جلسه پنجم : حکمت الهى در سرتاسر بدن /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

جلسه پنجم : حکمت الهى در سرتاسر بدن (فلینظر الا نسن مم خلق # خلق من ماء دافق # یخرج من بین الصلب و الترائب # إ نه على رجعه ى لقادر).(۶۶) راه آشنایى با مبداء و معاد


جلسه پنجم : حکمت الهى در سرتاسر بدن (فلینظر الا نسن مم خلق # خلق من ماء دافق # یخرج من بین الصلب و الترائب # إ نه على رجعه ى لقادر).(66) راه آشنایى با مبداء و معاد ((مبداء و معاد)) دو اصل اعتقادى اسلام است ، بر انسان واجب است که مبداء و خداى خود و بعد معاد و بازگشت خویش را بشناسد. در آیات فوق ، تدبر در نطفه و ابتداى تکوین انسان ، مبرهن و روشن مى گردد. ((فلینظر)) انسان باید بنگرد از چه آفریده شده تا هم خداى خود و هم بازگشت خویش را بشناسد که از قطره آبى ، چه ساختمان عجیبى تشکیل شده است که سرتاسر، حکمت و مصلحت است به قدرى که یک رگ ، بدون حکمت و یک استخوان زیادى ، آفریده نشده است ، آنچه لازمه این ساختمان است ، خداوند در آن قرار داده است ، لذا انسان مى فهمد که آفریننده این بدن ، قدرتش بى نهایت است و حد ندارد، به قدرى تواناست که از یک قطره آبى در ظلمات ثلاث ، چنین ساختمان عظیمى آفریده که هزاران سال علما در تشریح و کیفیت آفرینش و خواص ‍ آن تحقیق دارند و اعتراف مى کنند که هنوز بسیارى از آنها را نفهمیده اند. ماده بى شعور نمى تواند چیزى بیافریند دیگر آنکه انسان پى به دانایى بى حد آفریننده مى برد، ((آیا آن کس که آفریده ، نمى داند؟))(67) آیا کسى که ذره اى از ذرات آفریده اش بدون حکمت و مصلحت نیست ، علم نداشته ؟ کمونیستها که منکر خدا و عالم اعلا هستند، مى گویند: هر چه هست تکامل ماده است ، درباره حکمتهایى که سرتاسر عالم را فرا گرفته ، چه مى گویند؟ آیا مى شود سازنده اش حکیم نباشد؟ خودتان که مى گویید ماده شعور ندارد، آن وقت با این انتخاب احسن ، چگونه جور مى آید؟ این تناقض است ، از یک طرف به بى شعورى طبیعت و ماده قایلید و از سوى دیگر مى گویید انتخاب اصلح احسن ، ((انتخاب ))، فعل اختیارى است و دلیل بر این است که شعور دارد لذا انتخاب مى کند. براى تسکین خاطر خودشان و انکار مبداء و معاد چیزهایى مى بافند، در حالى که هیچگونه علمى به این گفتارشان ندارند.(68) اشکالى عمده به فرضیه داروین ((داروین ))، اصل انسان را از میمون دانسته و مى گوید طبیعت به تدریج آن را کامل نموده ، دمش را انداخته ، آن را از حال خمیدگى ، مستقیم نموده و پشمش را ساقط کرده و...خوب اگر این است پس دیگر نباید در دنیا میمونى باشد، چطور شد که یک میمون آدم شد و بقیه نشدند؟ اگر بناى طبیعت بر تکامل است ، خوب چه فرقى است میان این میمونى که تکامل یافته و سایر میمونهایى که تکامل نیافته و انسان نشده است ؟ آیا فقط یک میمون در عالم تکامل یافته و میمونهاى دیگر تکامل نیافته اند؟ معلوم است که نمى خواهند تسلیم حق شوند و ادراک واقعیات کنند و حقایق را دریابند؛ براى اینکه قید ((دین )) به گردنشان نیاید، منکر بدیهیات مى شوند. فهم انسان زاییده ماده نیست آدمى شعور دارد یا نه ؟ هر انسانى مى فهمد که شعور دارد، آیا سازنده تو شعور نداشته است ؟ هر بشرى از نطفه به وجود آمده آیا ماده به او شعور داده ؟ ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستى بخش ؟ خشک ابرى که بود زآب تهى ناید از وى صفت آب دهى نطفه و ماده به تو شعور داده ؟ آیا کسى مى تواند چنین ادعایى بکند؟ چاره اى ندارد جز اینکه بگوید مبدئى که عین علم و حیات است به من شعور داده است همانطورى که خود بدن که حادث است نخست نبوده و سپس بوجود آمده ، شعور و ادراک نیز حادث است ، شعور هم ، دهنده و عطا کننده دارد. این فهم و ادراک از کجا آمده ؟ آیا مى شود نسبت به ماده داد و گفت تکامل ماده و انتخاب احسن طبیعت است ؟ آیا عقلت این حرف را مى پسندد؟ ادراکى که بشر دارد مى تواند کهکشانها و فلکیات را دریابد و احاطه به خیلى از جهات هستى پیدا کند که خود برهانى بر تجرد روح است . احاطه علمى ، نشانه تجرد روح است جسم ، هیچ وقت بر مثل خودش محیط نخواهد شد، این آدمى چیست که مى تواند به تمام عالم احاطه پیدا کند، آیا این بدن مى تواند محیط شود؟ چه نیرویى است که بواطن مواد و خواص آنها و کیفیت حرکت آنها را ادراک مى کند؟ این ادراکات ، بزرگترین شاهدى است بر تجرد روح ، این برگ درخت از برگهاى دیگر، بى اطلاع است ، در بدن ، این انگشت از انگشت دیگر، بى اطلاع است ، ذرات بدن بر یکدیگر احاطه ندارند، معلوم مى شود آدمى غیر از این بدن است . در ما قدرتى است که از سر تا پا را فرا گرفته و به همه اجزاى بدن احاطه دارد، بلکه احاطه به همه جا دارد، البته بالقوه ، آیا کسى مى تواند علم خود را انکار بکند؟ این علم مادى است یعنى ماده به تو داده ، یا آن کس که تو را آفریده است ؟ ادراک ، بزرگترین دلیل بر این است که انسان مادى نیست و روح آدمى مجرد است که به غیب و ماوراى طبیعت نیز راه پیدا مى کند البته اگر مانع را برطرف کند. رسد آدمى به جایى که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت بنابراین ، باید از التفات به اصل آفرینش خود، پى به علم و قدرت بى نهایت خداوند، آفریننده خود و دیگران برد که روح و علم و سایر چیزها از شعاع علم اوست ، پس خداوند قادر، مى تواند دوباره همین بدن را بیافریند. بدن در آخرت آثار مادى ندارد البته بدن در قیامت با این بدن فعلى ، تفاوتهایى دارد از جمله آنکه در بهشت فضولات و کثافاتى که لازمه بدن مادى است وجود ندارد، بول و غایط و مو و ناخن نیست ، فضولات وجود ندارد، از آن جمله خستگى در اثر کار و فعالیت که در این بدن است در آنجا نیست ، بیمارى ندارد، بدن ، همین بدن است لیکن تشکیل و ترکیب بندى آن طورى است که این آثار ترکیب مادى را ندارد و ما هر چه بخواهیم آن طور تصور کنیم فعلا برایمان میسر نیست ؛ چون این آثار لازمه جدا شدنى بدن مادى است و غیر آن را نمى توانیم تصور کنیم . طبق آن تشبیهى که کرده اند، وقتى بچه در شکم مادر است ، هر چه بخواهند به او تفهیم کنند که بیرون شکم مادر، عالم وسیعى است که داراى میوه ها و خوراکیها، گیاهها و حیوانات و غیره مى باشد، باز برایش امکان ندارد بتواند آن را درک کند. وضع آدمى هم در شکم عالم طبیعت نسبت به عالم فوق طبیعت ، چنین است ، هر چه بخواهند به او بگویند عالم پس از مرگ چه توسعه اى دارد و چه دستگاهى است ! نمى تواند بفهمد. چونکه بگذشتى از این بالا و پست گلبنى بینى در آن صحرا که هست زیر هر برگ گلى خوش اخترى زیر هر اختر جهان دیگرى همانطورى که قرآن مى فرماید: ((هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده ، این پاداش کارهایى است که انجام مى دادند)).(69) اینجا درباره رابطه آیات با معاد باید صحبت شود. منکرین هیچگونه برهانى ندارند (إ نه على رجعه ى لقادر) کسانى که منکر معادند، تنها استبعاد محض ‍ است ، هیچگونه برهانى بر نبودن معاد ندارند، صرف اشکال تراشى است . چنانکه نسبت به مبداء تعالى چنین است (تنها نمى دانم ، چطور و چگونه استخوان پوسیده دوباره زنده مى شود، از کجا و این مشکل است ) دلیل بر نبودن معاد نیست . بزرگترین برهان براى معاد: (إ نه على رجعه ى لقادر)(70) است . کسى که از قطره اى نطفه این دستگاه عظیم را ایجاد کرده ، از مشت خاکى نیز مى تواند، بلکه به فرموده قرآن مجید: (و هو اهون علیه )؛ ((بر او آسانتر است )) رجوع آسانتر از ایجاد نخستین است . در آیه دیگرى ، نکته لطیف تر بیان مى فرماید: ((آرى قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم )).(71) ((طنطاوى )) مفسر مصرى مى نویسد: ((تا قرن اخیر، نکته لطیف این آیه را نمى فهمیدند و از جمله اعجازهاى قرآن است ، متوجه نبودند که بند انگشت و داراى خطوط ویژه است ، 5/4 میلیارد بشر فعلى ، هر کس بند انگشتش با دیگران متفاوت است ، لذا از مدتها قبل ، ضرب انگشت به جاى امضا مرسوم شد و سپس ((اداره انگشت نگارى )) براى کشف جرم و تشخیص مجرمین ، معین گردید. اختلاف چهره ها و حنجره ها در یک وجب صورت نیز مى بینید دو نفر وجود ندارد که از هر جهت یکى باشند، حتى دوقلوها هم مابه الامتیاز دارند. یا حنجره و صداها را مى بینند یکى نیست ، از طرز صدا، طرف شناخته مى شود وگرنه با اشتباه شدن افراد، نظام عالم به هم مى خورد، چه مظلومهایى که به جاى ظالم گرفته و توبیخ مى شدند و چه کلاهبرداریها که مى شد! و خلاصه نمى شد زندگى اجتماعى برقرار گردد، لذا مى بینید خالق حکیم ، چگونه مراعات این جهات را در آفرینش کرده است . این سراى نخستین را مى بینید که قدرتش چه مى کند، چرا یادآور عالم بعد نمى شوید(72) که ظهور قدرتش اتم و اکمل و اشرف است ؟ عالمى که وسیعتر، بهتر و پایدارتر است .(73) مبداء و معاد، ضرورى ، بدیهى و مطابق با حکم عقل و وجدان است . احترام به گور مرده ها نشانه قبول معاد است در حالات ((استالین )) پس از مرگش نوشته اند، وقتى که در برخى از مسایل مشکله در مى ماند و با مشورت هم حل نمى شد، بر سر قبر لنین مى رفت و قدرى مى ماند تا مشکلش حل گردد، همین شخص مادى ، وجدانش گواهى مى دهد که مرده ، نابود نشده وگرنه چرا بر سر قبرش مى رود و از او مدد مى طلبد؟ چرا دیگر قبر سرباز گمنام درست مى کنند و اداى احترام مى نمایند؟ چون وجدانش مى گوید خدا دارد، معاد دارد، حیات پس از مرگ دارد، اگر هم وحى نبود، این معناى فطرى بشر است . مشکل اینجاست که چرا این معناى واضح و بدیهى را بیشتر افراد بشر، انکار مى کنند؟! پاسخ این مشکل را آیه اى در سوره قیامت براى ما مشخص فرموده : ((این بشر مى خواهد در شهوات فرو رود))(74)، لذا هر حقى را نادیده مى گیرد، مى خواهد ریاست بکند، لازمه اش این است که مسؤ ولیت را نادیده بگیرد وگرنه ، اگر خودش را بنده مسؤ ول و مقهور بداند، نفس کشیدنش را به دست خدا بداند، آیا دیگر من - من مى کند؟ خودبینى و خدابینى با هم تضاد دارند و جمع نمى شوند. اگر کسى خودش را بنده عاجز خداوند دانست ، ممکن نیست خودخواه ، ریاست طلب و بخواهد بر دیگران مسلط باشد، لذا چون اراده فجور و شهوات دارد، حق را ولو ظاهر و آشکار هم که باشد پایمال مى کند. هارون و ماءمون ، امامان را مى شناختند گویند از ماءمون پرسیدند: چگونه به حضرت رضا علیه السلام علاقه مند شدى ؟ گفت از پدرم این معنا را گرفتم ؛ وقتى با پدرم وارد مدینه شدیم ، بزرگان به دیدار پدرم آمدند، روزى آقاى نحیفى وارد شد، دیدم پدرم پیش ‍ رفت و او را در بر گرفت و بالاى دست خود نشانید، با کمال ادب با او سخن مى گفت و... شب از پدرم پرسیدم این شخص چه کسى بود که آنگونه در برابرش خاضع شدى ؟ گفت : او موسى بن جعفر علیه السلام بود. پرسیدم ((موسى بن جعفر)) کیست ؟ گفت : آن کس که بر من و بر تو امام است . گفتم پس تو بر حق نیستى ؟ گفت : نه ، خلافت حق اوست . ((ماءمون )) گوید: جسورانه به پدرم گفتم اگر چنین است پس چرا نسبت به او خیال زندان و تبعید دارى ؟ گفت : ((الملک عقیم ))، یعنى سلطنت حتى فرزند هم نمى شناسد، اگر مزاحمش بود، او را مى کشد و یا چشم پسرش را در مى آورد همانطور که این حکایت درباره بعضى از شاهان مثل ((نادر)) نقل شده است . غرض آنکه بشر این قدر پست مى شود که هر حقى هر چند مانند آفتاب روشن باشد، کنار مى زند؛ چون علو مى خواهد، برترى مى خواهد لذا باید گفت : ((فریاد از ریاست )). دنیا دوستى ریشه گناهان فراموش نمى کنیم هنگامى که در سال گذشته امام امت ، حکم ریاست جمهورى را مى خواست تنفیذ فرماید تا رئیس جمهور بتواند قانونا و شرعا عهده دار این مقام گردد، فرمود: ((حب الدنیا راءس کل خطیئة ؛ دوستى دنیا ریشه هر گناهى است )).(75) این اعلان خطر است براى همه ، چنین است دوستى دنیا، بلایى به سر بشر مى آورد که حاضر است هر حقى را پایمال کند و هر مزاحمى را مى خواهد از پیش پا بردارد، این خودخواهى ، خودپسندى و خودپرستى ، خطرناک است ، پس معلوم شد چرا بسیارى از مردم ، حق را با این روشنى ، انکار مى کنند. آیا منافقین امام را نشناخته اند؟ هم اکنون هر آدم با انصافى نسبت به امام امت چه احساسى دارد، جز احساس خیرخواهى مردم و خدمت به خلق ، چه دارد؟ غمخوار مستضعفین مى باشد و مکرر امتحان خودش را داده است ، حالا این گروهها این معنا را نفهمیده اند؟ آیا مى شود چنین احتمال داد؟ یقینا خوب هم فهمیده اند اما حق به این آشکارى و چنین رهبرى را رها کرده و به چه افرادى روى آورده و مى آورند؟ زیرا از هواى خود صرفنظر نمى کنند .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image