تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
در كتابهاي عرفاني از چند نوع وحدت و كثرت سخن به ميان آمده، مانند وحدت و كثرت وجود و وحدت در عين كثرت و كثرت در مقام وحدت. در مسئله وحدت و كثرت وجود، چند نظريه وجود دارد: 1. كثرت وجود و موجود اين نظريه همان برداشت عامّه مردم از هستي ميباشد؛ آنها معتقدند، موجودات عالم هستي بسيارند و خداوند تنها يكي از آنهاست؛ با اين تفاوت كه او غني است و ديگران فقير. او واجب است و آنها ممكن. اين نظريّه، به كمك اشتراك معنوي مفهوم وجود و اينكه محال است، چنين مفهوم واحدي از حقايق متباين و كاملاً جداي از هم (كه فرض نظريه كثرت وجود و موجود است) انتزاع و گرفته شود، بدون اينكه هيچ جهت اشتراكي بين آنها موجود باشد، مردود است. 2. وحدت وجود و كثرت موجود: اين نظريّه توسّط حكيم جلال الدين دواني مطرح شده است؛ او اعتقاد دارد كه فقط يك وجود در تمام هستي يافت ميشود و آن هم وجود خداست و تنها خداست كه عنوان موجود بر او حقيقتاً صدق ميكند و وقتي ميگوييم: خدا موجود است، منظورمان اين است كه او چيزيست كه وجود دارد، اما موجوديت ساير اشياء به واسطه انتساب آنها به خداست، نه به خاطر وجود داشتن آنها، بنابراين وقتي ميگوئيم انسان موجود است، ولي غول موجود نيست، منظورمان اين است كه انسان به خداوند منسوب است اما غول اين چنين نيست. اين نظريّه نيز از آنجا كه مستلزم اصالت ماهيت در مخلوقات است مردود است. 3. وحدت وجود و موجود اين نظريه توسط عدهاي از صوفيه كه از مايه علمي كافي برخوردار نبودند، مطرح شده است. آنها معتقدند فقط يك موجود در هستي يافت ميشود و آن هم خداست و مابقي خيالي بيش نيست. اين عقيده نيز، از آنجا كه صاحب آن يا بايد منكر كثرت اطراف خود و منكر وجود خويش گردد، كه اين هم انكار يك امر بديهي و ضروريست و يا بايد معتقد شود كه همه چيز خداست با همه خصوصيات خدايي آن، كه اين هم كفر و الحاد و زندقه است، مردود است. 4. وحدت موجودات درعين كثرت انها اين نظريه نيز به دو صورت طرح شده كه عبارتند از: 1. وحدت تشكيكي وجود: حكماي قديم فارس و همچنين حكماي حكمت متعاليه، بر همين باورند در اين باور علمي، كثرت وجودات و موجودات حفظ شده و موجودات علي رغم همه اختلاف و تفاوتهائي كه دارند، در يك جهت شريكند و آن هم در اصل موجود بودن است؛ اين جهت وحدت مانند نخ تسبيح موجودات متكثره را به هم وصل كرده و همه آنها در يك ترتيب وجودي، نخست يك چيز واحد به نام حقيقت وجود جمع ميكند. در اين نظريه خداوند از ساير موجودات جداست و در يك طرف اين حقيقت قرار دارد و ساير موجودات به ترتيب بعد از او قرار دارند. 2. وحدت شخص وجود: اين نظريه متعلق به عرفاء است. مضمون آن اين است كه وجود، يك واحد شخصي ميباشد؛ يعني تنها يك چيز است اما به اشكال گوناگون بروز و ظهور ميكند، اين وجود همان خداوند است كه به صورت ساير موجودات بروز و ظهور ميكند، زيرا خداوند بسيط است و هيچ گونه تركيبي در او راه ندارد؛ بنابراين وقتي كه موجودي را ميآفريند، تمام وجود خود را به او ميدهد. به عبارت ديگر، خداوند در صورت عين ثابت و ماهيت (صورت علمي اشياء نزد خدا) اشياء، تجلّي كرده و به تعيّنات آنها متعيّن ميشود، اما در محدوده وجودي آن شيء محصور نميشود. از همين منظر كلام ظاهراً كفر آميزي كه از ابن عربي درباره علت كفر نصاري رسيده است، نيز توجيه و تصحيح ميشود او ميگويد: «علت كفر نصاري اين است كه خدا را در مسيح منحصر كردهاند، نه اينكه مسيح را خدا ميدانند»منظور او اين است كه خداوند در همه اشياء، بروز و ظهور دارد؛ نه فقط در عيسي، بنابراين همه چيز خداست، اما نه آن خداي يكتا و بينياز و خالق آسمانها و زمين، بلكه پرتوي از وجود اوست كه به صورت انسان و سنگ و ساير موجودات بروز و نمود يافته است. موسيي نيست كه دعوي انا الحق شنود ور نه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست يك مسمّي دان و اسماء صد هزار يك وجود و صد هزارش اعتبار اين موجودات در عين اينكه موجودند به وجود خداوند، مخلوق و ساخته خدا هستند و هيچ كدام شايستگي پرستش و عبادت را دارا نيستند؛ زيرا اگر عبادت آنها جايز باشد، عبادت نفس خويش نيز جايز ميشود؛ زيرا آنها هيچ فرقي با وجود خود انسان ندارد بنابراين همان گونه که عبادت نفس جايز نيست، عبادت آنها نيز جايز نميباشد؛ مضافاً به اينكه غرض اين است كه كثرت وجود و موجود نيز بايد حفظ شود و تعدد واجب قطعا باطل است.بنابراين اين سخن ابن عربي ظاهري زننده و كفر آميز دارد. از اين منظر ميتوان گفت: همه موجودات اگر چه خدا نيستند، اما از خداوند نيز جدا نيستند. اين قسم وحدت وجود حق بوده و با برهان و ذوق مخالف نميباشد .فرض كنيد شخصي نشسته و چندين آئينه كه در جنس و اندازه با هم تفاوت دارند را در جلوي خود نهاده است؛ هر كدام از اين آئينهها به نوعي صورت اين شخص را نمايان ميكنند. يكي كوچك و ديگري بزرگ، يكي صاف و ديگري كدر، آنچه كه در اين آئينهها است، خود شخص نيست بلكه ظهور اوست، حال اگر كسي به اين آئينهها و صورتهاي متفاوت در آن نگاه كند، چند آئينه با چند صورت متفاوت ملاحظه ميكند؛ اما اگر كسي چشم واقع بين داشت و آن شخص نشسته در مقابل اين آئينهها را نيز ديد، خواهد فهميد كه اين صورتهاي متفاوت، در واقع انعكاس يك صورت است كه به واسطه تفاوت مجالي و آئينهها متفاوت به نظر ميرسد. عكس روي تو چو در آينة جام افتاد عارف از خندة مي در طمع خام افتاد حسن روي تو بيك جلوه كه در آينه كرد اين همه نقش در آئينه اوهام افتاد اين همه عكس مي و نقش مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقيست كه در جام افتاد عشق در پرده مينوازد ساز هرزمان زخمهاي كند آغاز همه عالم صداي نغمه اوست كه شنيده است صداي چنين دراز يك بيان فلسفي ديگري نيز براي چنين وحدت وجودي در حكمت متعاليه، طرح و مستدلّ شده است. بدين مضمون كه شأن وجودي همه مخلوقات عالم، شأن ارتباط به خداست. يعني موجوديت اين موجودات، عين ارتباط آنها با علّتشان است و هيچ شأني غير از شأن ربط به علت خويش ندارد؛ يعني اينگونه نيست كه اين موجودات جداي از حيثيّت ارتباطشان با علّت خويش داراي شأني بوده و بعد حيثيت ارتباط با علّت، بر آنها عارض شده باشد، بلكه شأن وجودي آنها همان شأن ارتباط آنها با علت خويش است. بنابراين رابطه آنها با خدا، مانند رابطه شخص با سايه خويش است، نه مانند رابطه قطره و دريا. زيرا قطره هر چند كوچك باشد، در مقابل دريا داراي استقلال و نفسيّت است؛ اما سايه هيچ استقلال و نفسيّتي در مقابل صاحب سايه ندارد. بنابراين تنها يك وجود مستقل در عالم يافت ميشود و آن هم خداست و ساير موجودات پرتو فيض و شعاع وجود او هستند. حال نوبت طرح بعضي از آموزههاي ديني است كه با نظريه وحدت وجود همسوئي دارند. 1. الله نور السموات و الارض: خداوند در اين آيه مباركه، خود را نور آسمانها و زمين معرفي نموده است؛ تفسير اين آيه بدين نحو كه گفته شود، مراد اين است كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است تفسير صحيحي به نظر نميرسد؛ زيرا در اين صورت بايد گفته شود خداوند منوّر و روشن كننده عالم است، نه اينكه گفته شود: خداوند نور و روشنايي عالم است و معناي نور چنانكه گفته شده اين است: چيزي كه خودش ظاهر است و سبب ظهور اشياء ديگر ميشود؛ بنابراين معناي آيه اين است كه خداوند در وجود اشياء ظاهر است و سبب ظهور آنها نيز ميشود. 2. اذ قال موسي لاهله اني آنست ناراًَ سئاتيكم منها بخبر او آتيكم بشهاب قبس لعلّكم تصطلون فلمّا جاءها نودي ان بوركَ مَن في النار و من حولها و سبحان الله رب العالمين. مضمون آيه مباركه اين است كه وقتي موسي آتشي از دور ديد و به طرف آن آمد، خطاب شد: مبارك است كسي كه در آتش است و كسي كه در كنار آن است. در جمله كسي كه در آتش است اگر تفكر وافي شود، بوي وحدت وجود استشمام خواهد شد و براي اينكه عقيدهاي كه از اين جمله استنباط ميشود، كفرآميز نباشد، يعني خيال نشود كه خداوند در آتش حلول نموده و يا خداوند همين آتش است كه ميبيني، در ادامه آيه آمده است: پروردگار عالميان از هر چه كه بوي جسميّت و حلول بدهد منزّه است. 3. در حديث امير المؤمنين آمده است: داخل في الاشياء لا كشيء داخل في شيء و خارج من الاشياء لا كشيء خارج من شيء. يعني خداوند داخل در اشياست، البته نه مانند دخول يك شيء در شيء ديگر، زيرا اين امر به معناي حلول خداوند است در اشياء و قول بر حلول خدا در اشياء كفر است و همچنين خداوند خارج از اشياست، نه مانند خروج يك شيء از شيء ديگر. 4. مع كل شيء لا بمقارنة و غير كل شيء لا بمزايلةٍ يعني خدا با هر شيء است اما با او مقارنت ندارد و غير از هر شيءاي است اما از او جدائي ندارد. 5. نصوصي كه دلالت دارند بر عدم محدوديّت خدا و اينكه هر كس خدا را محدود كند او را از حدّ الوهيّت خارج نموده است. بنابراين اگر كسي بگويد: تا اين جا وجود خداست و از اين طرف به بعد وجود خلق است؛ يعني وجود خلق را از وجود خدا جدا بداند خدا را محدود كرده است. اين مختصر توضيحي بود پيرامون يكي از وحدت و كثرتهايي كه در علم عرفان از آن سخن گفته شده است؛ يعني وحدت و كثرت وجود. و اگر بخواهيم ساير مباحث مربوط به وحدت در عرفان را فهرست بندي نموده و هر كدام را به اندازه چند سطر شرح و بسط نماييم مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد. .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.