مقدس اردبیلی-شیخ حر عاملی /

تخمین زمان مطالعه: 31 دقیقه

لطفا یک بیوگرافی از حرعاملی و مقدس اردبیلی مرقوم فرمایید.


زندگی نامه حر عاملی:شیخ محمد بن حسن حُرّ عاملی در سال 1033 ق در روستای «مشغره» از توابع جبع چشم به جهان گشود. صاحب اعیان الشیعه دربارة این منطقه می‌نویسد: «جبع یکی از مراکز مهم جبل عامل است که شخصیتهای ارزنده‌ای همچون شیخ بهایی و شهید ثانی، تحویل جامعه اسلامی داده است».[1] دیاری که شیخ حُرّ عاملی در آن چشم به جهان گشود یکی از سرزمینهای تشیع و عالم پرور است که تشیع آن ریشه در تبعید ابوذر دارد. شیخ حُرّ عاملی در امل الآمل در این باره می‌نویسد: «هنگامی که در زمان عثمان ابوذر به شام تبعید شد و مدتی در آنجا ماند گروه زیادی در آن سامان شیعه شدند. سپس معاویه او را به روستاها تبعید کرد و او به جبل عامل آمد و از آن روز مردم به تشیع رو آوردند».[2] گذشته از این، قاضی نورالله شوشتری می‌افزاید: «... هیچ قریه‌ای از آن نیست که جمعی از فقها و فضلای امامیه در آنجا نباشند».[3] گویا دست تقدیر روزگار بر آن بود که او در یکی از بهترین نقاط معنوی و از میان بهترین خاندان پا به عرصة گیتی نهد. در محضر معرفت هیچ کس منکر این مسأله نیست که وراثت در شکل‌گیری شخصیت کودک بی‌تأثیر نیست و خانواده اولین کلاس درس زندگی است. شیخ حر پاکی و لطافت را تنها از یک سو به ارث نبرده بود. مادرش طلایه دار زهد و تقوا به شمار می‌رفت بلکه در زمرة ادیبان و فاضلان زمان خود و دارای مرتبه بلندی بود. آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی (ره) در سجع البلابل دربارة خانوادة مادر شیخ می‌نویسد: «مادر بزرگوار حُرّ عاملی دختر علامه شیخ عبدالسلام فرزند حُرّ است که دختری فاضل و ادیب بود.» شیخ حُرّ دربارة پدر بزرگ مادری خود می‌نویسد: «او دانشمندی عظیم الشأن و بلند پایه و زاهدی عابد و پارسا و فقیهی حدیث‌دان و مورد اعتماد بود که زهد و عبادت هیچ کس به اونمی‌رسد. او در فقه و ادبیات عرب استادی زبردست بود».[4] گذشته از زهد و پارسایی پدر بزرگ مادری‌اش که همراه شیر مادر زاهدش به او به ارث رسیده بود شیخ حُرّ از پدر بزرگ پدری خود نیز شهادت را چون سر سلسله این خاندان حُرّ بن یزید ریاحی به ارث برده بود. شهید شیخ علی فرزند محمد حُرّ عاملی مشغری پدر بزرگ شیخ حُرّ عاملی است. شیخ حُرّ عاملی دربارة پدربزرگ ادیب و دانشمندش می‌نویسد: «او عالمی فاضل بود و عابدی ستوده کردار و عظیم الشأن و شاعر کارآزموده و ادیب. تحصیلاتش نزد شیخ حسن (مؤلف کتاب معالم) و سید محمد (مؤلف مدارک) و دیگر استادانش صورت گرفت... نویسندگان ریاض العلماء و روضات الجنات، نجوم السماء و دیگر فرهنگ‌های رجال از او تجلیل کرده و نوشته‌اند که بر اثر مسمومیت شهید شد.»[5] از این شهید بزرگ چهار فرزند بر جای ماند. 1. شیخ حسین که دارای فضل و دانش و شیوا گویی و شاعر و فردی شایسته بود. 2. شیخ محمد که به گفتة شیخ حر عاملی فاضلی دانشمند و محققی دقیق و حافظ قرآن و عابد و شاعری کارآزموده و ادیب و شخصی مورد اطمینان بود. 3. شیخ حسن (پدر بزرگوار شیخ حُرّ عاملی) که شیخ حُرّ دربارة ویژگیهای این پدر فرزانه و عالم خود می‌نویسد: «او دانشمندی فاضل و زبردست و ماهر و شایسته و ادیب و فقیه و مورد اعتماد بود. وی حافظ قرآن و آشنا به رشته‌های علوم عربی و فقه و ادب بود.مردم در مسائل فقهی بویژه مسائل ارث به او مراجعه می‌کردند.»[6] تحصیلات حضرت آیت الله مرعشی نجفی نام علما و دانشمندانی که شیخ حُرّ در محضر آنان زانوی ادب زده و در دروس مختلف از آنان کسب فیض نموده یا مفتخر به گرفتن اجازة نقل روایت شده است در مقدمة کتاب اثبات الهداة به رشته تحریر درآورده است؛ که به طور فشرده به آن اشاره می‌شود. 1. علامه شیخ حسن حر عاملی (پدر بزرگوارش) که در محضر او درس خوانده و از او روایت نقل کرده است. 2. علامه شیح محمد حُرّ (عموی او) علاوه بر درس فراگیری، از او روایت نقل می‌کند. 3. علامه شیخ عبدالسلام (جد مادری). 4. علامه شیخ علی فرزند محمود مشغری عاملی. 5. علامه شیخ زین الدین فرزند محمد بن حسن فرزند شهید ثانی. 6. علامه شیخ حسین فرزند حسن بن ظهیر الدین عاملی ظهیری. 7. علامه سید حسن حسینی عاملی. 8. علامه شیخ عبدالله فوشی حُرّ. 9. علامه مجلسی (ره) که مشهورترین و بزرگترین استادان شیخ حُرّ عاملی بوده و غواص دریاهای اخبار و احادیث شمرده می‌شود. شیخ حُرّ در موارد زیادی در کتاب امل الآمل تصریح کرده که از مرحوم مجلسی حدیث نقل کرده است. 10. فیض کاشانی (ره) که زینت فقهای حدیث شناس و الگوی سالکان است. تصریح به نام وی را به خط برخی از شاگردان او دیده‌ام. 11. علامه مولی محمد طاهر فرزند محمد حسن شیرازی نجفی، نویسنده کتابهای مشهور مثل «حجة الاسلام در شرح تهذیب الاحکام» و «حکمة العارفین» و «فوائد الدینیه در حکماء صوفیه» و غیر اینها. شیخ حر به شاگردی نزد این استاد در کتاب امل الآمل تصریح کرده است. 12. علامه شیخ علی مؤلف «الدر المنثور» از نوادگان شهید ثانی. 13. علامه سید علی فرزند علی موسی عاملی. 14. علامه محقق آقا حسین خوانساری، شارح کتاب دروس. 15. علامه سید هاشم بحرانی، صاحب تفسیر البرهان. 16. علامه مولا محمد کاشانی مقیم قم. آثار ماندگار 1. جواهر السنیه در نخستین گام ودر اولین تجربة نگارشی به جمع‌آوری احادیث قدسی که همان کلام خداوند متعال است، می‌پردازد و چند سالی را در تدوین این احادیث به صورت کتابی مستقل می‌کوشد. او در تنظیم این اثر گرانبها نخست به قول پروردگار پیرامون انبیا ـ از حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ تا خاتم مرسلین ـ صلّی الله علیه و آله ـ و سپس احادیث مربوط به ائمه اطهار رو می‌کند و در خاتمه کتاب را با احادیث اخلاقی (در تاریخ 1056)[7] به پایان می‌رساند شیخ حر عاملی در قسمتی از مقدمه آن می‌نویسد: «... البته اینها در میان علما، به احادیث قدسی معروف هستند هر چند من پیشتر ندیده بودم که آنها را در یک کتاب جمع و نشر کرده باشند. از همین رو علاقه‌مند شدم به اینکه نخستین کسی باشم که آنها را در یک کتاب جمع کرده است ، ...»[8] 2. صحیفه ثانیه شیخ حُرّ عاملی در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «صحیفه سجادیه کامل که قمستی از دعاهای امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ را در بر دارد به مهمات دین و دنیا مربوط است. من به خاطر علاقه‌ای که برای جمع و ترکیب این دعاهای پراکنده و متفرق داشتم در صحیفه دوم سایر دعاهای آن حضرت را که علمای بزرگوار نقل کرده‌اند، گرد آوردم. پس بر شما باد که این صحیفه شریف را با اولی همراه داشته، آنها را تلاوت کنی.»[9] «محدث جزایری در اول شرح ملحقات صحیفه می‌نویسد باید جمع احادیث قدسی را (برادر قرآن) و صحیفه ثانیه را (خواهر قرآن) نام نهاد.»[10] شیخ حُرّ دفتر نگارش خود را با «کلام خدا» و دعای «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ» آغاز کرد و از آن پس ده‌ها کتاب ارزشمند را به جامعة شیعی تحویل داد که حتی معرفی اختصاری هر یک در این مقال نمی‌گنجد. نکته‌ای که در بیشتر آثار شیخ حُرّ دیده می‌شود تقسیم بندی فصلها و بخشهای آنهاست که به عدد معصومین یا ائمه اطهار به دوازده یا چهارده قسمت فصل بندی و تقسیم نموده است. این امر نشان از عشق و علاقة او حتی به عددی است که یادآور وجود آن بزرگواران است. 3. الایقاظ من الهجعة برهان علی الرجعة شیخ آقا بزرگ درباره این کتاب می‌نویسد: شیخ در امل الآمل می‌گوید: «این کتاب حاوی بیش از ششصد حدیث و شصت و چهار آیه و ادله بسیاری از قدما و متأخرین و جواب شبهات در این موضوع است.» «شیخ حُرّ در سال 1075 نگارش این کتاب را به اتمام رساند».[11] 4. خلق الکافر شیخ آقا بزرگ می‌نویسد: «... (مؤلف در این کتاب) آنچه در زمینة خلقت کافر به ذهنش رسیده است به رشته تحریر در آورده است ... در آن به ذکر احادیثی پرداخته است که نهی از بحث در قضا و قدر و امر به تکلم در مسأله بداء شده است.»[12] 5. الفوائد الطوسیه شیخ حر در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «این کتاب پاسخ برخی از احادیث مشکل و دُرّهای تحقیق بعضی از مسائل پیچیده‌ای است که اهل علم و کمال در زمان اقامتم در طوس سؤال نموده‌اند...»[13] 6. بدایة الهدایة شیخ حُرّ عاملی پیرامون انگیزه نگارش این کتاب می‌نویسد: «گروهی از برادران مؤمن که خواهان حق و حقیقت بودند از من درخواست کردند تا در حد توان احادیث مربوط به واجبات و محرمات را جمع‌آوری نمایم و در مواردی جزئی مستحبات و مکروهات ومباحات برگرفته از روایات ائمه اطهار در این زمینه به طور خلاصه آورده شود و ...»[14] 7. امل الآمل شیخ در جلد دوم این کتاب (ص 370) انگیزه نگارش این اثر را رؤیایی ذکر می‌کند که در سال ورود به مشهد (1073 ه‍ .ق) دیده است. او به دلیل مشاغل بسیار 23 سال بعد، آن را به رشته تحریر در می‌آورد. در این باره نوشته‌اند: شروع تألیف این کتاب سال 1096 ه‍ ق. و پایانش اول جمادی الثانی 1097 بوده است. شرح حال علمای جبل عامل که شیخ در این کتاب نگاشته 209 نفر و از علمای غیر جبل عامل 1110 نفر است».[15] 8. اثبات الهداة این کتاب در اثبات نبوت و امامت و بیان معجزات پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ، از آثار شیرین و خواندنی است که در 7 جلد به چاپ رسیده و برخی از جلدها به همت حجة الاسلام نصر الهی و برخی دیگر به قلم فقیه فرزانه حضرت آیت الله جنتی ترجمه شده است. شیخ در مقدمه کتاب می‌نویسد: «من به کتابی که در این باب کافی باشد و آنچه را عقلا به گرد آوردنش علاقه‌مندند ... دست نیافتم بلکه دیدم این مطالب در وادی پراکندگی پنهان مانده و کسی که بخواهد بر آنها مطلع شود محتاج به صرف وقت زیادی است». 9. هدایة الاُمّه شیخ حر در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «... این کتابی است حاوی احکامی که برای هر فرد ضرورت دارد... این کتاب را به خاطر پاسخگویی و درخواست گروهی از برادران دینی به رشته تحریر درآورده‌ام ...»[16] دیگر کتابهای شیخ حر عاملی عبارتند از: ــ تعلیقه‌ای بر کتاب مزار تألیف علامه نسب شناس مرحوم سید شرف الدین علی حسینی مرعشی حائری (متوفای 1316 ق). ــ کتاب الفصول المهمة فی اصول الائمة. دربردارندة قواعد کلی که ازائمه ـ علیهم السّلام ـ دربارة اصول دین و فروع دین و طب و اصول فقه و غیره وارد شده و بیش از هزار باب است و به چاپ رسیده است. ــ کتابی در رد صوفیه، یکهزار حدیث موجود در آن به طور عام یا خاص در رد صوفیه است. ــ کتاب اجازات: در بردارندة انبوه اجازه‌های پیشینیان است. ــ کتاب کشف التعمیه فی حکم التسمیه: پیرامون نامیدن حضرت مهدی به نام اصلی اوست که همنام پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. ــ کتابی در اثبات اینکه نماز جمعه واجب عینی است (در رد نظر علامه محمد ابراهیم نیشابوری). ــ کتاب نزهة الاسماع فی الاجماع: اقسام و احکام اجماع در آن بیان شده است. ــ کتابی در اثبات متواتر بودن قرآن. ــ کتابی در رجال. ــ کتابی در احوال اصحاب شایسته و ستایش شده پیامبر و ائمه ـ علیهم السّلام ـ . ــ کتابی دربارة منزه بودن امامان معصوم از فراموشی و سهو. ــ کتابی در ردّ نظرات اهل سنّت. ــ وصیت به پسرش علامه شیخ محمد رضا (به شیوة کشف المحجّة علامه سید بن طاووس). ــ کتابی پیرامون زیارتگاهها و زیاتنامه‌ها. ــ کتابی در اخلاق: کتاب طهارة الاعراق ابن مسکویه را شرح داده و روایاتی که از ائمه اطهار وارد شده بر آن افزوده است. ــ کتاب در ابطال مسأله عمومیت داشتن «حدیث منزلت». ــ دیوان امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ که اشعار امام را گردآوری و به ترتیب حروف تنظیم کرده است (در بمبئی چاپ شده است). ــ حاشیه بر کتاب کافی مرحوم کلینی. ــ حاشیه برکتاب «من لا یحضره الفقیه» مرحوم شیخ صدوق. ــ حاشیه بر کتاب تهذیب شیخ طوسی (ره). ــ حاشیه بر استبصار شیخ طوسی (ره). ــ رساله‌ای در مناظرة خود با بعضی از علمای اهل سنت در سفر حج. 10. وسائل الشیعه اما کتابی که شیخ حُرّ را با آن و آن را با شیخ حُرّ می‌شناسیم کتاب گران سنگ «وسائل الشیعه» است. این اثر یکی از کتابهای مرجع در زمینه احادیث اهل بیت است که از اعتبار و اعتماد خاصی در میان کتابهای حدیثی برخوردار است. در این کتاب، نویسنده روش خاص خود را بکار برده و احادیث فقهی که فقها در استنباط احکام شرعی بدان نیازمندند و بر آنها تکیه می‌زنند جمع‌آوری کرده است و شمار آنان به بیست هزار حدیث می‌رسد که شیخ حر از مصادر و کتب معتبر شیعه چون اصول کافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب و کتب دیگر که شمار آنها به هفتاد منبع و مأخذ می‌رسد جمع‌آورده است. شیخ حُرّ کتاب را با احادیثی در مقدمه عبادات افتتاح کرده و سپس بر طبق کتب فقهی آن را از بحث طهارت تا مبحث بیان دیه‌ها تقسیم بندی نموده است. شیخ حُرّ دو سوم این کار بزرگ را در زادگاهش «مشغر» به رشته تحریر در آورد و در سال 1088 در مشهد مقدس آن را به اتمام رساند. این سال برای شیخ سال پرکار و پربرکتی محسوب می‌شد. چرا که در این سال «فهرست وسائل الشیعه» را نیز تدوین نمود. این موضوع که شیخ سه بار این کتاب را از نظر گذرانده و به نگارش درآورده است از نکته‌هایی است که سزاوار است هر محقق و نویسنده آن را فرا روی خویش قرار دهد. در بیان جایگاه این کتاب همین بس که از روزی که این سرچشمه به نگارش در آمده منبع و مأخذ تمام مجتهدان و کتاب مرجع عالمانی است که آخرین مرحلة رسیدن به قلة اجتهاد را طی می‌کنند. بر این کتاب از سوی بزرگان تعلیقه های بسیاری نگاشته شده که شاید شیخ حُرّ خود نخستین کسی است که برای ابهام زدایی پیرامون برخی از مطالب آن پیشقدم شده است و «تحریر وسائل الشیعه و تحجر مسائل الشریعه» نامی است که شیخ حُرّ عاملی بر شرح وسائل الشیعه نهاده است. محل تدریس و شاگردان شیخ شیخ حر تنها مرد تتبع، تحقیق و نگارش نبود بلکه در تدریس و تربیت شاگردان از مردان موفق زمان خود به شمار می‌رفت. محل تدریس او در مشهد مقدس، صحن حضرت ثامن الائمه بود. گرچه به درستی از عدد شاگردان شیخ اطلاعی در دست نیست، از مکان و گفتار هم عصران شیخ اینچنین به نظر می‌آید که درس شیخ یکی از باشکوه‌ترین کلاسهای درس در عصر وی بوده است . از شمار بسیار شاگردان و آنان که از شیخ حر روایت نقل کرده‌‌اند می‌توان به افراد ذیل اشاره کرد: 1. شیخ مصطفی حویزی فرزند عبدالواحد بن سیار حویزی. 2. دو فرزندش شیخ محمد رضا و شیخ حسن. 3. سید محمد حسینی أعرجی فرزند محمد باقر. 4. سید محمد فرزند محمد بدیع رضوی. 5. مولا محمد فاضل مشهدی فرزندی محمد مهدی. 6. سید محمد موسوی عاملی فرزند بن علی بن محیی الدین. 7. مولا محمد صالح فرزند محمد باقر قزوینی مشهور به (روغنی). 8. مولا محمد تقی عبدالوهاب استرآبادی مشهدی (متوفی 1058 ه‍ . ق.). 9. مولا محمد تقی دهخوار قانی قزوینی. 10. سید محمد بن احمد حسینی گیلانی. 11. مولا حسن بن محمد طاهر قزوینی طالقانی. 12. سید نورالدین جزایری (متوفی 1158 ه‍ . ق). 13. محدث مولا محمد صالح هروی. 14. حاج محمود میمندی. 15. شیخ محمود بن عبدالسلام المَعْنی.[17] 16. علامه مجلسی (صاحب بحار الانوار). 17. شیخ ابوالحسن بن محمد النباطی العاملی. 18. سید محمد بن زین العابدین موسوی عاملی. هجرت چهل سال از عمر پربار شیخ حر عاملی می‌گذشت که او برای زیارت مرقد مطهر امام هشتم ـ علیه السّلام ـ از «مشغر» عازم «مشهد» شد. اما چیزی نگذشت که با واقعیتهای جامعه آن روز تشیع در ایران روبرو گشت. شیخ حُرّ با آنکه از واژة شاه و شاهی نفرت داشت و عزلت و ریاضت را بر حضور و ریاست ترجیح می‌داد، در حساس‌ترین برهة تاریخ تشیع به دیگر عالمان شیعه اقتدا کرد و با پذیرفتن برخی مسئولیتهای اجتماعی در حساس‌ترین نقطة ایران (خراسان) که درمعرض تهاجم ازبکها و اهل تسنن هم مرز ایران بود دَین خود را در صحنة سیاست نیز به تشیع ادا کرد. پذیرفتن مقام شیخ الاسلامی از سوی شیخ حُرّ به ماجرای سفرش به اصفهان باز می‌گردد که او از طرف علامه مجلسی به دیدار کاخ شاه رفته بود. «شیخ حُرّ در مجلس شاه سلیمان بدون اجازة شاه در بالای مجلس و نزد شاه نشست به طوری که بین او و شاه یک متکا بیش نبود. شاه پس از نشستن رو به شیخ کرد و گفت: به من گفته‌اند تو از علمای جلیل و بزرگ عرب محمد بن حسن حُرّ عاملی هستی حال به من بگو «فاصلة میان حر و خر چقدر است»؟ شیخ بی‌درنگ (به شوخی) گفت: «یک متکا»! شاه از شجاعت و حاضر جوابی شیخ یکه خورد.[18] مؤلف کتاب گنجینه آثار قم می‌نویسد: «بعد از گفتگو با شاه سلیمان و قضیه آنچنانی علمای اصفهان که پی به مدارج علمی او بردند، شاه سلیمان در مقام استمالت از وی برآمد، او را برای توطن در اصفهان دعوت کرد و شیخ علاقه خود را به اقامت در جوار ثامن الائمه اعلام داشت. بنابراین شیخ را قاضی القضات خراسان گردانید و با تجلیل روانه ساخت.»[19] وفات شیخ حُرّ عاملی این فرزانه روزگار سرانجام در بیست و یکم ماه رمضان 1104 در هفتاد و یک سالگی چشم از جهان فرو بست و در زیر گنبد حضرت (رضا)، کنار منبر، برادرش شیخ احمد صاحب الدرالمسلوک با هزاران نفر دیگر بر جسم مطهرش نماز گذارد و جسم مطهرش در ایوانِ حجره‌ای از حجره‌های صحن شریف امام رضا ـ علیه السّلام ـ جنب مدرسه‌ میرزا جعفر به خاک سپرده شد.[20] و مرقدش در کنار حرم رضای آل محمد واسطة بین مردم و پیشوای هشتم شیعیان گشت. سلام بر او روزی که در «مشغر» معبر نور، چشم به جهان گشود. و روزی که در «مشهد» قبلة نور، چشم از جهان فرو بست. پی نوشتها:[1] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 199. [2] . همان، ج 1، ص 13. [3] . مجالس المؤمنین، ج 1، ص 177. [4] . امل الآمل، ج 1، ص 107. [5] . شهیدان راه فضیلت، ص 330. [6] . امل الآمل، ج 5، ص 65. [7] . در خصوص اتمام این کتاب به الذریعه، ج 1، ص 271، رجوع شود. [8] . جواهر السنیه، ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، ص 5. [9] . الصحیفه الثانیه السجادیه، ص 5. [10] . الذریعه، ج 1، ص 271. [11] . الذریعه، ج 2، ص 506. [12] . الذریعه، ج 7، ص 246. [13] . الفوائد الطوسیه، ص 6. [14] . بدایة الهدایة ولب الوسائل، ج 1، ص 1. [15] . ریاض العلماء، ج 5، ص 75. [16] . هدایة الامّه، ص 4. [17] . اهل «مَعن» از توابع بحرین. [18] . اعیان الشیعه، ج 9، ص 167. [19] . گنجینة آثار قم، عباس فیض، ص 248. [20] . سجع البلابل، ج 1، مقدمه.منبع : سایت اندیشه قم------------------------------------------------------------------------------------------------- زندگی نامه مقدس اردبیلی: شرحی کوتاه بر زندگی مرحوم مقدس اردبیلی شیخ جلیل، عالم ربانی احمد بن محمد اردبیلی مشهور به مقدس اردبیلی از مادری سیده و از پدری روحانیدر روستیی به نام(نیار) از توابع شهر اردبیل دیده به جهان گشود و در دامان خانواده ی پاک و متدین پرورش یافت. تاریخ دقیق ولادت او وعلوم نیست ولی در تاریخ 993ه.ق دیده از جهان فرو بست و در جوار امیر المومنین(ع) به خاک سپرده شد. معاصران و شاگردان مقدس اردبیلی مقدس اردبیلی با میرزا محمد استر آبادی و شیخ بهائی معاصر بوده و با هم می زیسته اند. و افرادی نیز چون صاحب کتاب مدارک(یت الله سید محمد) و صاحب عالم الاصول شیخ حسن بن زین الدین و مولی عبد الله شوشتری و امیر فیض الله تفرشی امیر علام از شاگردان او محسوب شده و شاگردی او را نموده اند و او نیز اجازه رویت داشته و به مرحله اجتهاد رسیده اند. آواره یار هوا پاک و ملایم و بهشتی و دل انگیز بود. باد مرطوب و سردی می وزید. چشمه ساران، دریاچه ها، آبگیرها، کوهها، باغها در افقهای نه چندان دوری مقدس را محسور زیبایی خود کرده بود. چه بیدستانهای زیبا و بزرگی بر دو سوی جویبارهای زلال سایه افکنده بود و چه شاخه سارانی که افشان خود را در ایینه آب رها کرده بودند. مقدس از کنار جویباری به راه افتاد. او نه به دنبال زیبایی های بهشت بلکه به دنبال محبوب دلش بود. او را می جست تا چشمهایش را به جمال آن جام جهان روشن نماید. چقدر عاشق دلواپس آن چهره اهورایی بود. مشتاقانه به راه افتاد و به سمت زیباترین مقصد روان بود بعد از مدتی به عده ای رسید که بر کنار آبگیری بر تختهای زمردین نشسته و غرق در صفای محبت همدیگر بودند. مبهوت ایستاده وسلام کرد وبعد سوال نمود: قصد دیدار مولا و سرور عالمیان حضرت محمد(ص) را دارم، راهنماییم کنید. یکی از آنان به پیشواز آمد و مقدس را به قصری از نور هدایت کرد. قصر در جنگلی انبوه و فشرده زیر درختان تناور و پرسایه همانند نگینی می درخشید. مقدس از میانه کوهساری گذشت و به جنگل رسید از سمت جنگل بوی طراوت بهاری می آمد و چه لطفی داشت. لحظه های ناب و عرفانی بود. مقدس تا لحظاتی دیگر چشم به زیباترین چهره جهان می گشود، از چند غرفه ای گذشت و عاقبت به غرفه ای رسید که بهترین بنده خدا در آن بر اریکه ای تکیه زده بود و در کنارش حضرت موسی جلوس کرده بود، مقدس تا وارد شد سلام کرد. پیغمبر(ص) تفقدش نمود و در نزد خود جایش داد. - بنشین فرزندم! مقدس محو در ابهت و جلال و عظمت حضرت رسول(ص) قلبش به تپیدن افتاده اما ناگهان حضرت موسی(ع) به حرفش کشانده و از رسول الله درباره اش سوال فرمود: - این مرد کیست یا رسول الله؟ لبخندی زیبا و ملیح رسول الله نشان از افتخار و مباهتشان به مقدس بود، لبخندی زد و فرمود: - از خود او سوال کن ای رسول خدا. حضرت موسی(ع) نیز تبسمی کرد و سوال فرمود: - تو کیستی ای بنده خدا ؟ هنوز رعشه های شوق از وجود مقدس محو نشده بود به خودش جرات داد و عرض کرد : من احمد، پسر محمد، اهل لردبیل. ساکن نجفم، فلان خیابان، فلان محله، فلان خانه مسکن من است. حضرت موسی از آن همه توضیح و تفضیل مقدس تعجب کرد و فرمود: - من از تو سوال کردم، این همه تفضیل برای چه بود؟ و بعد همه شان لبخند زدند، مقدس دوباره به حرف آمد و نتوانست در مقابل موسی بی جواب بماند. - خداوند عالم از تو سوال فرمود: که این چیست که در دست توست پس تو چرا آن قدر در جواب گفتی؟ وجود موسی(ع) پر از مسرت شد. لحظه ای دوباره لبخند بر لبانشان نشست و باز حضرت موسی(ع) به خدمت رسول الله(ص) عرض کرد: یا رسول الله، راست فرمودی علمای امت من مانند انبیا بنی اسرائیل می باشند. لبهای مبارک حضرت رسول باز به تبسمی شیرین گشوده شد و مقدس لحظه ای از آن همه لطف و تفقد خجل شدو سر به زیر انداخت. مقدس لحظه ای که از آن خواب روحانی فارغ شد به شدت گریست و اهل خانه به صدای گریه اش بلند شد و به بالینش آمدند و سوال از ماوقع کردند. گریه های حسرت و فرقت مجال سخن نمی داد. وقتی سیر گریست و دل فرقت زده اش خالی شد فرمود: پیغمبر را به خواب می دیدم. شبی به یاد ماندنی میر فیض الله هنوز به درب خانه مقدس اردبیلی نرسیده بود که مقدس از خانه بیرون آمد و متوجه روضه مقدسه علویه(ع) شد. حس کنجکاوی میر فیض الله اورا به دنبال مقدس کشاند. نیمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب لطف دیگری داشت، کوچه های نجف خلوت و خالی بودند. سکوت سنگینی بر گرده شهر سایه انداخته بود و گاه سکوت نشسته را صدای گریه کودکی و با عوعوی سگی یا ناله مرغی می شکست مقدس آرام قدم برمی داشت، سابیه قامت رشیدش به روی دیوارهای گلین می افتاد و همراه او حرکت می کرد. میر فیض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقیب او سر از پا نمی شناخت. در پشت نخلها و دیوارها پنهان می شد تا اگر مقدس نگاهی به عقب انداخت او را نبیند. همیشه آرزو کزده بود که شبی شاهد خلوت او با خدایش باشد و آن شب که به پندار خود چنین فرصتی دست داده بود چقدر خوشحال بود دلش در انتظار وصال عارفانه استادش لحظه ای از تپش نمی ایستاد. مقدس تا به صحن حرم رسید درها گشوده شد و در کنار ضریح ایستاد و سلام کرد، صدای جواب زمزمه وار به گوش میر فیض الله نیز رسید و او گوش تیز کرد که دیگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابی خواهد شنید. اما مقدس تنها دست به ضریح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چیزهایی زمزمه کزد و لحظاتی بعد بیرون آمد و به سوی مسجد کوفه رهسپار شد. میر فیض الله باز از پی او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت. میر فیض الله از لای در مسجد چشم به طرف محراب دوخت. توی محراب کسی رو به قبله نشسته بود. مقدس نزدیک شد و در کنار آن شخص زانوی ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. میر فیض الله از دیدن این صحنه به حیرت افتاد و با خود گفت: این کیست خدایا؟ مگذ داناتر از مولای ما مقدس نیز کسی در این شهر وجود دارد که مولای ما خاضعانه در مقابل او زانو می زند و از او سوال می کند؟ قلبش تپید و بدنش لرزید هنوز از تماشای صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بیرون آمد. میر فیض الله به کناری رفت و پنهان شد و مخفیانه باز به تعقیب مقدس پرداخت. مقدس خوشحال و قبراق راه می رفت. نزدیک حرم مطهر رسیده بودند که میر فیض الله تنفسی کرد و مقدس فوراً سر به عقب برگرداند: میر فیض الله! اینجا چه کار می کنی؟ عرق شرم بر پیشانی میر فیض الله نشست و از خجلت سر به زیر انداخت و خاموش شد. مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد و دوباره سوال فرمود: - تو با من بودی اولاد پیغمبر؟ - بلی! برای پرسیدن سوالی به طرف خانه تان به راه افتاده بودم وقتی به نزدیکی های در رسیدم شما از خانه بیرون آمده بودید. نخواستم مزاحم بشوم، اما حس کنجکاویم مجبورم کرد که به دنبال شما بیایم و ببینم که به کجا می روید؟ ملاطفت و ملایمت آخوند شرم و خجالت را از وجود میر فیض الله برگرفت و میر فیض الله جرات کرد او را سوگند دهد تا او را خبر دهد از آنچه او مشاهده کرده بود. مقدس قبول کرد و فرمود: مساله ای از مسائل دین بر من مشکل شده بود آمدم به خدمت حضرت امیر المومنین(ع) و از آن حضرت پرسیدم. آن حضرت فرمود: امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر(عج) در این شهر است برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن. پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مسئله مشکله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنیدم. مقدس وقتی سرگذشت دیدارش را توضیح داد از میر فیض الله عهد گرفت که تا زنده است این ماجرا را به کسی نقل نکند و میر فیض الله به عهد خود پایدار ماند و ماجرا را بعد از وفات مقدس نقل کرد. سفر به اصفهان عباس صفوی که بعد ها به پادشاهی رسید تازه از اتمام مسجد شاه فارغ شده بود که به فکر امام جماعت مسجد افتاد. هر روز می آمد و بعد از تماشای مختصری به نقش و نگارهای زیباس آن بنای مقدس در گوشه ای می نشست و در خود فرو می رفت. خدایا چه کسی لیاقت امام جماعتی این مسجد را دارد؟ می خواهم بهترین و باتقوا ترین بندگانت را بر این مسجد بگمارم، خودت کمک کن. چه کسی است آن عالمی که همه اخلاق حسنه را داراست؟ آن عالم که من به دنبالش می گردم؟ او همه علمای عجم را دوست می داشت، اما هر چه فکر کرده بود دلش به کسی از آنان رضایت نداده بود، یک روز در معنوی ترین لحظات او به مسجد آمد و دوباره به تفکر نشست، دلش به سوی نجف پر کشیده بود و از مولایش علی(ع) استمداد می جست، در لحظه خای یاس و نومیدی او بود که ناگهان یاد عزیزی او را از خود بی خود کرد و بی درنگ از جایی که نشسته بود بلند شد و گفت: زود مرا به دربار برسانید. نگهبانان و ملازمان سراسیمه به خود آمدند و آنچه او فرموده بود عمل کردند درشکه ای آماده ساختند و شاه سوار شد وقتی به دربار رسیدند او دوباره فریاد برآورد: اهل دربار کجایند؟ گرد من آیند. همه حاضر شدند و اعلام اطاعت از امر وی نمودند، عباس صفوی خرسند بود و از اینکه کسی را یافته بود که موافق میلش باشد در پوست خود نمی گنجید. بی صبرانه شروع به سخن کرد: - به نظر من چنین می آید که لایق ترین فرد برای امام جماعتی مسجد شاه آخوند ملا احمد اردبیلی باشد شما چه می گویید؟ اعیان و اشراف دولت یکایک به گفتار آمدند و عاقبت حاصل نظراتشان چنین شد که : - گمان نکنیم بیاید مگر اینکه شیخ بهایی را روانه کنید. شاه عباس فرمود: چنان کنسد، شیخ بهایی را بفرستید. چندی از نزدیکان دربار به خدمت شیخ رسیدند و قضیه را با وی در میان نهادند. شیخ پذیرفت و جمعی در معیت شیخ به عتبات عالیات مشرف شدند. کوچه پس کوچه های نجف شیخ را به یاد گذشته ها می انداخت. یاد گذشته های دوری که گاه به زیارت مولا امیر المومنین(ع) می آمدند و اکنون که زیارت آن حرم مطهر دوباره نصیب شیخ شده بود، چقدر مسرور و خوشحال بود. شیخ و همراهان از کوچه پس کوچه ها گذشتند و عاقبت در کنار دری توقف کردند. شیخ از مرکب خویش پایین آمد و فرمود: همین درب است پایین بیایید! قلب شیخ از شوق دیدار یار دیرینش به تپش افتاده بود. اعضای بدنش می لرزید، بعد از سالها دوری دوباره به هم رسیده بودند دست شیخ ناخود آگاه به دق الباب بالا رفته بود و بی درنگ دق الباب می کرد. صدای نازنین مقدس که از داخل حیاط به گوشش رسید آرام گرفت. - کیست؟آمدم. - میهمان نمی خواهی برادر؟ - میهمان حبیب خداست بفرمایید. صدای آشنایی بود. مقدس در حالی که اظهار خوشحالی می نمود در را بر روی میهمانان برگشود و ناگاه با رویت جمال شیخ بهایی از خود بی خود شد و ابراز احساسات کرد: - اهلاً و سهلاً شیخنا! خوش آمدی برادر! چه عجب یاد فقیران کرده اید خدایا خواب است یا بیداری چه می بینم؟ این شیخ ماست؟ یشیخ بهائی لحظاتی هر دو در آغوش هم رفتند و بعد از معانقه ای طولانی از هم جدا شدند و شیخ مقدس اردبیلی اهل خانه را برای پذیرایی از میهمانان مکلف ساخت. زیر اندازش هنوز در سایه دیوار پهن بود. میهمانان به امر مقدس بر روی آن نشستند و لحظه ای آسودند که عیال مقدس با طبقی از میوه و طعام و آب خنک از اطاقی خارج شد و سلام نمود و سفره را پهن نمود. مقدس رو به میهمانان کرد و فرمود: - خجالت نکشید، بفرمایید، طبق معمول پذیرایی طلبگی است! و خودش لقمه ای برداشت و با اشتها تناول کرد. میهمانان نیز به حرکت درآمدند و تشنگی و گرسنگی سفر را جبران نمودند. همان روز شیخ بهایی مقدس را جهت سفر به اصفهان راضی ساخت و فردایش عشیره مقدس همراه با فرستادگان دربار از نجف خارج شدند و راه اصفهان را در پیش گرفتند. شیخ و همراهان هرچه اصرار ورزیده بودند مقدس سوار اسب شود نپذیرفته بود و حالا کند رفتن دارز گوش مقدس حرص همراهان را در آورده بود. چند بار شیخ را آهسته عتاب کردند و عاقبت شیخ به اکراه زبان به شکوه باز کرد : - تند تر بران مولانا! با این احوال نمی شود به اصفهان رسید. مقدس جواب فرمود: حیوان باید به اختیار و اراده خود راه برود. اندکی همه از در سازگاری بر آمدند. اما مشکل دیگری اتفاق افتاد مقدس از مرکبش پیاده شد و حس تعجب همسفرانش را برانگیخت. باز شیخ بود که سوال کرد: سبب چیست مولانا؟ بی علت پیاده شدید! مقدس فرمود: باید حال حیوان را مراعات نمود! من در بعضی از مقامات سواره و در بعضی امکنه پیاده خواهم بود تا طریق عدالت مسلوک شود. شیخ با آن همه علاقه و ارادتی که به مقدس داشت به غضب آمد و با دلخوری گفت: پس بر حیوان دیگری سوار شوید. مقدس باز امتناع کرد و فرمود: همان که گفتم. - به این قسم طی طریق نمی شود شیخنا و مولانا. - به همین قسم باید بیایم. تحمل مقدس سخت بود ولی با هرمشقتی که بود مدتی نیزز تحمل کردند و آهسته به حرکت ادامه دادند. در محل دیگر مرکب مقدس به چریدن آغاز کرد و از حرکت باز ایستاد، شیخ عنان ازاختیار داد و با تازیانه ای که داشت بر پشت مرکب شیخ کوبید. مقدس عصبانی شد و با خشم گفت: چرا مرکب مرا اذیت کردی؟ تو عالم اهل عجمی چنین می کنی، اعیان و اشراف و عوام عجم چگونه باشد؟ من به چنین ولایتی نمی آیم! شیخ و همراهان دستپاچه به اصرار از او طلب عفو کردند و مقدس قبول نکرد که نکرد، و از همان منزل به نجف مراجعت فرمود. * * * آفتاب بالا آمده بود بها الدین دست به بالای پیشانی برد تا آفتاب بر چشمانش نتابد دنبال کسی می گشت که حجره مقدس را بشناسد. دلش به شوق دیدار آن فاضل جوان می تپید، چقدر آرزوی دیدارش ر ا کشیده بود و حالا که رد پایی از او یافته بود از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید تا یک لحظه دیگر همه حجره ها را ازنگاه تیز خود گذراند، اما کسی بیرون نبود. آفتاب که تاخته بود، همه به داخل حجرات پناه برده بودند بهاء الدین مجبور شد که خود به جستجو بپردازد. به نخستین حجره که رسید کناری ایستاد و سلام گفت. کسی از داخل حجره جوابش داد: علیکم السلام بفرمایید برادر. قصد مزاحمت نیست، دنبال شیخ احمد اردبیلی می گردم. طلبه جوان عبا به دوش انداخت و بیرون آمد. دوباره سلام گفت و با خنده رویی و خوش خلقی با بهاء الدین مصاحفه کرد. بهاء الدین دوباره به سخن آمد: - ببخشید برادر! من از ایران آمده ام، مرا به حجره شیخ احمد اردبیلی راهنمایی کنید. - مقدس را می گویی؟ حجره اش آن آخری است بیا تا نشانت بدهم. هر دو به سوی حجره مقدس رفتند وقتی رسیدند و در زدند جوابی نیامد. طلبه جوان از روی صمیمیت که با مقدس داشت بدون اذن داخل حجره شد و از بهاء الدین خواست که او نیز داخل شود. - بفرمایید! مقدس الان هر کجا باشد پیدایش می شود. بهاء الدین نیز داخل شد و در گوشه ای بالای حجره نشست. طلبه جوان بعد از خوش آمد گویی برخاست و خداحافظی کرد: - اندکی صبر کنید مقدس می آید. من با اجازه تان می روم. طلبه جوان که رفت بهاء الدین حجره را زیر نگاه خود گرفت و چشمش افتاد به کتبی که بر روی طاقچه نهاده بود. برخاست و یکی از انها را برداشت و مشغول مطالعه شد. دقایقی گذشته بود که مقدس از راه رسید و با دیدن نعلین های غریبه دریافت که میهمان آمده است. در حجره را زدو یا الله گفت. صدای بهاء الدین از داخل برآمد: یا الله بفرمایید. مقدس وقتی داخل شد سلام داد و پایین حجره نشست. بهاء الدین هیج احتمالی به مقدس بودنش نداد و به گمان اینکه یکی از خدمه های مدرسه است جز سلام با او چیزی نگفت و مشغول خواندن کتاب شد. ساعتی گذشته بود که ناگاه به ذهنش خطور کرد که مبادا این مرد خود مقدس باشد این بود که کتاب بر زمین نهاد و با شتاب پرسید: تو چه نام داری؟ مقدس در حالی که دو زانو مودب و موقر نشسته بود جواب داد: - بنده احمد هستم، احمد اردبیلی. - احمد اردبیلی؟ درنگ نکرد و با عجله به سویش شتافت و دستش را گرفت و بوسید و با او معانقه کرد و در حین روبوسی گفت: - معذرت می خواهم چون من شما را ملاقات نکرده بودم نشناختم. مقدس لبخندی زد و گفت: - چرا معذرت می خواهی، من سلام کردم و تو جواب سلام مرا بر وجه احسن گفتی و فرمودی سلام علیکم و رحمة الله و مشغول مطالعه کتاب دینی شدیو این عمل نزد خدا اولی است از آنکه با من صحبتهای متعارف داشته باشی. آن دو در حالی که صحبت می کردند به بالاترین قسمت حجره آمده بودند وقتی نشستند بهاء الدین مقدس را خاضعانه بالا نشاند. باب صحبت باز شده بود، آنها ساعتی با هم دیگر سخن گفتندو آخرالمر مقدس انگار که متوجه بالا نشستن خود شده بود از آن موضع که نشسته بود برخاست و میل کرد به پایین حجره و در آنجا نشست. بهاء الدین متجب و شگفت زده سبب را پرسید مقدس جواب داد: به خاطرم آمد آن آیه شریفه که حق عالی می فرماید: (تلک دار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علواً فی العرض و لا فساداً و العاقبة للمتقین) (این بهشت که مهیا شده است برای آنانی است که نمی خواهند علو در زمین و فساد انگیزی را داشته باشد و عاقبت نیکو از برای پرهیزکاران است) و می ترسم که نشستن در اینجا که صدر مجلس این حجره است علوّ در زمین محسوب شده باشد. هم درسان و هم مباحثه ای های او عبارتند از: ملا عبد الله یزدی و ملا میرزا جان باغنوی. آثار و تالیفات مقدس اردبیلی 1- حاشیه به شرح تجرید قوشجی 2- حاشیه شرح مختصر الاصول عضدی 3- استنباس المعنویه به زبان عربی در علم کلام 4- اثبات واجب و اصول الدین به زبان فارسی 5- زبده البیان فی یات الحکام 6- رسالة الخراجیه 7- کتاب حدیقة الشیعة منبع: http://www.imam-sadiq.net/sub/Erfan/olama/ardebili.asp .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image