تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
حسین کچویان، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی طی سخنانی در همایش فعالان بین المللی جبهه فرهنگی انقلاب که صبح امروز در مجتمع فرهنگی دانشجویی 13 آبان برگزار شد، به بیان دیدگاه خود در خصوص جنبش های جهان اسلام پرداخت.
بخشی از مهمترین صحبت های وی به شرح زیر است:
بسیار خوشوقتم در خدمت دوستان خط اول انقلاب در قلمرو فرهنگ هستم، موضوعی که قرار است در بابش صحبت کنیم، اگر نگوییم خطیرترین موضوع، قطعاً جز دو سه موضوع خطیری است که رویاروی جهان اسلام و بالاخص شما که در عرصه بینالملل هستید، میباشد و آن موضوع جنبشهای جهان اسلام است.
البته من فکر میکنم یک موضوع مرتبط دیگری که به همان اندازه مهم است، وجود دارد که به طور ضمنی به بحث در خصوص آن هم میپردازیم.
در بحث جنبشهای جهان اسلام هرکس موضع خود را در برابر آن مشخص کرده ولی به نظر میرسد به طور مستند موضع خود را مستحکم نکرده باشد.
موضوع ما هویت جنبشهای جهان اسلام یا ابهام هویتی این جنبشها است. صرفنظر از پاسخ، این مسئله شایسته تدقیق و توجه بیشتر است باید به این سئوال پاسخ داد این ابهام از کجا آمده و ریشه آن از کجاست؟ پاسخ به این سئوالها به ما کمک می کند مسیر خودمان و مسیر آینده را بهتر بشناسیم.
در خصوص این جنبشها ما انتظاراتی داشتیم و یا اینکه از ما انتظاراتی وجود داشته که به آن ها پاسخ داده نشده است به قدری که برخی در باب ماهیت این جنبشها ایجاد شبهه کردهاند.
در یک وضعیت خطیر تاریخی قرار داریم
در همین جا من این مسئله را به موضوع «تجدید ساختار سلطه» ربط میدهم این مسئله به یک شرایط تاریخی مرتبط است و آن را نباید ساده فرض کرد.
ما در یک وضعیت خطیر تاریخی قرار داریم و در حال راه رفتن بر روی یک لبه هستیم، جهان جدید این ظرفیت را دارد که به تجدید ساختار سلطه منتهی شود که رهایی از آن ممکن نباشد از این روست که باید مسئله را جدی گرفت.
صرف نظر از پاسخ باید دید چرا این ابهام به وجود آمده است؟ و هویت این جنبشها چیست؟ و چرا آن خلوصی را که ما انتظار داریم در این جنبشها موجود نیست و دچار آلودگیها هستند؟
من در خصوص ویژگی خاص این جنبش ها در فرضیاتی که وجود دارد دو فرض جدی را میبینم که بیشتر توهمات آدمهاست تا واقعیات.
رد فرضیه بیداری انسانی در خصوص جنبش های منطقه
یکی از آن فرضها، فرض «بیداری انسانی» است که معتقدان به آن باید هیچ تلقی درستی از انسان و تحولات انسانی نداشته باشند. حتی مفهوم فطرت هم نمیتواند این تحولات را توضیح دهد؛ برای داشتن جنبش زمینهچینیهای بسیاری باید فراهم شود و این طور نیست که انسان ها در پی نارضایتی از وضعیتشان جنبش راه بیاندازند، تاریخ پر است از سکونها، جمودها و انحطاطها.
شاید بحث فطرت و انسانیت در این حد موثر باشد که بگوییم «انسان نمیتواند تحت هر شرایطی زندگی کند و در مقابل سختیها دست به واکنش خواهد زد» فقط در همین حد. این مسئله امکان شورآفرینی دارد اما امکان ساماندهی طولانی مدت را خیر.
جنبشهای اجتماعی و حرکت تاریخ ساز وجوه ایجابی دارد که برای شکلگیری آن در تاریخ زمینههای بسیاری نیاز است به همین دلیل باید گفت فرض بیداری انسانی برای این جریانات مناسب نیست و مفهوم کنگ و مُبهمی است.
رد فرضیه فشار های اقتصادی
یک فرضیه دیگر، فرضیه مارکسیستی است که دلیل وقوع جنبشها را به فشارهای اقتصادی برمیگرداند گرچه کسی این فرض را به طور جدی مطرح نکرده است.
همیشه جا برای محرکهای اقتصادی است اما اینکه عوامل اقتصادی محرکی غایی و نهایی باشد اینطور نیست.
مطابق شاخصهای سازمان ملل هیچ کدام از این کشورها در موقعیتی نبودند که مشکل اقتصادی جدی داشته باشند و این نشانگر این است که پیشرفت اقتصادی ثبات نمیآورد. لذا اینها نشان میدهد که این فرض، فرض غلطی است.
یک فرض دیگر این است که میگوید جنبشهای موجود، جنبشهای دموکراسی خواه هستند که تحت تاثیر غرب اتفاق افتادهاند که عامل طرح این فرض انقلابهای رنگی در جهان بوده است.
علی رغم اینکه این فرض مبنای جدی ندارد اما میتواند به دلیل نقش خاص رسانهای غرب در طرح این فرض مطرح باشد.
این امر پرتوی به تاریخ مسلمین برای من انداخته است؛ با کمال تاسف و اندوه بسیار باید گفت، کل تاریخ 200 ساله مسلمین تاکنون و تمام تحولات ما بازی غرب بوده و بازی موفق غرب هم بوده است.
در واقع مطابق این فرض ما در مقابل این مسئله قرار گرفتهایم که با یک بازی موفق غرب مواجه هستیم. تمام تحولات، مثل تحولات حالا، اقدامات حساب شده برای تجدید ساختار سلطه بوده و جز اینکه نیروهای مسلمین را در آن برهه هدر دادهاند هیچ فایدهای دیگری نداشته است، مثل وهابیت.
بسیاری از این تحولات به قصد ایجاد یک جهان انسانیتر بوده ولی در عمل یک شکل تازه از سلطه را بروز داده است، این اتفاق هم همان است و ما بازی خوردهایم.
ما همه با این مفاهیم بازی خوردهایم امروز هیچ کسی نیست که دموکراسی و حقوق بشر را رد کند. غرب مفاهیمی را به ما میدهد که امکان مخالفت با آن وجود ندارد و محصول آن هم چیزی نیست که به کار ما بیاید، این فرض محتملی است.
به لحاظ نظری فرض معتبری نیست ولی به دلایل سیاسی میتواند فرض محققی شود؛ یعنی جنبشهای اجتماعی برای ایجادشان نیازمند بسترهایی مثل انبوه ظلم تاریخی، سازماندهی و غیره هستند.
لذا می بینیم دموکراسیخواهی اصلاً ما به ازای عینی در جهان ما ندارد ولی در عین حال غرب به دلیل قدرتمندیاش در پیگیری مهندسی این تحولات میتواند روی آن مانور دهد.
پس همه فرضها رد شد و تنها فرض دموکراسی لیبرال باقی ماند و اینکه تحولات اجتماعی موجود دنبال بسط تاریخی تجدد هستند.
اینکه من گفتم در 200 سال اخیر در ذیل بازی غربیها بودیم یعنی ما در تاریخ کسی نیستیم یعنی هیچ کس کسی نیست. چین هم در حال بازیخوردن است از ظاهریترین تا عمیقترین چیزهایش متاثر از غرب است، کل تاریخ ذیل تاریخ غرب بوده است.
این فرض که این جنبش حاصل دموکراسی خواهی است نشان میدهد تاریخ ساری و جاری، تاریخ غرب است.
این تئوری میگوید تاریخ تجدد تاریخ مسلط و همچنان میتواند خود را بسط دهد و سرنوشت بشر را ذیل خود تعریف کند.
اگر انقلاب اسلامی ایران وجود نداشت، هیچ یک از این تحولات اتفاق نمیافتاد
فرض دیگر این است که این جنبشها مبین یک تاریخ تازه است و در راستای احیای مجدد اسلام هستند و خاصاً تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران هستند اگر انقلاب اسلامی ایران وجود نداشت، هیچ یک از این تحولات اتفاق نمیافتاد.
انقلاب یا جنبش در جهان انسانی طبیعی نیست
برای رد قبول این فرض یا اثبات آن شیوههای مختلفی وجود دارد من مسئله را به شکلی مطرح کردم که برای فهم آن باید درک متفاوتی از جنبشها داشت.
در نگاه معمول شورش امری عادی است اما با این نوع نگاه نمیتوان در چارچوبی که من مسئله را مطرح کردم مسئله را فهم کرد.
نه تنها انقلاب یا جنبش در جهان انسانی طبیعی نیست بلکه نفس او هم برای بشر طبیعی نیست یعنی اعتراض کردن(اعتراضهای اجتماعی) شیوه معمول بشر نیست یعنی در بخش اعظم تاریخ، بشر در خیلی از موارد اعتراض نمیکرده و در خیلی از موارد ما شاهد رهبانیت، انزوا و ... بودهایم.
اینکه انسان اعتراض کند به خیلی از چیزها بستگی دارد، اعتراض به این شکل، خاص این 200 سال اخیر و محصول مدرنیته است؛ بله در تاریخ سلسلههای میآمدند و میرفتند ولی آن نوع حرکتها از جنس جنبشهای جدید نیستند.
اینکه بشر در تاریخ اعتراض کند، با چه ایدهآلها و آرمانهایی، سیر این، تابع تاریخ مسلط است. اینکه از اول اعتراض رخ دهد نبوده و ما شاهد رهبانیت، عرفان، خودکشیها دستهجمعی هستیم که در 200 سال اخیر و حتی 10 سال اخیر هم اتفاق افتاده است.
به طور مشخص اگر به تاریخ اخیر که تحت تاثیر مدرنیته بوده است نگاه کنیم میبینیم این اعتراضها تابع انقلابهای کبیر هستند. بعد انقلاب فرانسه همه انقلابها متاثر از آن هستند، نهضت مشروطه، تحولات مصر و ... تابع نیروهای تاریخی انقلاب فرانسه رخ دادهاند.
البته باید توجه کنیم در این بحث، منظور من بحث الگو بودن نیست بحث این است که اینها نیروی اجتماعی را در تاریخ آزاد میکنند.
البته این فرض ما به ازای حقیقی هم دارد و این حقیقت هم همین است.
ما انقلاب مارکسیتی هم داشتیم که توانست برود و نصف جهان را هم بگیرد وقتی میگوییم تاریخ عینی بحث فراتر از کتب است و بحث نیرو مطرح است.
پس مشاهده کردیم سه فرض در این بین وجود دارد:
1-این جنبشها تابع تاریخ انقلاب کبیر شوروی هستند.
2-این جنبشها تابع انقلاب فرانسه و تاریخ تجدد هستند.
3-این جنبشها تابع و معلول انقلاب اسلامی ایران میباشند.
تجدد بعد از انقلاب شوروی شکل متفاوتی به خود گرفت و بقیه جنبشها به یک معنا انقلاب شوروی را در خود تکرار کردند. آخرین انقلاب از این نوع انقلاب نیکاراگوئه در 1978-1979 و همزمان با انقلاب ایران بود و هرچقدر جلوتر میرویم ظرفیت حرکتآفرینی این انقلابها از دست میرود.
چون فرصت نیست از بیان ادله رد سایر فرضیهها میگذرم و به بیان ادله اثباتی و ایجابی این فرض که این انقلابها از دل اسلام و انقلاب اسلامی به عنوان احیاء کننده اسلام بیرون آمدهاند، میپردازم.
نه تنها این انقلابها متاثر از انقلاب اسلامی هستند بلکه اصلاً در فقدان انقلاب اسلامی ممکن نبودند.
این طور نیست که فرض شود با هر اعتراضی انقلاب رخ میدهد. من یک مثال میزنم و بحث را دنبال میکنم یک وقتی در انگلیس بعد از انقلاب اسلامی ایران اعتراضی از طرف یکی از کلیساهای انگلیس رخ داد که موضعگیری آن متاثر از انقلاب اسلامی بود چرا که در آن فضا تا آن موقع اصلاً دین موضوعیتی نداشت لذا میبینیم در آن شرایط نه تنها اسلام بلکه همه ادیان احیاء شدند و چنین شد که هرکس برای خودش شانیتی فرض کرد. در حالی که اصلاً قبلاً کسی نمیتوانست مسلمان بودن خود را علنی بیان کند.
چه کسی دین را به صحنه تاریخ برگرداند، باید قبول کرد این نیازمند یک نیروی تاریخی است. بحث من این است که به ادله مختلف انقلاب اسلامی یکی از آن انقلابهای کبیر است و انقلابی به این وسعت در تاریخ بشر اتفاق نیفتاده است. (بحث من جدای از انقلاب انبیاء میباشد)
انقلاب ما از نبی هم فراتر میرود، هیچ اتفاقی در این سالها نیفتاده است که محصول انقلاب اسلامی ایران نباشد این اثر تاریخی انقلاب اسلامی را به شکلهای مختلف میتوان اثبات کرد قبل از انقلاب اسلامی هیچ دینی در صحنه اجتماع نبود.
انقلاب اسلامی تعیین کننده تاریخ معاصر است
قبل از انقلاب کسانی بودند که برای ورود دین به صحنه اجتماع با استدلال تلاش کنند اما تاریخ که با استدلال عوض نمیشود تاریخ با نیروهای اجتماعی عوض میشود. انقلاب اسلامی تعیین کننده تاریخ معاصر است.
تا قبل انقلاب راهبرد تمام انقلابها اسلحه بود اما این سیاست بعد از انقلاب اسلامی ایران تغییر کرد، امروزه در یمن به ازای هر یک نفر، سه اسلحه وجود دارد؛ اما در آنجا درگیریها مسلحانه نمیشود در لیبی هم اگر مسلحانه شد به این خاطر بود که غربیها دخالت داشتند در سوریه هم مشکلاتی که وجود دارد به خاطر برگشت به راهبردهای نامقبول قبل از انقلاب است.
حضور زنان در حرکتهای جهان اسلام ادله دیگری در اثبات فرض متاثر بودن این انقلابها از انقلاب اسلامی ایران است قبل از انقلاب ایران حضور زنان در صحنههای اجتماعی با تنش بسیاری حرکت بود.
بیتردید هیج نیروی تاریخی دیگری غیر از انقلاب اسلامی در جهان اسلام موجود نیست
یک سئوالی که ممکن است به وجود بیاید این است که چرا ما نباید مبدع این حرکتها را خود این کشورها بدانیم؟ باید گفت این نیروها خود نمیتوانند تاثیرگذار باشند و به استناد شواهد تاریخی نمیتوانند تحت تاثیر غرب هم باشند جریانهای اسلامی در این کشورها در موضع انفعال هستند و نمیتوانند مبدع باشند.
بیتردید هیج نیروی تاریخی دیگری غیر از انقلاب اسلامی در جهان اسلام موجود نیست. سرنخ این جنبشها دست نیروهای اسلامی است چرا که این حادثهای در این جنبشها نیست که توسط جریانهای چپ و راست آغاز شده باشد.
اگر نیروهای حقوق بشر خواهانه بودند اینها میبایست سردمدار حرکت بودند در حالیکه اینها در پی حرکت نیروهای مسلماناند که دست به اقدام میزنند.
ابهام هویتی انقلاب های منطقه از کجا آمده؟
پس چرا حالا اینطور است؟ این ابهام هویتی از کجا میآید؟ اگر نیروی عمده جریان اسلامی است- این نافی نقش نیروهای لیبرال و سکولار نیست بلکه نفی این است که تاریخ غرب اینجا نقش ایفا میکند- چرا شاهد این وضع عجیب و ابهام هویتی هستیم، این بحث مستقلی میطلبد ولی مجمل میشود گفت، کل تاریخ خاورمیانه محصول چالشهایی است که نیروی انقلاب اسلامی ایجاد کرده است.
غرب پس از ظهور سی سال گذشته انقلاب اسلامی مهار انقلاب اسلامی را در منطقه در زمینههای سیاسی، اجتماعی و باالخص در زمینههای فرهنگی آغاز کرده است.
غرب توانسته است به میزان زیادی توازن اجتماعی، فرهنگی جهان اسلام را به نحوی به هم بریزد
غرب توانسته است به میزان زیادی توازن اجتماعی، فرهنگی جهان اسلام را به نحوی به هم بریزد که محصولش وضعیتی است که الان میبینید.
غرب از طریق 2 کار توانسته است اسلام را تبدیل به خطر کند که یکی از آن ها کار بر روی نیروهای اسلامی اعم از ما، طالبان و القاعده بوده و از این طریق توانسته اسلام را تبدیل به یک خطر کند.
منطق تعارض با القاعده جا افتاده است بخش مهمی از ابهام هویتی معلول این است؛ یعنی غرب توانسته است با کار تبلیغی - فرهنگی به این ابهام دامن بزند.
اقدامات جریان القاعده و تکفیریها ما به ازایش تردید است که باعث انفعال جریان اسلامی شود. این به شدت به الگوی ایرانی در جهان اسلام ضربه زده و و نه تنها ضربه بلکه به آن خصم هم داشته اند.
مسئله برگشت جریان اسلامی از اسلام را شوخی و سیاسی ندانید
خب شما چه توقعی دارید، مسئله را شوخی و سیاسی ندانید. جریان اسلامی از اسلام بر میگردد، چرا؟
بخشهای سکولار به نیروهای فعال تبدیل شده به میزانی که جریان اسلامی را منفعل کرده است، این تردیدها ما به ازای واقعی دارد بخشی از آن حاصل کار غرب است شما باید کار جدی بکنید تا این توازن به هم زده شود.
هیچ کدام از نهضتهای گذشته ما دارای ارزش نبودهاند
و اسلام را از این موضع منفعل خارج کنید و متوجه باشید ما در یک برهه تاریخی خاص قرار داریم. باید نگاهتان به تاریخ گذشته را تصحیح کنید هیچ کدام از نهضتهای گذشته دارای ارزش نبودهاند باید از این حالت انفعال بیرون بیاییم.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/154015/چرا-جنبشهای-منطقه-بیداری-انسانی-نیست
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.