برتری مردان بر زنان در قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه

توی یکی از سوره های قرآن هست که می گه مردان بر زنان برتری دارند بعدش هم وقفه. من فکر می کردم منظور در امر طلاقه، «الرجال قوامون علی النساء» ولی بهم گفتن چون علامت وقف داره منظور نمی تونه این باشه؟


یکى از نشانه هاى نظام حکیمانه و مدبّرانه جهان، همین خلقت مرد و زن و وجود تفاوتهاى روحى و جسمى در آن دو است. دستگاه عظیم خلقت، براى اینکه به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جریان تولید نسل را بوجود آورده است، و از آنجا که بقاء و دوام نسل احتیاج به همکارى و تعاون دو جنس - مخصوصاً در نوع انسان - دارد، آنها را طالب همزیستى با یکدیگر قرار داده است؛ و براى اینکه طرح کاملاً عملى شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهاى عجیب جسمى و روحى در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتها است که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب کرده، عاشق و خواهان یکدیگر قرار مى دهد. اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه مى بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شیفته وصال خود نماید؛ و اگر مرد صفات جسمى و روانى زن را مى داشت، ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند. البته این پندار غلط و باطلى است که برخى گمان کرده اند آن چیزى که زوجین را به یکدیگر پیوند مى دهد منحصراً طمع و شهوت است و حس استخدام و بهره بردارى است. حال آنکه چنین نیست؛ بلکه بر اساس دیدگاه اسلام، «مودت و رحمت» روم / 21. است که پایه وحدت زوجین را تشکیل مى دهد. به فرموده علامه طباطبایى، تداوم زندگى میان زوجین در پرتو محبت است؛ و این همان حقیقتى است که آیه شریفه قرآن به آن اشاره دارد. براى آگاهى بیشتر ر.ک: علامه سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 16، ص 166. اسلام هم مرد را ارج نهاده است و هم زن را؛ ولى این دو سنخ، نواقصى هم دارند که در پرتو وحدت و پیوند با یکدیگر، آن نواقص را مرتفع مى کنند و به ارزشهاى خود تعالى مى بخشند. این طور نیست که ارزش مرد بالاتر از زن و یا ارزش زن برتر از مرد باشد؛ بلکه هر یک از آن دو در حد خود، داراى ارزشها و نقایصى هستند که باید به رفع آنها در پرتو وحدت و یگانگى اقدام کنند. به بیان دیگر، از دیدگاه اسلام، همان قدر که زن نیازمند مرد است، مرد هم نیازمند زن است؛ و این تنها در چارچوب مسائل شهوانى نیست؛ بلکه بر اساس نظام خلقت و مودت و محبت است. براى آشنایى بیشتر نگا: شهید مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، ص 165 - 190. ما مى پذیریم تا رسیدن به آنچه که از دیدگاه اسلام کمال مطلوب است، فاصله بسیار داریم و قبول داریم که برخى به نام اسلام و مسلمان بودن، عملکردى دارند که نتیجه اش اثر وضعى نامطلوبى است که مانند نقطه تاریکى روح تلطیف یافته زنان را آزار مى دهد؛ و گاهى این مسأله به حدى شدت مى یابد که برخى از خواهران پاک اندیش ما گمان مى کنند گویا نظر اسلام چنین است؛ اما حقیقت بدین صورت نیست. اگر به آموزه ها و تعالیم اسلام به صورت یک مجموع نگریسته شود - نه ذره اى و جزئى - در خواهیم یافت که زن در چارچوب خاصى مى تواند به دستورهاى مرد تن دهد، نه در همه جا؛ و نیز متوجه خواهیم شد همان گونه که زنان در قبال مردان وظایفى دارند و باید به نحو مطلوب آن را انجام دهند؛ مردان هم در برابر زنان مسئولیتهایى - چه از حیث اقتصادى چه از نظر فرهنگى و اخلاقى و چه ا ز لحاظ اجتماعى - دارند که باید عمل نمایند. در این باب نگا: شهید دکتر محمد جواد باهنر، گفتارهاى تربیتى. ص 119 - 134 و محمد رضا کاشفى. آیین مهرورزى، بخش ششم. درباره آیه شریفه «الرجال قوامون على النساء» باید معناى آن را به درستى فهم نمود. ابتدا معنای اجمالی آیه را ذکر می کنیم سپس توضیح و تفصیل آن را بیان می نماییم. در این رابطه باید ابتدا درک درستى از «قوام» بودن مرد و دایره شمول آن داشت، تا بتوان به دلیل و فلسفه آن راه یافت. بنابراین در اینجا سه نکته باید روشن شود: معنا، گستره و حکمت. الف) در رابطه با معناى کلمه «قوام» آمده است: «القوام من القیام و هو اداره المعاش»؛ یعنى، «قوام» مشتق شده از «قیام» و آن به معناى اداره امور زندگى است، (تفسیر المیزان، ج 4، ص 215). ب ) گستره این حکم محدود به روابط خانوادگى است. به عبارت دیگر این آیه، بیانگر برترى مطلق مرد نسبت به زن نیست و تنها مسؤولیت مرد در سرپرستى کانون خانواده را بیان نموده و به دنبال آن، به برخى از توابع این مسؤولیت (مانند لزوم تأمین نیازهاى اقتصادى خانواده) اشاره مى کند. ج ) فلسفه این حکم آن است که به طور طبیعى مرد، توانایى بهترى براى اداره خانواده و تأمین نیازمندى هاى آن دارد. از طرف دیگر زن نیازمند محیطى امن همراه با آسایش کافى است تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظایف دیگرى که در نظام آفرینش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل، رشد و تربیت فرزند و...) بپردازد. بنابراین ریاست و مسؤولیت مرد و در راستاى آن تلاش براى اداره و تأمین نیازهاى خانواده، نه تنها امرى شرعى؛ بلکه حقیقتى تکوینى و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است. د ) در همین آیه دو فلسفه براى مدیریت و سرپرستى مرد نسبت به زن بیان شده است: 1- « بما فضل الله بعضهم على بعض» به دلیل امتیازهایى که خداوند براى برخى از بندگانش قرار داده است. 2- «و بما انفقوا» به جهت این که مخارج زندگى زن و نفقه او به عهده مرد است. هـ ) تجربه نشان داده است که زن با صورت فطرى، جورى آفریده شده که نیازمند تکیه نمودن بر مرد و اتکاء به مدیریت اوست. امروزه حتى زنان غربى از جابجایى مسؤولیت هاى زن و مرد و پذیرش اداره زندگى و شکستن حقوق مرد در روابط خانوادگى و بى اعتنایى به مسؤولیت مرد در سرپرستى و اداره کانون خانواده، به ستوه آمده اند. اسلام با سپردن مدیریت و سپردن خانواده به مردان، تمامى مناسبات میان مرد و زن و تفاوت در روحیات و آفرینش آنان را رعایت کرده است.البته این مسأله یک تکلیف و مسؤولیت بر عهده مردان است تا وسایل رفاه و امکانات زندگی بهتر را برای خانواده فراهم کنند. گرچه انسان اعم از زن یا مرد با سوء استفاده از حقوقی که برای آنان مقرر شده است احیانا به دیگران ستم روا می دارند اما در اسلام مکانیسم هایی تعبیر شده است که مانع این رفتار شوند از جمله آن:1. توصیه اخلاقی و نهایت سفارش همسران را به مردان مبنی بر رعایت حقوق خانواده مخصوصا حقوق همسر.2. ساز و کار حقوقی و حکومتی به تأدیب همسران که ستم روا می دارند از جمله طلاق زن از سوی حاکم شرع به دلیل ناسازگاری و بداخلاقی شوهر.به این نکته نیز توجه داشته باشید اگر حقوق و قوانین را بدون توجه به اخلاق و قضایل اخلاقی بخواهید در نظر بگیرید باید تنها ترس و عذاب و عقاب دولت حاکم باشد و در این صورت خانواده بی روح و رمق خواهد بود و حیات و طراوت خود را از دست خواهد داد. در خانواده افراد باید با عشق و علاقه و محبت حقوق یکدیگر را رعایت کنند نه از ترس قدرت و حکومت و قانون.برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطلب زیر جلب می کنیم :در رابطه با خطبه 8 نهج البلاغه «ان النساء نواقص العقول، نواقص الایمان، نواقص الحظوظ ...» که پس از فراغ از جنگ جمل بیان شده، توجه به چند نکته ضرورى است: اولاً: این روایت به فرض صدور هرگز در مقام تحقیر و پایین آوردن مقام و حیثیت زن و منافى تساوى زن و مرد در کمالات انسانى نیست. آنچه با دقت و ژرف کاوى در متن روایت به دست مى آید نفى تشابه (Similarity) آن دو در همه زمینه ها است. توضیح آن که از دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شریف انسانیت همتا و داراى مراتب کمالى واحدى هستند. در عین حال نظام زیباى آفرینش هر یک از این دو را با ابزارهاى ویژه اى مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤولیت خاصى نیز بر دوش هر کدام نهاده است. تجهیز هر یک از دو صنف فوق به گونه اى است که از ترکیبشان شرایط و بستر مطبوع و دلپذیرى براى ایجاد خانواده و کانونى فعال و پر مهر و صفا پدید مى آید. هر یک در کنار دیگرى مى تواند آرامش، سکون و شرایط استکمال را بیابد. هم چنین زمینه مناسبى براى رشد و تربیت سالم فرزند به وجود مى آید. در این تقسیم طبیعى آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بیشترى دارد، قدرت و توانایى بیشتر براى انجام کارهاى سخت و طاقت فرسا و نیز زیرکى و حسابگرى در امورى است که به تیزبینى و کیاست نیازمند است و آنچه در زن نمود و پیدایى بیشتر دارد؛ لطافت، زیبایى، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبى است. این نکته اولاً به معناى بى خردى زن یا بى عاطفگى مرد نیست و ثانیا به معناى آن نیست که هر زنى کم اندیش تر از هر مردى و هر مردى کم عاطفه تر از هر زنى است؛ بلکه مى توان گفت که به طور متوسط وجه غالب کنش هاى مرد، رفتارهاى حسابگرانه، و وجه غالب کنش هاى زن کردارهاى مهر انگیز و عاطفى است. ثانیا: این دو گونه حرکت هر یک در جاى خود بسیار ضرورى است و این تقسیم تکوینى به هیچ روى نشانگر برترى مرد بر زن و فرومایگى زن نیست؛ بلکه هر یک جلوه اى خاص از اسماى حسناى الهى است. به قول سعدى:جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزش به جاى خویش نیکوست ثالثا: عقل بر دو قسم است:1- عقلى که معیار کمال و قرب الهى است: «العقل ماعبد به الرحمان واکتسب به الجنان» این عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و امیال نفسانى است. در چنین عقلى مرد بر زن فزونى ندارد.2- عقل حسابگر، ابزارى و اینتسترومنتال (Instrumental Reason) که کاربرد آن بیشتر در تنظیم معاش و سیاسات است. در این زمینه هر چند به طور معمول مرد از زن پیشى مى گیرد؛ ولى این معیار کمال نیست و چنان که گفته شد نوعى تقسیم کار طبیعى و تکوینى است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزون ترى برخوردار است. از توضیح یاد شده روشن مى شود که تعبیر امیر مؤمنان(ع) تحقیر کننده زن نیست؛ بلکه هشدار به کسانى است که در هر مسأله اى انتظار حرکتى مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطّن دادن به این نکته است که زن موجودى سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نباید انتظار حسابگرى هاى مردانه را داشت؛ بلکه باید دقیقا روان شناسى او را به دست آورد و به تناسب آن با وى روبه رو شد. تعبیر «نواقص الایمان» نیز با تبیینى که با اشاره به ترک عباداتى چون نماز و روزه در ایام عادت در بر دارد، بیانگر تذکر مهمى به زنان است. این فراز در واقع مشتمل بر نوعى مقایسه فقهى بین کسى است که در چنین ایامى به حکم الهى ترک عبادت مى کند و کسى که از عادت خارج است و به حکم الهى عبادات واجب را انجام مى دهد. در این جا هر دو به حکم الهى عمل مى کنند و احکام شرعى مربوط به هر کدام نیز مبتنى بر مصالح و مفاسد نفس الامرى و مقتضیات تکوینى خاصى است که دست ما از آنها کوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ لیکن در هر صورت این مسأله را به عنوان یک واقعیت وجدانى و انکار ناپذیر باید پذیرفت که تأثیر هر یک از این دو عمل ـ که هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است ـ بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال کسى که در ماه مبارک رمضان در سفر است و به حکم الهى روزه مى خورد هرگز نورانیت و معنویتى را که در شرایط دیگر؛ یعنى، موقعى که در حضر است و به فرمان خدا روزه مى گیرد، احساس نمى کند و از نظر قوت ایمانى و ظهور جلوه هاى زیبا و نورانى آن در وضعیت فروترى قرار مى گیرد.بنابراین آنچه حضرت در این فراز فرموده اند بیان یک حالت طبیعى است. اشکال در این رابطه این است که با فرض پذیرش چنین تفاوتى، شارع مقدس مى توانست دستور دیگرى صادر کند و مثلاً اگر عبادات زن را دو برابر قرار مى داد، ایمان زن نیز دو برابر مى شد. در پاسخ به این اشکال توجه به چند نکته ضرورى است: اولاً: این اشکال مبتنى بر این پیش فرض است که زن در ایام عادت مى تواند همه کمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استیفا نماید و تنها مانع وى حکم شارع است. همین مطلب نیز مبتنى بر پیش فرض دیگرى است و آن این است که «عادت» از نظر تکوینى هیچ گونه تأثیرى در مقربیت و عدم مقربیت و در مناطات احکام شرعى نداشته باشد. در حالى که اناطه احکام الهى بر مصالح و مفاسد نفس الامرى چنین فرضى را باطل مى کند؛ یعنى، اگر حقیقتا و تکوینا نماز و روزه در ایام عادت موجب مقربیت بود خداوند از آن نهى نمى کرد، مگر آنکه نهى شارع صرفا داراى جنبه تسهیلى باشد. ثانیا : شارع مقدس در حد امکان راه هاى دیگرى براى نقص خلأ یاد شده وضع نموده است؛ چنان که در رساله هاى عملیه آمده است که مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگیرد و در محل عبادت رو به قبله بنشیند و به یاد خدا باشد؛ لیکن چون غالب زنان از این کار دورى مى کنند، سخن امیر مؤمنان نسبت به آنها به گونه اى که بیان شد صدق مى کند. ثالثا : اگر زنان در ایام عادت از برخى عبادات محرومند، از سوى دیگر زودتر به سن بلوغ مى رسند و عبادات بیشترى انجام مى دهند. بنابراین سخن امیر مؤمنان(ع) به معناى آن نخواهد بود که در مجموع ایمان زن از مرد کمتر است و در نتیجه کمالات انسانى وى فروتر خواهد بود؛ بلکه چنان که اشاره شد، این مطلب مقایسه اى است مربوط به زمان هاى خاص مانند ایام عادت، نه نتیجه گیرى کلى از تمام دوران زندگى. رابعا : حکمت سخن امیرالمؤمنین و نقش تربیتى آن این است که به جامعه زنان هشدار مى دهد که در دوران عادتشان گرفتار چنین وضعیتى مى شوند، لذا از آن غافل نشده و بکوشند از راه هاى دیگرى که در شرع مقرر گردیده این خلأ را هر چند که موقتى است، پر نمایند و پیوسته به ساحت مقدس کبریایى تقرب جویند. بنابراین این فراز نیز در مقام تحقیر زن نمى باشد. تعبیر «نواقص الحظوظ» بیان یک مسأله حقوقى است و با کاوش دقیق روشن مى شود که اگر سهم و بهره مالى زن در برخى اَشکال آن کمتر از مرد است، کاستى آن به شکل دیگرى جبران شده است. لذا این سخن نیز چون فرازهاى یاد شده، بیانگر «ناهمانندى» (Dissimilarity) و تفاوت هاى شکلى (Formal) است، نه «عدم تساوى» (unequality). توجه به ساختار کلى اقتصادى خانواده نشان مى دهد که اسلام بار مالى خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمین نیازهاى اقتصادى زن را اعم از تهیه مسکن، خوراک و پوشاک وظیفه مرد دانسته است. هم چنین حقوق دیگرى براى زن مانند مهریه قرار داده است. بنابراین اگر زن نصف مرد ارث مى برد، مى تواند همه آن را براى خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج یا ذخیره نماید و مرد کوچکترین حقى بر دارایى زن ندارد؛ لیکن مرد باید نیازهاى زن را تأمین کند و بخش عظیمى از آنچه را که به عنوان سهم الارث یا اشکال دیگر به چنگ مى آورد باید براى زن خرج نماید. افزون بر آن در مواردى نیز ارث زن مساوى با مرد است؛ مثلاً پدر و مادر میت در صورتى که میت داراى فرزند باشد هر کدام «یک ششم» ارث مى برند. هم چنین برادر و خواهر مادرى میت ارث مساوى دارند. از مجموع قواعد حقوقى یاد شده مى توان نتیجه گرفت که بهره اقتصادى زن در این زمینه اگر بیشتر از مرد نباشد، کمتر نیست و سخن امیر مؤمنان(ع) ناظر به بخش خاصى از احکام حقوقى است. مسأله نابرابرى شهادت زن و مرد نیز حکمت هایى دارد که اگر حجاب اندیشه هاى فمینیستى و مشابه انگارى زن و مرد کنار رفته و با ژرف کاوى هاى دقیق روان شناختى به مسأله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام و اتقان زاید الوصف آن برمى دارد. آنچه در اینجا به طور مختصر مى توان اشاره کرد این است که: اولاً: این نابرابرى در همه موارد نیست و در برخى از امور شهادت زن به تنهایى کافى است. ثانیا: برابرى شهادت دو زن با شهادت یک مرد در امورى مانند قتل و زنا کاملاً متناسب با روان شناسى زن مى باشد، زیرا:1) زن نسبت به مرد بسیار با حیاتر است و به خاطر حجب و حیایى که دارد در برخورد با صحنه هایى چون زنا معمولاً رو برمى گرداند و خیره نمى شود، برخلاف مرد که حساسیت و تجسس در او تحریک مى شود. شیوه مواجهه زن با چنین منظره هایى نقصى براى او نیست ولى به طور طبیعى امکان اشتباه در تشخیص افراد و چگونگى مسأله در او بیشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مى کاهد.2) همان طور که گفته شد، زن عاطفى تر از مرد است و این براى او نه تنها نقص نیست، که کمال او در آن است؛ لیکن این ویژگى که در جاى خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعى خاصى نیز دارد که باید نسبت به آن هوشیار بود. برخى از برآیندهاى طبیعى این ویژگى در مسأله شهادت از قرار زیر است: الف ) زن در برخورد با صحنه هاى دل آزارى چون قتل به شدت متأثر مى شود و از دقت در دیدن صحنه خوددارى مى کند، از همین رو ممکن است به درستى قاتل و چگونگى انجام قتل را نشناسد و شهادت وى از دقت کمترى برخوردار باشد و با ضمیمه شدن شاهد دیگر احتمال خطا کاهش مى یابد.ب ) در روان شناسى شناخت (psychology Of Rnowledge) این دیدگاه وجود دارد که عواطف و احساسات آدمى در شناخت هاى وى تأثیر مى گذارند، لاجرم هر اندازه موجودى عاطفى تر و احساسى تر باشد، ممکن است قواى ادراکى اش بیشتر دستخوش تخیلات و پندارهاى نادرست شود.ج ) آسیب پذیرى زن به لحاظ عاطفى بودن در شهادت هایى که آثار مهم حقوقى (مانند اعدام و...) دارد، بیشتر است. در این جا این سؤال رخ مى نماید که اگر حکم برابرى شهادت یک زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روان شناختى وضع گردیده است، پس چرا حضرت على(ع) این مسأله را در رابطه با «نقصان عقل» مطرح کرده اند؟ پاسخ آن است که: اولاً همان طور که یادآورى شد، مقصود از عقل در این جا عقل مقرب و کمال بخش نیست، تا نقصان آن ضربه اى به شخصیت و منزلت زن بزند. ثانیا: چون این مسأله ارتباط وثیق با فعالیت قواى ادراکى دارد و به عبارت دیگر عاطفى، شناختارى است، توسعا نقص عقلى (به معنایى که گذشت) قلمداد گردیده است. در اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان یک اصل، پذیرفته شده است؛ اگر چه در برخى موارد میزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهى و شهادت زن پذیرفته شده و گاه فقط گواهى مرد. و در بسیارى موارد نیز شهادت هر دو، یا به طور مستقل یا به طور مرکب و به هم آمیخته قبول مى شود. براى دستیابى به گوشه اى از اسرار و حکمت هاى «شهادت» در آیین دادرسى اسلام، بهتر است به نکاتى چند توجه نمایید: یکم. شهادت اصولاً حق نیست؛ بلکه تکلیفى است بر عهده شاهد و کسى که تحمل شهادت مى کند، نمى تواند آن را کتمان نماید. خداوند متعال در قرآن مى فرماید: «هر کس شهادت را کتمان کند گناهکار است»، (بقره (2)، آیه 283). بنابراین شهادت به عنوان حقى از حقوق نیست تا گفته شود، چرا در برخى موارد این حق از زن ها دریغ شده و یا تبعیض ایجاد شده است؛ بلکه به عنوان تکلیف، مقرر گشته است. پس معلوم مى شود در مواردى که شهادت زن پذیرفته نیست، او معاف از تکلیف بوده و در نتیجه وظیفه اش نسبت به مرد، سبک تر است، (خسروشاهى، قدرت الله و مصطفى دانش پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى؛ ج 3، 1378، قم). دوم: از نظر اصول جرم شناسى و دادرسى کیفرى، (مدنى، جلال الدین، آیین دادرسى مدنى، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486) و روان شناسى، اظهار آگاهى از هر واقعه اى و بیان شکل و خصوصیات هر رویداد مورد مشاهده - به حسب آن که شاهد آن زن باشد یا مرد؛ عاطفى باشد یا خوددار، طفل باشد یا بزرگ سال؛ با طرف هاى آن قضیه نسبت فامیلى داشته باشد یا نه و... اختلاف زیادى پیدا مى کند.تجربه نشان داده که شهادت اشخاص احساسى و عاطفى - که طبعا نیروى تخیلى قوى تر دارند و نیروى تخیل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتى مى کند و قسمتى از آن را تغییر مى دهد - از دقت و صحت کمترى برخوردار است و زن نیز از آن حیث که بعد عاطفى و احساسى اش غلبه دارد، طبیعى است که باید شهادتش درباره امورى که اهمیت زیاد دارد (مثل قتل و...) همراه با تأیید بیشترى باشد. سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخى موارد، دلیل بر نقصان و تبعیض باشد، آن طرف قضیه هم باید صادق باشد که در مواردى اصلاً شهادت مرد چیزى را اثبات نمى کند و شهادت زن است که ارزشمند شمرده شده است، (اثبات ولادت، اثبات با کره بودن، اثبات عیبهاى زنانگى در موارد مورد اختلاف و ادّعا و...) در حالى که هیچ کدام دلیل به فضیلت و نقصان نیست؛ بلکه براى بیان حقایق و روشن شدن آنها است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image