تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه

چرا مسلمانان اجازه دادند حادثه كربلا اتفاق بيفتد؟ موقعيت اهل بيت(علیهم السلام) درآْن زمان چگونه بود؟


پيشينه تاريخى واقعه عاشورا در زمان ظهور و حيات پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) در ميان مسلمانان كسانى بودند كه اسلام را چندان قبول نداشتند و به دلايلى از روى كراهت مسلمان شده بودند، و تظاهر به اسلام كرده بودند. در اين زمينه نيز در قرآن آياتى آمده و حتى سوره اى به نام »منافقون« داريم، و در موارد متعددى در اسلام صحبت از منافقان شده است كه اظهار ايمان مى كنند و دروغ مى گويند، و حتى بر اظهار ايمان قسم مى خورند: »اذا جائك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون«(1)، تا آخر سوره. و موارد فراوانى از آيات ديگر درباره وجود اين گروه در ميان مسلمانان و اين كه به صورت واقعى ايمان نياورده بودند. قرآن حتى آن كسانى را كه ايمان ضعيف و متزلزلى داشتند، نيز گاهى جزء منافقان به حساب مى آورد. مثلًا در يك جا در وصف آنان مى فرمايد: »و اذا قاموا الى الصلوه قاموا كسالى يزاءون الناس و لا يذكرون الله الا قليلًا«(2)، از اوصاف منافقان اين است كه با كسالت در نماز شركت مى كنند در مسجد نماز مى خوانند اما كسل و بى حال هستند و از روى رياكارى است و در دل به خدا توجه نمى كنند مگر اندكى. به هر حال اين آيه نشان مى دهد كه مرتبه اى از توجه را داشته اند. شواهد زيادى هست كه قرآن كسانى را كه ايمان ضعيفى داشتند و ايمان آن ها به حد نصاب نمى رسيده نيز جزو منافقان حساب كرده است. البته الان در صدد بررسى مصاديق اين آيات نيستيم. گروهى از ايشان كسانى بودند كه بعد از فتح مكه مسلمان شدند و پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) على رغم دشمنى ها و كينه توزى هاى فراوانى كه كرده بودند دست محبت بر سر اين ها كشيد، و آنان را »طلقاء« يعنى »آزادشدگان« ناميدند، بسيارى از بنى اميه از اين ها هستند. آنان بعداً در بين مسلمانان بودند و با آن ها معاشرت و ازدواج داشتند. ولى بسيارى از ايشان ايمان واقعى نداشتند. نه تنها ايمان نداشتند، بلكه اصلًا به پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) حسد مى بردند: »ام يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله«(3). بعضى از اين افراد از قريش بودند، من را معذور بداريد كه بگويم چه كسانى شواهدى وجود دارد كه وقتى نام پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) را در اذان مى شنيدند، ناراحت مى شدند. دو عشيره در قريش بودند كه حكم پسر عمو را داشتند. در مورد پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) مى گفتند اين پسر عمو را ببين، طفل يتيمى بود، در خانواده فقيرى بزرگ شد، حالا به جايى رسيده كه در كنار اسم خدا نام او را مى برند، و از اين وضعيت ناراحت مى شدند. به هر حال بعضى از آنان بعد از وفات پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) در حدود بيست و پنج سال به منصب هايى در جامعه اسلامى رسيدند تا بالاخره نوبت به حكومت اميرالمؤمنين (علیه السلام)رسيد. خوب، مى دانيد قبل از اين كه اميرالمؤمنين (علیه السلام)به حكومت ظاهرى برسد، معاويه در شام از طرف خليفه دوم به عنوان يك عامل، يك والى يا به اصطلاح امروزى استاندار منصوب شده بود و بعداً از طريق خليفه سوم كاملًا تأييد و تثبيت شد. حتى چون خويشاوندى با خليفه سوم داشت اختيارات بيش ترى به او داده شد. لذا معاويه در شام دستگاهى براى خود فراهم كرده بود. شام از مدينه دور بود و جزء منطقه تحت نفوذ دولت روم به شمار مى رفت. مردم شام تازه مسلمان بودند. آنان بيش تر با رومى ها در تماس بودند و بسيارى از آن ها با هم ارتباط نزديك داشتند. مردم شام با توجه به منطقه جغرافيايى و حاكمى كه در طول ده ها سال بر آن ها حكومت كرده بود، آن قدر فرصت پيدا نكرده بودند كه معارف اسلامى را به صورت صحيح و كامل ياد بگيرند. معاويه هم چندان علاقه اى به اين كه آنان اسلام را به خوبى ياد بگيرند، نداشت. او مى خواست رياست و سلطنت كند كارى نداشت به اين كه مردم ايمان داشته باشند يا نه. تا بالاخره بعد از اين كه اميرالمؤمنين (علیه السلام)به خلافت ظاهرى رسيدند، معاويه به بهانه اين كه على (علیه السلام)قاتل عثمان است شروع به شورش كرد و بناى جنگ با آن حضرت را گذاشت. من به طور خلاصه بيان مى كنم و فقط اشاره اى به نقطه هاى عطف تاريخ دارم. معاويه مدتى را در جنگ با اميرالمؤمنين (علیه السلام)گذراند تا به كمك عمرو عاص و بعضى ديگر از خويشاوندان، دوستان، بستگان و بزرگان قريش قبل از اسلام، توانست با توطئه ها و نقشه ها و به كمك خوارج، جنگ صفين را به ضرر اميرالمؤمنين (علیه السلام)خاتمه دهد. در آن جنگ مسأله حكميت را مطرح كردند و خلافت را به معاويه دادند و بالاخره اميرالمؤمنين (علیه السلام)به دست خوارج به شهادت رسيد. بعد از آن حضرت، نوبت به امام حسن (علیه السلام)رسيد و امام حسن (علیه السلام)هم مدت كوتاهى مبارزه اى را كه اميرالمؤمنين (علیه السلام)شروع كرده بودند، ادامه داد. پس از مدتى، معاويه از زمينه هايى استفاده كرد و كارى كرد كه امام حسن (علیه السلام)مجبور به پذيرفتن صلح شد. از اين مقطع تا حدودى به وقايع نزديك مى شويم. از اين جا به بعد نقشه هايى كه معاويه مى كشد، بسيار ماهرانه است. اگر بخواهيم در آن دوران و دوران هاى گذشته چند سياستمدار نشان دهيم كه از انديشه مؤثرترى نسبت به طبقه متوسط مردم برخوردار بودند، و در سياست شيطانى نبوغى داشتند، حتماً بايد معاويه را نيز جزو سياستمداران شيطانى به حساب آوريم. البته اين يك بررسى تحليلى است اگر بخواهيم اين مطلب را تفصيلًا از نظر تاريخى اثبات كنيم بايد اسناد و مدارك را بررسى كرد. اما تحليل اين است كه معاويه به اين نتيجه رسيد كه بايد از زمينه هايى به نفع حكومت و توسعه قلمرو سلطنت خود استفاده كند. اسم حكومت آن ها »خلافت« بود، اما در واقع مثل روم و فارس حكومت سلطنتى بود. اصلًا آن ها آرزوى كسرى و قيصر شدن و برپايى چنين سلطنتى را داشتند. آنان براى برقرارى و ادامه حكومت خود در جامعه آن روز زمينه هايى را يافتند كه مى توانستند از آن ها بهره بردارى كنند. زمينه هاى اجتماعى انحراف جامعه 1. سطح فرهنگ جامعه اولين زمينه، سطح نازل فرهنگى مردم بود. درست است كه چند دهه از اسلام و گسترش اسلام گذشته بوده، اما ارتقاء فرهنگى چيزى نيست كه به اين سادگى و سرعت از مدينه تا اقصى نقاط شام گسترش يابد و در اذهان مردم نفوذ پيدا كند. اين كه همه كاملًا با فرهنگ اسلامى تربيت شوند و سطح معرفت آن ها بالا رود به اين سادگى ها تحقق يافتنى نيست. مخصوصاً وقتى حكومت منطقه در دست كسى مثل معاويه باشد. به هر حال، يكى از زمينه هايى كه معاويه روى آن حساب مى كرد، نازل بودن سطح فرهنگ جامعه بود. 2. روح زندگى قبليه اى يكى ديگر از زمينه هاى مورد استفاده معاويه اين بود كه روح زندگى قبيله اى در زمينه فرهنگى چنين اقتضا مى كرد كه اگر رئيس قبيله در كارى پيشقدم مى شد، همه افراد قبيله و دست كم اكثريت به راحتى به دنبال او راه مى افتادند. اين روحيه، هم در جهت مثبت و هم در جهت منفى نمونه هاى فراوانى دارد. اگر رئيس قبيله اى به پيامبر اسلام )صلی الله علیه و آله و سلم) ايمان مى آورد، به سادگى و بدون هيچ مقاومتى ساير افراد قبليه همه مسلمان مى شدند و اگر رئيس قبيله مرتد مى شد، همچنان كه بعد از رحلت پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد، به راحتى افراد قبيله هم به دنبال او از اسلام بر مى گشتند. اين تبعيت افراد قبيله از رئيس خود از زمينه هايى بود كه معاويه روى آن حساب مى كرد و از آن بهره بردارى مى كرد. 3. ضعف ايمان زمينه ديگر، ضعف ايمان مردم بود. به خصوص در منطقه شام كه مردم فاقد مربيان دينى بودند، اين ضعف بيش تر مشهود بود. حتى در خود مدينه كه مردم زير نظر پيغمبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) تربيت شده بودند و هنوز مدتى از وفات پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود، داستان غدير را فراموش كردند، چه رسد به مردم شام در آن روزگار كه داستان هاى عجيبى درباره نادانى و جهالتشان در تاريخ ثبت شده است. اين ها زمينه هايى بود كه معاويه از آن استفاده مى كرد: جهالت مردم، نازل بودن سطح فرهنگ مردم، حاكم بودن روح قبيله اى، در اصطلاح به اين موارد »زمينه« مى گويند. عوامل انحراف جامعه اما سه عامل هم وجود داشت كه معاويه از آن ها براى كار بر روى اين زمينه ها استفاده مى كرد. البته استفاده از اين عوامل چيز تازه اى نيست، اما معاويه آن ها را خوب شناخت و به خوبى از آنها بهره بردارى كرد. معمولًا همه سياستمداران دنيا از قديم الايام تا جديدترين دوران در دنياى مدرن از همين سه عامل استفاده مى كرده و مى كنند. 1. تبليغات عامل اول تبليغات است كه همه سياستمداران سعى مى كنند به وسيله آن، افكار مردم را عوض كنند و به جهتى كه مى خواهند سوق دهند. از آن جا كه فرهنگ ها و جوامع فرق مى كنند، كيفيت به كار گرفتن عوامل تبليغاتى نيز فرق مى كند. آن روز عوامل تبليغاتى در درون جامعه اسلامى مسأله اومانيسم، پلوراليسم يا حقوق بشر امروزى نبود، كسى به اين حرف ها گوش نمى داد، اسلام حاكم بود. مردم به پيغمبر )صلی الله علیه و آله و سلم) و خدا معتقد بودند، قرائت هاى گوناگون از دين و حرف هايى از اين قبيل هم خريدار نداشت. ولى عوامل ديگرى بود كه مى توانستند در تبليغات از آنها استفاده كنند. از جمله ابزار تبليغاتى مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، به ويژه شعر بود. شعر در ميان اعراب آن عصر جايگاه بسيار مهمى داشت. همه شما كم و بيش مى دانيد معاويه سعى مى كرد شعراى معروف و برجسته اى را به كار بگيرد تا اشعارى در مدح او و ذم مخالفانش بسرايند و در ميان مردم منتشر كنند. شايد يكى از برجسته ترين اين شاعران، اخفل نصرانى بود. شاعر بسيار ماهرى بود، و شاگردانى را براى اين كار تربيت مى كرد. اما بين كسانى كه به اسلام بيش تر گرايش داشتند آنچه براى آنها معتبر بود، قرآن و حديث بود. لذا معاويه سعى مى كرد كسانى را تقويت و تشويق كند كه حديث بسازند. ابو هريره يكى از حديث سازان معروف است كه خود علماى اهل تسنن درباره او كتاب ها نوشته اند. احادث عجيبى جعل مى كرد، و آن احاديث جعلى را به پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت مى داد. مردم ساده لوح هم زود باور مى كردند. همين طور كسانى كه آن زمان به نام قرّاء ناميده مى شدند. قارى بودن در آن زمان مقام مهمى بود، البته قرائت فقط اين نبود كه مثلًا با لحن يا با تجويد قرائت قرآن بكنند. علماى بزرگ دين را در آن زمان قارى مى ناميدند و ايشان كسانى بودند كه قرآن را به خوبى مى خواندند و آن را تفسير مى كردند، مفاهيم قرآن را تبيين مى كردند و غالباً حافظ قرآن بودند. معاويه به خصوص سه دسته قرّاء، شاعران و محدثان، را به كار مى گرفت تا دستگاه تبليغات منسجم و همه جانبه اى را به نفع خود به راه اندازد. 2. تطميع عده اى را با استفاده از ابزار شعر، حديث و قرآن فريب مى داد، اما همه تحت تأثير اين تبليغات نبودند. رؤساى قبليه ها را بيش تر از راه تطميع دادن پست و مقام، هدايا، جوايز سنگين و كيسه هاى طلا فريب مى داد و آن ها را مجذوب خود مى كرد. يك سكه طلا امروز براى ما خيلى ارزش دارد، يك كيسه طلا، صد هزار دينار طلا و يا حتى يك ميليون دينار طلا چقدر ارزش دارد گفتن اين ارقام آسان است. هنگامى كه براى رئيس قبيله اى سكه هاى طلا را مى فرستاد، كم تر كسى بود كه در برابر آن سكه هاى طلا خاضع نشود. معاويه رؤساى قبايل را به اين وسيله مى خريد. 3. تهديد و بالاخره ساير مردم جامعه را هم با تهديد، مطيع خود مى كرد. كسانى كه مخالفت مى كردند، به محض اين كه به معاويه بد مى گفتند و انتقاد مى كردند، فوراً جلب مى شدند، آنان را كتك مى زدند، زندانى مى كردند، و در نهايت مى كشتند. معاويه خيلى راحت با اين سه عامل »تبليغ« به وسيله شعرا، محدثين و قرّاء، و عامل »تطميع« نسبت به رؤساى قبايل و اشخاص سرشناس، و عامل »تهديد« نسبت به ساير مردم، و به كار گيرى اين ابزارها جامعه را به سوى اهداف شيطانى خود منحرف كرد. معاويه جامعه شام را با اين سه عامل و در سايه زمينه هايى كه اشاره شد آن گونه كه مى خواست ساخت و اداره كرد. اين كار معاويه چه نتايجى داد؟ مردم چگونه تربيت شدند؟ الان فرصت نيست كه اين مطلب را به تفصيل بيان كنيم. بارها شنيده ايد كه معاويه جامعه دلخواه خود را بعد از شهادت اميرالمؤمنين (علیه السلام)و اندكى هم در زمان امام حسن )ع(، تا حدود بيست سال، )تقريباً از سال چهل تا شصت هجرى( ساخت. قبل از شهادت اميرالمؤمنين (علیه السلام)حدود بيست سال ديگر هم از زمان عمر بن خطاب تا شهادت اميرالمؤمنين )ع(، معاويه در شام حكومت كرده و زمينه هايى را فراهم كرده بود. براى اين كار تجربه كافى داشت، اشخاص را شناسايى و آزمايش كرده بود و نهايتاً اين نقشه را با استفاده از اين سه عامل به اجرا گذاشت. سال هاى آخر عمر معاويه كه رسيد وصيتى كرد. خيلى علاقه داشت كه اين سلطنت در خاندانش باقى بماند. مى خواست يزد جانشين وى بشود، خودش هم خوب مى دانست كه يزيد آن گونه كه بايد و شايد لياقت حكومت را ندارد. خيلى هم سعى كرد او را به وسيله افرادى تربيت كند، و حتى كسانى را گمارد كه مراقب او باشند. معاويه براى يزيد وصيتى هم كرد. بنا بر آنچه نقل شده است در آن وصيت خطاب به يزد گفت: من زمينه اى براى سلطنت تو فراهم كردم كه هيچ كس ديگر براى فرزندش نمى توانست فراهم كند. حكومت براى تو مهيا است. به اين شرط كه تو چند چيز را رعايت كنى. نخست دستوراتى نسبت به مردم مدينه و حجاز به او داد. گفت مردم عراق مى خواهند هر روز حاكمشان عوض شود، اگر هر روز گفتند حاكم را عوض كن تو هم اين كار را بكن. اين بهتر از اين است كه صد هزار شمشير عليه تو كشيده شود. همچنين گفت مردم حجاز را احترام كن، اين ها خود را متولى اصلى اسلام مى دانند، هر وقت نزد تو آمدند از آن ها پذيرايى كن. جوايزى به آنان بده، و اگر آن ها نيامدند تو نماينده اى نزد آنها بفرست تا جوياى احوال آنان بشود و از آن ها دلجويى كند. اين نصيحت ها را به يزد مى كند. بعد مى گويد: چند نفر هستند كه به آسانى زير بار تو نمى روند فرزند ابى بكر، فرزند عمر، فرزند زبير و بالاخره فرزند على )ع(. اين چهار نفر كه سه نفرشان از فرزندان خلفا هستند، يك نفر ديگر هم فرزند زبير كه در مقام احراز خلافت بود، و از اصحاب شوراى شش نفرى به شمار مى رفت، بايد مراقب اين چهار نفر باشى. معاويه در مورد هر يك از آن ها به يزيد مى گويد كه با آن ها چگونه رفتار كند، تا به امام حسين مى رسد و مى گويد: با حسين (علیه السلام)مقابله نكن تا مى توانى سعى كن از او بيعت بگيرى، اگر بيعت نكرد و با تو جنگيد و بر او پيروز شدى باز هم با او مهربانى كن. به صلاح تو نيست با حسين (علیه السلام)در بيفتى. حتى اگر كار به جنگ كشيد، در جنگ هم پيروز شدى، بعد هم با حسين (علیه السلام)بد رفتارى نكن، فرزند پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) است. در ميان مردم جايگاه خيلى مهمى دارد و شخصيت او با ديگران بسيار فرق دارد. اين نصيحت ها را به يزيد كرد ولى به هر حال اين گونه نشد. يزد به محض اين كه به خلافت رسيد بر اساس آنچه در تاريخ نقل شده است فوراً به حاكم مدينه دستور داد از اين چند نفر بيعت بگيرد، و اگر بيعت نكردند سر آن ها را ببرد البته تفصيل اين مطالب را نمى خواهم عرض كنم. اين داستان ها را بارها شنيده ايد. نوجوان ها ممكن است خيلى نشنيده باشند، ولى به هر حال نمى خواهم بحث را در نقل تاريخ بگذرانم. خواستم تحليلى بكنم كه چگونه شد كه مردم به اين آسانى در مدت كوتاهى دست از اسلام كشيدند، و نوه پيامبرشان را كشتند. آن هم چه فرد عزيز و دوست داشتنى، كسى كه همين افراد هنگامى كه ظاهر او را مى ديدند، عاشق جمالش مى شدند اخلاق او را كه مى ديدند عاشق اخلاقش مى شدند اگر كسى از او چيزى مى خواست به گونه اى به او مى داد كه نگاه آن سائل در چشم آن حضرت نيفتد و خجالت نكشد چنين كسى را به اين وضع قساوت آميز و ضد انسانى كشتند. چرا بايد اين گونه بشود؟ بيان اين مقدمه براى آن بود كه ببينيد فرهنگ آن جامعه چگونه فرهنگى بود؟ مردم چگونه بودند؟ مؤمنان واقعى كه ايمان در اعماق دلشان نفوذ كرده باشد، نه تنها در آن زمان كم بودند، بلكه هميشه كم بوده اند و هميشه كم خواهند بود. هنر رهبر در جامعه اين است كه فكر و عقيده افراد متوسط را جهت بدهد و اگر به سطح عالى برسانند، عملًا امكان ندارد. هنر يك رهبر شايسته اين است كه سعى كند روز به روز افكار متوسط را و لو اندكى، به سوى خير جهت بدهد، تا آن ها به حق نزديك تر شوند. ولى به هر حال مؤمنان كاملى كه هيچ شرايطى نتواند آن ها را عوض كند، بسيار كم هستند، آن زمان هم خيلى كم بودند. معاويه با استفاده از ضعف هاى فرهنگى، ضعف ايمان و ضعف شناخت، توانست به وسيله سه عامل تبليغ و تهديد و تطميع، مردم را به جهتى كه مى خواهد سوق بدهد. اگر امام حسين (علیه السلام)يا امام حسن (علیه السلام)يا هر امام ديگرى در اين شرايط مى خواستند با معاويه مقابله كنند، ترور پنهانى را در پى داشت، و بعد هم به كمك دستگاه هاى تبليغاتى خود با اشعارى كه مى سرودند و يا با احاديثى كه جعل مى كردند، انبوهى از اتهامات و افترائات عليه آن ها رواج مى دادند و عده اى وعاظ السلاطين و آخوندهاى دربارى هم بودند كه عامل گمراه كردن مردم مى شدند و مى شوند. هميشه و در همه جا نقش آن ها براى گمراه كردن مردم از همه بيش تر بوده است، به خصوص در يك جامعه دينى كه مردم چشمشان به دهان علما است. قرآن مى گويد كه هر فساد و اختلافى كه در هر دينى پيدا شد به دست همين علماى خود فروخته بوده است: »فما اختلفوا فيه الا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم«(4) سر رشته فساد، ايجاد اختلاف، آشوب، انحراف و فتنه در دست كسانى بود كه راه را بلد بودند، دزدانى بودند كه با چراغ آمده بودند و حاكمانى مثل معاويه اين گونه افراد را شناسايى مى كردند، با پول مى خريدند و آن ها را تطميع مى كردند. اگر يكى از اين علما هم غيرتى داشت او را با تهديد و كشتن از صحنه خارج مى ساختند. مثل بسيارى از بزرگان اصحاب اميرالمؤمنين (علیه السلام)كه يكى پس از ديگرى ترور شدند، يا به بهانه هايى به دار زده شدند. حجر بن عدى، ميثم تمار و ديگران كه در ايمان خود راسخ بود ند و هيچ كدام از اين عوامل در آن ها تأثير نمى كرد، عاقبت آن ها قتل و اعدام بود. گاهى اين قتل و اعدام به صورت رسمى و گاهى هم ترور غير رسمى بود. آنچه باعث مى شد كه مردم از دستورات اسلام منحرف شوند و حتى عواطف دينى، سنن قومى، اخلاق عشيره اى و قبيله اى و مهمان دوستى خود را هم از دست بدهند اين سه عامل بود كه معاويه از آن ها استفاده مى كرد. در همه زمان ها همين سه عامل موجب فساد، فتنه و انحراف بوده، هست و خواهد بود. اگر ما بايد درسى از عاشورا بگيريم، بايد اين گونه درس بگيريم. فكر كنيم چگونه شد مردمى كه حسين (علیه السلام)را روى دست پيامبر )صلی الله علیه و آله و سلم) ديده بودند، و بارها مشاهده كرده بودند وقتى پيامبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) بالاى منبر مشغول سخنرانى بودند و حسين (علیه السلام)از پله هاى منبر بالا مى آمد پيغمبر اكرم )صلی الله علیه و آله و سلم) پايين مى آمدند و او را در آغوش مى گرفتند حضرت گريه او را تحمل نمى كرد. اين قدر رعايت حسين (علیه السلام)را به مردم سفارش مى كرد، اما همين مردم چنين رفتارى با امام حسين (علیه السلام)كردند. (5) پى نوشت ها:(1)منافقون، 1.(2) نساء، 142.(3)نساء، 54(4)جاثيه، 17(5)پاسخ سوال سوم كتاب آذرخشى ديگر از آسمان كربلا، نوشته آيت الله مصباح يزدى، ص 53 تا ص 61. .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image