اخلاق /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

با توجه به عدم نياز خدا به عبادت ما حقيقت و فلسفهي عبادات چيست؟ وظيفه اصلي ما در برابر خداي بزرگ چيست؟


آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريع) براي عبادت است. خداوند مي‎فرمايد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامة همة انبيا و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد چرا که، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ پس همان خداوند از همه شما ها بي نياز است پس بي ترديد سود عبادت، به خود پرستندگان بر مي‎گردد. مرحوم علامه طباطبائي (ره) در تفسير آية وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ مي‎فرمايند: « اى تعالى انسان را آفريد تا پاداش دهد، و معلوم است كه ثواب و پاداش عايد انسان مى‏شود، و اين انسان است كه از آن پاداش منتفع و بهره‏مند مى‏گردد، نه خود خدا، زيرا خداى عز و جل بى نياز از آن است. و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعاليش مى‏باشد، انسان را بدين جهت خلق كرد تا پاداش دهد، و بدين جهت پاداش دهد كه اللَّه است. پس پاداش كمالى است براى فعل خدا، نه براى فاعل فعل كه خود خدا است، پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و كمالى است كه عايد انسان مى‏شود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن- كه رحمت و مغفرت و غيره باشد. و اگر براى عبادت غرضى از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتى كه از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مى‏شود در حقيقت غرض أقصى و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است» شهيد مطهري(ره) در بيان مفهوم عبادت مي‌فرمايند: «شناخت خداي يگانه به عنوان كاملترين ذات با كامل‌ترين صفات، منزه از هرگونه نقص و كاستي و شناخت رابطة او با جهان كه آفرينندگي و نگهداري و فيّاضيّت، عطوفت و رحمانيت است، عكس العملي در ما ايجاد مي‌كند كه از آن به «پرستش» (يا عبادت) تعبير مي‌شود. پرستش نوعي رابطة خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود، برقرار مي‌كند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود مي‌تواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است.» و نيز علامه طباطبايي(ره) در بيان حقيقت عبادت مي‌فرمايند: « حقيقت عبادت اين است كه بنده، خود را در مقام ذلت و عبوديت واداشته، رو به سوى مقام رب خود آورد. و همين، منظور آن مفسري است كه عبادت را به معرفت تفسير كرده، مى‏خواهد بگويد: حقيقتش آن معرفتى است كه از عبادت ظاهرى به دست مى‏آيد. پس غرض نهايى از خلقت همان حقيقت عبادت است، يعنى اين است كه بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده، به ياد پروردگار خود باشد، و او را ذكر گويد. از آن‌چه گفته شد نتيجه مي‌شود كه وظيفه اصلي ما چيزي خارج از هدف اصلي خلقت نيست كه آن عبارت است از عبوديت و بندگي کامل خداوند متعال. آنچه تصويري روشن‌تر و كامل‌تر از عبادت به دست‌ ما مي‌دهد، اين است كه بدانيم حس عبادت و پرستش با خمير مايه و سرشت انسان عجين شده است و «پرستش جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» مي‌رسد، گاهي انسان در ساية‌جهل يا انحراف به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوت‎ها كشيده مي‎شود. انبيا، براي ايجاد حس پرستش نيامده‎اند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزة فطري به مسير درست است. علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايند: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بالحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَوْثان الي عبادَتِهِ» خداوند، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق فرستاده تا بندگانش را از بت پرستي به خدا پرستي دعوت كند. بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت مي‎كند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد.» شهيد مطهري (ره) با تعابيري رسا و گويا در بيان چرايي عبادت آورده‎اند: «اگر ما عبادت كنيم، اين عبادت ـ كه مكرر هم هست و مخصوصاً در بارة نماز بيشتر صدق مي‎كند ـ براي چيست؟ براي اينكه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم و خدايي داريم. گاهي افرادي سؤال مي‎كنند فايدة نماز خواندن ما براي خدا چيست؟ براي خدا چه فايده‎اي دارد كه من نماز بخوانم؟ ديگري مي‎گويد: شما مي‎گوييد من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگي كنم؛ مگر خدا نمي‎داند كه من بنده‎اش هستم كه مرتب بروم آنجا بايستم اعلام بندگي كنم، تعظيم كنم، چاپلوسي كنم تا خدا يادش نرود كه چنين بنده‎اي دارد. پس عبادت كردن براي چيست؟ خير، نماز براي اين نيست كه خدا يادش نرود چنين بنده‎اي دارد، نماز براي اين است كه بنده يادش نرود خدايي دارد؛ نماز براي اينست كه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم، يعني چشم بينايي در بالاي سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ يادمان نرود به موجب اينكه بنده هستيم خلقت ما عبث نيست؛ بنده هستيم پس تكليف و وظيفه داريم.» ايشان در قسمت ديگري از اين كتاب آورده‎اند: «بوعلي سينا، اين فيلسوف بزرگ اسلامي، مي گويد: براي زندگي اجتماعي بشر ضرورت دارد كه خداي خودش را بشناسد و پس از شناسايي متوجه بشود كه از جانب آن خدا قانون عادلانه‌اي براي زندگي بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تكرار بشود تا هميشه انسان يادش باشد كه بنده است و خدايي دارد. وقتي كه اين تذكر و تلقين در روحش وجود داشت، جلو معصيت و گناه او را مي‌گيرد. مي‌خواهد ظلم كند، نماز مي‌آيد جلو چشمش مجسم مي‌شود، مي‌گويد كه تو اعلام عبوديت كردي، تو كه گفتي من رها نيستم (پس چرا مي‌خواهي ظلم كني؟) در اينجا چه قانوني دارد؟ مي‌گويد: «و فرضت عليهم بالعبادة المفروضه بالتكرير» به اين جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنين نيرويي پيدا بشود كه در اثر اين نيرو كه تجديد عهد با ايمان است دايماً ايمانش تجديد بشود و اين ايمان مانع گناه كردن بشود». با توجه به آن چه ذكر شد، مهمترين فلسفه عبادات كه در بين همة آنها مشترك است تسليم بودن در برابر خداوند و زنده نگهداشتن ذكر و ياد او در دلهاست. اما هر كدام از عبادات به طور خاص نيز داراي فلسفه و آثاري مي‌باشند كه در قرآن و روايات به برخي از آنها اشاره شده است؟ مثلاً قرآن دربارة نماز مي‌گويد: نماز انسان را از فحشاء و منكر باز مي‌دارد. در جاي ديگر مي‌فرمايد: نماز را براي ياد و توجه به من بپادار. و در دربارة روزه مي‌گويد: روزه بر شما واجب شد، تا آن كه اهل تقوا شويد. دربارة زكات مي‌گويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آن را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني. اما حديث: از ميان انبوه احاديث اين موضوع، تنها به چند جمله از يكي از سخنان امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه اشاره مي‌كنيم: «فرض الله الايمان تطهيراً من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عنِ الكِبر و الزكاة تسبيباً للرزق...» خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را به عنوان سبب سازي براي رزق و روزي و...» البته ضرورت و وجوب عبادت را عقل ما نيز درك مي‌كند؛ چرا كه پس از اعتقاد به وحدانيت خداوند و درك رابطه و نسبت بين خود و خدا، كه او خالق است و مولا و ما مخلوقيم و عبد؛ او مالك است و غني و ما مملوكيم و فقير، او عظيم است و قوي و ما حقيريم و ضعيف. عقل حكم مي‌كند كه خدا را به عنوان قدرت مطلق عالم و منشأ تمام خيرات و خوبي‌ها تعظيم نمائيم و او را بپرستيم و خاضعانه بر آستان او سرفرود آوريم. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image