فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

طفا در خصوص عدم و مفهوم فلسفي آن از ديدگاه حکماي مسلمان و غير آنان توضيح فرمائيد؟


عدم به معناي نيستي و در مقابل وجود است. هستي يا وجود نياز به تعريف ندارد. هر کس تصور روشني از مفهوم وجود دارد، در بديهيات نبايد استدلال کرد. هر کس به ذهن خويش مراجعه کند، مي بيند تصور بسيار روشني از وجود يا هستي دارد. مي داند که وقتي مي گويد: الف هست يا الف نيست. تصور صد در صد روشن و واضحي از هستي و نيستي دارد. نيازي ندارد معناي هست و نيست را برايش توضيح دهند؛ حتي يک کودک که مقدار اندکي تصورات در خزانه ذهن خود دارد و تازه قدرت يافته است درباره اشياء قضاوت کند، مفهوم هستي و نيستي به روشني در ذهنش نقش بسته است. اين مفهوم نيستي که از آن نام برديم همان معناي عدم است. پس وقتي مي گوئيم عدم الف، يعني الف وجود ندارد. به عبارت ديگر چون دو مفهوم عدم و وجود از مفاهيم روشن و متمايز هستند تعريف آنها، تعريف به دور است يعني وقتي مي گوئيم عدم، يعني نبودن وجود و وقتي مي گوئيم وجود، يعني نبودن عدم، مرحوم شهرزوري (ره) درباره تعريف عدم مي فرمايد: «ان العدم لا يعلم و لا يتصور الا بالوجود.» يعني تصور و علم به عدم در ذهن حاصل نمي شود جز با تصور وجود. تعريف برخي اصطلاحات عدم از ديد حکماي مسلمان عدم زماني: در اصطلاح فلاسفه، مراد امري است که در زماني معدوم بوده است؛ مانند کليه موجودات عالم که در زماني نبوده اند و بعد موجود شده اند. عدم مطلق: منظور از عدم مطلق، عدمي است که اضافه به شي اي نشده باشد. منظور همان مفهوم عدم است که مصداقي در خارج ندارد. عدم مضاف: بر خلاف عدم مطلق، اين نوع عدم، اضافه به شيء مي شود. مانند عدم علت يا عدم شنوايي که اين نوع، بر خلاف عدم مطلق در ذهن قابل تصور است. عدم در نظر فلاسفه غرب به چه معناست؟ فلاسفه غرب در برخي موارد، عدم را به گونه اي تعريف مي کنند که حکماي مسلمان به آن اعتقاد دارند. از آن جمله هگل مي گويد: عدم در مقابل معني وجود است. و يا سارتر مي گويد: عدم بعد از وجود و هميشه در پي آن است (منظور، مفهوم عدم است که با مفهوم وجود هميشه همراه است) اخيرا سارتر در کتاب وجود و عدم گفته است: مفهوم عدم يک صفت جعلي است. زيرا عدم، معنايي ندارد جز اين جهت که نفي يا فقدان شيء است. معني اين سخن اين است که عدم خود به خود وجود ندارد؛ وجود متعلق به موجودي است که عدم اشياء را تصور کند؛ چنانکه گوئي عدم فقط از طريق انسان وارد جهان مي شود. و در موارد ديگر عدم را به گونه اي تعريف مي کنند که خالي از اشکال نبوده و قابل نقد است. از آن جمله کانت در برخي از آثار خود، عدم را تعريف نموده، به صورت شهودي که داراي جوهري نباشد که بتواند اين صورت را نشان دهد مثل زمان و مکان. منظور او از اين عبارت آن است که با آنکه زمان و مکان در نظر ما وجود دارند و داراي صورت شهودي در عالم هستند، اما چون از جواهر نيستند، معدوم هستند. اين تعريف کانت داراي دو اشکال است: اول اينکه بين عدم و شي معدوم خلط نموده و آنها را يکي تصور نموده و اشکال دوم آنکه هر چند زمان و مکان جوهر نيستند، اما در عالم، وجود دارند. اگر قبول کنيم که در عالم خارج هم موجود نيستند، در ذهن موجودند؛ پس جزو معدومات محسوب نمي شوند. بنابراين غير از چند مورد از تعاريف فلاسفه غرب از عدم، موارد ديگر قابل اعتماد و اطمينان نيست. از آنچه گفته شد معلوم مي شود، شرح حکماي مسلمانان از عدم دقيق تر و منطقي تر و البته سازگارتر با عقل است زيرا هر کس تا حدودي تعريف روشني از عدم را در ذهن خود دارد. و اين به دليل آن است که وقتي مي گوئيم وجود بديهي است و قابل تعريف نمي باشد، عدم هم که نقطه مقابل وجود است، بديهي بوده و قابل تعريف دقيق نيست. بنابراين هر تعريفي که از عدم ارائه شود از قبيل شرح الاسم بوده و به دور می انجامد؛ يعني آنکه در تعريف عدم بگوئيم؛ نبود وجود و يا در تعريف وجود بگوئيم؛ نبود عدم. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image