آسیب های فمینیسم /

تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه

توضیح کاملی راجع به فمنیست و نقد آن میخواستم.


تعریف فمینیسم[1]فمینیسم (Feminism) واژه ای فرانسوی است که به آنچه در قرن نوزدهم در امریکا، به عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق می شود. این اصطلاح، که بی کم و کاست وارد سایر فرهنگ ها شده است، به مجموعه متنوعی از گروه ها اطلاق می شود که هر یک به نحوی در پیشبرد موقعیت زنان تلاش می کنند. امروزه نیز این جنبش همه فعالیت ها و اقداماتی را که در همه زمینه ها، با هدف پایان دادن به تابعیت و وابستگی زنان و رهایی آنان از بند اسارت و احیای حقوق آن ها تلاش می کنند، در بر می گیرد.([1])در تعریفی دیگر، گفته شده که «فمینیست» کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت خود، دچار تبعیض شده اند و خواست ها و نیازهای معیّنی دارند که نادیده گرفته شده و یا ارضا نگردیده است. اگر این نیازها ارضا شود، تغییرات بنیادین در نظام سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی رخ می دهد.([2]) و سرانجام، فمینیسم به «آئینی که طرفدار گسترش حقوق ونقش زن درجامعه است» تعریف شده است.([3])روشن است که هر چند فمینیست ها امروزه توافق چندانی بر اصول و مبانی فکری و عقیدتی خود ندارند، اما در اوصاف و ویژگی های مزبور، اجمالاً این موضوع مورد اتفاق همه جنبش های فمینیستی است که هر حرکت، نهضت و قیامی که با هدف ارتقای اوضاع و شرایط زنان در جوامع گوناگون دنیا صورت گیرد، می توان بر آن رنگ و برچسب فمینیستی زد.ماهیت نهضت فمینیستیهدف نهایی مبارزه جنبش های فمینیستی علاوه بر احیای حقوق از دست رفته زنان، که ناشی از تبعیض جنسی و بی عدالتی در جوامع غربی می باشد، بر این پایه استوار است که گروهی از فمینیست های افراطی مردان را دشمن سازش ناپذیر زنان قلمداد می کنند و با احیای جنبش های فمینیستی، خواهان استقلال و در نهایت، خودمختاری کامل زنان هستند. در مقابل، فمینیست های معتدل معتقدند که مردان متحدان بالقوّه ای در مبارزه برای دست یابی به برابری دو جنس مذکر و مؤنث به حساب می آیند. این گروه حمایت عملی مردان را از نظر سیاسی ضروری می دانند؛ زیرا قدرت سیاسی عملاً در دست مردان است. اینان بر خلاف گروه اول، به مردان نیز اجازه می دهند که مدعی داشتن هویت فمینیستی در مبارزه برای احیای حقوق زنان باشند.([4])در حقیقت، هویت مبارزات فمینیستی را می توان از یک سو، کسب استقلال و برتری و تفوق زنان بر مردان (دیدگاه افراطی) و از سوی دیگر، احیای حقوق طبیعی زنان به عنوان یک شهروند درجه یک همپای مردان و برخوردار از مواهب طبیعی و امکانات زندگی دانست.تاریخچه تکوین و مروری بر جنبش های فمینیستیپس از سپری شدن هزاره جهل و نادانی فرهنگ و تمدن قرون وسطایی غربی و ظهور عصر نوزایی و روشنگری، اندیشمندان و متفکران از اواخر قرن 17 تا اواخر قرن 18، تحت تأثیر اکتشافات جدید علمی و فلسفی و نیز فن آوری این دوره، بنیان فکری و جهان بینی نوینی را پایه گذاری نمودند. دست کم پیامد نهضت رنسانس، فروریختن مناسبات اجتماعی و زیر سؤال رفتن بسیاری از ارزش ها و هنجارهای رایج آن دوران بود. از این پس، نحله ها و مکاتب مهم فلسفی، سیاسی و اقتصادی یکی پس از دیگری به منصه ظهور رسیدند. تفکرات و نظریات نوین اندیشمندانی همچون نیوتن و گالیله از جمله نظریات این دوران است که تأثیرات ژرفی بر تعیین نوع نگرش و نیز جهان بینی جدید بشر از خود بر جای گذاشت. و در عرصه سیاست و اخلاق نیز تأثیر عمیقی داشت که از آن جمله، می توان به اعلامیه حقوق بشر فرانسه (1789 م) و نیز نظریه حقوق طبیعی افراد اشاره کرد که اساس اعلامیه استقلال امریکا در سال 1776 م گردید.این نگرش ها و تفکرات نوین، جهان را به دو نوع و گروه تعقلی و غیرتعقلی تقسیم نمود. دنیای تعقلی و عینی دنیایی است که مبنای عمل انسانی بوده و قابل فهم و عمل و محصول دنیای تعقلی اوست. اما دنیای غیر تعقلی شامل مجموعه دنیای ذهنی، ارزش ها و اخلاقیات و به طور کلی، عواطف و احساسات افراد است. جهان تعقلی و عینی، جهان اوّلی و جهان ذهنی و غیر تعقلی جهان ثانوی و در مرتبه دوم قرار دارد.دقیقاً همین اساس و مبنای تقسیم بندی جهان زمینه پیدایش تفکرات فمینیستی را فراهم آورد؛ زیرا از نظر اندیشمندان و متفکران دوره عصر روشنگری، مردان به دنیا و جهان تعقلی اوّلی و زنان به دنیای غیر تعقلی و ثانوی تعلّق دارند به گونه ای که با مراجعه به آثار متفکران و اندیشمندان آن دوران، به خوبی درمی یابیم که وقتی حتی از اطلاق «حقوق طبیعی» جامعه بشری صحبت می شود، منظور، حقوق مردان است و هرگز این حقوق به زنان و بردگان تعلق ندارد.([5]) حتی در اعلامیه حقوق بشر فرانسه هم هیچ حقی برای زنان مطرح نشده بود. اعلامیه معروف حقوق بشر که به سال 1791 در اوایل انقلاب کبیر فرانسه منتشر شد نیز ابتدا به نام «حقوق مردان» معروف بود.([6])جالب توجه آن که علاوه بر موارد مزبور، آثار متفکران بزرگی همچون جان لاک در کتاب دومین رساله و ژان ژاک روسو در کتاب استدلالی بر اقتصاد سیاسی و نیز امانوئل کانت در کتاب مناسبات بین دو جنس نیز متأثر از افکار حاکم بر این دوره بوده است. در این آثار، هیچ گونه حقوقی برای زنان مطرح نشده و منکر هرگونه حق طبیعی برای آنان شده اند.در بورژوازی متوسط انگلیس زنان امنیت انسان دوستانه بورژوازی کلان را نداشتند. آنها وقتی که می خواستند نیازهای خود و فرزندانشان را برآورده سازند، بامشکلات عدیده ای مواجه می شدند. ماری ولی استون کرافت در سال 1791 با الهام از انقلاب فرانسه یک مقاله فمینیستی تحت عنوان «دادخواستی برای حقوق زنان» منتشر کرد که در آن بر آیین روسو و ایستار انقلابیون فرانسه و بورژوازی همه کشورها که دختران را از برابری آموزشی با پسران محروم می کند شورید.([7]) در سال 1793، زنان پس از شرکت فعالانه در جنگ 1792 سه سؤال زیر را به نمایندگی مجلس فرانسه تقدیم داشتند:الف ـ آیا گردهمایی زنان در پاریس مجاز است؟ب ـ آیا زنان می توانند از حقوق سیاسی برخوردار بوده و نقشی فعال در امور دولتی داشته باشند؟ج ـ آیا زنان می توانند در انجمن های سیاسی و یا انجمن های مردمی گردهم آیند و مشاوره کنند؟اعضای مجلس با اعلام رأی منفی به این سه سؤال، موجبات «مرگ سیاسی» زنان را فراهم آوردند.([8])در خصوص جنبش های فمینیستی، شاید بتوان عملی ترین و اولین جنبش را حرکت های ضد برده داری در امریکا و نیز بهبود وضع کارگران در امریکای شمالی به رهبری فرانسیس رایت به سال 1830 دانست که اولین اجتماع آزاد و مختلط را برای بردگان و دیگر شهروندان امریکایی به وجود آورد. این نوع حرکت ها ارتباط نزدیکی با نهضت های زنان در امریکا داشت. در اولین گردهمایی جهانی، که برای دفاع از حقوق زنان به سال 1848 در راستای جنبش های ضد برده داری در لندن تشکیل شد، به زنان حق شرکت در یک تالار با مردان داده نشد.([9])البته، فمینیسم به عنوان یک جنبش سیاسی به سال 1848 با نام «نهضت سیکافالز» در امریکا مطرح شد. در همین سال بود که اولین منشور دفاع از حقوق زنان در کشور امریکا اعلام شد. از آن پس، دانشمندانی همچون آگوست کنت (1857) و جان استوارت میل (1869) نظریه برابری زن و مرد را در چارچوب حقوق فردی و اومانیستی مطرح کردند.([10]) در مجموع، نهضت فمینیسم در جوامع غربی تا اواخر قرن نوزدهم توفیق چندانی نداشت، اما در اوایل قرن بیستم، اولین بار نهضت طرف داری از حقوق زنان در انگلیس به رهبری پاتک هورست آغاز و در بدو جنگ جهانی اول تا سال 1919 توانست تأثیرات عمیقی در جامعه انگلیس از خود بر جای گذارد. شعارهای این جنبش «رسیدن زنان به حق رأی، کار و آموزش» بود که در سال 1918، برای اولین بار زنان انگلیسی به حق رأی دست یافتند.در فرانسه نیز فمینسیم مردمی که در نیمه اول قرن 19 در این کشور پدید آمد، اساساً توسط زنان طبقه متوسط و کارگر حمایت می شد. این جنبش خواهان حقوق سیاسی واقتصادی برای زنان بود و بر این اصل تکیه داشت که این حقوق نخست بوسیله مبارزه کارگران برای یک جامعه سوسیالیستی به دست می آید. بدین سان، در این تئوری، زنان عاملان اصلی آزادی شخصی خودنبوده اند. زیرا، علی رغم آن که مبارزات سرسختانه آنان برای به دست آوردن حقوق خود، کاملاً با مخالفت شدید سوسیالیست هامواجه می شد، اما به این نتیجه منطقی نرسیدند که رهایی زنان فقط به دست خود آنان میسر می شود.([11])دسترسی به آموزش در تمامی سطوح برای فمینیست های قرن 19 پیروزی بزرگی به شمار می رفت. در فرانسه، طرفداران حقوق اجتماعی زن برای دسترسی دختران به آموزش متوسط مبارزه بسیار سختی را آغاز کردند. دسترسی به دانشگاه در پایان قرن 19 برای زنان ممکن شد که آن هم مقاومت شدید مردان را به همراه داشت.([12])پس از جنگ جهانی دوم نیز اولین موفقیت نهضت فمینیستی تصریح به برابری حقوق زن و مرد در اعلامیه حقوق بشر بود که از سوی سازمان ملل در سال 1945 منتشر گردید. از این پس، و به ویژه پس از دهه 60، جنبش های فمینیستی از یک جنبش برای کسب برابری حقوق زنان و مردان به یک نهضت جدید فکری تبدیل گردید که کاملاً با نهضت اولیه فمینیستی تفاوت ماهوی داشت: فمینیست های جدید، به ویژه پس از دهه 80، خواهان برابری کامل زن و مرد در تمامی عرصه از جمله، آموزش، حقوق و سیاست شدند و شعار جنبش های فمینیستی به شعار «زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه» تبدیل گردید.علاوه بر جنبش های فمینیستی در مغرب زمین، در جوامع سوسیالیستی و کمونیستی و در میان متفکران مارکسیسم نیز از حقوق زنان و نیز بیان مرارت ها و سختی هایی که زنان در جوامع سرمایه داری و غربی تحمل کرده اند، سخن به میان آمده است. مباحث مشهور کارل مارکس در خصوص «حقوق کارگران»، «از خود بیگانگی»، «جبر مادی گرایی» و مانند آن در این خصوص قابل ذکر است.([13])در آغازین روزهای قرن بیستم مسائل متعددی که از قرون وسطی به ارث رسیده بود، ذهنیت فمنیست های غربی را به خود معطوف کرد. و لذا جنبش فمینیستی را در این قرن سبک و سیاقی دیگر بخشید. برخی از این مسائل عبارتند از:ـ اعتراف به «مرگ مدنی» زن در خانواده و خلع ید از او در امور اقتصادی و سیاسی در قرن شانزدهم در فرانسه.ـ طرد اخلاق جنسی دوگانه در قرن هفدهم توسط زنان انگلیس.ـ این بینش زنان فرانسوی در آغاز قرن نوزدهم که براساس آن آزادی زنان از آزادی تمام کارگران جدایی ناپذیر است.این آراء با اعمال بدیعی پیوند داشت: مقاومت ها و قیام های ملکه ها، شاهزادگان، بورژواها، عوام، زنان روستایی، کارگران و... که به آنان امکان داد تا در برابر موانعی که بر سرراه جنبش آنها ایجاد شده بود چیرگی یابند و سدهایی که موجب ایجاد موانع شده بود، از پیش پا بردارند.([14])مبنای شکل گیری نهضت های فمینیستیاز جمله عوامل اصلی شکل گیری جنبش های فمینیستی، تبعیض و بی عدالتی جنسی است. هم تحلیل های مارکسیستی و هم تحلیل های غیر مارکسیستی مؤید این سخن است. در نظریات مارکسیستی، زنان به عنوان مستعمره و زیر دست مردان و تحت نظارت نظام جنسی ناعادلانه قرار گرفته اند، ایدئولوژی حاکم بر جامعه مردسالار سرمایه داری نیز آنان را همچون کارگران به اسارت و بردگی می کشد و بسان کالا خرید و فروش می کند.علت اصلی ظهور جنبش فمینیستی در جوامع غربی در واقع ظلم و ستم هایی است که در این جوامع نسبت به زنان شده و آنان از حقوق طبیعی خود محروم مانده اند. این گروه ریشه و بنیان ستم ها و استبداد حاکم بر زنان را در وابستگی اقتصادی آنان به مردان و نیز وجود نظام خانواده مردسالار می دانند. از این رو، باید دست به اقدامی زد تا زنان از نظر اقتصادی به مردان وابسته نباشند. البته فرایند تصاعدی جنبش های فمینیستی در عصر حاضر، به نحوی دیگر امکان ظهور یافته و در قالبی نو و نظام های جدید اینک نیز زنان از حقوق طبیعی به گونه ای دیگر محروم مانده و مورد تبعیض جنسی قرار دارند. فرایند صنعتی شدن جوامع در کنار ظهور دولت های مردم سالار، اساساً روابط سنّتی حاکم بر این جوامع، به ویژه جوامع ماقبل صنعتی را دچار بحران و دگرگونی نموده است. بدین سان، با تغییر جوامع پسانوگرا، روابط نوین حاکم بر این جوامع مجدداً دچار تحول و دگرگونی گردید. در این چرخه تغییر، نهادی که بیش از همه دچار بحران هویت گردید، نهاد خانواده بود؛ نقش زنان در خانواده و منزلت سنّتی آنان متحول شد. از یک سو، به دنبال ظهور حکومت ها و دولت های مردم سالار، نفوذ زنان طبقات بالا به میزان قابل توجهی کاهش یافت و از سوی دیگر، در طبقات پایین نیز زنان به دلیل صنعتی شدن دست از کارهای سنّتی خود شستند و ـ به میزان قابل توجهی قدرت اقتصادی خود را به دلیل ناتوانی از رقابت با واحدهای تولیدی جدید ـ از دست دادند.از دیگر عوامل شکل گیری نهضت فمینیستی در جوامع غربی، وجود خشونت خانگی شدید می باشد. خانه غالباً به عنوان پناهگاه امنیت و خوشبختی تصور می شود. به عکس، در این جوامع، این مأمن به جایگاهی خشن تبدیل گشته است. تا اواخر قرن نوزدهم، هیچ قانونی در انگلستان وجود نداشت که مانع از آن شود که مرد همسرش را مورد آزار جسمی قرار دهد، به استثنای آسیب جدی یا قتل.آزار و تجاوز جنسی نیز از دیگر عوامل زمینه ساز شکل گیری نهضت فمینیستی در جوامع غربی است. هر چند اساساً شکل گیری نهضت فمینیستی در این جوامع برای احیاء حقوق زنان و از جمله ایجاد اشتغال برای آنان بوده، با این وجود، همین تعداد اندک زنان شاغل نسبت به مردان نیز، از اندک حقوق بهره مند بودند. از جمله برای زنان شاغل در محیط های کار، میزان خشونت و آزار جنسی به مراتب بیش تر بوده است. آزار جنسی در محل کار می تواند به عنوان استفاده از اقتدار شغلی یا قدرت به منظور تحمیل خواست های جنسی تعریف شود.([15])علاوه بر آزار جنسی تجاوزات جنسی نیز از دیگر عوامل زمینه ساز نهضت فمینیستی بوده است. از میزان تجاوزات جنسی گزارش شده به پلیس، ـ هر چند این رقم ممکن است تا پنج برابر آمار رسمی باشد ـ در یک بررسی درباره 1236 زن در لندن آشکار ساخت که از هر شش تن یک نفر مورد تجاوز قرار گرفته بود و از هر پنج تن بقیه، یک تن توانسته بود با مبارزه مانع اقدام به تجاوز شود.([16])و در پایان روزهای قرن بیستم، فمینیست ها به خوبی فهمیده اند که برای توسعه خود نیاز به وضعیت عینی، اقتصادی، اجتماعی دارند. آن ها می دانند که مبارزه برای تسلط بر تولید مثل میلیونها زن که امید زندگی آنان 45 سال است، از سوء تغذیه رنج می برند و بی سوادند و در جهل بسر می برند، از بیماری های حاد و نبود کامل بهداشت صدمه می بیند، و عامل تولیدمثل و مستخدم خانه هستند، تقریباً چنین مبارزه ای ]در جوامع غربی با این اوصاف[ غیر ممکن است.([17])گرایش ها و نحله های فمینیستیهمان گونه که گذشت، نمی توان جنبش فکری فمینیسم را جنبش واحد و یگانه دانست. عمده ترین مکاتب گرایش های فمینیستی([18]) را می توان به جنبش های لیبرال، رادیکال، سوسیال و مارکسیست تقسیم نمود. هر چند همه جنبش های فمینیستی معتقدند که زنان موجوداتی فرو دست و شهروند درجه دوم هستند و باید برای رهایی و آزادی آنان و احقاق حقوقشان مبارزه کرد، اما در کیفیت مبارزه و نیز چگونگی کسب آزادی و استقلال آن ها توافق چندانی ندارند و از این رو، به شاخه های متعددی تقسیم می شوند:1ـ فمینیسم لیبرالفمینیست های لیبرال به بحث حقوق برابر برای زنان و برخورداری آنان از همه حقوق شهروندی همچون مردان می پردازند و ریشه ظلم و ستم بر زنان را فقدان حقوق مدنی و فرصت های کافی و برابری آموزشی در جوامع مدنی غربی می دانند. این مکتب همچون سایر جنبش های لیبرال بر آن است تا بدون تغییر بنیادین اجتماعی و سیاسی و با حفظ نظام موجود، با اصلاحاتی چند، حقوق و موقعیت زنان را ارتقا بخشد. طرف داران این مکتب مدعی اند که زنان چون مانند مردان انسان اند باید از حقوق طبیعی مساوی برخوردار باشند و هرگز جنسیت تعیین کننده حقوق افراد نیست.2ـ فمینیسم رادیکال (انقلابی)گرایش رادیکال فمینیسم، بیش از هر چیز، بر احساسات و روابط شخصی تکیه می نماید. این گرایش جدید نابرابری ها و تبعیض های جنسی را حاصل نظام خانواده مردسالار می انگارد و بر خلاف جنبش لیبرال، که بر حفظ وضع موجود تأکید می کند، معتقد است که وضعیت نابرابراجتماعی باید از اساس متحول شود و ساختار و بنیان خانواده و نظام مردسالارانه برچیده شود. همچنین در مقابل این عقیده که ریشه تبعیض و فرودستی زنان را در جوامع مدتی غربی، وضع قوانین مردسالارانه و نظام خانواده مبتنی بر مردسالاری می انگارد، ریشه نابرابری و تبعیض و فرودستی را در تمامی عرصه های حیات اجتماعی و حوزه های بشری قلمداد می نماید. از این رو، خواستار تغییر کل ساختار حاکم بر این جوامع است.زن گرایان و به اصطلاح، فمینیست های افراطی و یا انقلابی این نظر را که زن موجودی «خانه دار»، «فرزندزا» و «خود دیگر بین» و مردها نیز «نان آور»، «پدر» و «من اصلی» هستند، انکار می کنند.([19]) شالامیت فایرستون معتقد است که تفاوت میان مردان و زنان مبنای زیستی دارد. زنان به دلیل تفاوت های تناسلی خود و به این که ناگزیرند از نوزاد مراقبت کنند، از لحاظ جسمی ضعیف تر از مردان اند و همین موضوع موجب روابط اجتماعی ای شده است که زنان برای تأمین امنیت جسمانی خود به وابستگی به مردان تن می دهند. نهادهای اجتماعی، به ویژه آداب جنسی و پرورش کودک، که سلطه مردان را تقویت می کنند، این ضرورت را تشدید کرده است. ولی امروزه با پیشرفت فن آوری، این سلطه مردان ضرورت خود را از دست داده؛ زیرا زنان را از اجبار به بچه دار شدن رها ساخته است و از این رو، مردان و زنان هر دو می توانند در بچه داری سهیم شوند.([20])در مقابل، برخی دیگر از فمینیست های افراطی تبیین زیست شناختی تبعیض و نابرابری زنان را انکار نموده اند و این مقولات را مفاهیمی اجتماعی می دانند که در خدمت منافع گروهِ حاکم اجتماع است و چون زنان، به خودی خود، طبقه ای را شکل می دهند، مقوله زن همچون مقوله مرد، نه یک مقوله زیستی ثابت، بلکه مقوله ای سیاسی و اقتصادی است و آنچه ضروری می نماید از بین بردن اصل تمایز جنسی است.([21])3ـ فمینیسم مارکسیستیاین گرایش حاصل تلاش زنان برای گسترش نظریات مارکسیستی است و برگرفته از آراء و اندیشه های مارکس درباره زن و نیز نظرات انگلس در کتاب منشأ مالکیت خصوصی و خانواده می باشد. این نظریات برای رفع استثمار و احیای حقوق برتر زنان در جوامع سرمایه داری پدید آمده است. در جوامع سرمایه داری، زنان به عنوان نیروهایی مولّد در حوزه خانواده، که روابط تولیدی را بازآفرینی می کنند و نقش بسزایی در مراقبت از نیروی کار و پرورش نسل کارگران بر عهده دارند، تنها نظام سرمایه داری از کار بی مزدشان سود می برد.علاوه بر این، این گروه با تکیه بر نظریه مورگان درباره مادرسالار بودن جوامع اولیه بشری، معتقدند که پیدایش مالکیت خصوصی در جوامع موجب اسارت زنان شده است و تا زمانی که نظم، مالکیت و خانوداه سرمایه داری وجود دارد، این اسارت تداوم خواهد داشت. سرمایه داری بر حفظ کارِخانگی به شکل امروزی آن می کوشد و با اجتماعی شدنش مخالف است، مارکس و انگلس بر همین اساس، نظریه حدف خانواده به عنوان کوچک ترین واحد اقتصادی جامعه را مطرح کرده اند. از نظر انگلس خانواده نوین بازتابی از روابط استثماری مرد به زن و فرزندان است. در این نوع خانواده با زن به عنوان عنصر تولید، برخورد نمی شود و او در نقش خدمتکار خصوصی ایفای نقش می کند.([22])تفسیر دیگری که از این نوع گرایش وجود دارد به اعتقاد برخی کامل ترین توضیحات فمینیسم مارکسیستی است. میشل بارت در کتاب خود، تحت عنوان ستم امروز بر زنان هدف از تحلیل خود را در این باره، ردّ این نظریه می داند که استثمار زنان مبتنی بر تفاوت های زیستی میان مردان و زنان و با توجه به ضرورت های نظام سرمایه داری است نه بر ایدئولوژی ها و عقاید مسلط و حاکم.([23])4ـ سوسیال فمینیسماین جریان فکری پس از دهه هفتاد میلادی و در ادامه اصلاح اشتباهات فمینیسم رادیکال و متأثر از آن پدید آمده و در واقع، معجونی از گرایش مارکسیستی و رادیکالی است. طرف داران این قرارداد معتقدند که جنس، طبقه، نژاد، سن و ملّیت، همگی اسارت و ستمدیدگی زنان را موجب می شود و فقدان آزادی زنان، حاصل اوضاع و شرایطی است که زنان در آن حوزه های عمومی زیر سلطه در می آیند و رهایی آنان تنها زمانی امکان پذیر است که تقسیم جنسی کار در همه حوزه ها از بین برود؛ یعنی: روابط اجتماعی ای که مردم را به کارگران و سرمایه داران و نیز زنان و مردان تقسیم کرده است، باید از بین برود.از نظر سوسیال فمینیست ها، نظریه لیبرالی با خصوصی اعلام کردن حیطه خانواده، از حمایت زنان و کودکان طفره می رود. از دیگر وجوه تمایز این نظریه با دیگر نظریات، تعیین علل سلطه مرد بر جنس مؤنث است. از نظر لیبرالیسم، سلطه مذکر از تعصّب غیر منطقی ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفتوگوهای منطقی حل شود. این سلطه اندیشه ای است که سرمایه داری به کمک آن، تفرقه انداخته و حکومت می کند و تنها با انقلابی بنیادین، که به تغییر شکل اقتصاد بینجامد، از میان خواهد رفت. هر چند رادیکال فمینیست ها سلطه مرد را ناشی از سلطه عمومی مردان بر جسم زنان ـ یعنی: تسلط بر توانایی های جنسی و زایشی ـ می دانند و معتقدند که زنان باید با تغییر یا دست کاری طبیعت خویش، استقلال و خودمختاری خود را در این عرصه ها به دست آوردند، اما سوسیال فمینیست ها سلطه مرد را بخشی از پایه و بنیان اقتصادی جامعه می دانند. بنابراین، محو سلطه مردان را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه می دانند.([24])ارزیابی نهضت فمینیسمبه نظر می رسد اساساً ظهور پدیده ای به نام «فمینیسم» در جوامع غربی، نشانه ای از ضعف فرهنگ و تمدن غربی و بیانگر اوج نارسایی فرهنگ و تمدن دست ساز بشری است. هر چند نمی توان دقیقاً در میان فمینیست های مشهور جهان، وفاق و اجماعی بر اصول، اهداف و مبانی این نهضت یافت، اما می توان گفت که این نهضت ابتدا در جوامع غربی و سپس به تقلید از آن، در جوامع شرقی آثار و پیامدهای مثبت و منفی بسیاری از خود به جای گذاشته است. اگرچه این نهضت تاکنون به گرایش ها و نحله های متفاوتی تقسیم شده، اما پیش فرض و اصل مشترک همه آن ها، وجود تبعیض و بی عدالتی جنسی در نظام های خانوادگی غرب است و این فصل مشترک همه گرایش های فمینیستی در جهان معاصر می باشد. این موضوع از نظام های سست بنیان تمدن و فرهنگ دست ساز بشری حکایت دارد و نیز تأکیدی است مجدد بر نیاز فطری بشر به قوانین و هنجارهای الهی و در نهایت، بیانگر بن بست نظام خانواده در فرهنگ و تمدن مدنی غرب.متأسفانه بزرگ ترین دستاورد این نهضت اشاعه آن از جوامع غربی به دیگر جوامع و شکل گیری فرهنگ جهانی غربی بوده است. تأثیرپذیری زنان در جوامع جهان سوم از فرهنگ و تمدن غرب، به تدریج، جای خود را به الگوگیری و تقلید کورکورانه از فرهنگ غربی داده است. برای نمونه، می توان به اولین واکنش مجله جمعیت نسوان وطن خواه ایران در پیش از انقلاب ـ در اولین شماره آن ـ اشاره کرد که می نویسد: «... مقالات عدیده این مجله به خصوص راجع به نسوان مشهوره عالم و حالات ادبا و شعرای سلف و غیره از مشاهیر مردان بزرگ و نوشتجات و شاه کارهای آن ها و... و نوشتجات زنان ادیبه و شاعره اروب (اروپا) که خارج از حد برای نسوان مملکت ما لازم است...»([25]) این موضوع تقریباً در همه کشورهای جهان سوم وجود دارد.فرایند تأثیرپذیری جامعه ایران از فرهنگ غربی و تأکید بر شعارهای فمینیستی پس از انقلاب از اهداف بلند استعمار بود، اما سخن مزبور با وقوع انقلاب اسلامی در ایران کاملاً متوقف گردیده است. مع الاسف، اکنون پس از قریب دو دهه از انقلاب اسلامی خودباختگان و مقلدان فرهنگ و تمدن غربی در عرصه های جدید، دقیقاً شعارهای فمینیست های افراطی را با آب و تاب هر چه تمام تر تکرار کرده و تبعیض های رواداشته نسبت به زنان را مانع تحقق جامعه مدنی می پندارند!([26]) در این زمینه، ذکر نتیجه یک مطالعه در خصوص ترویج آراء و افکار فمینیستی در جامعهکشورمان جالب توجه است:در یک مطالعه در زمینه مسائل گوناگون مربوط به زنان در روزنامه ها و نشریات سال 76، عمدتاً مطالب ذیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است:ـ بزرگ نمایی تعارضات زنان و شوهران؛ـ ادعای حاکمیت مردسالاری در جامعه ایران؛ـ ادعای خشونت و ظلم علیه زنان؛ـ وسیله بودن زن برای کام جویی های مردانه؛ـ پست جلوه دادن کارهای خانه؛ـ هجوم وسیع به قوانین جزایی و حکومتی در زمینه حقوق زن و خانواده؛ـ غیر اسلامی جلوه دادن بسیاری از دستورات دینی و قوانین برگرفته از شریعت؛ـ و سرانجام، ملازمه میان آگاهی و دانش زنان با نفی خانه داری و خروج از خانه.([27])به هر حال، فارغ از تأثیرات منفی که جنبش فمینیستی در جوامع شرقی و اسلامی از خود بر جای گذاشته است. فمینیسم، علی رغم همه کاستی هایش، مزایا و موفقیت هایی را نیز برای زنان جوامع غربی در پی داشته است که از آن جمله، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:زنان جوامع غربی که تا چند دهه پیش، از ابتدایی ترین حقوق شهروندی از جمله حق مالکیت و ارث محروم بودند، در پرتو این نهضت، جایگاه نسبی و ابتدایی خود را بازیافتند و امروزه دست کم به آنان همچون انسان نگریسته می شود. از جمله موفقیت های نهضت فمینیستی، کسب استقلال نسبی اقتصادی زنان و حضور آنان در عرصه فعالیت های اجتماعی و دوشادوش مردان، ایجاد حس اعتماد نسبت به زنان به عنوان یک قدرت اقتصادی و سیاسی و حضور در عرصه های علمی و فرهنگ و نیز مشارکت سیاسی آنان در کسب حق رأی از جمله پیامدهای مثبت جنبش های فمینیستی در جوامع غربی برای زنان بوده است.با این همه، جنبش فمینیستی دارای کاستی های فراوانی بوده است و نه تنها موجب احیای حقوق و منزلت زنان نگردیده، بلکه موجب پیامدهای ناگواری برای آنان شده است در ذیل، به نمونه هایی از پیامدهای منفی جنبش فمینیستی اشاره می گردد:1ـ همان گونه که گذشت، هیچ گونه وفاق مشترکی در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و تفاسیر و نظریات در این زمینه طیف وسیعی دارد؛ مثلاً، ماری لوئیز جاسن فمینیسم را «مبارزه علیه سکسیسم» می داند، در حالی که سیمون دوبوار فمینیسم را «مبارزه برای رسیدن به خواست های ویژه زنان» تفسیر می کند. بنابراین، بر خلاف عقیده بسیاری، فمینیسم فاقد نوعی جهان بینی منسجم و هر نوع اصول و ارزش های ثابت است.([28]) و صرفاً به دلیل وجود تبعیض ها و بی عدالتی های جنسی در جوامع مدنی غربی، جنبش های خودجوش زنان یکی پس از دیگری ظهور و دست به مبارزه جهت احقاق حقوق خود زده اند. زنان جوامع شرقی نیز به تبع و تقلیدگونه از آنان این مبارزات را احیاء کردند.2ـ متأسفانه امروزه و در عصر پسانوگرایی (پُست مدرنیسم)، به رغم بهبود وضعیت زنان نسبت به گذشته، زنان به گونه ای دیگر عصر برده برداری نوین را سپری می کنند و وضعیت آنان در جوامع مدنی غربی، بسیار رقت بار است. زنان غربی هنوز به عنوان کالای جنسی در تبلیغات سینمایی، تلویزیونی و مطبوعاتی به شمار می آیند و از آن ها به عنوان ابزاری برای فروش کالاها بهره می جویند. این زنان ابزار توسعه اقتصادی و جذب سرمایه های داخلی و خارجی جوامع غربی اند، نه موجودی انسانی. جالب این که فمینیست ها، این امر را به عنوان پیروزی بزرگ مبارزات خود قلمداد می کنند (!!)3ـ در جوامع غربی با شعار استقلال، آزادی و کسب قدرت زنان در قالب فمینیسم و تحقق نسبی آن، امروز، اساس بنیان خانواده فروریخته و ازدواج های غیررسمی و طلاق های مکرر و فراوان بنیان فرهنگ و تمدن غربی را متزلزل ساخته است. این امر، امروزه بزرگ ترین دغدغه فکری اندیشمندان غربی را تشکیل می دهد.4ـ گرچه فمینیسم در واقع، زن گرایی و مبارزه با تحقیر زنان و زن ستیزی است، اما این نهضت امروزه، خود به تحقیر زن می پردازد. شوهرداری، مادری، فرزندزایی و شیردهی که از کمالات و افتخارات زنان محسوب می شد، امروزه از سوی فمنیست ها به شدت مورد حمله قرار می گیرد. هر چند هدف اصلی نهضت فمینیسم مبارزه با تبعیض و بی ارزش نمودن زنان از سوی مردان بود، اما امروز نقش بی اعتبار و بی منزلت ساختن زنان را خود آنان بر عهده دارد.5ـ فمینیسم با شعار «آزادی زن» پا به عرصه گذاشت، ولی با تحقق نسبی آن، امروزه در عرصه رسانه های جمعی همچون سینما، تلویزیون و مطبوعات موجب شده است که روابط درونی خانواده ها به نوعی به اشاعه فرهنگ بی بند و باری و ولنگاری کشیده شود و فحشا و فساد اجتماعی را پدید آورد و تأثیرات بسیار مخرّبی بر نظام خانواده از خود بر جای بگذارد. در واقع، آزادی زنان در این عرصه ها، موجب اشاعه سکسیسم شده است.6ـ هر چند از جمله شعارهای مهم فمینیست ها، رهایی زنان از قید و بند کارهای مربوط به خانه داری، شوهرداری و بچه داری و کسب استقلال اقتصادی و اشتغال زنان بوده است، اما امروزه زنان فقیر، که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل می دهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانواده های ثروتمند، برای حضانت فرزندان آن ها به استخدام درمی آیند و مجدداً در عمل آنان به تربیت و حضانت فرزند و خانه داری روی آورده اند.7ـ از دیگر پیامدهای منفی نهضت فمینیسم، ایجاد تقابل و تضاد شدید میان مرد و زن است. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوت های تنکردی و زیستی آنان، که در واقع، موجب کمال آن ها و نوعی حکمت است، موجب گردیده فمینیست ها تصویری خشن، سلطه گر و خشونت طلب از مرد ارائه دهند و در صدد مبارزه با آن برآیند. این خود زمینه بروز ناهنجاری و نزاع های خانوادگی و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاق های فراوان و وجود زنان و مردان مجرد را موجب شده است.8ـ از دیگر پیامدهای بسیار منفی این نهضت، تزلزل بنیان خانواده و پیدایش فرزندان پرخاشگر و بی عاطفه است. چنین فرزندانی هرگز دامان گرم و پر محبت مادران را احساس ننموده اند. والدین آن ها نیز با ازدواج در سنین بالا، مسؤولیت گریزی در انجام وظایف مربوط به خانه از سوی زنان و نیز ازدیاد طلاق، کاهش میزان ازدواج، رها کردن فرزندان در سنین طفولیت و سپردن آن ها به دست مهدهای کودک، فرایند تضعیف بنیان خانواده را بیش از بیش تشدید کرده اند.9ـ زنان پس از تحقق شعار استقلال اقتصادی، روانه بازار ک ار شدند. آنان به دلیل وضعیت تنکردی خالی خود، فقدان توانایی لازم برای شرایط دشوار کاری، آسیب پذیر بودن، محدودیت جسمی و ناتوانی در انجام کارهای سخت، آسیب های جبران ناپذیری را متحمل شده اند که علاوه بر کاهش متوسط عمر آن ها، امروزه نه تنها اشتغال آنان مشکلی را حل نکرده، بلکه به دلیل تحمیل هزینه های جانبی بر آن ها از جمله خروج زنان از منزل و نیاز به استخدام کسان دیگری در حضانت فرزندان خردسال و انجام کارهای مربوط به خانه، مشکلات اقتصادیشان دو چندان شده است.10ـ با تحقق شعار فمینیستی مبنی بر این که زنان نیز باید دوشادوش مردان روانه بازار کار شوند، به طور معمول زنان شاغل در بازار بین چهل تا پنجاه درصد که در شهر زندگی می کردند، مجرد بودند و جز نیروی کار خود چیزی برای اعاشه نداشتند. و بسیاری به علت نداشتن کار، به فحشاء پناه برده بودند. تعداد این زنان در قرن نوزده در پاریس و لندن بین چهل تا هشتاد هزار نفر بودند.([29])بنابراین، هر چند به ظاهر زنان به اشتغال روی آوردند اما عملاً پس از اندک زمانی مجدداً با مزد کم، بیکاری، دشواری های کار، و سرانجام فحشاء سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنی غربی بود.11ـ و سرانجام آن که، امروزه تبعیض جنسی و شعار «دفاع از حقوق زنان» به حربه ای سیاسی تبدیل شده است و کشورهای استعمارگر به بهانه اسکات رقبای خود و از میدان به در کردن آن ها، آن ها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص «دموکراسی» متهم می کنند! پی نوشت ها:1ـ ر. ک. به: آلیسیون جَگر، چهار تلقی از فمینیسم؛ سیاست های فمینیستی و سرشت انسان، ترجمه س. امیری، به نقل از: مجله زنان، ش 282- Rosalind Delmal، What is Feminism? in Juliet mitchell and Ann Oakley، eds / what is Feminism? (Oxford، blackwell، 1989)، P. 8 / Feminism، Ann firor scott (the world Boox، Encyclopedia، 1985)، vol. 7، P. 71.3ـ فمینیسم، جنبش اجتماعی زنان، اندوره میشل، هما زنجان زاده، ج مهشد، (مشهد، چ دوم، 1377، ص 1)4ـ ر. ک. به: ریک ویلفورد، مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، ترجمه م قائد، ص 350.5ـ ر. ک. به: معصومه موسوی، «تاریخچه مختصر تکوین نظریه های فمینیستی»، کتاب توسعه، ش 96ـ ر. ک: جامعه شناسی، آنتی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، چ اول، (تهران، نشر نو، 1373) ص 1977ـ فمینیسم، جنبش اجتماعی... همان، ص 68 / جامعه شناسی، همان، ص 1978ـ فمنیسم، همان، ص 72.9ـ ر. ک. به: معصومه موسوی، «تاریخچه مختصر تکوین نظریه های فمینیستی»، کتاب توسعه، ش 9، ص 1210ـ ر. ک. به: جان استوارت میل، کنیزک کردن زنان، خسرو ریکی، نشر بانو، 137811ـ 12ـ 13ـ فمینیسم، جنبش اجتماعی... همان، ص 90 / ص 93 / ص 8314 ـ 15ـ همان، ص 100 / ص 14016ـ جامعه شناسی، همان، ص 20117- Hall، Ruth 1985: Ask any woman: A London Enquirty into Rape and sexual Assaalt (Bristol: falling wallpress) به نقل از جامعه شناسی، همان، ص 20218ـ در این زمینه، به: ریک ویلفورد، مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، فمینیسم، ترجمه م. قائد، ص 357 / پاملا ابوت و کلر والاس، مقدمه ای بر جامعه شناسی نگرش های فمینیستی، تولد دانش فمینیستی، ترجمه مریم خراسانی و حمید اهری، ص 24519ـ تازه های اندیشه، نگاهی به فمینیسم، مؤسسه فرهنگی طه 1377، ص 1620ـ پاملا ابوت و کلر دالاس، پیشین، ص 25621ـ همان، ص 25822ـ ر. ک. به: مهوش قهرمانی، «جامعه مدنی و خانواده» مجله فرهنگ توسعه، اسفند 7623ـ پاملا ابوت و کلر دالاس، پیشین، ص 2524ـ تازه های اندیشه، همان، ص 20 ـ 2125ـ تازه های اندیشه، ص 23، به نقل از: مجله جمعیت نسوان وطن خواه ایران، زن در دوره قاجار، ص 1126ـ برای نمونه، ر. ک. به: مهوش قهرمانی، «جامعه مدنی و خانواده»، مجله فرهنگ توسعه، اسفند 7627ـ تازه های اندیشه، همان، ص 8128ـ ر. ک. به: ب. شباهنگ، ملاحظاتی پیرامون جنبش فمینیسم، ماهنامه راه آزادی، ش 1929ـ فیمینسم، همان، ص 79.[1] . بر اساس مقاله ای از آقای محمد فولادی، مجله معرفت، شماره 32 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image