نقش انگلیس در واگذاری فلسطین به صهیونیسم  /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

چند سال پس از شکل‌گیری جنبش جهانی صهیونیسم و در یک همسویی آشکار با اهداف و برنامه‌های این جنبش، «آرتور جیمز بالفور»، نخست‌وزیر وقت انگلستان، در ۱۹۰۲ میلادی تصمیم گرفت در شرق آفریقا و در قلب کشورهای اسلامی، موطنی برای یهودیان اختصاص دهد؛ اما تلاش‌های وی ناموفق بود. در سال ۱۹۰۳ برخی از رهبران یهودی درباره راه‌اندازی کشوری برای یهودیان در منطقه صحرای سینا با حکومت انگلیس مذاکره کردند. پس از آن، هرتزل بنیانگذار صهیونیسم، به انگلیس اعلام کرد که تنها راهکار مشکل یهودیان، ایجاد وطنی برای پناه دادن به مهاجران یهودی است. این اندیشه در غرب به ویژه در شخص بالفور، تأثیر فراوان گذاشت.


چند سال پس از شکل‌گیری جنبش جهانی صهیونیسم و در یک همسویی آشکار با اهداف و برنامه‌های این جنبش، «آرتور جیمز بالفور»، نخست‌وزیر وقت انگلستان، در 1902 میلادی تصمیم گرفت در شرق آفریقا و در قلب کشورهای اسلامی، موطنی برای یهودیان اختصاص دهد؛ اما تلاش‌های وی ناموفق بود. در سال 1903 برخی از رهبران یهودی درباره راه‌اندازی کشوری برای یهودیان در منطقه صحرای سینا با حکومت انگلیس مذاکره کردند. پس از آن، هرتزل بنیانگذار صهیونیسم، به انگلیس اعلام کرد که تنها راهکار مشکل یهودیان، ایجاد وطنی برای پناه دادن به مهاجران یهودی است. این اندیشه در غرب به ویژه در شخص بالفور، تأثیر فراوان گذاشت. در آغاز قرن بیستم میلادی، در حالی که هدف سیاست استعمار انگلیس تثبیت وجود خود در هند، مصر و بخش‌های بزرگی از آفریقا و نیز حمایت از راه‌های مهم منتهی به این مستعمر‌ها بود، اوضاع جدیدی در صحنه سیاست جهانی پدیدار شد. استعمار انگلیس، اهمیت فراوان و ارزش سوق‌الجیشی فلسطین و نقش بزرگی را که می‌توانست به یاری موقعیت خویش در آینده استعماری آن ایفا کند، درک کرد. فلسطین جایگاهی اساسی برای حمایت از صحرای سینا و کانال سوئز بود که این کانال مهمترین مصالح استعمار انگلیس و راه هند و آفریقا را تشکیل می‌داد. فلسطین، پیوندگاه سه قاره و مرکز سوق‌الجیشی مهمی برای چیرگی بر کرانه‌های جنوبی دریای مدیترانه و دریای سرخ و پایگاه عمده‌ای برای تمام طرح‌های توسعه طلبانه‌ای بود که بعدها پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، در سوریه، اردن، عراق و جزیره‌العرب رخ داد و برای همین، انگلیسی‌ها برای دست‌اندازی به فلسطین از یکسو در چانه‌زنی با فرانسوی‌ها در پیمان موسوم به «سایکس پیکو» 2 این کشور را در جریان تجزیه مستملکات عثمانی سهم خود ساختند و از سوی دیگر، امتیازات فراوانی به یهودیان که انگیزه زیادی برای هم‌پیمانی با انگلستان در مهار مقاومتهای اسلامی و ضداستعماری مردم فلسطین داشتند، واگذار کردند. در این راستا وایزمن، رئیس وقت جنبش صهیونیسم،‌تلاش‌های بی‌وقفه‌ای برای همسو کردن مواضع انگلیس با دیدگاه‌های صهیونیستی انجام داد. پس از تبلور این اندیشه، حکومت انگلیس پیش‌نویس مستندی را در ژوئن 1917 م آماده کرد و در آن دیدگاه‌های وزیر خارجه‌اش، «آرتور جیمز بالفور»را مد نظر قرار داد و تجربیات قدیمی او را درباره اسکان مهاجرین یهودی منعکس، و بر مفهوم احداث پناهگاه برای ستم‌دیدگان آنها تأکید کرد. اما صهیونیستها با این دیدگاه مخالفت کردند، زیرا آنان نه یک سرپناه تحت نظارت انگلیس بلکه یک کشور مستقل برای خود به منظور راه‌اندازی دولت یهود را آن می‌خواستند. این تأکید با مخالفت و عدم انعطاف انگلیسی‌ها روبه‌رو شد. آنان از یکسو برای خواسته صهیونیستها احترام قائل بودند و از سوی دیگر، نمی‌خواستند حاکمیت خود را بر فلسطین از دست بدهند. از این روی، در دراز مدت با واگذاری فلسطین به یهودیان موافقت کردند. این توافق سرانجام منجر به صدور اعلامیه‌ی «بالفور» شد. لرد بالفور در نشست مورخه 31 اکبتر 1917 م کابینه انگلیس اعلام کرد: «... دولت اعلی‌حضرت پادشاه (انگلستان) به موضوع تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین با نظر موافق می‌نگرد و برای رسیدن به این هدف، تمامی تلاش‌های خویش و مساعی خود را به کار خواهد برد تا راه رسیدن به اهداف را هموار سازد. مشروط بر این که هیچ نوع اقدامی صورت نگیرد که به حقوق ملی و مذهبی جماعت غیر‌یهودی در فلسطین و اصل حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر لطمه بزند...». سپس در روز دوم نوامبر 1917 م، لرد بالفور این اعلامیه را همراه یک نامه برای لرد روچیلد بدین مضمون فرستاد: دوست عزیزم لرد روچیلد بسیار خوشحال شدم از این که اطلاع پیدا کردم به شما نیابت حکومت سلطنتی اعطا شد و اظهارات ذیل را که خواسته صهیونیست‌ها و مورد تأیید شورای وزیران است، تقدیم می‌کنم». سپس در آغاز ژانویه، 1919 م. کنفرانس پاریس گشایش یافت. تا در جوی مالامال از خوش‌بینی درباره نزدیک شدن موعد اجرای اصل تعیین سرنوشت، نقشه‌‌ای تازه برای جهان بکشد، و پایه‌های نوین روابط بین‌ا لمللی پس از جنگ جهانی را پی‌بریزد. از همان آغاز معلوم بودکه صهیونیست‌ها از قدرت فراوانی در کنفرانس برخوردارند، چندان که به ایشان امکان می‌داد به تمام اهداف خود دست یابند. این در حالی بود که فیصل، نماینده عرب‌ها (پادشاه حجاز)، در کنفرانس حضور داشت. وی از همان آغاز با فشارهایی از طرف فرانسویان روبه‌رو شد. از طرفی انگلیسی‌ها نیز راحتش نمی‌گذاشتند و نتیجه این شد که فیصل به پیمان «فیصل وایزمن» تن داد و در برابر صهیونیسم، موضع ملایمی گرفت، زیرا از یک طرف بر وحدت و استقلال عرب‌ها، از اسکندرون تا اقیانوس هند، تأکید می‌کرد و از سوی دیگر، از قرابت خونی آنان و یهودیان در فلسطین سخن می‌گفت و تقاضا داشت که یکی از کشورهای بزرگ، سرپرستی فلسطین را بر عهده بگیرد و حکومتی برای آن برگزیده شود که نماینده واقعی مردم آن سرزمین باشد. در همین کنفرانس شورای عالی متفقین در تاریخ بیستم آویل 1920 م مقرر داشت که فلسطین تحت‌الحمایه انگلیس قرار گیرد، به شرط آن که این کشور به اجرای اعلامیه بالفور متعهد شود. سازمان ملل در تاریخ بیست و چهارم جولای 1922 م، در اجلاس خود مقرر داشت تا فلسطین در اجرای مصوبه شورای عالی متفقین، صادره در بیستم آوریل 1920م، زیر قیمومیت انگلیس قرار گیرد. سازمان ملل در همان اجلاس سند قیمومیت انگلیس بر فلسطین را تصویب، و ‌آن را منتشر و حکومت انگلیس نیز از سند قیمومیت به صورت اهرمی برای سیاست استعماری خود در یهودی کردن تدریجی فلسطین استفاده کرد. اجرای این نقشه در تابستان 1920 م، که حکومت انگلیس اداره غیر نظامی فلسطین را به «هربرت ساموئل» واگذار کرد، شکل دیگری یافت. او که یک یهودی انگلیسی و فعالیت‌هایش در جنبش صهیونیسم زبانزد بود، فرماندار عالی انگلیس در فلسطین لقب گرفت؛ افزون بر این‌ها، حکومت قیمومیت انگلیس، جانبداری از منافع صهیونیست‌ها ضد عرب‌ها را از حد گذراند، به گونه‌ای که همواره در زیان رساندن به آنان و تضعیف آنها از همه جهت به سود صهیونیست‌ها تلاش می‌کرد. او عرب‌ها را از تمامی حقوق مربوط به مشارکت در اداره کشور و صدور قوانین و احکام محروم کرد و هرگز در حمایت از حقوق دهقانان و کشاورزان عرب در زمین‌هایی که به صهیونیست‌ها منتقل شد، کاری نکرد، در صورتی که مدارس و آموزش‌گاه‌های صهیونیست‌ها را به خودشان واگذار کرد. در سال‌های 23 ـ 1922 م، حکومت انگلیس طرحی برای تأسیس مجلس قانون‌گذاری عرضه کرد، ولی عرب‌ها آن را (چون بر پایه اعلامیه بالفور و قیمومیت استوار بود) رد کردند. سپس طرح شورای مشورتی را عرضه کرد، ولی عرب‌ها به همان علت آن را نیز رد کردند. بعد تأسیس «دفتر آژانس عرب» را پیشنهاد نمود که آن نیز رد شد. اگر مردم فلسطین، هر یک از طرح‌ها را می‌پذیرفتند، دولت صهیونیستی، همان‌گونه که میان انگلیس و جنبش صهیونیسم توافق شده بود، در سال 1934 م برپا می‌شد. «حاییم وایزمن» در کتاب خاطرات خود می‌گوید: «مقاومت شدید فلسطینی‌ها و ایستادگی «مفتی امین‌الحسینی» و شورش‌ها بود که اجرای برنامه‌ها را در فلسطین تا سال 1948 م به تعویق انداخت، در حالی که مقرر شده بود حداکثر تا سال 1934 م به اجرا درآید». در زمانی که ملت فلسطین، طرح‌های پیشنهادی انگلیس را بنا بر اعلامیه بالفور و سند قیمومیت را رد می‌کرد و همواره بر تأسیس حکومت ملی در کشور تأکید می‌ورزید تا عربها و یهودیان به تناسب جمعیت خود در ‌آن شریک باشند، انگلیس این درخواست را قاطعنانه رد می‌کرد. نخستین نظریه منفی در کتاب سفیدی آمد که «وینستون چرچیل»، وزیر مستعمرات آن زمان درسال 1923م، منتشر کرد. در آن گفته شد: «حکومت بریتانیا نمی‌تواند با تأسیس حکومت ملی موافقت کند، چون تأسیس چنین حکومتی اجرای برنامه تأسیس وطن یهودیان در فلسطین را به تعویق می‌اندازد». پس از شدت یافتن مقاومت فلسطینی‌ها در برابر حکومت انگلیس و هجوم صهیونیست‌ها، انگلیسی‌ها یقین پیدا کردند که بهترین وسیله برای سرکوب فلسطینی‌ها و تشکیل دولت یهودی، نیروی مسلح است. از این روی، آنها آشکارا به مسلح کردن و آموزش دادن صهیونیست‌ها پرداختند و در زمان انقلاب 1939 ـ 1963 م، مقادیر زیادی اسلحه به صهیونیست‌ها دادند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، حکومت انگلیس تلاش‌های خود را برای سازماندهی نظامی صهیونیست‌ها و مسلح کردن آنها افزاش داد و «لشکر یهود» را تأسیس کرد و پس از پایان جنگ جهانی به نیروهای آن اجازه داد که با اسلحه خود وارد فلسطین شوند. در دهه 1930م، نیز برخی از افسران خود را مأمور کرده بود به اعضای سازمان صهیونیستی «هاگانا» آموزش نظامی بدهند تا شیوه‌های مقابله با اعراب را بیاموزند. انگلیس همواره ادعا می‌کرد که در اداره کردن فلسطین، از سیاست بی‌طرفی پیروی می‌کند، اما جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری آن کشور پرده برداشت. در این سال، انگلیس اجازه داد تا انتقال صهیونیست‌ها به فلسطین ادامه یابد. در دسامبر 1944م، کمیته مرکزی حزب کارگر انگلیس، ضمن جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن، اعلام کرد: «تبدیل فلسطین به کشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به کشورهای مجاور لازم و ضروری است». و سرانجام در سال 1946م، هنگامی که حکومت انگلیس اطمینان پیدا کرد که زمینه لازم در مجامع بین‌المللی برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین آماده شده است، با تفاهم و همدستی آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم مسأله را در سازمان ملل متحد، برای یافتن راهکاری مطرح کرد. به این ترتیب بود که قطعنامه تقسیم فلسطین در تاریخ 29 نوامبر 1947 م صادر شد. وقتی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره تقسیم فلسطین رأی‌گیری می‌شد،‌انگلیس، به‌رغم داشتن نقش اول و اصلی در طراحی و زمینه‌سازی تقسیم و سپس اجرای آن، رأی ممتنع داد، زیرا اطمینان داشت که این طرح اکثریت آرای لازم را به دست خواهد آورد. انگلیس این موضع‌گیری را برای فریب عرب‌ها و مسلمان‌ها اتخاذ کرد، تا به آنها بقبولاند که در جنایت تقسیم فلسطین دست نداشته است. پس از آن که انقلاب فلسطین ضد طرح تقسیم آغاز شد، انگلیس با سرعت هر چه تمامتر نیروهای مسلح خود را در فلسطین به کمک صهیونیستها فرستاد، تا از انقلاب جلوگیری کند، نیروهای انگلیس، همواره برای حمایت کاروان‌های صهیونیستی با آنها همراه می‌شدند و اسلحه و مهمات برای صهیونیست‌هایی که در بیت‌المقدس و سایر جاهای دیگر محاصره شده بودند، می‌فرستادند. این نیروها،‌ همراه با نیروهای «هاگانا» و دیگر سازمان‌های مخفی تروریستی صهیونیستی در مقابله با عرب‌ها شرکت می‌کردند. انگلیس برای آنکه جنبش صهیونیسم بتواند بموقع تشکیل دولت اسرائیل را اعلام کند، تاریخ خروج خود از فلسطین را تا چهاردهم می 1948 م جلو انداخت. هدف از این کار آن بود که هر نوع مقاومتی که از طرف اعراب در برابر نقشه‌های آن صورت می‌گیرد، به کلی سرکوب شود و هر گونه مخالفتی را از بین ببرد و ریشه مبارزه علیه هجوم صهیونیستها را بخشکاند. از سال 1897 تا1948 (تأسیس اسرائیل) در مجموع 22 کنگره صهیونیستی برگزار شد که در هر کدام از این کنگره‌ها که نقش پارلمان دولت صهیونیستی را داشت، تصمیمات اساسی و قوانین مهمی تصویب شد. در جریان کنگره بیست و دوم (1946) در شهر بال سوئیس، «برنامه بالتیمور» (محور سیاست صهیونیستی) تدوین شد. این برنامه، تشکیل دولت یهودی را که هدف اصلی بیانیه بالفور (قول مساعد انگلستان برای تشکیل دولتی یهودی در فلسطین) و سند قیمومیت است و همچنین تشکیل یک ارتش یهودی و برداشتن هرگونه محدودیتی برای خرید زمین در فلسطین توسط مؤسسات صهیونیستی را تضمین می‌کند. شورای عمومی صهیونیستی با تشکیل کمیته اجرایی، «دیوید بن‌گوریون» را به عنوان ریاست این کمیته منصوب کرد. بن‌گوریون تلاش صهیونیست‌ها را برای تشکیل دولت یهودی رهبری کرد. سرانجام در روز چهاردهم می 1948 یعنی اندکی پس از به رسمیت شناخته شدن حضور صهیونیست‌ها در فلسطین توسط سازمان ملل و کمی پس از کشتار دیریاسین، درست یک روز پیش از پایان قیمومیت انگلستان بر فلسطین، بن‌گوریون، تأسیس دولت اسرائیل را اعلام نمود و نخستین کابینه این دولت را به ریاست خود تشکیل داد. پی‌نویس‌ها 1. بالفور از 1902 تا 1905 نخست‌وزیر و از 1916 تا 1919 وزیر امور خارجه انگلستان بود. 2. پیمان سایکس پیکو در 18 مه 1916 میان «سایکس» و «پیکو» وزیران خارجه انگلیس و فرانسه به امضا رسید و بخش اعظم خاورمیانه به حوزه نفوذ آنان تقسیم شد. منبع: زیتون سرخ ـ شماره ویژه نشریه فرهنگسرای انقلاب .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image