دين اسلام هميشه در تلاش بودند و در اين راستا، چندين جنگ كوچك و بزرگ را بر پيامبر تحميل كردند مانند غزوات: بدر، كه در جنگ بدر كبري هزار نفر مرد جنگي مجهز را در مقابل سيصد نفر مسلمان با كمترين تجهيزات وارد جنگ نمودند.[4] يكي از جنگ‌هاي خطرناكي را كه قريش به قصد از بين بردن اسلام ترتيب داده بود، جنگ احد است كه با سه هزار مرد جنگي و تعدادي از زنها كه براي تحريك نظاميان در جنگ شركت كرده بودند، وارد كارزار با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شدند و در مقابل، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با هفتصد نفر مجاهد از دين اسلام دفاع كردند.[5] به همين ترتيب مشركين قريش خصوصا ابوسفيان تا آخرين نفس از پاي ننشستند و چندين جنگ را به طور مستقيم و غير مستقيم عليه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به راه انداختند يكي از جنگ‌هايي كه با همكاري يهوديان بني نضير بر مسلمين تحميل گرديد جنگ احزاب است. بعد از استقرار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و مسلمين در مدينه ميان مسلمانان و هر يك از قبائل يهود تعهد، عدم تجاوز به يكديگر امضا گرديد كه هر كدام داراي مفادي بودند و از جمله در قرارداد و عهدهايي بين مسلمين و بني نضير، اين موارد درج شده بود: در صورتيكه بني نضير عهد خود را بشكند بدون عذر و بهانه شهر مدينه را ترك كنند والا دست مسلمين براي هر گونه اقدام عليه آنها باز مي‌باشد.[6] بعد از آنكه قبيله‌ي بني نضير پيمان خود را شكستند طبق مفاد عهدنامه از مدينه اخراج گرديدند اين خروج با به جا گذاشتن اموال و املاك براي سران قبيله بسيار سنگين تمام شد به همين خاطر براي پس گرفتن املاكشان زمينه سازي نمودند تا آتش جنگ را شعله‌ور سازند. سران بني نضير مانند حي‌‌بن اخطب، سلام ابن ابي حقيق، كنانه ابن ربيع، هودبن قيس وائلي و ...[7] راهي مكه مركز مشركين شدند تا قريش را براي يك جنگ بزرگ عليه مسلمين تحريك كنند بعد از گفتگوي زياد سران قريش براي جنگ اعلام آمادگي كردند و با هم پيمان بستند تا پيروزي كامل دست از جنگ با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ برندارند. قريش تمام قبائل عرب را، چه آنهايي كه در مكه و اطراف ساكن بودند و چه آنهايي كه در مسير مدينه ساكن بودند مانند: اهل تهامه نجد بني غطفان، بني فزّاره و قبائل ديگري از اعراب را در اين جنگ بسيج كردند تا همراه با قبائل يهوديان بني نضير، بني وائل و قبائل كوچكتري از يهوديان در اين جنگ شركت كنند به گونه‌اي كه مجموع لشكر احزاب بالغ بر ده هزار نفر مي‌شد.[8] دسيسه‌هاي مهم و خطرناك در اين جنگ ماهيت جنگ احزاب بر خلاف جنگ‌هاي قبل از آن بود. اين بار جنگ‌ كاملا جنبه‌ي عمومي به خود گرفته بود به طوريكه تمام جزيره‌العرب اعم از مشركين و يهوديان در مقابل اسلام قرار گرفته بودند در روز واقعه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «برز الايمان كله علي الشرك كله» يعني ايمان به تمامي، روبروي كفر به تمامي قرار گرفته است.[9] دسيسه‌ي خطرناك و مهم كه در طرح ريزي جنگ احزاب مقصد و هدف دشمنان اسلام بود به قرار ذيل است: 1. هدف اصلي برگزار كنندگان جنگ احزاب نابودي كامل دين اسلام و از بين بردن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همه‌ي مسلمانان بود. 2. وادار كردن همهي قبائل مشرك عرب و يهوديان اطراف مدينه براي شركت در اين جنگ 3. اختلاف انداختن بين مسلمانان و يهوديان داخل مدينه كه با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پيمان عدم تعرض بسته بودند مانند يهوديان بني قريظه. كه در اين دسيسه تا حدودي موفق شدند و با تحريك حي‌بن اخطب قبيله‌ي بني قريظه عهدنامه را پاره كردند و رسما به ابراز دشمني در برابر مسلمانان پرداختند و اعلام جنگ نمودند طرح جنگي را كه ابتدا بني قريظه در نظر داشت اين بود كه در آغاز كار شهر مدينه را غارت كنند زنان و كودكان مسلمان را كه به خانه‌ها پناهنده شده بودند مرعوب سازند اين نقشه را به تدريج عملي ساختند و در داخل شهر مدينه دسته‌هاي نظامي به راه اندختند و موجب نگراني مسلمانان و وحشت زنان و كودكان گرديدند.[10] 4. محاصره‌ي كامل مدينه توسط لشكر ده هزار نفري احزاب، از نظر نظامي محاصره‌ي كامل يك شهر با نيروهاي نظامي تا به دندان مسلح به منزله‌ي سقوط آن شهر مي‌باشد آن هم در حاليكه مدافعين شهر بيش از سه هزار نفر با كمترين تجهيزات نبود. با در نظر گرفتن وضعيت نظامي و جغرافيايي شهر مدينه و محاصره‌ي شديد آن با نيروي عظيمي كه با دل‌هاي مالامال از كينه و دشمني آمده بودند و هدفي جز برچيدن نظام اسلامي و كشتن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و مسلمانان را نداشتند. سيره نويسان در وصف اين روز مي‌نويسد وقتي عمرو بن عبدود با تعداد قليلي از پهلوان قريش از خندق عبور كردند در صفوف مسلمين چنان رعب و وحشت مستولي گرديد كه نفس‌ها در سينه حبس شده بود، ابن هشام در سيره‌اش مي‌نويسد در اين وقت بود كه ترس و اضطراب مسلمانان به حد اعلا رسيد زيرا دشمن از هر سو آنها را احاطه كرده بود به طوريكه برخي را متزلزل كرد و نفاق قلبي دسته‌اي را ظاهر ساخت تا آنجا كه معتب بن قشير يكي از منافقين گفت: محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ به ما وعده‌ي گنجهاي كسري و قيصر را مي‌دهد با اينكه ما از ترس جرات اينكه براي قضاي حاجت برويم را نداريم.[11] در سيره‌ي حلبيه روايت مي‌كند هنگاميكه عمرو بن عبدود به ميدان آمد فرياد زد: كيست كه به جنگ من آيد: بعد از لحظه‌اي سكوت كه همه‌ي نامداران صحابه سر به گريبان انداخته بودند فقط علي«كرم الله وجه» كه نزد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بود برخاست و گفت يا رسول الله: من به جنگ او مي‌روم. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: بنشين، او عمرو بن عبدود است عمرو براي بار دوم فرياد زد و شروع كرد به سرزنش و توبيخ مسلمانان، مي‌گفت: كجاست آن بهشتي كه شما پنداريد كه هر كس از شما كشته شود به آنجا مي‌رود. آيا مردي نيست كه به جنگ من آيد و سپس شعري بدين مضمون خواند: صداي من گرفت از بس فرياد زدم آيا مبارزي هست. و بار دوم نيز علي ـ عليه السلام ـ برخاست و گفت: يا رسول الله! من به جنگ او مي‌روم. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود او عمرو است. علي ـ عليه السلام ـ گفت: اگرچه عمرو باشد. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ اجازه داد تا به جنگ عمرو برود. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن حال شمشير خود ذوالفقار را به علي ـ عليه السلام ـ داد و زره خود را به او پوشانيد و عمامه‌ي مخصوص خود را بر سر او نهاد آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: بارالها! اين بردار و پسر عموي من است. پروردگارا مرا تنها مگذار. علي ـ عليه السلام ـ عازم ميدان نبرد گرديد بعد از مبارزات شديد عمرو شمشيرش را بر فرق علي ـ عليه السلام ـ فرود آورد و علي ـ عليه السلام ـ سپر را روي سر كشيد ولي ضربت عمرو آنقدر شديد بود كه سپر علي ـ عليه السلام ـ را شكافت و عمامه را پاره نمود و به فرق سر آن حضرت رسيد كه شديدا مجروح گرديد علي ـ عليه السلام ـ نيز به او مهلت نداد با شمشير به پاي عمرو زد و عمرو روي زمين افتاد و مسلمانان با صداي بلند تكبير گفتند، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از صداي تكبير دانست كه علي«كرم الله وجه» عمرو را به قتل رسانده است. در روايت است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن حال فرمود فضيلت اين كار علي بن ابي طالب(كشتن عمرو) از عبادت جن و انس بالاتر است«مرحوم حلبي در پاسخ ابن تيميه كه گفته است چگونه كشتن كافري فضيلتش زيادتر از عبادت جن و انس و حتي انبياء است، مي‌گويد: براي اينكه اين كشتن دين را ياري كرد و كفار را مخذول ساخت»[12] آيا در چنين حالتي كه دين به تمامي، در مقابل شرك به تمامي قرار گرفته بود شكست علي در مبارزه‌ي با عمرو شكست همه‌ي مسلمانان نبود؟! آيا شكست مسلمانان شكست دين نبود؟! آيا در صورت پيروزي مشركين و يهوديان آنها جز محو و ريشه كن شدن دين اسلام چيز ديگري مي‌خواستند؟ قهرا اينجاست كه هر انسان معتقد به دين، مجاب مي‌شود كه عمل علي ـ عليه السلام ـ در روز خندق حقيقتا بالاتر از عبادت ثقلين است چون در صورت شكست مسلمانان چيزي از دين باقي نمي‌ماند بنابراين عبادت جن و انس موضوعا منتفي مي‌شد. و ديگر مقايسه‌اي معنا نداشت. محور دوم: بحث اين است كه رسول گرامي اسلام پيامبري الهي بود و مانند بشري عادي نبود كه صرفا كلمات عاطفي بيان دارد بلكه آن حضرت با دارا بودن مقام عصمت و مقام تشريع و تقنين تمام كلمات و گفتارش ناشي از وحي والهام بوده است. اين مطلب را در قران كريم تاييد كرده است كه مي‌فرمايد: «و ما ينطق عن الهوي اِنْ هوالّا وحيٌ يوحي»[13]يعني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر طبق خواسته‌هاي نفساني حرف نمي‌زد. بلكه منحصرا فرمايشات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ متصل به وحي و الهام الهي بود. آيه‌ي شريفه‌ي ديگر مي‌فرمايد: ‌«و لقد كان لكم في رسول الله اسوةٌ حسنةٌ»[14] يعني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ الگوي نيكويي است براي شما. آيه‌ي شريفه ما را ارشاد مي‌كند بر اينكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گفتار و اعمالش بر ميزان دستور الهي است و ما آن حضرت را بايد الگو قرار دهيم. آيات فراواني دلات مي‌كند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تمام اعمال و گفتارش ريشه در وحي و الهام دارد. و فرمايشات آن حضرت توام با فلسفه و دلائل الهي بيان شده است لذا با تعبد به اينكه اين كلام«ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين» از صاحب شريعت و از كسي كه متصل به وحي بوده مانند ديگر كلمات و تشريعات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه به آنها متعبد و معتقد هستيم، متعبد و معتقد مي‌شويم. اما درباره‌ي خلفاي ديگر نكاتي قابل ذكر است. در مورد اينكه در زمان حيات رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ اين سه خليفه در جنگ‌ها حضور داشتند يا نه و يا چه خدماتي مي‌كردند خبر خاصي نقل نشده است. در تاريخ و سيره در باب جنگ‌هاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از سعد بن عباده و سعد بن معاذ و رافع بن خديج و ديگر صحابه كه به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مشورت مي‌دادند و يا براي سربازان اسلام نان و خرما تهيه مي‌كردند رواياتي نقل شده است ولي از اينان چندان خبري نيست تنها مغازي واقدي در بيان جنگ خندق درباره‌ي عمر بن خطاب مي‌نويسد: «بعد از آنكه عمرو بن عبدود به دست علي بن ابي طالب كشته شد، بقيه‌ي ياران عمرو يعني نوفل و ضرارابن الخطاب و ... پا به فرار گذاشتند به دنبال آنها زبيربن عوام و عمربن خطاب رفتند و با هم درگير شدند تا اينكه ضراربن خطاب مشرك با نيزه به طرف عمربن خطاب حمله‌ور شد و نيزه به بدن عمر خورد ضرار نيزه را از بدن عمر برداشت و گفت اينكه تو را نمي‌كشم منتي است بر گردن تو كه به ياد داشته باشي و من قسم خورده‌ام كه كسي از قريش را نكشم بعد ضرار با كمال آرامش بدون كمترين ترس و واهمه‌اي پشت به عمر كرد و از خندق عبور نمود و به ابو سفيان و يارانش پيوست. آيا اگر عمربن خطاب درمقابل عمروبن عبدود پهلوان معروف عرب قرار مي‌گرفت چه مي‌شد؟ وقتي ضراربن خطاب كه به مراتب پايين‌تر از عمرو بود عمربن خطاب را حريف جدي در ميدان جنگ به حساب نياورد پس مقايسه‌ي بين علي بن ابي طالب و عمربن خطاب غلط و گمراهي بزرگي است يا در جنگ خيبر همة سيره‌نويسان نقل كرده‌اند: در جنگ خيبر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روز اول پرچم را به دست ابابكر داد او رفت و شكست خورده برگشت، روز دوم پرچم را به دست عمربن خطاب داد او نيز رفت و شكست خورده برگشت، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: فردا پرچم را بدست كسي مي‌دهم كه به اذن خداوند با فتح و پيروزي بر مي‌گردد سيره نويسان مي‌نويسند آن شب بزرگان صحابه تا پاسي از شب با خود فكر مي كردند كه شايد فردا پرچم بدست او سپرده شود، صبح بعد از نماز همه بر هم ديگر سبقت مي‌گرفتند براي پيوستن به اول صف لشكر كه شايد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ببيند و پرچم را به دست او بدهد، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بعد از طلبيدن پرچم علي بن ابي طالب را خواست در حاليكه آن بزرگوار به ناراحتي چشم مبتلا بود. حضرت آب مبارك دهان را به چشم او ماليد و پرچم را به دست او داد، علي ـ عليه السلام ـ در آن روز«مرحب» را كه قوي‌ترين پهوان يهود بود به قتل رسانيد. درب قلعه‌ي خيبر را كه نقل شده هشت نفر آن را نمي‌توانستند از جا حركت دهند با يك دست از جا كند و قلعه را فتح كرد.[15] آيا عمل و عبادت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ با خلفاي ديگر قابل قياس مي‌باشد؟ آيا به خاطر اينكه ابابكر و عمر بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به هر دليلي خلافت را به دست گرفت مي‌شود كسي بگويد كه شكست عمر و ابابكر در روز خيبر بالاتر از عبادت جن و انس است؟!!! آيا صحيح است كه كسي معتقد شود، جان سالم به در بردن عمر از نيزه‌ي ضرار و منت گذاشتن آن مشرك در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است؟!!! درباره‌ي علي بن ابي‌طالب نقل مي‌كنند: سعد بن عباده در همه‌ي جاها پرچمدار رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بود در حال صلح، موقعي كه جنگ پيش مي‌آمد پرچم را به دست علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ مي داد.[16]مضمون روايت صراحت دارد كه همه‌ي جنگ‌هاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با پرچمداري علي بن ابي طالب به پيروزي رسيده است. اين است معناي كلام رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ كه عبادت علي ـ عليه السلام ـ بالاتر از عبادت جن و انس است. اما خليفه‌ي سوم عثمان بهتر است وي را در كنار خلفاي بني اميه قرار دهيم. در تاريخ و سيره فضيلت و خدمت نظامي شايان ذكري در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يا در زمان خلفاي قبل از خود و نه در زمان خلافت خودش، براي او نقل نشده است جز اينكه به عثمان ذوالنورين لقب داده‌اند يعني دو تن از دختران پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يكي پس از ديگري به عقدش بوده است، آيا صرف داماد پيامبر بودن فضيلت است؟ و فضيلت ديگري كه علماي اهل سنت به آن معتقد‌اند اينكه عثمان قرآن را جمع‌آوري كرد و اين دو فضيلت با بدعت‌هايي كه در زمان خلافتش انجام داد برابري نمي‌كند. عثمان در زمان خلافتش بيت‌المال را منحصرا در اختيار بني اميه قرار داده بود.[17]وي در زمان خلافتش تمام والي‌ها و حاكمان ولايات اسلامي را از بدترين افراد بني اميه تعيين كرده بود، وقتي آنها بر مسلمين ظلم روا مي‌داشتند عثمان به شكايات مسلمين اعتنايي نمي‌كرد، او حكم بن العاص و مروان پسر او را كه مطرود رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ملعون به زبان آن حضرت بودند از تبعيد به مدينه برگرداند و مروان ملعون را بر امور مسلمين مسلط گردانيد[18].[1] . بدايه و نهايه، جلد 7، ص 224، ابن كثير، دارالمعارف و دارجزم بيروت طبع 1416 استعاب، ج 3، ص 197، دارالكتب العلميه، بيروت، ط اول 1415 ه، عبدالبر قرطبي اسد الغابه، جلد 3، ص 590، ابن اثير علي بن محمد جزري شوكاني، متولد 630، ط دارالكفر بيروت 1409 ه. [2] . استعاب، ج 3، دارالكتب العلميه، بيروت، ط اول 1415 ه، عبدالبر قرطبي [3] . سيره‌ي حلبيه، جلد 2، ص 319، و ص 320، مكتبه‌الاسلاميه بيروت، علي بن برهان الدين شافعي [4] . تاريخ طبري، ج 2، ص 22، ابو جعفر محمد بن حرير طبري، متوفاي 310، ط دوم، 1408 ه، دارالكتب العلميه بيروت [5] . تاريخ طبري، جلد 2، ص 60، ابوجعفر محمد بن جرير طبري، متوفاي 310، ط دوم 1408 ه، دارلكتب العلميه بيروت [6] . بحارالانوار، ج 19، ص 111، محمد باقر مجلسي، م 1111، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1363 ش [7] . تاريخ طبري، جلد 2، ص 90، ابو جعفر محمد بن جرير طبري، متوفاي 310، ط دوم 1408 ه، دارالكتب العلميه بيروت [8] . تاريخ طبري، ج 2، ص 129، ابو جعفر بن جرير طبري، متوفاي 310، ط دوم، 1408 ه، داراكتب العلميه بيروت فروغ ابديت، جلد 2، ص 129، مركز انتشارات دفتر تبليغات قم، سال انتشار 1366 ش، جعفر سبحاني [9] . ينابيع الموده، ج 1، ص 92، انتشارات العلمي المطبوعات بيروت، نوشته‌ي سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي [10] . فروغ ابديت، جلد 2، ص 133، مركز انتشارات دفتر تبليغات قم، سال انتشار 1366 ش، جعفر سبحاني [11] . ترجمه‌ي سيره‌ي ابن هشام، ج 2، ص 160، مترجم سيد هاشم رسولي. چاپ دوم، 1364 ش قم [12] . سيره‌ي حلبيه، ج 2، ص 319، 320، علي بن برهان الدين حلبي شافعي، ناشر المكتبه الاسلاميه بيروت ينابيع المودة، ج 1، ص 93، موسسه‌ي اعلمي المطبوعات بيروت، نوشته‌ي سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي [13] . قرآن كريم، سوره نجم، آيه 3 و 4 [14] . قرآن كريم، سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 21 [15] . بدايه و نهايه، جلد 7، ص 225، ابن كثير، متوفاي 774، دارالمعارف، ط 1416 ه، دارالحزم، بيروت سير اعلام النبلا، ج 2، ص 618، دارالفكر، بيروت، ط اول 1417، شمس الدين ذهبي، متوفاي 748؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 107، محمد بن جرير طبري، دار الكتب العلميه، ط: دوم، 1408، بيروت، ترجمه سيره ابن هشام، ج 2، ص 228، مترجم هاشم رسولي، چ دوم. [16] . اسد الغابه، ج 3، ص 294، ابن اثير علي بن محمد جزري، متوفاي 603، دارالفكر بيروت ط 1409 ه. [17] . ترجمه مروج‌الذهب، ج 1، ص 695، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم، 1374 ش، شركت انتشارات علمي و فرهنگي [18] . ترجمه‌ي مروج‌الذهب، ج 1، ص 691، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم، 1374 ش، شركت انتشارات علمي و فرهنگيwww.andisheqom.com .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image