تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه
با سپاس فراوان از این دو اندیشمند گرامی، جناب آقای دکتر احمدحسین شریفی و دکتر محمد فنایى اشکورى، نقطهنظرات ایشان در پاسخ به پرسشهایی در باب چیستی، چرایی و چگونگی معنویتهای نوپدید، تقدیم میشود؛
علل رویآوری مجدد انسان امروز به معنویتهای نوپدید ـ پس از رویگردانی از دین و اخلاق در دنیای مدرن ـ چه میباشد؟
دکتر شریفی: در ابتدا از حضرتعالی و دوستان دستاندر کار نشریه وزین معارف که چندی است این موضوع را در نشریه مورد مداقه قرار دادهاید تشکر میکنم. اینکه بخشهایی از نشریه را به بحث عرفانهای نوظهور و معنویتهای دروغین اختصاص میدهید جای تشکر دارد. یکی از مسائل مهم برای تحلیل معنویتهای نوپدید و تبیین نوع مواجهه با آنها فهم همین نکته است که چطور شد بشر جدید بعد از رویگردانی و فاصلهای که خصوصاً در نیمة اول قرن بیستم از دین و معنویت و اخلاق و به طور کلی، از امور ماورایی داشت دوباره به سمت معنویت و دین و عرفان برگشت. طبیعتاً برای تعریف نوع مواجهة خود با چنین پدیدهای باید علل و چرایی بروز آن را بدانیم تا بهتر بتوانیم مواجههمان را با آن تعریف کنیم. به نظر من چون این پدیده، پدیده سادهای نیست بلکه همانند دیگر پدیدههای اجتماعی بسیار پیچیده است، نباید تک عاملی به آن نگاه کرد. علل و عوامل متعددی دست به دست هم میدهند تا یک پدیده اجتماعی را شکل دهند؛ در این مسأله نیز به همین شکل است. طبیعتاً رویآوری بشر جدید به معنویت علل و عوامل مختلفی دارد. در یک دستهبندی میتوان گفت یکی از مهمترین عوامل شکلگیری و پیدایش این فرقهها علل و عوامل روحی و روانی است. برخی از علل روحی و روانی باعث شکلگیری و رویآوری بشر به سوی این معنویتها و فرقهها میشود؛ بالاخره انسان مخصوصاً در دنیای مدرن و جدید خللها و کمبودهایی در وجود خودش میدید که با امکاناتی که در اختیار داشت پاسخی برای آن کمبودها نمییافت. در مسائل زندگی روزمره و در حوزة خانواده و حتی مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خلأهایی داشت که علم جدید پاسخی قانعکننده برای این خلأها در اختیار او قرار نمیداد. در چنین فضایی طبیعی است که زمینه برای بروز و طرح ایدهها و شکلگیری جریانهایی فراهم میشود که مدعی پاسخگویی به مسائل روحی و روانی و نیازهای درونی افراد هستند.
یکی دیگر از علل پیدایش چنین جریانهایی را میتوان علتهای فلسفی و عقلی دانست. با این توضیح که در دنیای جدید از رنسانس به بعد آرامآرام ایدههای فلسفی و علمی بشر به آنجا رسید که جایی برای دین و مسائل اخلاقی و معنوی نمیدید. کار به جایی رسید که در نیمه اول قرن بیستم فلسفه پوزیتیویسم، نظریه فلسفی رایج بشر شد، نظریه پوزیتیویسم و فلسفه آن مدعی بود که به طور کلی گزارهها و حتی مفاهیم دینی و اخلاقی گزارهها و واژههایی بیمعنا هستند به این دلیل که تحقیقپذیر و تجربهپذیر نیستند. زیر تیغ جراحی یا با تلسکوپ و میکروسکوپ هم یافت نمیشوند و هر چیزی که تحقیقپذیر و تجربهپذیر نباشد معنا ندارد. بنابر این نوبت به صدق و کذب و درستی یا نادرستیشان نمیرسد چون صدق و کذب فرع بر معناداری است. وقتی جملهای بیمعنا بود طبیعتاً نمیتوان از درستی یا نادرستی آن نیز سخن گفت. این اندیشه چنان گسترش پیدا کرد که میتوان گفت از دهة سی تا اوایل دهة هفتاد قرن بیستم تمام فضای اندیشهای بشر مدرن را به خود اختصاص داده بود؛ ولی بعد از مدتی این فلسفه اعلام ورشکستگی کرد. به یک معنا در حال حاضر ما اندیشمندی که از این تفکر دفاع کند و مدعی تفکر پوزیتیویستی باشد سراغ نداریم. طبیعتاً وقتی فلسفهای که اوج دینستیزی، معنویتستیزی و اخلاقستیزی است به شکست کشیده میشود و مدافعی ندارد دوباره زمینه برای طرح مباحث دینی و معنوی فراهم میشود و در چنین فضایی است که گروههای مختلف معنوی و جنبشهای نوظهور دینی و عرفانی به طور گستردهای عرض اندام میکنند.
افزون بر این موارد میتوان از برخی علل و انگیزههای سیاسی نیز در ترویج و گسترش این فرقهها سخن گفت. همانگونه که برخی از اندیشمندان غربی اذعان کردهاند پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکی از مهمترین عوامل گرایش بشر به سمت دین و معنویت بوده و هست و حتی برخی گفتهاند اگر میخواهید سالی برای پیدایش این گرایش مشخص کنید سال 1979م است که سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است. به این دلیل که انقلابی به نام دین و معنویت و عرفان شکل میگیرد و آن تلقی بشر نسبت به دین و معنویت و مسائل ماورایی را کاملاً باطل میکند. این گفته نظر و تحقیق بنده نیست بلکه نظر اندیشمندان غرب است. آنها فکر میکردند که دین و معنویت هرگز نمیتواند هیچ نقش اجتماعی و سیاسی داشته باشد. بلکه دین را افیون ملتها میدانستند. اما با کمال ناباوری دیدند به نام دین، بزرگترین انقلاب قرن رقم میخورد و این زمینه پیدا شد که بسیاری از دینگرایان دوباره به سمت احیای دینشان برگشتند مسیحیان و یهودیان و بوداییها و برخی دیگر از ادیان. در چنین فضایی طبیعتاً سودجویان و فرصت طلبان نیز برای بهرهبرداری از این فرصت به دنبال ابداع و اختراع ادیان جدید و معنویتها نو خواهند بود. به نظر من این علل را میتوان به عنوان مهمترین عوامل رویآوری بشر به سمت معنویت، به معنای عام یعنی اعم از معنویت راستین و معنویتهای دروغین ذکر کرد.
دکتر فنایی اشکوری: فضای حاکم بر تمدن جدید غرب برپایه اعراض از دین و معنویت شکل گرفت. گرچه دین در جامعه غربی حضور داشت و تا حدی مؤثر هم بود، اما روح حاکم، غیردینی بود. این تمدن مادی و سکولار به بحرانهای ویرانگری منتهی شد که مهمترین آنها عبارتند از: بحران معرفتی، بحران اخلاقی، بحران امنیتی، بحران زیست محیطی و بحران معنوی. ریشه این بحرانها جهانبینی ماتریالیستی و سبک زندگی و اخلاق مادی است. بسیاری به این نتیجه رسیدند که راه رهایی از این بحرانها بازگشت به معنویت است. برای بسیاری روشن شده است که نیاز معنوی نیازی حقیقی و اصیل است. نیازی است که در سرشت انسان است و همیشه نمیتوان آن را سرکوب کرد و نادیده گرفت. این نیاز باید به نحوی پاسخ داده شود. اگر فرد به پاسخ درست دسترسی نداشته باشد با پاسخ غلط خود را قانع میکند؛ مانند تشنهای که در بیابان آب میطلبد؛ اگر آب زلال و سالمی نیابد، آب آلوده را میآشامد.
با نظر به جریانشناسی این فرقهها، آیا پیدایی و نیز پایایی ـ ترویج ـ آنها، پاسخ به یک نیاز طبیعی بود و یا نتیجه یک مدیریت پیدا و پنهان جهانی؟ متولیان اصلی این فرقهها، چه کسانی هستند؟ آیا پاسخ شما، یک تحلیل است و یا مستند به شواهد میباشد؟
دکتر شریفی: بنده علل رویآوری بشر به سمت دین و معنویت را به طور کلی، عرض کردم؛ طبیعتاً پیدایی چنین فرقههایی را در چنین فضایی امری طبیعی میدانم. یعنی پیدایی چنین فرقههایی از پیامدها و نتایج طبیعی شکستها و ناکامیها در عرصه علم، فلسفه، عقلانیت و علم مدرن از یک طرف و همچنین پیروزیهایی که با نام دین و معنویت ایجاد شد که نمونة بارزش انقلاب اسلامی ایران است، از طرف دیگر بود. این فضا طبیعتاً موج جدید گرایش بشر به سمت دین و معنویت را ایجاد کرده، اما آیا ترویج و اشاعة معنویتهای نوپدید و فرقهها و گروههای نوظهور دینی نیز، همچون پیدایی آنها، واقعاً طبیعی است؟ یا نه هدفمند و مدیریتشده به ترویج و تبلیغ آنها پرداخته میشود؟ بنده موافق نظر دوم هستم. فرقههای نوظهور معنوی هر چند مدعی پاسخگویی به نیازهای طبیعی و رفع مشکلاتی هستند که برای بشر ایجاد شده اما بنده میتوانم دلایل متعددی ذکر کنم که اینها به هدف تخریب معنویت حقیقی ترویج میشوند و حتی میتوان گفت که پیدایی برخی از اینها نیز کاملاً حسابشده و هدفمند است. یعنی به این هدف تولید شدهاند که به زعم خود جلوی رشد تصاعدی معنویت حقیقی و اسلامی را بگیرند و یا کشور کانونی معنویت اسلامی، یعنی جمهوری اسلامی را از درون با مشکلات فرهنگی و اعتقادی و معنوی مواجهه کنند. این را بسیاری از مراکز غربی اذعان میکنند و در اتاقهای فکرشان بیان کردهاند و اسناد و مدارک در این زمینه فراوانند که اگر لازم شد اینها را در اختیارتان قرار میدهم. اینها دیدند که با معنویتی که یکهتازی میکند باید مبارزه کرد. راه مبارزه چیست، جنگ سخت را تجربه کردند نتیجه نداد. جنگهای نیمه سخت و نافرمانیهای مدنی را هم تجربه کردند تا به حال نتیجه نداده است. به این نتیجه رسیدهاند که در این عرصه هم بهترین راه مبارزه با این معنویت باید از جنس خودش باشد یعنی تولید جریانها و فرقههایی به نام دین ولی علیه دین. هدف اصلی مبارزه با اسلام و معنویت حقیقی است اما با ابزاری به نام دین و معنویت و عرفان! به همین دلیل است که میبینیم اغلب قریب به اتفاق معنویتهای نوظهور واقعاً در چارچوب تفکر لیبرالیستی و اومانیستی هستند. همة اصول و مبانی لیبرالیسم را معتقدند. البته نه به نام لیبرالیسم،بلکه به نام معنویت و دین. به همین دلیل بنده معتقدم که پیدایی برخی از معنویتهای جدید و به تعبیر زیبای شما پایایی بسیاری از آنها در دنیا و مخصوصا در کشور ما کاملاً مدیریتشده است. مراکز سیاسی و اطلاعاتی غرب رسماً برای ترویج این فرقهها بودجه تعیین میکنند و رسانههایشان به صراحت از ترویج برخی از این فرقهها در جمهوری اسلامی سخن میگویند و هیچ ابایی هم ندارند و مدعیاند که جلوی رشد معنویت اصیل اسلامی را در دنیا میگیرند. بسیار روشن است بشری که رو به سوی دین آورده است و در جستجوی اموری است که خلأهای وجودی و معنوی او را پاسخ دهد، یافتن دین حقیقی از میان مثلا سه دین یا پنج دین کار چندان دشواری نیست. اما اگر امر دایر شود بین هزاران دین بین سه هزار یا پنج هزار دین، آنگاه نمیتوان انتظار داشت که به سهولت بتواند راه را از چاه تشخیص دهد. آنگونه که برخی آمار و ارقام میگویند بیش از 5000 و گاه حدود 7000 دین را هم نام آوردهاند که در حال حاضر در این دهههای اخیر تولید و ترویج شدند در این فضا تشخیص راه صحیح کار آسانی نیست. به همین دلیل بنده معتقدم که پیدایی برخی از آنها و پایایی بسیاری از این فرقهها در دنیا و در کشور ما کاملا مدیریت شده و هدفمند است.
دکتر فنایی اشکوری: چنانکه گفتیم، رویآوردن به معنویت پاسخ به نیازی فطری و طبیعی است، اما تشنگان قدرت و شهرت و ثروت و شهوت و در یک کلام تشنگان دنیا از هر زمینهای برای رسیدن به مقاصد شیطانی بهره برداری میکنند. هم جاه طلبیهای فردی و هم نقشههای سازمانیافته قدرتها در تولید و ترویج و حمایت از این جریانات مؤثرند.
ماهیت این معنویتها چیست؟
دکتر شریفی: اگر بخواهیم در یک تعریف کلی، ویژگی مشترکی برای همه اینها بیان کنیم، میتوان چنین گفت که اینان همگی به صراحت یا به صورت ضمنی مدعیاند ما آمدهایم سه مؤلفه را برای بشر تامین کنیم و سه نیاز عمده او را پاسخ دهیم: 1. شادی و نشاط را برای او به ارمغان میآوریم کسی که به تکنیکها و تئوریهای ما عمل کند زندگی شادی خواهد داشت 2. آرامش و طمأنینه به ارمغان میآوریم و او را از اضطراب و دلهره دور میکنیم 3. به او امید به زندگی میدهیم. این ادعایی است که اینها بیان میکنند. به همین دلیل میتوان گفت که ماهیت ادعایی این فرقهها در حقیقت ماهیتی روانشناختی است. میخواهند نیازهای روحی و روانی بشر را پاسخ دهند. این ادعا را دارند که نشاط و آرامش را تأمین میکنند. افراد را به زندگیشان امیدوار میکنند. البته همة اینها هم تصریح میکنند که برای شاد بودن و امیدوار بودن به زندگی نیازی به اعتقاد به خدا و معاد و دینهای رسمی نیست. شما میتوانید اعتقادی هم به وجود خدا نداشته باشید ولی زندگی معنوی و آرام و با نشاطی داشته باشید! معنویت و عرفان در نگاه اینها به این معناست. آیا اعتقاد به معاد این مؤلفهها را تامین میکند یا نه؟ برخی میگویند نه لزومی ندارد. اعتقاد به معاد داشته باشید و یا نداشته باشید تأثیری در این معنویت ندارد. حتی بعضاً مدعیاند که اعتقاد به معاد موجب اخلال در شادی و نشاط میشود. جلو برخی از شادیها و امور نشاطانگیز و طرفآفرین را میگیرد! و موجب دلهره و اضطراب میشود. شما اگر بدانید در همین زندگی هستید و بعد هم تمام میشود و دیگر خبری نخواهد بود آرامتر هستید و اضطراب کمتری دارید تا اینکه بدانید که باید برای تک تک اعمالتان در روز قیامت پاسخ بدهید و برای آنها حساب پس بدهید و ثمرهاش را ببینید. پس اینها یک ماهیت ادعایی دارند که ما شادی و آرامش و امید را تأمین میکنیم و یک ماهیت پنهان دارند. ماهیت پنهان آنها در حقیقت همان دینستیزی و اسلامستیزی و معنویتستیزی است. زیرا بسیار روشن است که رکن اصلی معنویت اصیل اعتقاد به خداست. ما میخواهیم به خدا برسیم و خدایی بشویم، انسان خداگونه شویم و تخلق به اخلاق خدایی داشته باشیم، معنویت اصیل بدون اعتقاد به معاد و روز قیامت بدون اعتقاد به نبوت، بدون اعتقاد به انسان کامل و ولی حق معنا ندارد. در حالی که هیچ یک از این امور در این معنویتهای جدید و عرفانهای دروغین جایگاهی ندارد. به همین دلیل است که میگوییم ماهیت واقعی عرفانهای نوظهور و فرقههای نوپدید ماهیتی دینستیزانه به معنای واقعی کلمه است. ارکان و اعتقادات اصلی دین را نفی میکنند. اما ماهیت ادعایی همان ماهیتی است که عرض کردم میخواهند یک زندگی آرام و پر از شادی و نشاط و امید را به ارمغان بیاورند. که ما معتقدیم این فقط ادعاست به این دلیل که «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» اطمینان قلب و آرامش تنها در سایه توکل به خدا، عالم مطلق، کمال مطلق و قدرت مطلق به دست میآید. اگر به او توجه نشود هرگز آرامشی کسب نخواهد شد و امید به زندگی هم همینطور است انسانی امیدوار زندگی میکند که برای رنجها و سختیها و دشواریهای زندگی توجیه معقولی داشته باشد. کسی میتواند امید به زندگی داشته باشد که زندگی را معنادار بداند. کسی که هیچ معنایی در زندگیاش نمیبیند و هیچ اثری برای افعالش قائل نیست چگونه میتواند به کارهای خوبی که انجام میدهد امیدوار باشد کار خوب را به چه امیدی انجام میدهد به قول آقای داستایوسکی «اگر خدا نباشد هر کاری جایز است» واقعاً اگر خدایی وجود نداشته باشد برای چه کار خوب انجام دهم؟ به چه امیدی جلوی ظلم ایستادگی کنم؟ به چه امیدی ایثارگری کنم؟
نقاط اصلی اشتراک و افتراق این گروهها در چیست؟ آیا میتوان ادعا کرد که ظاهر متکثر و متنوع این فرقهها از باطنی واحد برخوردار است و از یک مغز، فرمان میگیرند؟ آیا اسنادی در این رابطه موجود است؟
دکتر شریفی: نقاط اصلی اشتراک اینها، که در ضمن پاسخ به سؤال قبلی اشاره کردم این است که اینها همگی متأثر از مبانی تفکر لیبرال دموکراسی هستند و این نقطه مشترک همگی آنهاست. و این خود یکی از نشانهها و قرائن مدیریت شده بودن اینهاست. این فرقهها حتی اگر ریشة ایرانی یا هندی و شرقی دارند باز هم میبینیم که در اساس با مبانی جهانشناختی، انسانشناختی و ارزششناختی لیبرالیسم اشتراک نظر دارند! به عنوان مثال یکی از مهمترین نقاط اشتراک تکتک فرقههایی که ما مورد بررسی قرار دادهایم این است که همه از ناواقعگرایی ارزشی دفاع میکنند. یعنی میگویند ارزشها سلیقهای هستند و ریشه در واقعیت ندارد و یا قراردادی یا اعتباری هستند. این حرف دقیقاً مبنای ارزششناختی لیبرال دموکراسی است. درحالی که مبنای ارزش شناختی نظام اسلامی اینگونه نیست. زیرا ما معتقدیم که ارزشها ریشه در واقعیت دارند. حسن و قبح ذاتی است. ارزش افعال در ذات آنها نهفته است و این اختلافی بسیار جدی است. آثار و ثمرات فراوانی هم دارد. همه اینها از نسبیتگرایی ارزشی دفاع میکنند همگی بالاتفاق میگویند ارزشها نسبیاند. نسبت به افراد زمانها و مکانها متفاوت میشوند. ارزش همانی است که هر فردی دوست دارد یا یک جامعهای میپسندد. امروز آن را دوست دارید و فردا چیز دیگری را. این تغییرات هیچ خللی در معنویت و عرفان افراد ایجاد نمیکند. ما در اندیشه اسلامی با این حرفها مخالفیم میگوییم ارزشها ثابت و پایدارند «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».(الکافی ج1، ص58، ح19- بَابُ الْبِدَعِ وَ الرَّأْیِ وَ الْمَقَایِیسِ) نقطة اشتراک دیگر این فرقهها این است که همگی بر پایهای از اومانیسم شکلگرفتهاند. و اومانیسم نیز از دیگر مبانی تفکر انسانشناختی در اندیشة لیبرالدموکراسی است. اینها همه این را ترویج میدهند و به گونههای مختلف هر کس به زبانی از آن دفاع میکند یکی میگوید بود و نبود خدا وابسته به خواست و عدم خواست انسان دارد، ما خالق خداییم نه خدا خالق ما، یکی میگوید خدا امری است ذهنی. هر کدام به گونهای از این تفکر اومانیستی در معنویت و عرفان خود بهره برداری میکنند. از دیگر مبانی ارزششناختی تفکر لیبرالیستی، به ویژه در حوزة رفتارهی فردی لذتگرایی است. همه این فرقهها نیز به نوعی بر همین پایه حرکت میکنند. همه میگویند شادی را برای شما به ارمغان میآوریم، غایتی که برای خودشان در نظر میگیرند و هدف عالی و نهایی که برای مکتب خودشان ترسیم میکنند به ارمغان آوردن شادی و لذت است. این همان مبنای لذتگرایی تفکر لیبرالیستی است از پائولوکوئیلو گرفته تا اوشو از سای بابا گرفته تا عرفان حلقه همه مدعیاند همین کار را میخواهند انجام دهند. همه یا اغلب اینها از لیبرالیسم دفاع میکنند، حتی بدترین نوع لیبرالیسم که لیبرالیسم جنسی است. اگر اندیشمندانی مثل جان لاک که تفکر لیبرالیستی را مطرح کردند لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی منظورشان بود اینها پستترین نوع لیبرالیسم یعنی لیبرالیسم جنسی است را ترویج میدهند و بیبند و باری را به نام معنویت و عرفان تئوریزه میکنند. همه اینها به معنای واقعی کلمه دینستیز هستند که یکی دیگر از مبانی فکری لیبرالدموکراسی است. میدانیم که لیبرالیسم و مارکسیسم از این جهت هیچ تفاوتی ندارند. مارکسیستها میگفتند دین افیون ملتهاست. لیبرالها هم میگفتند دین امری است فردی نباید در جامعه دخالت کند اینها دقیقاً یک حرف هستند. این عرفانهای نوظهور نیز هر کدام به گونهای همین هدف را دنبال میکنند. به عنوان مثال عرفان حلقه مدعی است که راهی برای سیر و سلوک است که ربطی به دین و ملیت و نژاد و قومیت ندارد. مهم نیست که شما ارتباطی به خدا دارید یا ندارید، اعتقادی به معاد دارید یا ندارید، این یعنی تفکر دینستیزانه، با ادبیاتی محترمانه. عرفان پائولوکوئیلو نیز دقیقاً همین حرف را میزند دفاع از تساهل و تسامح و تفکر پلورالیستی و یا عرفان اُشو. آیا تفکری دینستیزانهتر از این تفکر پیدا میکنید که بگویند تنها یک گناه در عالم هست و آن احساس گناه است بدتر و دینستیزانهتر از این حرف کسی پیدا میکند آن هم به نام دین و معنویت و عرفان! نکتة دیگر اشتراکشان این است که همگی از سکولاریسم دفاع میکنند میگویند دین نباید در سیاست دخالت کند عرفان ما عرفان فردی است علیرغم اینکه همه سیاسی هستند و مدیریت شده توسط مراکز فکری غرب هدایت میشوند ولی تفکر سکولار را تبلیغ میکنند. اینها برای از مهمترین نقاط اشتراک این مکاتب و فرقهها بود؛ اما دربارة نقاط افتراقشان به نظرم متناسب با فضا و جامعه هدفشان متفاوت است الفاظ و ادبیاتشان متفاوت است یکی تعبیر شعور کیهانی را به کار میبرد دیگری تعبیر خدای ذهنی را، یکی تعبیر انرژی مثبت و هالة انرژی را و دیگری تعبیر مادر زمین را به کار میگیرد یکی مدیتیشن مادر زمین را و آن یکی میگوید انرژی منفی که به زمین سرایت میکند، تعابیر مختلف است ادبیات متفاوت است ولی روح حرفها همین است.
دکتر فنایی اشکوری: اغلب جریانهای معنویتگرای انحرافی و شبه عرفانهای نوپدید، سکولار و دین گریزند و در پی نیل به غایات دنیوی هستند؛ بزرگترین همّشان بنا بر ادعا کسب آرامش، لذت، کاهش رنج یا تحملپذیر کردن رنجهای دنیوی است، در حالیکه دین حقیقی و عرفان راستین ضمن توجه به عناصر یاد شده، خدامحور و آخرتگراست و آرامش حقیقی و رهایی از رنج تنها با یاد خدا و لقای حق بهدست میآید.
سطوح جامعه هدف و مخاطب این فرقهها ـ از لحاظ سنّی، جنسی، صنفی، طبقه اجتماعی و...ـ کیست؟ شگردها و چگونگی عملکرد این گروهها را، به ویژه در جامعه ما، بیان فرمایید؟ به نظر شما مهمترین عوامل تأثیرگذاری آنها چیست؟
دکتر شریفی: اینها در یک نگاه کلی جامعه هدفشان همه مردم هستند. از کوچک تا بزرگ. از بچه مهدکودکی گرفته تا پیرمرد و پیرزن کهنسالی که در خانه هستند. همه اینها جامعه هدفشان به حساب میآیند. هر چند برخی از گروهها مثل جوانان، دانشجویان و مخصوصاً طیف بانوان و دختران در خط مقدم جامعه هدف اینها هستند و بانوان بیشتر قربانی این فرقهها هستند. در تمام دنیا و از جمله در کشور ما هم اینگونه است. اما اینکه گفتم برای همه سطوح سنی برنامه دارند، چند نمونه عرض کنم مثلاً برای کودکان، کتابهای قصهای که ما برای بچهها تولید میکنیم قصههای سنتی که در ایران نوشته و گفته میشدند به صورت مکتوب و شفاهی با یک شعر توحیدی شروع میشد «یکی بود یکی نبود/ غیر از خدا هیچ کس نبود» در این شعر تفکر توحیدی به زبان کودکی منتقل میشد اگر این شعر به یک عارف داده شود سالها برای شما بحث وحدت وجود و جایگاه توحید را توضیح میدهد. ولی به زبان کودکی اینگونه منتقل میشد این گروهها همین عرصه را هم هدف قرار دادند کتابهای متعدد نوشته شد با تیراژهای بسیار زیاد که «یکی بود یکی نبود/ یک پدر آسمانی بود!» پدر آسمانی اصطلاح مسیحیت و تفکر رهبانیت است. یا «یکی بود یکی نبود/ یک بابا .... بود!» خودش را به عنوان خدا معرفی میکند و همهکارة افراد! در سطح کارتونهای کودکان، تفکر عرفانهای نوظهور که یکی از آنها تفکرات دالاییلاما است ـ که یکی از شعب آیین بودا، فرقه ماهایانا است که دالاییلاما جزو آن فرقه است؛ ولی یک بودیسم غربیشده و لیبرال را در حقیقت نمایندگی میکند و ترویج میدهد و غرب هم به همین دلیل روی او مانور میدهد ـ را تبلیغ میکنند و برای نوجوانان و کودکانشان فیلمهایی تولید میکنند که ارزشهایشان را منتقل نمایند. من نمیگویم این فیلمها حتماً برای تخریب تفکرات ما تولید شده؛ نه، برای خودشان تولید شده است اما فیلمی مثل ایکییوسان که سیمای جمهوری اسلامی هم چندین نوبت آن را هم پخش کرده است به هدف ترویج و تبلیغ اندیشهها و باورهای بودایی تولید شده است. در این کارتون دقیقاً تفکرات بودایی و دالاییلامیی تبلیغ میشود اما به زبان کودکی مثل این میماند که ما کارتونی تولید کنیم که قهرمان این داستان بچهای باشد در همان سن ولی لباس روحانیت شیعی تنش باشد. مشکل برایش پیش میآید برود نماز بخواند. مسئلهای را بخواهد حل کند برود توسل و زیارتی را انجام دهد. ایکییوسان میآید برای حل مشکلاتش یوگا مینشیند که عمل عبادی آنهاست. میآید مدیتیشن میکند که باز عمل عبادی آنهاست. لباس تنش لباس روحانیت بوداست عالمان شیعی عمامه سر میکنند روحانیت بودا سرشان را میتراشند. پس جامعه هدف این فرقهها حتی شامل کودکان هم میشود. البته در این زمینه قشر نخبگان حتی نخبگان سطح بالای جامعه نیز مصون نیستند. به عنوان مثال برخی از فرقهها حتی جامعه پزشکی ما را هم هدف قرار دادهاند. با بحثهای انرژیدرمانی، آبدرمانی، موسیقی درمانی، شبکه شعور کیهانی و امثال اینها این جامعه را هدف قرار دادهاند ممکن است گفته شود آیا واقعاً انرژیدرمانی، موسیقی درمانی یا آب درمانی غلط است من هرگز در برابر اینها موضعگیری نمیکنم این بحثهای علمی است که جامعه پزشکی باید موضعگیری کند عرض بنده این است که اینها به نام فرا درمانی یا درمانگری میآیند و دینی را معرفی و جایگزین میکنند یک عرفان را جایگزین میکنند اگر درمان است چه ربطی به عرفان دارد. من درمانگری میکنم پس قرآن پر از تناقض است! من درمانگری میکنم و مشکل شما را حل میکنم پس روحالقدس همین شبکه شعور کیهانی است! پس جبرئیل یک جسم است یک انرژی مثبت است! این چه ارتباطی با درمانگری شما دارد؟ درمانگری شما درست یا نادرست جامعه پزشکی قضاوت کند اما این ادعا که خدا اینگونه است. پیامبری اینگونه است. من درمانگری میکنم پس زیارت و توسل و توکل و همه اینها نادرست است، اینها نشان میدهد که شما دنبال یک دین و فرقة جدید در قالب درمانگری هستی. پس جامعه هدف اینها خیلی گسترده است از کودک گرفته تا قشر نخبگانی مثل جامعه پزشکی را هدف قرار دادهاند و هیچ حد و حصری ندارند.
دکتر فنایی اشکوری: همه افراد و طبقات مخاطب این گروهها هستند، اما بیشترین قربانیان آنان جوانان و زنانند. افراد گرفتار در بحرانهای روحی مناسبترین طعمههای این جریانات هستند. همه انسانها به دین و معنویت گرایش باطنی دارند، اما چون دینداری و عرفان راستین در قطب مخالف پیروی از هواهای نفسانی و جاذبههای شیطانی است، بسیاری پایبندی به دین و سلوک معنوی را دشوار میدانند و در نتیجه روی از آن بر میتابند. شگرد شیادانهای که برخی از جاعلان معنویتهای دروغین بهکار میگیرند این است که به مخاطب چنین القا میکنند که میتواند بین خواستههای معنوی و امیال و هواهای نفسانی جمع کند.
در مجموع بنیادیترین آسیبها، تهدیدها و چالشهای ـ بالفعل و بالقوه ـ معنویتهای نوپدید، چیست؟
دکتر شریفی: مباحث مختلفی در ضمن این سؤال گنجانده شده است که سعی میکنم به اجمال به آنها بپردازم. بنیادیترین و جدیترین تهدیدهای این فرقهها ناظر به بعد باورها و ارزشهای دینی است که قبلا به آنها اشاراتی داشتم. این فرقهها مستقیم یا غیر مستقیم بنیادیترین اندیشهها و باورهای ما را هدف قرار دادهاند. از اعتقاد به خدا و معاد گرفته تا اعتقاد به نبوت و امامت و امثال اینها را هدف قرار داده و انکار میکنند. در حوزة ارزشها نیز مبانی ارزشی ما را هدف قرار داده و با ابزارها و رسانههای مختلف سعی در ترویج ارزشهای مورد قبول خود و تضعیف ارزشهای اسلامی دارند. همانطور که اشاره کردیم، این فرقهها همگی ارزشها را نسبی و متکثر میدانند. از تساهل و تسامح در حوزة ارزشها دفاع میکنند. در کنار تهدیدهای جهانشناختی و ایدئولوژیکی میتوان به تهدیدهای اقتصادی این فرقهها برای جامعه اشاره کرد. باید توجه داشت که رهبران و بنیانگذاران بسیاری از این فرقهها اهداف اقتصادی هم دارند. به همین دلیل شاهدیم که چه بهرهبرداریهای عجیب و غریب مالی و مادی از پیروان خود میکنند. برخی از رهبران این فرقهها در طول سه، چهار سال در ایران بیش از چهار میلیارد سرمایه به دست آوردهاند. کمتر کار اقتصادی و شغلی را میتوان نام برد که چنین درآمد هنگفتی را به بار آورد. اینها از راه دین و عرفان و راهکار ارتباط با موجودات غیر ارگانیک یعنی اجنه و امثال اینها میآیند و چه درآمدهایی به جیب میزنند. اهداف اقتصادی کلانی دارند در آمریکا و اروپا جایی با این فرقهها مبارزه میشود که اخلال در نظام اقتصادی جامعه پدید میآورند به جای اینکه مردم پولشان را در راههای درست هزینه کنند که سود دهی و درآمدزایی برای جامعه داشته باشد یا در شبکه بانکی و اقتصادی کشور سرمایهگذاری کنند میبرند و در جیب اینگونه فرقهها میریزند و طبیعتاً به رهبر فرقه میدهند و بهرهبرداریهای اقتصادی خاص خود را دارند. این فرقهها با توجه به اینکه جامعة ما جامعهای است که دین و مذهب یکی از مهمترین مؤلفههای آن است تهدیدات امنیتی و سیاسی برای جامعه ما نیز دارند. در جامعة ما حتی کسانی که به معنای واقعی ملیگرا هستند و به اصطلاح عرق ناسیونالیستی دارد برای امنیت کشور و محافظت از آن در برابر دشمنان خارجی و داخلی باید از مذهب و دین رسمی کشور و وحدت و اصالت دین در کشور ما دفاع کنند. اگر اسلام و تشیع در کشور ما لطمه ببیند امنیت هم نخواهیم داشت. اگر تفرقه دینی ایجاد شود امنیت ما هم زیر سؤال میرود. به عنوان مثال، در جریان اغتشاشات و فتنة سال 88 یکی از حوادث ناگواری که رخ داد قتل خانمی بود به نام ندا آقاسلطان. کسی که تمام اطلاعات پیرامون این قتل و چگونگی آن را در اختیار دارد و در صحنة این قتل حاضر است و فیلم آن را در اختیار داشت و در شبکههای ماهوارهای مختلف به نمایش گذاشت، فردی است به نام آرش حجازی. این فرد نماینده رسمی آقای پائولوکوئلیو، بنیانگذار یکی از این فرقههای معنویتگرای نوپدید، و مترجم آثار او در ایران بود. کسی که از اندیشههای معنوی کوئلیو اطلاع داشته باشد و از حمایتهای صهیونیسم بینالملل از او خبر داشته باشد، خیلی بعید نمیداند که دست این فرقة پلید به چنین جنایتی آلوده باشد. آنان برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی و بنیادگرایی دینی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. در کنار این تهدیدات، میتوان به تهدیدات روانی این فرقهها برای جامعه نیز اشاره کرد. اینها هر چند ادعای حل مشکلات روحی و روانی را دارند ولی مشکلات روحی، روانی فراوانی برای قربانیان فرقهها پدید میآورند. از بس القائات عجیب و غریب دارند، از بس تفکر شیاطین و اجنه را در ذهن اینها ایجاد میکنند برخی از افراد را به دیوانگی و جنون میکشانند و اختلال شخصیتی برای آنها ایجاد میکنند. تهدیدات فرهنگی و خانوادگی از دیگر تهدیدات این فرقهها است. بسیاری از رهبران این فرقهها خانوادههایی را منحل و متلاشی کردهاند. چه خانوادههایی که دارای یک زندگی صمیمی و آرام بودند اما بعد از مدتی که یکی از اعضای خانواده به دام چنین افرادی افتاد طولی نکشید که خانوادة آنها متلاشی شد. بعضی از این فرقهها خانواده را امری منفور میدانند. به عنوان مثال اُشو در همین کتابهایی که از او منتشر شده میگوید خانواده ساخته و پرداخته پیامبران دروغین و حیلهگر و روحانیون حقهباز است! خانواده چیست؟ هر زنی مال همه مردان عالم است و هر مردی همة زنان عالم برای اوست. دفاع از همجنسبازی و تئوریزه کردن این رفتار شنیع آن هم به نام معنویت و عرفان آیا ثمرهای جز نابودی نظام خانواده دارد؟
دکتر فنایی اشکوری: قرار گرفتن در دام فریب این فرقهها، انحراف از صراط مستقیم هدایت دین و معنویت راستین و غلطیدن در ورطه ضلالت است. علاوه بر این، ناهنجاری رفتاری، از دست دادن اعتدال روانی، فروپاشی خانواده و گسست یکپارچگی و همبستگی اجتماعی برخی از پیامدهای رواج این گونه فرقههاست.
به نظر شما راههای مقابله ـ علمی و عملی ـ با آنها چه میباشد؟ آیا این تهدیدها قابلیت تبدیل شدن به فرصت را دارند؟ وظیفه استاد معارف و مبلغ دانشگاهی، و بالاتر از آن نقش نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها در این زمینه چیست؟
دکتر شریفی: دربارة راههای مقابله با این فرقهها به اجمال عرض میکنم که به اعتقاد این بنده راههای مبارزه با اینها هم باید از جنس خودشان باشد. البته برخوردهای امنیتی و انتظامی باید با اینها صورت بگیرد. بنده منکر اینها نیستم. در برخورد با این فرقهها نباید خیلی تفکر باز و لیبرالیستی داشت. موقعی که سمی در کشور منتشر میشود باید جلوی سم را بگیریم. در عین حال روشنگری هم بکنیم. ولی به صرف روشنگری کفایت نمیکند حالا ما روشنگری کنیم ممکن است عدهای حرف ما را نشنوند یا اگر هم بشنوند متوجه حرف ما نشوند پیام ما را درست نگیرند و از آب آلوده استفاده کنند و از بین بروند. افراد متصدی و مسئول این کار باید فعالانه و جدی برخورد کنند وزارت ارشاد نباید به اینها مجوز نشر بدهد. مسؤولان مربوطه باید مواظب مجلاتی که اینها منتشر میکنند باشند. اما مهمترین و اساسیترین راه تقابل با اینها برخوردهای فرهنگی و علمی است. با کمال تاسف من این را به جامعه اساتید معارف اسلامی عرض کنم که به آمارها توجه کنیم و بعد جایگاه خودمان را هم توجهی داشته باشیم. بر اساس آمار موجود در حدود بیست سال اخیر تعداد 4500 عنوان کتاب با تیراژی حدود دویست میلیون جلد در ترویج و تبلیغ عرفانهای نوظهور در کشور ما منتشر شده است! این تازه آنهایی است که مجوز رسمی از وزارت ارشاد دارند. آنهایی که غیرقانونی و قاچاق چاپ شده و در فضای مجازی هستند، بماند! این در حالی است که ما متأسفانه حتی 45 کتاب در نقد اینها نداریم! بنده 7 الی 8 کتاب خوب بیشتر نمیشناسم که در نقد اینها نوشته شده باشد. برخی از آنها نقدهایی کلی است. برخی هم که اگر نقد نمیشد بهتر بود. نقدهایی بسیار ضعیف و غیر علمی. اصولاً نقد ضعیف به مراتب بدتر از نقد نکردن است. برخی از این نقدهایی که نوشته شده است، نقد نیست؛ فحشنامه است. به همین دلیل بیشتر باید گفت در تبلیغ آنهاست و نه نقد! آنها را گستاخ میکند و بهره برداری بیشتری میکنند میگویند معلوم میشود جامعة علمی ما، حوزه و دانشگاه، در این زمینهها حرفی برای گفتن ندارند. حرف ما علمی و قوی است که آمدهاند فحشنامه نوشتهاند علم را که با فحش جواب نمیدهند. به هر حال این هجمة عظیمی که علیه ما شروع شده است به هر دلیلی که بوده است، در اثر غفلت بوده در اثر بی توجهی بوده در اثر خیانت بوده، هر عاملی داشته بالاخره الان توجه کنیم و به هوش باشیم. هر کس به سهم خودش وظیفه دارد. گام اول وظیفه حوزویان و اساتید معارف است که در این زمینه روشنگری کنند. حداقل این است که بگویند در فضا سمی منتشر شده. جوان و نوجوان دانشجو و خانوادهها متوجه باشید اینها هدفمند به جان دین و اخلاق و فرهنگ شما افتادهاند اهداف متعدد اعتقادی، ارزشی، اقتصادی و امنیتی دارند. حداقل این روشنگری انجام شود. روشنگری نقش مهمی دارد تا به حال گفته نمیشد دو سه سال است رسانههای ما در این عرصه فعال شدهاند به نظرم این هجمه عظیمی که اینها به سوی ما آوردهاند اگر ما به آن توجهی داشته باشیم آن موقع وظیفه خودمان را هم بهتر تشخیص میدهیم.
درباره اینکه چه تعدادی از این فرقهها در ایران مشغول فعالیت هستند آمار مختلفی گفته میشود برخی که اطلاعات ویژه در اختیار دارند هزار فرقه نوظهور را گفتهاند که در ایران فعال هستند برخی دویست و پنجاه فرقه را اسم آوردهاند، برخی دویست فرقه را نام بردهاند بنده به عنوان یک پژوهشگر جزء در این عرصه صد فرقه از اینها را میشناسم که رصد هم شدهاند و در کشور ما فعالند صد فرقهای که اسناد پژوهشی دارند و کتابهایشان با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شده مثل فرقه اُشو که صد کتابش به زبان فارسی ترجمه شده است مؤسسه رسمی ایساتیس که برای فرقه آمریکایی اِکَنکار بود، - شنیدهام دو سالی است که متوقف شده - دورههای آموزشی برگزار میکرد و رسماً افراد را به این دین آمریکایی جذب میکرد. و یا در قالب سازمانهای به اصطلاح مردمنهاد و غیر دولتی مشغول فعالیت بودند. یا سایت رسمی فعال به زبان فارسی دارند؛ مثل فالوندافا و یا عرفانی مثل یوگا که متأسفانه در کشور ما حتی انجمن ورزشی به نامش تأسیس شده است! این یک غفلت محض است هنوز هم متأسفانه وجود دارند این چیز عجیبی است. به نظرم ما جزء معدود کشورهایی هستیم که انجمن یوگا تشکیل دادهایم. انجمن ورزشی یوگا در کشور ما درست مثل این میماند که ما برویم در اروپا و آمریکا و هندوستان و چین انجمن ورزشی نماز تأسیس کنیم! انجمن ورزشی نماز را جهانی کنیم مردم بیایند مسابقات ورزشی نماز را ببینند چه کسی نمازش را چگونه میخواند. یوگا همین است یک عمل عبادی جسمی روحی است ما نماز میخوانیم عدهای یوگا مینشیند، زانوهایش باید در حالت خاصی باشد، کف پا باید در حالتی خاص، کمر در حالتی خاص و گردن هم در حالت خاصی بایستد، ذکری بگوید و آرامش و طمأنینه کسب کند، ما میگوییم «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» مسئولین و جامعه ورزشی آمدهاند انجمن تأسیس کردهاند که «الا به یوگا تطمئن القلوب».
دکتر فنایی اشکوری: نشاندادن سستی و بیاعتباری آموزههای این فرقهها، معرفی چهرة حقیقی رهبران آنها، آشکار نمودن پیامدهای منفی قرار گرفتن در این حلقهها، برخی از نکاتی است که عمل به آنها در مقابله با آن گروهها ضروری است. اما مهمتر از این همه پیشگیری از این ناهنجاری است که با ارائه معنویت و عرفان راستین انجام میگیرد. اگر گرایش فطری به معنویت به شیوه صحیحی پاسخ داده شود، بازار این مدعیان کاذب کساد خواهد شد. .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.