فلسفه احکام /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

چرا اسلام به مسلمانان اجازه داده است كه در جنگ كفار را اسير كرده و به غلامي ببرند و نيز زنان را به كنيزي بگيرند در حالي كه آن زنان داراي شوهراني هستند و با اين وجود، اسلام به صاحب كنيز ـ كه قبل از اسارت داراي شوهر بوده ـ اجازه داده با او نزديكي كند؟


اعتقاد و مبناي دين اسلام و خصوصاً شيعه اين است كه،دين در تمام صحنه‎ها و محدوده‎هايي كه در زندگي انسان مرتبط با سعادت دنيوي و اخروي است، به عنوان يك دين كامل داراي مبنا و يا دستور كه هم شامل ارتباطات فردي انسان با خود يا خداوند يا ارتباط او با اجتماع و حتي مسائل اجتماعي و سياسي مي‎شود و قلمرو دين و اظهار نظر او فقط در محدوده عبادات خلاصه نمي شود. امّا نكته مهم‎تر حجيت و قابل پذيرش بودن اين دستورات در تمامي موارد آنها است كه بعنوان يك مسلمان چه مقدار از اين دستورات را بايد بپذيريم؟ آنچه كه عقل مي‎گويد اين است كه انسان به تنهايي و با اتكاء به عقل و تجربه نمي‎تواند سعادت دنيوي و اخروي را براي خود كسب كند و تاريخ هم ثابت کرده كه افراد و ملت‌هايي كه فقط به عقل و تجربه خود اكتفاء كرده‎اند، نتوانستند سعادت كامل و تمام را براي خود بدست آورند. لذا خداوند كه خالق و آفريننده انسانها است و با تمام توانائي‎ها و استعدادها و ضعف‎هاي او آشنايي كامل دارد مي‎تواند راه رسيدن به سعادتي كه خود او تعيين كرده و آرزوي هر انسان عاقل و عافيت انديش است را نشان دهد و اين حاصل نمي‎شود جز به واسطه دين و ارسال انبياء و پيامبران از طرف خدا، كه آخرين دين و كامل‎ترين اديان، ديني است كه قرآن و سنت و اهل بيت مي‎توانند بهترين مبين و روشن و مفسر احكام و مسايل اين دين باشند. با توجه به اين نکات به پاسخ اين سئوال مي پردازيم که چرا اسلام اجازه داده است كافري كه در جنگ اسير شده به عنوان عبد از او كار بكشند، اولاً بايد توجه داشت كه كافر دوگونه است: كافر حربي و ذمي، كافر حربي كسي است كه بخاطر عناد و مخالفت با حق و دين اسلام، براي از بين بردن آن تلاش مي‎كند و با مسلمانان مي‎جنگند. و كافر ذمي كسي است كه ولو دين اسلام را نپذيرفته است امّا عناد و مخالفتي هم با اين دين ندارد و با مسلمانان در جنگ نيست. كافر حربي كه بخاطر از بين بردن دين اسلام در مقابل مسلمين ايستاده و مبارزه كرده و قصد كشتن آنها را داشته و يا عده‎اي را كشته است هر انسان عاقل و مسلماني که او را دشمن خود مي‎داند واجب است او را بكشد و اين فرد اگر تا آخرين لحظات جنگ از اين روش خود دست برندارد و پشيمان نشود و اسلام نياورد يا حتي به يكي از مسلمانان پناهنده نشود (كه دين اسلام تا اين حد به دشمن خود اجازه بازگشت و توبه را داده است) اگر به عناد و لجاج خود باقي بماند و به دست مسلمانان اسير شد مسلمانان حق دارند او را به عنوان عبد بگيرند و لو اين فرد، بعد از اسارت از كرده خود پشيمان شود مثل قاتل يا دزدي كه بعد از دستگيري پشيمان مي‎شود اين پشيماني سودي ندارد و بايد به جزاء عمل خود برسد و اين يك حكم عقلي و وجداني است و اين لطف و مهرباني اسلام است كه مي‎گويد اسير را نكشيد، امّا جزاء مقاتله و مبارزه با مسلمانان و كشتن آنها را بايد ببيند و اين ظلم در حق او نيست. مثل اينكه يك مسلمان، مسلمان ديگري را به عمد بكشد بايد قصاص شود و به غيرعمد هم اگر باشد بايد ديه بدهد يا زنداني شود. اين مقابله با قاتل، ظلم در حق او و كار ناپسند و نكوهيده‎اي از طرف هيچ عاقلي نيست. لذا اسارت و بعد بنده شدن كافر حربي در واقع نوعي قصاص است كه در مقابل ظلمي كه به مسلمانان كرده بايد تحمل كند. و با همه اين شرايط، شخصيت او محترم است و كسي حق توهين به شخصيت او را ندارد. و به همين خاطر است كه فحش دادن و توهين حتي به كافر هم حرام است. (لذا در آن موردي كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ بهترين دوستش را از خود طرد و دور مي‎كند اولاً به خاطر توهين به شخصيت آن غلام و عبد است كه ولو غلام و عبد است حق توهين به او را ندارد و ثانياً اينكه نسبت ناروايي به او مي‎دهد و در نقل است كه به او مي‎گويد (ام فاعله، يعني زنا زاده) حضرت به او مي‎گويد كه آن غلام زنازاده نيست و هر قومي براي خود ازدواجي دارند. و لذا فرزندان آنها ولد الزنا نيستند. امّا در مورد فرزندان و زنان كفار حربي كه در جنگ با مسلمانان شركت كردند هر چند كشتن آنها حتي در جنگ (در صورتي كه مبارزه نكنند) جايز نيست امّا در صورت اسارت به عنوان عبد و كنيز در اختيار مسلمانان قرار مي‎گيرند و نكاح آنها فسخ مي‎شود و اين حكم مستند به آيات قرآن و روايات است كه در حقيقت اين مجازات آن ظلمي و يا همراهي با ظلمي است كه نسبت به مسلمانان روا داشته‎اند. اين حكم اولي و ابتدايي اسلام نسبت به متجاوز به حريم و ملت اسلام است و اين يك حكم عقلايي است كه ساير اقوام و ملتها نسبت به دشمن و متجاوز روا مي‎داشتند و در واقع اين نوعي سنت و روش اقوام در انتقام گيري از دشمنان بوده است كه اسلام اصل انتقام از دشمن را جايز مي‎داند امّا افراط در آن را نمي‎پذيرد مثل مواردي از زمان جاهليت كه اگر يك نفر از قبيله‎اي فردي را از قبيله ديگر به قتل مي‎رساند تمام قبيله به خونخواهي به جنگ بر مي‎خاستند امّا اسلام حكم عادلانه مي‎دهد كه اگر كسي تعدي (و قتل) انجام داده است به همان مقدار جنايت او، او را قصاص كنيد و سايرين را به قتل نرسانيد. البته بنده و كنيز گرفتن از دشمن موارد استثناء نيز دارد از جمله اينكه اگر اسير، قبلاً مسلمان بوده يا قبل از اسارت مسلمان شود ديگر به عنوان عبد و بنده نمي‎شود. يا اينكه اگر قبل از اسارت از يكي از مسلمانان تقاضاي امن و پناهندگي كند به عنوان عبد نمي‎شود و بر تقاضا شونده واجب است كه به او پناه دهد. و يا اينكه اگر كسي بعد از جنگ به اسارت در آيد امام معصوم ـ عليه السّلام ـ اجازه دارد كه او را ببخشد و آزادش كند يا اينكه با گرفتن جزيه از خودش يا اقوامش او را آزاد كند يا او را به عنوان بنده قرار دهد يا اينكه اگر معاهده يا پيماني راجع به اسراء از قبل با هم داشته باشند و يا مورد قبول طرفين باشد، که در اين صورت هم اسير به عنوان عبد و كنيز گرفته نمي‎شود. كه اكثر اين موارد در زمان پيامبر اكرم در جنگهايي كه ايشان با مشركان داشتند اتفاق افتاد و بعضي اسراء به اين شكل آزاد شدند. نكته ديگري كه براي روشن شدن بحث لازم است نگاه اسلام به بحث برده داري است كه دين اسلام اولاً راههاي گرفتن عبد و بنده را محدود كرده و فقط از طريق جنگ با كفار حربي و اسارت آنها و يا تولد از عبد و كنيز دانسته است و ثانياً راههاي متعددي براي خروج و رهايي افراد از برده بودن قرار داده است مثل اينكه در موارد متعددي از احكام در مقابل كفاره و مجازات بعضي اعمال آزاد كردن بنده را قرار داده (مثل كفاره روزه خواري يا شكستن عهد و نذر و...) يا اينكه راههايي را براي آزادي آنها توسط خودشان قرار داده (مثل اينكه خودش كار كند و از درآمدش قيمت خود را به مولايش بپردازد يا آنكه اگر كنيزي از مولاي خود بچه دار شود بلافاصله آزاد مي‎شود (ام ولد) يا اينكه مولا وصيت كند كه بعد از مرگ من تو آزاد هستي) كه در روايات و آيات قرآن به آنها اشاره شده است. تمام اين موارد حاكي از اين است اولاً دين اسلام برده داري را به عنوان يك اصل مسلم و دائمي قبول ندارد و با بيان احكام خاص درصدد كم كردن و ريشه كن کردن، برده داري است و حفظ شخصيت و كرامت انسانها را مورد توجه قرار داده است و حتي اسارت و عبد و كنيز بودن را مانع رسيدن به كمال و رشد شخصيت انسان مي‎داند و اين در سراسر احكام و دستورات دين واضح و روشن است و تمام احكام براي عبد و آزاد در رسيدن به كمال يكسان است و ثانياً سنت و روش اولياء دين از پيامبر اكرم تا امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ بعد از ايشان بر اين بوده است كه شخصيت عبد و بنده را مورد توجه و احترام قرار دهند و به آنها اهميت بدهند همانطور كه بهترين اصحاب پيامبر(ص) مثل عمار و بلال و... از بندگان بودند و در زمان ائمه ـ عليهم السّلام ـ هم بسياري از خواص و نزديكان به ائمه قبلاً از بندگان بودند و يا در همان زمان عبد و بنده بودند يا مواردي كه ائمه كنيزان را به عنوان همسر انتخاب مي‌كردند و آن قدر داراي كمالات انساني و پاكدامني بودند كه همسر امام و مادر امام معصوم ـ عليه السّلام ـ هم‌ مي‌شدند از جمله مادر امام رضا ـ عليه السّلام ـ يا مادر امام زمان ـ عليه السّلام ـ. و در موارد بسيار زيادي سنت پيامبر و ائمه بر خريداري و تربيت و آزاد كردن بندگان بوده است كه شواهد آن در روايات و نقلهاي تاريخي بسيار زياد است. كه تمامي آنها حاكي از اهميت و توجه پيامبر و ائمه به رفع و برداشتن اين سنت و رفع فاصله و تصور تبعيض ديني مسلمانان بوده است. امّا نسبت به زناني كه به عنوان كنيز گرفته مي‌شود همان طور كه اشاره شد بعد از اسارت، حكم نكاح آنها منفسخ مي‌شود به اين معنا كه ديگر ازدواج سابق آنها معتبر نيست و به تعبير فقهي عقد ملكيت اقوي از عقد نكاح آنها است. بعد از آن به كسي كه مالك او مي‌شود محرم است و فقط مالك او حق بهره‌مندي و استفاده از او را دارد و اين به حكم آيه قرآن است. در مورد واگذار كردن كنيز به ديگران اين طور نيست كه هر كس حق استفاده از كنيز را داشته باشد و اين حق فقط براي صاحب و مولاي اوست و در صورت واگذاري به غير و فروختن آن اگر مولا با او نزديكي كرده باشد اين كنيز بايد عده نگه دارد و صاحب جديد تا قبل از گذشت عده و حيض شدن و پاك شدن اين كنيز حق نزديكي با او را ندارد. در اسلام براي تسهيل امور مسلمانان و ارتباطات و مراودتي كه در بين آنها است (كه در حقيقت يك امر عقلايي و عرفي است) عقود و قراردادهايي را براي اين روابط وضع كرده است. و اينها همه مواردي هستند كه به اعتبار و قرارداد طرفين بستگي دارد. البته با رعايت ضوابط و شرايط شرعي، مثلاً اسلام بيع و معامله را حلال كرده است كه بيع و معامله يك نوع قرارداد و اعتبار بيع خريدار و فروشنده است كه البته بايد ضوابط شرعي در آنها رعايت شود مثل اين كه در معامله، ربا نباشد يا اجناس معيب نباشند. از جمله همين قراردادها و اعتبارها رابطه نكاح و ازدواج است كه بين يك زن و مرد اين اعتبار و قرارداد است كه مثلاً زن در قبال مهريه و حق نفقه، وجود خود را در اختيار مرد بگذارد و اين مردي كه تا ساعتي قبل حق نگاه كردن به يك تار موي اين زن را ندارد مي‌تواند با خواندن يك صيغه از تمام وجود اين زن تمتع و بهره ببرد. همين زن اگر شوهر با او نزديكي نكند مي‌تواند ساعتي بعد طلاق بگيرد (و يا اگر نزديكي كرده، بعد از زمان عده و پاك شدن) با مرد ديگري ازدواج كند و آن مرد از تمام وجود اين زن بهره‌مند شود. روشن است كه آن عقد و اعتبار با آن فرد قبلي فسخ شده و با فرد جديد منعقد شده است. در مورد كنيز هم اين طور است كه نوع اعتبار متفاوت است و إلّا رابطه ملكيت اين مولا با خواندن صيغه بيع كنيز فسخ شده و به فرد ديگر منتقل شده است. و نكته آخر اين كه چرا بايد فرزندان بندگان و كنيزان در حكم والدينشان باشند و چوب اشتباه پدران خود را بخورند؟ پاسخ اين است كه اولاً همان طور كه در كتب فقهي اشاره شده است در صورتي فرزند عبد يا كنيز است كه پدر و مادر او هر دو مملوك وعبد باشند و در صورتي كه يكي از آنها حر و آزاد باشد قطعاً فرزند آنها آزاد خواهد بود. ثانياً اين كه فرزندان به خاطر ظلم پدران و مادرانشان بايد مجازات شوند و عبد و بنده باشند، اين بحث به طور مفصل و گسترده در بحث عدل الهي مطرح است كه آيا اين ظلم در حق فرزندان است يا نه؟ امّا خلاصه بحث اين است که در زندگي دنيوي، عبد بودن هيچ مانعي براي رشد و كمال شخصيت انسان و رسيدن به سعادت واقعي و كسب فيض نيست و عبد در اين جهت ظلمي به او نمي‌شود، همان طور كه نمونه‌هايي از شخصيت‌هاي بارز علمي و اخلاقي اسلام متولد از عبد و كنيز بوده‌اند. امّا در مورد محروم شدن از بعضي مزايا و مواهب دنيوي بايد گفت كه اين دنيا مجموعه‌اي از علتها و معلولات و تأثيرات اشيا و افراد به يكديگر است. و هر موجودي به خصوص انسان به نوعي از اين علتها تأثير مي‌پذيرد تا مورد امتحان و ابتلاء قرار گيرد و زمينه رشد و يا سقوط او فراهم شود. اين فرزندان هم به خاطر ظلم والدين آنها به نوعي امتحان مبتلا شده‌اند همان طور كه فرزندان يك خانواده فقير و يا يك خانواده مريض به همين امتحان مبتلا هستند. امّا در زندگي اخروي اگر اين اولاد مقصر و مجرم در ظلم والدينشان باشند و يا راضي به فعل آنها باشند مبتلا به عذاب مي‌شوند و الا تحمل اين سختي و شفقت در دنيا و بيزاري از گناهان والدينشان به هر اندازه كه در دنيا دچار سختي و رنج شده‌اند خداوند در آخرت به آنها پاداش خواهد داد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image