سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

ریشه ها و زمینه های ظهور مکاتب سياسي فاشيسم و نازيسم در اروپاي غربي و زيادي خواهي هاي ارضي و سياسي آنها چیست؟


«مفهوم فاشیسم و نازیسم» فاشيسم: نام جنبشي است که در 1919 ميلادي به رهبري موسوليني در ايتاليا به راه افتاد و در سال 1922 ميلادي به قدرت رسيد و در اواخر جنگ جهاني دوم ( 1943م ) برافتاد. هدف فاشيسم برقراري دولت قدرتمندي است که در آن فقط يک حزب ـ حزب فاشيست ـ انحصار قدرت را در دست داشته باشد و يک رهبر با ويژگي هاي خردمندانه و با قدرت ديکتاتورانه بر آن حکومت کند. فاشيست هاي ايتاليا و آلمان سخت از تبليغات توده گير و ترور استفاده مي کردند و همين که به قدرت رسيدند از قدرت دولت براي از ميان برداشتن مخالفان و نظام قانوني استفاده کردند. نازيسم: عنواني است براي نظريه ها، روش ها و شکل حکومت آلمان در دوره آدولف هيتلر و نيز گاهي هم رديف و هم معناي فاشيسم براي رژيمها و نظريه هاي همانند، در ديگر کشورهاي جهان به کار مي رود. نازيسم داراي پيشينه تاريخي مثل بسياري از مکتب هاي مهم سياسي نيست و اصول نظري اين حزب آميزه اي از فاشيسم ايتاليا، ناسيوناليسم قديم آلمان و نژاد باوري و سنت ارتش سالاري پروسي بود. برنامه اين جنبش ، ايجاد يک آلمان قدرتمند ارتش سالار بود که مرزهاي خود را گسترش دهد و ملت هاي آلماني زبان را يگانه کند. اين حزب که بعد از جنگ جهاني اول ايجاد شد، در 1933م تا 1945م بر آلمان حکومت کرد. « ریشه ها و زمینه های ظهور این دو مکتب» ظهور اين مکاتب در ابتداي قرن بيستم ميلادي ریشه در عوامل متعددي دارد که به مهم ترين آنها اشاره مي گردد: 1. شرايط سياسي و اجتماعي اروپاي غربي آن زمان: بعد از جنگ جهاني اول، کشورهاي اروپايي دچار مشکلات و بحران هايي شدند و مي توان فاشيسم را از نظر اجتماعي، محصول بحران هاي اقتصادي و اجتماعي پس از جنگ جهاني اول دانست که با شکست در جنگ جهاني دوم از اعتبار افتاد. نازيسم هم به عنوان جنبشي عليه تسليم آلمان در 1918 و جمهوري و ايمار که هيتلر آن را مسئول پذيرش «پيمان ورساي» مي شناخت، آغاز شد. و در واقع عکس العملي به شکست ها و تحقير هاي جنگ اول جهاني بود و در سال 1930م بود که با رکود بزرگ اقتصادي آلمان و بيکاري همه گير، حزب نازي توانست پشتيباني توده اي به دست آورد. 2. ناتواني مکاتب ديگر غربي در حل مشکلات جامعه: فاشيسم و نازيسم به عنوان يک ايدئولوژي يا جنبش سياسي و يا دولت صاحب اقتدار، هنگامي ظاهر مي شوند که دولت ها و مکاتب ليبرال يا سوسياليستي به دليل شدت گرفتن بحران هاي اقتصادي ـ اجتماعي و بروز تناقض ذاتي تمدن مدرن، قادر به اداره معقول و خردگرايانه اوضاع نبودند. اساساً دولت فاشيستي، نمونه دولت استثنايي مدرن سرمايه سالاري امپرياليستي است که هنگام تعميق بحران جوامع امپرياليستي به منظور نجات آن دولت ها از مخمصه، با استفاده از قابليت هاي عظيم نژاد پرستانه و پرخاشگرانه تمدن مدرن فعال مي شود. اين مکاتب خود را کاراتر و برتر از مکاتب ليبرالي و سوسياليستي غربي در آن زمان مي دانستند و داعيه حل بحران ها و ايجاد پيشرفت و سروري براي جوامع خود را داشتند. ريشه اصلي زيادي خواهي هاي اين مکاتب به ماهيت آنها بر مي گردد. فاشيسم محصول توسعه نظري نژاد باوري و امپرياليسم اروپايي بود. مهم ترين اصلي که نازيسم به فاشيسم ايتاليا افزود، نظريه برتري نژاد آريايي و بويژه نمونه مردم آلمان، يعني نژاد «سرور» بود، که مي بايست بر ديگر نژادها فرمانروايي کند و اين را هيتلر « نظم نوين» جهاني مي خواند. به نظر او، نژاد سرور براي رشد خود به «فضاي حياتي» نياز دارد و اين فضا را بايد با زيان نژاد پستتر، که در اروپاي شرقي و مرکزي زيست مي کنند و با سرکوب کردن آنها به دست آورد. اين تفکرات و نظرات به نوعي از قانون ستيز براي زندگي و ماندگاري در خورترين، که داروينيسم اجتماعي است، تبعيّت مي کند. اين تفکرات و نظرات به مثابه شعله هاي آتشي است که وقتي هيزم هاي قدرت سياسي و نظامي بر آن نهاده شود، نتيجه طبيعي آن برافروخته شدن آتش زيادي خواهي هاي ارضي و تجاوز به ديگر کشورها و قتل ميليون ها انسان است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image