عدالت خداوند در برتری دادن به انبیا /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

همان طور که می دانیم در ابتدای آفرینش هیچ کس جز خداوند وجود نداشته و بعد از آفرینش انسان هم هیچ کدام از فرزندان بشر، بر یکدیگر برتری نداشتند. حال سؤال این است که افرادی که به مقام پیامبری یا امامت می رسند به خاطر برتری هایی است که بر افراد دیگر دارند و این چگونه با عدل خداوند متعال سازگار است؟


در جای خود ثابت شده که این نظام، نظام احسن است؛ و این نظام احسن، باید تمام چیزهایی که اقتضای برتری نظام است را، داشته باشد. مثلاً، این نظام باید پیامبری داشته باشد؛ امامی داشته باشد و ... . لذا لطف خداوند ایجاب می کند که از میان عده ای که باید آفریده شوند برخی را به عنوان پیامبر و یا امام برگزیند. بدیهی است که این افراد فقط باید از جانب خدا برانگیخته شوند؛ زیرا این ها باید از شرایط خاصی برخوردار باشند که برخی از آن شرایط ظاهری است و برخی از آن پنهان و مخفی است، و شرایط مخفی را(عصمت، علم) فقط خداوند می داند که عالم بر اسرار و نهان است. اما خداوند چگونه پیامبران را برمی انگیزد؟ پاسخ های متعددی برای این پرسش داده شده که به چند مورد اشاره می کنیم: أ. خداوند از میان همۀ انسان ها، برخی را بدون دلیل برانگیخته و به آنان صلاحیت داده است! اشکال این نظریه این است که این تبعیض است و با عدالت الهی سازگار نیست. جوابی که داده می شود این است که عدل، در مقابل حقی است که باید مراعات شود و در این مورد، کسی بر گردن خداوند حقی ندارد. در نتیجه بر فرض که بدون هیچ ملاکی، پیامبران از جانب خداوند گزینش شوند، این کار از باب تفاوت است نه تبعیض، و تفاوت در نظام احسن لازم است. به عنوان مثال یک اندام انسان کامل را در نظر بگیریم، اگر هر کدام از اعضا اعتراض کنند مثلا پا بگوید: من باید قلب می شدم. دست بگوید: من چرا مغز خلق نشدم؟ آیا این چراها و اعتراضات به حق است؟ طلبی وجود دارد؟ ب. با توجه به این که خداوند، عالِم سرّ و خفیات است و در علم خدا بود که چه کسی اسحقاق رهبری و هدایت جامعه را دارد، از این جهت آنان را برانگیخت. ج. این که ارواح انسان ها اجمالاً در عالم ذر امتحان شدند و از همان جا برانگیخته شدند. بنابر وجه دوم و سوم خداوند می دانست که برخی شایستگی این امور(نبوت و امامت) را دارند که به این مقام برسند، و تنها او است که می داند رسالت را در چه افرادی قرار دهد؛ فلذا آن تعداد را برای این امر بر می گزیند. این که گفته می شود برتری هایی در افراد وجود دارد که خود خدا داده است، باید توجه داشت خداوند دو نوع هدایت دارد: یکی در اصطلاح، ارائة الطریق نامیده می شود و این را نه تنها به تمام انسان ها بلکه به همۀ موجودات داده است. اما نوع دیگری از هدایت وجود دارد که ایصال به مطلوب است و این مخصوص آنانی است که با اختیار خودشان راه کمال را طی نمایند که خداوند نیز در صورت نیاز دستشان را می گیرد و به مقصد می رساند. و این انسان است که با اراده ای خدادادی می تواند راه کمال را طی کند و یا راهی را برود که به گمراهی ختم می شود. پس این طور نیست که خداوند به کسی بدون داشتن صلاحیت، منصب نبوت دهد و به دیگری ندهد. اگر حضرت عیسی علیه السلام در سنین خردسالی به نبوت مبعوث می شود خداوند متعال می داند عیسای مسیح علیه السلام وقتی رشد کرد و به سن بلوغ رسید تمام مراتب معنوی و کمال را طی می کند. اطلاع خداوند از آینده شخصی، موجب اجبار در رفتار و کردار او نمی شود؛ همان طور که معلم، می تواند اسامی دانش آموزان مردودی پایان سال را اعلام کند. اطلاع داشتن معلم، موجب مردود شدن کسی نمی شود؛ علم او جبر آور نیست؛ ولی یک معلم با توجه به شناختی که دارد می داند شش ماه دیگر فلان دانش آموز، به دلیل درس نخواندن، مردود می شود. بله، علم معلم قابل تخلف است؛ بر خلاف علم خداوند که تخلف ناپذیر است. پس تمام برتری های بشر، مادی و معنوی؛ به خصوص معنوی، حاصل تلاش و زحمات خودش است. البته اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که اگر کسی راه هدایت را طی کرد، خداوند دست او را گرفته و کمک نماید؛ و اگر راه ضلالت و گمراهی را انتخاب نماید خداوند او را در این مسیر کمک می کند. فَإِنَّ اللَّهَ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی مَنْ یشاءُ؛ خداوند هر کس را بخواهد گمراه می کند و هر کس را بخواهد هدایت می نماید(فاطر، 8). گمراه کردن خداوند بعضی افراد را به این معناست که به آن فرد نظر لطف ندارد. همین که نظر لطفش از فردی برگشت به گمراهی کشانده می شود؛ مثل کودکی که، اگر پدرش دست او را در بازار رها کند فوری گم می شود. این یک مسئله عقلایی است که انسان خوب کمک، و فرد خاطی رها می شود. اگر مدیر مدرسه ای دید دانش آموزی با تذکرات فراوان به تحصیل اهمیت نمی دهد، ایشان را از مدرسه اخراج و از تحصیل محروم می کند. اگر پدری دید یکی از فرزندانش به علم و تقوی اهمیت می دهد او را کمک کرده و اسباب ترقی ایشان را فراهم می نماید؛ و اگر دید فرزندش در قید تحصیل و کسب ارزش های انسانی نیست او را رها می کند، که رها کردن پدر و عدم توجه به فرزند، موجب گمراهی بیشتر او می شود. در مورد خداوند متعال هم همین طور است. اگر بنده ای لیاقت نشان داد دست او را می گیرد و اگر بنده ای با خدا بیگانه بود کافی است که خداوند او را به حال خودش رها کند. هر انسانی دو شخصیت دارد همانطور که دو شکل و قیافه دارد: اوّل، شخصیت ظاهری و دوم شخصیت باطنی؛ که در بسیاری از موارد این ها با هم متفاوت و متناقض هستند. شکل ظاهری بشر، توسط خداوند ترسیم شده است و به ندرت می توان در آن تصرف کرد. مثلا کسی سیاه یا سفید، کوتاه قد و یا بلند قد، چاق و یا لاغر و. .. آفریده شده است. ولی انسان یک شکل باطنی دارد که خود می سازد که در دنیا و آخرت با اوست. این شکل باطنی می تواند شکلی شیطانی و سیاه باشد و یا شکلی سفید و نورانی. پس کسب شکل باطنی در دست افراد و با اختیار آنان است. کسانی که بهترین شکل نورانی را با اعمال و کردار نیکشان به دست آورند به مقام نبوت و امامت می رسند بدون آن که تبعیضی در کار باشد. به عنوان مثال در یک کلاس درس، امکانات تحصیلی برای همه یکسان است. کسانی که تلاش می کنند قبول و افراد تنبل مردود می شوند؛ در اینجا تبعیضی صورت نگرفته است، هر فردی محصول دسترنج خود را درو کرده ا .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image