علم امامان(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

ابتدا باید دید که آیا اتصال به علم خدا ممکن است یا نه.


ابتدا باید دید که آیا اتصال به علم خدا ممکن است یا نه. خداوند متعال می فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَدًا داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند جز پیامبرى را که از او خشنود باشد که [در این صورت] براى او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت تا معلوم بدارد که پیامهاى پروردگار خود را رسانیده اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است (سوره جن، آیه 26 -28)« وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (1)ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى (2)وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3)إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى (4)عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى (5)ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى (6)وَ هُوَ بِاْلأُفُقِ اْلأَعْلى (7)ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى (8)فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (9)فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (10)ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (11)» ( سوره نجم )« وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم»( و [خدا] همه اسماء را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى گویید از اسماؤ اینها به من خبر دهید گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته اى هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم ). (بقره/31و 32) از این آیات به وضوح پیداست که انبیاء (ع) علم غیب داشته اند ؛ اما این بدان معنا نیست که فرشتگان و انبیاء بر تمام علم خدا احاطه دارند و هر چه بخواهند می توانند از علم خدا بگیرند. خداوند متعال می فرماید: « کیست آن که جز به خواست و فرمان او نزد وى شفاعت کند؟ آنچه پیش رو و آنچه از پشت سر ایشان است مى داند، و به چیزى از علم او دست نیابند مگر بدانچه خود خواهد»( بقره/ 255)پس شکی نیست که انبیاء و فرشتگان الهی به بخشی از علم خدا به اذن و اجازه خدا، علم دارند .از آیات قرآن استفاده می شود که غیرفرشتگان وغیر انبیاء نیز به بخشی از علم خدا آگاهی دارند. برای مثال آصف ابن برخیا وزیر حضرت سلیمان دارای علم الهی بود و به بخشی از لوح محفوظ و کتاب مکنون احاطه داشت و از این طریق توانست تخت ملکه سبا را در چشم به هم زدنی از یمن به فلسطین منتقل کند. خداوند متعال این جریان را چنین نقل می کند:« قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنّ ِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبّی غَنِیٌّ کَریمٌ » ( نمل/ 38-40) حضرت خضر (ع) نیز علم غیب می دانست و خدا او را از انبیاء معرفی نکرده است و پیامبر بودن او اختلافی است. خداوند در مورد وی فرمود: « فَوَجَدا عَبْدًا مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْمًا قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنی مِمّا عُلِّمْتَ رُشْدًا قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْرًا« پس بنده اى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو علمی آموخته بودیم موسى به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشى که آموخته شده اى به من یاد دهى پیروى کنمگفت تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر کنى ». (کهف، 65-67)همچنین خدا به لقمان از علم خود آموخت در حالی که پیامبر نبود «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»( و به راستى لقمان را حکمت دادیم که خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مى گزارد و هر کس کفران کند در حقیقت خدا بى نیاز ستوده است». (لقمان، 12) حتی ما انسان های عادی نیز در حد خودمان به علم خدا اتصال داریم ، چون شکی نیست که قرآن کریم کلام خداست و از منبع علم خدا نازل شده است، وما در حد خود این کتاب را می فهمیم پس به اندازه ی فهم خودمان از قرآن ، به علم خدا اتصال داریم .اما در مورد علم غیب ائمه معصومین لازم به ذکر است که اوّلاً علم این بزرگواران به واسطه پیامبر است یعنی علی(ع) از طریق پیامبر(ص) به تمام اسرار قرآن اطلاع یافته است و هر امام به امام بعد از خود این اسرار را آموخته است. و قرآن بیان کننده هر چیزی است . «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلّ ِ أُمَّةٍ شَهیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیدًا عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلّ ِ شَیْ ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ؛ و [به یاد آور] روزى را که در هر امتى گواهى از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم و این کتاب را کهبیان کننده همه چیز است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل کردیم». (نحل،‌89)لذا پیامبر از طریق وحی به خدا متصل بود و ائمه (ع) نیز به واسطه پیامبر به علم خدا متصل شده اند. پیامبر (ص)فرمود:« انی تارک فیک الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترها حتی یردا علی الحوض» (وسایل الشیعه، ج 27، ص 33) (مشابه این حدیث در صحیح مسلم ج 7 ص 123 و سنن ترمذی ج 5 ص 329 نیز آمده است) طبق این حدیث اهل بیت همتای قرآن و متصل به قرآنند و تا پای حوض کوثر از آن جدا نمی شوند و قرآن علم خداست پس اهل بیت متصل به علم خدا هستند و از آن جدا نمی شوند .همین طور پیامبر خدا به علی (ع) فرمود «انت منی بمنزله هارون من موسی الا لا نبی بعدی». (صحیح مسلم، ج 7، ص 120)( یا علی تو نسبت به من مثل هارون هستی نسبت به موسی الا این که بعد از من پیامبری نخواهد بود). طبق این حدیث تمام فضائل هارون برای حضرت علی (ع) اثبات می شود غیر از نبوت ؛ و یکی از فضائل هارون اتصال او به علم خدا بوده است.هم چنین پیامبر خدا فرمود: «انا مدینه العم و علی بابها فمن اراد المدینه فلیات الباب»( من شهر علم هستم و علی در آن است هر کس می خواهد وارد شهر شود پس از آن وارد شود). (لسان المیزان، ج 6،‌ابن حجر، ص 243) شکی نیست که علم پیامبر از خداست و علی(ع) دروازده علم پیامبراست. لذا علی (ع) دروازه علم خداست . بر همین اساس است که علی (ع) در نهج البلاغه فرمودند: «ای مردم قبل از آن که مرا از دست بدهید از من سؤال کنید پس همانا من به راه های آسمان از راه های زمین داناترم ...». (نهج البلاغه، خطبه 189)و باز فرمود: «... زمانی که وحی بر پیامبر نازل شد صدای نعره شیطان را شنیدم به پیامبر (ص) گفتم ای رسول خدا این نعره چیست؟ فرمود: این شیطان است که مأیوس شده است از این که عبادت شود. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم الا این که تو پیامبر نیستی ...». (نهج البلاغه، خطبه 192)پس ما از طریق خبر نبی اکرم(ص) یقین داریم که ائمه(ع) به واسطه پیامبر متصل به علم خدا و تنها مفسران واقعی کلام خدا هستند و جز آنها کسی از حقیقت قرآن مطلع نیست. راه دیگری که نشان می دهد این بزرگواران به علم الهی متصلند سخنان خود ایشان است وقتی سخنان این بزرگواران را مطالعه می کنیم مشاهده می کنیم که این بزرگواران از اسراری سخن گفته اند که محال است کسی آن را از راه عادی بداند. از این رو تا به حال هیچکس نتوانسته است سخنانی مثل سخنان اهل بیت را بر زبان جاری کند. تمام ادبا و علما چه از مذهب شیعه و چه از مذهب اهل سنت در مقابل نهج البلاغه و صحیفه سجادیه سر فرود می آورند و اعتراف می کنند که این دو کتاب پایین تر از کلام خدا و بالاتر از کلام بندگان خدا هستند. اعتراف دانشمندان سایر مذاهب اسلامی درباره نهج البلاغه1. ابن ابی الحدید می‌گوید: «انّ سطراً واحداً من نهج البلاغه یساوی ألف سطر من کلام ابن نباته و هو الخطیب الفاضل الذی اتّفق الناس علی أنه أوحد عصره فی فنّه»؛]1] یک سطر از نهج البلاغه برابر با هزار سطر از کلام ابن نباته است که به اتفاق دانشمندان خطیبی فاضل و در فن خود یگانة عصر خویش بوده است. 2. دکتر زکی مبارک می‌گوید: «لامفرّ من الإعتراف بإنّ نهج البلاغه له اصول و الّا فهو شاهد علی أن الشیعة کانوا من أقدر الناس علی صناعة الکلام البلیغ»؛[2] چاره‌ای نیست جز این که باید اعتراف کنیم نهج البلاغه اصالت دارد و از اصلی معتبر نقل شده است و گرنه باید بگوییم، شیعه تواناترین مردم جهان در ساختن کلام بلیغ است. 3. شیخ محمود شکری آلوسی می‌گوید: «هذا کتابن قد استودع من خطب الإمام علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ما هو قبس من نور الکلام الإلهی و شمس تضیء بفضاحة المنطق النبوی»؛[3] این کتاب نهج البلاغه که حاوی خطبه‌های امام علی بن ابیطالب است، پرتوی از نور سخن الهی دارد، و خورشیدی است که با فصاحت منطق نبوی می‌درخشد. 4. باز آلوسی می‌گوید: «انّه قد اشتمل علی کلام یخیل أنه فوق کلام المخلوقین، دون کلام الخالق، عزّوجلّ قد اعتنق مرتبة الأعجاز و ابتدع ابکار الحقیقة و المجاز»؛[4] نهج البلاغه مشتمل بر خطبه‌های امیر المؤمنین است که فوق سخن مخلوق و دون سخن خالق است، نزدیک به مرتبة اعجاز دارد و مبتکر طرق حقیقت و مجاز است. 5. استاد محمد حسن نائل مرصفی می‌گوید: «نهج البلاغه ذلک الکتاب الذی أقامه الله حجة واضحة علی أن علیّاً کان أحسن مثال حیّ لنور القرآن و حکمته، و علمه و هدایته و اعجازه و فصاحته. اجتمع لعلی فی هذا الکتاب ما لم یجتمع لکبار الحکماء و افذاذ الفلاسفة و نوابغ الربانیین من آیات الحکمة السابغة و قواعد السیاسة المستقیمة»؛[5] نهج البلاغه، ‌مثال زنده‌ای است برای نور و حکمت و علم و هدایت و اعجاز و فصاحت قرآن، این کتاب حاوی حکمتهای عالی، ‌قوانین سیاسی و مواعظ درخشانی است که در کتابهای بزرگان حکما و فلاسفه و نوابغ دیده نمی‌شود. 6. شیخ ناصیف یازجی می‌گوید: «إذا شئت أن تفوّق أقرانک فی العلم و الأدب و صناعة الإنشاء فعلیک بحفظ القرآن و نهج البلاغه»؛[6] اگر بخواهی از لحاظ علم و ادب و انشاء بر رقیبانت برتری پیدا کنی، باید قرآن و نهج البلاغه را حفظ کنی. 7. علی الجندی رئیس دانشکدة علوم در دانشگاه قاهره می‌گوید: با مطالعة نهج البلاغه نوعی خاص ازآهنگ موسیقی بر اعماق احساسات انسن پنجه می‌افکند که از نظر سجع و قافیه و ترتیب کلمات و جملات چنان مرتب است که می‌توان آن را شعر منثور نامید.[7] 8. دکتر زکی مبارک می‌گوید: «و انّی لأعتقد أنّ النظر فی کتاب (نهج البلاغه) یورث الرجولة و الشهامة و عظمة النفس، لأنّه من روح قهّار واجة المصاعب بعزائم الأسود»؛[8] من اعتقاد دارم که مطالعة کتاب نهج البلاغه، روح شهامت و مردانگی و عظمت نفس را تقویت می‌کند، زیرا از روح پرتوانی صادر شده است که در دشواریها با همت شیروار خود مواجه می‌گشت. 9. دکتر طه حسین در رابطه با یکی از کلمات زیبای امام دربارة شناخت و عدم شخصیت زدگی می‌گوید: «من پس از وحی و سخن خدا جوابی با شکوه‌تر و شیواتر از این جواب ندیده و و نمی‌شناسم.»[9] 10. استاد محمد امین نواوی می‌گوید: «حفظ علی القرآن کله، فوقف علی أسراره و اختلط به لحمه و دمه و القاری یری ذلک فی نهج البلاغه». علی ـ علیه السلام ـ همة قرآن را حفظ کرده بود، و از اسرارش آگاه بود و قرآن با خون و گوشت او در آمیخته بود، این حقیقت را کسی در می‌یابد که نهج البلاغه مطالعه کنند. 11. استاد امین نخله می‌گوید: «إذا شاء أحد أن یشفی صبابة نفسه من کلام الإمام فیقبل علیه فی النهج من الدقّة و لیتعلّم المشی علی ضوء نهج البلاغه »[10]هر گاه کسی بخواهد بیماری نفسش را بهبود بخشد، باید به گفتار امام در نهج البلاغه رو آورد. و راه رفتن در پرتو آن کتاب را فرا گیرد. 12. استاد فنّ بلاغت حسین نائل مرصفی: ایشان در شرحی که بر نهج البلاغه نوشته است، به تمام معیارها و جاذبه‌های یاد شده در کلمات ابن ابی الحدید اعتراف کرده و افزوده است که نهج البلاغه کتابی است که خداوند آن را دلیل روشنی قرار داده تا ثابت کند که علی ـ علیه السلام ـ بهترین شاهد زندة نورانیت و پرتو بخش قرآن و حکمت و دانش و هدایت و اعجاز و فصاحت آن کتاب آسمانی است، آیات و نشانه‌های حکمت ارزنده و قوانین صحیح سیاست و پندهای روشن و دلنشین و براهین گویا و استواری که علی ـ علیه السلام ـ در این کتاب آورده خود دلیل فضیلت مافوق تصور و بهترین آثار یک پیشوای به حق است که هیچ یک از حکمای بزرگ و فلاسفة عالی مقام و نوابغ روزگار نظیر آن را نیاورده‌اند.[11] 13. عباس محمود عقّاد نویسنده و مورخ معروف مصری می‌گوید: «فی کتاب نهج البلاغه فیض من آیات التوحید و الحکمة الإلهیّة تتّسع به دراسة کل مشتغل بالعقائد و اصول التالیة و حکم التوحید»؛[12] در کتاب نهج البلاغه فیض از آیات توحید و حکمت الهی است که ذهن دانشجوی معارف الهی و اصول توحید را توسعه می‌دهد و مهر شخصیت علوی از پشت سطرها و از میان حرفهای این کتاب پدیدار است و چون خوب دقت کنی صدای امام را از آن سوی کلمات می‌شنوی نه صدای دیگری را. 14. ابن ابی الحدید می‌گوید: «کسی که بخواهد فصاحت و بلاغت بیاموزد و امتیاز سخن را دریابد، باید در این خطبه[13] تأمل کند، زیرا نسبت این سخن با هر سخنی دیگر ـ غیر از کلام خدا و رسول ـ همانا نسبت ستارة درخشان با سنگ سیاه و تاریک است، سپس بیننده باید بنگرد که چه روشنی و جلالت و درخشندگی دارد و چه خوف و خشیتی ایجاد می‌کند، خدا گوینده‌اش را جزای خیر دهد که گاهی با دست و شمشیرش از اسلام دفاع کرد و گاهی با زبان و بیانش و زمانی با فکر و قلبش، در جهاد، او سید مجاهدین است و در موعظه بلیغ‌ترین وعاظ و در فقه و تفسیر، ‌رئیس فقها و مفسرین و در عدل و توحید، پیشوای عادلان و موحدین. و لیس علی الله بمستنکر إن یجمع العالم فی واحد[14] باز می‌گوید: «و اعلم أنّ التوحید و العدل و المباحث الشریفة الإلهیّة، ما عرفت الّا من کلام هذا الرجل و ان کلام غیره من أکابر الصحابة لم یتضمن شیئاً من ذلک أصلاً و لاکانوا یتصوّرونه و لو تصوّروه لذکروه و هذه الفضیلة عندی أعظم فضائله ـ علیه السلام ـ .»[15] بدان توحید و عدل و سایر مباحث شریف الهی جز از سخن این رجل الهی دانسته نشد، زیرا سخن دیگران از بزرگان صحابه، حاوی این مطالب نیست، بلکه این مطالب به فکر آنها خطور هم نمی‌کرد. اگر خطور می‌کرد، بیان می‌کردند همانا این بزرگترین فضیلت علی ـ علیه السلام ـ است. [1] . مصادر نهج البلاغه، عبدالزهرا، حسینی خطیب، ص 78، 91، 98. [2] . مصادر نهج البلاغه، عبدالزهرا، حسینی خطیب، ص 78، 91، 98. [3] . همان. [4] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 91. [5] . مقدمة مرصفی بر شرح نهج البلاغه. [6] . نظرات فی القرآن محمد غزالی، ص 154؛ از وصیت یازجی به فرزندش ابراهیم. [7] . مقدمة کتاب علی بن ابیطالب شعره و حکمه. [8] . عبقریة الشریف الرضی، ج 1، ص 296. [9] . علی و فرزندان، ‌ص 40. [10] . مإة کلمة من کلام الإمام علی، استاد امین نخله. [11] . در پیرامون نهج البلاغه، ص 61، علامة شهرستانی. [12] . عبقریة الإمام، ص 132 ـ 178. [13] . خطبه 108 به ترتیب حدیدی. [14] . شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 202 ـ 203. [15] . شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 346. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image