فصل (۵۸): (فضیلت علم معرفت و درجات آن )  /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

فصل (۵۸): (فضیلت علم معرفت و درجات آن )


فصل (58): (فضیلت علم معرفت و درجات آن ) فقد تحقق مما اسلفنا ان علم المعرفة هو العلم بالله عز و جل و هو نورر من انوار ذى الجلال ، و خصلة من اشراف الخصال ، اکرم الله به قلوب طابیه ، و خص به اهل ولایته و اهل محبته ، و فضله على سایر العلوم ، و اکثر الناس عن شرفه غافلون و بلطایفه جاهلون و عن عظیم خطره ساهون ، و عن غوامض معانیه لاهون ، و لایدرک هذه المعانى الا اصحاب القلوب . و هذا العلم اساس العلوم ، کما قال سید العارفین علیه السلام : العلم نقطة کثرها الجاهلون .(630) از آن چه در گذشته گفتیم محقق شد که علم معرفت علم به خداى بزرگ (خداشناسى ) است ، و آن نورى از انوار ذى الجلال و خصلتى از شریفترین خصلتهاست ، که خداوند دلهاى طالبان خود را بدان گرامى داشته ، اهل ولایت و دوستان خویش را بدان مخصوص گردانیده ، و این علم را بر سایر علوم برترى بخشیده است ، و بیشتر مردم ازشرافت آن غافل ، به لطایف آن جاهل ، از ارزش بزرگ آن بى خبر، و از معانى غامض و پیچیده آن بى اطلاعند، و این معانى را جز صاحبدلان درنیابند. و این علم اساس سایر علوم است ، چنان که سرور عارفان علیه السلام فرموده : علم یک نقطه است ، جاهلان انبوهش کرده اند. و سایر العلوم مبنیة علیه ، به ینال خیرالدارین و عزهما، و به یعرف العبد عیوب نفسه ، و من ربه و جلال ربوبیته و کمال قدرته ، و اصل عبودیة نفسه ، و صدق وفاء امر ربه .یطیر سر العبد بجناح المعرفة فى سرادقات لطایف قدرته ، و یدور حول منتهى عزه ، و یرتع فى روضات قدسه . فلا یتم العلوم کلها دون امتزاج شى ء منه بها، و لایفسد الاعمال الا بفقده ، و لا یسکن الیه الا قلوب نظر الله الیها بالرافة و الرحمة ، و نورها بمصابیح العلم و الحکمة ، و وصل الى رفع المنازل و الدرجات ، کما قال تعالى : یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات .(631) و سایر علوم مبتنى بر آن است ، خیر و عزت دنیا و آخرت با آن به دست آید، و بنده با آن عیوب خود، پروردگار خود، جلال و ربوبیت و کمال قدرت او، اصل بندگى خود و صدق وفاى امر پروردگارش را مى شناسد. سر و ضمیر بنده با بال معرفت در سراپرده هاى لطایف قدرت او به پرواز درآمده ، در اطراف منتهاى عزت او گردش کرده ، و در باغهاى قدس او به نزاهت پردازند. پس همه علوم بدون امتزاج با چیزى از آن تمام و کامل نمى گردد، و اعمال فاسد نمى شود جز با نداشتن آن ، و بدان آرامش نمى یابد مگر دلهایى که خداوند با دیده رافت و رحمت به آن ها نگریسته و باچراغهاى علم و حکمت آن ها را روشن ساخته و به بلنداى منازل ودرجات رسیده باشد، چنان که خداى متعال فرموده : خداوند کسانى از شما را که ایمان آورده و کسانى را که به آنان علم داده شده به درجاتى بالا مى برد. و کل عارف یخشى الله و یتفیه على مقدار علمه بالله عز و جل ، و کذلک یرى العبد بنوره حرکات آفات الارادات من باطن القلب ، و به یرى خطرات الضلالات التى تهیج من شهوات النفس ، و به یرى الهام الملهم من جهة الطاعات ، و بنوره یرى وسواس العدو من جهة المعاصى ، و بنوره یعرف العبد کیف یحذر آفات الارادات ، و کیف یرد خواطر الغفلات ، و کیف یقبل الهام الملهم ، و کیف یحارب العدو بخواطر الاخلاص . قال الله تعالى : افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه .(632) و قال : من لم یجعل الله له نورا فما له من نور.(633) و هر عارفى به اندازه علمى که به خداى بزرگ دارد از او بیم دارد و پروا مى نماید، و همچنین با نور آن علم است که حرکات آفتهاى اراده ها را از باطن قلب مى بیند، و بدان نور است که خطرات گمراهیهایى را که ازشهوات نفس تحریک مى شود مشاهده مى نماید، و با آن است که الهام ملهم را از جهت طاعات مى بیند، و با آن نور وسواس دشمن را از جهت گناهان مى بیند، و با نور آن بنده مى فهمد که چگونه از آفات ارادات بپرهیزد، و چگونه خاطره هاى غفلتها را رد کند، وچگونه الهام ملهم را بپذیرد، و چگونه با دشمن به وسیله خاطره هاى اخلاص نبرد کند. خداى متعال فرموده : آیا آن کس که خداوند سینه او را براى اسلام وسعت داده و از آن رو بر نورى از جانب پروردگار خویش است ...، و فرموده : هر کس که خداوند براى او نورى قرار نداده پس اورا نورى نیست . و قال ابوعبدالله فى وصیته لابنه : یا بنى اجتهد فى تعلم علم السر، فان برکته کثیرة اکثر مما تظن . یا بنى من تعلم علم العلانیة و ترک علم السر یهلک و لا یشعر. ثم اعلم ان هذا العلم اعطائى لا تکلفى ، الا ان الله یعطیه العبد بحسن جهده . یا بنى ان اردت ان یکرمک ربک بعلم السر فعلیک ببغض الدنیا، و اعرف خدمة الصالحین ، و احکم امرک للموت ، فاذا اجتمعت فیک هذه الخصال الثلاثة یکرمک ربک بعلم السر و مناقب الصالحین . و ابوعبدالله (نباجى ) در وصیت خود به پسرش گفت : پسرجان ، در فراگیرى علم سر بکوش ، زیرا که برکت آن بیش از آن است که تو مى پندارى ، پسر جان ، هر که علم ظاهر را بیاموزد و علم سر و باطن را رها سازد به هلاکت افتاده و خود نمى داند. سپس بدان که این علم اعطایى است نه تکلفى ؛ جز آن که خداوند آن را با کوشش نیک بنده به وى عطامى فرماید. پسرجان ، اگر مى خواهى پروردگارت تو را با عطاى علم سر گرامى بدارد بر تو باد به دشمنى دنیا، و خدمت صالحان را پیشه ساز، و کار خود را براى مرگ محکم ساز، پس هرگاه این خصال سه گانه در تو جمع شد خداوند تو را به علم سر و مناقب صالحان گرامى خواهد داشت . و من هنا قال بعض العارفین فى جواب من ساله سبیل المعرفة بالله : لیس بالاشیاء یعرف العبد ربه ، بل بربه یعرف العبد الاشیاء. و از همین جاست که یکى از عارفان در پاسخ کسى که از او راه شناخت خدا را پرسید، گفت : بنده پروردگارش را با اشیاء نمى شناسد، بلکه اشیاء را با پروردگارش مى شناسد. و قال بعضهم عرفت الله بالله ، و عرفت مادون الله بالله . و یکى از آنان گوید: خدا را به خدا شناختم ، و غیر خدا را به خدا شناختم . و قیل : لو لا انت کیف کنت اعرف من انت : و گفته شده است : اگر تو نبودى چگونه مى دانستم تو که هستى ؟ و سئل بعضهم : باى شى ء عرفت الله ؟ قال : بتعریفه ایاى . و از یکى از آنان پرسش شد: به چه چیز خدا را شناختى ؟ گفت : به معرفى کردن او خود را به من . و قیل للرابعة البصریة : بم عرفت ربک ؟ قالت : عرفت : ربى بربى ، و لو لا ربى ما عرفت ربى . و به رابعه بصریه گفته شد: به چه چیز خدا را شناختى ؟ گفت : خدایم را به خدایم شناختم ، و اگر پروردگارم نبود پروردگارم را نمى شناختم . و قال سید الشهداء علیه السلام فى دعاء عرفة : کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک ؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک ، حتى یکون هو المظهر لک ؟ متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک ؟ و متى بعدت حتى تکون الآثار هى الموصل الیک ؟(634) عمیت عین لا تراک ، و لا تزال علیها رقیبا، و خسرت صفقة عبد لم تجعل من حبک نصیبا....تعرفت لکل شى ء فما جهلک شى ء، و تعرفت لى فى کل شى ء، فانت الظاهر فى کل شى ء.(635) و حضرت سیدالشهداء علیه السلام در دعاى عرفه عرضه مى دارد: چگونه استدلال شود بر تو چیزى که در وجودش ‍ نیازمند توست ! آیا غیر تو را ظهورى است که تو ندارى تا آن که او ظاهر کننده تو باشد؟! کى نهان بوده اى تا به دلیلى محتاج باشى ؟ و کى دور بوده اى تاآثار رساننده به تو باشند؟ کور است چشمى که تو را نمى بیند و حال آن که تو پیوسته مراقب او هستى ، و زیانبار است معامله بنده اى که او را بهره اى از دوستى خود نداده اى ....خود را به هر چیز نمایانده اى پس هیچ چیز به تو جاهل نیست ، و خود را در هر چیز به من نمایانده اى پس در همه چیز آشکارى . و قال بعضهم : رزقنى الله الحیاء، و کسانى المراقبة ، فکلما هممت بمعصیة ذکرت جلال الله و عظمته فاستحییت منه . و یکى دیگر گفته است : خداوند مرا حیاء روزى کرد و لباس مراقبت بر من پوشاند، پس هرگاه عزم گناهى کنم جلال و حشمت خدا را به یاد مى آورم و از او شرم مى دارم . تبصره (مراتب مردم در معرفت ) اى عزیز! مردم در مراتب معرفت چند طبقه اند: بعضى از مقام نفس مى باشند. این طایفه اهل دنیا و ابتاع هوا و هوس ‍ وحواس اند، چون حق و صفات او را نشناسند. اهل الله اینان را اصحاب حجاب و منکر حق مى نامند و حق تعالى در شان ایشان فرموده است : قل ارایتم ان کان من عند الله ثم کفرتم به من اضل ممن هو فى شقاق بعید.(636) بگو: بگویید ببینم اگر آن (قرآن ) از سوى خدا باشد سپس شما بدان کفر ورزیدند، چه کسى گمراهتر از آن که در دشمنى عمیقى است ؟ طبقه دوم : ارباب قلب اند. اصحاب این طبقه از مقام نفس ترقى کرده و آیینه دل ایشان از زنگ شکوک صاف گردیده ،به آیات الهى استدلال کنند و تفکر در مقامات و تدبر در کلمات نموده ، در مظهر آفاق و انفس به معرفت اسماء و صفات و اسماء زاکیات حق رسیده اند، پس علم و قدرت و حکمت حق به چشم عقل مصفى از شوب هوا بینند، حتى یتبین لهم انه الحق .(637) و این طایفه اهل برهان باشند و غلط برایشان روا نباشد. سیم : طبقه ارباب روح است . و اهل این طبقه از درجه تجلیات صفات و اسماء گذشته و به مقام مشاهده رسیده باشند، و شهود جامع احدیت یافته و از خفا نیز گذشته و از حجب تجلیات اسماء و صفات و کثرت تعینات گذشته و شهود حضرت احدیت حال ایشان گشته ،اولم یکف بربک انه على کل شى ء شهید.(638) و این طایفه خلق را آیینه حق بینند یا حق را آیینه خلق . و طبقه چهارم بالاتر از این است ، و آن استهلاک در عین احدیت است . و محجوبان مطلق را فرموده اند: الا انهم فى مریة من لقاء ربهم .(639) و درمقام قلب و تجلیات اسماء و صفات هر چند به سبب یقین از شک خلاص یافته اند اما از لقاء على الدوام و معنى کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام (640) قاصراند و محتاج به تنبیه الا انه بکل شى ء محیط.(641) و به شهود این حقیقت و به معنى کل شى ء هالک الا وجهه (642) جز طایفه اخیر ظفر نیافته اند. و در این حضرت هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (643) عیان است ، و در کل تعینات ، وجه حق مشهود و از وجوه اسماء و تعینات آن منزه ، فاینما تولوا فثم وجه الله (644) محققان چون به این مرتبه رسیده اند مى گویند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image