ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

در مورد اصحاب پيامبر (ص) كه خداوند مي فرمايد: من از آنها راضي هستم پس شیعیان چه كاره هستند كه در باره آنان نظر می‌دهند؟


در جواب این شبهه سزاوار است گفته شود كه هیچ کس نه شیعه و نه سنی دربرابر حكم خدا و رسولش كاره‌اي نيستند چه اينكه قرار گرفتن در برابر خدا و رسولش مساوي با كفر است. ما مسلمانان موظف و مكلفيم تمام كساني را دوست داشته باشيم كه خدا و رسولش آنان دوست دارند و از آنان راضي هستند. ولي سخن در اين است كه بايد ثابت شود كه خداوند از چه كساني راضي هستند و چه كساني را دوست دارند و چه كساني را دوست ندارند. در مورد رضايت خداوند متعال از اصحاب رسول خدا(ص)دو آيه در قرآن كريم وجود دارد يكي از آنها عبارت است از: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!» منظور از«سابقون اولون» در آيه شريفه كسانى‏اند كه قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از واقعه بدر مهاجرت كردند و يا به پيغمبر ايمان آورده و او را منزل دادند، زيرا موضوع با دو وصف سابقون و اولون بيان شده، و اسمى از اشخاص و يا عناوين آنها برده نشده، و اين خود اشعار دارد بر اينكه بخاطر هجرت و نصرت بوده كه سبقت و اوليت اعتبار شده است. آن گاه جمله‏اى كه بر سابقون و اولون عطف شده يعنى جمله وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ طائفه و مردم ديگرى را ياد مى‏كند كه به وجه نيكو پيرو سابقون و اولون بودند. پس منظور از «سابقين اولين» همان كسانى‏اند كه اساس دين اسلام را استوار نموده، قبل از آنكه بنيانش استوار گردد و بيرقش به اهتزاز درآيد، پايه‏هاى آن را بپا داشتند، حال يا به اينكه ايمان آورده و به رسول خدا (ص) پيوسته، در فتنه‏ها و شكنجه‏ها شكيبايى نموده و از ديار و اموال خود چشم پوشيده به حبشه و مدينه هجرت كردند، و يا به اينكه آن حضرت را يارى نموده و او و مهاجرين با او را در شهر خود و خانه‏هاى خود منزل دادند، و قبل از آنكه واقعه‏اى رخ دهد از دين خدا دفاع كردند. و اين تنها با كسانى انطباق دارد كه قبل از هجرت رسول خدا (ص) ايمان آورده و تا قبل از واقعه بدر كه ابتداى ظهور و قدرت‏نمايى اسلام است دست از شهر و وطن خود شسته، به مدينه مهاجرت كردند، و يا به آن حضرت ايمان آورده، او را در شهر خود مدينه منزل داده و آمادگی خود را برای نصرت آن حضرت اعلام داشتند. پس آيه شامل مسلماناني كه بعد از هجرت مسلمان شدند نمي شود. پس دو صنف اول جز بر مهاجرين تا قبل از بدر، و انصار، يعنى مردم مدينه تطبيق ندارد، و اما صنف سوم يعنى الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ در اين صنف نيز قيدى آورده كه نكته‏اى را افاده مى‏كند، و آن قيد« باحسان» است. پس، ظاهرا منظور از طبقه سوم يعنىالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ كسانى هستند كه با پيروى نيك آن دو طبقه (مهاجرين و انصار تا قبل از جنگ بدر) را پيروى كنند، يعنى پيروي‌شان به حق باشد- و يا به عبارتى پيروي‌شان‏ براى اين باشد كه حق را با آنان ببينند- پس در حقيقت برگشت اين قيد به اين شد كه: پيروى دسته سوم از دو دسته اول پيروى از حق باشد، نه پيروى بخاطر علاقه‏اى كه به ايشان دارند، يا بخاطر علاقه و تعصبى كه به اصل پيروى از آنان دارند، و همچنين در پيروي‌شان رعايت مطابقت را بكنند. پس خلاصه بحث اين شد كه: آيه شريفه، مؤمنين از امت اسلام را، به سه طائفه تقسيم مى‏كند، يكى سابقون اولون از مهاجرين، و يكى سابقون اولون از انصار، و طائفه سوم كسانى كه اين دو طائفه را به احسان (به حق) پيروى كنند. در نتيجه از آنچه گذشت چند مطلب بدست مى‏آيد: اول اينكه، آيه شريفه دو طائفه اول را مى‏ستايد به اينكه ايشان در ايمان آوردن به خدا و بر پا كردن پايه‏هاى دين، سبقت و تقدم داشته‏اند، و بطورى كه از سياق آيه استفاده مى‏شود مى‏خواهد اين دو طائفه را بر ديگر مسلمانان با ايمان برترى دهد. دوم اينكه، كلمه «من» در جمله مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ تبعيضى است، نه بيانى، چون گفتيم فضيلت‌شان براى چه بود، و همه آنان اين فضيلت را نداشتند، و نيز آيه شريفه مى‏فرمايد خداوند از ايشان و ايشان از خدا راضى شدند، و به شهادت خود قرآن، همه مهاجرين و انصار اينطور نبودند، بلكه يك عده از ايشان بيمار دل و دهن بين بودند، و تحت تاثير سم‏پاشى‏هاى منافقين قرار مى‏گرفتند، عده‏اى ديگر فاسق بودند، عده‏اى از ايشان كسانى بودند كه رسول خدا (ص) از عمل آنان بيزارى جست، و معنا ندارد كه خدا از كسانى راضى باشد كه خودش آنها را به اين عناوين ياد كرده است. پس حكم به فضيلت سابقون اولون از مهاجرين و انصار مقيد است به ايمان و عمل صالح‏. سوم اينكه، حكم به فضيلت آن دو طائفه و خوشنودى خدا از ايشان در خود آيه مقيد شده‏ به ايمان و عمل صالح، و سياق آيه بخوبى بر اين معنا گواهى مى‏دهد، چون آيه شريفه، مؤمنين را در سياقى مدح كرده كه در همان سياق منافقين را به كفر و اعمال زشت مذمت نموده است. پس اين آيه شريفه حتي نسبت به همان سابقون و اولون نيز مقيد به ايمان و عمل صالح مي باشد و اگر حكم در آيه مقيد به ايمان و عمل صالح نباشد، و خداوند از ايشان راضى باشد و ايشان را در هر حال چه نيكى بكنند و چه نكنند چه تقوا بخرج دهند و چه ندهند مى‏آمرزيد و در هر صورت از آنها راضي مي بود، اين آيه شريفه، آيات فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَو‏ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ و انه لا يُحِبُّ الظَّالِمِين و همچنين آيات بسيار زيادى را تكذيب مى‏كرد، چون اين آيات يا به مطابقت و يا بالتزام دلالت دارد بر اينكه خداوند از ستمگر و فاسق و هر كسی كه امر و نهى او را اطاعت نكند راضى نيست، و اين دلالت طورى است كه تخصيص و تقييد و يا نسخ برنمى‏دارد. و امكان ندارد كه خداوند از فاسق و ظالم راضي باشد. علاوه، اگر بنا باشد حكم خوشنودى خدا در آيه مورد بحث مقيد به ايمان و عمل صالح نباشد، بايستى تمامى آياتى را كه راجع به جزا و پاداش نازل شده و وعد و وعيد مى‏دهد، همه را مقيد كنيم به غير آن دو طائفه، و بگوئيم هر گناهى از هر كس سر بزند كيفرى دارد مگر از سابقون از مهاجرين و انصار، و آيات راجع به جزاء و پاداش آن قدر زياد است كه اگر بخواهيم يك يك آنها را مقيد كنيم اصل نظام وعد و وعيد اختلال يافته، بيشتر شرايع و احكام دين لغو گشته، حكمت تشريع آنها باطل مى‏شود، چه اينكه بگوئيم«من» تبعيضى است و اين فضيلت مخصوص بعضى از مهاجرين و انصار است، و يا بگوئيم بيانيه است، و فضيلت از آن تمامى ايشان است، و اين خود روشن است كه در هر صورت اين اشكالات وارد مى‏شود، (حتى اگر در باره يك نفر هم مى‏بود باز هم اين اشكالات وارد بود). آيه ديگري كه رضايت خداوند در آن مطرح شده عبارت است از: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً؛ خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود.» در اين آيات شرحى از مؤمنين كه با رسول خدا (ص) به حديبيه رفتند ذكر نموده، و رضايت خود را از آنان كه با آن جناب در زير درخت بيعت كردند اعلام مى‏دارد، آن‌گاه بر آنان منت مى‏گذارد كه سكينت را بر قلب‌شان نازل كرده و به فتحى قريب و غنيمت‏هايى بسيار نويدشان مى‏دهد. به هرحال خداوند از مؤمنين كه زير درخت در جريان بيعت حديبيه با پيامبر اسلام(ص) بيعت كردند راضى شد، و اين بيعت را بيعت رضوان هم ناميده‏اند، و علّت نامگذارى آن به (بيعت رضوان) همين آيه است كه در آن از رضايت الهى به خاطر اين بيعت ياد شده است، و رضايت خداوند از مؤمنين عبارت است از اراده تعظيم و احترام آنان و دادن پاداش كه پيروزي در جنگ‌هاي با كفار بود. در اين آيه شريفه رضايت خداوند فقط از بيعت نمودن آناني كه در حديبيه با رسول خدا(ص) بيعت كردند ابراز شده و هيچ دليل و شاهدي در آن وجود ندارد كه اگر آنان العياذ بالله مرتكب گناه ، معصيت و قتل نفس و شرابخوري و امثال اينها بشود باز هم خداوند از آنها راضي خواهد بود. چه اينكه خداوند در آيات بي شماري عدم رضايت بلكه قهر و غضب خود را نسبت به مرتكبين اين اعمال بيان نموده است. مثلا وليد بن عقبه پسر عموي عثمان بن عفان يكي از صحابه مي باشد. او كه از طرف خليفه سوم والي كوفه بود حتي نماز صبح را به خاطر اينكه شراب خورده بود چهار ركعت خواند و بعد از آن هم به مأمومين مي گويد اگر دوست داريد بشتر بخوانم! و به خاطر اين كارش شلاق هم زده مي شود،‌ آيا مي توانيم بگوييم كه خداوند از اين شخص هم راضي مي باشد و ما هم بايد او را دوست داشته باشيم؟ به هر حال نمي توانيم خود مان را قناعت بدهيم و بگوييم كه خداوند از تمام صحابه راضي است ولو هر گناهي را مرتكب شده باشد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image