روح و نفس انسان /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

روح و نفس استعمالات گوناگونی در علوم عقلی دارند ، لکن در مورد انسان (روح و نفس انسان )، حقیقت آن دو یکی است و تفاوت آنها اعتباری است. حقیقت غیر مادّی وجود آدمی را از آن جهت که موجودی ذاتاً غیر مادّیاست روح می نامند ولی از آن جهت که تعلّق به بدن مادّی دارد نفس می گویند. به تعبیر دیگر ، به مرتبه ی عالی حقیقت غیر مادّی انسان ، روح ، و به مرتبه ی پایین آن که مدبّر بدن مادّی است نفس می گویند. البته حکما برای انسان روح بخاری نیز قائلند که مرتبه ی آن فروتر از نفس بوده جسم لطیف مادّی است. این حقیقت مادّی را هم روح گفته اند ، از آن جهت که مانند ریح (باد) در بدن جاری است و موجب حرکت اعضاء می شود.


روح و نفس استعمالات گوناگونی در علوم عقلی دارند ، لکن در مورد انسان (روح و نفس انسان )، حقیقت آن دو یکی است و تفاوت آنها اعتباری است. حقیقت غیر مادّی وجود آدمی را از آن جهت که موجودی ذاتاً غیر مادّیاست روح می نامند ولی از آن جهت که تعلّق به بدن مادّی دارد نفس می گویند. به تعبیر دیگر ، به مرتبه ی عالی حقیقت غیر مادّی انسان ، روح ، و به مرتبه ی پایین آن که مدبّر بدن مادّی است نفس می گویند. البته حکما برای انسان روح بخاری نیز قائلند که مرتبه ی آن فروتر از نفس بوده جسم لطیف مادّی است. این حقیقت مادّی را هم روح گفته اند ، از آن جهت که مانند ریح (باد) در بدن جاری است و موجب حرکت اعضاء می شود. در فراروانشناسی امروزی از این روح بخاری با عنوان کالبد نوری یا هاله ی انسانی نام برده می شود. برای شناخت حقیقت روح آدمی ، تا آن مقدار که مقدور فهم هر کسی است ، لازم است که ابتدا شناختی کلّی از کلّ نظام هستی داشته باشیم تا بتوانیم جایگاه روح آدمی را در نظام خلقت شناخته و به تبع آن خصوصیّات روح را به دست آوریم.هــنـدسـه ی کلّی خلقت از دیدگاه مکتب فلسفی ملاصدرا(حکمت متعالیه) ، عالم خلق دارای سه مرتبه ی کلی است که عبارتند از 1- عالم عقول ــ توجه: این عقل غیر از عقل انسان است ــ 2- عالم مثال 3- عالم طبیعت. عالم عقل یا عالم عقول یا عالم جبروت ،‌ عالمی است مجرّد و منزّه از مادّه و خواص مادّه ؛ لذا در این عالم ، خبری از محدودیّتهای عالم مادّه (آثار مادّه) ، مثل حرکت و زمان و مکان و شکل و رنگ و مقدار و ... وجود ندارد ، فرشتگان مقرّبی چون حضرت جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل (ع) از ساکنان این عالمند. موجودات این عالم ، را مجرّدات تامّه ، عقول کلّیّه، ارواح مجرّده و ... نیز می گویند. اوّلین مرتبه ی وجود در این عالم را عقل اوّل می نامند که قاعدتاً اشرف و اعظم مجرّدات تامّه خواهد بود ؛ و آخرین مرتبه ی این عالم را عقل فعّال گویند که واسطه ی پیدایش عالم دیگری است به نام عالم مثال. در برخی متون عرفانی و فلسفی ، عقل فعّال را ، به یک اعتبار ، مرتبه ای از عرش نیز برشمرده اند. عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم ملکوت نیز عالمی است مجرّد از مادّه؛ لکن در این عالم برخی از محدودیّتهای عالم مادّه (خواص مادّه) نظیر شکل و رنگ و مقدار ، موجود است ؛ ولی از زمان و حرکت که خواصّ اصلی ماده اند منزّه است. بین خود موجودات این عالم ، مکان را می توان به نوعی اعتبار نمود ولی کلّیّت عالم مثال نسبت به عالم طبیعت واقع در مکان نیست ؛ کما اینکه خود عالم مادّه نیز از نظر حکمت متعالیه فاقد مکان است ، اگرچه اجزاء آن نسبت به هم مکان دار هستند. از موجودات عالم مثال با نامهایی چون مجرّدات غیر تامّه ، اشباح نوریّه ، هیاکل نوریّه و ... نیز یاد می شود. عالم طبیعت نیز همان عالم ماده است ، که بارزترین ویژگی آن حرکت و زمان است.رابطه ی بین این عوالم سه گانه ،‌ رابطه ی طولی است نه عرضی؛ یعنی عالم عقول ، باطن و علّت عالم مثال و عالم مثال باطن و علّت عالم طبیعت است ؛ و چنین نیست که بعد از تمام شدن عالم ماده عالم مثال شروع شود ؛ و بعد از تمام شدن عالم مثال عالم عقل آغاز گردد ؛ یعنی این سه عالم ــ آن گونه که برخی توهم نموده اند ــ کرات تو در تو نیستند . بلی عالم عقل عالم مثال را در بر گرفته است ؛ عالم عقل نیز عالم ماده را در بر گرفته است ؛ اما نه به صورت کرات تو در تو ؛ بلکه به آن صورتی که ذهن انسان صور ذهنی او را در بر گرفته است و روح انسان ،ذهن او را در بر گرفته است . یعنی همانگونه که صور ذهنی معلول ذهن و قوّه خیال انسان هستند و ذهن نیز از تجلّیّات و ظهورات روح است ، عالم طبیعت و موجودات آن نیز معلول عالم مثالند ؛ کما اینکه عالم مثال نیز فیض وجود را از عالم عقل می گیرد. موجودات عالم عقول نیز همه در یک ردیف نیستند بلکه برخی ، از حیث وجودی محیط بر بعض دیگر بوده باطن آنها هستند. بنا بر این ، فیض وجود از علم خدا به عقل اوّل و از عقل اوّل به عقل دوم و از عقل دوم به عقل سوم و به همین ترتیب سریان پیدا کرده و همراه با تنزّل ، تکثّر پیدا می کند تا به عقل فعّال برسد ؛ و از عقل فعّال به عالم مثال و از عالم مثال به عالم طبیعت نازل می شود. لذا بر اساس برخی از ادله و انگاره های فلسفی هر چه در طبیعت پدید می آید به نحو ریزش و تنزّل از عالم جبروت و ملکوت است نه به نحو رویش از خود طبیعت ؛ این حقیقت را از آیات و روایات نیز می توان استفاده نمود ؛خداوند متعال می فرماید : « وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ » (الحجر : 21) ( و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن ) ؛ و فرمود : « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ »(الأعراف : 26 ) ( اى فرزندان آدم! ما نازل کردیم براى شما لباسى که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها(همه) از آیات خداست، تا متذکّر(نعمتهاى او) شوند (« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ » (الحدید : 25 ) ( ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب(آسمانى) و میزان(شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کند بى آنکه او را ببینند؛ خداوند قوىّ و شکست ناپذیر است(. و فرمود:« ... وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج . ــــ ... و براى شما هشت زوج از چهارپایان نازل نمودیم »( الزمر : 6)در این آیات شریفه ملاحظه می شود که از نزول آهن و لباس و چهارپایان در ردیف نزول آیات الهی و کتب آسمانی سخن به میان آمده است ؛ لذا در منطق قرآن کریم و از نگاه فلسفه ی اسلامی و بخصوص در حکمت متعالیه ی ملاصدرا ، هر چه در عالم طبیعت است ، لحظه به لحظه از عالم ملکوت و جبروت نازل می شود.این خلاصه ای از هندسه هستی بود که عرض شد ؛ حال باید دید جایگاه انسان و روح و جسم او در کجای این هندسه هستی قرار دارد. از آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و سخان حکما و عرفا چنین استفاده می شود که :1ـ حقیقت روح ، موجودی از عالم امر بوده و موجود واحدی است و تکثّر آن ناشی از تعلّق گرفتن به ابدان است ؛ که به واسطه ی این تعلّقها ارواح جزئی (ارواح اشخاص ) حاصل می شوند.« وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی : از تو درباره ی روح می پرسند ، بگو آن روح موجودی از امر پروردگار من است.»(الإسراء:85) « رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ : بلند مراتب ، صاحب عرش ، می افکند روح را از امرش بر آنکه می خواهد از بندگانش ، تا بیم کند روز ملاقات را.»(غافر:15) « وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا : و به همین گونه وحی نمودیم بر تو روحی از امر خویش را.»(الشورى:52)2ـ از نظر جمهور فلاسفه ی اسلامی ، عالم امر همان عالم عقول است لذا روح کلّی یکی از عقول تامّه شمرده می شود و معمولاً به عقل اوّل تطبیق می گردد که مخلوق اوّل است ؛ امّا از نظر عرفا ، عالم امر از حیث رتبه ی وجودی بالاتر از عالم عقول بوده شامل وجود منبسط و حقیقت اسماء و صفات الهی است.عرفا این عالم را عالم لاهوت می نامند. البته به کار بردن کلمه ی عالم برای این مرتبه از وجود همراه با نوعی تسامح است. بر اساس نگاه عرفا ، روح ، موجودی اشرف و اعظم از همه ی عقول و فوق همه ی مخلوقات است ؛ و از سنخ اسماء الله و بلکه حقیقت آن ، اسم اعظم فعلی الهی است. در حکمت متعالیه(مکتب فلسفی ملاصدرا) که جامع عرفان و فلسفه است ، عقل اوّل را خلق اوّل و حقیقت روح را وجود منبسط و صادر اوّل می نامند. عرفا برای این حقیقت بیش از صد اسم استعمال می کنند. مثل نَفَس رحمانی ، حقیقت محمّدیّه ، روح کلّی محمّدی ، مادّة الموادّ ، عنقا و ... 3ـ از نظر عرفان نظری و حکمت متعالیه ، این حقیقت یگانه ، اوّلین ظهور خداست ؛ لذا خداوند متعال آن را مستقیماً به خود اسناد داد ؛ ، آنهم با ضمیر متّصل « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ : هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود دمیدم، همگى براى او سجده کنید»(الحجر:29) آنگاه از تجلّیّات این حقیقت یگانه اسماء الله ظاهر شدند ؛ از این جهت است که صاحب این روح ، به مقدار برخورداریش از آن ،دارای علم الاسماء می شود. « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»( البقرة:31) و از تجلّی اسماء الهی عرش ظاهر شد که مرتبه ای از علم خدا بوده کمال همه ی موجودات را در خود دارد. « عَنِ السَّجَّادِ (ع):أَنَّ فِی الْعَرْشِ تِمْثَالَ جَمِیعِ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ :«وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» : در عرش تمثال همه ی چیزهایى که خداوند در دریا و خشکى آفریده است موجود است و این است تأویل گفتار خداوند که مى فرماید: «و هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه هاى آن پیش ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.»(الحجر:21) آنگاه از تجلّی عرش اوّلین مخلوق پدیدار شد که همان عقل اوّل است. لذا عقل کلّی از انوار و تجلّیات روح کلّی است کما اینکه عقل جزئی بشر نیز از انوار و تجلّیّات روح جزئی اوست. پس از عقل اوّل ، عقل دوم نمودار شد که تجّلی عقل اوّل است ؛ و پس از آن دیگر عقول به ترتیبی خاصّ نمودار شدند تا نوبت به آخرین عقل از عالم عقول رسید که عقل فعّال نامیده می شود ؛ و آنگاه از عقل فعّال ، عالم مثال پدیدار شد که محلّ نفوس موجودات عالم طبیعت است. و از هر نفسی که موجود در عالم مثال است ، نوعی از موجودات در عالم طبیعت پدیدار گشتند. و یکی از این نفوس کلّیّه ، نفس انسان است که اوّلین ظهور آن در عالم طبیعت حضرت آدم(ع) بود. این نفس مثالی در حقیقت یکی بیش نیست ولی زمانی که به مادّه(بدن) تعلّق می گیرد به واسطه ی این تعلّق نوعی کثرت در آن نمودار می شود و به این ترتیب نفوس جزئی بشری حاصل می شوند. همانگونه که اراده ی انسان یکی بیش نیست ولی وقتی انسان در یک لحظه چند موجود مختلف را در ذهن خود مجسّم می کند اراده ی او به اعتبار تعلّق به آن چند موجود ، کثرتِ ظهور پیدا می کند. چون صور ذهنی چیری جز ظهور و تمثّل اراده نیستند. 4ـ وقتی مادّه ای در عالم طبیعت قابلیّت تعلّق نفس را پیدا می کند نفس مثالی بلافاصله به آن تعلّق می گیرد. زمانی که تخمک زن و نطفه ی مرد در محیط رحم در هم ادغام می شوند ، بلافاصله نفس به آن تعلّق می گیرد و مرحله به مرحله آن را پیش می برد و دم به دم کمالات نباتی را به او اعطا می کند تا تکامل یابد و با تکامل آن تعلّق نفس نیز قویتر می شود که حکما با نوعی تسامح آن را اشتداد نفس می نامند ولی حقیقت این است که تعلّق نفس اشتداد می یابد نه خود آن. در این مرحله ، گفته می شود انسان تنها دارای نفس نباتی(گیاهی) است . در مرحله ی خاصّی از این رشد ، مادّه ی انسان به اوج کمال نباتی خود می رسد که در آن لحظه از جانب نفس ، کمالات حیوانی به آن داده می شود. کمالات حیوانی نیز درای درجات زیادی هستند که نفس دائماً آنها را به انسان اعطا می کند. تا اینجا انسان ، به طور کلّی فقط دارای دو مرتبه از نفس است که عبارتند از نفس نباتی و نفس حیوانی. همچنین تا این مرحله انسان دارای سه خصوصیّت اساسی می شود که عبارتند از حیات(زنده بودن) ، قدرت دفع مضّرات ، و قوّه ی جذب منافع (قوّه شهوت به معنی عامّ آن) لذا در روایات اهل بیت(ع) از این دو مرتبه ی نفس به عنوان سه مرتبه از روح یاد شده است که روایات آن در ادامه ذکر خواهد شد. همه ی انسانها تا این مرتبه را دارا هستند چه مومن باشند و چه کافر ؛ چون ظهور این مقدار از سلطنت روح در انسان ، طبیعی و خارج از اختیار خود انسان است. امّا مراتب بالاتر نفس را باید با اختیار کسب نمود. در مرحله ی خاصّی از این تکامل قهری ، انسان به جایی می رسد که با یک سری از سوالات فوق حیوانی مواجه می شود سولاتی مثل : من کیستم ؟ انسان چیست ؟ آیا عالم مبدائی دارد؟ سرانجام عالم چه می شود؟ آیا انسان در این عالم مسئولیّتی نیز دارد یا نه؟ و سوالاتی از این قبیل. در اینجاست که انسان بسته به نوع برخورد خود با این گونه سوالات می تواند راه ترقّی به مراتب بالاتر نفس را طی کند یا برعکس این راه را برای خود مسدود نماید. اگر کسی از این سدّ گذشت ، وارد مرحله ی انسانی نفس می شود و از آن به بعد ، تکامل انسانی آغاز می شود ؛ در این مرحله اثر بارز نفس نوعی یافت و ادراک خاصّ است که در روایات اهل بیت(ع) آن را فراست مومن یا فراست ایمانی نامیده اند. « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ : برحذر باشید از فراست مومن که همانا او با نور خدا نگاه می کند.»( الکافی ،ج1 ،ص218) از این نوع ادراک ویژه که موجب ایمان به غیب (نادیدنیها) می شود ، در عرفان به ذوق تعبیر می شود که فوق استدلال است و با ذوق در اصطلاح عرف تفاوت دارد. حالت شدید این نوع ادراک را مکاشفه ی رحمانی می گویند. امّا اگر اشتغال به امیال حیوانی مانع گذشتن از این سدّ شد ، انسان در حیوانیّت خود باقی می ماند. لذا در منطق قرآن کریم ، افراد غیر مومن در ردیف حیوانات قلمداد شده اند.«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ . ــــــ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که تعقّل نمى کنند.»( الأنفال:22) « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون : بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى آورند.»( الأنفال:55) بر اساس این آیات ، بین ایمان و تعقّل رابطه ای ناگسستنی برقرار است ؛ لذا غیر مومنین اهل توهّمند نه اهل تعقّل. اختراعات و اکتشافات علوم تجربی نیز نتیجه ی قوّه ی واهمه و متخیّله است نه قوّه عاقله. لذا حیوانات نیز به اندازه ی توان و نیاز خود ساخت و ساز و کشف دارند. بنا بر این ، کفّار در حدّ نفس حیوانی متوقّف می شوند ولی برای مومنان راه صعود به سوی حقیقت روح همچنان باز است. از اینرو مومنان دارای روح مرتبه ی سوم یا به تعبیر روایات ، روح مرتبه ی چهارمند. خود این مرتبه نیز دارای درجاتی است که اوج آن در کسانی چون سلمان فارسی است که به خلعت «سلمانُ منّا اهل البیت» نائل شده است. بالاتر از این مرتبه ، مرتبه ی دیگری است که روح القدس خوانده می شود که آن ، فوق مقام ملائک و عقول است ؛ و حمل نبوّت و امامت با این مرتبه از روح است. باز خود این مرتبه نیز درجاتی دارد که تفاوت مقامات انبیاء به آن وابسته است. نهایت درجه ی این روح در اهل بیت (ع) است. و اصلِ اصل و اوجِ اوج آن ، اختصاص به آدم اوّل و آخر ، خلیفةالله الاکمل ، اسم الله الاعظم الاعظم الاعظم حضرت رسول اکرم(ص) دارد ؛ که همان وجود منبسط ، نفس رحمانی و ظهور اوّل است. از اینرو حضرتش فرمود:« أَوَلُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِی»(بحار الأنوار، ج 54 ،ص309 ) « عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع): قَالَ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْمُؤْمِنِینَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدَهَا رُوحَ الْقُدُسِ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِیمَانِ وَ فِی الْکُفَّارِ ثَلَاثَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِیمَانِ یُلَازِمُ الْجَسَدَ مَا لَمْ یَعْمَلْ بِکَبِیرَةٍ فَإِذَا عَمِلَ بِکَبِیرَة فَارَقَهُ الرُّوحُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَنْ سَکَنَ فِیهِ فَإِنَّهُ لَا یَعْمَلُ بِکَبِیرَةٍ أَبَدا.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است ؛ روح بدن و روح القُدُس و روح القوّة و روح الشهوة و روح الایمان. و در مؤمنین چهار روح است که روح القدس را ندارند ، ولى داراى روح بدن و روح قوت و روح شهوت و روح ایمانند ؛ و در کفّار سه روح است روح بدن و روح قوت و روح شهوت. سپس فرمود روح ایمان با بدن هست تا وقتى که شخص ، مرتکب گناه کبیره اى نشده وقتى کبیره اى انجام داد روح ایمان از او جدا مى شود ولى روح القُدُس در هر کس بود هرگز گناه کبیره انجام نمی دهد.»( بحار الأنوار ،ج 25 ،ص54)« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ :سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ رُوحَ الْحَیَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ یُصِیبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا أَنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبُ. جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل کرد که فرمودند: در انبیاء و اوصیاء پنج روح است روح القدس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوة به وسیله روح القدس ، از زیر عرش تا زیر زمین هر آنچه هست را می دانند. سپس فرمود: ای جابر! این ارواح دستخوش تغییر می شوند ولى روح القدس اهل لهو و لعب نیست.»( بحار الأنوار، ج 25، ص: 55)خلاصه مطلب این که:روح حقیقتی است از عالم لاهوت و فراتر از عالم ملائک که به حکم آیه ی شریفه :« وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ : و هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه هاى آن پیش ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.»(الحجر:21) به عالم طبیعت تنزّل یافته و به سبب تعلّق به موادّ ، تکثّر یافته و به صورت ارواح یا نفوس فراوان ظهور پیدا کرده است. لذا انسانها در سیر صعودی خود به سوی عالم مثال می توانند دوباره به سوی آن حقیقت واحد برگردند. البته تنها کسانی که به اصل اصل این روح نائل شده اند چهارده معصومند از اینروست که همه ی این چهارده معصوم نور و حقیقت واحدند. « قَالَ النبی (ص): خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ نُورٍ وَاحِد ... : خداوند تبارک و تعاری مرا و اهل بیتم را یک نور آفریده است.»(إرشاد القلوب إلى الصواب،ج 2 ،ص415) و « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِد : من و علی از یک نور آفریده شده ایم.» (أمالی الصدوق ،ص 236 ،المجلس الحادی و الأربعون ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image