مناظرات عبد الله حیدری وهابی با شیعیان /

تخمین زمان مطالعه: 132 دقیقه

پاسخ سؤالات عبد الله حیدری وهابی از شیعیان چیست؟


فهرست مطالب مقدمهسؤالات عبد الله حیدری از شیعیان پنج سؤال اول:پاسخ به پنج سوال تنها با یک روایت صحیح السندسؤال ششم: یک سند صحیح و متصل از اهل بیت به پیامبر (ص)پاسخ:سؤال هفتم: سند صحیح برای ولادت امام زمان (عج)پاسخ:سؤال هشتم: سند خطبه شقشقیه و اثبات امامت بلا فصل تمام ائمه از این روایت!پاسخ:سؤال نهم : سند معتبر برای خطبه فدکیهپاسخ:سؤال دهم: سند صحیح برای قرآن کریم در کتب شیعهپاسخ:سؤال یازدهم و دوازدهم: یک کتاب فقهی یا تفسیری از اهل بیت !پاسخ:دوازده سؤال ما از عبد الله حیدریسؤال اول: دلیلی برای مشروعیت خلافت خلفای سه گانهسؤال دوم: یک سند صحیح برای قرآن کریمسؤال سوم: دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام در باره ابوبکر و عمرسؤال چهارم: اتهام احتلام مردان غریبه در خانه عائشهسؤال پنجم: چرا عائشه و... بر امام خود خروج کردند؟سؤال ششم: اتهام هذیان به رسول خدا (ص)سؤال هفتم: صحابه‌ای که به عائشه تهمت فحشا زدندسؤال هشتم: بزغاله عائشه قرآن را تحریف کردسؤال نهم: تحقیق در نسب ابوبکر، عمر و ...سؤال دهم: صحابه‌ای که به امیرمؤمنان علیه السلام فحش دادندسؤال یازدهم: امامت امیرمؤمنان علیه السلام در منابع اهل سنتسؤال دوازدهم: حرمت خروج بر حاکممقدمهعبد الله حیدری و یا شهاب ابراهیمی[1] ، یکی از علمای وهابی ساکن مدینه منوره است که در شبکه وهابی کلمه، نور و ... برنامه‌های زیادی علیه شیعیان داشته است و در این برنامه‌ها توهین‌های زشتی نیز به پیروان اهل بیت علیهم السلام کرده است؛ به طوری که در یک برنامه زنده به تمام زنان شیعه توهین کرد و همه خانم‌های شیعه را زناکار خواند .کلیپ این توهین را می‌توانید از این جا دانلود و یا تماشا نمایید.وی مدعی شده است که از سال‌ها پیش دوازده سؤال از شیعیان پرسیده است که تا امروز پاسخ آن را دریافت نکرده است و هر کس به یکی از این سؤالات پاسخ دهد، دوازده میلیون تومان جایزه خواهد داد.هر چند که در شبکه ولایت و در برنامه کلمه طیبه بارها به این سؤالات پاسخ داده شده است که در آرشیو برنامه کلمه طیبه نیز موجود است؛ اما در عین حال یک‌بار دیگر به این سؤالات به صورت خلاصه پاسخ داده و در ادامه دوازه سؤال از ایشان خواهیم پرسید .امیدوار هستیم که وی شهامت پاسخ دادن به سؤالات را داشته باشد. و از خوانندگان سایت ‌و بینندگان شبکه کلمه می‌خواهیم هر وقت که با این شبکه تماس گرفتند، این جواب‌ها را در پاسخ به وی مطرح و دوازده سؤال ما را از ایشان بپرسند.سؤالات عبد الله حیدری از شیعیانتوضیح: به دلیل این که قصد داریم پنج سؤال وی را با یک روایت پاسخ دهیم و برای این که نظم و ترتیب در پاسخ سؤالات مطرح شده رعایت شود و خواننده گرامی دچار سردرگمی نشود، ترتیب سؤالات را تغییر داده‌ایم.دانلود کلیپ طرح سؤالات توسط عبد الله حیدریپنج سؤال اول:در ابتدا اصل سؤالات وی را که در شبکه کلمه مطرح کرده‌است ، آورده و سپس پاسخ خواهیم داد :1 . برای اثبات امامت حضرت علی و فرزندان گرامی ایشان یک آیه صریح از قرآن کریم یا یک حدیث صحیح و صریح از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم یا از خود امامان دوازدگانه بر اساس قواعد رجالی شیعه بیاورند.2. حدیث غدیر که شهرت جهانی یافته و برای اهمیت آن کتاب 11 جلدی نوشته‌اند سندی صحیح بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند و بفرمایند که حضرت علی در اثنای انتخاب خلفای راشدین قبل از خود چرا به آن احتجاج و استدلال نکرد و اگر کرده آن را ثابت کنید .3. برای اثبات فضیلت حضرت فاطمه زهرا یک حدیث صحیح بر اساس قواعد رجالی شیعه از تمام منابع شیعه ارائه کنند.4. برای اثبات این که ادعای تشیع اثنا عشری مبنی بر محبت و پیروی از اهل بیت پیامبر گرامی مانند ادعای مسیحیان معاصر صرفا ادعای بی دلیل نیست و واقعا ربطی به اهل بیت پیامبر گرامی دارد و اعتقادات آنان عین عقاید اهل بیت است از خود آن بزرگواران دلایل صحیح و صریحی بفرمایند.5. علمای شیعه اثنا عشری مدعی هستند که حدیث ثقلین سند مرجعیت شیعه و اساس مذهب شیعه است اولا یک سند صحیح و واضح برای حدیث ثقلین ارائه کنند ثانیا بفرمایند نتیجه عملی حدیث ثقلین چیست؟ یعنی امروز علمای شیعه چگونه با اهل بیت در ارتباط هستند و از آن ها استفاده می کنند از طریق کدام کتاب یا کدام شخصیت؟ از طریق امام زمانی که متولد نشده؟! یا روایات جعلی راویان ملعونی که اهل بیت آنان را لعن کرده‌اند ! بفرمایند تا سایر مسلمانان هم از اهل بیت علیهم السلام استفاده کنند !.پاسخ به پنج سوال تنها با یک روایت صحیح السندهر چند این سؤالات پاسخ‌های متعددی دارد و کتاب‌های روائی شیعه سرشار از روایاتی است که به این سؤالات پاسخ داده است؛ اما برای خاموش کردن این وهابی تنها ذکر یک روایت کفایت می‌کند. روایتی که از نظر سندی هیچ اشکالی ندارد و تمام خواسته‌های ایشان را پاسخگو است.کتاب «اصول کافی» یکى از منابع مهم و متعبر شیعیان است. مرحوم شیخ کلینى در این کتاب، روایت ثقلین را از طریق ابو بصیر از امام صادق علیه السلام با شش سند نقل کرده‌است.در این روایت ابو بصیر از شأن نزول آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» از محضر امام سؤال مى‌کند و امام مى‌فرماید: این آیه در باره حضرت امام على، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده و آنها را «اولى الامر» معرفى نموده‌است. سپس در ادامه مناقب و فضائل بی‌نظیر اهل البیت علیهم السلام و ائمه قبل از خودش را بیان کرده است.حال متن و تفصیل روایت این‌است:عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌ السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».فَقَالَ: نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ علیهم‌ السلامفَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟قَالَ: فَقَالَ: قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَلَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَلَا أَرْبَعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ وَلَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَنَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْوَنَزَلَتْ {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ} وَنَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فِی عَلِیٍّ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»وَقَالَ صلى الله علیه وآله أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَأَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ.وَقَالَ: لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ وَقَالَ: إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَلَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَآلُ فُلَانٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ صلى الله علیه وآله {إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً} فَکَانَ عَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَفَاطِمَةُ علیه السلام فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ:«اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَثَقَلًا وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَثَقَلِی» فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَى خَیْرٍ وَلَکِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَثِقْلِی.فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَانَ عَلِیٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِکَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وَإِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَأَخْذِهِ بِیَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ لَمْ یَکُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَلَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنْزَلَ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَبَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ.فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ علیه السلام کَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِکِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ وُلْدَهُ وَلَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِکَ وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ}فَیَجْعَلَهَا فِی وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَطَاعَةِ أَبِیکَ وَبَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَفِی أَبِیکَ وَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وَعَنْ أَبِیکَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَى أَخِیهِ وَعَلَى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَلَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام فَجَرَى تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ {وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ}ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلاموَقَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ وَاللَّهِ لَا نَشُکُّ فِی رَبِّنَا أَبَداً .ابو بصیر مى‌گوید: تفسیر این آیه را پرسیدم که مى گوید: «خداوند، رسول خدا و صاحب الامر از مؤمنان را اطاعت کنید». امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه در شأن على و دو فرزندش حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است.گفتم: مردمان مى گویند: از چه جهت نام على و خاندانش در آیه نیامده؟ امام صادق علیه السلام فرمود: شما در پاسخ آنان بگوئید: دستور نماز خواندن به رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد و سخنى از سه رکعت و چهار رکعت آن در میان نیست. این رسول خدا بود که رکعات نماز را تفسیر کرد.دستور پرداخت زکات نازل شد و نگفت که از چهل درهم یکدرهم. این رسول خدا بود که نصاب زکاة را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد و نگفت که هفت نوبت طواف کنید. این رسول خدا بود که مراسم طواف را تفسیر کرد.بر همین اساس، فرمان خدا نازل شد که: «از رسول خدا و آنانى که صاحب الامر باشند اطاعت کنید» و حکم آن در باره على و حسن و حسین ثابت و پا بر جا ماند.بر اساس همین دستور قرآن بود که رسول خدا فرمود: «هر مؤمنى که من سرپرست و مولاى او هستم، على مولى و سرپرست او خواهد بود» و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى کنم که از کتاب خدا و خاندان من جدا نشوید که من از خدا درخواست کردم تا میان قرآن و خاندانم جدائى نیفکند تا هنگام قیامت که بر حوض کوثر دست آنان را در دست من گذارد و خدا پذیرفت».و نیز رسول خدا فرمود: «به خاندان من درس ندهید که آنان از شما داناترند».و فرمود: «خاندان من شما را از راه حق بیرون نمى برند و به راه ضلالت نمى کشانند».اگر رسول خدا لب فرو مى بست و خاندان خود را معرفى نمى کرد، خاندان فلان و فلان مدعى مى شدند که ما صاحب الامر شمائیم.اما خداوند ـ بلند مرتبه ـ براى این که سخن رسولش را در معرفى خاندانش تأیید کند، آیه اى نازل کرد و فرمود: «خداوند مى خواهد رجس و پلیدى را از شما خاندان رسول بزداید و شما را پاک و مطهر سازد». در خاندان رسول خدا، فقط على بود با حسن و حسین و فاطمه که خطاب «عَنْکُمُ ویُطَهِّرَکُمْ» در باره آنان صادق بود، و لذا رسول خدا این دسته خاص از اهل بیت را در خانه ام سلمه زیر سایه عبا گرد آورد و فرمود:«بار خدایا! هر پیامبرى، خاندانى دارد و چشم و چراغى که از خود بجا مى گذارد، اینان خاندان من و چشم و چراغ من مى باشند».ام سلمه همسر رسول خدا گفت: «مگر من از خاندان تو نیستم»؟رسول خدا فرمود: «تو به سوى نیکى روانى. اما خاندان من و چشم و چراغ من همین چهار تن مى باشند».از این رو هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت، على از همه کس به سرپرستى حقوق مردم سزاوارتر بود؛ زیرا رسول خدا در باره او سفارش فراوان کرد و دست او را گرفت و در برابر مردم برافراشت (او را به جانشینی خود انتخاب نمود).و از این رو بود که چون على از دنیا رفت، نمى توانست و نه حاضر بود که فرزندش محمد یا عباس یا یکتن دیگر از پسرانش را در زمره خاندان رسول خدا وارد کند، و اگر چنین مى کرد، دو فرزندش حسن و حسین مى گفتند: خداوند تبارک و تعالى فرمان ولایت را در باره ما و تو یکسان نازل کرد، رسول خدا نیز در باره ما و تو یکسان تبلیغ و سفارش کرد، رجس و پلیدى از ما و تو یکسان زدوده شد (چرا دیگران را در همردیف ما قرار مى دهى)؟از این رو موقعى که على بدرود حیات گفت، حسن به امامت و صاحب الامرى سزاوارتر بود؛ زیرا از حسن بزرگتر بود. و نیز از این جهت بود که چون حسن بدرود حیات مى گفت؛ نمى توانست و نه حاضر بود که فرزندان خود را در امامت و صاحب الامرى شریک کند و یا بدین جهت که خداوند عز و جل مى گوید: «در منشور الهى است که برخى از خویشان رسول خدا سزاوارتر و مقدم بر دیگران مى باشند» نمى توانست حق صاحب الامرى خود را در فرزندان خود برقرار کند و گر نه حسین مى گفت: خداوند به طاعت من فرمان داد چونان که به طاعت تو و طاعت پدرت فرمان داد. رسول خدا در باره من تبلیغ کرد چونان که در باره تو و پدرت تبلیغ کرد. و نیز خداوند، رجس و پلیدى را از من زدود چونان که از تو و از پدرت زدود (چرا دیگران را در ردیف ما قرار مى دهى)؟ و چون امامت و صاحب الامرى به حسین رسید، هیچ کس از خاندان رسول خدا نمى توانست بر او اقامه دعوى کند، آنسان که حسین مى توانست بر حسن برادرش و بر على پدرش اقامه دعوى کند. بعد از آن که امامت و صاحب الامرى به حسین رسید، نص خصوصى پایان گرفت و تأویل این آیه مصداق گرفت که گوید: «در منشور الهى، برخى از خویشان رسول خدا سزاوارتر به برخى دیگر‌اند» (حتى از مهاجرین و یا سایر مؤمنان). بعد از حسین امامت به على بن الحسین رسید (که تنها بازمانده او بود) و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید (که از فرزندان دیگرش بزرگتر بود).امام صادق علیه السلام فرمود:: رجس و پلیدى زائیده شک و بى اعتقادى است. به خدا سوگند که ما در باره پروردگار خود هرگز شک نمى کنیم.الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح1، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.در روایت فوق براى متن روایت دو سند ذکر شده‌است، و در پایان روایت مرحوم شیخ کلینى چهار سند دیگر را نیز براى روایت ابو بصیر ذکر کرده و مى‌گوید: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍوَالْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّوَعِمْرَانَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِثْلَ ذَلِکَ.الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص287 ـ 288، (بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا)،‌ ح1، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.جدا سازی چهار سند اخیر روایت:براى این‌که تشخیص چهار سند اخیر روایت براى خوانندگان محترم آسان شود،‌ ناچاریم سندها را که در عبارت فوق آمده به صورت مجزا ذکر کنیم؛ زیرا اگر کسى به فنون علم رجال وارد نباشد، تشخیص سند ها براى او غیر ممکن خواهد بود ؛ همانطور که وقتی بار اول برای آقای عبد الله حیدری این روایت را مطرح کردیم ، نتوانست سندهای آن را از یکدیگر مجزا کند و با بررسی ناشیانه سند اول روایت آبروی علمی خود را به حراج گذاشت.سند سوم روایت به این شرح است: محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسین بن سعید،‌ عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران، عن ایوب بن الحر، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلا.سند چهارم:محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد خالد، عن النضر بن سوید....سند پنجم:محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن محمد خالد، عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران الحلبی،‌ عن عمران بن علی الحلبی، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلام.سند ششم:محمد بن یحیی،‌ عن احمد بن محمد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید،‌ عن یحیی بن عمران الحلبی،‌ عن عمران بن علی الحلبی، عن ابو بصیر الاسدی عن ابی عبد الله علیه السلام.بررسی سند روایتهمانطورى‌که مشاهده مى‌شود روایت فوق از ابو بصیر با شش سند معتبر نقل شده است. براى اثبات صحت این روایت با توجه به رعایت اختصار، در این قسمت سند اول و ششم را از نظر رجالى بررسى مى‌کنیم:سند اول روایت:1. علی بن ابراهیم بن هاشم:على بن ابراهیم یکى از بزرگان شیعه و استاد کلینى است که در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهام مى‌زیسته و مرحوم کلینى روایت فراوانی از ایشان نقل کرده‌است. با توجه به نکته فوق ایشان احتیاج به توثیق هم ندارد؛ اما از آنجایى‌که سخن مستدل شود تصریح کلام نجاشى استاد شیخ طوسى را در باره ایشان ذکر مى‌کنیم.نجاشى در رجالش مى‌نویسد:علی بن إبراهیم بن هاشم أبو الحسن القمی، ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب...على بن ابراهیم قمى، شخص موثق در روایت، پا برجا در علم روایت، مورد اطمینان و اعتماد و داراى مذهب صحیح...النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص260، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.و توثیق نجاشی براى ما کافى است و نیازى به آوردن سخنان دیگر علماى رجال نیست.2. محمد بن عیسی بن عبید:در باره محمد بن عیسى بن عبید اختلاف اقوال است. نجاشى از بزرگان علماى رجال ایشان را ثقه مى‌داند و مى‌نویسد:محمد بن عیسى بن عبید بن یقطین بن موسى مولى أسد بن خزیمة، أبو جعفر، جلیل فی (من) أصحابنا، ثقة، عین، کثیر الروایة، حسن التصانیف..محمد بن عیسى بن عبید ... شخصى گرانقدر از شیعیان،‌ موثق، مشهور و جا افتاده،‌ داراى روایات فراوان و کتاب هاى نیکو.. است.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص333، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.اما شیخ طوسى رحمة‌ الله علیه ایشان را در رجالش تضعیف کرده و تضیعف خودش را هم مستند به گفتار قمیین کرده و مى‌نویسد:محمد بن عیسى بن عبید الیقطینی، یونسی، ضعیف علی قول القمیین.محمد بن عیسى بن عبید یقطینى یونسى؛ بنا بر گفتار قمیون ضعیف است.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص391، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.مرحوم آیت الله العظمى خویى، در ابتدا محمد بن عیسى را از طریق بررسى استاد و شاگرد این‌گونه معرفى کرده‌است:محمد بن عیسى بن عبید: وقع بهذا العنوان فی إسناد کثیر من الروایات، تبلغ مائة وثلاثة وستین موردا ....وروى عنه أحمد بن محمد، وأحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد بن عیسى، والحسن بن علی الهاشمی، وسعد بن عبد الله، وسهل بن زیاد، وعبد الله ابن جعفر الحمیری، وعلی بن إبراهیم، وعلی بن إبراهیم بن هاشم.و در پایان مى‌گوید: این شخص متحد با شخص بعدى است که ذکر مى‌شود:أقول: هذا متحد مع من بعده.الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج18، ص116، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992مآیت الله خویى در عنوان بعدى «محمد بن عیسى بن عبید الیقطینی» ابتدا کلام نجاشى را بر توثیق محمد بن عیسى بن عبید، ذکر کرده و بعد به تضعیف شیخ طوسى نیز اشاره نموده و سپس کلام شیخ را این‌گونه نقد کرده‌است:والوجه فی ذلک، أن تضعیف الشیخ کما هو صریح کلامه هنا وفی فهرسته، مبنی على استثناء الصدوق وابن الولید إیاه، من جملة الرجال الذین روى عنهم صاحب نوادر الحکمة، والذی ظهر لنا من کلامهما، أنهما لم یناقشا فی محمد بن عیسى بن عبید نفسه، فإنما ناقشا فی قسمین من روایاته، وهما: فیما یروی صاحب نوادر الحکمة عنه بإسناد منقطع، ... وأما فی غیر ذلک فلم یظهر من ابن الولید ولا من الصدوق ترک العمل بروایته.والذی یکشف عن ذلک: أن الصدوق - قدس سره - تبع شیخه ابن الولید فی الاستثناء المزبور، فلم یرو فی الفقیه ولا روایة واحدة، عن محمد بن عیسى، عن یونس، وقد روى فیه عن محمد بن عیسى، عن غیر یونس، فی نفس الکتاب فی المشیخة فی نیف وثلاثین موضعا غیر ما ذکره فی طریقه إلیه، وهذا أقوى شاهد على أن الاستثناء غیر مبتن على تضعیف محمد بن عیسى بن عبید نفسه، وإنما هو لأمر یختص بروایاته عن یونس، وهذا الوجه مبنی على اجتهاد ابن الولید ورأیه، ووجهه عندنا غیر ظاهر.والمتحصل: أن ابن الولید، والصدوق، لم یضعفا محمد بن عیسى نفسه، ولم یناقشا فیه، وقد روى ابن الولید نفسه، عن الصفار، عن محمد بن عیسى بن عبید، عن غیر یونس، .... وفی طریق الصدوق إلى محمد بن عیسى بن عبید، هنا، ولکنه لا یروی ما یرویه محمد بن عیسى، عن یونس، بطریق منقطع، أو ما ینفرد بروایته عنه، إلا أن الشیخ - قدس سره - قد غفل عن خصوصیة کلام ابن الولید، وتخیل أن ترک ابن الولید روایة ما یرویه محمد بن عیسى بن عبید، عن یونس، بإسناد منقطع، أو ما ینفرد بروایته عنه، مبتن على ضعف محمد ابن عیسى، فحکم بضعفه تبعا له، ولکن الامر لیس کما تخیل، وإنما الاستثناء مبنی على اجتهاد ابن الولید ورأیه، وأما الصدوق - قدس سره - قد صرح بأنه یتبع شیخه، فلا یروی عمن ترک شیخه الروایة عنه،.... فالمتلخص أن ابن الولید، والصدوق لم یضعفا الرجل، وأما الشیخ فلا یرجع تضعیفه إیاه إلى أساس صحیح، فلا معارض للتوثیقات المذکورة.الامر الثانی: أن الشیخ نسب القول بغلو محمد بن عیسى بن عبید إلى قائل مجهول، والظاهر أن هذا القول على خلاف الواقع، لقول ابن نوح أنه کان على ظاهر العدالة والثقة، وقد عرفت من کلام النجاشی وغیره جلالة الرجل من دون غمز فی مذهبه.دلیل تضعیف محمد بن عسیى توسط شیخ، همانگونه که در فهرست نیز تصریح کرده، استثناء شیخ صدوق و استادش ابن ولید (از رجال نوادر الحکمه) است. آنچه که از کلام آنها ظاهر مى‌شود این است‌که شیخ صدوق و ابن ولید در خود محمد بن عیسى مناقشه نکرده‌اند؛ بلکه در دو قسم از روایاتش مناقشه کرده‌اند: آنها در روایات او که صاحب نوادر الحکمه با سند منقطع از ایشان روایت کرده مناقشه نموده‌اند. ... اما در غیر این روایت ابن ولید و شیخ صدوق این‌گونه نبوده‌اند عمل به روایت او را ترک کرده باشند.آنچه براى من کشف مى‌شود این است که شیخ صدوق رحمة‌ الله علیه در این استثناء از استادش ابن ولید پیروى کرده؛ از این جهت در من لا یحضره الفقیه حتى یک روایت از محمد بن عیسى از طریق یونس روایت نکرده؛ اما در مشیخه همان کتاب سى و چند مورد از محمد بن عیسى از غیر طریق یونس روایت آورده‌است.و این قوى ترین شاهد است بر این‌که استثناء مبتنى بر تضعیف محمد بن عسى بن عبید نیست؛ بلکه این استثناء به خاطر روایت او از یونس است. و این وجه مبنى بر اجتهاد ابن ولید و رأى او است که دلیل آن براى ما روشن نیست.خلاصه این‌که ابن ولید و شیخ صدوق خود محمد بن عیسى را تضعیف نکرده و در خود او مناقشه‌اى ندارند. همانا خود ابن ولید از طریق صفار از محمد بن عیسى بن عبید از غیر یونس روایت نقل کرده است. .... و در طریق شیخ صدوق محمد بن عبید قرار دارد؛ ولى ایشان آن روایتى را که محمد بن عیسى از طریق یونس را به طریق منقطع روایت نمى‌کند یا آن روایتى را که به تنهایى یونس در آن قرار دارد. شیخ از خصوصیت کلام ابن ولید غافل شده است و گمان کرده که ابن ولید روایت محمد بن عیسى را از طریق یونس با سند منقطع و یا منفرد، ترک کرده، به خاطر ضعف محمد بن عیسى است و به تبع او او را تضعیف کرده‌است؛ در حالى‌که امر این‌گونه نیست؛ بلکه توهم و گمان است. و استثناء کار اجتهادى و رأى ابن ولید است. و شیخ صدوق نیز تصریح کرده‌است که من استادم متابعت مى‌کنم از این جهت از طریق راویى که شیخش آن را ترک کرده روایت نمى‌کند.خلاصه این‌که ابن ولید و شیخ صدوق محمد بن عیسى را تضعیف نکرده‌اند. و تضعیف شدن محمد بن عیسى توسط شیخ اساس درستى ندارد و از این جهت معارض با توثیق نجاشى نیست.امر دوم این‌که شیخ تضعیفش را مستند به غلو محمد بن عیسى کرده و سخن خود را در مورد غلواو به یک گوینده ناشناس نسبت داده‌است. و ظاهرا این سخن خلاف واقع است؛ چرا که ابن نوح محمد بن عیسى را عادل و ثقه مى‌داند و سخن نجاشى و غیر او را در مورد محمد بن عیسى شناختید.الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج18، ص121- 123، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992معلامه حلى نیز در خلاصة‌ الاقوال روایت محمد بن عیسى را قبول دارد و با ذکر اختلاف اقوال در باره او نظرش را این‌گونه مى‌نویسد:والأقوى عندی قبول روایته.الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، ص242، تحقیق: فضیلة الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.3. یونس بن عبد الرحمان:شخص سومى‌که در سلسله سند روایت قرار دارد، یونس بن عبد الرحمن است. نجاشى ایشان را از بزرگان امامیه و دارى منزلت بزرگ مى‌داند:یونس بن عبد الرحمن مولى علی بن یقطین بن موسى، مولى بنی أسد، أبو محمد، کان وجها فی أصحابنا، متقدما، عظیم المنزلة.یونس بن عبد الرحمان غلام على بن یقطین بن موسى است... یکى از بزرگان اصحاب ما و داراى جایگاه بزرگ و بلندى است.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص446، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.شیخ طوسى ایشان را موثق مى‌داند و در باره او مى‌نویسد:یونس بن عبد الرحمان، مولی علی بن یقطین، ضعفه القمیون، وهو ثقة.یونس بن عبد الرحمان ... قمیون او را تضعیف کرده‌اند ولى موثق است.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص346، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.ایشان در جاى دیگر نیز مى‌نویسند: گرچه او را قمیون مورد طعن قرار داده‌اند ولى ایشان نزد من موثق است:یونس بن عبد الرحمان، من أصحاب أبی الحسن موسى علیه السلام، مولی علی بن یقطین، طعن علیه القمیون، وهو عندی ثقة.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص36، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.4. عبد الله بن مسکان:عبد الله مسکان نیز در نزد علماى رجال شیعه موثق است. نجاشى مى‌گوید:عبد الله بن مسکان أبو محمد مولى [عنزة]، ثقة، عین، روى عن أبی الحسن موسى علیه السلام.عبد الله بن مسکان ... موثق، مشهور و جا افتاده است که از امام کاظم علیه السلام روایت دارد.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص214، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.شیخ طوسى نیز در باره او مى‌نویسد:عبد الله بن مسکان، ثقة. له کتاب...عبد الله بن مسکان،‌ ثقه، و داراى کتاب استالطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص168، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى14175. ابو بصیر اسدی:ابو بصیر اسدى آخرین رواى در روایت است که از امام صادق آن را نقل کرده‌است. این شخص نیز در نزد علماى رجال شیعه موثق است. نجاشى در باره او مى‌نویسد:یحیى بن القاسم أبو بصیر الأسدی، وقیل: أبو محمد، ثقة، وجیه.یحیى بن قاسم ابو بصیر اسدى و گفته شده کنیه اش ابو محمد، ثقه و مشهور و مورد قبول است.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص441، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.نتیجه:با توجه به آنچه ذکر شد،‌ همه راویان در سند اول، موثق و امامى هستند و در نهایت روایت نیز صحیح است.بررسی سند ششم روایت :بعد از بررسى نخستن سند روایت و اثبات صحت آن، اکنون آخرین سند نیز از نظر رجالى بررسى مى‌شود. در این سند افراد ذیل قرار دارند:1. محمد بن یحی العطار:محمد بن یحیاى عطار قمى، از چهره‌ شناخته شده و موثق امامى و از اساتید مرحوم کلینى است که رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مى‌دانند. نجاشى در باره او مى‌گوید:محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.محمد بن یحیى ابو جعفر عطار قمى، از اساتید شیعیان در زمان خودش، و فرد موثق،‌ مشهور و داراى روایات فراون است.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص353، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.براساس توثیق نجاشى است که بزرگان دیگر علماى شیعه نیز بر توثیق محمد بن یحیى اتفاق نظر دارند و این اتفاق را آقاى نمازى شاهرودى نقل کرده‌است:محمد بن یحیى أبو جعفر العطار الأشعری القمی: کثیر الروایة، من مشائخ الکلینی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة بالاتفاق.الشاهرودی، الشیخ علی النمازی (متوفای1405هـ)، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص364، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ2. ‌ احمد بن محمد بن عیسی الاشعری:احمد بن محمد بن عیسى اشعرى نیز از بزرگان و فقهاى گرانقدر شیعه است. نجاشى در باره او مى‌نویسد:أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص بن السائب بن مالک بن عامر الأشعری. من بنی ذخران بن عوف بن الجماهر بن الأشعر یکنى أبا جعفر، وأول من سکن قم من آبائه سعد بن مالک بن الأحوص...... وأبو جعفر رحمه الله شیخ القمیین، ووجههم، وفقیههم، غیر مدافع. وکان أیضا الرئیس الذی یلقى السلطان بها، ولقى الرضا علیه السلام.احمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله ... از بنى زخران بن عوف بن جماهر بن اشعر و کنیه اش ابو جعفر است. او نخستین فرد از خاندان سعد بن مالک است که در قم سکنى گزید. .... و ابو جعفر رحمة‌ الله علیه شیخ قمیون، چهره شناخته شده و فقیه مردم قم بود. ....النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص82، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.شیخ طوسى نیز بعد از این‌که ایشان را معرفى کرده آورده‌است:وأبو جعفر هذا شیخ قم ووجهها وفقیهها غیر مدافع، وکان أیضا الرئیس الذی یلقی السلطان بها، ولقی أبا الحسن الرضا علیه السلام.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص69، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417 3. حسین بن سعید الاهوازی:آیت الله العظمى خویى مى‌نویسد: حسین بن سعید اهوازى با حسین بن سعید بن حماد متحد است:الحسین بن سعید الأهوازی: روى عن النضر بن سوید، وروى عنه أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری. أقول: هذا متحد مع ما بعده. 3424 - الحسین بن سعید بن حماد:و شیخ طوسى در کتاب الفهرست، حسین بن سعید بن حماد را موثق مى‌داند و او را این‌گونه معرفى مى‌کند:الحسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران الأهوازی، من موالی علی بن الحسین علیهما السلام، ثقة، روى عن الرضا وأبی جعفر الثانی وأبی الحسن الثالث علیهما السلام، واصله کوفی، وانتقل مع أخیه الحسن رضی الله عنه إلى الأهواز، ثم تحول إلى قم، فنزل على الحسن بن ابان، وتوفی بقم.حسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران اهوازى از موالیان على بن الحسین علیهما السلام، موثق است که از امام هشتم، ابو جعفر دوم (امام جواد)و ابو الحسن سوم (امام هادی) علیهم السلام روایت کرده‌است. و اصل او از کوفه است که همراه برادرش حسن به اهواز آمد سپس به سوى قم و در آنجا بر حسن بن ابان وارد شد و در قم وفات یافت.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص112، تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417ایشان در جاى دیگر نیز به وثاقت ایشان تصریح مى‌کند:الحسین بن سعید بن حماد، مولی علی بن الحسین علیهما السلام، صاحب المصنفات، الأهوازی، ثقة.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص355، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.علامه حلى نیز در خلاصة الاقوال ایشان به تعبیرات همانند: ثقة، عین و جلیل القدر توصیف کرده‌است:الحسین بن سعید بن حماد بن مهران الأهوازی، مولى علی بن الحسین (علیهما السلام)، ثقة، عین، جلیل القدر.الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، ص114، تحقیق: فضیلة الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.4. نضر بن سوید الصیرفی:نضر بن سوید نیز از جمله راویا موثق است که در سند روایت قرار دارد. شیخ طوسى در باره او مى‌نویسد:النضر بن سوید، له کتاب، وهو ثقة.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص345، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.علامه حلى نیز در مورد ایشان مى‌نویسد:النضر بن سوید الصیرفی، من أصحاب الکاظم (علیه السلام)، ثقة کوفی، صحیح الحدیث، انتقل إلى بغداد، له کتاب.نضر بن سوید صیرفى از اصحاب امام کاظم علیه السلام موثق، اهل کوفه و داراى روایت صحیح است به بغداد منتقل شد و داراى کتابهایى است.الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، ص283، تحقیق: فضیلة الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.5. یحیی بن عمران الحلبی:یحیى بن عمران بن على نیز بنا بر تصریح نجاشى موثق است. ایشان در باره او مى‌نویسد:یحیى بن عمران بن علی بن أبی شعبة الحلبی روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام، ثقة ثقة، صحیح الحدیث.یحیى بن عمران بن على بن ابى‌شعبه حلبى از امام صادق و امام کاظم علیه السلام روایت کرده و در باره ایشان دو مرتبه گفته است که او ثقه و داراى روایت صحیح است.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص444، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.علامه حلى در خلاصة الاقوال نیز همین عبارت را دارد:الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، ص294، تحقیق: فضیلة الشیخ جواد القیومی، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.6. عمران بن علی الحلبیعمران بن على حلبى نیز از موثقان رجال شیعه است. نجاشى ایشان را در ترجمه احمد بن عمر بن ابى‌شعبه حلبى که پسر عموى عمران بن على حلبى است، توثیق کرده‌است:أحمد بن عمر بن أبی شعبة الحلبی ثقة ، روى عن أبی الحسن الرضا علیه السلام وعن أبیه من قبل ، وهو ابن عم عبید الله وعبد الاعلى وعمران ومحمد الحلبیین، روى أبوهم عن أبی عبد الله علیه السلام ، وکانوا ثقات.احمد بن عمران بن ابى‌شعبه حلبى ثقه است. او از امام هشتم علیه السلام روایت نقل کرده‌است. او پسر عموى عبید الله ، عبد الاعلى و عمران و محمد حلبى است که پدرشان از امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده‌است. و آنها همه موثق بوده‌اند.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص98، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.توثیق عمران بن على حلبى در ضمن توثیق برادرش عبید الله بن على است که شیخ طوسى همه آل ابى‌شبعه را موثق مى‌داند:عبید الله بن علی بن أبی شعبة الحلبی ... وآل أبی شعبة بالکوفة بیت مذکور من أصحابنا ، وروى جدهم أبو شعبة عن الحسن والحسین علیهما السلام ، وکانوا جمیعهم ثقات مرجوعا إلى ما یقولون.عبید الله بن على بن ابى‌شعبه حلبى .... و آل ابى‌شعبه در کوفه از شیعیان است و جد آنان ابو شعبه از امام حسن و امام حسین علیهما السلام روایت کرده‌است. و همه آنان ثقه بودند و مرجع مردم بودند در آنچه مى‌گفتند.النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص231، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.بنا براین آل شعبه تماما گذشته از توثیق فردى، توثیق جمعى نیز دارند.‌ 7. ابو بصیر الاسدیترجمه ابو بصیر اسدى در سند اول این روایت گذشت .نتیجه:با توجه به بررسى دو سند آن که انجام شد، این روایت صحیح و قابل احتجاج است.در این روایت امام صادق علیه السلام برای اثابت ولایت امیرمؤمنان و سایر اهل البیت علیهم السلام هم به آیات قرآن استناد کرده است و هم به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله. بنابراین سؤال اول ایشان پاسخ داده شده است.در ضمن این روایت، حدیث شریف غدیر نیز وجود دارد و امام صادق علیه السلام برای اثبات امامت امیرمؤمنان علیه السلام به این حدیث استناد کرده است، بنابراین سؤال دوم ایشان نیز پاسخ داده شده است.ممکن است جناب حیدری اشکال کند که ما گفته بودیم که امیرمؤمنان علیه السلام باید به حدیث غدیر ؛ آن‌هم در اثنای خلافت خلفای سه گانه استناد کرده باشند که در این روایت چنین چیزی وجود ندارد؛ پس سؤال پاسخ داده نشده است.در پاسخ می‌گوییم: اگر سؤال شما بر مبنای اهل سنت است، امیرمؤمنان علیه السلام بارها به حدیث غدیر استدلال کرده است که در مقاله جداگانه‌ای به این سؤال پاسخ داده شده است که می‌توانید به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3402و اگر سؤال خود را بر مبنای شیعیان طرح کرده‌اید، شیعیان تفاوتی بین امام صادق و امیرمؤمنان علیهما السلام قائل نیستند[2] . از دیدگاه شیعیان هر دوی آن‌ها معصوم هستند و هیچ اشتباهی ندارند. حتی روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده را می‌توان به سایر ائمه و از جمله امیرمؤمنان علیه السلام نسبت داد؛ بنابراین لجاجت در این زمینه فایده‌ای ندارد و بهانه‌گیری سودی به حال شما نخواهد داشت.همچنین در این روایت امام صادق علیه السلام به آیه تطهیر استناد کرده و فرموده است که این آیه در باره پنج تن آل عبا و از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است. بنابراین به سؤال سوم ایشان نیز پاسخ داده شده است؛ زیرا آیه تطهیر عصمت پنج تن آل عبار را ثابت می‌کند و یکی از بزرگترین فضائل آن بزرگواران و از جمله صدیقه شهیده سلام الله علیها به شمار می‌رود.امام صادق علیه السلام در این روایت به حدیث شریف ثقلین استناد فرموده است که سؤال چهارم و پنجم جناب حیدری پاسخ داده می‌شود.این روایت، ثابت می‌کند که امام صادق علیه السلام همان اعتقادی را داشته است که امروزه شیعیان دارند و به آن افتخار می‌کنند.بلی ما پیروان همان کسانی هستیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله دستور پیروی و اطاعت مطلق از آن‌ها را داده است؛ اما شما پیرو چه کسانی هستید؟شق دیگر سؤال ایشان بود که شما چگونه با اهل بیت در ارتباط هستید؟در پاسخ می‌گوییم : شما که خود را به دروغ پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌دانید، از چه طریقی با او در ارتباط هستید؟هر پاسخی شما به این سؤال دادید، ما نیز همان پاسخ را به شما برخواهیم گرداند.سؤال ششم: یک سند صحیح و متصل از اهل بیت به پیامبر (ص)6 . برای اثبات این که شیعیان اثنا عشری واقعا پیرو پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم هستند یک سند متصل از طریق اهل بیت تا پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله و مسلم ارائه کنند که نشان دهد روایات صحیحی از آن حضرت در اختیار دارند.پاسخ:در پاسخ به این سؤال نیز صدها و بلکه هزاران روایت در کتاب‌های شیعه وجود دارد؛ اما برای بستن دهان این وهابی همان طور که خودش گفته، یک روایت کافی است:حدثنی أبی (رضی الله عنه) ، قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، قال : حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى ، عن الحسین بن سعید ، عن حماد بن عیسى، عن إبراهیم بن عمر الیمانی ، عن أبی الطفیل ، عن أبی جعفر محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) ، عن آبائه (علیهم السلام) ، قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع): اکْتُبْ مَا أُمْلِی عَلَیْکَ. قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَتَخَافُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ فَقَالَ: لَسْتُ أَخَافُ عَلَیْکَ النِّسْیَانَ وَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ لَکَ أَنْ یُحَفِّظَکَ وَلَا یُنْسِیَکَ وَلَکِنِ اکْتُبْ لِشُرَکَائِکَ.قَالَ: قُلْتُ: وَمَنْ شُرَکَائِی یَا نَبِیَّ اللَّهِ؟ قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ بِهِمْ تُسْقَى أُمَّتِی الْغَیْثَ وَبِهِمْ یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَبِهِمْ یَصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَبِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ وَهَذَا أَوَّلُهُمْ.وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ (ع) ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحُسَیْنِ(ع) ثُمَّ قَالَ (ص) : الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، الأمالی، ص 485، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 206ـ 207، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ . (مکتبه اهل بیت)الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الأمالی، ص 441، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـبررسی سند روایتعلی بن الحسین:8076 - علی بن الحسین بن موسى بن بابویه : قال النجاشی : " علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو الحسن . شیخ القمیین فی عصره ومتقدمهم ، وفقیههم ، وثقتهم...وقال الشیخ ( 394 ) : " علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی رضی الله عنه : کان فقیها ، جلیلا ، ثقة.الموسوی الخوئی ، السید أبو القاسم (متوفاى1411هـ) ، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج12، ص397ـ 398، الطبعة الخامسة ، 1413هـ ـ 1992مسعد بن عبد الله:قال النجاشی : سعد بن عبد الله بن أبی خلف الأشعری القمی أبو القاسم ، شیخ هذه الطائفة وفقیهها ووجهها....وقال الشیخ ( 318 ) : سعد بن عبد الله القمی : یکنى أبا القاسم ، جلیل القدر ، واسع الاخبار ، کثیر التصانیف ، ثقة.معجم رجال الحدیث ، ج9، ص78احمد بن محمد بن عیسی902 - أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری ... ثقة ، له کتب ، ذکره الشیخ فی رجاله : فی أصحاب الرضا علیه السلام.وقال الشیخ ( 75 ) : " أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله ... وأبو جعفر ( هذا ) شیخ قم ، ووجیهها ، وفقیهها.معجم رجال الحدیث ، ج3، ص87الحسین بن سعید3424 - الحسین بن سعید بن حماد : = الحسین بن دندان . قال الشیخ ( 231 ) : الحسین بن سعید بن حماد بن سعید بن مهران الأهوازی : من موالی علی بن الحسین علیه السلام ، ثقة.وعده فی رجاله من أصحاب الرضا علیه السلام ( 17 ) ، قائلا : " مولى علی ابن الحسین علیه السلام ، صاحب المصنفات الأهوازی ، ثقة " .معجم رجال الحدیث، ج6، ص265 ـ266.حماد بن عیسی3972 - حماد بن عیسى : قال النجاشی : " حماد بن عیسى أبو محمد ... وکان ثقة فی حدیثه ، صدوقا.وقال الشیخ ( 242 ) : " حماد بن عیسى الجهنی غریق الجحفة ، ثقة .معجم رجال الحدیث، ج7، ص236ـ237ابراهیم بن عمر228 - إبراهیم بن عمر الیمانی... قال النجاشی : " إبراهیم بن عمر الیمانی الصنعانی شیخ من أصحابنا ثقة.معجم رجال الحدیث، ج1، ص 241ابو الطفیل عامر بن واثلهامام صادق علیه السلام در روایت مشهور ثقلین که از طریق ایشان نقل شده است، او را توثیق کرده است.قال الوحید فی التعلیقة فی الخصال - بعد ذکر حدیث - قال معروف بن خربوذ ، فعرضت هذا الکلام على أبی جعفر ( علیه السلام ) ، فقال ( علیه السلام ) : صدق أبو الطفیل - رحمه الله - : وفی هذا شهادة على حسن حاله ورجوعه ، لو صح کونه کیسانیا ( إنتهى ) . أقول : الحدیث رواه الصدوق - قدس سره - فی باب الاثنین ، تحت عنوان السؤال عن الثقلین یوم القیامة ، وقد رواه بعدة طرق ... وبعض طرق الروایة صحیح .وحید بهبهانی در حاشیه خود بر خصال، بعد از ذکر این که که معروف بن خربوذ گفت: »این روایت را بر ابو جعفر علیه السلام عرضه کردم؛ پس گفت: ابو طفیل راست گفته است» این روایت شاهد بر حسن حال وی و رجوع او است؛ البته اگر کیسانی بوده او ثابت شود.من (خوئی) می‌گویم: این حدیث را شیخ صدوق در باره دوم با عنوان «سؤال از ثقلین در روز قیامت» آورده است. این روایت با چند طریق نقل شده است که بعضی از طرق آن صحیح است.معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 10 ص 222بنابراین، این روایت صحیح اعلائی است و تمام مشخصات درخواستی شهاب ابراهیمی را دارا است.هر چند که طبق مبنای شیعیان، تفاوتی بین روایات ائمه علیهم السلام با روایات رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. هر آن چه که یکی از ائمه بگوید، انگار که رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را فرموده باشد، بایکدیگر هیچ تفاوتی ندارند. این مبنا و اصل و اساس مذهب شیعه است؛ اما برای بستن دهان این وهابی لازم بود که یک روایت با مشخصات درخواستی او ارائه شود.سؤال هفتم: سند صحیح برای ولادت امام زمان (عج)7. برای اثبات تولد و وجود امام زمان حد اقل یک آیه صریح از قرآن کریم یا یک حدیث صحیح و صریح از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم یا از خود امامان دوازده گانه بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند .پاسخ:درخواست آیه‌ای از قرآن کریم برای تولد یک شخص، سخنی است خنده‌دار و غیر قابل باور برای عاقلان؛ به ویژه که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 245 سال بعد از تکمیل قرآن کریم بر عالمیان منت نهاد و چشم به جهان گشوده است .از این وهابی باید سؤال کرد که آیا برای تولد ابوبکر، عمر، عثمان، عائشه و ... که قبل از نزول قرآن به دنیا آمده بودند، در قرآن کریم آیه‌ای وجود دارد؟ اگر وجود ندارد؛ پس آن‌ها اصلا وجود خارجی نداشته‌اند و اگر داشته‌اند، آیه‌ای از قرآن کریم برای ما نشان دهید.مهم آن است که اصل مهدویت و این که امام عسکری علیه السلام فرزندی به دنیا خواهد آورد که او دنیا را پر از عدل و داد خواهد و اسلام را دین جهانی می‌کند، با دلیل قطعی از رسول خدا صلی الله علیه وآله و ائمه اهل بیت علیهم السلام ثابت شود که این مطلب بیش از 3000 روایت در کتاب‌های شیعه و سنی دارد . علاقه مندان می‌توانند در این زمینه به کتاب گرانسنگ منتخب الأثر نوشته حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مراجعه فرمایند.مهم این است که اشخاصی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بعد از تولد آن حضرت دیده باشند که این نیز با سند‌های صحیح، صریح و قطعی قابل اثبات است؛ حتی از کتاب‌های اهل سنت.یکى از کسانى که به دیدار حضرت مهدى علیه السلام شرفیاب شده، نائب و سفیر او عثمان بن سعید عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حمیرى که از راویان موثق است تصریح مى‌کند که امام زمان علیه السلام را دیده‌است. مرحوم کلینى این روایت را با سند صحیح این‌گونه نقل کرده‌است:مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّیْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْ ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً فَأُولَئِکَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَلَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی».... ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟ فَقَالَ: إِی وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ....عبد الله بن جعفر حمیرى مى‌گوید: من با عثمان بن سعید عمروى سفیر امام زمان علیه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکرى بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان بن سعید گفتم:مى خواهم سؤالى مطرح کنم. سؤال من در اثر شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالى نمى ماند، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى کشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ایمان مسدود مى شود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسى پذیرفته شود که تا آن روز کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول مى افتد که پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى که در آن چهل روز بر روى زمین باشند بدکاره هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى شود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا ابراهیم خلیل از خدا مسألت کرد تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده مى کند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما مى خواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانى وثوق کامل دارم ....عثمان بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام حسن عسکرى را دیده اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد...الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص330، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.بررسی سند روایت:محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین :قال النجاشی : محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری ، أبو جعفر القمی : کان ثقة ، وجها ، کاتب صاحب الامر علیه السلام.معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 17 ص 247محمد بن یحیى أبو جعفر العطار :قال النجاشی : " محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی ، شیخ أصحابنا فی زمانه ، ثقة ، عین ، کثیر الحدیثمعجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 19 ص 33عبد الله بن جعفر بن الحسن :قال النجاشی : " عبد الله بن جعفر بن الحسن بن مالک بن جامع الحمیری أبو العباس القمی ، شیخ القمیین ووجههم...وقال الشیخ ( 441 ) : " عبد الله بن جعفر الحمیری القمی یکنى أبا العباس ، ثقة.معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 11 ص148 ـ 149أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد :قال النجاشی : أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری ، أبو علی القمی : وکان وافد القمیین ، وروى عن أبی جعفر الثانی ، وأبی الحسن علیهما السلام ، وکان خاصة أبی محمد علیه السلام.وقال الشیخ ( 78 ) : " أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری أبو علی : کبیر القدر ، وکان من خواص أبی محمد علیه السلام ، ورأى صاحب الزمان علیه السلام وهو شیخ القمیین ووافدهم.معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 2 ص 52عثمان بن سعید العمری :عده الشیخ فی رجاله ( تارة ) فی أصحاب الهادی علیه السلام ( 36 ) قائلا : " عثمان بن سعید العمری ، یکنى أبا عمرو السمان ، ویقال له الزیات ، خدمه ( الهادی ) علیه السلام ، وله إحدى عشرة سنة ، وله إلیه عهد معروف " ، و ( أخرى ) فی أصحاب العسکری علیه السلام ( 22 ) ، قائلا : " عثمان بن سعید العمری الزیات ، ویقال له السمان ، یکنى أبا عمرو ، جلیل القدر ، ثقة ، وکیله ( العسکری ) علیه السلام ".وذکره الشیخ فی السفراء الممدوحین وأثنى علیه ، وروى عدة روایات فی مدحه وجلالته .معجم رجال الحدیث - السید الخوئی - ج 12 ص122 ـ 123سند این روایت صحیح اعلائى است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند و ثابت می‌کند که عده‌ای از شیعیان، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نزدیک و در زمان حیات پدر شریفش دیده است. آیا دلیل قوی‌تر و محکم‌تر از این برای اثبات تولد یک شخص یافت می‌شود؟سؤال هشتم: سند خطبه شقشقیه و اثبات امامت بلا فصل تمام ائمه از این روایت!8. خطبه شقشقیه که شهرت فراوانی یافت اولا سند صحیحی برای اثبات آن بفرمایند و ثانیا از متن خطبه شقشقیه امامت بلا فصل حضرت علی و فرزندان گرامی ایشان را ثابت کنید.پاسخ:درخواست سند برای خطبه شقشقیه ، کار شایسته‌ای به نظر می‌رسد که ما در مقاله جداگانه‌ای به این مهم پرداخته و هفت سند برای این خطبه از کتاب‌های شیعه ذکر کرده‌ایم. از دیدگاه شیعیان وقتی روایتی بیش از سه سند داشته باشد «مستفیض» به شمار می‌رود و نیازی به بررسی سندی ندارد؛ البته با شرایطی که علما ذکر کرده‌اند.علاقه‌مندان می‌توانند برای مطالعه این مقاله به آدرس ذیل مراجعه فرمایند:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15505 اما این که از ما بخواهند امامت بلا فصل امیرمؤمنان و سایر ائمه اهل البیت علیهم السلام را از این خطبه ثابت کنیم؛ مثل این می‌ماند که از عبد الله حیدری بخواهیم مثلا نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله را فقط از سوره فاتحه یا سوره توحید ثابت کند . آیا خواهد توانست؟ آیا به ما نخواهد گفت که موضوع سوره فاتحه اثبات نبوت نیست؛ بلکه اثبات نبوت از دیگر آیات قرآن قابل اثبات است .کسی برای اثبات امامت بلا فصل آن حضرت و فرزندانش به خطبه شقشقیه استناد نکرده است؛ چون موضوع این خطبه این مسأله نیست . موضوع خطبه شقشقیه اثبات غاصب بودن خلفای سه گانه و مظلومیت امیرمؤمنان علیه السلام که برای هر خواننده‌ای ثابت می‌شود.ما در مقاله جداگانه‌ای، روایاتی را از زبان امیرمؤمنان علیه السلام از نهج البلاغه در باره امامت آن حضرت آروده‌ایم که علاقه‌مندان می‌توانند به آدرس ذیل مراجعه کنند:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=700بهتر است جناب شهاب ابراهیمی برای طرح سؤال از شیعیان کمی بیشتر دقت کند و این گونه خود را مضحکه عام و خاص ننمایند.سؤال نهم : سند معتبر برای خطبه فدکیه9. برای اثبات خطبه فدکیه که به حضرت فاطمه رضی الله عنها منسوب است سند صحیح و معتبری بر اساس قواعد رجالی شیعه ارائه کنند.پاسخ:این خطبه نیز در کتاب‌های شیعه ده‌ها سند دارد که طبق مبانی رجالی شیعه نیازی به بررسی سندی ندارد .ان شاء الله در مقاله جداگانه‌ای این أسناد را بررسی و حتی صحت آن را از دیدگاه علمای اهل سنت ثابت خواهیم کرد. این مقاله به زودی و بعد از ویرایش نهائی در سایت و در قسمت مقالات قرار خواهد گرفت.سؤال دهم: سند صحیح برای قرآن کریم در کتب شیعه10 . علمای شیعه اثنا عشری برای اثبات این که واقعا به همین قرآن کریم ایمان کامل دارند سندی برای اثبات آن از طریق اهل بیت علیهم السلام که مدعی هستند دینشان را از آن‌ها می‌گیرند ارائه کنند تا مسلمانان باور کنند ادعایشان درست است.پاسخ:قرآن کریم، معجزه جاویدان رسول خدا صلی الله علیه وآله است که تمام مسلمانان در تمام اعصار این قرآن را سینه به سینه برای نسل‌های بعدی به یادگار گذاشته‌اند. حتی نوشته‌ها و دستخط‌هایی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز وجود دارد که هیچ تفاوتی با قرآن امروزی مسلمانان ندارند.درخواست سند برای قرآن کریم، یا از روی جهالت و نادانی است یا این که با هدف زیر سؤال بردن حجیت آن و تشکیک در صحت آن مطرح شده است.درخواست سند برای برترین معجزه رسول خدا صلی الله علیه وآله در حقیقت زیر سؤال بردن نبوت و رسالت آن حضرت است . زمانی که غیر مسلمانان از ما درخواست می‌کنند که نبوت رسول خدا را ثابت کنیم، یکی از دلایل ما معجزه بودن قرآن کریم است واین که در طول 1400 سال هیچ کس نتوانسته همانند یک سوره از آن را بیاورد . کسی که برای چنین معجزه‌ای طلب سند می‌کند، در حقیقت قصد دارد این اعجاز را به چالش بکشد و زیر سؤال ببرد .بنابراین به وهابی‌ها توصیه می‌کنیم اگر با تحریک دشمنان قرآن کریم چنین سؤالی را مطرح کرده‌اند، از خواب غفلت بیدار شوند و بیش از این با اعتقادات مسلمانان بازی نکنند. و اگر از روی جهالت و نادانی مطرح شده است که هیچ حرفی برای گفتن نمی‌ماند.سند شیعیان برای قرآن کریم، تمام مسلمانان در تمام اعصار است؛ پس نیازی به طرح افراد مشخص و ذکر نام آنان نیست.اما جالب است بدانید که سند مطرح شده توسط وهابی‌ها که با افتخار آن را در شبکه‌هایشان فریاد می‌زنند، سندی است ضعیف و غیر قابل احتجاجسندی که آن‌ها برای قرآن کریم ذکر کرده‌اند این چنین است:عثمان بن عفان ـ أبی عبد الرحمن السلمی ـ عاصم بن أبی النجود ـ حفص بن سلیمان.با بررسی رجالی تک تک راویان این سند ، مشخص خواهد شد که همگی آن‌ها ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند و حتی برخی از آن‌ها مفتخر به دریافت لقب «کذاب» و «جاعل حدیث» از بزرگان اهل سنت شده‌اند.برای اثبات ضعف این سند، تنها کافی است که دو نفر آخر بررسی شودعاصم بن أبی النجودعاصم بن أبی النجود، کسی است که علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند از نظر حافظه مشکل داشته است و نمی‌توانسته روایات را به خوبی حفظ و به دیگران منتقل کند.مزی در تهذیب الکمال در شرح او می‌نویسد:ذکره محمد بن سعد فی الطبقة الثانیة من أهل الکوفة ، قال : وهو مولى لبنی جذیمة بن مالک بن نصر بن قعین بن أسد ، وکان ثقة ، إلا أنه کان کثیر الخطأ فی حدیثه.وَقَال یعقوب بن سفیان : فی حدیثه اضطراب ، وهو ثقة.قال : وسألت أبا زرعة عنه ، فقال : ثقة ، فذکرته لابی ، فقال : لیس محله هذا ، أن یقال : إنه ثقة ، وقد تکلم فیه ابن علیة. فقال : کان کل من کان اسمه عاصم ، سئ الحفظ.قال : وذکره أبی فقال : محله عندی محل الصدق ، صالح الحدیث ، ولم یکن بذاک الحافظ.وَقَال ابن خراش : فی حدیثه نکرة.وَقَال أبو جعفر العقیلی : لم یکن فیه إلا سوء الحفظ.وَقَال الدَّارَقُطْنِیُّ : فی حفظه شئ .تهذیب الکمال، ج13، ص476 ـ478روشن است که برای قبول یک روایت تنها وثاقت راوی کافی نیست (هرچند که برخی از علمای اهل سنت او را موثق هم نمی‌دانند) بلکه حافظه قوی او نیز نقش اساسی در قبول روایت دارد و علمای بزرگ اهل سنت تصریح کرده‌اند که عاصم بن أبی النجود حافظه‌اش مشکل داشته است.وقتی شخصی در نقل روایات مشکل داشته باشد و حافظه‌اش یاری نکند؛ چطور می‌تواند در نقل کلام خدا قابل اعتماد باشد؟ از کجا معلوم که حافظه او در نقل قرآن نیز اشتباه نکرده باشد؟به ویژه که عقیل هاشمی کارشناس شبکه کلمه گفته بود که حتی یک جرح برای اسقاط روایت یک راوی کافی است؛ هر چند که اظهار نظر او غیر علمی و غیر کارشناسانه است؛ ولی برای استفاده علیه خود او و دیگر کارشناسان شبکه کلمه کاربرد دارد.حفص بن سلیمانراوی دیگر سند قرآن پیروان سقیفه، حفص بن سلیمان است که عده‌ای از علمای اهل سنت او را «کذاب» «وضاع» و ... لقب داده‌اند.مزی در تهذیب الکمال وی را این گونه توصیف می‌کند.وَقَال عبد الرحمن بن أَبی حاتم ، عن عَبد الله بن أحمد فیما کتب إلیه عَن أبیه : متروک الحدیث.وکذلک قال عُمَر بن محمد بن شعیب الصابونی ، عن حنبل بن إسحاق ، عن أحمد بن حنبل.وَقَال أبو قدامة السرخسی ، وعثمان بن سَعِید الدرامی عن یحیى بن مَعِین : لیس بثقة.وَقَال علی ابن المدینی : ضعیف الحدیث وترکته على عمد.وقَال البُخارِیُّ : ترکوه.وَقَال مسلم : متروک.وَقَال النَّسَائی : لیس بثقة ولا یکتب حدیثه.وَقَال فی موضع آخر : متروک .وَقَال صالح بن محمد البغدادی : لا یکتب حدیثه ، وأحادیثه کلها مناکیر.وَقَال زکریا بن یحیى الساجی : یحدث عن سماک ، وعلقمة بن مرثد ، وقیس بن مسلم ، وعاصم أحادیث بواطیل.وَقَال أبو زُرْعَة : ضعیف الحدیث.وَقَال عبد الرحمن بن أَبی حاتم : سَأَلتُ أبی عنه ، فقال : لا یکتب حدیثه ، هو ضعیف الحدیث ، لا یصدق ، ومتروک الحدیث.وَقَال عبد الرحمن بن یوسف بن خراش : کذاب متروک یضع الحدیث. وَقَال الحاکم أبو أحمد : ذاهب الحدیث.وَقَال أبو أحمد بن عدی ، عن الساجی ، عن أحمد بن محمد البغدادی ، عن یحیى بن مَعِین : کان حفص بن سُلَیْمان ، وأبو بکر بن عیاش من أعلم الناس بقراءة عاصم ، وکان حفص أقرأ من أبی بکر ، وکان کذابا ، وکان أبو بکر صدوقا.تهذیب الکمال ، ج7 ، ص13 ـ 15آیا کسی که کذاب، وضاع، ذاهب الحدیث، منکر الحدیث، متروک الحدیث و ... لقب گرفته، می‌تواند برای اثبات صحت قرآن کریم که بزرگترین کتاب مسلمانان است و اثبات، توحید، نبوت، معاد و تمام عقائد، اعمال و ... به آن بستگی کامل دارد، قابل اعتماد باشد؟البته ما می‌دانیم که چون حفص بن سلیمان، عاصم بن أبی النجود و ابو عبد الرحمن سلمی از شاگردان امیرمؤمنان علیه السلام و از شیعیان آن حضرت بوده‌اند، توسط علمای اهل سنت تضعیف شده‌اند؛ اما علیه پیروان سقیفه و اثبات گمراهی آنان قابل استفاده است.پیروان اهل بیت علیهم السلام از این به بعد می‌توانند در مناظرات شان از این قضیه به خوبی استفاده کنند. هر وقت که یک سنی به آیه‌ای از قرآن کریم استناد کرد، باید از او درخواست شود که سند صحیح برای قرآن ارائه کند . و اگر گفت قرآن نیاز به سند ندارد، باید از او خواست که از کارشناسان وهابی شبکه کلمه اظهار بیزاری نموده و اعتراف کنند که در این زمینه حق با شیعیان است ، قرآن کریم معجزه جاویدان رسول خدا است و نیازی به سند ندارد .سؤال یازدهم و دوازدهم: یک کتاب فقهی یا تفسیری از اهل بیت !11. علمای شیعه اثنا عشری همواره ادعا می‌کنند که تفسیر قرآن کریم را فقط امامان معصوم می‌فهمند بنابراین امت اسلامی می‌خواهد تفسیر قرآن کریم را از اهل بیت گرامی علیهم السلام بیاموزد حال علمای شیعه بفرمایند که کدام تفسیر از اهل بیت را در اختیار دارند و مسلمانان برای فهم قرآن کریم به کدام تفسیر مراجعه کنند.12. علمای شیعه اثنا عشری همواره گوش جهانیان را کر کرده‌اند که پیرو امامان معصوم و امام جعفر صادق علیهم السلام هستند . امت اسلامی می‌خواهد فقه امام جعفر صادق و اهل بیت پیامبر گرامی را بشناسد و بیاموزد لطفا یک کتاب فقهی از اهل بیت و بخصوص امام جعفر صادق صاحب مذهب جعفری یا از شاگردان ایشان که فقه حضرت صادق را مدون کرده‌اند با سند صحیح ارائه کنند تا مسلمانان استفاده نمایند.پاسخ:عالم وهابی از شیعیان درخواست کرده‌اند که اگر پیرو اهل بیت علیهم السلام هستید، یک کتاب تفسیری و یک کتاب فقهی از خود آن حضرات به ما نشان دهید تا معلوم شود که شما واقعا پیران آن‌ها هستید.در پاسخ می‌گوییم: مگر شما پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله نیستید؟مگر خداوند نفرموده است که آن حضرت وظیفه دارند قرآن کریم را برای مسلمانان تفسیر کنند؟مگر نه این است که باید در تمام احکام فقهی، اعتقادی و ... باید به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله مراجعه کرد؟پس ای علمای پیرو سقیفه ! یک کتاب تفسیری به ما نشان دهید که خود آن حضرت نوشته باشد؟ یک کتاب فقهی به ما نشان دهید که خود آن حضرت با دستان مبارکش نوشته باشد تا همه مردم دنیا بدانند که شما پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله هستید .اگر شما کتاب تفسیری و فقهی از آن حضرت ندارید و در عین حال خود را پیرو آن حضرت می‌دانید، ما نیز از ائمه اهل بیت علیهم السلام کتابی نداریم که خود آنان نوشته باشد و در عین حال همانند شما می‌توانیم خود را پیرو رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت آن حضرت بدانیم.اگر شما تفسیر بالمأثور دارید و نظرات رسول خدا صلی الله علیه وآله را از طریق روایات منقول می‌فهمید، ما نیز تفسیر بالمأثور داریم و هزاران روایت صحیح السندی که از رسول خدا و اهل البیت علیهم السلام نقل شده است و برای ما حجت است و راهگشا .نمونه کوچک روایات تفسیری شیعیان، همان روایتی است که در جواب پنج سؤال اول مطرح شد . در این روایت که با سند صحیح اعلائی نقل شده است امام صادق علیه السلام آیاتی از قرآن کریم را تفسیر و امامت ائمه اهل البیت علیهم السلام را از قرآن کریم ثابت کرده است.این هم پاسخ دوازده سؤال عبد الله حیدریاما سؤالاتی که ما از او داریم و امید وار هستیم که به این سؤالات پاسخ قانع کننده ارائه کند.دوازده سؤال ما از عبد الله حیدریسؤال اول: دلیلی برای مشروعیت خلافت خلفای سه گانهشما اعتقاد دارید که خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله مشروع بوده است؛ پس یک آیه صریح از قرآن کریم؛ و یا یک روایت صریح و صحیح از رسول خدا صلی الله علیه وآله؛ و یا یک دلیل عقلی که عقل سالم آن را بپذیرد؛ و یا یک دلیل قطعی از اجماع صحابه: مبنی بر مشروعیت خلافت ابوبکر ، عمر و عثمان ارائه کنید تا مشروعیت خلافت این سه نفر بر همگان ثابت شود.ذکر این نکته ضروری است که اگر آقای حیدری به آیه و یا روایتی استناد کند، همین استناد ، سبب فروپاشی اصل و اساس مذهب او خواهد؛ زیرا طبق مبنای اهل سنت، امامت و خلافت بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله یک امر عادی و انتخابی است نه امر الهی و انتصابی، نه خداوند خلیفه را انتخاب کرده است و نه رسول او.بنابراین استدلال به آیه و روایت؛ یعنی به چالش کشیدن اصل و اساس مذهب اهل سنت و ویران کردن مبنای اعتقادی آن‌ها در باره خلافت؛ پس باید منتظر ماند که او از عقل ، اجماع ، قیاس ، استحسان و ... دلیل بیاورد که پیشاپیش جواب همه آن‌ها آماده است؛ هر چند که اگر به آیات و روایات نیز استناد کند، بی‌پاسخ نخواهد ماند.سؤال دوم: یک سند صحیح برای قرآن کریم یک سند صحیح برای قرآن کریم که شما مدعی هستید نیاز به سند دارد، ارائه کنید تا مسلمانان متوجه شوند قرآنی که شما این همه از آن دم می‌زنید و دیگران را به مناظره بر اساس آن دعوت می‌کنید، یک سند صحیح و متصل تا رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد.اگر قرآن شما سند صحیح ندارد، چگونه نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله، معاد و حتی مشروعیت دین خود را ثابت می‌کنید؟تا زمانی که نتوانید صحت قرآن را با سند صحیح ثابت کنید، هیچ استدلالی از شما پذیرفته نخواهد شد.کلیپ ارائه سند قرآن توسط وهابی‌هاسؤال سوم: دیدگاه امیرمؤمنان علیه السلام در باره ابوبکر و عمرطبق روایت صحیح السندی که در صحیح مسلم و دیگر کتاب‌های معتبر اهل سنت وجود دارد، امیرمؤمنان علیه السلام؛ ابوبکر و عمر را «دروغگو ، گنه‌کار، حیله‌گر، خائن ؛ ظالم ، فاجر و ...» می‌دانسته.[3]از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم اوصاف ذکر شده در باره ابوبکر و عمر، از ویژگی‌های قطعی منافقان شمرده شده است.[4]حال نظر شما در این باره چیست؟ آیا امیرمؤمنان علیه السلام نعوذ بالله اشتباه کرده که آن دو نفر را منافق معرفی کرده و یا آنان واقعا این چنین بوده‌اند؟ (این سؤالی بود که پیش از این گریه شما را در برنامه زنده درآورد).کلیپ گریه عبد الله حیدریسؤال چهارم: اتهام احتلام مردان غریبه در خانه عائشهطبق فتوای بزرگان اهل سنت، هر کس به یکی از أصحاب به ویژه همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله طعن بزند و به آنان دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود.[5]از طرف دیگر در صحیح مسلم و همچینن صحیح سنن أبی داود تهمت بسیار زشتی به ام المؤمنین عائشه زده شده است و آن این که او مردان غریبه را در خانه خود راه می‌داد، آن مردان شب را تا صبح در خانه عائشه (طبق گفته البانی در کنار عائشه) می‌گذراندند و صبح با حالت احتلام از آن‌جا خارج می‌شدند.[6]اتاق عائشه آن قدر کوچک بوده است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌خواستند نماز بخوانند، مجبور می شدند، پای عائشه را جمع کنندو دیگر کارشناس وهابی ادعا کرده که این اتاق حد اکثر دو متر در یک متر بوده است.کلیپ هاشمی در باره اتاق عائشه.کلیپ خدمتی در باره اتاق عائشهدر چنین اتاق کوچکی چطور ممکن است که مردان غریبه وارد و شب تا صبح آن جا مانده باشند و صبح نیز با حالت احتلام آن جا را ترک کنند؟آیا نقل این قضیه تهمت به همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست؟ کسی که چنین تهمتی به وی زده است، چه حکمی دارد؟ آیا نیز زندیق است و خارج از ملت اسلام؟نظر شما در باره این توهین زشت نسبت به عائشه چیست؟ آیا اهل سنت که صحیح مسلم را صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن می‌دانند، به عائشه توهین نکرده‌اند؟ (این سؤالی بود که گریه آقای خدمتی را در برنامه زنده درآورد). نظر شما چیست؟کلیپ گریه خدمتیسؤال پنجم: چرا عائشه و... بر امام خود خروج کردند؟طبق روایات صحیح السند عائشه فرماندهی جنگ جمل را به عهده داشت[7] و از ابتدا قصد جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام را داشت[8] و در واقع حضرت با کسی درگیری نداشت تا عائشه برای اصلاح فتنه از حجابی که خدا برای او واجب کرده بود[9]، خارج شود.آیا خروج عائشه علیه امیرمؤمنان علیه السلام خروج بر امام به حساب می‌آید یا خیر؟ طبق روایات صحیح السند شما اگر کسی بدون بیعت با یک امام از دنیا برود به مرگ جاهلی مرده است [10] امام عائشه، طلحه ، زبیر و ... چه کسی بوده است؟سؤال ششم: اتهام هذیان به رسول خدا (ص)طبق روایات بخاری و مسلم، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در آخرین لحظات عمر خود، قصد وصیت داشت، عمر بن خطاب و تعدادی از صحابه اجازه این کار را ندادند و گفتند: «هجر رسول الله».[11]اما هنگامی که ابوبکر می‌خواست وصیت نامه بنویسد، بی‌هوش شد . وقتی به هوش آمد، دید که عثمان نام عمر را نوشته است . به او گفت: اگر نام خود را هم می‌نوشتی شایسته بودی.[12]حال سؤال این است که چطور رسول خدا صلی الله علیه وآله در هنگام نوشتن هذیان گفت؛ اما ابوبکر که عمر را انتخاب کرد هذیان نگفت و انتخابش تا قیامت بر همگان حجت و قابل پیروی است .سؤال هفتم: صحابه‌ای که به عائشه تهمت فحشا زدندطبق اعتقاد اهل سنت، تمام صحابه عادل هستند و هیچکدام از آن‌ها عمدا دروغ نمی‌گویند . از طرف دیگر در صحیح بخاری و مسلم آمده است که تعدادی از أصحاب که در جنگ بدر حاضر بودند و جزء السابقون الأولون هستند و در بیعت رضوان نیز حاضر بوده‌اند؛ از جمله حسان بن ثابت و مسطح بن أثاثه و ... به عائشه اتهام فحشاء زده‌اند .[13] آیا آن‌ها نیز عادل هستند و راست گفته‌اند؟ اگر همه صحابه عادل هستند؛ پس آن‌ها باید حقیقت را در باره عائشه گفته باشند. اگر دروغ گفته‌اند و به همسر پیامبر تهمت فحشاء زده‌اند؛ پس عادل نیستند.پاسخ شما از این قضیه چیست؟سؤال هشتم: بزغاله عائشه قرآن را تحریف کردشما بارها در شبکه‌هایتان گفته‌اید که هر کس قائل به تحریف قرآن باشد، کافر است. از طرف دیگر در روایتی که البانی نیز آن را معتبر دانسته، ام المؤمنین عائشه معتقد بوده بزغاله او آیاتی از قرآن خورده و موجب تحریف قرآن گردیده است. آیا شما حاضر هستید که عائشه و بزغاله او را تکفیر کنید؟[14]سؤال نهم: تحقیق در نسب ابوبکر، عمر و ...شما همیشه در شبکه‌هایتان در باره ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در خانه کعبه بحث کرده‌اید و آن را زیر سؤال برده‌اید؛ اما سؤال این است که چرا یکبار در باره نسب ابوبکر[15] ، عمر، معاویه و ... در شبکه‌هایتان بحث نمی‌کنید و از روایاتی که در باره نسب ابوبکر و ... با سند معتبر آمده است، پاسخ نمی‌دهید؟سؤال دهم: صحابه‌ای که به امیرمؤمنان علیه السلام فحش دادند طبق اعتقاد شما، هر کس به یکی از صحابه توهین کند و یا دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود،[16] از طرف دیگر آقای ابن تیمیه اعتراف می‌کند که بسیاری از صحابه با امیرمؤمنان علیه السلام دشمن بوده، با آن حضرت جنگیده‌اند و به ایشان دشنام می‌داده‌اند.[17]همچنین در صحیح بخاری و مسلم آمده است که ابوبکر به پسرش فحاشی کرده است، عائشه به زینب همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله فحش داده و زینب نیز به او فحش داده است و صدها مورد دیگر .[18] با توجه به این که روایات حرمت سب صحابه در نزد اهل سنت مستقیما خطاب به خود صحابه است و مخالفت با این دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله برای صحابه گناهی بزرگتر از سایرین است؛ آیا حکم زندیق و قتل در باره این دسته از صحابه جاری است یا خیر؟سؤال یازدهم: امامت امیرمؤمنان علیه السلام در منابع اهل سنتطبق روایات معتبر اهل سنت، رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد حضرت علی علیه السلام از القاب «خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی»[19] «امام المتقین» «سید المسلمین»[20] «أولی الناس بکم بعدی»[21] «ولی کل مؤمن من بعدی» «مولی کل مؤمن ومؤمنة»[22] «باب مدینة علم النبی».[23] و ... استفاده کرده است و حتی امثال البانی وهابی این روایات را تصحیح کرده‌اند.از طرف دیگر هیچ کدام از این صفات در باره ابوبکر، عمر و عثمان نیامده است؛ حال سؤال این است که چرا می‌گویید پیامبر صلی الله علیه وآله حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود تعیین نکرده است؟آیا شما سخن پیامبر را حجت نمی‌دانید و یا خود را از آن حضرت داناتر می‌دانید؟سؤال دوازدهم: حرمت خروج بر حاکمطبق روایات صحیح السندی که در صحیح بخاری، مسلم و سایر کتاب‌های اهل سنت با سند صحیح وجود دارد، خروج بر حاکم ؛ حتی اگر فاسق و کافر باشد حرام است و هر کس حتی یک وجب از سلطان دور شود و بمیرد به مرگ جاهلی مرده است. حتی عبد الله بن عمر با استناد به همین روایات با یزید و حجاج بیعت کرد .و نیز تعدادی از بزرگان اهل سنت؛ همانند ابوبکر ابن عربی، ابن جوزی، ابن تیمیه ، ابن کثیر و ... عمل امام حسین علیه السلام را به خاطر خروج علیه یزید تقبیح کرده‌اند.[24]همچنین بزرگان وهابیت؛ از جمله عبد العزیز بن عبد الله بن باز، مقبل بن هادی الوادعی ، ناصر الدین البانی و ... فتوا داده‌اند که حتی خروج علیه حاکم جائر و کافر جایز نیست.[25]حال سؤال این است که خون این همه افراد بی‌گناهی که با تحریک شما و شبکه های وهابیت در نقاط مختلف دنیا بویژه سوریه می‌ریزد به گردن کیست؟ آیا کسانی که در این جنگ‌ها کشته می‌شوند، به مرگ جاهلی نمرده‌اند؟منتظر پاسخ‌های عبد الله حیدری خواهیم ماندبه نقل از مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)پی نوشت [1] . وی در یک برنامه زنده تلویزیونی اعتراف کردند که در برخی از موارد به خاطر مصالحی اسم خود را تغییر داده و خود را شهاب ابراهیمی معرفی کرده است. البته شاید اسم اصلی ایشان همین باشد و به دروغ و به خاطر مصالح دیگر خود را عبد الله حیدری معرفی کرده‌اند !!! شاید هم اسم سومی دارد که ما از آن اطلاع نداریم . شاید.[2] . أشهد أن هذا سابق لکم فیما مضى وجار لکم فیما بقی وأن أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة طابت وطهرت بعضها من بعض. (عیون أخبار الرضا ( ع ) - الشیخ الصدوق - ج 2 ص 307). بخش‌هایی از زیارت نامه جامعه کبیره.[3] . فلما تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال أبو بَکْرٍ أنا وَلِیُّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ من بن أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هذا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ من أَبِیهَا فقال أبو بَکْرٍ قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ما نُورَثُ ما ترکنا صَدَقَةٌ فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إنه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أبو بَکْرٍ وأنا وَلِیُّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَوَلِیُّ أبی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًاالنیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج 3 ص 1378، ح1757، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ أَبُو بَکْرٍ: أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بَعْدَهُ، أَعْمَلُ فِیهِ بِمَا کَانَ یَعْمَلُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِیهَا، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِیٍّ وَالْعَبَّاسِ، فَقَالَ: وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ، وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ فِیهَا صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ وُلِّیتُهَا بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ سَنَتَیْنِ مِنْ إِمَارَتِی، فَعَمِلَتُ فِیهَا بِمَا عَمِلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَأَبُو بَکْرٍ، وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّی فِیهَا ظَالِمٌ فَاجِر.الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفاى211هـ)، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ج 5 ص 470 ، ح 9772، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفاى262هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج 1 ص 127، ح563، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417هـ-1996م.الاسفرائنی ، أبو عوانة یعقوب بن إسحاق (متوفاى316هـ) ، مسند أبی عوانة ، ج 4 ص 247، ح6668، ناشر : دار المعرفة – بیروتالتمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 14 ص 577، ح6608، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.([4]) . حدثنا سُلَیْمَانُ أبو الرَّبِیعِ قال حدثنا إِسْمَاعِیلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِکِ بن أبی عَامِرٍ أبو سُهَیْلٍ عن أبیه عن أبی هُرَیْرَةَ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ کَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَالبخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 1 ص 21، ح33، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ ح وحدثنا بن نُمَیْرٍ حدثنا أبی حدثنا الْأَعْمَشُ ح وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا وَکِیعٌ حدثنا سُفْیَانُ عن الْأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَرْبَعٌ من کُنَّ فیه کان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ کانت فیه خَلَّةٌ مِنْهُنَّ کانت فیه خَلَّةٌ من نِفَاقٍ حتى یَدَعَهَا إذا حَدَّثَ کَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا خَاصَمَ فَجَرَ غیر أَنَّ فی حدیث سُفْیَانَ وَإِنْ کانت فیه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ کانت فیه خَصْلَةٌ من النِّفَاقِ .النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج 1 ص 78،ح58، بَاب بَیَانِ خِصَالِ الْمُنَافِقِ ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.[5] . قثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْنٍ، قثنا عَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الصُّدَائِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو شَیْبَةَ الْجَوْهَرِیُّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: قَالَ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص): یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَّا نُسَبُّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ سَبَّ أَصْحَابِی فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ، وَالْمَلائِکَةِ، وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلا عَدْلا».از أنس بن مالک نقل شده است که گروهی از اصحاب به رسول خدا(ص) عرض کردند که گروهی به ما فحش می‌دهند؛ آن حضرت فرمود: هر کس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا، ملائکه و تمام مردم بر او باد. خداوند هیچ عملی را از او نخواهد پذیرفت.الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1 ص 52، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.فمن طعن فیهم أو سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّة المسلمین.هرکس که به صحابه طعنه بزند و یا به آنان دشنام دهد ، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکبائر ج 1 ص 237، ناشر : دار الندوة الجدیدة ـ بیروت.وقد قال إمام عصره أبو زرعة الرازی من أجل شیوخ مسلم إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق .ابوزرعه رازی که پیشوای زمان خود و از برترین استادان مسلم نیشابوری بوده ، گفته است: اگر دیدی که شخصی، به یکی از اصحاب رسول خدا (ص) عیب می‌گیرد، بدان او که او زندیق استالهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 608، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.تکملة اختلف فی ساب الصحابی ... وعن بعض المالکیة یقتل.در باره دشنام دهنده به صحابه، اختلاف شده است، از برخی از مالکی‌ها نقل شده است که او کشته می‌شودالعسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7 ص 36 ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.[6] . افرادی که در خانه عائشه محتلم شده‌اند:عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّمسلم نیشابورى در صحیح خود مى‌نویسد که عبد الله بن شهاب خولانى از کسانى است که در خانه عائشه محتلم شده است:وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِیُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِیبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ قال کنت نَازِلًا على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ فی ثَوْبَیَّ فَغَمَسْتُهُمَا فی الْمَاءِ...از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است که من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم...النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص239 ح 290، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.هَمَّامِ بن الحرثابوداود سجستانى در سنن خود که یکى از صحاح سته اهل سنت به شمار مى‌رود، مى‌نویسد که همام بن الحرث نیز از کسانى است که در خانه عائشه محتلم شده است:حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَکَمِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ کان عِنْدَ عَائِشَةَ رضی الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....از همام بن حرث نقل شده است که او در نزد عائشه بود که محتلم شد؛ پس کنیزى او دید که اثر جنابت را از لباسش مى‌شوید....السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج1، ص101، ح371، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.مردی از قبیله نخعاحمد بن حنبل مى‌نویسد که مردى از قبیله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:ان رَجُلاً مِنَ النخغ کان نَازِلاً على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ أو یَغْسِلُ ثَوْبَهُ....مردى از قبیله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس کنیز عائشه او در حال شستن اثر جنابت دید...الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص125، ح24983، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.مردی گمناممسلم نیشابورى در روایت دیگر مى‌نویسد که مردى در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خوددارى کرده است:وحدثنا یحیى بن یحیى أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبی مَعْشَرٍ عن إبراهیم عن عَلْقَمَةَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَأَصْبَحَ یَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: إنما کان یُجْزِئُکَ إن رَأَیْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَکَانَهُ...ابومشعور از علقمه و أسود نقل کرده است که مردى بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود که عائشه به او گفت: همین که جاى منى را بشویى کفایت مى‌کند....النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص238 ح288، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.مهمان عائشه که ملحفه زرد بر روی خود انداخته بودترمذى در مسند خود مى‌نویسد که مهمانى در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردى بر روى او انداخت و او در خواب محتلم شد:حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِیَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَیْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فیها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْیَا أَنْ یُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا فی الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَیْنَا ثَوْبَنَا إنما کان یَکْفِیهِ أَنْ یَفْرُکَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَکْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِی قال أبو عِیسَى هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.همام بن حرث گفت: شخصى مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد که ملحفه زردى بر روى او بیندازند، پس مهمان خوابید و محتلم شد؛ مرد خجالت کشید که ملحفه را بفرستد؛ در حالى که اثر جنابت در آن دیده مى‌شود؛ پس آن را در آب فرو کرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بین بردى، کافى بود که اثر جنابت را با ناخن‌هاى مى‌خراشیدى؛ گاهى من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مى‌تراشیدم. ابوعسى (ترمذی) گوید: این روایت «حسن» و «صحیح» است.الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج1، ص199، ح116، کِتَاب أبواب الطَّهَارَةِ، بَاب ما جاء فی الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.آقای البانی روایتی را تصحیح کرده است که بر طبق آن، مرد غریبه در کنار عائشه بوده که محتلم شده است:حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَکَمِ عن إبراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ کان عِنْدَ عَائِشَةَ رضی الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ وهو یَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....صحیح أبی داود ، ج2، ص214، ح397لغت شناسان عرب می‌دانند که کلمه «عند» زمانی به کار می‌رود که هدف متکلم فهماندن نهایت قرب و نزدیکی بین دو چیز باشد؛ چنانچه ابن منظور در لسان العرب می‌نویسد:وأَما عِنْدَ: فَحُضُورُ الشی ءِ ودُنُوُّه وفیها ثلاث لغات: عِنْدَ وعَنْدَ وعُنْدَ، وهی ظرف فی المکان والزمان، تقول: عِنْدَ اللیلِ وعِنْدَ الحائط ... قال الأَزهری: وهی بلغاتها الثلاث أَقْصى نِهایاتِ القُرْبِ ولذلک لم تُصَغَّرْ.اما کلمه عند: به معنای حضور چیزی در نزدیکی چیز دیگر است. عند به صورت صورت خوانده می‌شود « عِنْدَ وعَنْدَ وعُنْدَ». این کلمه ظرف است برای مکان و زمان. چناچه می‌گویی: در شب و در کنار دیوار . ازهری گفته: هر سه لغت کلمه «عند» به معنای نهایت نزدیکی و قرب بین دو چیز است؛ به همین دلیل اصل مصغر ندارد.الأفریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج 3 ص 309، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.این روایت که البانی نیز آن را تصحیح کرده است، ثابت می‌کند که آن شخص در کنار عائشه بوده (نزدیک‌ترین مکان نسبت به او ) و محتلم شده است.[7] . حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَیْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبی بَکْرَةَ قال لقد نَفَعَنِی الله بِکَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَیَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما کِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّکُوا علیهم بِنْتَ کِسْرَى قال لَنْ یُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً .البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 4 ص 1610، ح4163 ، کتاب بدأ الخلق ، بَاب کِتَابِ النبی صلى الله علیه وسلم إلى کِسْرَى وَقَیْصَرَ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.6686 حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَیْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبی بَکْرَةَ قال لقد نَفَعَنِی الله بِکَلِمَةٍ أَیَّامَ الْجَمَلِ لَمَّا بَلَغَ النبی صلى الله علیه وسلم أَنَّ فَارِسًا مَلَّکُوا ابْنَةَ کِسْرَى قال لَنْ یُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً.البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 6 ص 2600، کِتَاب الْفِتَنِ ، بَاب الْفِتْنَةِ التی تَمُوجُ کَمَوْجِ الْبَحْرِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.این روایت ثابت می‌کند عائشه فرمانده جنگ جمل بوده است؛ چون این صحابی از پیوستن به لشکر عائشه، خودداری کرده است و دلیل آن را نیز شنیدن روایتی از پیامبر صلی الله علیه وآله ذکر می‌کند که در آن فرماندهی زن‌ها را تقبیح شده است.[8] . طبرى با سند معتبر نقل مى‌کند که فتنه‌گران جمل، قبل از حرکت از مکه، با یکدیگر مشورت کردند و گفتند که ما به جنگ على علیه السلام خواهیم رفت:حدثنی أحمد بن زهیر قال حدثنا أبی قال حدثنا وهب بن جریر بن حازم قال سمعت أبی قال سمعت یونس بن یزید الأیلی عن الزهری قال: ثم ظَهَرَا یَعْنِی طلحةُ والزُبِیرُ إلى مکةَ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ رضی الله عنه بأربعةَ أشْهُرٍ وابنُ عامرٍ بَها یَجُرُّ الدُّنْیَا وقَدِمَ یعلى بنُ اُمَیّةَ مَعَهُ بِمَالٍ کَثِیْرٍ وزیادةٍ على أربعمائة بَعِیْرٍ فَاجْتَمَعُوا فی بیتِ عائشةَ رضی الله عنها فأرادوا الرأی فقالوا: نَسِیْرُ إلى علیٍ فَنُقَاتِلُهُ.فقال بَعْضُهُم: لیس لکم طاقةٌ بأهْلِ المَدِیْنَةِ ولَکِنَّا نَسِیْرُ حتى نَدْخُلُ البَصْرَةَ والکُوفَةَ ولِطَلْحَةَ بالکُوْفةِ شِیْعَةٌ وَهَوَى وللزُّبَیْرِ بالبَصْرَةِ هَوَى ومَعُوْنَةً فَاَجْتَمَعَ رَأیُهُم عَلَى أن یَسِیْرُوا إلى البَصْرةِ وإلى الکُوْفَةِ فَأعْطَاهُم عَبْدُ اللهِ بنُ عَامِرٍ مالاًَ کَثِیْراً وَإبِلاً فَخَرَجُوا فِی سَبْعَمِائَةَ رَجُلٍ مِنْ أهْلِ المَدِیْنَةِ وَمَکَّةَ وَلَحِقَهُم النَّاسُ حَتَّى کَانُوا ثلاثةَ آلافِ رَجُلٍ.فَبَلَغَ عَلِیًّا مَسِیْرَهُمْ فَأَمَرَ عَلَى المَدِیْنَةِ سَهْلُ بنُ حُنَیْفِ الأنْصَارِی وَخَرَجَ فَسَارَ حتى نَزَلَ ذَاقارٍ وَکانَ مَسِیرُهُ إلیها ثمانَ لَیَالٍ وَمَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أهْلِ المَدِیْنَةِ.طلحه و زبیر، بعد از کشته شدن عثمان چهار ماه در مکه ماندند. ابن عامر در آن جا به دنبال مال دنیا بود، یعلى بن أمیه همراه با اموال زیاد و چهار صد شتر به آن جا آمد. همه آن‌ها در خانه عائشه جمع شدند و نظر دادند و گفتند: ما مى‌خواهیم به سوى على برویم و با او بجنگیم.برخى از آن‌ها گفتند: شما طاقت مردم مدینه را ندارید، ولى به سوى بصره و کوفه مى‌رویم؛ چون طلحه در کوفه طرفدار و زبیر در بصره هوادار و همکار دارند. پس نظر همگى آن‌ها این شد که به سوى بصره و کوفه بروند.پس عبد الله بن عامر، اموال و شترهاى فراوانى به آن‌ها دارد و با هفت نفر از اهل مکه و مدینه حرکت کردند و با سایر مردمى که به آن‌ها ملحق شدند، به سه هزار مردم رسیدند.وقتى خبر حرکت آن‌ها به امیرمؤمنان علیه السلام رسید، سهل بن حنیف را امیر آن شهر کرد و خودش به سوى ذى قار حرکت و در طول هشت شب به آن جا رسید و گروهى از مردم مدینه نیز همراه آن حضرت بودند.الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تاریخ الطبری، ج3، ص8، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.بنابراین، قصد آن‌ها از فتنه جمل، جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام بود نه اصلاح امت. و اگر به بصره رفتند، براى این که بود که فکر مى‌کردند، یارانى دارند و مى‌توانند در این جنگ پیروز شوند و به حکومت برسند.[9] . وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى... . (الأحزاب/33).[10] . طبق اعتقاد اهل سنت، هیچ کس حق ندارد، بر حاکم خود خروج کند؛ حتی اگر ظالم باشد؛ حتی اگر دستوری بر خلاف دستور خدا و رسول او بدهد. ان شاء الله به زودی مقاله مفصلی در این باره در سایبت قرار خواهد گرفت. فعلا به نقل چند روایت بسنده می‌کنیم :پیامبر (ص): هر کس یک وجب از سلطان دور شود، به مرگ جاهلی می‌میرد (سند صحیح)6645 حدثنا مُسَدَّدٌ عن عبد الْوَارِثِ عن الْجَعْدِ عن أبی رَجَاءٍ عن بن عَبَّاسٍ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: من کَرِهَ من أَمِیرِهِ شیئا فَلْیَصْبِرْ فإنه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.6646 حدثنا أبو النُّعْمَانِ حدثنا حَمَّادُ بن زَیْدٍ عن الْجَعْدِ أبی عُثْمَانَ حدثنی أبو رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیُّ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما عن النبی (ص) قال: من رَأَى من أَمِیرِهِ شیئا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ علیه فإنه من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.صحیح البخاری، ج6، ص2588 ، کتاب الفتن، بابُ قَوْلِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - «سَتَرَوْنَ بَعْدِى أُمُورًا تُنْکِرُونَهَا».1848 حدثنا شَیْبَانُ بن فَرُّوخَ حدثنا جَرِیرٌ یَعْنِی بن حَازِمٍ حدثنا غَیْلَانُ بن جَرِیرٍ عن أبی قَیْسِ بن رِیَاحٍ عن أبی هُرَیْرَةَ عن النبی(ص) أَنَّهُ قال من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَایَةٍ عِمِّیَّةٍ یَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ أو یَدْعُو إلى عَصَبَةٍ أو یَنْصُرُ عَصَبَةً فَقُتِلَ فَقِتْلَةٌ جَاهِلِیَّةٌ وَمَنْ خَرَجَ على أُمَّتِی یَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا ولا یتحاش من مُؤْمِنِهَا ولا یَفِی لِذِی عَهْدٍ عَهْدَهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَلَسْتُ منه.1848 وحدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ حدثنا عبد الرحمن بن مَهْدِیٍّ حدثنا مَهْدِیُّ بن مَیْمُونٍ عن غَیْلَانَ بن جَرِیرٍ عن زِیَادِ بن رِیَاحٍ عن أبی هُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ (ص) من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ ثُمَّ مَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَمَنْ قُتِلَ تَحْتَ رَایَةٍ عِمِّیَّةٍ یَغْضَبُ لِلْعَصَبَةِ وَیُقَاتِلُ لِلْعَصَبَةِ فَلَیْسَ من أُمَّتِی وَمَنْ خَرَجَ من أُمَّتِی على أُمَّتِی یَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا لَا یَتَحَاشَ من مُؤْمِنِهَا ولا یَفِی بِذِی عَهْدِهَا فَلَیْسَ مِنِّی.صحیح مسلم ج 3 ص 1476بَاب وُجُوبِ مُلَازَمَةِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ وفی کل حَالٍ وَتَحْرِیمِ الْخُرُوجِ على الطَّاعَةِ وَمُفَارَقَةِ الْجَمَاعَةِکشتن کسانی که اختلاف بیندازند، جایز است (سند صحیح)1852 حدثنی أبو بَکْرِ بن نَافِعٍ وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قال بن نَافِعٍ حدثنا غُنْدَرٌ وقال بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن زِیَادِ بن عِلَاقَةَ قال سمعت عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ  یقول إنه سَتَکُونُ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ یُفَرِّقَ أَمْرَ هذه الْأُمَّةِ وَهِیَ جَمِیعٌ فَاضْرِبُوهُ بِالسَّیْفِ کَائِنًا من کان.1852 وحدثنی عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا یُونُسُ بن أبی یَعْفُورٍ عن أبیه عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول من أَتَاکُمْ وَأَمْرُکُمْ جَمِیعٌ على رَجُلٍ وَاحِدٍ یُرِیدُ أَنْ یَشُقَّ عَصَاکُمْ أو یُفَرِّقَ جَمَاعَتَکُمْ فَاقْتُلُوهُ.صحیح مسلم ج 3 ص 1480، کِتَاب الْإِمَارَةِ، بَاب حُکْمِ من فَرَّقَ أَمْرَ الْمُسْلِمِینَ وهو مُجْتَمِعٌهرکس بخواهد خلیفه خود را عوض کند ، نزد خدا حجتی ندارد (سند معتبر)وعن ربعی قال أتیت حذیفة لیالی سار الناس إلى عثمان فقال سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول من فارق الجماعة واستبدل الإمارة لقی الله ولا حجة لهمنهاج السنة النبویة ج 8 ص 352 ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالمالمستدرک على الصحیحین ج 3 ص 4558 ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطاخروج بر حاکم در نزد صحابه ، در روایات اهل سنتعمر: حتی اگر حاکم دینت را نقص کرد، صبر کن (سند صحیح)سند روایت صحیح:(33013)- [34275 ] حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ إبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَى، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: قَالَ لِی عُمَرُ: یَا أَبَا أُمَیَّةَ، إنِّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی أَنْ لَا أَلْقَاکَ بَعْدَ عَامِی هَذَا، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ أُمِّرَ عَلَیْکَ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ مُجَدَّعٌ، إنْ ضَرَبَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ حَرَمَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَرَادَ أَمْرًا یَنْتَقِصُ دِینَکَ، فَقُلْ: سَمْعٌ وَطَاعَةٌ، دَمِی دُونَ دِینِی، فَلَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ.مصنف ابن أبی شیبة ج 6 ص 544.(30)- أنا خَلَفُ بْنُ أَیُّوبَ، أَخْبَرَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الأَعْلَى، عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: أَخَذَ عُمَرُ بِیَدِی، فَقَالَ:«یَا أَبَا أُمَیَّةَ، إِنِّی وَاللَّهِ لا أَدْرِی لَعَلَّنَا لا نَلْتَقِی بَعْدَ یَوْمِنَا هَذَا، فَاتَّقِ رَبَّکَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ إِلَى یَوْمٍ تَلْقَاهُ، وَأَطِعِ الإِمَامَ، وَإِنْ کَانَ عَبْدًا حَبَشِیًّا مُجَدَّعًا، إِنْ ضَرَبَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ جَرَمَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَهَانَکَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ أَمَرَکَ بِأَمْرٍ یَنْقُصُ دِینَکَ، فَقُلْ: سَمْعًا وَطَاعَةً دَمِی دُونَ دِینِی، فَلا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ».الأموال لابن زنجویه، ج1، ص34 .[11] . حدثنا قَبِیصَةُ حدثنا بن عُیَیْنَةَ عن سُلَیْمَانَ الْأَحْوَلِ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال دَعُونِی فَالَّذِی أنا فیه خَیْرٌ مِمَّا تدعوننی إلیه .البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج3، ص 1111، ح2888، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.[12] . حدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ الْفَزَارِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَبِی سَلَمَةَ الْمَاجِشُونُ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کَتَبَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ عَهْدَ الْخَلِیفَةِ مِنْ بَعْدِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَأَمَرَهُ أَنْ لا یُسَمِّیَ أَحَدًا، وَتَرَکَ اسْمَ الرَّجُلِ، قَالَ: فَأُغْمِیَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ إِغْمَاءَةً، فَأَخَذَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَهْدَ فَکَتَبَ فِیهِ اسْمَ عُمَرَ، قَالَ: فَأَفَاقَ أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: فَقَالَ: " أَرِنَا الْعَهْدَ " قَالَ: فَإِذَا فِیهِ اسْمُ عُمَرَ، فَقَالَ: " مَنْ کَتَبَ هَذَا " فَقَالَ عُثْمَانُ: أَنَا، فَقَالَ: " رَحِمَکَ اللَّهُ، وَجَزَاکَ الْخَیْرَ، فَوَاللَّهِ لَوْ کَتَبْتَ نَفْسَکَ لَکُنْتَ لِذَلِکَ أَهْلا .اللالکائی ، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاى418هـ) ، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة ، ج7، ص1403، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان ، ناشر : دار طیبة - الریاض – 1402هـالعبدی ، الحسن بن عرفة (متوفاى257هـ)، جزء ابن عرفة، ص62، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الجبار الفریوائی، ناشر: دار الأقصى ـ الکویت، الطبعة: الأولى، 1985م.برای اطلاع بیشتر در باره نحوه انتخاب عمر به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1475[13] . بخارى به نقل از خود عائشه مى‌نویسد:عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ وَقَالَ مَا تُشِیرُونَ عَلَىَّ فِی قَوْمٍ یَسُبُّونَ أَهْلِی مَا عَلِمْتُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.عائشه از رسول خدا (ص) روایت مى کند که براى مردم سخنرانى نمودند؛ پس ستایش و ثناى خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهى که خانواده من (عائشه در قضیه افک) را دشنام مى‌دهند و من در گذشته از ایشان هیچ بدى ندیده‌ام، چه نظرى را به من پیشنهاد مى کنید؟البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج6، ص2683، ح 6936، کِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة ـ بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.بخارى، در باره کسانى که به عائشه تهمت زدند، مى‌نویسد:وقال عُرْوَةُ أَیْضًا لم یُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْکِ أَیْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ فی نَاسٍ آخَرِینَ لَا عِلْمَ لی بِهِمْ غیر أَنَّهُمْ عُصْبَةٌ کما قال الله تَعَالَى وَإِنَّ کِبْرَ ذلک یُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَیٍّ بن سَلُولَ.عروه نقل مى کند که کسى از اهل افک (تهمت زننده‌گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش. مردم دیگرى نیز بودند که من چیزى نمى دانم؛ جز آنکه آن‌ها یک گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه که خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه کسى که این قضیه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبى سلول بوده.البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج4، ص1518، ح3910، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب حدیث الْإِفْکِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة ـ بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.اجرای حد قذف بر صحابهدر مصادر اهل سنت، روایاتى وارد شده است که رسول خدا بعد از نزول آیه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بن جحش.قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در این باره مى‌نویسد:المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذی حد حسان ومسطح وحمنة ولم یسمع بحد لعبد الله بن أبی روى أبو داود عن عائشة رضی الله عنها قالت: لما نزل عذری قام النبی صلى الله علیه وسلم فذکر ذلک وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلین والمرأة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش وفی کتاب الطحاوی ثمانین ثمانین قال علماؤنا وإنما لم یحد عبد الله بن أبی لأن الله تعالى قد أعد له فی الآخرة عذابا عظیما فلو حد فی الدنیا لکان ذلک نقصا من عذابه فی الآخرة وتخفیفا عنه.دیدگاه معروف علما این است و روایات مشهور نیز دلالت که رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنیده نشده است که عبد الله بن أبى را نیز حد زده باشد.ابوداود از عائشه نقل کرده است که وقتى عذر (پاک بودن) من نازل شد، رسول خدا ایستاد،‌ این مطلب را یاد‌آور شد و قرآن خواند، وقتى از منبر پایین آمد، دستور داد که دو مرد و یک زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة وحمنة بن ججش را نام برد.در کتاب طحاوى آمده است که به هر کدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته‌اند که عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زیرا خداوند وعده داده است که او را در آخرت عذاب سختى نماید و اگر در این دنیا حد زده مى‌شد، از عذاب قیامت او کاسته مى‌شود و تخفیفى براى او بود.الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة.البته این گفته او که «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبى عذاب سختى شود؛ پس رسول خدا (ص‌‌) او را حد نزده است» سخنى است نسنجیده؛ زیرا پیامبر (ص) مامور به اجراى حدود الهى بودند و ترک حدود، خود یکى از گناهان کبیره است! و به همین جهت، پیامبر (ص) حتى رجم یهود را به خاطر زنا، ترک نکردند! چه رسد به یک منافق از مسلمانان!بنابراین یا عبد الله بن أبى را نیز حد زده است که این وجه دلیلى ندارد، یا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلکه اهل سنت خواسته‌اند که ثابت کنند که تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده‌اند نه از بزرگان اصحاب.آلوسى نیز مى‌گوید:وفی البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة.مشهور این است که رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج18، ص116، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.و ابن حزم اندلسى مى‌گوید:فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآیَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ.بعد از نزول این آیه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازیانه زد.إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج11، ص130، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة ـ بیروت.حسان بن ثابت، همان کسى است که در زمان جاهلیت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.بخارى در صحیح خود مى‌نویسد:حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضی الله عنه قال قال النبی صلى الله علیه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِیلُ مَعَکَ.براء بن عازب گفته است که رسول خدا به حسّان گفت: هجو کن (جواب کسانى را که شعرهاى زشت در باره رسول خدا مى‌سرودند با شعر بده) جبرئیل با تو است.البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج3، ص1176، ح3041، کِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِکْرِ الْمَلَائِکَةِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة ـ بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.و أبوداود در مسند خود نقل مى‌کند:حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْمِصِّیصِیُّ لُوَیْنٌ ثنا بن أبی الزِّنَادِ عن أبیه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا فی الْمَسْجِدِ فَیَقُومُ علیه یَهْجُو من قال فی رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.عروه از عائشه نقل کرده است که رسول خدا براى حسّان منبرى در مسجد نهاده بود؛ پس او روى منبر مى‌نشست و کسانى را که پیامبر خدا را هجو کرده بودند، هجو مى‌کرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئیل) با حسّان است، زمانى که از رسول خدا پشتیبانى مى‌کرد.السجستانی الأزدی، سلیمان بن الأشعث ابوداود (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص304، ح5015، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر؛المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج6، ص21، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج2، ص64، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م.مسطح بن أثاثه نیز از کسانى که در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال‌هاى نخست ایمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحیح بخارى آمده است:بَاب تَسْمِیَةُ من سُمِّیَ من أَهْلِ بَدْرٍ فی الْجَامِعِ الذی وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ على حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْکِنْدِیُّ....باب نام‌هاى کسانى از اهل بدر که ابو عبد الله (بخاری) در کتاب الجامع (صحیح بخاری) به ترتیب حروف الفبا مرتب کرده است... معن بن عدى انصارى، مسطح بن أثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو کندى و...البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج4، ص1477، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب تَسْمِیَةُ من سُمِّیَ من أَهْلِ بَدْرٍ...، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة ـ بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.و ابن تیمیه حرانى مى‌نویسد:فان الذین قذفوا عائشة أم المؤمنین کان فیهم مسطح بن اثاثة وکان من أهل بدر.از کسانى به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثة بود که او در جنگ بدر نیز حضور داشته است.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج7، ص487، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.[14] . عن عَائِشَةَ قالت لقد نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا وَلَقَدْ کان فی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی فلما مَاتَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دخل دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا. ( حسن ) (تعلیق على ابن ماجه).صحیح سنن إبن ماجه، ج2 ، ص148[15] . حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِیُّ حدثنی أبی ثنا بن لَهِیعَةَ عن أبی الأَسْوَدِ عن عُرْوَةَ قال أبو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّةَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم وَأُمُّ أبی بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَیْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن کَعْبِ بن سَعْدِ بن تَیْمِ بن مُرَّةَ بن کَعْبِ بن لُؤَیِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِکٍ.الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1 ص 51، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.رواه الطبرانی وإسناده حسن.الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9 ص 40، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.این روایت ثابت می‌کند که پدر ابوبکر با دختر برادر خود ازدواج کرده است که قطعا ازدواجی است حرام و غیر شرعی و حتی در زمان جاهلیت نیز چنین ازدواج‌هایی سابقه نداشته است.تعدادی از بزرگان اهل سنت تصریح کرده‌اند که مادر ابوبکر دختر عموی او بوده است:وأمه : أم الخیر سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة بن کعب , وهی ابنة عم أبی بکر الصدیق .إبن منده الأصبهانی ، أبو عبد الله محمد بن إسحق (متوفاى395هـ) ، فتح الباب فی الکنى والألقاب ، ج 1 ص 107، تحقیق : أبو قتیبة نظر محمد الفاریابی ، ناشر : مکتبة الکوثر - السعودیة - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ - 1996م.قلت لابن داب من أم أبی بکر فقال أم الخیر هذا اسمها وهی ابنة عم أبی بکر.الأنصاری ، أبو عبد الله محمد بن علی بن أحمد بن حدیدة (متوفاى1381هـ)، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی ورسله إلى ملوک الأرض من عربی وعجمی، ج 1 ص 32، تحقیق : محمد عظیم الدین ، ناشر : عالم الکتب - بیروت - 1405هـ.در باره نسب عمر و معاویه که بحث زیاد است و دوستان به مقالات اختصاصی در سایت‌های مختلف مراجعه فرمایند.[16] . پیش از این در طرح سؤال چهارم، مدارک این مطلب به تفصیل ارائه شد.[17] . الرابع أن الله قد اخبر انه سیجعل للذین آمنوا وعملوا الصالحات ودا وهذا وعد منه صادق ومعلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة فی قلب کل مسلم لا سیما الخلفاء رضی الله عنهم لَا سِیَّمَا أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ؛ فَإِنَّ عَامَّةَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِینَ کَانُوا یَوَدُّونَهُمَا، وَکَانُوا خَیْرَ الْقُرُونِ. وَلَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ عَلِیٌّ، فَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِینَ کَانُوا یُبْغِضُونَهُ وَیَسُبُّونَهُ وَیُقَاتِلُونَهُ. چهارم: خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ویژه خلفا و به ویژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترین قرن‌ها بود. اما در باره على این چنین نبود؛ زیرا بسیارى از صحابه و تابعین بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌کردند و با او مى‌جنگیدند.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص 137ـ138، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.از کلام ابن تیمیه دو مطلب استفاده مى‌شود:1. امیرمؤمنان علیه السلام مؤمن نبود و عمل صالح انجام نداده بود؛ به همین خاطر خداوند محبت او را دل‌هاى صحابه و تابعین قرار ندارد؛ با این که در قرآن وعده داده محبت مؤمنان را در دل همگان قرار دهد؛2. بسیارى از صحابه و تابعین، بغض على بن أبى طالب علیه السلام را در دل داشتند، به آن حضرت فحش مى‌دادند و با او مى‌جنگیدند.برای اطلاع بیشتر در این زمینه به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15825[18] . برای اطلاع از این موارد مقاله ذیل را با دقت بخوانید:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=154[19] . عمرو بن أبى عاصم در کتاب السنة خود مى‌نویسد:حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ...وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مى‌کند که مردم به جنگ تبوک رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر . ابن عباس گفت: پس على (ع) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضى نمى‌شوى که منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز این که تو پیامبر نیستى و این که تو بعد از من ، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603 ، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.نسائى در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ ، وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: " إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ... .وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَى، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1، ص50 ، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.بررسی سند روایت:عمرو بن أبی عاصم:عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که به اندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولى او از اساتید ابن ماجه قزوینى است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کرده‌اند.ابن حجر عسقلانى در شرح حال او مى‌نویسد:عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد أبی عاصم النبیل ثقة کان على قضاء الشام من الحادیة عشرة مات سنة اثنتین وأربعین ق .عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضى شام بوده است.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص423، رقم:5052 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.و ابن حبان شافعى در باره او مى‌گوید:عمرو بن أبى عاصم النبیل یروى عن أبیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبة وغیره من شیوخنا کان على قضاء الشام مستقیم الحدیث.عمرو بن أبى عاصم، که از پدرش روایت شنیده ، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کرده‌اند و قاضى شام بوده، احادیثش درست است.التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 8 ص 486، رقم: 14580، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.محمد بن المثنى :از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را این چنین مى‌ستاید:محمد بن المثنى أبو موسى العنزی الحافظ عن بن عیینة وعبد العزیز العمی وعنه الجماعة وأبو عروبة والمحاملی ثقة ورع مات 252 ع .محمد بن موسى، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص214، رقم: 5134 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.ابن حجر در باره او مى‌گوید:محمد بن المثنى بن عبید العنزی بفتح النون والزای أبو موسى البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقة ثبت من العاشرة وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنة واحدة ع .محمد بن المثنى، ثقه و استوار بود.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ، ص505، رقم: 6264 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.یحیى بن حماد:از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى در شرح حال او مى‌نویسد:یحیى بن حماد الشیبانی مولاهم ختن أبی عوانة وراویته له عن عکرمة بن عمار وشعبة وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقة متأله توفی 215 خ م ت س قیحیى بن حماد از عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخارى، دارمى و کدیمى از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.الکاشف ج2 ص364، رقم: 6158ابن حجر عسقلانى مى‌گوید:یحیى بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن أبی عوانة ثقة عابد من صغار التاسعة مات سنة خمس عشرة خ م خد ت س ق .یحیى بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.تقریب التهذیب ج1 ص589، رقم:‌7535أَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد اللهاز روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 عالذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.ابن حجر نیز مى‌نویسد:وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین عوضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج...قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.الکاشف ج2 ص414، رقم:6550و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍاز روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ععمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.ابْنِ عَبَّاسٍصحابى.نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالى ندارد و خلافت و جانشینى امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند.برای اطلاع بیشتر به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15444[20] . روایت اول:حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِی أَیُّوبَ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الأَنْصَارِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): انْتَهَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ:«أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ».عبد الله بن سعد گوید: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامی که در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (ع) سه چیز وحی کرد:به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است.رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَیَحْیَى بْنُ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ،وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ،وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَیْنِ، عَنْ یَحْیَى بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیهِ.الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة ، ج 3 ص 1587 ، تحقیق: عادل بن یوسف العزازی ، ناشر: دار الوطن للنشر.بررسی سند روایت:أبو جعفر محمد بن محمد بن أحمد بن عبد الله المقری البغدادی1281 محمد بن محمد بن أحمد أبو جعفر المقرئ سکن البصرة وحدث بها عن أبى شعیب الحرانی والحسن بن على المعمری والحسین بن الکمیت الموصلی وخلف بن عمرو العکبری والاحوص بن المفضل الغلابی حدثنا عنه الحسین بن على النیسابوری ومحمد بن على بن حبیب المتوثی وعیسى بن غسان ثلاثتهم بالبصرة وأبو نعیم الأصبهانی وکان ثقةتاریخ بغداد ، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - -تاریخ بغداد ج 3 ص 221أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان المطین الخضرمی682 مطین الحافظ الکبیر أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان الحضرمی الکوفى رأى أبا نعیم ... وقد صنف المسند وغیر ذلک وله تاریخ صغیر قال أبو بکر بن أبی دارم الحافظ کتبت عن مطین مائة ألف حدیث وسئل عنه الدارقطنی فقال ثقة جبل ... وبکل حال فمطین ثقة مطلقا.تذکرة الحفاظ ج2 ص662تذکرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولىأَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ439 خ م د س ق أبو بکر بن أبی شیبة الحافظ عدیم النظیر الثبت النحریر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة إبراهیم بن عثمان ... وعنه أبو زرعة والبخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجة وأبو بکر بن أبی عاصم وبقی بن مخلد والبغوی وجعفر الفریابیقال أحمد أبو بکر صدوق هو أحب الی من أخیه عثمان وقال العجلی ثقة حافظوقال الفلاس ما رأیت احفظ من أبی بکر بن أبی شیبة وکذا قال أبو زرعة الرازیوقال الخطیب کان أبو بکر متقنا حافظا صنف المسند والاحکام والتفسیر.تذکرة الحفاظ ج2 ص432تذکرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولىأحمد بن المفضل القرشی12106 أحمد بن المفضل الکوفى أبو على یروى عن أسباط بن محمد ووکیع روى عنه یعقوب بن سفیان وأهل بلده وکان قدیم الموتالثقات ج8 ص28الثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی ، دار النشر : دار الفکر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : السید شرف الدین أحمد88 أحمد بن المفضل الکوفی عن الثوری وإسرائیل وعنه الحنینی وأبو زرعة وطائفة شیعی صدوق د سالکاشف ج1 ص203الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة ، اسم المؤلف: حمد بن أحمد أبو عبدالله الذهبی الدمشقی ، دار النشر : دار القبلة للثقافة الإسلامیة , مؤسسة علو - جدة - 1413 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة( أحمد بن المفضل .أبو علیّ الکوفیّ . عن : وکیع ، وأسیاط بن نصر . وعنه : یعقوب الفسویّ ، وأهل الکوفة . قال ابن حبّان : ثقة ، قدیم الموت .تاریخ الإسلام ج16 ص54تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، دار النشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرىجعفر بن زیاد الأحمر940 جعفر بن زیاد الأحمر الکوفی صدوق یتشیع من السابعة مات سنة سبع وستین ل ت س .تقریب التهذیب ج1 ص140تقریب التهذیب ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة67 جعفر بن زیاد الأحمر ت س عن بیان بن بشر صدوق شیعی قال ابن حبان هزل عن الثقات بأشیاء فی القلب منها وقواه غیرهذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله ، دار النشر : مکتبة المنار - الزرقاء - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد شکور أمریر المیادینیذکر من تکلم فیه وهو موثق ج1 ص59220 جعفر بن زیاد الأحمر کوفى ثقةمعرفة الثقات ج1 ص268معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم ، اسم المؤلف: أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلی الکوفی نزیل طرابلس الغرب ، دار النشر : مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة - 1405 - 1985 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد العلیم عبد العظیم البستوی.قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل ، عَن أبیه : صالح الحدیث.وَقَال عَباس الدُّورِیُّ وأبو بکر بن أَبی خیثمة ومحمد بن عثمان بن أَبی شَیْبَة ، عن یحیى بن مَعِین : ثقة ، زاد محمد : وکان من الشیعة.تهذیب الکمال ج5 ص40تهذیب الکمال ، اسم المؤلف: یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج المزی ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. بشار عواد معروفهلال بن أیوب الصیرفی11527 هلال الصیرفی أبو أیوب یروى عن أبى کثیر روى عنه جعفر الأحمرالثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی الوفاة: 354 ، دار النشر : دار الفکر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : السید شرف الدین أحمدالثقات ج 7 ص 5722730 هلال بن أیوب الصیرفی ولیس بالوزان عن أبی کثیر روى عنه جعفر الأحمرالتاریخ الکبیر ج8 ص207التاریخ الکبیر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل بن إبراهیم أبو عبدالله البخاری الجعفی ، دار النشر : دار الفکر ، تحقیق : السید هاشم الندوی.أفلح مولی أبی أیوب ، أبو کثیر الأنصاری:549 أفلح مولى أبی أیوب الأنصاری أبو عبد الرحمن وقیل أبو کثیر مخضرم ثقة من الثانیة مات سنة ثلاث وستین م .تقریب التهذیب ج1 ص114تقریب التهذیب ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة.عبد الله بن أسعد بن زرارة :صحابی[21] . أبونعیم إصفهانی در کتاب معرفة الصحابة در شرح حال وهب بن حمزه می‌نویسد:(6007)- [6541] حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وَأَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زُهَیْرٍ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ رُکَیْنٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَمْرَةَ (حمزة) قَالَ: صَحِبْتُ عَلِیًّا مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَى مَکَّةَ، فَرَأَیْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا أَکْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) لأَشْکُوَنَّکَ إِلَیْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِیتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: رَأَیْتُ مِنْ عَلِیٍّ کَذَا وَکَذَا، فَقَالَ:«لا تَقُلْ هَذَا، فَهُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی».رکین از «وهب بن حمزه» نقل کرده که گفت: از مدینه تا مکه با على (علیه السّلام) همراه بودم. در این مسیر، کارهائى انجام داد که برای من خوشایند نبود، براى همین گفتم: وقتی پیش رسول خدا صلى الله علیه وآله برگشتم، از تو پیش آن حضرت شکایت خواهم کرد. وقتی به مدینه رسیدم، رسول خدا صلى الله علیه وآله ملاقات کردم و گفتم: از علی (علیه السلام) چنین و چنان دیدم؛ پس رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:این سخن را نگو؛ چرا که او بعد از من، بر همه مردم اولویت دارد.الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة ، ج 5 ص 2723 ، ح 6501 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 4 ص 357 ، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 8 ص 250 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 11 ص 281، ح32961 ، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.بررسی سند روایت:ابونعیم إصفهانی:أبو نعیم . أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران. الإمام الحافظ الثقة العلامة شیخ الإسلام أبو نعیم المهرانی الأصبهانی الصوفی الأحول سبط الزاهد محمد بن یوسف البناء وصاحب الحلیة.وکان حافظا مبرزا عالی الإسناد تفرد فی الدنیا بشیء کثیر من العوالی وهاجر إلى لقیه الحفاظ . قال أبو محمد السمرقندی سمعت أبا بکر الخطیب یقول لم أر أحد أطلق علیه اسم الحفظ غیر رجلین أبو نعیم الأصبهانی وأبو حازم العبدویی.ابونعیم، امام ، حافظ، مورد اعتماد، علامه و شیخ الإسلام، نوه محمد بن یوسف بناء و صاحب کتاب حلیة الأولیاء است.او حافظ ماهر، دارای سند‌های کوتاه بود، روایات بسیاری با سند کوتاه را تنها او نقل کرده، حافظان برای ملاقات با او مهاجرت می‌کردند. ابومحمد سمرقندی گفته که از ابوبکر خطیب شنیدیم که می‌گفت: ندیدم کسی اسم «حافظ» را به صورت مطلق به کار ببرد ؛ مگر بر دو نفر:‌ أبونعیم إصفهانی و ابوحازم عبدوی.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج17 ص453 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ . الطبرانی:ذهبی در کتاب العبر در باره او می‌گوید:وفیها الطبرانی الحافظ العلم مسند العصر أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب اللخمی فی ذی القعدة بأصبهان وله مائة سنة وعشرة أشهر .وکان ثقة صدوقا واسع الحفظ بصیرا بالعلل والرجال والأبواب کثیر التصانیف... .در آن سال (360هـ) طبرانی از دنیا رفت، او حافظ (کسی که صد هزار حدیث حفظ است)، بلند آوازه، مسند زمان خود (کسی که در آن زمان مردم به او سند می‌دادند) در ذی القعده در شهر اصفهان از دنیا رفت؛ در حالی که صد سال و ده ماه عمر داشت .او مورد اعتماد، راستگو، دارای حافظه سرشار، آشنا به علم رجال و ابواب حدیث بود و کتاب‌های زیادی نوشته است.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج 2 ص 321 ، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، 1984.و در تذکرة الحفاظ می‌نویسد:الطبرانی الحافظ الامام العلامة الحجة بقیة الحفاظ أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی الطبرانی مسند الدنیا ولد سنة ستین ومائتین وسمع فی سنة ثلاث وسبعین.. وصنف أشیاء کثیرة وکان من فرسان هذا الشأن مع الصدق والأمانة.طبرانی، حافظ، پیشوا، علامه، حجت (کسی که سی‌صد هزار حدیث حفظ است) و بازمانه حافظان بود. کتاب‌های زیادی نوشت و یکی از پهلوانان علم حدیث بود ؛ با این که راستگو و أمانت‌دار نیز بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 3 ص 912، رقم: 875 ، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى.أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ:بزار، صاحب مسند مشهور، بی‌نیاز از تعریف و تمجید و خود از بزرگان تاریخ اهل سنت است، ذهبی در باره او می‌نویسد:البزار . الشیخ الإمام الحافظ الکبیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری البزار صاحب المسند الکبیر...بزار، شیخ، پیشوا، و حافظ بزرگ و صاحب مسند کبیر بود ... .الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 13 ص 554 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .و در دیگر کتاب خود می‌نویسد:البزار الحافظ العلامة أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری...الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 2 ص 653، رقم: 675 ، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى.سیوطی نیز در باره او می‌نویسد:651 البزار الحافظ العلامة الشهیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل ..بزار، حافظ و علامه پرآوازه ، صاحب کتاب مسند کبیر بود.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1 ص 289 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ.أَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرٍ التُّسْتَرِیُّاز این جا در حقیقت روایت با دو سند نقل شده است، یکی از طریق بزار و دیگری از طریق أحمد بن زهیر تستری؛ هر چند که اثبات وثاقت أحمد بن بزار، برای اثبات صحت روایت کفایت می‌کند؛ اما در عین حال ما وضعیت أحمد بن زهیر تستری را نیز بررسی خواهیم کرد.ذهبی در شرح حال او می‌نویسد:التستری الحافظ الحجة العلامة الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیى بن زهیر أحد الاعلام... قال الحافظ أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا احفظ من أبی جعفر التستری.تستری، حافظ، حجت (کسی که سی‌صد هزار حدیث حفظ است) علامه، پرهیزگار و یکی از مشاهیر بود. عبد الله بن منده گفته: من در دنیا کسی را قوی‌تر از ابوجعفر تستری در حفظ ندیدم.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 2 ص 757، رقم: 759 ، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى.و سیوطی در باره او می‌نویسد:التستری الحافظ الحجة العلامة الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیى بن زهیر أحد الأعلام مکثر جود وصنف وقوى وضعف وبرع فی هذا الشأن حدث عنه ابن حبان والطبرانی . قال أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی إسحاق بن حمزة وسمعته یقول ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی جعفر التستری.تستری، حافظ، حجت ، علامه و زاهد، یکی از مشاهیری که زیاد روایت نقل کرده است. او پرتلاش بود، کتاب نوشت، در باره قوت و ضعف روایت نظر می‌داد و پرهیزگار بود.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1 ص 321 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ.مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَاز روات بخاری، و سایر صحاح سته؛ مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد:رَوَى عَنه : البخاری ، وأبو داود ، والتِّرْمِذِیّ ، وابن ماجة... وأبو حاتم الرازی ، وَقَال : صدوق. وَقَال أبو العباس بن عقدة : سمعت محمد بن عَبد الله بن سُلَیْمان ، وداود بن یحیى یقولان : کان صدوقا.وَقَال أبو محمد عَبد الله بن علی بن الجارود : ذکرته لمحمد بن یحیى فأحسن القول فیه. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب الثقات .بخاری، ابوداود، ترمذی إبن ماجه و همچنین ابوحاتم رازی از او روایت نقل کرده‌اند و ابوحاتم گفته ک او زیاد راستگو بود. ابن عقده گفته که از محمد بن عبد الله بن سلیمان و داود بن یحیى شنیدم که می‌گفتند: او بسیار راستگو بود.عبد الله بن علی بن الجارود گفته: من از او در پیش محمد بن یحیی یاد کردم؛ پس سخنان بسیار خوبی در باره او گفت. ابن حبان نیز نام او را در زمره روات ثقه آورده است .المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج26 ص93 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ذهبی در الکاشف می‌نویسد:محمد بن عثمان بن کرامة العجلی مولاهم عن أبی أسامة وطبقته وعنه البخاری وأبو داود والترمذی وابن ماجة وابن صاعد والمحاملی وابن مخلد صاحب حدیث صدوق مات 256 فی رجب خ د ت قمحمد بن عثمان بن کرامه، از ابوأسامه و هم دوره‌های او روایت نقل کرده‌اند، بخاری، ابوداود، ترمذی و ... از او روایت نقل کرده‌اند، او صاحب حدیث و بسیار راستگو بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص200، رقم:5044 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.و در سیر أعلام النبلاء از او با عنوان «امام، محدث و ثقه» یاد کرده است :ابن کرامة خ د ت ق . الإمام المحدث الثقة أبو جعفر محمد بن عثمان بن کرامة... .الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 12 ص 296 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .و إبن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است :محمد بن عثمان بن کرامة بفتح الکاف وتخفیف الراء الکوفی ثقة من الحادیة عشرة مات سنة ست وخمسین خ د ت قالعسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص496، رقم:6134 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَىراوی بعد عبید الله بن موسی است که او نیز در صحیح بخاری، مسلم و سایر صحاح سته روایت دارد. مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:وَقَال أبو بکر بن أَبی خیثمة ، عن یحیى بن مَعِین : ثقة. وَقَال معاویة بن صالح : سألت یحیى بن مَعِین عنه ، فقال : اکتب عنه فقد کتبنا عنه. وَقَال أبو حاتم : صدوق ، ثقة ، حسن الحدیث ، وأبو نعیم أتقن منه ، وعُبَید الله أثبتهم فی اسرائیل ، کان اسرائیل یأتیه فیقرأ علیه القرآن. وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلی : ثقة ، وکان عالما بالقرآن ، رأسا فیه.ابوبکر بن أبی خیثمة از یحیی بن معین نقل کرده که او ثقه بود. معاویة بن صالح گفته از یحیی بن معین در باره او سؤال کردم، گفت: روایاتی را که او نقل می‌کند، بنویسید؛ به درستی که من روایات او را نوشته‌ام. ابوحاتم گفته: بسیار راستگو و مورد اعتماد بود، أحادیث نیکو نقل کرده بود؛ اما ابونعیم از او استوارتر و عبید الله از او در روایتی که از اسرائیل نقل شده، قوی‌تر بود. اسرائیل پیش او می‌آمد و قرآن را برای او می‌خواند. احمد بن عبد الله عجلی گفته: ثقه، آگاه به علوم قرآنی و از سران این علم بود.و در ادامه می‌نویسد:روى له الجماعة.تمام نویسندگان صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند.المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج19 ص168 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ابن حجر در باره او می‌نویسد:عبید الله بن موسى بن باذام العبسی الکوفی أبو محمد ثقة کان یتشیع من التاسعة قال أبو حاتم کان أثبت فی إسرائیل من أبی نعیم واستصغر فی سفیان الثوری مات سنة ثلاث عشرة على الصحیح ععبید الله بن موسی، مورد اعتماد و متمایل به شیعه بود ابوحاتم گفته: در روایت اسرائیل از أبونعیم قوی‌تر بود...العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص375، رقم:4345 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.و ذهبی در الکاشف می‌نویسد :عبید الله بن موسى أبو محمد العبسی الحافظ أحد الأعلام على تشیعه وبدعته سمع هشام بن عروة وإسماعیل بن أبی خالد وابن جریج وعنه البخاری والدارمی وعبد والحارث بن محمد ثقة مات فی ذی القعدة سنة 213 ع .او یکی از حافظان و مشاهیر به شمار می‌آید؛ با این که شیعه و بدعت‌گذار بود. بخاری، دارمی و ... از او روایت نقل کرده‌اند ، ثقه بود و در ذی القعده سال 213 از دنیا رفت.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص687، رقم: 3593 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍمزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:قال إسحاق بن منصور عن یحیى بن مَعِین ، وأبو داود : ثقة . وَقَال أبو حاتم : لا بأس به. وَقَال النَّسَائی : لیس به بأس. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب"الثقات" .إسحاق بن منصور به نقل از یحیی بن معین و ابوداود نوشته که او ثقه بود. ابوحاتم و نسائی گفته: هیچ اشکالی در او نیست. ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده.المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج32 ص434 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ذهبی می‌گوید:یوسف بن صهیب عن الشعبی وابن بریدة وعنه القطان وأبو نعیم ثقة د ت سیوسف بن صهیب از شعبی و ابن بریده روایت نقل کرده و ثقه بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص399، رقم:6437 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.ابن حجر در تقریب التهذیب می‌نویسد:یوسف بن صهیب الکندی الکوفی ثقة من السادسة د ت سیوسف بن صهیب ثقه و از طبق ششم روات بود.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص611، رقم:7868 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.رکین بن الربیع:رکین بن ربیع از ثقات تابعین و از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته است . مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد:قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل ، عَن أبیه ، وعثمان بن سَعِید الدارمی ، عن یحیى بن مَعِین ، والنَّسَائی : ثقة. وَقَال أبو حاتم : صالح .روى له البخاری فی کتاب"الأدب"والباقون.عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش و عثمان الدارمی از یحیی بن معین ونسائی نقل کرده است که او ثقه بود. ابوحاتم گفت: درستکار بود. بخاری در ادب المفرد و سایر نویسندگان صحاح سته ( ازجمله مسلم) از او روایت نقل کرده‌اند.المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج9 ص225 ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ذهبی در الکاشف تصریح می‌کند که احمد بن حنبل او را توثیق کرده است :رکین بن الربیع بن عمیلة الفزاری عن أبیه وابن عمر وعنه حفیده الربیع بن سهل وشعبة ومعتمر وثقه أحمد م عالذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص398، رقم:1588 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.ابن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است :رکین بالتصغیر بن الربیع بن عمیلة بفتح المهملة الفزاری أبو الربیع الکوفی ثقة من الرابعة مات سنة إحدى وثلاثین بخ م 4العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1 ص 210، رقم: 1956 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.وَهْبِ بْنِ حَمْزَةَآخرین راوی این روایت، وهب بن حمزه است که از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و خود ناقل ماجرا است.ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5 ص 474 ، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر ، ج 1 ص 190، باب «تسمیة أصحاب الرسول (ص) ومن رآه... و ج 1 ص 223 ، باب «ذکر من روى عن رسول الله (ص) من جمیع أصحابه...» ، ناشر : شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم - بیروت ، الطبعة : الأولى، 1997م.بنابراین سند این روایت کاملا صحیح است و هیچ اشکال و ایرادی بر ‌آن وارد نیست.برای اطلاع بیشتر در باره سند و دلالت این روایت به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14176[22] . روایت اول: عبد الله بن عباسابوداود طیالسى در مسند خود مى‌نویسد:حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِعَلِیٍّ:«أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».از إبن عباس نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله خطاب به على (علیه السلام) فرمود:«تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستی».الطیالسی البصری، سلیمان بن داوود ابوداوود الفارسی (متوفاى204هـ)، مسند أبی داوود الطیالسی،ج1، ص360، ح2752، ناشر: دار المعرفة - بیروت.بررسی سند روایتأَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد اللهاز روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 عالذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.ابن حجر نیز مى‌نویسد:وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین عوضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج...قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.الکاشف ج2 ص414، رقم:6550و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.بدیهى است که جمله بخارى «فیه نظر»، نمى‌تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانى همچون یحیى بن معین، دارقطنى، نسائى، محمد بن سعد و ابن أبى حاتم او را توثیق کرده‌اند و تضعیف بخارى در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد؛ چنانچه بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مى‌گوید:فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجة فی توثیقه إیاه.اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفته‌اند، مى‌گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مى‌گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مى‌کند.العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.وضعیت یحیى بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخارى او را تضعیف کرده‌ ـ البته اگر بگوییم که «فیه نظر» تضعیف باشد ـ؛‌ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده‌اند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، تضعیف بخارى ارزشى ندارد و تنها توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مى‌کند.حتى اگر فرض کنیم که اشکال بخارى تأثیر گذار باشد، بازهم روایت از حجیت ساقط نمى‌شود و حد اکثر یحیى بن سلیم مى‌شود «مختلف فیه» و روایت «مختلف فیه» از دیدگاه اهل سنت، دست‌کم داراى درجه «حسن» است و روایت حسن نیز از دیدگاه آن‌ها حجت است و در حجیت با روایت صحیح تفاوتى ندارد.البانى وهابى نیز روایت یحیى بن سلیم را «حسن» دانسته است:1188 - إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیى بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.سند روایت «حسن» است، تمام راویان آن ثقه و از راویان بخارى و مسلم هستند؛‌ غیر از أبوبلج که ابن حجر گفته او بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده.ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، ظلال الجنة،ج1، ص27، ج2، ص338، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – 1413هـ ـ 1993م.البته البانى روایت «أنت ولى کل مؤمن بعدی» را با همین سند، صحیح مى‌داند و صراحتا اعتراف مى‌کند که این روایت صحیح است که در ادامه به سخن او اشاره مى‌شود.نتیجه آن که: یحیى بن سلیم از دیدگاه، یحیى بن معین، دارقطنى، ابن أبى‌حاتم، البانى و... موثق و روایتش «صحیح» و یا دست‌کم «حسن» است.عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍاز روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ععمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.ابْنِ عَبَّاسٍصحابى.همین روایت را احمد بن حنبل و حاکم نیشابورى به صورت مفصل نقل کرده‌اند:(2942)- [3052] حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ یُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ، قَالَ: وَهُوَ یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قَبْلَ أَنْ یَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِی مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَیَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ، قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (ص): " لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا یُخْزِیهِ اللَّهُ أَبَدًا، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ "...إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی ". قَالَ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: "أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی".عمرو بن میمون مى گوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانى بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مى آیم [آنان به گوشه اى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمى فهمیدم چه مى گویند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مى داد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مى دهند و از او عیب جویى مى کنند که ده ویژگى براى اوست؛[یک ]- رسول‌خدا (ص) فرمود: «مردى را روانه میدان مى کنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمى کند»... .شایسته نیست که من بروم؛ مگر این که تو جانشین من باشى. ابن عباس مى‌گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله به على (علیه السلام) فرمود: تو بعد از من بر هر مؤمنى ولى هستى.الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.؛الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج12، ص98، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل،ج42، ص100، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995؛ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة،ج7، ص339، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت؛العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص568، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.حاکم نیشابورى متوفاى405هـ بعد از نقل این روایت مى‌گوید:هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى متوفاى256هـ و مسلم به این صورت نقل نکرده‌اند.النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص143، دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الأولى، 1411هـ.ذهبى متوفاى748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:صحیح.المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:قال أبو عمر رحمه الله هذا إسناد لا مَطْعَنٌ فیه لأحد لصحته وثقة نَقَلَتِه... .ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندى است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.حافظ ابوبکر هیثمى متوفاى807 هـ نیز بعد از این روایت مى‌گوید:رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.این روایت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده‌اند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى متوفاى256هـ هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد و در او اشکالى است.الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.حتى البانى وهابى که روایت أبوبلج را در جاى دیگر «حسن» دانسته، در این جا تصحیح مى‌کند و مى‌گوید:و أما قوله: «وهو ولی کل مؤمن بعدی». فقد جاء من حدیث ابن عباس، فقال الطیالسی ( 2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه " أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: " أنت ولی کل مؤمن بعدی ".و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) و قال: «صحیح الإسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبى نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبى گفته‌اند (صحیح است).ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223نتیجه این که: روایت «أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» از دیدگاه بزرگانى همچون حاکم نیشابورى، شمس الدین ذهبى و على بن أبى بکر هیثمى، محمد ناصر البانى و... صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند.برای اطلاع بیشتر در باره سایر أسناد و دلالت روایت به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=14213[23] . روایت اول: ابوطاهر سلفىابوطاهر سلفى این روایت را با تعبیر «أنا دار الحکمة وعلی بابها» با سند صحیح نقل کرده و تمام راویان آن از دیدگاه اهل سنت موثق هستند :(48)- [48 ] حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْکَشِّیُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الدَّوْسِیُّ، نَا شَرِیکٌ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ، عَنِ الصُّنَابِحِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " أَنَا دَارُ الْحِکْمَةِ وَعَلِیٌّ بَابُهَا "السلفی، أبو طاهر (متوفاى 576هـ)، الجزء الثالث من المشیخة البغدادیة لأبی طاهر السلفی، ص16، ح48، مصدر المخطوط: الأسکوریال، طبق برنامه جوامع الکم.این کتاب را از آدرس ذیل می‌توانید دانلود کنید:http://shamela.ws/index.php/book/30621بررسی سند روایت:إبراهیم بن عبد الله بن مسلم الکشی:ذهبى در باره او مى‌گوید:الکجی. الشیخ الإمام الحافظ المعمر شیخ العصر أبو مسلم إبراهیم بن عبدالله بن مسلم بن ماعز بن مهاجر البصری الکجی صاحب السننولد سنة نیف وتسعین ومئة وثقة الدارقطنی وغیره وکان سریا نبیلا متمولا عالما بالحدیث وطرقه عالی الإسناد.ابراهیم کجى، شیخ، امام و حافظ (کسى که بیش از یک صد هزار روایت حفظ بوده) بود، عمرش طولانى و استاد زمان خود بود. دار قطنى و دیگران او را توثیق کرده‌اند، بزرگ قوم، شریف و بزرگوار، سرمایه‌دار، آگاه به علم حدیث و طرق روایت او با سند‌هاى کوتاه بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص423، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .محمد بن عبد الله بن الزبیر الدوسی:ابن حجر در شرح حال او مى‌نویسد:6017 محمد بن عبد الله بن الزبیر بن عمر بن درهم الأسدی أبو أحمد الزبیری الکوفی ثقة ثبت إلا أنه قد یخطىء فی حدیث الثوری.محمد بن عبد الله زبیرى، ثقه و استوار بوده؛ مگر این که گاهى در روایتى از سفیان ثورى نقل کرده، دچار اشتباه شده است.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج1، ص487، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.اشبتاه او در روایت از ثورى دلیل بر ضعف او و ضعف این روایت نمى‌شود؛ چرا که این روایت را از ثورى نقل نکرده است.شمس الدین ذهبى او را این گونه ستوده است:محمد بن عبد الله بن الزبیر بن عمر بن درهم الحافظ الکبیر المجود أبو أحمد الزبیری الکوفی مولى بنی أسد.محمد بن عبد الله، حافظ بزرگ و کسى که خیلى خوب روایات را مى‌خواند، بود....الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج9، ص529، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.شریک بن عبد الله بن الحارث بن شریک بن عبد الله:از روات بخارى (تعلیقا) مسلم و سایر صحاح سته،‌ ذهبى در باره او مى‌گوید:2276 شریک بن عبد الله أبو عبد الله النخعی القاضی أحد الأعلام عن زیاد بن علاقة وسلمة بن کهیل وعلی بن الأقمر وعنه أبو بکر بن أبی شیبة وعلی بن حجر وثقه بن معین وقال غیره سیء الحفظ وقال النسائی لیس به بأس هو أعلم بحدیث الکوفیین من الثوری قاله بن المبارک توفی 177 عاش اثنتین وثمانین سنة خت 4 م متابعة.شریک بن عبد الله نخعى، از یکى سرشناسان بود، ابن معین او را توثیق کرده و گفته از نظر حافظه خوب نبود، نسائى گفته: اشکالى در او نیست او داناترین شخص به حدیث کوفى‌ها از ثورى بوده است.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1، ص485، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.سلمة بن کهیل:2046 سلمة بن کهیل أبو یحیى الحضرمی من علماء الکوفة رأى زید بن أرقم وروى عن أبی جحیفة وعلقمة وعنه سفیان وشعبة ثقة له مائتا حدیث وخمسون حدیثا مات 121 عسلمة بن کهیل، ثقه است و دویست و پنجاه حدیث از او (در صحاح سته) نقل شده است.الکاشف ج1، ص454أبو عبد الله الصنابحی:3952 عبد الرحمن بن عسیلة بمهملتین مصغر المرادی أبو عبد الله الصنابحی ثقة من کبار التابعین قدم المدینة بعد موت النبی صلى الله علیه وسلم بخمسة أیام.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص346، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.شرح حال ابوطاهر سلفی:از آن جائی که ممکن است کسى اشکال بگیرد که ما ابوطاهر سلفی و کتاب او را نمى‌شناسیم، در این جا به صورت کوتاه به معرفى و کتابش خواهیم پرداخت .شمس الدین ذهبى در کتاب سیر أعلام النبلاء ، حدود 30 صفحه در وصف او سخن گفته است که ما به اختصار برخى از کلمات او در سیایش ابوطاهر سلفی می‌آوریم:السلفی . هو الإمام العلامة المحدث الحافظ المفتی شیخ الإسلام شرف المعمرین أبو طاهر أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن إبراهیم الأصبهانی الجروانی ...قال الحافظ المنذری سمعت الحافظ بن المفضل یقول عدة شیوخ الحافظ السلفی بأصبهان تزید على ست مئة نفس ومشیخته البغدادیة خمسة وثلاثون جزءا ...وکان أوحد زمانه فی علم الحدیث وأعرفهم بقوانین الروایة والتحدیث... وقال أبو سعد السمعانی فی ذیله السلفی ثقة ورع متقن متثبت فهم حافظ ... .سلفی، همان کسی که پیشوا، علامه، محدث ، حافظ (کسی که بیش از یک صد هزار حدیث حفظ است) فتوا دهنده، شیخ الإسلام ، آبروی معمرین (آبروی کسانی که زیاد عمر کرده‌اند) بود .حافظ منذری گفته که از حافظ بن مفضل شنیدم که می‌گفت: تعداد اساتید حافظ سلفی در اصفهان بیش از شش صد نفر بود و کتاب مشیخ البغدادیة او ، سی جزء داشت .او یگانه زمان خود در دانش حدیث و آشناترین آن‌ها به قوانین روایت و نقل حدیث بود. ابوسعد سمعانی در شرح حال سفلفی گفته: او ثقه، پرهیزگار، استوار، باهوش و فهم قوی و حافظ بود.الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 21 ص 5 ـ 24 ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .حاجی خلیفه در باره کتاب مشیخة البغدادیة می‌نویسد:المشیخة البغدادیة للشیخ الامام أبى طاهر أحمد بن محمد السلفی الأصبهانی المتوفى 576 ست وسبعین وخمسمائة جمع فیها الجمع الغفیر مع فوائد مالا توصف مالا تحصى جملتها تزید على مائة جزءکشف الظنون ج 2 ص 1696مشیخه بغدادیه، از شیخ ، امام أبو طاهر سلفی، مطالب بسیاری همراه با فوایدی که قابل توصیف و شمارش نیست، در آن جمع کرده است که همه آن‌ها از صد جزء نیز بیشتر هستند .نتیجه: سند این روایت کاملا صحیح است.برای اطلاع بیشتر در باره سایر سند‌های این روایت و پاسخ به شبهات پیرامون آن به آدرس ذیل مراجعه فرمایید :http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=13350[24] . پاورپوینت این مطلب را می‌توانید از آدرس ذیل دانلود فرمایید:http://www.valiasr-aj.com/image_user/haydari/yazidiyan.pptx[25] . مدارک حرمت خروج بر حاکم در سؤال پنجم ارائه شد و ان شاء الله در مقاله جداگانه تمام مدارک موجود را تقدیم خوانندگان عزیز خواهیم کرد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image