آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسه جهانى شدن /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسه جهانى شدن چکیده: نویسنده معتقد است جهانى شدن در مفهوم جدید آن به دهه هاى اخیر بازمى گردد و ریشه هاى آن را باید در تسلط فرهنگ آمریکایى جست و جو کرد که با تکیه بر برترى فنى و اقتصادى و سلطه بر نهادهاى جهانى به دست آمده است. اما این پدیده، هم از درون فرهنگ غرب و هم از بیرون دچار چالش هاى جدى است. اسلام با برخوردارى از آموزه هاى شمول گرا نگرش وحدت گرایانه و با تکیه بر تجدید حیات اسلامى در دهه هاى اخیر مى تواند در برابر موج غربى سازى مقاومت ورزد و جهان شمولى خود را تحقق بخشد.


آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسه جهانى شدن چکیده: نویسنده معتقد است جهانى شدن در مفهوم جدید آن به دهه هاى اخیر بازمى گردد و ریشه هاى آن را باید در تسلط فرهنگ آمریکایى جست و جو کرد که با تکیه بر برترى فنى و اقتصادى و سلطه بر نهادهاى جهانى به دست آمده است. اما این پدیده، هم از درون فرهنگ غرب و هم از بیرون دچار چالش هاى جدى است. اسلام با برخوردارى از آموزه هاى شمول گرا نگرش وحدت گرایانه و با تکیه بر تجدید حیات اسلامى در دهه هاى اخیر مى تواند در برابر موج غربى سازى مقاومت ورزد و جهان شمولى خود را تحقق بخشد. جهانى شدن(1) اصطلاحى است که بیشتر در دهه 1990 در محافل علمى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى رواج یافت. جهانى شدن، مرحله اى است که از طریق آن، روابط اجتماعى و انسانى کیفیتى «بدون مرز» و «بدون زمان» به خود مى گیرد؛ به گونه اى که زندگى انسان ها در سطح کره خاکى به مثابه مکانى واحد شکل گرفته و در نهایت با یک نوع نگرش و نگاه به زندگى، انسجام مى یابد و به حیات خود ادامه مى دهد. نتیجه این نوع نگرش به جهانى شدن، فروپاشى باورها و اعتقادات سنتى و قدیمى است. حال پرسش بنیادى این است که آیا جهانى شدن قید و بندهاى دینى (اسلام) را نیز از بین خواهد برد، یا اینکه اصول اسلامى با شدت و حدّت از سوى مسلمانان اجرا خواهند شد؟ مالکوم واترز در کتاب خود در باب نظریه هاى جهانى شدن، سه احتمال و دیدگاه را درباره جهانى شدن مطرح مى کند که عبارت اند از: الف) جهانى شدن فرآیندى است که از شروع تاریخ بشر آغاز شده و تأثیرات آن با گذشت زمان افزایش یافته است؛ لیکن این فرآیند در سال هاى اخیر یک جهش ناگهانى داشته است؛ ب) جهانى شدن همزاد تجدد یا نوسازى (مدرنیزاسیون) است و در نگاهى دیگر، همان توسعه سرمایه دارى است که اخیرا یک جهش ناگهانى یافته است؛ ج) جهانى شدن، پدیده و فرآیندى متأخر است که با فرآیندهاى اجتماعى، تحت عناوین فراصنعتى(2)، فراتجدد(3) یا بى سازمانىِ سرمایه دارى(4) همراه است. اما مهم این است که در دو برهه زمانى، فرهنگ غربى در قالب لیبرالیسم در جهان حکم فرما بوده است: وهله اول که از قرن نوزدهم میلادى آغاز شد، با رهبرى انگلستان، سرانجام به گسترش جهانى امپریالیسم منجر شد که این امر در روند جهانى شدن نیز تأثیرگذار بوده است؛ وهله دوم، به دوران بعد از جنگ دوم جهانى بازمى گردد که به رهبرى آمریکا هدایت شده است. ایالات متحده آمریکا از این دوره به بعد، با تکیه بر مزیت هاى تکنولوژیک، سیستم تولید انبوه و قدرت نظامى بالا، به قدرت مسلط جهانى تبدیل شد و سرانجام پس از فروپاشى بلوک شرق در مقام قدرت پیشتاز در جهان و هم اکنون در مقام «پیشواى بین المللى» مطرح است. دین اسلام دین اسلام یک پدیده الاهى است. اما این پدیده الاهى در خلأ کارکردى نخواهد داشت و این دین براى اجتماع انسانى است. بر این اساس مى توان گفت که دین اسلام یک پدیده الاهى ـ اجتماعى و انسانى است. با افزودن قید اجتماعى و انسانى، به یک مثلث اشاره مى شود: فرد + جامعه + حاکمیت. دین به مثابه یک پدیده الاهى ـ اجتماعى، باید انتظار خود را از این سه واحد بیان کند. دین، نظامى را مى پذیرد که عامل به عدل باشد: ان اللّه یأمر بالعدل، و جامعه اى را مى پذیرد که قائم به قسط باشد: لیقوم الناس بالقسط، و افرادى را مى پذیرد که معتقد و درستکار باشند: الذین آمنوا و عملو الصالحات. با توجه به مطالبى که از دین اسلام بیان شد، مى توان چنین نتیجه گرفت که دین اسلام، یک دین جهان شمول است و آموزه هاى آن براى حوزه هاى مختلف زندگى، اعم از خصوصى و اجتماعى، دستور و برنامه خاصى دارد و پیروان خود و حتى انسان هاى جهان را به انجام آن دستورات فرا مى خواند و در مقابلِ هر پدیده اى از جمله جهانى شدن، مقاومت مى کند و حتى به مبارزه برمى خیزد. دین در چشم انداز مدرنیسم تجددگرایان همواره آرزو داشتند که همه جهت گیرى هاى حیات انسانى معطوف به امور عرفى و این جهانى باشد، و در نهایت به یک نواختى و یگانگى جهانى ختم شود، و در این راستا، مذاهب گوناگون دنیا به اندیشه اى دنیاگرا و خردمدار ختم شوند. نیز امید داشتند روزى در حوزه اجتماعى و حیات انسانى، نظام سکولاریسم جاى گزین آیین و مذاهب گردد. در نظام سکولاریستى، میان دین و حیات اجتماعى جدایى افکنده مى شود ؛ بدین معنا که دین تأثیرى در حیات سیاسى ـ اجتماعى انسان نخواهد داشت و به یک مسئله و باور شخصى و خصوصى تبدیل مى شود. در این روند، اگر بنا باشد که هر گونه آیین و جماعت مذهبى در عرصه حیات انسانى وجود داشته باشد، آن جماعت از نظر جغرافیایى، اقتصادى یا قومى متشکل از افرادى خواهد بود. گروه ها و جماعات مذهبى را در این پروسه مى توان به فسیل هاى اجتماعى تشبیه کرد که گاهى ممکن است با یکدیگر یا با روشن فکران و دیگر گروه هاى جامعه سر به ستیز بردارند. در چنین حالتى آنان مشاجرات موهوم و کهنه پرستانه اى را وارد جهان دنیاگرا و فردگراى مدرن مى سازند. جوامع یکپارچه و داراى مذهبى خاص، که نخبگان و گروه هاى حاشیه اى را در بر مى گیرند، از دیدگاه تجددگرایان، بنیادگرایانِ منطق ستیز و فردگریزى هستند که در مقابل نوسازى و نوگرایىِ مدرنیته جبهه مى گیرند. البته از دیدگاه تجددگرایان، مخالفت هاى حاشیه اى، دینى و مذهبى، مسایلى گذرا و کم اهمیت اند که سرانجام موج دنیاگرایى و خردمحورى، که اینک با تأثیرپذیرى از «جهانى شدن» به سرعت اوج مى گیرد، این مخالفت و ستیزه جویى ها را فرو خواهد نشاند. پساتجددگرایان نیز مانند تجددگرایان، درباره مذاهب سنتى هم صدا هستند و آنان شاید بیشتر از مدرنیست ها دنیاگرا باشند و آرزو دارند که مذاهب سنتى در نهایت نابود شوند و بر این باورند که جهانى شدن و دنیاگرایى با فرسودن و درهم شکستن ساختارهاى سنتى، محلى و ملى، پیروزى جهانى فردگرایى ابزارگرا را به ارمغان خواهد آورد. هر چند در چشم انداز پست مدرن ها، حیات انسانى مى تواند دربرگیرنده «تجارب معنوى» نیز باشد؛ اما فقط تجاربى که از تعلقات و قید و بندهاى مذهبى به معناى واقعى کلمه فارغ باشند. پست مدرن ها بیشتر به برداشت هاى آمریکایى از مذهب تمایل دارند. این برداشت در نهایت به طبیعت گرایى از نوع آمریکایى مى انجامد که در حقیقت الحاد جدیدى است. کیش آمریکایى و فرآیند جهانى شدن عرفى سازى از دهه نود به این سو، به سبب فرآیند جهانى شدن، سرعت و شدت بیشترى گرفت. پس از دهه نود، رهبرى بلوک غرب بر عهده آمریکا گذاشته شد. در حقیقت این فرآیندِ عرفى سازى و جهانى شدن را آن کشور هدایت مى کند. پیشتازى آمریکا در این فرآیند، مرهون برترى فنّى و اقتصادى ایالات متحده بر سایر بازیگران عرصه جهانى است. ایالات متحده در این روند، براى رسیدن به اهداف خود از مؤسسات بزرگ مالى بین المللى سود جسته است. صندوق بین المللى پول(5)، سازمان تجارت جهانى(6) و بانک جهانى، مؤسساتى هستند که آمریکا از طریق آنها، دنیا را به دوران پسامدرن هدایت و رهبرى مى کند. این روند، پیوند بسیار نزدیکى با دنیاگرایى و عرفى سازى دارد که سرانجام به دین زدایى، به ویژه در مورد ادیان توحیدى، منجر مى شود. ایالات متحده آمریکا با استفاده از آموزه هاى آیین پروتستان (همچون نفى مراتب روحانیت و جماعات مذهبى و برهنه کردن فرد از خصوصیات محلى و فرهنگى و تأکید بر موهبت فیض الاهى، ایمان و رستگارى که واقعا جهانى هستند) و جرح و تعدیلى که در این آیین نموده است، مفاهیم اقتصادى و سیاسى را با آن درآمیخت، و پیرو آن، این اعتقاد به بازار آزاد، فرصت هاى یکسان براى افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسى لیبرال، و مشروطیت و حاکمیت قانون عرفى، از ارکان اساسى کیش دنیاگرایانه و جهان گستر آمریکا گردید. هر چند این کیش در شعار به جماعت و مراتب سلسله اى اعتقادى ندارد، استراتژیست هاى آمریکا با استفاده از اعتقادات دین مسیحیت معتقدند «خداوند متعال، جایگاه ویژه اى براى آمریکا در میان ملل دیگر در نظر گرفته و بهترین مواهب و نعم را به مردم آمریکا اعطا کرده است». برخى دیگر از اندیشمندان و صاحب منصبان سیاسى بر این باورند که آمریکا با توجه به مطالب فوق، باید سیادت و رهبرى جهان را براى گسترش فرهنگ و کیش خود بر عهده گیرد و در این رهبرى با دقت و ظرافت بیشترى عمل نماید: «آمریکا باید رهبرى سیاست بین الملل را بر عهده گیرد. اگر با هشیارى هر چه تمام تر، وارد عمل نشویم، شیوه زندگى ما از بین خواهد رفت». با توجه به این نوع اندیشه، حقوق فردى اهمیتى بسیار مى یابد؛ چرا که پایه هاى اساسى عقلانیت مدرنیته که کیش آمریکایى نیز از آن اقتباس شده است، بر اومانیسم استوار است. از این رو، در این ایدئولوژى و کیش، حقوق بشر، یعنى حقوق افراد. حقوق فرد از هر گونه مرتبه بندى جماعات، سنت ها یا رسومى که وى در آن به سر مى برد، مستقل است. بدین سان، جهانى شدن، در یکدست شدن شیوه هاى رفتار انسانى، بدون تعلق به قید و بند خاص، متبلور مى شود، و در نظر ایالات متحده، شیوه یکسان، همان کیش و فرهنگ آمریکایى است. اما به نظر مى رسد که چنین اندیشه اى با چالش هاى فراوانى روبرو خواهد بود؛ چالش هایى که بیرون از فرهنگ و آیین جهان غرب و آمریکاست و چالش هایى که از درون این فرهنگ و مذهب برمى خیزد. آموزه هاى شمول گراى اسلام با مطالعه ادیان موجود در جهان به نظرمى رسد که دین هنوز هم پویاترین منشأ مقاومت در برابردیدگاه تقلیل گرایانه درباره سرشت و گوهر آدمى است؛ چرا که دین به انسان، هویت روحانى و معنوى مى بخشد و به حیات انسانى معنا و مفهوم مى دهد. دین براى انسان، زمان خاص و مکان را مى خواهد؛ دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانى را در گرو عمل به آنها مى داند؛ حال آنکه جهانى شدن، لازمان و لامکان است. بنابراین میان دین، به ویژه اسلام، و جهانى شدن، تعارض و نزاع در مى گیرد. حال پرسش اساسى و بنیادى این است که آیا در این نزاع، دین اسلام مضمحل خواهد شد، یا چونان نیرویى توانا احیا مى گردد و مقاومت خویش را با تهاجم علیه جهانى شدن از سر مى گیرد و قرائت هایى تازه از واقعیت موجود، عرضه مى کند؟ به نظر مى رسد که جهان اسلام، درصدد مبارزه علیه جهانى شدن برآید. اگر نگو ییم اسلام، دین انحصارگراست، حداقل باید گفت که شمول گرا مى باشد؛ انحصارگرایى به این معنا که تنها یک دین، داراى اعتقادات حق و تکامل یافته مى باشد، و بدین سان تنها پیروان آن از هدایت و رستگارى بهره مند خواهند شد و پیروان دیگر ادیان دچار گمراهى و شقاوت هستند. بنابراین بر مسلمانان فرض است که آیین خود را تبلیغ کرده، دین خود را جهانى سازند و با توجه به مقتضیات زمان و مکان از وسائل مشروع بهره گرفته، و آیین خود را در میان غیر مسلمانان ترویج کنند. مسلمانان، توانایى معنوى و ژرفاى روحانى دیگر ادیان را منکر نیستند؛ اما در عین حال به کامل بودن دین اسلام اعتقاد دارند و بر این باورند هر چند ادیان سابق حظّى از حقانیت، معنویت و روحانیت داشته اند، دین اسلام به صورت کامل ترى از آنها برخوردار است. در صورت انتخاب درست راهکارها، موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود؛ چرا که بر اساس آموزه هاى اسلام، خداجویى و خداخواهى که به وسیله ادیان تحقق عینى پیدا مى کند، از فطرت انسانى ناشى مى شود و تمامى پدیده ها و وسائل انسانى، نمى توانند فطرت را به طور کامل از بین ببرند. پدیده جهانى شدن نیز ممکن است ابتدا با هجمه هاى خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدى، پیش رود و موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند. البته فطرى بودن دین و خاتمیت آیین اسلام، موجب پایدارى آن خواهد شد؛ چنان که در انسان شناسى، مردم شناسى و علوم اجتماعى نیز تأکید مى شود که تاریخ پیدایش مذهب با تاریخ بشرى مساوى است؛ زیرا مذهب امر فطرى بشر است. وحدت گرایى اسلام بر اساس آموزه هاى اصیل ادیان توحیدى، جهان هستى و افراد انسانى را خداى یگانه آفریده است و در تعبیر عرفان، بشر، نمود و جلوه اى عام از وجود و تجلى خداوند است. مفاد آیات به این استدلال مى انجامد که بشر، جامعه واحدى تشکیل مى دهد و این جامعه واحد، دیگر ابعاد جغرافیایى و قلمروهاى سیاسى را ارج نمى نهد؛ چرا که اسلام از همان بدو پیدایش، رسالتى در زمینه دعوت تمام مردمان جهان به آیین محمدى(ص) داشته است و همواره با این شعار که دین اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام(ص) خاتم پیغمبران است، داعیه جهانى شدن دارد. این فرآیند جهان گسترى در جوهر دین اسلام وجود دارد و این ویژگى، آن را به ادیان عام گرا تبدیل کرده است؛ چرا که اعتقاد به خداى واحد و پایان رسالت و نبوت، براى انسان ها در جهان یک مرجع ارزشى واحد به وجود مى آورد. تجدید حیات اسلامى گسترش فزاینده جریان احیاگرى اسلامى و فضاى وسیعى که از قلمرو فرنگ و اقتصاد، جامعه و سیاست را پر کرده است، موجب شد که ادبیات و فعالیت آن صبغه اى دعوت گرایانه و اخلاقى به خود گیرد و در درون جوامع اسلامى و بیرون آن مورد قبول و اقبال واقع شود. این ادبیات به مقایسه تمدن ها و اثبات برترى اسلام به دلایل انسانى و اخلاقى بازگشته است و در سال هاى اخیر با حفظ اصالت فرهنگى آموزه هاى اسلام، در حوزه هاى غیر اسلامى خواهان گفت و گو بین ادیان، مذاهب و تمدن ها شده است. برنامه ها و طرح هاى جامع درباره دولت اسلامى، قانون اساسى اسلامى، دیدگاه اسلامى کردن علم، سازمان ها و بانک هاى اقتصادى و توسعه سازمان کنفرانس اسلامى، بیانیه ها و دیدگاه هاى اسلامى درباره نظام جهانى عادل و انسانى افزایش یافته است. در این زمینه، مسلمانان در مبارزه علیه تمدن و حقوق غربى، اعلامیه اسلامى جهانى حقوق بشر را به سال 1980 منتشر کردند. حقوق بشر اسلامى، جهانى نیز مى باشد. بى آن که محتواى آن دچار تضاد باشد؛ چرا که در اعتقاد مسلمانان، اسلام دینى براى تمام ابناى بشر است. پیرو تلاش هاى احیاگران مسلمان و وفاداران به ادیان، پارلمان ادیان جهانى تأسیس شد و آن پارلمان بر این اندیشه محورى مبتنى بود که ارزش هاى بنیادین مشترکى وجود دارند که ادیان را به هم پیوند مى دهند و به آنها در مقابل افراطى گرى دینى و سکولاریسم پوچ و بى محتوا، نقش اساسى اعطا مى کنند. هانس کونک یکى از پژوهشگران غربى، در تأکید بر اهمیت نقش دین به طورکلى در جهت دادن به حیات سیاسى و اجتماعى و اقتصادى، حول محور یک اخلاق جهانى، عاملى بسیار مؤثر و فعال بوده است. این همان اخلاق جهانى است که بر یک قاعده اخلاق طلایى و عام و آمرانه ظریف و حداقلى مبتنى است که مى گوید باید با همه به گونه اى انسانى رفتار کرد. این واکنش دینى در برابر فرهنگ مادى گرایانه غرب نیز به نوبه خود، یک نوع جهانى شدن را شکل مى دهد که به اتکاى فهمى معنوى ترو اخلاقى تر از شأن و منزلت انسانى، در پى مبارزه با جهانى شدن سرمایه دارى و فرهنگ غربى و آمریکایى است. در این طرز تلقى، ادیانِ جهانى، به خصوص دین اسلام، در برابر سرمایه دارى و فرهنگ مادى آمریکایى به سان نیروى بالقوه مخالف ظاهر مى شود. جهانى شدن از منظر اسلام گرایان اسلام گرایان مدعى اند جهانى شدن، مسئله زیان بارى است که بر ملت ها تحمیل مى شود. اسلام گرایان در یک واکنش فعال، بر این باورند که اسلام نظریه جهانى شدن را ارائه مى دهد و حال آن که اساسا از نظر محتوا، ساختار، فلسفه، اهداف و رهیافت ها با نظریه جهانى شدن غربى متفاوت است. از این رو، اسلام گرایان به جهان شمول بودن، بیشتر اعتقاد دارند تا جهانى شدن. جهان شمولى رو به دنیا دارد و نسبت به روى دیگر فرهنگ ها و آیین ها آغوش باز مى کند و تفاوت در ایدئولوژى ها را به رسمیت مى شناسد؛ در حالى که جهانى شدن به مثابه نفى دیگرى است و بیش از آن که زمینه گفت و گوى ایدئولوژیکى را فراهم آورد، موجب بروز شکاف و اختلاف در عرصه فرهنگ مى گردد. برداشت اسلامى از جهانى شدن با الهام از این آیه سوره حجرات صورت گرفته است که مى فرماید: «اى مردم! ما شما را از زن و مرد آفریدیم و سپس به قبائل و دسته هاى مختلف پراکندیم تا همدیگر را بشناسید». این آیه پایه فکرى براى برقرارى روابط میان مردم و تمدن ها بر اساس شناخت یکدیگر است؛ نه نزاع و درگیرى. دکتر رابرت کرین، عضو مرکز تجدید حیات تمدن ها در لندن، در تفسیر و تحلیل آیه فوق نظریه اى با عنوان «شناسایى متقابل تمدن ها» عرضه کرده که مدعى است مى تواند راه سومى در برابر آنچه غرب به نام «نظریه برخورد تمدن ها» و «گفت و گوى تمدن ها» مطرح ساخته است، تلقى گردد. ایشان مدعى است اگر تمدن ها یکدیگر را به رسمیت نشناسند، هیچ گاه قادر نخواهند بود براى رسیدن به شرایط گفت و گوى مناسب از رویارویى و تقابل خلاصى یابند. از این زاویه، اسلام جهانى شدن را با اصل مشترک انسانیت درآمیخته است؛ در حالى که جهانى شدن به گونه اى که آمریکا و غرب مطرح مى کند، بر پایه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخیره سازى منابع، حذف موانع بر سر راه دست یابى به بازارها و بهره گیرى از ثروت استوار است. از سوى دیگر، در دین اسلام عناصرى وجود دارد که به پویایى دین کمک مى کند و بر اساس این پویایى، تفسیرهاى جدید و ابزارهاى نو به جهان عرضه مى کند و فرصت هایى که جهانى شدن در اختیار این دین مى گذارد، مى تواند وسیله ثبات و تداوم آن باشد. -------------------------------------------------------------------------------- 1- Globalization 2- Post Industrdlization 3- Post Modernization 4- Disorganization of cupatalism 5- IMF 6- WTO .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image