مالک اشتر و جایگاه او در بین اصحاب امام علی (ع) / تاریخ وسیره / تاریخ اهل بیت علیهم السلام / امام علی(ع) / یاران امام علی(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

مالک اشتر که بود و چرا در بین اصحاب امام علی ع معروف است و جایگاه ویژه ای دارد؟


 نام اصلی وی مالک بن حارث نخعی بود که بر اثر ضربه شمشیری که در جنگ یرموک در سال ۱۵ ه.قمری به ناحیه چشمش اصابت کرد، او را لقب «اشتَر» (یعنی شکافته چشم) دادند. مالک اهل یمن بود که آشناییتش با امام علی(ع) به سال دهم هجری، در تبلیغ شش ماهه امام علی(ع) در یمن بر می گردد. مالک در زمان سه خلیفه،مخصوصا عثمان بن عفان همواره به خاطر حمایت از امام علی(ع) به مناطق دور نظیر شام و حمص تبعید می شد. او در هر سه جنگ زمان حکومت امام علی(ع) یعنی جمل و صفین و نهروان شرکت داشت و دلاورانه جنگید و منصب سپهسالاری و فرماندهی قلب لشگر را بر عهده داشت. او همچنین یکی از اعضای شُرطة الخمیس [نیروی ویژه امام علی(ع)] بود. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه هنگام معرفی مالک اشتر می نویسد:   کانَ فَارِسَاً شُجَاعَاً رَئِیسَاً مِن أکابِرِ الشِّیعَةِ وَ عُظَمَائِهَا شَدِیدَ التَحَقُّقِ بِوِلَاءِ أَمِیرِالمُؤمِنِینَ(ع) وَ نَصرِهِ   مالک سوارکاری شجاع، رئیس (قبیله)، و از بزرگان شیعه بود که در دوستی و یاری امیرالمؤمنین(ع) ثابت قدم بود.(شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۸) او نزد امام علی(ع) دارای مقام و منزلت بسی والا داشت. نقل است که؛ زیاد بن نَصر و شُریح بن هانی دو تن از فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین(ع) بودند که در منطقه سور الروم، با ابوالاَعور سُلَمی، پیشرو لشکر معاویه و سپاهیانش مواجه شدند. زیاد و شریح پس از آنکه آنها را به پیروی از امیرالمؤمنین(ع) دعوت کردند و آنها نپذیرفتند، ماجرا را نوشته و توسط حارث بن جُمهان به محضر امام(ع) ارسال کردند. حضرت(ع) نامه آنها را خواند و سپس مالک را به حضور طلبیده و فرمود: زیاد و شریح نامه ای به من نوشته و منتظر فرمان هستند؛ باید به سوی آنها رفته و فرماندهی را به دست گیری! زیاد را به طرف راست و شریح را به سمت چپ لشکر بگمار تا من به خواست خداوند به زودی برسم. در همین زمان، امام(ع) نامه ای هم به زیاد و شریح نوشته و آنها را به پیروی از مالک اشتر امر فرمود. متن نامه مذکور که حضرت(ع)، منزلت والای مالک را در آن بیان می کند، چنین است:   وَقَدْ أمَّرْتُ عَلَیکمَا وَ عَلَی مَنْ فِی حَیزِکمَا مَالِک بْنَ الْحَارِثِ الْأشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَأطِیعَا وَاجْعَلَاهُ دِرْعاً وَمِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا یخَافُ وَهْنُهُ وَلَا سَقْطَتُهُ وَلَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإسْرَاعُ إلَیهِ أحْزَمُ وَلَا إسْرَاعُهُ إلَی مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أمْثَل     من، فرماندهی شما و سپاهیان تحت امر شما را به مالک اشتر پسر حارث دادم. گفته ی او را بشنوید و از فرمان او اطاعت کنید و او را همچون زره و سپر، نگهبان خود برگزینید؛ زیرا که مالک، نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود و نه در آنجایی که شتاب لازم است کندی دارد، و نه آنجا که کندی پسندیده است شتاب می گیرد.(بحار الأنوار مجلسی، ج۳۲، ص۴۱۴) در جنگ صفین، یاران امام علی(ع) در حال پیروزی بودند و هنگامی که مالک به قلب لشکر معاویه رسیده بود، یاران معاویه به نیرنگ، قرآن ها را بر سرِ نیزه کردند و یاران امام(ع) را به حکمیت قرآن فراخواندند و یاران ظاهر بین امام(ع) به ایشان گفتند که باید مالک برگردد و گرنه جان تو از جانب ما در خطر است! که امام(ع) مجبور شد مالک را برگرداند. سرانجام امام(ع) مالک را بعد از جنگ خوارج به استانداری مصر منصوب و عهدنامه معروف را برای او نوشت. مالک در سال ۳۹ هجری در منطقه ای به نام قُلزم توسط افراد معاویه در طی سفری که عازم مصر بود، برای تصدی حکومت مصر، در بین راه توسط دهقانی با شربت عسل زهرالود شهید شد. ثقفی در الغارات در اینباره می نویسد:   أَنَّ عَلِیاً(ع) لَمَّا بَعَثَ اَلْأَشْتَرَ إلَی مِصرَ وَالِیاً عَلَیهَا وَ..أَنَّ مُعَاوِیةَ لَمَّا بَلَغَهُ خَبَرُ اَلْأَشْتَرِ بَعَثَ رَسُولاً یتْبَعُهُ إِلَی مِصْرَ وَ أَمَرَهُ بِاغْتِیالِهِ فَحَمَلَ مَعَهُ شَرَابٌ فَاسْتَسْقَی اَلْأَشْتَرُ فَسَقَاهُ   هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را برای حکومت مصر اعزام کرد، جاسوسان معاویه این خبر را به او گزارش دادند و او شخصی را در پی مالک به منطقه قلزم فرستاد و به او دستور داد که او را غافلگیر کند. پس همراه او سمّی فرستاد که مالک اشتر را مسموم سازد، پس مالک نیز از آن سمّ خورد و بلافاصله به شهادت رسید.(الغارات ثقفی، ج۱، ص۲۶۴) معاویه بعدا به اطرافیان خود گفت:   أَلاَ وَ إِنَّ لِلَّهِ جُنُوداً مِنْ عَسَلٍ   بدانید که خداوند سربازانی از جنس زنبور عسل دارد!(الاختصاص شیخ مفید، ص۸۰) مالک سرانجام در همان مصر دفن شد. امام علی(ع) وقتی خبر شهادت مالک را شنیدند،   حَزِنَ عَلَیهِ حُزْناً شَدِیداً   به شدت اندوهناک و محزون و متأسف شدند. سپس به منبر رفتند و خطبه ای خواندند و بعد از منبر به منزل آمدند و بزرگان قبیله نخع به خدمت آن حضرت(ع) برای تسلیت آمدند. حضرت(ع) خطاب به آنان فرمود:   أَلاَ إِنَّ مَالِک بْنَ اَلْحَارِثِ قَدْ قَضَی نَحْبَهُ وَ أَوْفَی عَهْدَهُ وَ لَقِی رَبَّهُ فَرَحِمَ اَللَّهُ مَالِکاً لَوْ کانَ جَبَلاً لَکانَ فِنْداً وَ لَوْ کانَ حَجَراً لَکانَ صَلْداً لِلَّهِ! مَالِک وَ مَا مَالِک؟ وَ هَلْ قَامَتِ اَلنِّسَاءُ عَنْ مِثْلِ مَالِک؟ وَ هَلْ مَوْجُودٌ کمَالِک؟!   بدانید که مالک بن حارث، روزگار خود را به پایان برد و به پیمان خویش وفا نمود و به دیدار پرورگارش شتافت. خدا مالک را بیامرزد! اگر کوه می بود، قلّه ای دست نیافتنی و دور و بلند می نمود! و اگر سنگ می بود، صخره ای سخت می نمود! آفرین بر مالک! مالک که بود؟! آیا زنان، مانند مالک را می زایند؟! آیا در روزگار ما چون مالک هست؟!  سپس فرمود:   أَمَا وَ اَللَّهِ هَلاَکهُ قَدْ أَعَزَّ أَهْلَ اَلْمَغْرِبِ وَ أَذَلَّ أَهْلَ اَلْمَشْرِقِ   و اما به خدا سوگند که مرگ او اهل مغرب (شام) را عزت بخشید و مرگش اهل مشرق (عراق) را نابود کرد. و در آخر فرمود:   لاَ أَرَی مِثْلَهُ بَعْدَهُ أَبَداً   من دیگر بعد از مالک، مثل مالک را نخواهم دید.(بحار الأنوار مجلسی، ج۳۳، ص۵۹۱) و در نقلی دیگر در ادامه روایت فرمود:   رَحِمَ اَللَّهُ مَالِکاً! فَإِنَّ مَوتَهُ مِن مَصَائِبِ الدَّهرِ، أَنَّا قَدْ وَطَّنَّا أَنْفُسَنَا أَنْ نَصْبِرَ عَلَی کلِّ مُصِیبَةٍ بَعْدَ مُصَابِنَا بِرَسُولِ اَللَّهِ(ص) فَإِنَّهَا مِنْ أَعْظَمِ اَلْمُصِیبَاتِ   خدا مالک را رحمت کند! پس همانا مرگ مالک از مصیبتهای روزگار است. همانا ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا(ص) بر هر مصیبتی شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود.(الغارات ثقفی، ج۱، ص۲۶۴) در روایتی دیگر آمده که حضرت(ع) فرمود:   رَحِمَ اَللَّهُ مَالِکاً! کَانَ لِی کَمَا کُنتُ لِرَسُولِ اللّهِ(ص)   خدا مالک را رحمت کند! که مالک برای من چنان بود که من برای رسول خدا(ص) بودم.(شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۸) امام(ع) پس از ماجرای حکمیت در جنگ صفّین، در نامه ای خطاب به مالک اشتر نوشت:   أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّک مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَی إِقَامَةِ اَلدِّینِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ اَلْأَثِیمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ اَلثَّغْرِ اَلْمَخُوفِ   اما بعد! تو از کسانی هستی که پشت گرمی من در استوارسازی دین و سرکوبی غرور تبه کاران و نگهبانی مرزهای پر خطر به توست.(بحار الأنوار مجلسی، ج۳۳، ص۴۸۲) و حضرت(ع) در نامه ای خطاب به مردم مصر درباره مالک اشتر نوشت:   أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ وَجَّهْتُ إِلَیکمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اَللَّهِ لاَ ینَامُ أَیامَ اَلْخَوْفِ وَ لاَ ینْکلُ عَنِ اَلْأَعْدَاءِ حِذَارَ اَلدَّوَائِرِ أَشَدَّ عَلَی اَلْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ اَلنَّارِ وَ هُوَ مَالِک بْنُ اَلْحَارِثِ اَلْأَشْتَرُ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا فَإِنَّهُ سَیفٌ مِنْ سُیوفِ اَللَّهِ لاَ یأْتِی اَلضَّرِیبَةَ وَ لاَ کلِیلَ اَلْحَدِّ   اما بعد! من یکی از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در ایام خوف و هراس، نمی خوابد و در لحظات دشوارِ مقابله با دشمن، از نبرد روی بر نمی گرداند. کسی که بر تبهکاران فاجر، از شعله های آتش، سخت تر و سوزان تر است؛ یعنی مالک اشتر را! پس گوش به فرمان او باشید و در راه حق از او اطاعت کنید، چرا که مالک اشتر یکی از شمشیرهای برّان الهی است که نه کُند می شود و نه از اثر می افتد.(الاختصاص شیخ مفید، ص۸۰) معاویه هنگامی از شهادت مالک آگاه شد خطاب به مردم شام گفت:   أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ کانَ لِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) یدَانِ یمِینَانِ فَقُطِعَتْ إِحْدَاهُمَا یوْمَ صِفِّینَ وَ هُوَ عَمَّارُ بْنُ یاسِرٍ وَ قَدْ قُطِعَتِ اَلْأُخْرَی اَلْیوْمَ وَ هُوَ مَالِک اَلْأَشْتَرُ   علی بن ابی طالب(ع) دارای دو دست بود که یکی در صفین بریده شد و آن عمار بن یاسر بود و دیگری امروز که مالک اشتر است.(الغارات ثقفی، ج۱، ص۲۶۲) .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image