عدالت انوشیروان /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

لطفا در مورد انوشیروان کمی توضیح دهید؟ آیا پادشاه عادلی بوده است؟ داستان زنجیر عدالت او و خانه پیرزن در کنار قصر او چیست؟


با اطلاعات موجود از وضع دربار ساسانیان و انوشیروان باید گفت نسبت چنین گفتارى (خانه پیرزن) و تایید عدالت او قابل قبول و توجیه نیست، در اینجا مناسب است به گفتار یکى از نویسندگان معاصر درباره انوشیروان اشاره شود:انوشیروان کسرى به عدالت مشهور است ولى اگر نگاه بی طرفانه باوضاع اجتماعى ایران در زمان سلطنت وى بیفکنیم خواه و ناخواه ناچاریم این عدالت را یک «غلط مشهور» بنامیم. زیرا در زمان سلطنت انوشیروان عدالت اجتماعى بر مردم ایران حکومت نمى کرد و از مساوات و برابرى خبرى نبود. ملت ایران در آن تاریخ در یک اجتماع چهار طبقه اى بسر مى برد که محال بود بتواند از عدالت و انصاف حکومت بهره ‌مند باشد. درست مثل آن بود که ملت ایران را در چهار اتاق مجزا ومستقل جا بدهند و هر یک از این چهار اتاق را با دیوارى محکم تر از آهن، از اتاق دیگر جدا سازند. گذشته از شاه و خاندان سلطنتى که در راس کشور قرار داشتند، نخستین صف، صف «ویسپهران » بود که از صفوف دیگرملت به دربار نزدیکتر و از قدرت دربار بهره مندتر بود. طبقه ویسپهران از امیرزادگان و«گاه پور»ها تشکیل مى یافت.طبقه بعدی «اسواران » نام داشت. این طبقه باید از نجبا، اشراف و امراى نظام تشکیل می‌شد. طبقه سوم طبقه دهقانان بوند (منظور معنای امروزی دهقان نیست، بلکه این گروه) کار کتابت و دبیرى وبازرگانى و رسیدگى بامور کشاورزى و املاک را بعهده داشت. طبقه چهارم که از اکثریت مردم ایران تشکیل مى شدپیشه وران و روستاییان بودند،سنگینى این سه طبقه زورمند و از خود راضى بر دوش طبقه چهارم یعنى پیشه وران و روستاییان فشار مى آورد. پرداخت مالیات بر عهده این طبقه بود. کشت و کاربعهده این طبقه بود. رنج ها و زحمت هاى زندگى را این طبقه مى کشید و آن سه طبقه دیگر که از دهقانان و اسواران و ویسپهران تشکیل مى یافت، لذت هاى زندگى یعنى دسترنج طبقه چهارم استفاده مى کرد. میان این چهار طبقه دیوارى از آهن و پولاد بر پا بود که مقدورنبود بتوانند با هم بیامیزند. اصلا زبان یکدیگر رانمى فهمیدند. اگر از طبقه ویسپهران پسرى دل به یک دختر دهقانى یا دخترى از دختر اسواران مى بست ازدواجشان صورت پذیر نبود. انگار این چهار طبقه، چهار ملت از چهار نژاد جداگانه بودند که در یک حکومت زندگى مى کردند ... فکر کنید آن کدام عدالت است که مى تواند بر این ملت چهار اشکوبه به یک سان حکومت کند. این طبقه بندى در نفس خود بزرگترین ظلم است.این خود نخستین سد در برابر جریان عدالت است تا این سد شکسته نشود و تا عموم طبقات به یک روش و یک ترتیب به شمار نیایند،تا ویسپهران و پیشه وران دستِ برادرى به هم نسپارند و پنجه دوستى همدیگر را فشار ندهند محال است از عدالت اجتماعى و برابرى در حقوق عمومى به یک میزان استفاده کنند. در حکومت ساسانیان حیات اجتماعى بر دو پایه «مالکیت » و «فامیل » قرار داشت. ملاک امتیاز در خانواده ها لباس شیک و قصر مجلل و زن‌هاى متعدد و خدمتگذاران کمر بسته بود. داشتن کلاه و کفش زرین علامتِ بزرگى و عظمت بود. طبقات ممتاز یعنى مؤبدان و ویسپهران در زمان ساسانیان از پرداخت مالیات و خدمت در نظام مطلقا معاف بودند. پیشه وران زحمت مى کشیدند، پیشه وران به جنگ مى رفتند، پیشه وران کشته مى شدند و در عین حال نه از این همه رنج وفداکارى تقدیر مى شدند و نه در زندگى خود روى آسایش و آرامش مى دیدند. تحصیل علم و معارف ویژه مؤبدان و نجبا بوده، بر طبقه چهارم حرام بود که دانش بیاموزد و خود را جهت مشاغل عالیه مملکت آماده بدارد. حکیم ابو القاسم فردوسى در شاهنامه خود حکایتى از «کفشگر» و «انوشیروان » دارد که خیلى شنیدنى است. در شاهنامه چنین آمده است: بشاه جهان گفت بو ذرجمهر که اى شاه با داد و با راى و مهر سوى گنج ایران دراز است راه تهیدست و بیکار مانده سپاه بدین شهرها گرد ما،در کس است که صد یک ز مالش سپه را بس است ز بازارگانان و دهقان درم اگر وام خواهى نگردد دژم بدان کار شد شاه همداستان که داناى ایران بزد داستان فرستاده اى جست بو ذرجمهر خردمند و شادان دل و خوبچهر بدو گفت از ایدر دو اسبه برو گزین کن یکى نام بردار گو ز بازارگانان و دهقان شهر کسى را کجا باشد از نام بهر ز بهر سپه این درم وام خواه بزودى بفرماید از گنج شاه فرستاده بزرگمهر در میان دهقانان و بازرگانان شهر مرد کفشگرى را پیدا کرد که پول فراوان داشت. یکى کفشگر بود موزه فروش بگفتار او پهن بگشاد گوش درم چند باید بدو گفت مرد دلاور شمار درم یاد کرد چنین گفت کى پر خرد مایه دار چهل مر درم،هر مرى صد هزار بدو کفشگر گفت کاین من دهم سپاسى ز گنجور بر سر نهم بیاورد قپان و سنگ و درم نبد هیچ دفتر بکار و قلم کفشگر با خوشرویى و رغبت ثروت خود را در اختیار فرستاده بزرگمهر گذاشت. بدو کفشگر گفت اى خوب چهر نرنجى بگویى به بو ذرجمهر که اندر زمانه مرا کودکیست که آزار او بر دلم خوار نیست بگویى مگر شهریار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان که او را سپارم به فرهنگیان که دارد سرمایه و هنگ آن فرستاده گفت این ندارم برنج که کوتاه کردى مرا راه گنج فرستاده به کفشگر وعده داد که استدعاى او بوسیله بزرگمهر بعرض انوشیروان برسد.و بزرگمهر هم با آب و تاب بسیار تقاضاى کفشگررا که اینهمه درهم و دینار بدولت تقدیم داشته بود در پیشگاه شاه معروض داشت و حتى خودش هم خواهش کرد: اگر شاه باشد بدین دستگیر که این پاک فرزند گردد دبیر ز یزدان بخواهد همى جان شاه که جاوید باد و سزاوار گاه اما انوشیروان بیرحمانه این تقاضا را رد کرد و در پاسخ چنین گفت: بدو شاه گفت اى خردمند مرد چرا دیو چشم ترا خیره کرد برو همچنان باز گردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و در چو بازارگان بچه،گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر چو فرزند ما بر نشیند به تخت دبیرى ببایدش پیروز بخت هنر باید از مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش بدست خردمند مرد نژاد نماند بجز حسرت و سرد باد شود پیش او خوار مردم شناس چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس و دست آخر گفت که دولت ما نه از این کفشگر وام مى خواهد و نه اجازه مى دهد که پسرش به مدرسه برود و تحصیل کند زیرا این پسر، پسر موزه فروش است یعنى در طبقه چهارم اجتماع قراردارد و «پیروز بخت » نیست در صورتی که براى ولیعهد ما دبیرى «پیروز بخت » لازم است. آرى بدین ترتیب پسر این کفشگر و کفشگران دیگر و طبقاتى که در صف نجبا و روحانیون قرار نداشتند حق تحصیل علم وکسب فرهنگ هم نداشتند. البته به نظر می‌رسد: انوشیروان در مقایسه با پادشاهان دیگر ساسانى و غیر ساسانى که مردم را با شکنجه و عذاب هاى گوناگون مى کشتند، عادل به حساب می‌آمده است. آنچه مسلم است این که کسرى انوشیروان دیوان عدالتى بوجود آورده بود و تا حدودى که مقتضیات اجتماعى و طبقاتی آن زمان اجازه مى داد به داد مردم مى رسید.آن‌چه برای مورخان و اندیشمندان، سوال ایجاد نموده این است که: چگونه این داستان از لابلاى تاریخ ساسانیان که پر از مدیحه سرائى و تمجیدهاى آنچنانى است نقل شده، و فردوسى که معمولا افسانه پرداز آنان بوده و گاهى بگفته خودش کاهى را به کوهى جلوه مى داده چگونه این داستان را با این آب و تاب نقل کرده؟ گویا او این بیدادگرى را عین عدالت دانسته که آن را در کتاب خود به نظم درآورده است! و شاید-چنانچه بعضى احتمال داده اند-هدف فردوسى نیز همین افشاءگرى بوده که از این دروغ مشهور پرده بردارد و عدالت دروغین انوشیروان را بر ملا سازد! .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image