خدا بعد از قیامت و مخلوقات /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

- خدایی خدا بر مخلوقاتش تا چه دوره ای ادامه دارد؟ بعد چه خواهد شد؟ به عبارت دیگر؛ بعد از برپایی قیامت و استقرار انسان ها در بهشت و جهنم، آیا کار خدا تعطیل می شود؟ وضعیت عالم چه می شود؟ آیا کهکشان ها هم نابود می شوند؟


پاسخ اجمالی:تا خدا بوده مخلوق داشته و تا خدا هست مخلوق خواهد داشت؛ و خدا همواره بوده و همواره خواهد بود. لذا او از ازل مخلوق داشته و تا ابد مخلوق خواهد داشت. خدا حتّی لحظه ای هم معطّل و بی کار و بی ظهور نیست. قیامت نیز پایان جهان ماست نه پایان اصل جهان. جهان مادّی تا کنون بی نهایت بار قیامت نموده و بی نهایت بار هم قیامت خواهد داشت. تا کنون موجودات بی نهایت جهانهای قبلی به بهشت و جهنّم رفته اند و بعد از قیامت جهان ما و بهشتی و جهنّمی شدن اهل این جهان، باز از مادّه ی جهان ما جهانی نو بر پا خواهد شد که آن نیز قیامتی خواهد داشت. پس قیامت به معنی عدم شدن جهان مادّی نیست؛ بلکه به معنی فروپاشی آن است؛ مانند آن است که انسانی بمیرد و بپوسد و از مادّه ی او موجودات دیگری پدید آیند؛ و آنها نیز بمیرند و خاک شوند و دوباره از آن خاک موجودات دیگری پدید آیند. یعنی همان گونه که در طبیعت، نوعی چرخه ی موادّ وجود دارد، در کلّ جهان مادّی نیز نوعی چرخه وجود دارد. پاسخ تفصیلی:1ـ برخی می پرسند: « خدا قبل از خلقت جهان چه می کرد؟» عرض می شود: اگر منظور، قبل زمانی است، باید دانست که تعبیر « قبل از جهان»، معنی ندارد. چون زمان، بعد چارم جهان است؛ و از فرض حادث زمانی بودن زمان، قدیم زمانی بودن زمان لازم می آید؛ یعنی اگر بگویی «زمانی بود که زمان نبود» لازم می آید که قبل از هر زمانی زمانی موجود باشد. پس زمان همواره بوده است. زمان نیز مقدار حرکت است. پس حرکت هم همواره بوده است. حرکت هم یعنی خروج تدریجی شیء از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. پس قوّه نیز همواره بوده است. قوّه نیز حامل می خواهد که حاملش مادّه ی فلسفی است. پس اصل مادّه نیز همواره بوده است. خلاصه آنکه از منظر فلسفه ی اسلامی، جهان مادّی، اگر چه آغاز علّی و معلولی دارد، و حادث ذاتی است؛ امّا آغاز زمانی نداشته قدیم زمانی است. لذا سوالی که ذکر نمودیم، مبتنی بر یک پیش فرض غلط است. چون در این سوال تصوّر شده که خدا بوده و جهان نبوده است. حال آنکه طبق برهانی که آوردیم، از فرض آغاز زمانی داشتن جهان، لازم می آید که خود زمان نیز آغاز زمانی داشته باشد؛ و از فرض آغاز زمانی داشتن زمان لازم می آید که زمان، آغاز زمانی نداشته باشد. ـ برهانی دیگراز نگاه حکمای اسلامی، خداوند متعال علّت تامّه ی عالم هستی است و با وجود علّت تامّه، وجود معلول حتمی و اجتناب ناپذیر است . پس اگر خدا همواره بوده، معلول او هم همواره بوده است.لذا از کمال محض بودن و ازلی بودن خدا، لازم می آید که مخلوق او همواره بوده باشد.پس آنکه بگوید: « زمانی بود که خدا بود ولی مخلوقی نبود» در واقع ندانسته منکر کمال مطلق بودن خدا شده است.چون از قول به حدوث زمانی اصل عالم خلقت، انکار کمال محض بودن خدا لازم می آید. و موجودی که کمال محض نباشد، ممکن الوجود است. اگر کسی بگوید: خدا بود و هیچ مخلوقی نداشت، می پرسیم: آیا خدا آنگاه که مخلوقی نداشت، خالق بود یا خالق نبود؟ اگر خالق نبود، پس ناقص بود؛ امّا اگر خالق بود، چگونه خالق بود؟ بالفعل یا بالقوّه؟اگر بگویی که بالقوّه خالق بود، گوییم: پس خدا آن هنگام ناقص بوده است. چون شکّ نیست که خالق بالقوّه در قیاس با خالق بالفعل، ناقص است. امّا اگر بگویی که خالق بالفعل بود، گوییم: لازمه ی خالق بالفعل بودن، داشتن مخلوق بالفعل است. پس این که می گویی او خالق بالفعل بود ولی مخلوق نداشت، تناقض است. پس به حکم عقل، خدای کامل محض، همواره مخلوق داشته؛ و فرض خدایی که زمانی مخلوق نداشته، فرض کمال محضی است که کمال محض نیست. البته با اینکه خدا همواره مخلوق داشته، همواره هم تقدّم ذاتی بر مخلوق داشته است. چرا که علّت، تقدّم ذاتی بر معلول خود دارد. دقّت کنید تقدّم ذاتی نه تقدّم زمانی. لذا خدا قدیم ذاتی است ولی اصل عالم خلقت، در عین قدیم زمانی بودن، حادث ذاتی است. 2ـ اکثریّت عرفا و فلاسفه اسلامی بر این اعتقادند که عالم خلقت قدیم زمانی ولی حادث ذاتی است. یعنی با این که عالم ، همواره ممکن الوجود و محتاج علّت می باشد ولی در عین حال زمانی نبوده که عالم نبوده باشد. به نظر فلاسفه و عرفای اسلامی ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی وجودی است که عبارتند از: عالم مادّه ، که بارزترین خصوصیّت آن حرکت و زمان است. و عالم مثال که عالمی است غیر مادّی ولی دارای شکل و رنگ و مقدار. این عالم که منزّه از حرکت و تغییر و زمان است ، علّت عالم مادّه بوده و احاطه ی وجودی بر آن دارد. و مافوق آن ، عالم غیر مادّی دیگری است به نام عالم عقول ، که منزّه از تمام آثار عالم مادّه بوده و علّت عالم مثال و عالم مادّه می باشد. عالم عقل و عالم مثال ، از آن جهت که عوالمی مجرّد(غیر زمانی) هستند ، آغاز زمانی برای آنها معنی ندارد ؛ لذا این دو عالم فقط آغاز علّی دارند. یعنی از حیث وجودی بعد از علّت خود قرار دارند ؛ ولی این بعدیّت ، بعدیّت رتبی است نه بعدیّت زمانی. یعنی رتبه وجودی این دو عالم ، بعد از رتبه ی وجودی خداوند متعال است. لذا خدا قدیم ذاتی است و این دو عالم حادث ذاتی ولی قدیم زمانی ؛ یعنی خدا تقدّم وجودی بر این دو عالم دارد و این دو عالم نیز تقدّم وجودی بر زمان و عالم زمانی دارند ؛ و مراد از واژه ی « قدیم » نیز تقدّم وجودی داشتن است نه عمر طولانی داشتن. در بین متکلمین نیز کسانی که وجود عالم عقل و عالم مثال را پذیرفته اند ، آن دو را قدیم زمانی دانسته اند ؛ ولی متکلمینی که وجود عوالم مجرّد را منکر شده و فرشتگان و امثال آنها را موجوداتی مادّی پنداشته اند ، عالم را منحصر در عالم مادّه دانسته و آن را حادث زمانی شمرده اند. یعنی معتقد شده اند که عالم دارای آغاز زمانی است.امّا اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی ، کلّ عالم مادّه را هم ، قدیم زمانی دانسته اند. چرا که از دیدگاه اینان ، زمان در کنار سه بعد فضایی ، بعد چهارم عالم محسوب شده و جدای از عالم مادّه نیست ؛ و آغاز زمانی داشتن زمان بی معنی است ، پس آغاز زمانی داشتن خود عالم زمانی نیز معنای درستی ندارد. جناب ارسطو گفته است : « مَن قالَ بِحدوثِ الزّمانِ فَقَد قالَ بِقدمِهِ مِن حَیثُ لا یَشعُر ـــ هر کس به حدوث زمانی زمان قائل شود بدون آنکه متوجّه شود اعتراف به قِدم زمانی آن نموده است.» (اسفار،ج 3،ص245) چون قول به حدوث زمانی زمان یعنی این که زمانی بود که زمان نبود. از نظر این گروه از اندیشمندان اسلامی ، قیامت نیز به معنی به هم ریختن صورت عالم مادّه است نه به معنی عدم شدن آن ؛ لذا بعد از قیامت نیز دوباره عالمی نو از مادّه ی این عالم به پا می شود. بعد از آن عالم نیز عالمی دیگر و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد یافت. همچنین ، قبل از این عالم نیز عالمی دیگر بوده است ؛ و قبل از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت. بنا بر این ، از دیدگاه اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی ، تک تک موجودات مادّی و زمانی ، آغاز زمانی دارند ؛ همچنین عالم فعلی ما آغاز زمانی دارد ؛ ولی اصل عالم مادّه همواره بوده و همواره هم خواهد بود. چرا که خداوند متعال دائم الفیض است و خدای بدون فیض و منقطع الفیض معنی ندارد. فرض خدایی که زمانی خالق نبوده است، فرض کمال محضی است که کمال محض نیست. این حقیقت در روایات معصومین (ع) نیز مورد ذکر واقع شده که به یک نمونه اشاره می شود . « عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:« أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.» فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّین . ـــــــ جابر بن یزید گوید: از امام باقر (ع) پرسیدم درباره ی آیه 15 ق که می فرماید: «آیا ما از آفرینش نخست ناتوان شدیم؟ بلکه آنان در آفرینش جدیدی هستند.» ؛ حضرت فرمود: اى جابر! تأویل آیه ، این است که خداوند متعال آنگاه که این آفریدگان و این جهان را فانی ساخته و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جاى دهد، جهان دیگرى غیر از این جهان را از نو پدید مى آورد، بدون نر و ماده ، تا او را پرستیده و یگانه دانند و برای آنان زمینى غیر از این زمین مى آفریند که در آن استقرار یافته و آسمان دیگرى که بر آنان سایه افکند. شاید تو بر این پنداری که خداوند تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشرى را نیافریده است؟ آرى به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده که تو در پایان این جهان ها و آن آدمیان هستى. »(الخصال ؛ج 2 ؛ص652 ) در این روایات احتمالاً تعبیر الف الف(هزار هزار) به عنوان یک عدد مشخص نیست بلکه کنایه از کثرت است ، کما اینکه در زبان فارسی نیز هزاران هزار به معنی خیلی خیلی زیاد به کار می رود. همچنین از ظاهر این روایات چنین به نظر می رسد که این عوالم در عرض هم نبوده بلکه یکی بعد از قیامت دیگری خلق شده اند. به عبارتی هر عالمی از مادّه ی عالم قبل از خود پدید آمده است ؛ البته روایات دیگری نیز وجود دارند که در آنها از وجود عوالم دیگری در عرض عالم ما و موجودات باشعور دیگری غیر از موجودات زمینی نیز خبر داده شده است. همچنین در برخی روایات گزارش شده که در همین زمین فعلی و قبل از خلقت آدم علیه السلام هفت نسل باشعور و مکلّف مثل بنی آدم وجود داشته اند که همگی به طور مستقلّ از خاک آفریده شده بوده اند. 3ـ اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که : اگر مادّه و اصل عالم مادّه همواره بوده پس چه نیازی به علّت دارد؟گر چه از نظر فلسفی و طبق تعابیر اهل بیت علیهم السلام جهان مادّی همواره وجود داشته و از پی هر قیامتی جهان مادّی جدیدی آفریده می شود ، ولی باید توجّه داشت که قدیم زمانی بودن جهان ، آن را بی نیاز از علّت هستی بخش نمی کند. چرا که جهان در ذات خود ممکن الوجود است؛ و ممکن الوجود با تمام وجودش بند به علّت خویش است ؛ به نحوی که اگر علّت ، آنی اراده ی خود را از آن برگیرد معلول نابود می شود. لکن خدای ازلی و ابدی ، نه تنها در ذات خود ازلی و ابدی است ، بلکه اراده ی او نیز ازلی و ابدی است ؛ لذا محال است اراده ی خود را تجدید نماید ؛ چرا که تجدید اراده علامت امکان است و خدا واجب الوجود بوده از امکان منزِّه می باشد.بنا بر این ، اگر عالم مادّه همواره بوده ، و همواره نیز ممکن الوجود بوده ؛ پس همواره محتاج علّت بوده است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image