شرایط رهبرى در نظام هاى سیاسى  /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

شرایط رهبرى در نظام هاى سیاسى |۲۶۳| شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى -------------------------------------------------------------------------------- شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى شرایط و صفات رهبر شرایط عام رهبرى رشد حُسن ولایت قوّت تعبیرات دیگر دیدگاه متفکران اسلامى شرایط رهبرىِ مکتبى افلاطون و رهبرىِ فیلسوفان ماکیاولى و تلوّن پذیرىِ رهبرى فارابى و فضایل انسانىِ رهبر مارکس و خصلت‌هاى طبقاتىِ رهبر -------------------------------------------------------------------------------- شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى


شرایط رهبرى در نظام هاى سیاسى |263| شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى -------------------------------------------------------------------------------- شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى شرایط و صفات رهبر شرایط عام رهبرى رشد حُسن ولایت قوّت تعبیرات دیگر دیدگاه متفکران اسلامى شرایط رهبرىِ مکتبى افلاطون و رهبرىِ فیلسوفان ماکیاولى و تلوّن پذیرىِ رهبرى فارابى و فضایل انسانىِ رهبر مارکس و خصلت‌هاى طبقاتىِ رهبر -------------------------------------------------------------------------------- شرایط رهبرى در نظام‌هاى سیاسى دانشمندان علوم سیاسى، به بحث از شرایط حاکمان و دولتمردان، چندان روى خوش نشان نمى‌دهند، و این که فردى که حکومت را به دست مى‌گیرد، باید داراى چه خصوصیات و امتیازاتى باشد، براى آنان اهمیت زیادى ندارد. بر این اساس، در قانون اساسىِ بسیارى از کشورهاى پیشرفته، براى به دست گرفتن قدرت سیاسىِ جامعه و اداره کشور، کم ترین شرایط ذکر شده است. در انگلستان چون نظام سلطنتى حاکم است، اساساً هیچ شرط خاصى براى تعیین پادشاه در نظر گرفته نشده و سلطنت به شکل موروثى، از پادشاه به ولیعهد منتقل مى‌گردد. در فرانسه براى آن که فردى با انتخاب مستقیم مردم به ریاست جمهورى برسد، کافى است که از طرف حداقل پانصد نفر از شهروندان، به شوراى قانون اساسى معرفى شود و بیش از این، شرطى وجود ندارد. در آمریکا رئیس جمهور باید تابعیت آن کشور، 35 سال سن و 14 سال اقامت متوالى در آن جا، داشته باشد. در هیچ یک از این نظام‌هاى سیاسى، در بالاترین مقام رسمىِ کشور، نه از نظر آگاهى و معلومات، و نه از نظر امانت دارى و وظیفه شناسى، و نه از نظر کاردانى و توانایى، شرطى در نظر گرفته نشده است. این برخورد سهل پندارانه، با کسى که قدرت سیاسىِ جامعه را به دست مى‌گیرد و نظام را اداره مى‌کند، ریشه در یکى از این دو عامل دارد: |264| الف) در این نظام‌هاى سیاسى، رهبرى به پایین ترین درجه و نازل ترین مرتبه، تنزّل یافته و نقش و تاثیر آن در روند حکومت و تکامل اجتماع، نادیده انگاشته شده است. لذا دون ترین شهروندان، و کم مایه‌ترین افراد، مى‌توانند به‌اختیار دارى ِ کشور رسیده، قدرت را به دست گیرند و پیشواى ملت شمرده شوند و در نتیجه؛ تصمیم گیرى در مهم ترین، حساس ترین و سرنوشت سازترین مسائل جامعه را به عهده داشته باشند! ب) در این نظام‌ها، جایگاهى براى رهبرى درنظر گرفته نشده، و فردى که در اثر و راثت و یا راى مردم، به عنوان عالى ترین مقام کشور شناخته مى‌شود، هرگز از موقعیت رهبر واقعى، بهره‌اى ندارد. رهبرىِ واقعى از آنِ قدرتمندانى است که به صورت فردى یا گروهى و حزبى، در پشت صحنه قرار داشته، و خط دهىِ جریانات اجتماعى را انجام مى‌دهند. این گونه رهبرىِ پنهان و نامرئى که نه با راى مردم و انتخاب آنان سر کار مى‌آید، و نه برنامه و اهدافش آشکار و در دست رس ملت است، و نه رفتار و اعمالش در مقابل چشم مردم و قابل نظارت و کنترل آن‌ها است، و نه در انجام رهبرى، مسئولیت و تکلیفى متوجه اوست، خطرناک ترین و پرآسیب ترین نوع رهبرىِ اجتماعى است. در بسیارى از این کشورها، که در ظاهر به صورت دموکراسى اداره مى‌شود، و حکومت على القاعده باید به دست نمایندگان ملت باشد، گروهى خاص که گاه - به درست یا نادرست - نخبگان نامیده مى‌شوند، قدرت را به دست دارند و به علت دارا بودن ثروت، تسلط بر رسانه‌هاى گروهى و... از توانایىِ اعمال قدرت نیز برخوردارند[1]. مطالعه سیستم‌هاى حکومتى که در غرب بر سرکار است و بررسىِ تجربه آنان به خوبى دو مشکل بالا را تایید مى‌کند و نشان مى‌دهد که: -------------------------------------------------------------------------------- (1). بروس کوئن، مبانى جامعه‌شناسى، ص‌392. |265| از یک طرف، رهبرىِ قانونى و عقلانى، که بر طبق قانون به حکومت مى‌رسد، از شان و منزلت رهبرىِ واقعى، بى‌بهره است. و از طرف دیگر، رهبرىِ پنهان، بر سرنوشت کشور مسلط بوده و مردم را بى‌اختیار، به هر سو که بخواهد، با ابزارهایى که در اختیار دارد، مى‌کشاند[1].و در نتیجه، گروه‌هاى فشار، براى تحمیل خواسته‌هاى خود، آزادىِ عمل دارند[2]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). ر.ک: استانسفیلد ترمز (رئیس اسبق سازمان سیا)؛ پنهانکارى و دموکراسى، ترجمه ابوترابیان. (2). ر.ک: آریان‌پور، زمینه جامعه‌شناسى، ص‌381. |266| شرایط و صفات رهبر شرایط و صفات لازم در رهبر، دو گونه‌اند: شرایط عام رهبرى و شرایط رهبرى ِ مکتبى. شرایط عام رهبرى این شرایط، به جامعه خاصى و به رهبرىِ مخصوصى مربوط نمى‌شود، بلکه ویژگى‌هایى است که از ماهیت رهبرى و نقشى که باید ایفا کند، برمى‌خیزد. چنین شرایطى براى رهبرىِ هر جامعه، با حاکمیت هر نظام سیاسى، و بر اساس هر مکتب و ایدئولوژى، مطرح است. پژوهشگران در رفتارهاى اجتماعى، به صفات لازم رهبر توجه داشته، و موفقیت او را مرهون دو عامل مى‌دانند: یکى توانایى‌ها و صفات رهبر؛ دیگرى موقعیت خاص او براى ایجاد رهبرى[1]. موقعیت و خصوصیات رهبر، تماماً با یک دیگر مرتبط هستند. اگر موقعیت براى ایجاد رهبرى وجود نداشته باشد، در این صورت، شخص رهبر، یک فرد کاملاً بى‌اهمیتى خواهد بود. از طرف دیگر، اگر موقعیت یا مرحله خاصى، آماده و براى بازى نیز نقش -------------------------------------------------------------------------------- (1). نرمان ل.مان، اصول روان‌شناسى، ج‌2، ص‌641 و 671. |267| فراهم باشد، ولى شخصى با خصوصیاتِ لازم وجود نداشته باشد، باز هم رهبرى به وجود نمى‌آید[1] اهمّ شرایطى که براى رهبرى لازم شمرده شده است، به این شرح است: 1- حُسن تشخیص و سرعت تشخیص. 2- قاطعیت درتصمیم و سرعت در اخذ تصمیم. 3- شهامت در اقدام و سرعت در اقدام. 4- پیش بینىِ اقدامات احتیاطى در صورت شکست. 5- ظرفیت تحمّل انتقاد و عقاید مخالف. 6- شهامت قبول مسئولیت شکست. 7- تقسیم کار مناسب. 8- تفویض اختیار در حوزه توانایىِ افراد. 9- سازمان بخشى. 10- درشتى در عین نرمى، شکوه در عین درویشى. 11- اصرار در پرورش استعدادهاى زیر دستان. در نقطه مقابل این صفات مثبت، که رهبرى باید واجد آن‌ها باشد، صفات منفى قرار دارد که با رهبرى ناسازگار است؛ مثل عدم اعتماد به نفس، شک و تردید در تصمیم گیرى و عدم تحمل انتقاد. استاد مطهرى، با توجه به شرایط بالا، برخى صفات دیگر را نیز افزوده‌اند: پیش قدمى، همدردى، مومن ساختن افراد به هدف کلّىِ اجتماعى، شناخت شرایط زمان، ایمان و اعتقاد به هدف، و از همه بالاتر، قدرت اراده و شخصیت و تحت تاثیر قرار دادن اراده‌ها و تسخیر آن‌هاست که با نوعى قدرت القا و تلقین همراه است[2] با صرف نظر از این که در این عناوین، گاه بین شرایط رهبر و وظایف رهبرى، -------------------------------------------------------------------------------- (1). همان، ص‌674. (2). مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص‌216، 217، 237، 238؛و ر.ک: ناصرالدین صاحب‌الزمانى، دیباچه رهبرى، ص‌67-66. |268| خلط شده، و با نادیده گرفتن کامل یا ناقص بودن این فهرست، روشن است که هر یک از این ویژگى‌ها مى‌تواند مورد بررسىِ مستقل قرار گرفته و به ویژه، میزان نقش و تاثیر آن‌ها در رهبرى، مشخص گردد، ولى این بررسى در این جا ضرورتى ندارد، به ویژه که لزوم این گونه شرایط در رهبرى، از نظر متفکران مسائل اجتماعى، مورد قبول بوده، و فلسفه نیاز بدان‌ها آشکار است. در عین حال، نباید غفلت کرد که در رهبرىِ مورد قبول اسلام نیز وجود چنین شرایطى لازم است؛ زیرا عقل فطرىِ انسان، و خردِ ناب بشر، نیاز به آن‌ها را احساس مى‌کند و همین قضاوت و داورى، براى اعتبار و لزوم این شرایط کافى است؛ زیرا هماهنگى بین عقل و شرع، در این مکتب پذیرفته شده است. از این رو، پس از درک ضرورت آن‌ها به وسیله عقل، احتیاج به دلیل شرعى از قرآن و حدیث نیست. به علاوه، در متون معتبر اسلامى نیز شواهد فراوانى در تایید این گونه شرایط وجود دارد؛ مثلاً عناوین زیر ناظر به آن‌ها است: رشد حضرت على(ع) سفیهان را براى حکومت دارى، نالایق مى‌داند: «ولکنّى اسى ان یلى امر هذه الامة سفهاوها» [1] ... نگرانى‌ام این است که بى خردان بر امت اسلامى حکومت کنند. سفاهت در برابر رشد قرار دارد، و سفیه در برابر رشید. البته سفاهت با جنون - در برابر عقل - تفاوت دارد. عقل از شرایط عمومىِ تکلیف است و مجنون و دیوانه، تکلیف و وظیفه‌اى ندارد، برخلاف رشد، که فقط در برخى از قوانین و مقررّات دخالت دارد؛ مثلاً اسلام براى تصرف در اموال، علاوه بر بلوغ و عقل، رشد را هم لازم مى‌داند و اجازه نمى‌دهد که اموال و سرمایه‌هاى افراد غیر رشید، هر چند بالغ و عاقل هم باشند، در اختیارشان قرار گیرد؛ زیرا چنین افرادى توان حفظ اموال خویش و -------------------------------------------------------------------------------- (1). نهج‌البلاغه، نامه 62. |269| قدرت تشخیص و درک روش صحیح بهره بردارى از ثروت‌هاى خود را ندارند[1]. هم چنین براى تشکیل زندگىِ خانوادگى، زن و شوهر باید داراى رشد بوده و بفهمند که در اثر پیمان ازدواج، چه تعهدهایى به سراغ آن‌ها مى‌آید وتوان انجام این مسئولیت‌ها را داشته باشند. روشن است که رشد، یک مفهوم نسبى است؛ یعنى هر مسئولیتى، رشدِ متناسب با خود را مى‌طلبد. براى مدیریت یک تشکیلات سیاسى، یا موسسه اقتصادى و یا پادگان نظامى، باید لیاقت، کاردانى و شایستگىِ متناسب با هر کدام را درنظر گرفت و لیاقت براى یکى از آن‌ها لزوماً به معناى توفیق در اداره دیگرى نمى‌باشد. بر این اساس، رشد در مفهوم عام خود عبارت است از: لیاقت و شایستگى براى نگهدارى و بهره‌بردارى از امکانات و سرمایه‌هایى که در اختیار انسان قرار دارد. اولین عنصر رشد، شناخت کامل سرمایه‌ها، استعدادها و مسئولیت‌هایى است که در اختیار انسان است و عنصر دیگر آن، قدرت، لیاقت و شایستگى در جهت به کارگیرىِ استعدادها و هدایت آن‌ها درمسیر بالندگى است. با این برداشت، رشد، تعبیر جامع و گویایى از همه لیاقت‌هاى لازم در رهبرى است. حضرت على(ع) در بیان دیگرى، هوشمندىِ فکرى، گویایى زبانى و صولت عملى را لازمه رهبرى مى‌داند و مى‌فرماید: «یحتاج الامام الى قلب عقول، و لسان قوول، و جنان على اقامةالحق صوول»[2]. طبیعى است که اگر در جامعه‌اى این لیاقت‌ها و توانایى‌ها در رهبرى وجود نداشته باشد، و به چنین ارزش‌هایى بهاىِ کافى داده نشود، حاکمیت در اختیار سفیهان قرار مى‌گیرد و در نتیجه، اجتماع در سراشیبى هلاکت، تمدن‌ها در مسیر ویرانى، استعدادها در جهت نابودى و همه سرمایه‌هاى مادى و معنوىِ جامعه، ضایع مى‌گردد، -------------------------------------------------------------------------------- (1). «و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا الیهم اموالهم» (نساء(4) آیه‌6). (2). آمدى، غررالحکم، ج‌6، ص‌472، ح‌11010. |270| و به تعبیر پیامبر اکرم(ص): «اذا اراداللّه بقوم شراً ولىّ علیهم سفهائهم» [1] وقتى خداوند سیه روزى را براى مردمى مقدّر نماید، سفیهان و بى‌خردانشان را حاکم آنان قرار مى‌دهد. حُسن ولایت رسول خدا، از حُسن ولایت به‌عنوان یکى از شرایط رهبرى یاد کرده‌اند: «لا لرجل فیه ثلاث خصال: ورع یحجزه عن معاصى‌اللّه، وحلم یملک به غضبه، وحُسن الولایه على من یلى حتى یکون لهم کالوالد الرحیم» [2] امامت و پیشوایى، تنها شایسته کسى است که داراى این سه ویژگى باشد: ورع و تقوایى که او را از گناه باز دارد. حلم و خویشتن دارى که بدان بر خشم و غضب خویش مسلط باشد، حُسن ولایت و رهبرىِ پسندیده، به گونه‌اى که مانند پدر مهربان براى مردم باشد. تعبیر حُسن ولایت نیز از تعبیرات جامع و گویایى است که به شرایط لازم براى رهبرى و مدیریت اشاره دارد. قوّت از دیدگاه حضرت على(ع) شایسته ترین افراد براى رهبرى، کسى است که علاوه بر داناتر بودن به قوانین الهى، از بیش ترین توانایى برخوردار بوده، از همه مردم، تواناتر و قوى‌تر باشد تا بتواند قافله بشرى را در اثر آگاهى برتر و توان بى‌نظیر خود، به راحتى از گردنه‌هاى صعب‌العبور و دشوار، عبور دهد: «ایهاالناس ان احق‌الناس بهذاالامر اقواهم علیه، واعلمهم بامراللّه فیه، فان شغب شاغب استعتب فان ابى قوتل» [3] -------------------------------------------------------------------------------- (1). على متقى هندى، کنزالعمال، ج‌6، ص‌7. (2). کافى، ج‌1، ص‌407. (3). نهج‌البلاغه، خ‌173. |271| اى مردم! شایسته ترین شخص به‌امامت، تواناترین مردم است بر آن، و داناترین آنان به امر خداوند پس اگر فتنه‌گرى، تبهکارى کرد، از او بازگشت به حق خواسته شود، و اگر امتناع نمود، با او قتال مى‌شود. حضرت رضا(ع) امامت را شایسته کسى مى‌داند که نه داراى جهل و نادانى باشد که او را به شک و دو دلى مى‌اندازد، و نه ترس و هراس در او نفوذ کند که او را به لرزه مى‌اندازد، بلکه لازم است بر امامت، توانا و به سیاست، آگاه باشد: «الامام عالم لم یجهل، وراع لاینکل... مضطلع بالامامة، عالم بالسیاسة» [1]. ائمه(ع) نیز براى اثبات امامت خویش، به وجود این ملاکات و برخوردارى از این امتیازات، احتجاج مى‌کردند و شایستگىِ خود را براى رهبرى، مستند به این صفات مى‌نمودند. حضرت على(ع) پس از وفات پیامبر اکرم(ص) فرمود: من براى جانشینىِ رسول خدا، از همه به آن حضرت سزاوارترم... (زیرا) در دین از شما افقه، و در شناخت سرانجام کارها از شما آگاه‌تر، زبانم از شما گویاتر و در عمل از شما مقاوم تر و پایدار ترم[2]. در بیان دیگرى، حضرت در مقام بر شمردن امتیازات اهل بیت، که امامت را به ایشان اختصاص مى‌دهد، امتیاز «المضطلع بامر الرعیه» را مطرح مى‌سازد؛ یعنى آنان در رسیدگى به کار مردم، قوى و توانمندند[3]. هم چنین از یاران نزدیک خود که مسئولیت‌هاى درجه اول حکومت را به عهده داشتند، مى‌خواستند که در انتخاب فرمانروایان، این صفات و معیارها را در نظر بگیرند: اى مالک! از سپاهیانت کسى را فرماندهى ده که... دیر به خشم آید، زود عذر پذیرد، به زیر دستان مهربان باشد، بر زورمندان سخت گیرى و گردن فرازى نماید، درشتى او را -------------------------------------------------------------------------------- (1). کافى، ج‌1، ص‌202. (2). «انا اولى برسول اللّه... و افقهکم فى الدین، و اعلمکم بعواقب الامور و اذر بکم لساناً و اثبتکم جناناً» (طبرسى، احتجاج، ج‌1، ص‌46). (3). ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج‌1، ص‌19. |272| از جا نکند، و نرمى او را ننشاند. مالکا!... فرمانروایان را از افراد باتجربه بگمار... که مدبّر و آینده‌نگر بوده، زودتر و بهتر، عواقب حوادث و پى‌آمد کارها را بفهمند[1] بر اساس این ضابطه، از وفادارترین اصحاب خود مى‌خواستند که اگر توانایى مسئولیت‌هاى اجتماعى را ندارند، خود را در معرض رهبرىِ مردم قرار ندهند[2]. و گاه در اثر ضعف مدیریت، صادق‌ترین یاوران ایشان، مشکلاتى را ایجاد مى‌کردند. حضرت على(ع) در نامه‌اى به کمیل (فرماندار خود) نوشت: تو پل پیروزىِ غارتگران و جنایتکاران شدى. و این، نه به خاطر ضعف ایمان و فقه، بلکه در اثر ضعف سیاست و تدبیرش بود که حضرت از او گلایه نمود و سیاستش را توام با ضعف آشکار و منجر به تباهى، قلمداد کرد، و از او به عنوان فردى که روش استوار و محکم ندارد، هیبتى در او دیده نمى‌شود و شوکت دشمن را نمى‌شکند، یاد نمود[3]. تعبیرات دیگر علاوه بر تعبیرات کلى گذشته، که هر یک خصلت‌هاى متعددى را در بر مى‌گیرد، تعبیرات خاص و جزئى هم در این زمینه، در متون اسلامى به چشم مى‌خورد؛ مانند سعه صدر که امیرالمومنین(ع) آن را لازمه ریاست و مدیریت دانسته‌اند: «آلة الریاسة سعة الصدر» [4]. نیاز به این خصلت از آن جا ناشى مى‌شود که رهبرىِ جامعه، در معرض حوادث سنگین، اخبار ناگوار و برخوردهاى گوناگون است که اگر در چنین مواردى، از ظرفیت -------------------------------------------------------------------------------- (1). نهج البلاغه، نامه 53. (2). مثلاً پیامبر(ص) به ابوذر فرمود: آن‌چه را که براى خود مى‌پسندم براى تو هم مى‌پسندم، همانا تو را ناتوان مى‌یابم، از این‌رو فرمانروایىِ دو نفر را هم به عهده نگیر. (بحارالانوار، ج‌22، ص‌406). (3). نهج‌البلاغه، نامه 61. (4). همان، کلمات قصار 176. |273| و تحمّل بالایى برخوردار نباشد، از تدبیر امور و چاره‌جویىِ مشکلات در مانده شده، دولت و ملت را به تباهى مى‌افکند[1]. در آیات قرآن نیز اشاراتى به خصلت‌هاى لازم رهبرى دیده مى‌شود؛ مثلاً درباره طالوت که از طرف خداوند به فرمانروایى بر گزیده شد، قرآن نقل مى‌کند که عده‌اى به واسطه تنگدستى، صلاحیت رهبرى‌اش را مورد تردید و انکار قرار دادند؛ ولى به آن‌ها پاسخ داده شد: «ان‌اللّه اصطفاه علیکم وزاده بسطة فى‌العلم و الجسم» ؛[2] خداوند او را از لحاظ دانش و نیروى بدنى، برترى داده است. و به این وسیله، به آنان که از رهبرىِ طالوت، به بهانه آن که او از توانگران و ثروتمندان نبوده و از طبقات مرفّه جامعه انتخاب نشده، سرباز مى‌زدند، و در اثر فرهنگ غلط و منحطشان، ثروت را براى صلاحیت رهبرى لازم مى‌شمردند، هشدار داده شده است که آگاهى و توانایى، سرنوشت رهبرى را رقم مى‌زند. قرآن از زبان حضرت یوسف(ع) نقل مى‌کند که او شایستگى‌اش براى خزانه‌دارى ِ مصر را به دو ویژگى حفظ و علم مستند نمود: «اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم» [3]. این سخن بدان معنا است که من در حسابدارى، توانا و آگاهم[4] و یا من توان نگهدارىِ خزانه، و آگاهى به سیاست‌هاى مالى دارم[5]. دیدگاه متفکران اسلامى شرایط حاکم و زمامدار، در حکمت، کلام و فقه اسلامى مورد بحث متفکّران -------------------------------------------------------------------------------- (1). ابن میثم بحرانى، شرح نهج‌البلاغه، ج‌5، ص‌338. (2). بقره(2) آیه 249. (3). یوسف(12) آیه 55. (4). ابوالفتوح رازى، تفسیر روض‌الجنان، ج‌11، ص‌96. (5). زمخشرى، تفسیر کشاف، ج‌2، ص‌482. |274| مسلمان قرار گرفته است و آنان علاوه بر شرایط خاصى که به اقتضاى اسلامى بودن دولت و حکومت، مطرح نموده‌اند، به تبیین ویژگى‌هاى عام رهبرى نیز پرداخته‌اند: ابن سینا در این باره، از تفکّر و توان نسبت به امور سیاسى، تدبّر و خردمندى عمیق، برخوردارى از خُلق بزرگوارانه، مثل شجاعت و عفت و حسن تدبیر نام برده است[1]. فارابى براى پیشواى جامعه، دو شرط اساسى را لازم مى‌داند: الف) آشنایىِ کامل با فن مدیریّت اجتماع. ب) توان به کارگیرى این فنّ و استفاده عملى از آن. [2] خواجه نصیرالدین طوسى هم به تبعیت از فارابى مى‌نویسد: علامت مَلِک على‌الاطلاق، استجماع چهار چیز بُوَد: اول حکمت، که غایت همه غایات است. و دوم تعقّل تام که مودّى بُوَد به غایت. و سیّم جودت اقناع و تخییل که از شرایط تکمیل بُود. و چهارم قوّت جهاد که از شرایط دفع و ذب باشد[3]. ماوردى (فقیه شافعیان در قرن پنجم) قدرت فکرى در جهت سیاست گذارى و برنامه ریزى، و تدبیر جامعه و نیز شجاعت و دلاورى در جهت پاسدارى از کیان اجتماع و ملت در مقابله با دشمن را براى رهبرى لازم مى‌شمارد[4]. علامه حلى، دو خصوصیّت جرات و شجاعت و هوشمندى و تدبیر را از شرایط مورد اتفاق همه فرق اسلامى مى‌داند[5]. ابن خلدون، کفایت را از شرایط منصب امامت قرار مى‌دهد؛ بدین معنا که امام باید توان اقامه حدود و ورود در جنگ را داشته و بتواند مردم را با رهبرىِ خود بسیج کند، در امور سیاسى هوشمند و قوى باشد؛ زیرا با این خصوصیات مى‌تواند وظایف خود را -------------------------------------------------------------------------------- (1). ابن سینا، الشفا، الهیات، ص‌451. (2). فارابى، فصول منتزعه، ص‌49. (3). خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح مینوى و حیدرى، ص‌285. (4). ماوردى، احکام السلطانیه، ص‌6. (5). علامه حلّى، تذکرةالفقهاء، ج‌1، ص‌452. |275| در پاسدارى از دین، جهاد با دشمن، اقامه حدود و تدبیر جامعه انجام دهد[1]. دیگر متفکران اسلامى نیز برخوردارى از این صفات را - که لازمه رهبرى است - مسلّم دانسته‌اند[2]. بر این اساس مى‌توان گفت که دانشمندان مسلمان، در بررسىِ شرایط رهبرى بر طبق داورىِ صریح و روشن عقلانى، و با توجه به نکاتى که در متون دینى وجود دارد، از نقش مدیریت و کاردانى و ضرورت و جایگاه آن در رهبرى، غفلت نداشته و در کنار شرایط دیگر، بدان تصریح نموده‌اند. از این رو، در رهبرىِ جامعه اسلامى، همه ویژگى‌هاى عام رهبرى باید در نظر گرفته شود و اعتنا به شرایط دیگر، نباید به نادیده گرفتن و یا بى‌اهمیت تلقى کردن این شرایط بینجامد. شرایط رهبرىِ مکتبى مکتب‌هاى سیاسى، نگرش یک سانى نسبت به جایگاه رهبر و وظایف آن در نظام اجتماعى ندارند. از این رو، هر کدام علاوه بر شرایط عامى که مورد قبول همه است، شرایط ویژه‌اى را نیز براى رهبرى لازم مى‌دانند. این شرایط ویژه که در هر آیین فکرى، شکل خاصى به خود مى‌گیرد، تابعى از بینش مکتب نسبت به مسائل زیر است: الف) جهان‌بینىِ مکتب، و غایتى که براى زندگىِ انسان در نظر دارد. ب) ایدئولوژى مکتب، و نظامى که براى زندگىِ انسان، پیشنهاد مى‌کند. ج) نیازها و ضرورت‌هایى که در رهبرى مى‌بیند. د) تکالیف و وظایفى که در جامعه، بر عهده رهبر قرار مى‌دهد. ه) برنامه و شیوه‌هایى که به رهبرى ارائه مى‌کند. روشن است که پاسخ‌هاى متنوع به چنین مسائلى، تا چه اندازه در تعیین مشخصات فردى که شایسته رهبرى است، موثر است. در این جا ابتدا به چند نمونه از این پاسخ‌ها، -------------------------------------------------------------------------------- (1). ابن خلدون، مقدمه، ص‌135. (2). ر.ک: باقر شریف‌القرشى، نظام‌الحکم والاداره فى‌الاسلام، ص‌218. |276| که ویژگى‌هاى رهبرى را بر اساس مکتب و مرام نشان مى‌دهد، اشاره مى‌کنیم و سپس شرایط رهبرىِ اسلامى را بررسى مى‌نماییم: افلاطون و رهبرىِ فیلسوفان حکماى یونان، حکمت و فلسفه را محور انسانیت انسان، ملاک امتیاز او و غایت سیر علمى و عملى‌اش مى‌دانند. از این رو، حکومت را زیبنده حکیم، و فیلسوف را شایسته شهریارى معرفى مى‌کنند. افلاطون مى‌گفت: تا زمانى که فیلسوفان شهریار نگردند، و یا شهریاران به روح و قدرت فلسفى مجهّز نشوند و عظمت سیاسى با شکوه فلسفى به هم در نیامیزد، شهرها و دولت‌ها هرگز از پلیدى‌ها ایمنى نخواهند یافت و تا آن زمان، هرگز نوع بشر، روى رفاه و آسایش به خود نخواهد دید. [1] ارسطو که شاید چنین نقطه‌اى را دور از دست رس جوامع متعارف مى‌دید، حکومتى را مى‌پسندید که عدّه‌اى از برگزیدگان و صالحان قوم، رهبرىِ آن را به دست داشته باشند[2]. ارسطو، در کتاب معروفش، سیاست، وقتى به این سوال مى‌رسد که چه کسى باید حکومت کند؟، احتمالات و فرضیات گوناگونى را مطرح مى‌سازد، و هر یک از آن‌ها را مورد نقد و ایراد قرار مى‌دهد: تهى دستان، توانگران، نیکان، بهترین فرد، ولى بالاخره حکومت نیکان (اریستوکراسى) را ترجیح مى‌دهد، تا آنان که در فضیلت از دیگران برترند، - البته نه با معیارهاى خود سرانه یا نسبى - بلکه برترىِ مطلق دارند، از همه پیشى گیرند[3]. ماکیاولى و تلوّن پذیرىِ رهبرى ماکیاولى و هم فکران او، یگانه هدف دولت را تحصیل جاه و افتخار مى‌دانند و -------------------------------------------------------------------------------- (1). ر.ک: افلاطون، جمهورى (دوره آثار افلاطون) ترجمه محمدحسن لطفى، ج‌4، ص‌484. (2). ر.ک: ارسطو، اصول حکومت آتن، ترجمه باستانى پاریزى، مقدمه مترجم، ص‌3. (3). ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، ص‌127، 172 و 173. |277| بر اساس این مبناى نظرى، نتیجه مى‌گیرند که پیروى از اخلاق، همیشه طریقه عقل نیست، بلکه چنین کوششى براى عمل به خوبى‌ها، سیاستى مخالف عقل است. از نظر ماکیاولى، یک شهریار خردمند، باید این اصل را راهنماى خود قرار دهد که: براى حفظ مقام و موقعیت خویش باید داراى این قوّه شود که از نیکى بپرهیزد، و باید بداند که غالباً ضرورى است بر خلاف راستى، محبت، انسانیت و دین، رفتار کند تا حکومت خویش را پا بر جا نگاه دارد.[1] با چنین بینشى، نه ظلم، قبیح دیده مى‌شود، و نه از عاقبتى که در رستاخیز در انتظار ظالمان است، خبرى است. به نظر ماکیاولى صفت ویژه‌اى که شهریار را به کسب نام بلند مى‌رساند، آمادگىِ او است براى هر کارى که ضرورت ایجاب کند، خواه آن کار اتفاقاً بر فضیلت منطبق باشد یا بر رذیلت، تا بالاخره به هدف خود نایل شود: شهریار باید ذهنى داشته باشد آماده چرخیدن به هر سویى که نسیم بخت و تلوّن امور اقتضا کند.[2] بنابراین، براى شهریار، هیچ خط قرمزى وجود ندارد و او در کار سیاست، از هر قید و بندى رها است، و باید آمادگىِ ورود به هر منطقه‌اى را که دیگران ممنوعه مى‌دانند، داشته باشد. آن جهان بینى و این الگوى رهبرى، صفات خاصى را براى رهبر اقتضا مى‌کند، صفاتى که بتواند او را براى هر اقدام آماده، و زمینه در پیش گرفتن هر روش را در او ایجاد نماید، خصلت‌هایى که همه قضاوت‌هاى فطرى، احکام وجدانى، دستورات عقلانى و مقررّات دینى را از نظر او محو نماید. آن گاه چنین شخصى شایستگى ِ شهریارى خواهد داشت! -------------------------------------------------------------------------------- (1). کوئنتین اسکینر، ماکیاولى، ترجمه عزت‌اللّه فولادوند، ص‌71 و 72. (2). همان، ص‌74. |278| فارابى و فضایل انسانىِ رهبر در نقطه مقابل، فارابى و هم فکرانش ابتدا با توجه به مبانىِ اعتقادى و جهان بینى ِ خود، ایده مدینه فاضله را مطرح مى‌سازند، و براى تبیین آن، به تعریف فضیلت انسان و اوج کمال انسانى مى‌پردازند و براساس غایتى که از جامعه آرمانىِ خویش، مشخص مى‌نمایند (یعنى همکارى و تعاون براى دست یابى به آخرین مرتبه سعادت) مسیر چنین جامعه‌اى و جهت گیرىِ آن را از یسار (زندگى راحت و بدون دغدغه) و تمتّع (لذت و کیف) به آن غایب، هدایت مى‌کنند. فارابى تصریح مى‌کند که در جامعه‌اى که مردم به منظور رسیدن به راحتى یا لذت، حریم یک دیگر را نگه مى‌دارند، مزاحم هم نمى‌شوند، دست به تعدّى و تجاوز نمى‌زنند، و خلاصه به شکل قانونمند و نظام یافته عمل مى‌کنند، از حقیقت فضیلت خبرى نیست، و آن چه که در چنین جامعه‌اى خود را نشان مى‌دهد، تنها شَبَه و نمودى از حق است ونه خود آن. از نظر فارابى، در جامعه‌اى که به عدالت، حیا، راستى و دیگر فضایل، به عنوان ابزار زندگى راحت تر نگریسته مى‌شود، و راحتى، لذت، ثروت، جاه و قدرت، به عنوان بالاترین آرمان بشرى قلمداد شده، و تعیین کننده ملاک ارزش‌ها باشد، در حقیقت فضیلتى وجود ندارد. او با این دید نسبت به حیات انسان و فلسفه زندگى ِ بشر، مَلِک حقیقى را کسى مى‌داند که: غرض و هدفش از رهبرى و مدیریت جامعه، رساندن خود و دیگر شهروندان به سعادت حقیقى باشد. نتیجه طبیعىِ چنین برداشتى از فلسفه رهبرى و جایگاه آن، این است که صفات خاصى براى رهبرى لازم است. رهبر بالضروره باید در میدان فضایل، از همه پیشى گرفته، و در آراستگى به کمالات، از دیگران مقدّم باشد تا بتواند دیگران را نیز به سعادت برساند. الملک فى‌الحقیقة هوالذى غرضه ومقصوده من صناعته التى یدبّر بهاالمدن، ان یفید نفسه وسائر اهل‌المدینة السعادة الحقیقیة... ویلزم ضرورة ان یکون ملک المدینة الفاضلة اکملهم |279| سعادة اذ کان هو السبب فى ان یسعد اهل المدینة.[1] مارکس و خصلت‌هاى طبقاتىِ رهبر در مکتب مارکس، ویژگى‌هاى پیشتازان و پیشاهنگان، باتوجه به پایگاه طبقاتى ِ آن‌ها مشخص مى‌گردد. مجموع آثار مارکس نشان مى‌دهد کسى که برگزیده و پیشتاز طبقه به حساب مى‌آید، داراى این امتیازات است: الف) نماینده هر طبقه، متعلق بدان طبقه و از درون همان طبقه بر خاسته است. ب) نماینده مجموع طبقه است. ج) برگزیدگان یک طبقه، فعال ترین بخش این طبقه براى رهبرى است. د) در اثر جاذبه اخلاقى یا نفوذ کلام، و یا موقعیت خود، بر تمام طبقه تاثیر گذارده و بر آن مسلط است[2].مارکس در صدد بود که با شرط کردن تعلق طبقاتىِ رهبران و پیوند گسترده آنان با مجموعه طبقه، از فاصله گرفتن رهبران جامعه از توده مردم، جلوگیرى کند. او حتى مى‌گفت: نمایندگان طبقاتى، هر لحظه باید قابل عزل باشند تا چنین مصیبتى اتفاق نیفتد. معیار طبقاتى که مارکسیسم براى شناخت مدعیان رهبرى، از رهبران حقیقى ارائه مى‌کند، بر مبانى و اصول فراوانى مبتنى است، اصولى از این قبیل: - هر ایدئولوژى که در هر جامعه طبقاتى ظهور کند، ضرورتاً رنگ طبقه خاصى دارد. - تنها طبقه استثمار شده، آمادگىِ روشنفکرى و اصلاح طلبى دارد. - رهبر فراتر از خواسته‌هاى طبقه خود، چیزى ارائه نمى‌کند[3]. -------------------------------------------------------------------------------- (1). فارابى، فصول منتزعه، ص‌47-45. (2). انور خامه‌اى، تجدید نظرطلبى از مارکس تا مائو، ص‌338. (3). ر.ک: بحث‌هاى استاد مطهرى در کتاب جامعه و تاریخ، تحت عنوان مبانى و نتایج نظریه مادیت تاریخ. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image