اهمیت راستگویی /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

اهمیت و ضرورت راستگویی از دیدگاه عقل چیست؟


- اگر ازکسی چنین سؤالی کنند: عقل تو بین انسان راستگو ودروغگو ، کدام را انتخاب می کند ؟!بی درنگ، انسان راستگو را انتخاب می کند ، این انتخاب در واقع ، انتخاب فطری همه انسانها است . یعنی در وجود وفطرت هر انسانی ، میل به صداقت وراستی وجود دارد.- دروغ سرچشمه ی نفاق است :چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است؛ نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست. وعقل نیز نفاق را نمی پسندد وازنفاق ودورویی پرهیز می دهد - على (علیه السلام) که از مهمترین عقلای عالم است مى فرماید: « الصدق یهدى الى البر، و البر یهدى الى الجنة»راستگویى دعوت به نیکوکارى مى کند، و نیکوکارى دعوت به بهشت. (این جمله، مفهومش این است که دروغگویی مارا دعوت به زشتی می کند واز نیکو کاری باز می دارد ودرب بهشت را برما می بندد ، آیا عقل کدام را می پسندد؟!)- همچنین از راستگویی به عنوان اساس هر نوع اصلاحِ فردی و اجتماعی نام برده است:اَلصِّدْقُ صَلاحُ کُلِّ شَیْ ءٍ.در مقابل، کذب و دروغگویی را ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی ها دانسته است:اَلْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَیْ ءٍ.- انگیزه‌هایی که عقلا ، سبب صادق بودن انسان می‌شود عبارتند از: الف) اعتماد به نفس و نداشتن عقده حقارت ، انسان را به راستگویی دعوت می‌کند ب)شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب می‌شود که انسان واقعیتها را بگوید. ج) پاک بودن حساب و نداشتن نکته ضعف سبب گرایش انسان به راستی می‌شود در حالی که آلودگان برای پوشانیدن عیوب خود به سراغ دروغ می‌روند. د) از همه مهمتر ایمان به خدا و روز جزا و بر‌خورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستی است.- جمله زیررا که رئیس عقلای عالم آن را درقرآن فرموده توجه کنید : یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً.سخن سدید آن است که خالى از دروغ و تهمت و ناروا و در عین حال مفید باشد، کلمه سدید از ماده سداد است، که به معناى اصابت رأى، و داشتن رشاد است، و بنا بر این، قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد. پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مى گوید مطمئن باشد، و نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد. [توضیحى در باره اینکه صلاح اعمال و غفران ذنوب را نتیجه و فرع بر قول سدید آورد]یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً - آیه ،اصلاح اعمال و مغفرت ذنوب را نتیجه قول سدید دانسته، و فرموده: قول سدید بگویید، تا اعمالتان صالح گردد، و گناهانتان آمرزیده شود، و این بدان جهت است که وقتى نفس آدمى عادت کرد به راستى، و به قول سدید، و به هیچ وجه آن را ترک نکرد، دیگر دروغ از او سر نمى زند، و سخن لغو، و یا سخنى که فساد از آن برخیزد از او شنیده نمى شود، و وقتى این صفت در نفس رسوخ یافت، بالطبع از فحشاء و منکر، و سخن لغو دور گشته، در چنین وقتى اعمال انسان صالح مى شود، و بالطبع از عمرى که در گناهان مهلک صرف کرده، دریغ مى خورد، و از کرده ها پشیمان مى گردد، و همین پشیمانى توبه است.و وقتى توبه کرد، و خدا هم در ما بقى عمر از ارتکاب گناهان مهلک محافظتش فرمود، دیگر گناهان کوچک خیلى خطرى نیست، چون خود خدا وعده داده که اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما صغیره هایتان را مى آمرزیم:إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ و در نتیجه ملازمت قول سدید انسان را به سوى صلاح اعمال کشانیده، و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهى مى شود.وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً- این جمله وعده اى است جمیل به کسانى که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند، چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده .- شخصی به حضور پیامبر(عقل کل ) (صلی الله علیه و آله) رسید, عرض کرد: نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم, دروغ هم می گویم! کدام را اول ترک گویم؟ ! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دروغ را. او در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد, وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد, اما بلافاصله در این فکر فرو رفت, که اگر فردا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند چه بگوید؟ بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است؟ اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود؛ و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید.- درحکمت« 450 » نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام ، یکی از علامات ایمان درمؤمنین را همین راستگویی می دانند ومی فرمایند «علامة الایمان ان تؤثر الصدق حیث یضرک علی الکذب حیث ینفعک »نشانه ی ایمان آن است که اختیار کنی راست گفتن را - جائیکه به تو زیان می رساند - بردروغ گفتن ، جائیکه سود می دهد .- در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ، فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار، ذیلا ملاحظه می کنید:1 – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است, حتی دلالت این دو بر، ایمان، از نماز هم برتر و بیشتر است.امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید: نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید, چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد, به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند؛ ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید. ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست, و امانت همان راستی در عمل است.2 – در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم: ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب . خداوند متعال برای شر و بدی, قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است.3- امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید: جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده, و کلید آن دروغ است.رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار, هرگز نمی تواند راستگو باشد. چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه, معمولا باید متوسل به دروغ شود. و بعبارت دیگر, دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند, و راستگویی محدود .....4 – دروغ با ایمان سازگار نیستدر حدیثی چنین می خوانیم: از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان, ممکن است (احیانا) بخیل باشد؟ فرمود : آری. پرسیدند: آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد؟ فرمود: نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق, با ایمان سازگار نیست ..... 5 – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است. می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است, و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است .....حضرت علی (علیه السلام) در کلمات قصارش می فرماید: از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است, دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد. 6- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند.- امام باقر(علیه السلام) فرمود: چهار خصلت است که اگر کسی دارای آن باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد, خداوند آن گناهان را به نیکی تبدیل می کند:1- راستگویی 2- حیا 3- نیک خلقی 4- شکر از خداصدق محوری، راستگویی و درستگویی یک ارزش اخلاقی است، که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نکرده، و راستگویی از یک سیاستمدار بیش از هر چیزی مطلوب تر است. سیاست علی(ع) را از دوران جوانی تا لحظه شهادت صدق و صفا و درستگویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود.- پیامبر گرامی(ص) فرمود: علی بن ابی طالب نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد، و او «صدیق اکبر» است، و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد، و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبرو می ساخت.- حق تعالی مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان می دهد:یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اِتَّقوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الْصّادِقِینَ.مقصود از صادقان در این آیه شریفه کسانی اند که در اندیشه و پندار و گفتار و کردار و در نهان و آشکارِ وجودشان ذره ای دروغ و ناراستی راه ندارد و وجودشان سراسر صدق و راستی است.قندوزی در ینابیع المودّه می گوید: روزی سلمان فارسی به حضرت رسول اکرم(ص) عرض کرد آیا آیه «یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اتّقُوا اللّه و کُونوا مَعَ الصّادقینَ» مربوط به همه است یا مخصوص عده ای است.پیامبر(ص) پاسخ داد:امر و دستور آیه متوجه همه مؤمنان است؛ اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(ع) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت می باشند.وَکُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.- راستی، همراه با اخلاص است و اخلاص همراه راستی؛ چرا که صادق، مخلص است و مخلص، صادق و راستین.- صادق چون در میان مردمان درآید، نظری به سویی ندارد، جز محبوب خویش، درچشمانش دنیا بزرگ نیاید و دیدگان سریره اش غیرمولی را نخواهد.- صادق راستین همواره در حالت صدق و راستی است، اگرچه خون دلش را در این راه فدا سازد و اگر چنین نباشد و راستیش، به خاطر درک خطر، در هم ریزد، او از جماعت راستگویان بیرون شود.- جنید بغدادی گفته است: حقیقت راستی آن است که: در جایگاهی که جز دروغ تو را رها نمی سازد صادق و راستین باشی. مثال صادقان، زنان و مردانی است که در آغاز اسلام همراه پیامبر جانان بودند که بادهای سهمگین آنان را نلرزاند و شکنجه های جهالت، بی قرارشان نساخت و جراحت لسان و سنان به آنان کارگر نیفتاد، همانانی که بدنهایشان را با تخته سنگ های تفتیده می سوزاندند و زیر شلاقهای ددمنشان چون گل سرخ کبود می شدند و تاب می آوردند. شکمهایشان از فرط جوع و گرسنگی به کمرهایشان چسبیده بود.هیچ یک از آنان میثاق خویش نشکستند و صدقشان را کم رنگ نکردند و کردارشان نیز چون گفتارشان بود و اینچنین شد که به درجات صادقین نائل گشتند.- «آری حکایت،حکایت بلال حبشی است، حکایت عمار است ، روایت صهیب و خباب است»- گویند که چون فرعون کار را بر همسر خویش آسیه سخت تر گرفت و او را به خاطر خداپرستی، بیشتر شکنجه نمود به او گفت هنوز بر دین موسایی؟ آسیه فرمود: شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت و این همان صداقت میثاقی است که آسیه با خدای خویش داشت که کردارش ، تفسیر گفتارش بود و آشکارش معنای نهانش گردید.«شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت.» - صادق؛ آنقدر در صداقتش بی رنگ است که جز صداقت از مردم نمی بیند. دروغگو را صادق می پندارد و شاید که آدم ابوالبشر نیز چنین بود و جز صداقت حقیقت دیگری را نمی شناخت تا آنکه در کمند اهریمن گرفتار آمد.- صادق در دوستی و میثاق فانی و نابود و منعدم درگاه یار می شود. هیچکس جز او را نمی بیند هرگز دریافت ثواب و عقابی بر صداقتش نیفزاید ، بل وجدتک اهلاً للربوبیة فعبدتک- براستی که صدق آن است که مرد، پیدا و پنهانش یکی باشد و گفتار و کردارش، در یک قالب درآید، دلش نیتش را تایید نماید و قصدش تمام دلش را.- فیض کاشانی گفته است : راستی را شش معناست و چون این شش معنا محقق گشت، صادق را مقام صدیقین شاید و آن شش چنین است:گستره و ابعاد صدقبرای پیمودن طریقه صداقت و دست یابی به این گوهر گران قدر، شناخت ابعاد و گستره آن ضروری است. در کتب اخلاقی برای صدق، اقسام و مراتبی بیان شده است که در این مختصر به پاره ای از آن ها می پردازیم.اول) راستی و صدق در نیت و اراده: صادق آن است که در نیت خویش راستین باشد و صداقت را در نیت آورد در خبر است که پیامبر جانان فرمود : «نیت المومن خیر من عمله» یعنی نیت مومن از عملش افضل و برتر است . دوم) راستی در عزم و تصمیم: آورده اند که صدیقه طاهره سلام الله علیها در ایام کوتاهی که پس از وفات پیامبر گرامی در این سرای دون، زندگی می کرد، برحسب ولایتمداری به خانه های انصار و مهاجر می رفت تا وصیت پیامبر جانها، در جانشینی ابوالحسن را به یاد آنان آورد، همگی می پذیرفتند که حق با علی است و خویشتن را در حمایت از علی ، آماده نشان می دادند، لیک از پس زمانی، شمشیرها را به زنگار ترس و سیاست، صیقل می دادند. آری آنان همه درعزم و تصمیم صادق نبودند ، گرچه حق را می شناختند و همین شد که حق در پس غبار پنهان شد.سوم) راستی در میثاق و عهد: در جزء 21 سوره احزاب آیه 23 چنین می خوانیم : مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یعنی از میان مؤمنان مردانى اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در (همین ) انتظارند و (هرگز عقیده خود را) تبدیل نکردند.گذر تاریخ پر است از صدیقانی که در وفای به عهد و میثاق، جان و عرض خویش فدا ساختند و از این روست که قرآن کریم آسیه را مثال مومنان نامید و مریم عذراء را صدیقه .چهارم) راستی در کردار: پیرامون این صداقت، سخن فراوان گفتیم . صادق باید که کردارش برآمده از قلبش باشد و آنچه در دل اوست با نیتش در یک قالب آید تا به درجه صدیقین نزدیکتر شود.پنجم ) راستی در کلام: صادق آن است که کلامش تصدیق قلبش باشد و سخنش آینه نهانش گردد.ششم) ششمین معنایی که برای صداقت گفته اند ، صداقت شامل وجامعی است که تمام معانی گذشته را در بر می گیرد و این معنا، حد وسطی است برای تمامی معانی گذشته که نه از آن معانی جداست و نه آنکه عین آن معناست و صادق چون تمام شش را داشت به مقام صدیقین نائل آمده است.در برخی کتب اخلاقی آمده است که ششم آن است که صادق، مقامات دین را در خویش محقق سازد و خویش را متدین به دین محمدی نماید و چون صادق به این اوصاف ششگانه صادقین متصف گشت او را صدیق نامند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image