تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

چه فرقي بين تجربه رواني و وحي وجود دارد؟


ظاهراً پرسش شما آن است كه ميان تحليل روانشناسانه از وحي و آنچه ما از وحي تلقي مي‏كنيم، چه تفاوت‏هايي هست؟ جهت پاسخ‏دهي به اين سؤال مهم، بهتر است توجه كنيم كساني كه از پديده وحي تفسيري روان‏شناسانه ارائه مي‏كنند، مقصودشان اين است كه وحي، الهامي است كه از درون وجود پيامبر به روح او افاضه مي‏شود و همان فوران خودآگاهي‏هاي باطني شخص است كه در موقعيت مناسبي متبلور مي‏شود و چيزي از خارج وجود او نيست. در حقيقت، روح متعالي، فطرت پاك، ايمان و باور مستحكم به خداوند و دوري از ناهنجاري‏هاي اعتقادي و رفتاري و سلامت وراثت خانوادگي، همه و همه در انديشه او تأثير گذاشته، از او شخصيتي ممتاز مي‏سازد و در عقل و بينش و حالات رواني او اثر ويژه‏اي را پديد مي‏آورد. اين تأثير چنان عميق است كه رؤياها و حالات مختلف متظاهر از مركز ناخودآگاه وجود خويش را ارشاد الهي نازل از آسمان و سروش غيبي به حساب مي‏آورد؛ در حالي كه اينها چيزي جز همان الهامات و باورهاي دروني خود او نيست كه براي او همچون يك اعتقاد راسخ جلوه‏گر شده است. از باب نمونه ر.ك: تفسير المنار، محمد رشيدرضا، ج 11، ص 164 - 190. حاصل اين نظريه كه به صورت فشرده در سطرهاي فوق مطرح شد، آن است كه: 1) امكان ارتباط انسان با خداوند كه منزه از مكان و زمان است براي پيام‏گيري، منتفي مي‏باشد. 2) وجود انسان و روان او بالقوه مركز استعداد معارف و علوم فراواني است كه در حالات عادي و معمولي بارور و شكوفا نمي‏شود؛ بلكه شرايط خاصي سبب مي‏گردد تا دريچه‏هاي اين مركز نهاني گشوده و معارفي بديع و غيبي از آن جريان و فيضان يابد. اما به اعتقاد ما اين رويكرد با آنچه كه از حقيقت وحي به دست مي‏آيد، ناسازگار است، زيرا: اولاً، هر چند استعداد و نيروي شگفت‏انگيز روان انسان جاي انكار ندارد و چه بسا الهامات و حقايق در پرتو يك سلسله شرايط داخلي و خارجي رواني به ظهور مي‏رسد؛ اين مطلب نمي‏تواند اثبات كند كه منبع علوم بي‏كران رسولان، روح باطني ايشان بوده است؛ و اين خود نياز به ارائه دلايل و اثبات دارد. علاوه بر آن كه دلايل تاريخي مستحكمي - صرف نظر از برخي آيات قرآن - وجود دارد كه پيامبران معارف خود (وحي) را وابسته به عالم غيب دانسته و خويش را در اين مورد هيچ‏كاره، بلكه مقهور مي‏دانند. ثانياً، طرفداران نظريه رواني و شخصيت باطني، پيش‏فرض سخنانشان اين است كه نيروي باطني انسان به هنگام تعطيل قوا و حواس ظاهري، بيدار و فعال مي‏شود؛ در حالي كه موقعيت‏هاي «من» وحي‏گيران، كاملاً يك موقعيت هشيار و با توجه بوده است؛ و اكثر موارد نزول وحي، براساس روايت‏هاي تاريخي، مربوط به فرصت‏هايي است كه توجه آنان معطوف وظايف فردي، اجتماعي و تبليغي بوده است. ثالثاً، كساني كه دريافت روان‏شناسانه از وحي دارند، مدعي‏اند كه فرشتگان و واسطه‏هاي انتقال كلام و پيام خدا به رسولان هر قدر هم در مقام تجرد محض باشند، برتر از روح و روان انسان كه جلوه‏اي از روح خداست نمي‏باشند، تا واسطه وحي ميان انسان و خدا گردند. پس وحي جز ظهور شخصيت باطني انسان چيز ديگري نيست. دائرةالمعارف القرن الرابع العشر، محمد فريد وجدي، ذيل عنوان «وحي». ولي اين امر نيز چون تفاوت اول، نيازمند به اثبات است؛ چرا كه ما از طريق علوم عمومي و عادي خود، از ماهيت فرشتگان، تعداد آنها، كارها و ميزان توانشان اطلاعي نداريم؛ و از كيفيت ارسال صحيح و بدون كم و كاست پيام خدا به رسولان بي‏خبريم. رابعاً، اگر وحي، ريشه در شخصيت روحي، باطني و رواني خود انسان دارد، چرا تاكنون كس ديگري مشابه رسولان پيدا نشده تا از فوران خودآگاهي‏هاي باطني خويش خبر دهد و محتواي خبرش در حدي باشد كه با مفاد پيام رسولان مقابله كند؟ آيا فقدان چنين نمونه‏اي، حكايتگر اين حقيقت نيست كه حقيقت وحي از سنخ ديگري است؟ محمد باقر سعيدي روشن، تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، ص 47 - 52. در پرتو اين تحليل، مي‏توان تفاوت‏هاي اساسي وحي و تجربه رواني و شخصي را چنين برشمرد: 1) در تجربه رواني شخصي، واسطه و ابلاغ كننده‏اي خارج از روان انسان وجود ندارد و حال آن كه در وحي، آدمي با نيرو، قدرت و طرفي خارج از حقيقت خود مواجه است. 2) موقعيت «من» وحي‏گيران (يعني قواي حسي و ظاهري‏شان) در موقع اخذ وحي كاملاً بيدار و هوشيار است؛ ولي در تجربه رواني آن قوا بايد تعطيل شده و مغفول باشند تا روان بيدار، فعال و هشيار عمل كند. 3) وحي، محتوايي همه جانبه و هماهنگ دارد و اين نشان دهنده آن است كه برتر از قلمرو شخصيت روحي و باطني آدمي است؛ چرا كه تجربه‏هاي رواني نوعاً ناقص و يك جانبه‏اند. 4) وحي، متضمن مطالب و براهيني اطمينان بخش و بدون ترديد براي گيرنده آن و مخاطبانش است؛ در حالي كه تجربه‏هاي رواني از اين حد اطمينان بخشي برخوردار نيستند. 5) افرادي كه از تجربه‏هاي رواني - براساس تفسيري كه ارائه شد - برخوردارند، تعدادشان بيشتر است؛ ولي مفاد پيام و اخبارشان بعضاً با يكديگر متناقض است؛ ولي صاحبان وحي (رسولان) تعدادشان كم‏تر است ولي محتواي پيامشان متناقض و ناسازگار با يكديگر نيست و اين، خود دليل بر آن است كه ريشه وحي را بايد در جايي خارج از روان و روح انسان جستجو كرد. 6) مفاد تجربه‏هاي رواني، بي‏بديل و بي‏هماورد نيست؛ حال آن كه وحي، محتوايي بي‏بديل است و ديگران را به هماوردي مي‏طلبد. به هر حال، بايد به اين نكته اساسي توجه داشت كه اساساً وقتي ما با پديده‏اي تكرارناپذير مواجه شديم كه تحت هيچ شرايطي نمي‏توانيم آن را در معرض نمايش و آزمايش خويش قرار دهيم و رهيافتي درون گرايانه به دست آوريم؛ طبيعتاً فاقد صلاحيت داوري علمي تجربي درباره آن امر فرا روان‏شناختي خواهيم بود. همچنين اگر آن امر، يك پديده تفكرناپذير و خارج از قلمرو معيارهاي سنتي و متداول نظريه‏هاي استنتاج قياسي بود، ناچار بايد بپذيريم كه تحليل آن پديده فراعقلي در چارچوب قالب‏هاي ذهني و عقلي شناخته شده، ثمري نخواهد داشت. eporsesh.com .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image