زندگی نامه مالک اشتر /

تخمین زمان مطالعه: 25 دقیقه

در مورد زندگینامه مالک اشتر اطلاعاتی می خواستم؟


مالک فرزند حارث بن عبد یغوث بن مسلمه بن ربیعه بن حارث بن خزیمه بن نخع بن مَذحج(1) معروف به مالک اشتر، مالک را بدان جهت اشتر مى گویند که در جنگ یرموک که در زمان ابوبکر بین مسلمانان و رومیان اتفاق افتاد، وى شرکت کرد و بر اثر ضرباتى که از جانب رومیان به او وارد شد پلک هاى چشم او شکافته شد و برگشت، و عرب به کسى که چشمش چنین باشد «اشتر» مى گویند.(2)عرب مالک اشتر را در زمره کسانی نام برده که قصیر النسب اند. زیرا در عرب کسی را که اسمش دلالت واضحی بر وجودش دارد و احتیاج به شمردن نسب او نیست به این نام می خوانند،یعنی: وقتی گفته شود مالک اشتر، همه می فهمند که منظور مالک اشتر نخعی از اصحاب امیر المومنین، سردار پیروز جنگهای مشهور و صاحب شخصیت عظیمی که ذلت و خواری را هرگز نپذیرفته است.(3) کنیه اش ابو ابراهیم است.(4) وى از اهالى یمن بود که در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله توفیق نیافت لذا او را جزو تابعین [ ر. ک: همین اثر، ج 1، ص 34. ] به شمار آورده اند. [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 7. ] (5)مالک از یمن به کوفه آمد و در همان جا ساکن گردید و چون مردى شجاع و دلاورى با تقوا بود در جنگ ها و فتوحات اسلامى از جمله در جنگ تبوک در سال 13 هجرى در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت [ تاریخ طبرى، ج 4، ص 401. ] و در فتح دمشق به فرماندهى ابو عبیده جراح شرکت داشت [ تاریخ طبرى، ج 4، ص 441. ] او در عین دلاورى مقابل دشمنان و منحرفان در برابر ضعیفان و درماندگان دلى رحیم و قلبى مهربان داشت. در زمان خلافت عثمان به علت اعتراض به کارگزار ناصالح کوفه به شام تبعید شد و از آن جا به کوفه بازگردانده و سپس به «حمص» تبعید گردید و سرانجام در سرنگونى خلافت عثمان به یارى اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله شتافت. مالک پس از کشته شدن عثمان، در خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بسیار تلاش کرد و اولین شخصی بود که با حضرت بیعت نمود، ابن ابى الحدید مى نویسد: چون عثمان کشته شد، مالک اشتر خدمت حضرت علیه السلام آمد و گفت: یا على، مردم براى بیعت با شما جمع شده اند و به حکومت و خلافت تو راغب هستند، به خدا سوگند اگر از آن خوددارى کنى، چشمت براى بار چهارم بر آن اشک خواهد ریخت. امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون آمدند و در محلى نشستند. [ در شرح ابن ابى الحدید آمده: فى بئر سکن ولى در کتاب الجمل آمده: فى بیت سکن فیه. ] و مردم همه اجتماع کردند که بیعت کنند، در همین حال طلحه و زبیر آمدند ولى آن دو مى خواستند که حکومت توسط شورا تعیین شود. اما مالک اشتر گفت: آیا مگر منتظر کسى هستید؟ اى طلحه برخیز و بیعت کن! طلحه برخاست و جلو آمد و بیعت کرد، کسى در میان جمع و موقع بیعت طلحه تفأل بدى زد و گفت: نخستین کسى که با على علیه السلام بیعت کرد، شل بود، این کار به انجام نمى رسد و تمام نمى شود! انسان هاى شریف همواره در کارها تفأل به خیر و نیکى مى زنند و از تفأل به شرّ و بدى خوددارى مى کنند. سپس اشتر به زبیر گفت: پسر صفیه برخیز، او هم برخاست و بیعت کرد و سپس مردم بر على علیه السلام هجوم آوردند و بیعت کردند. و از سرداران بزرگ سپاه حضرت گردید. وى از شیعیان بسیار پاى بند و یارى دهندگان به امیرالمؤمنین علیه السلام بود، به طورى که رابطه دوستى او با مولاى متقیان آن قدر زیاد بود که امام على علیه السلام پس از مرگ وى فرمود: رحم اللَّه مالکاً، فلقد کان لى کما کنت لرسول اللَّه صلى الله علیه و آله؛ خداوند مالک را رحمت کند، او براى من همان گونه بود که من براى رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم. (6)از آن جا که معاویه از این رابطه معنوى بین امام علیه السلام و مالک آگاهى داشت دستور داده بود که در خطبه ها علاوه بر لعن امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، نیز به مالک اشتر و عبداللَّه بن عباس هم لعن کنند. [ شرح ابن ابى الحدید، ج 15، ص 99. ] در شجاعت و دلاورى این مرد الهى همین بس که ابن ابى الحدید درباره اش مى گوید: پاداش مادرى که چون مالک اشتر را پرورده است با خدا باد، که اگر کسى سوگند بخورد که خداوند متعال میان عرب و عجم شجاع تر از او، جز استادش على علیه السلام نیافریده است، من بر او بیم گناه ندارم، [ شرح ابن ابى الحدید، ج 2، ص 213. ] مالک در حدیث پیامبر(7)ابن ابى الحدید مى نویسد: محدثان، روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده اند که بر فضیلت و منزلت والاى مالک اشتر دلالت مى کند و آن شهادت و گواهى قاطع پیامبر صلى الله علیه و آله بر مؤمن بودن مالک است و حدیث مزبور چنین است؛ ابوذر مى گوید: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: یکى از شما در فلات دور افتاده اى مى میرد و گروهى از مؤمنان بر جنازه اش حاضر مى شوند و آن کس من هستم که در بیابان ربذه از دنیا مى روم و عده اى از راه خواهند رسید و مرا کفن و دفن خواهند نمود و طولى نکشید که عده اى از مسلمانان از راه رسیدند و او را کفن و دفن کردند. از جمله این افراد مالک اشتر است که پیش نماز آن گروه شد و بر جنازه ابوذر نماز گزارد. [ ر. ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 15، ص 99؛ رجال کشى، ص 65، ح 117. ] بنابراین مالک اشتر از جمله کسانى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله به ایمان و صالح بودن او به طور غیابى شهادت داده است. مردم مدینه پس از کشته شدن عثمان، یک صدا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند تا جامعه اسلامى بدون رهبر نماند. [ ر. ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 4، ص 7. ] حتى سران ناکثین یعنى طلحه و زبیر با اختیار کامل با آن حضرت دست بیعت دادند. مالک اشتر از جمله کسانى بود که در این راه پیش گام شد و جزو نخستین کسانى بود که با سخنان خود مردم را براى بیعت با آن حضرت تشویق نمود. در نقلى دیگر آمده است: نخستین کسى که با على علیه السلام بیعت کرد، مالک اشتر بود. او گلیم سیاهى را که بر دوش داشت، افکند و شمشیرش را بیرون کشید، آن گاه دست على علیه السلام را گرفت و بیعت کرد و به زبیر و طلحه گفت: برخیزید و بیعت کنید و پس از بیعت این دو، مردم بصره که براى برکنارى عثمان به مدینه آمده بودند، برخاستند و با حضرت بیعت کردند و اول کسى که از بصریون با حضرت بیعت کرد، عبدالرحمان بن عریس بود، سپس سایر مردم بیعت کردند. [ ر. ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 4، ص 7. ] نمونه هایى از ایمان ، اخلاص وتدبیر و سیاست و اعتقاد مالک به امیرالمؤمنین(8)1 - هنگامى که مردم در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام اجتماع کردند تا با حضرت بیعت کنند، مالک اشتر برخاست خطاب به مردم مطالبى گفت که در امام شناسى او بسیار گویا و گواه بر این مدعا است، او چنین گفت: اى مردم، این على وصى اوصیا و وارث علوم پیامبران است، گرفتاریش بزرگ و تحملش نیکو است. اوست آن که کتاب خدا به ایمانش گواهى و پیامبر، بهشت را برایش شهادت داده است، همه فضائل در وجودش جمع است و هیچ کس از گذشتگان و آیندگان در تقدم او بر دیگران و علم و فضلش شک ندارد. [ قاموس الرجال، ج 7، ص 466. ] 2 - امیر مؤمنان علیه السلام قبل از حرکت به جنگ با شامیان بر فراز منبر رفته، مردم را به جهاد علیه شامیان تحریض نمود، اما در این میان فردى از قبیله بنى فزاره را متهم به جنگ علیه مسلمانان کرد. مالک اشتر پاسخ او را داد و خطاب به امیر مؤمنان گفت: اى امیرمؤمنان، آنچه دیدى تو را سست نکند و آنچه از این مرد بخت برگشته و سرکش شنیدى تو را نا امید نسازد، همانا همه این مردم شیعیان تو هستند و براى جان هاى خود در قبال جان تو ارزشى قائل نیستند و پس از تو ماندن را نمى خواهند، اگر مى خواهى ما را به مقابله دشمن ببر، به خدا سوگند این گونه نیست که هر کس از ما از مرگ بترسد، بتواند از آن رهایى یابد و به کمند آن گرفتار نگردد، و این گونه هم نیست که هر کس به زندگى کوتاه این جهان دل خوش کند، جاوید و پاینده بماند، ما خود در این خصوص برهانى قاطع و دلیلى محکم داریم و نیک مى دانیم که هرگز انسانى قبل از فرا رسیدن اجلش نخواهد مرد، و ما چگونه با قومى فاسد و منحرف بدان گونه که شما آنان را توصیف کردید جهاد نکنیم و حکم خدا را در موردشان اجرا ننماییم.... امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام تجلیل از سخنان دلگرم کننده و سازنده مالک فرمود: راه مشترک است و مردم در حق برابرند و هر کس سعى خود را براى خیر خواهى همگان به کار برد تکلیفش را به انجام رسانده است. [ وقعة صفین ص 94، با کمى اختصار؛ شرح ابن ابى الحدید ج 3، ص173. ] 3- هنگامى که قرارداد حکمیت بین امیرالمؤمنین علیه السلام از یک سو، و معاویه از دیگر سو نوشته شد، مالک اشتر را فراخواندند که همراه دیگر گواهان پاى آن را گواهى کند؛ اما مالک گفت: دست راستم بر بدنم نباشد و دست چپم برایم بى فایده باشد اگر در این صحیفه نام من براى صلح و ترک مخاصمه نوشته شود، آیا مگر من در این مورد داراى دلیلى روشن از خداوند خود نیستم؟! آیا یقین به ضلالت و گمراهى دشمنم ندارم؟! آیا اگر شما تن به پستى نمى دادید، پیروزى را به دست نمى آوردید؟ مردى اشعث بن قیس، طبق نقلى از میان مردم به اشتر گفت: به خدا سوگند، نه پیروزى را دیدى و نه پستى و زبونى را، اینک برخیز و بر خودت گواهى بده و آنچه را در این صحیفه نوشته شده، اقرار کن و تو را از مردم چاره اى نیست. اشتر گفت: آرى به خدا سوگند، همانا من در دنیا براى منافع این جهانى از تو روى گردان و در امر آخرت براى ثواب هاى آخرت نیز از تو بى رغبتم، و خداوند با این شمشیر من خون مردانى را ریخته است که تو در نظرم بهتر از آنها نیستى و خون تو هم از خون آنها محترم تر نیست. سپس گفت: آرى آنچه امیرالمؤمنین در آن داخل شده است، داخل مى شوم و از آنچه خارج شده است، خارج مى شوم؛ زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام داخل نمى شود مگر در هدایت و صواب. [ وقعة صفین، ص 512. ] 4- وقتى خبر تصرف بصره توسط ناکثین به سمع امیر مؤمنان علیه السلام رسید، آن حضرت که در ذى قار بود، سخنرانى مهمى ایراد کرد و در ضمن آن از اعمال ظالمانه طلحه و زبیر به خدا شکایت نمود و گفت: اللهم انّ طلحة و الزبیر قطعانى و ظلمانی و ألبّا علىّ، و نکثا بیعتى، فاحلل ما عقداه، و انکث ما أبرما، و لا تغفر لهما أبداً، و أرهما المساءة فیما عملا و أمَّلا؛ پروردگارا، همانا طلحه و زبیر از من بریدند و بر من ستم کردند و بر من شورش نمودند و بیعت مرا شکستند. پروردگارا، آنچه را آنان گره زده اند بگشاى و آنچه را استوار کرده اند از هم بگسل، و آن دو را هرگز نیامرز و در آنچه کرده اند و به آن دل بسته اند فرجامى ناخوش بهره ایشان فرماى. چون سخنان امام علیه السلام تمام شد مالک اشتر برخاست و پس از حمد و ثناى خدا چنین گفت: اى امیرالمؤمنین سخن تو را شنیدیم و همانا درست مى گویى و خدا تو را موفق دارد، یا على، تو پسر عمو و داماد و وصى پیامبر مایى و نخستین کسى هستى که او را تصدیق کردى، و همراهش نمازگزاردى، و در همه جنگ هاى او شرکت نمودى، از این رو در این موارد بر همه امت فضیلت دارى و از همه برترى و براى جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله از همه سزاوارترى، یا على، هر کس از تو پیروى کند به بهره خود رسیده و مژده رستگارى را دریافته است و آن کس که از فرمان تو سرپیچى نماید و از تو روى گرداند به جایگاه خود در هاویه دوزخ منزل گزیده است. اى امیرالمؤمنین، سوگند به جان خودم که کار طلحه و زبیر و عایشه براى ما آسان و ماهیتشان برایمان روشن و شناخته شده است آنها بى آن که از تو خلافى ببینند و یا ستمى نموده باشى از تحت فرمان تو خارج شده اند و به این اقدام خطیر مبادرت نموده اند، اگر آنان مى پندارند که خون عثمان را طلب مى کنند، نخست باید از خود قصاص بگیرند که آن دو، نخستین کسانى بودند که مردم را بر او شوراندند و مردم را به ریختن خونش واداشتند، و خدا را گواه مى گیرم که اگر به بیعتى که از آن بیرون رفته اند باز نگردند آن دو را نیز به عثمان ملحق خواهیم ساخت چرا که شمشیرهاى ما بر دوش هاى ماست و دل هاى ما در سینه هایمان محکم و استوار است، و ما امروز همان گونه ایم که دیروز بودیم. مالک این سخنان قاطع و محکم را گفت و بر جاى خود نشست. [ شرح ابن ابى الحدید، ج 1، ص 309. ] 5- برپایى پل رقه :امام علیه السلام در مسیر حرکت خود به جانب صفین در سرزمین رقه فرود آمد و از آن جا نامه اى به معاویه نوشت [ ر. ک: وقعة صفین، ص 150. ] و مجدداً حجت را بر او تمام کرد تا شاید بدون خون ریزى جلو یاغى گرى معاویه گرفته شود. اما معاویه در پاسخ نامه، آن حضرت را تهدید به جنگ کرد، از این جهت امام علیه السلام فرمان حرکت از رقه به جانب صفین را صادر کرد، ولى مشکل سپاهیان على علیه السلام رود فرات بود که بدون زدن پل امکان پذیر نبود، حضرت از مردم رقه خواست که وسیله عبور او و سپاهیانش را فراهم کنند، ولى مردم این سرزمین از زدن پل خوددارى کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام در عین قدرت عکس العملى از خود نشان نداد و تصمیم گرفت که سپاهیان خود را از روى پل دورافتاده اى که در محلى به نام مَنبِج بر وزن مسجد بود عبور نماید. در این هنگام مالک اشتر آنان را تهدید به جنگ نمود و آنان از ترس خود، پل را ساختند. [ ر. ک: همان، ص 151؛ تاریخ طبرى، ج 4، ص 565. ] 6- امیرالمؤمنین علیه السلام با سپاهى گران مسیر راه را طى کرد و وارد سرزمین صفین شد، و به پیش قراولان و طلایه داران سپاه خود که مالک اشتر آنان را فرماندهى مى کرد، پیوست. اما على علیه السلام وقتى قدم به صفین گذارد که دشمن میان سربازان او و آب فرات لشکر بزرگى را مستقر کرده و امکان استفاده لشکر عراق را از آب فرات سلب کرده بود. نگرانى بر سپاه امام علیه السلام مستولى شد، اما نظر سپاه امام این شد که باید با یک حمله غافلگیرانه رود فرات از دست دشمن آزاد شود. امام علیه السلام فرمود: اختیار با شماست سپس موضع تمرکز نیروهاى اشتر را معین کرد و بعد خطبه اى بسیار غرّا و کوبنده خواند که سپاهیان را به طورى تهییج کرد که با یک حمله برق آسا، سربازان معاویه را درهم شکستند و فرات را آزاد کردند. 7- در یکى از روزهاى سخت جنگ در صفین، جناج راست سپاهیان عراق در برابر حمله شدید سپاهیان شام، در هم شکست و نیروها پا به فرار گذاشتند. امیر مؤمنان علیه السلام با مشاهده فرار جناح راست سپاهیانش، آهنگ جناح خود کرد و از مردم مى خواست برگردند و به نبرد ادامه دهند، در همین حال از کنار مالک گذشت و فریاد زد: اى مالک به این جماعت در حال فرار بگو، از چه و به کجا مى گریزید، آیا از مرگى که هرگز نمى توانید آن را عاجز کنید و به زندگانى که براى شما باقى نمانده است، فرار مى نمایید؟ مالک حرکت کرد و در برابر فراریان ایستاد و سخنان امیرالمؤمنین را برایشان بازگفت و به آنان فریاد زد: اى مردم من مالک بن حارثم، و مکرر خود را معرفى کرد و گفت: من مالک بن حارثم، حال پیرامون من جمع شوید، ولى از آن گروه یک نفر هم به او توجه نکرد و هم چنان در حال فرار و دور شدن از صحنه نبرد بودند. در این لحظه، مالک با خود پنداشت که نام اشتر میان مردم مشهورتر است به این سبب او فریاد زد: اى مردم من اشترم، اى مردم من اشترم، به من نزدیک شوید و فرار نکنید. در این هنگام گروهى به جانب او آمدند، مالک به آنان گفت: آنچه امروز انجام دادید، بسیار ناپسند بود، اى مردم از دشمن استقبال کنید و بر آنان حمله کنید و با سرعت و تهوربه دشمن یورش برید. اى مردم مگر نمى دانید هدف دشمن خاموش کردن نور خدا و سنت پیامبر و زنده کردن بدعت ها است، پس در راه خدا و دفاع از دین ایثار کنید؛ فرار از میدان نتیجه اى جز خوارى و مرگ و عذاب دردناک الهى ندارد. آن گاه مذحجیان را ملامت نمود که: امروز خدا را خشنود نکردید و به وظایف خود عمل ننمودید، این رفتار فرار از جنگ از شما بعید بود، مگر نه این که شما دست پرورده جنگ و بزرگ شده رزم و پیکارید و اصحاب تهاجم و ارباب جوان مردى، شما که هرگز به درماندگى و بیچارگى معروف نبودید.... سخنان نافذ مالک در آنان و سایر فراریان اثر گذاشت، لذا خطاب به او گفتند به هر جا که مى خواهى ما را ببر، مالک گفت: من با شما هم پیمان مى شوم که تا پیروزى نهایى یا شهادت بجنگیم. آن گاه به همراه آنان به بخش مرکزى سپاه معاویه حمله کرد و قوى ترین ستون سپاه دشمن را مورد حمله قرار داد. این گروه به حدى پایدارى از خود نشان داد که دشمن را به وحشت و ترس انداخت و سپس به اردوگاه سپاه على علیه السلام بازگشت و بدین ترتیب مالک اشتر از گروه فرارى نیروهایى ساخت که دشمن را به شگفتى و حیرت واداشت. بعد از این واقعه امام علیه السلام از بازگشت آنان به میدان جنگ و حماسه آفرینى آنان به ویژه مالک اشتر ابراز رضایت نموده و خطبه ایراد فرمودند. [ ر. ک: وقعه صفین، ص 255 - 250؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 5، ص 203 - 199. ] 8- جریان احضار مالک اشتر توسط امام علیه السلام را از زبان ابراهیم فرزند مالک اشتر نقل مى کنیم: مردى از قبیله نخع مى گوید: من نزد معصب بن زبیر بودم که ابراهیم بر او وارد شد و مصعب درباره پدرش مالک از او سؤال کرد. او چنین شرح داد که: در آن هنگام که پدرم بر لشکر معاویه در صفین اشراف داشت تا حمله کند و کار را بر آنها تمام نماید، من نزد امیرالمؤمنین على علیه السلام حاضر بودم که او را مجبور کردند که دست از جنگ بردارد و پدرم مالک را از صحنه نبرد فراخواند. حضرت به ناچار یزید بن هانى را نزد پدرم فرستاد و پیام امام علیه السلام را که بازگشت به پشت جبهه بود، به اطلاع او رسانید. ابراهیم مى گوید: پدرم مالک در پاسخ به یزید بن هانى گفت: خدمت على علیه السلام برگرد و بگو، شایسته نیست در این لحظه ها و ساعت هاىِ سرنوشت ساز، مرا از جایگاهم فراخوانى که امیدوار به فتح و پیروزى هستم و در مورد احضار من شتاب مکن. یزید بن هانى نزد حضرت علیه السلام بازگشت و موضوع را گزارش داد. پسر مالک مى گوید: همین که ابن هانى برگشت، بانگ هیاهو و گرد و غبار از جایى که پدرم ایستاده بود، برخاست و نشانه هاى فتح و پیروزى براى مردم عراق نمودار و شکست و خوارى براى مردم شام آشکار شد، ولى در این هنگام همان گروه جاهل و ظاهربین و فریب خورده به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: به خدا سوگند ما چنین مى بینیم که تو به اشتر فرمان دادى بجنگد. امام فرمود: من هرگز با مأمور خود در حضور شما محرمانه سخن نگفتم، هر چه گفتم شما آن را شنیدید، چگونه مرا بر خلاف آنچه که آشکارا گفتم، متهم مى کنید؟! اما سران مخالفین گفتند: دوباره کسى را بفرست تا فوراً مالک بازگردد و گرنه به خدا قسم از تو کناره مى گیریم. امیرالمؤمنین علیه السلام به یزید بن هانى فرمود: اى پسر هانى، بشتاب و به مالک بگو که سریعاً نزد من آید که فتنه واقع شد. یزید بن هانى نزد پدرم رفت و او را آگاه کرد. مالک به ابن هانى گفت: آیا این آشوب و فتنه تنها به دلیل برافراشتن این قرآنها است؟ گفت: آرى. مالک گفت: به خدا قسم، هنگامى که قرآنها برافراشته شد، گمان بردم که این عمل بذر اختلاف و تفرقه را در دل هاى اصحاب ما مى کارد هر چند که خداوند زمینه هاى فتح و پیروزى ما را فراهم ساخته بود و این توطئه پسر نابغه عمروعاص است. سپس اشتر به یزید بن هانى گفت: آیا نشانه فتح را نمى بینى؟ آیا نمى بینى چه بر سر آنها آمده و خداوند چه رحمتى براى ما فراهم آورده است؟ آیا سزاوار است این فرصت را از دست بدهیم و از آن بازگردیم؟ یزید بن هانى به مالک اشتر گفت: آیا دوست دارى تو این جا پیروز شوى و اطراف امیرالمؤمنین علیه السلام خالى باشد و او را تسلیم دشمن کنند؟ اشتر گفت: سبحان اللَّه، به خدا سوگند من هرگز چنین چیزى را دوست ندارم. 9- پس از جنگ صفین و تحمیل حکمیت بر امام علیه السلام و خروج معاویة بن حدیج بر ضد محمّد بن ابوبکر - والى مصر از سوى امام علیه السلام - اوضاع مصر در معرض خطر بود و نیازمند حاکمى شجاع و کارآزموده بود و این اوصاف تنها در مالک وجود داشت، لذا امام طى نامه اى او را از نصیبین و بلاد آن فراخواند تا به مصر اعزام نماید، نامه امام علیه السلام به مالک چنین بود: امّا بعد، من تو را از معدود کسانى مى دانم که براى برپایى دین از او کمک مى جویم تا ریشه هاى نخوت و خودکامگى خودکامگان را بخشکانم و این شکاف عمیق و خطرناک - مصر - را مسدود نمایم. من محمّد بن ابى بکر را به ولایت مصر منصوب نمودم، امّا گروهى بر ضد او خروج کرده اند و او به دلیل جوانى و عدم برخودارى از تجارب و فنون جنگى نمى تواند از عهده برآید، پس نزد من بیا در مورد آنچه لازم است بیندیشیم و یکى از یاران خیرخواه و قابل اعتماد خود را براى اداره امور محل انتخاب کن و به سوى ما حرکت نما، و السلام. لذا مالک اشتر، شبیب بن عامر را براى جانشینى خود گمارد و خود به محضر امام علیه السلام شرفیاب شد. [ ر.ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 6، ص 73؛ امالى مفید، ص 80. ] حضرت اوضاع مصر را بیان کرد و سفارش هاى لازم را به او گوش زد نمود و مالک با توصیه هاى امام علیه السلام عازم مصر شد. [ ر.ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 6، ص 73؛ امالى مفید، ص 80. ] شهادت مالک(9)مالک اشتر پس از دریافت دستورات امام علیه السلام به جانب مصر حرکت کرد، اما جاسوسان معاویه خبر دادند که مالک عازم مصر شد، معاویه سخت نگران و ناراحت شد، زیرا او چشم طمع به مصر داشت و مى دانست با حضور مالک در مصر، هرگز نمى تواند بر آن جا تسلط یابد، لذا به فکر افتاد که نگذارد مالک وارد مصر شود تا به اوضاع نابسامان آن جا سامان بخشد، ازاین رو برنامه قتل مالک را طراحى کرد. از این رو یکى از بردگانِ آزاد شده خانواده عمر را بر اشتر گمارد. آن مرد در نیمه هاى راه به مالک و عائله اش ملحق شد و به خدمتش کمر همت بست و در خدمت گزارى به مالک و احترام به على علیه السلام و خاندان بنى هاشم نهایت سعى و تلاش را از خود نشان داد، از همین رو مالک سخت شیفته او شد و به او اعتماد و اطمینان کرد تا این که به قُلزم - در نزدیکى رود نیل - رسید، مالک آب طلب کرد، همان مرد خائن گفت: آیا شربت آمیخته به آرد سرخ کرده مى خورى؟ او در این محل شربت سویق را به سمى کشنده آلوده کرده بود [ در تاریخ طبرى عسل مسموم ذکر کرده که در نقلى دیگر آمده است. ] به مالک اشتر داد و مالک ساعاتى پس از نوشیدن آن جان سپرد، و بدین گونه شمشیر برنده اسلام در غلاف فرو رفت. سپس همراهان مالک هر کجا آن مأمور را تعقیب کردند، وى را نیافتند. [ ر. ک: شرح ابن ابى الحدید، ج 6، ص 76؛ تاریخ یعقوبى، ج 5، ص 95 و ج 2، ص 194. ] معاویه مکر دیگرى هم به کار بست و آن این که از مردم شام خواست تا براى خلاصى از شر مالک اشتر دعا کنند، در حالى که قبلاً نقشه قتل او را کشیده و به شهادت رسانده بود. [ ر. ک: امالى مفید، ص 81. ] امام در سوگ مالک(10)همین که خبر شهادت مالک اشتر منتشر شد، به همان اندازه که مردم شام را مسرور کرد، مردم عراق و امام علیه السلام را اندوهگین ساخت و در این میان امیرالمؤمنین علیه السلام از همه کس در مرگ مالک بیشتر سوخت؛ به طورى که با صداى بلند در غم شهادت او گریست و فرمود: انّا للَّه و انّا الیه راجعون و الحمد للَّه ربّ العالمین، اللّهم انى أحتسبُهُ عندک، فإنّ موته من مصائب الدَّهر، فرَحمَ اللَّه مالکاً فقد وفى بعهده و قضى نحبه و لقى ربَّه...؛ ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم. و ستایش و حمد براى خداوندى است که پرودگار جهانیان است. خدایا، من مصیبت مالک را در راه تو به حساب مى آورم، زیرا مرگ او از مصیبت هاى روزگار است. رحمت خدا بر مالک باد، که او به پیمان خود وفا کرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات کرد، با این که ما با خود عهد بستیم که پس از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، با این حال مى گویم که این مصیبت ما را غمگین و ناراحت کرد. [ اعیان الشیعه، ج 9، ص 39. ] راوى در ادامه مى گوید: على علیه السلام روزهاى زیادى در فراق مالک گریست و ایام مدیدى هم چنان محزون بود و سوگوار ماند و مى فرمود: به خدا سوگند که دیگر نظیر او را نخواهم یافت و احدى برایم مثل او نخواهد شد. [ اعیان الشیعه، ج 9، ص 39. ] این گونه تأثر و اندوه امام علیه السلام در فراق مالک، حکایت از عمق ایمان و اعتقاد مالک به اسلام و امامت على علیه السلام دارد. اما در شام وقتى معاویه از شهادت مالک آگاه شد بسیار شادمانى نمود و مردم آن جا را جمع کرده و گفت: على علیه السلام دو دست داشت: یکى عمّار یاسر بود که در صفین قطع شد و دست دیگرش امروز و مردم بى خبر شام از مرگ مالک خوش حال شده و به یک دیگر تبریک گفتند. [ ر. ک: الاختصاص، ص 81؛ الامالى مفید، ص 83. ] در خاتمه باید گفت که مالک اشتر، قهرمان قهرمانان و بازوى توانمند و دست راست امیرمؤمنان علیه السلام و پیش مرگِ آن حضرت علیه السلام بود، او براى على علیه السلام همان گونه بود، که على علیه السلام براى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، معاویه مالک را بازوى راست على مى خواند و با مسموم شدن او راه براى تسخیر مصر، حجاز، عراق و یمن توسط شامیان هموار شد. زندگى او ذلت شام بود و مرگش ذلت عراق، نفوذ او در میان ملت عراق به حدى بود که پس از شهادت او، لشگر عراق هرگز نتوانستند موضع محکم و روشنى اتخاذ نمایند، خود مردم بارها مى گفتند: اگر ما در اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه ضعیف و ناتوانیم تنها به این دلیل است که دیگر مالک اشتر نیست که در برابر تنگ نظرى و سست عنصرى این جمع پراکنده بایستد و مردم را به دور امیرمؤمنان مجمتع سازد و در همین خصوص امیرمؤمنان آنان را نکوهش مى کرد و مى فرمود: واى بر شما، مگر حق من بر شما از حق مالک کمتر است، آیا مگر او حقى فراتر از حق جوار و حق مسلمانى بر گردن شما داشت و حال آن که من ولى و امیر شما هستم و با این وجود سخنم را نمى شنوید؟! خدایش او را رحمت کند. ما هم در ادامه دعاى امام علیه السلام مى گوییم: خدایا مالک را رحمت کن و در جوار مولایش امیرالمؤمنین على علیه السلام قرار ده، آمین یا رب العالمین. جهت مطالعه بیشتر :زندگی پر افتخار مالک اشتر قهرمان قهرمانان، محمد مهدی اشتهاردیاصحاب امام علی ج2 ، سید اصغر ناظم زاده قمیآثار ادبی اصحاب امیر المومنین ترجمه دیوان مالک اشتر، ترجمه: سید مرتضی موسوی گرمارودیپاورقی ها:1- محمد مهدی اشتهاردی، زندگی پر افتخار مالک اشتر قهرمان قهرمانان،چاپ سوم:1375 ، انتشارات پیام آزادی، ص 16 .2- همان،ص21.3- مولف: قیس عطار، آثار ادبی اصحاب امیر المومنین ترجمه دیوان مالک اشتر، ترجمه: سید مرتضی موسوی گرمارودی، چاپ اول: 1379، انتشارات دلیل، ص 11.4- محمد مهدی اشتهاردی، زندگی پر افتخار مالک اشتر قهرمان قهرمانان،ص21.5- سید اصغر ناظم زاده قمی، اصحاب امام علی ج2،چاپ اول:1385، ناشر موسسه بوستان کتاب، صص 1021-1023 6- محمد مهدی اشتهاردی، زندگی پر افتخار مالک اشتر قهرمان قهرمانان،ص151.7- سید اصغر ناظم زاده قمی، اصحاب امام علی ج2،صص1023-10248-همان، صص1028-10589-همان، ص105910- همان، صص1059-1062 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image