تقیه در اسلام /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

توریه در چه مواردی مجاز می‌باشد و شرایط آن چیست؟


دروغ به لحاظ اخلاقی از بزرگترین گناهان است و به لحاظ شرعی از حرام های مسلم شریعت است، زیرا کلید تمامی بدی ها و سرمنشأ همه شرها است. امام حسن عسکری در این زمینه در طی روایتی فرموده است: تمام خباثت ها در خانه ای قرار دارد و کلید آن خانه، دروغ است (جامع السعادات، ج 2، ص 323). دروغ آدمی را از جرگه اهل ایمان خارج و در زمره اهل کفر و نفاق وارد می نماید و بازتاب سوء فراوان بر نفس، روح و شخصیت انسان دارد. امام صادق(ع) فرمودند: دروغ همانا باعث خرابی ایمان می شود و قرآن کریم فرموده است: تنها کسانی دروغ می گویند که ایمان ندارند (نحل، آیه 105) و نیز در آیه دیگری فرموده است: دل های ایشان دچار بیماری نفاق می شود تا روزی که او را ملاقات نمایند، به خاطر خلف وعده با خداوند و به خاطر دروغ گویی (توبه، آیه 78). دروغ با انگیزه های فراوان، همچون دشمنی، حسادت، تأمین منافع دنیوی، طمع و یا عادت انجام می شود، ولی مهمترین عامل آن ضعف نفسانی است، به عبارت دیگر دروغ کار آدم های ضعیف و ترسو است و انسان قوی و شجاع دروغ نمی گوید؛ زیرا که نیازی به استفاده از این روش غلط ندارد. اصولا چرا باید انسان مرتکب خطا و خلافی بشود و سپس بخواهد برای این که مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد، دچار خطای بزرگتر و گناه عظیم تری همچون دروغ گردد. آیا پسندیده تر آن نیست که آدمی رفتار روزانه خویش را به نحوی تنظیم نماید که مجبور به دروغ گویی نگردد؟ البته دروغ از گناهانی نیست که هیچ گونه مورد استثنایی نداشته باشد و تمام مصادیق آن، همچون مصادیق «ظلم» قبیح و حرام باشد. گاهی برخی از مصادیق دروغ در شرایط خاصی جایز و بلکه واجب می شود، مانند نجات جان مسلمان از کشته شدن و یا اسیر گشتن، حفظ مال و آبروی مؤمن، اصلاح نمودن میان مردم و ایجاد صلح و دوستی، فریب دشمن و غلبه بر او در جنگ ها و کسب رضایت و خشنودی همسر، که البته در همین موارد نیز بهتر است در صورت امکان توریه نماید، یعنی به گونه ای سخن بگوید که دروغ محسوب نشود، زیرا دروغ در هر صورت بازتاب ناهنجاری بر روح و شخصیت او خواهد داشت و جرئت او را بر دروغ گویی خواهد افزود.فلسفه و حکمتی که باعث می شود برخی از اقسام دروغ جایز شمرده شود، وجود مصلحت برتری، همچون حفظ منافع معنوی مؤمنین، سلامت و امنیت جامعه ایمانی و خانواده است که در آن موارد بر مفسده دروغ گویی ترجیح می یابد. در این صورت اگر دروغ گفتن باعث حفظ یک مصلحت مهمتری در بین می شود مثل آنکه اگر دروغ گفته شود با عث می شود با افشاء نکردن راز یک مومن جان یا مال و یا آبروی او حفظ گردد در این صورت دروغ گفتن اشکال ندارد جهت مطالعه بیشتر ر.ک: - ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی، ج 2، بحث دروغ - اصول کافی، ج 2، باب الکذب - میزان الحکمه، ج 11، ص 5119 با ترجمه فارسی، عنوان 457همه مراجع: «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم - که در واقع «دروغ منفعتى» است - حرام است. موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است؛ از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است.امام، استفتاءات، ج 2، گناهان کبیره، س 4؛ دفتر همه مراجع.موارد جواز دروغ دروغ در اسلام بلکه تمامى ادیان الهى حرام است، ولى در مواردى که مصلحت دروغ گفتن بیشتر از مفسده آن باشد، دروغ حرام نیست، بلکه در برخى موارد واجب است. در این گونه موارد، دروغ، مصلحت آمیز نام گرفته است؛ از جمله موارد آن:1- اصلاح بین مردم؛ امام صادق(ع) فرمود: «انّ اللَّه أحبّ الکذب فى الإصلاح... و أبغض الکذب فى غیر الاصلاح؛خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد».(میزان الحکمة، عنوان 3466، حدیث 17474.) 2- دفع شر ظالمان؛ امام صادق(ع) فرمود: «الکذب مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین؛ کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».(همان، حدیث 17476) 3- دروغ در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالی وجانی سنگین می تواند دروغ بگوید. یعنی ضرر مالی باید به گونه ای باشد که تحمل آن دشوار باشد.اما ضرر های ناچیز موجب جواز دروغ نمی شود.تمام موارد را می توان در یک قاعده کلی خلاصه کرد وآن عبارت است از: به خطر افتادن اهداف مهم تر . در حقیقت تجویز دروغ در این موارد به خاطر ضرورت است وباید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.موارد بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحت آمیز در بین مردم شناخته مى شود، اما در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصی وکارهای جزیی دروغ مى گوید.آن چه نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى مى نامند که مصلحت شخصى خودشان است ، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت اندیشى موجب عذر نخواهد بود.بنا براین ، دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ها و نابسامانى هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. در بعضى از بیاناتى که از ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده، دروغ را کلید سایر گناهان شمرده اند!ولى در عین حال در پاره اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى مى کند که اگر انسان در آن جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا مى شود در حالى که اگر راست نگوید آتش فتنه خاموش مى گردد; مثلا، هرگاه میان دو نفر اختلاف شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر در برابر سؤالاتى که مى شود راست بگوییم و بدگویى هاى او را فاش کنیم، آتش فتنه اى برپا مى شود که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد; بدیهى است در چنین موردى راست گفتن کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى تواند بگوید در چنین موردى هم باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.قوانین اسلامى نیز این حکم عقلى را تأیید نموده و در چنین موارد استثنایى، از روى ضرورت دروغ گفتن را تجویز مى کند.ولى به دو موضوع باید مؤکّداً داشت: نخست این که این موضوع کاملا جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه اى موضوع «دروغ مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت! ایجاب کرده، مرتکب شوند.دوّم این که اسلام بقدرى به موضوع دروغ اهمّیّت داده که حتّى در مواردى که ضرورت ایجاب مى کند که انسان دروغ بگوید، دستور «توریه»(توریه» بر وزن «توصیه» سخنى است که دو معنا دارد، گوینده از آن معنا خاصّى را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنا دیگرى مى فهمد.) داده است و در میان دانشمندان و فقهاى ما این فتوا مشهور است.منظور از «توریه» این است که در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله اى گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده کند در حالى که منظور گوینده چیز دیگرى بوده است; مثلا: کسى از ما بپرسد آیا فلان کس درباره من چنین حرف بدى زده؟ ما در جواب مى گوییم: نه و منظورمان این باشد که به این عبارت نگفته - اگر چه همان مطلب را به عبارت دیگر گفته است - ولى شنونده از کلمه «نه» چنین مى پندارد که اصلا آن حرف درباره او گفته نشده است.اگر در کلمات پیشوایان دین - به مقتضاى ضرورت و حفظ جان و مال مردم و جلوگیرى از اختلافات و فتنه ها - دروغ مصلحت آمیزى بوده باشد، حتماً از قبیل توریه است که دروغ محسوب نمى گردد.این نکته هم ناگفته نماند، در مواردى که وظیفه انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد، اگر راست بگوید گناه کرده و هر فسادى به وجود بیاید او مسؤول است!بنابر این اگر دروغى براى جلوگیرى از گناه گفته شد یا ظلمى را از مظلومى دفع کرد، جان کسى را خرید،زیانى را از کسى بر طرف کرد، ناروایى اش بر طرف مى شود و از زمره گناهان دسته دوم خارج مى گردد و کارش به جایى مى رسد که پسندیده مى شود، زیرا داراى قبح ذاتى نبوده و قبح عرضى آن هم بدین وسیله بر طرف گردیده استتقیه از معتقدات کلامی - فقهی شیعه است که ریشه قرآنی دارد. در قرآن مجید در چند آیه به طور صریح (نحل، آیه 106) یا ضمنی به تقیه اشاره شده است. قرآن درباره مؤمن آل فرعون مى فرماید:«و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربى الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم،مرد با ایمانى از آل فرعون که ایمان خود را کتمان مى کرد (در مقام دفاع از موسى بر آمد و) گفت:آیا مى خواهید کسى را به قتل برسانید که مى گوید:پروردگار من خداست،در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است!» (غافر28:) جمله «یکتم ایمانه »صراحت در مساله تقیه دارد،آیا سزاوار بود مؤمن آل فرعون ایمان خود را آشکار کند و جان خود را از دست بدهد و کارى از پیش نبرد؟ و درباره بعضى از مؤمنان مبارز و مجاهد صدر اسلام که در چنگال مشرکان لجوج گرفتار شدند دستور تقیه مى دهد و مى فرماید:«لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فى شى ء الا ان تتقوا منهم تقاة،افراد با ایمان نباید غیر از مؤمنان،کسى را از کافران،دوست و ولى خود قرار دهند،هر کس چنین کند رابطه خود را از خدا بریده است مگر این که (شما در خاطر باشید و) از آنها تقیه کنید». بنابراین «تقیه »یعنى کتمان عقیده، مخصوص جایى است که جان و مال و عرض انسان در برابر دشمنان متعصب و لجوج به خطر مى افتد،بى آن که نتیجه اى داشته باشد،در چنین مواردى نباید بیهوده افراد را به خطر انداخت و نیروها را از دست داد،بلکه باید آن را براى مواقع لزوم حفظ کرد،به همین دلیل در حدیث معروف امام صادق (ع) مى خوانیم:«التقیة ترس المؤمن، تقیه سپر دفاعى مؤمن است ». (وسایل الشیعه،ج11، حدیث 6 ازباب 24( ابواب امر به معروف) تعبیر به «ترس » (سپر) تعبیر لطیفى است که نشان مى دهد تقیه یک وسیله دفاعى در مقابل دشمنان است. داستان تقیه کردن «عمار یاسر»در برابر مشرکان و صحه نهادن بر آن از سوى پیامبر اسلام (ص) معروف است. استتار سربازان و سلاحها در میدانهاى جنگ،مخفى نگهداشتن اسرار جنگى و غیر آن از دشمنان و امثال اینها،همه نوعى تقیه در زندگى انسانها محسوب مى شود،و در مجموع،تقیه یعنى «کتمان »در جایى که اظهار کردن موجب خطر و ضررى است بى آن که فایده اى در بر داشته باشد.این یک حکم عقلى و شرعى است که نه تنها شیعه بلکه همه مسلمین جهان بلکه همه عقلاى عالم،در موارد لزوم به آن عمل مى کنند. با این حال شگفت آور است که بعضى اعتقاد به تقیه را مخصوص شیعه و پیروان مکتب اهل بیت دانسته و آن را به صورت یکى از ایرادهاى عمده بر آنها در آورده اند،در حالى که مساله روشنى است،هم ریشه در قرآن مجید دارد و هم در احادیث اسلامى و سیره یاران پیامبر (ص) و هم برنامه هاى تمام عقلاى جهان. در کجا تقیه حرام استما معتقدیم:دلیل اصلى این سوء تفاهمها عدم آگاهى کافى از عقاید شیعه و یا گرفتن عقاید آنها از دشمنان آنهاست،و تصور مى کنیم با توضیحى که در بالا آمد مساله کاملا روشن شده باشد. البته نمى توان انکار کرد که در بعضى از موارد تقیه کردن حرام است و آن در جایى است که اساس دین و اسلام و قرآن،یا نظامهاى اسلامى به خطر بیفتد،در چنین مواردى باید عقاید را اظهار نمود هر چند انسان قربانى اظهار عقیده اش شود،و معتقدیم قیام امام حسین (ع) در عاشورا و کربلا،درست در راستاى همین هدف بود،چرا که حکام بنى امیه اساس اسلام را به خطر افکنده بودند،و قیام امام حسین (ع) پرده از کار آنها برداشت،و جلو خطر را گرفت. تقیه به معنای کتمان واقع و پوشیده داشتن اعتقاد از مخالفان و ترک مبارزه با آن به خاطر ضرر دینی یا جانی یا دنیوی است. تقیه از جهات گوناگون قابل تقسیم است. معروف ترین این اقسام عبارتند از: 1. اکراهیه: انجام اعمال بر وفق دستورات حاکمی جائر.2. خوفیه: انجام اعمال و احکام براساس فتاوای رهبران دینی مخالف مذهب.3. کتمانیه: پنهان داشتن ایمان خویش برای به انجام رساندن فعالیت پنهانی در جهت پیشبرد هدف های دین (نه کسانی که هیچ گونه فعالیتی ندارند از این تعریف خارجند).4. مداراتی: رعایت قوانین همزیستی با اکثریت اهل سنت (نقش تقیه در استنباط، نعمت الله صفری، دفتر تبلیغات، ص 201). با توجه به موارد فوق، در هر زمان ومکانی، نوعی تقیه جایز است و شرایط خاصی از جمله علم قطعی یا ظن قوی به وجود ضرر و... دارد. حضرت امام خمینی در زمانی که خفقان همه کشور را فرا گرفته بود و عده ای به خاطر ترس از جانشان به خیال خود تقیه را در پیش گرفته بودند، متذکر می شوند که الان جای تقیه نیست: «حضرات آقایان توجه دارید، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ» (صحیفه نور، ج 1، ص 178). توضیح این عبارت را در متن دیگری از ایشان می توان دید «گاهی وقت ها تقیه حرام است. آن وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است، نمی تواند تقیه کند، آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیه در فروع است، در اصول نیست، تقیه برای حفظ دین است، جایی که دین در خطر بود، جای تقیه نیست، جای سکوت نیست» (همان، ج 8، ص 11). خلاصه سخن آن که تقیه به خاطر مصلحت یک امر دینی یا دنیوی مهم است به همین دلیل هرگاه به خاطر تقیه و کتمان واقع مصلحت های مهمتر از دست برود یا مفسده های بزرگتر به وجود آید به حکم عقل و شرع جای تقیه نیست. اما معنای سخن امام که فرمودند «ولو بلغ ما بلغ» به معنای همیشگی بودن نیست بدین معناست که سکوت یا تقیه حدی دارد ولی هرگاه به خاطر سکوت یا تقیه اسلام در خطر افتد دیگر جای تقیه نیست حتی اگر به خاطر اظهار واقعیت و یاری نمودن اسلام، افشاگری و بسیج مردم برای حمایت از دین، خطرات جانی یا مالی مواجه شویم چون این اصل که «اسلام اگر افتد خطر، جان را نثارش می کنیم» درسی است که امام حسین(ع) با زبان و عمل خود به ما آموخت. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100116957) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image