محکمات و متشابهات  /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

می شود در مورد محکمات و متشابهات در قرآن توضیح بدهید؟


بایددرجواب شماپرسشگرگرامی عرض کرد. محکم و متشابه هر کدام دو معنا دارند؛ با توجه به معناهایى که محکم و متشابه دارند .به یک معنا همه آیات قرآن هم محکم است و هم متشابه و به یک معنا برخى از آیات قرآن محکم و برخى متشابه اند، محکم یعنى داراى استحکام و اتقان. محکم به این معنا، در فارسى هم به کار مى رود؛ چنان که مى گوییم: ساختمان محکم. به این معنا، همه آیات قرآن محکم هستند؛ چنان که خداوند مى فرماید:این کتابى است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه نازل شده است. متشابه یعنى مشابه، شبیه و همانند یک دیگر؛ چنانکه مى گوییم این گل ها مشابه هم دیگرند. متشابه به این معنا نیز درباره همه آیات قرآن به کار مى رود؛مقصود از محکم در این آیه، آیاتى است که دلالت آنها واضح و روشن است و به راحتى معنا و تفسیر آنها فهمیده مى شود؛ مانند «الحمدالله رب العالمین؛ ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار عالمیان است.مقصود از متشابه آیاتى است که به خاطر عمیق بودن مطالب آن و جهات دیگر، دلالت آنها واضح و روشن نیست، بلکه باید با توجه به آیات محکم، آن آیات را تفسیر کرد. بدیهى است که تفسیر و توضیح آیات متشابه، باید به وسیله پیامبر، امامان یا دانشمندان راستین که به قرآن و احکام دینى آگاهى کامل دارند انجام شود. حکمتش هم اینکه چون راه تفهیم و تفاهم در میان ما انسان ها به کارگیرى الفاظ است. خداوند حکیم نیز پیام خود را از همین طریق با استفاده از پیامبرى از سنخ خودمان و با الفاظ خودمان به ما مى رساند. تردیدى نیست که الفاظ محدود بوده، ولى مفاهیم و معانى حقایق عالم هستى نامحدودند، و انسان ها در درک مفاهیم متنوع و متفاوتند؛ یعنى در مواردى،ممکن است دو نفر از یک لفظ، دو معنا را بفهمند و هر چه تلاش و دقت شود. تا لفظ به گونه اى آورده شود که همه از آن مفهوم واحدى بفهمند، باز هم تا حدودى نمى توان جلوِ آن را گرفت و این اختصاص به کتاب خدا ندارد؛ نیز چنین است؛ براى نمونه مى توان به شعر حافظ اشاره کرد که در مفاهیم آن میان ادبا و شعرا اختلافات فراوانى وجود دارد. قرآن کریم، حامل معارفى والا و نامحدود است؛ لکن براى تفهیم به ما انسان ها در قالب الفاظ تنزل یافته و به ما عرضه شده است.چون الفاظ، از گنجایش حقایق و معارف قاصرند، آیات متشابه پیدا شده است؛ آیاتى که یک لفظ با معانى و احتمالات بسیارى داشته؛ مثل تعبیر نور براى خداوند که نامحدود و کمال مطلق است و تعبیرى را مى طلبد که در عین گویایى، مشکل تردید و شبهه انگیزى را نداشته باشد؛ ناگزیر براى تقریب به ذهن شنونده از این تعبیر که نوعى تشبیه معقول به محسوس است استفاده مى کندبا تعابیرى مثل «دست خدا بالاى همه دست هاست» (فتح، 10 و انعام، 61) در بیان قدرت مطلق خداوند ممکن است توهّم جسمانیت خداوند بشود؛ اما با مراجعه به آیات محکم، مانند (شورى، 11) (که تشبیه و مماثلت خدا را از مخلوق نفى مى کند این مشکل حل مى شود؛بنابراین، روش هاى جلوگیرى از تحریف معنوى در نصوص دینى بیان شده است. یکى از آن روش ها همین ارجاع متشابهات به محکمات است. وجود آیات متشابه نیز به عللى که اجمالًا اشاره شد، ضرورى است؛ اما وقتى به آنها برخورد مى کنیم، نباید آنها را به تنهایى معنا کنیم؛ بلکه باید به محکمات ارجاع بدهیم؛ بنابراین، روش هاى جلوگیرى از تحریف معنوى در نصوص دینى بیان شده است. یکى از آن روش ها همین ارجاع متشابهات به محکمات است. حال، اگر کسى از این روش پیروى نکند، ممکن است دچار مشکل شود و در مورد دو آیه برایش تناقض یا تنافى پیش آید که دلیل آن متشابه بودن آیات است و آیات متشابه، به تنهایى معنا نمى شوند؛ بلکه به محکمات ارجاع داده مى شوند؛ بنابراین کسى که تنها به متشابهات اکتفا کند و منحرف شود، اشکال از خود اوست که راه صحیح را طى نکرده است، و برداشت او، هیچ ضررى به حجیت قرآن نمى زند.آیات متشابه نیز همانند آیات محکم، جزئى از قرآنند و از نظر حرمت و مسائل دیگر همانند آیات محکم هستند، فقط تفاوتى که با آیات محکم دارند این است که براى فهم آنها باید به آیات محکم و سخنان معصومین علیهم السلام مراجعه کرد؛ چرا که: محکمات آیاتِ روشنى هستند که جاى هیچ گونه انکار و توجیه و سوءاستفاده در آن نیست؛ امّا «متشابهات» به دلیل بالا بودن سطح مطلب یا گفت و گو درباره عوالمى که از دسترس ما بیرون است؛ مانند علم غیب، جهان رستاخیز و صفات خداوند متعال و ... که فهم معناى نهایى و اسرار و پى بردن به کنه حقیقت آنها، به سرمایه خاص علمى نیاز دارد و خداوند متعال مى فرماید: فقط خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را مى دانند و براى مردم تشریح مى کنند.راسخان در علم عبارتند از: پیامبر و امامان علیهم السلام که از همه اسرار این آیات آگاهند و علما و دانشمندان راستین- که به موازین، احکام، عقاید شرعى و به روش تأویل متشابهات آشنایى کافى دارند- و هر یک، به اندازه دانش خود از این آیات چیزى مى فهمند و براى مردم تشریح مى کنند و همین حقیقت است که مردم را براى درک اسرار قرآن به دنبال معلمان الهى و علماى دینى مى کشاند؛ بنابراین، در برخورد با متشابهات، باید به احادیث و تفاسیر علماى راستین مراجعه کرد. به عنوان مثال یکی ازآیات متشابه آیه 22و23سوره قیامت است که بوسیله آیات محکم می تواندتفسیر کرد- وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22)إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (23) آنها فقط به ذات پاک پروردگارشان مى نگرند . نگاهى با چشم دل و از طریق شهود باطن، نگاهى که آنها را مجذوب آن ذات بى مثال، و آن کمال و جمال مطلق مى کند، و لذتى روحانى و توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که یک لحظه آن از تمام دنیا و آنچه در دنیا است برتر و بالاتر است.و به تعبیر دیگر در همه جا او را مى بینند، و در همه چیز قدرت و جلال و جمال او را تماشا مى کنند، لذا توجه به نعمت هاى بهشتى آنها را از نظر به ذات خداوند غافل نمى کند. کلمه ناظره ازماده-نظر-هم به معنای نگاه کردن وهم انتظار کشیدن به هرحال این آیه رابایددرکنارآیات دیگرکه می گوید-هیچ چشمی خدارانمی بیندگذاشت واین متشابه رابوسیله محکم تفسیر کرد به همین دلیل، در بعضى از روایات که در تفسیر این آیه آمده است مى خوانیم: «آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مى کنند . چرا که نگاه به اینها نیز، نگاه به ذات مقدس او است.جمعى از بى خبران، آیه فوق را اشاره به مشاهده حسى خداوند در قیامت گرفته اند و مى گویند: در آن روز، خدا را با همین چشم ظاهر مشاهده خواهند کرد!در حالى که چنین مشاهده اى لازمه اش جسمانى بودن خداوند، و وجود در مکان و کیفیت و حالت خاص جسمانى است، و مى دانیم ذات پاکش از این آلودگى ها بر کنار است، همان گونه که در آیات مختلف قرآن، کراراً روى آن تکیه شده است از جمله در آیه 103 سوره - انعام - مى خوانیم: لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَبْصارَ: چشم ها او را نمى بیند، و او چشم ها را مى بیند» این آیه مطلق است، و هیچ اختصاص به دنیا ندارد.عدم مشاهده حسى خداوند، واضح تر از آن است که بخواهیم بیش از این روى آن بحث کنیم، و هر کس کمترین آشنائى با قرآن و معارف اسلامى داشته باشد به این حقیقت اعتراف مى کند. دومین آیه ازآیات متشابه آیه-یَدُ اللَّهِ فَوْقَ ایْدِیْهِم: -فتح10-دست خدا بالاى دست آنها است، روشن مى شود، این تعبیرکنایه از آن است که بیعت با پیامبر صلى الله علیه و آله یک بیعت الهى است، گویا دست خدا بالاى دست آنها قرار گرفته، نه تنها با پیامبرش، که با خدا بیعت مى کنند، و این گونه کنایات در زبان عرب، بسیار معمول است که بعضی  ازاین آیات استفاده جسمیت خداوندومکان وحرکت می کننداین آیه متشابه رابوسیله آیه محکم -لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ -هیچ چیزى همانند او نیست. -شورى : 11 تفسیرمی شود. در حقیقت، پایه اصلى شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن، به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمى توان پى برد، زیرا خطرناک ترین پرتگاهى که بر سر راه پویندگان طریق -معرفة اللَّه قرار دارد، همان -پرتگاه تشبیه- است که خدا را در وصفى از اوصاف، شبیه مخلوقاتش بدانند، این امر، سبب مى شود که به درّه شرک سقوط کنند . آنها که جمله فوق را دلیل برتجسم خدا» گرفته اند گویا توجه به موارد استعمالات فراوان این جمله در این معنى کنائى   نکرده اند . به همین دلیل، بسیارى از مفاهیمى که در مورد غیر خداوند، ثابت است در مورد ذات پاک او اصلًا معنى ندارد، فى المثل، بعضى از کارها براى ما آسان است و بعضى -سخت ، بعضى از اشیاء از ما دوراست و بعضى نزدیک، بعضى از حوادث درگذشته واقع شده، و بعضى در حال یا آینده واقع مى شود، همچنین بعضى کوچک است، و بعضى بزرگ، چرا که وجود ما محدود است و با مقایسه موجودات دیگر با آن، این مفاهیم پیدا مى شود، اما براى وجودى که از هر نظر بى نهایت است و ازل و ابد را، همه، در بر گرفته، این معانى تصور نمى شود، دور و نزدیکى درباره او نیست، همه نزدیکند، مشکل و آسانى وجود ندارد، همه آسان است، آینده و گذشته اى نیست، همه براى او حال است، و قابل توجه این که: درک این معانى، نیاز به دقت و خالى کردن ذهن از آنچه به آن خو گرفته است، مى باشد   به همین دلیل، مى گوئیم: شناخت اصل وجود خدا آسان است، اما شناخت صفات او مشکل . امیرمؤمنان على علیه السلام در -نهج البلاغه- مى فرماید: وَ مَا الْجَلِیْلُ وَ الْلَّطِیْفُ وَ الثَّقِیْلُ وَ الْخَفِیْفُ وَ الْقَوِىُّ وَ الضَّعِیْفُ فِی خَلْقِهِ إِلَّا سَواءٌ: «موجودات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوى و ضعیف، همه در خلقتش یکسانند، و در برابر قدرت او بى تفاوت».   عرش» در لغت به معنى چیزى است که داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نیز «عرش» گفته مى شود مانند: أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها: «مانند کسى که از کنار قریه اى گذشت در حالى که آن چنان ویران شده بود که سقف هایش فرو ریخته و دیوار بر سقف ها در غلطیده بود». گاهى به معنى تخت هاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است، چنان که در داستان «سلیمان» مى خوانیم که مى فرماید: أَیُّکُمْ یَأْتِیْنِى بِعَرْشِها: «کدام یک از شما مى توانید تخت او (بلقیس) را براى من حاضر کنید.و نیز به داربست هائى که براى برپا نگه داشتن بعضى از درختان مى زنند، عرش گفته مى شود: همان طور که در قرآن مى خوانیم: وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ: «او کسى است که باغ هائى از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید». ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود و گفته مى شود «عرش خدا»، منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مى شود . اصولًا جمله «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از تسلط یک زمامدار بر امور کشور خویش است، همان طور که جمله «ثُلَّ عَرْشُهُ» (تختش فرو ریخت) به معنى از دست دادن قدرت مى باشد، در فارسى نیز این تعبیر کنائى زیاد به کار مى رود، مثلًا مى گوئیم در فلان کشور، جمعى شورش کردند و زمامدارشان را از تخت فرو کشیدند، در حالى که ممکن است اصلًا تختى نداشته باشد، یا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اینها کنایه از قدرت یافتن یا از قدرت افتادن است . بنابراین، در آیه مورد بحث، جمله «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمان ها و زمین بعد از خلقت آنها است . و از اینجا روشن مى شود: آنها که جمله فوق را دلیل بر «تجسم خدا» گرفته اند گویا توجه به موارد استعمالات فراوان این جمله در این معنى کنائى   نکرده اند . به همین دلیل، بسیارى از مفاهیمى که در مورد غیر خداوند، ثابت است در مورد ذات پاک او اصلًا معنى ندارد، فى المثل، بعضى از کارها براى ما «آسان» است و بعضى «سخت»، بعضى از اشیاء از ما «دور» است و بعضى «نزدیک»، بعضى از حوادث در «گذشته» واقع شده، و بعضى در «حال» یا «آینده» واقع مى شود، همچنین بعضى «کوچک» است، و بعضى «بزرگ»، چرا که وجود ما محدود است و با مقایسه موجودات دیگر با آن، این مفاهیم پیدا مى شود، اما براى وجودى که از هر نظر بى نهایت است و ازل و ابد را، همه، در بر گرفته، این معانى تصور نمى شود، دور و نزدیکى درباره او نیست، همه نزدیکند، مشکل و آسانى وجود ندارد، همه آسان است، آینده و گذشته اى نیست، همه براى او «حال» است، و قابل توجه این که: درک این معانى، نیاز به دقت و خالى کردن ذهن از آنچه به آن خو گرفته است، مى باشد .به همین دلیل، مى گوئیم: شناخت اصل وجود خدا آسان است، اما شناخت صفات او مشکل امیرمؤمنان على علیه السلام در «نهج البلاغه» مى فرماید: وَ مَا الْجَلِیْلُ وَ الْلَّطِیْفُ وَ الثَّقِیْلُ وَ الْخَفِیْفُ وَ الْقَوِىُّ وَ الضَّعِیْفُ فِی خَلْقِهِ إِلَّا سَواءٌ: «موجودات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوى و ضعیف، همه در خلقتش یکسانند، و در برابر قدرت او بى تفاوت ________________________________________ براى آگاهى بیشتر. ابوالقاسم خویى، البیان، ص 82- 83 تفسیر نمونه    ج 25   ص 306 تفسیر نمونه ج 13  ص  179 تفسیر نمونه، ج 22، ص: 56 تفسیر نمونه، ج 20، ص: 390   تفسیر نمونه، ج 6، ص: 253 نهج البلاغه خطبه 185محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 3، ص 52 المیزان، ج 3، ص 19-/ 75، (ذیل آیه 7 آل عمران)؛ میرمحمّدى زرندى، تاریخ و علوم قرآن، ص 271- 284المیزان، ج 3، ص 22- 100 تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 315- 318،     .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image