دین پژوهی /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

چرا دين مفسر مي‌خواهد؟


در پاسخ به سؤال فوق لازم است ابتدا واژگان كليدي سؤال تبيين و تعريف شوند. تعريف دين دربارة مفهوم دين، تعاريف بسيار متفاوت و گاه متعارض و چند پهلو ذكر مي‌شود كه گاه حتي مکاتب مادّه‎گرا و آيين‌هاي انسان پرستانه و غير معتقد به خدا را نيز شامل مي‌شود. ولي آن چه براي ما اهميت دارد روشن شدن مفهوم اصطلاحي كلمه دين است؛ و لذا مراد ما از دين همان پيام هدايت خداوند براي انسان است كه در قالب شريعت‌هاي گوناگون بر پيامبران الهي وحي شده است، روح كلي اين پيام مشتمل بر عقايد صحيح و دستورات اخلاقي و حقوقي برخاسته از مصالح و مفاسد واقعي حيات انسان است كه پيروي از آنها كمال حقيقي و توسعة وجودي انسان را پديد مي‌آورد. بنا به دلايل قطعي و خدشه ناپذير، امروز مصداق واقعي دين الهي و شريعت حق همان آيين نازل بر حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و وحي قرآني است كه از هر گونه دستبرد بشري مصون است. حقانيت هر يك از شريعت‌هاي پيشين كه مورد تصديق قرآن نيز هست مربوط به ظرف زماني آنها است و با آمدن شريعت بعدي، عمل به شريعت پيشين نامقبول است. تعريف تفسير اين واژه به معناي كشف و پرده برداري از ابهام كلمات و جمله‌هاي قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنها است. به عبارت ديگر «تفسير عبارت است از بيان مفاد استعمالي آيات قرآن، و آشكار نمودن مراد خداي متعال از آن بر مبناي ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره». بعد از روشن شدن تعريف دين و تفسير و تبيين مراد و مقصود ما از آن دو واژه، اينك به نيازمندي دين به تفسير و علل آن مي‌پردازيم. نيازمندي به تفسير در جاي خود ثابت شده است كه الفاظ محاورات عرفي و متون عادي، مشتمل بر سه قسم (نص، ظاهر و مبهم) هستند و مطابق سيرة عقلاء، ترديدي در اعتبار و حجيت دو قسم اول نيست. حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه وضعيت متون ديني چگونه است؟ آيا آنها نيز مشتمل بر سه قسم مذكورند؟ يا اين كه اصلاً شريعت صامت و گنگ است و همة متون آن جزء مبهمات و متشابهات است كه تحصيل آن در گرو تفسير خواننده است و خود به تنهايي بر معنايي دلالت نمي‌كند؟ طرفداران هرمنوتيك، مبلغ و مروج ديدگاه دوم هستند و آن را به صورت قضيه كليه مطرح مي‌كنند. ديدگاه ديگر طرفدار ناطق بودن شريعت به صورت قضيه جزئيه است. به اين بيان كه شريعت مشتمل بر نصوص و ظواهري است كه دلالت آن بر مقصود جزمي است و در كنار آن بعضي آيات و روايات مبهم و متشابه وجود دارد. به عبارت ديگر معارف قرآن كريم از جهت ظهور و خفا و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات آيات، در سه مرتبه قرار دارد: يك مرتبة از آن بي‌نياز از تفسير است و هر كس كه به زبان عربي آشنا باشد، بدون نياز به تفسير مي‌تواند آن معارف را از قرآن فرا گيرد. و مرتبة ديگر كه بخش عمده‌اي از معارف را در بر مي‌گيرد نيازمند تفسير است و درك و فهم اين معارف سخت نيازمند تفسير است كه يا بايد خود مقدمات لازم براي توانايي بر تفسير را طي كرده و دانش و شرايط لازم براي توانايي بر تفسير را طي كرده و دانش و شرايط لازم براي تفسير را كسب نموده و به تفسير آيات بپردازند و يا از تفاسير معتبر مفسران مورد اعتماد بهره گيرند. ولي مرتبة ديگري از آن ويژة راسخان در علم (نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اوصياي گرانقدر آن حضرت) است و تنها راه پي بردن به آن معارف بلند، تفسيري است كه از آنان نقل شده است. اين دسته بندي سه گانه در روايات نيز مطرح شده است: «ثم ان الله جل ذكره... قسم كلامه ثلاثة اقسام: قسما يعرفه العالم و الجاهل و قسماً لا يعرفه الّا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمييزه، ممن شرح صدره للاسلام و قسماً لا يعرفه الا الله و انبيائه و الراسخون في العلم». خداوند کلام خود را به سه قسم تقسيم کرد: 1ـ قسمي که هم عالم و هم جاهل آن را ميفهمد، 2ـ قسمي که فقط عالمان آن را ميفهمند (يعني کساني که ذهن آنها صاف و حسّ آنها لطيف باشد و داراي شرح صدر باشند و قدرت تمييز حقايق را داشته باشند)، 3ـ قسمي که فقط خدا و فرستادگان او و راسخون در علم، آن را ميفهمند. حال پرسش اساسي در اين زمينه آن است كه راز اين نيازمندي به تفسير چيست؟ و چه عواملي سبب اين نيازمندي شده است؟ علل نيازمندي به تفسير الف. فقدان آگاهي‌هاي لازم يكي از عوامل مهم نيازمندي به تفسير ضعف دانش بشر است. فهم قرآن منوط به برخورداري معلومات مختلفي است كه فقدان هر يك، فهم مقصود خداوند از الفاظ و عبارات قرآن را دچار ابهام ساخته و نيازمندي به تفسير را ضروري مي‌سازد. بعنوان نمونه فقدان آگاهي از مفاد واژگان و ناآگاهي نسبت به ادبيات عرب و شناخت صحيح ساختار كلمات و جملات و خصوصيات معاني بياني آيات كريمه و در پاره‌اي موارد نيز، ناآگاهي از شرايط و اسباب نزول، سبب نيازمندي به تفسير مي‌شود، مانند آيه شريفة: «انما النسيء زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطو غدّة ما حرم الله» كه عدم آگاهي از شأن نزول آيه و اينكه مقصود از نسيء در فرهنگ آن زمان چه بوده، سبب نياز به تفسير است. ب. برخي از ويژگي‌هاي قرآن كريم قرآن داراي ويژگيهايي است كه برخي از آنها در نيازمندي ما به تفسير مؤثر است، از جمله مي‌توان به موارد ذيل اشاره نمود: 1. معارف بسيار زياد و الفاظ محدود قرآن كريم تمام معارفي را كه بشر براي سعادت خويش به آن نيازمند است، در حجم نسبتاً كمي از الفاظ و عبارات ارائه كرده است. به عبارت ديگر از حداكثر ظرفيت الفاظ و جمله‌ها براي قالب ريزي معاني عميق استفاده كرده است. و همين امر سبب شده كه فهم بخشي از آيات، نيازمند تامل و دقت بيشتر و تحقيق عميق‌تري براي پي بردن به مقصود خدا باشد و از اين رو ضرورت تفسير را ايجاب مي‌كند. 2. محتواي متعالي در قالب الفاظ متداول در قرآن مجيد، آياتي وجود دارد كه از حقايق ماوراي اين جهان سخن مي‌گويد. اين آيات، حقايق فراتر از اين جهان را در قالب الفاظي كه براي تفهيم و تفاهم امور اين جهاني وضع شده‌اند ارائه مي‌كند و اين امر سبب مي‌شود كه فهم مقصود خداوند از آن آيات براي همگان ميسر نباشد و براي پي بردن به آن، تلاش فكري ويژه (تفسير) ضرورت يابد. مانند آيات پيرامون وحي، قيامت، و آيات مربوط به عرش و كرسي و... . 3. آميختگي و پراكندگي مطالب يكي ديگر از ويژگيهاي قرآن كه نياز به تفسير را ضروري مي‌سازد آن است كه مطالب آن دسته بندي موضوعي ندارد و اين گونه نيست كه اين كتاب، تمام سخن خدا دربارة يك موضوع را يك جا و در فصل معيني بيان كرده باشد، بلكه در هر صفحه‌اي از آن و حتي گاه در هر آيه‌اي از آن از موضوعات متعدد و مطالب مختلفي سخن به ميان آمده است. در حديث نيز به اين مطلب اشاره شده است: «و ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، ان الايه ليتنزل اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصرف علي وجوه». يعني: هيچ چيز براي مردم سختتر از تفسير قرآن نيست زيرا ابتداي يک آيه درباره يک چيز نازل ميشود در حالي که وسط آن درباره چيز ديگر و آخر آن درباره مساله ديگري نازل شده است. و اين کلام خدا بايد از چند جهت مورد دقت قرار گيرد. ج. فاصله زماني با نزول قرآن: فاصله زماني، از اموري است كه نياز به تفسير را تشديد مي‌كند؛ زيرا از يك سو احتمال تغيير مفاهيم كلمات و فاصله گرفتن از اوضاع و شرايط زمان نزول آيات، آگاهي از مفاد استعمالي آيات در آن زمان و فهم معناي مراد از آن را مشكل نموده و از سوي ديگر، ‌اختلاف نظرها و تشكيكها و ترديدهايي كه به تدريج از طرف مفسران و يا احياناً مغرضان در مورد آيات كريمه مطرح مي‌شود، مفاد آيات و معاني مراد از آن را در هاله‌اي از ابهام قرار مي‌دهد. و همچنين در طول زمان، نيازهاي علمي جديدي براي بشر به وجود مي‌آيد كه پاسخ آنها در قرآن با صراحت بيان نشده و استنباط آن از اشارات قرآن كريم، توان علمي ويژه‌اي مي‌طلبد و تفسير آيات، با توجه به نيازهاي جديد ضرورت مي‌يابد. بنابراين عقل، وجود سخنگو و مفسر شريعت را ضروري و لازم مي‌داند. البته بايد توجه داشت كه تفسير قرآن و آشكار نمودن مراد خداي متعال از آن در صلاحيت هر كسي نيست بلكه مبتني بر اصولي است كه تفسير صحيح آيات قرآن بدون شناخت آن اصول و رعايت آنها سامان نمي‌يابد. اصول تفسير را مي‌توان در پنج امر به شرح زير خلاصه كرد: 1. قواعد كلي تفسير هر كس بخواهد به تفسير آيات كريمه و فهم مراد خداي متعال از آن بپردازد، نيازمند آن است كه قواعد مقتضي را بر مبناي بديهيات عقلي و قطعيات و مسلمات شرعي و ارتكازات عقلايي، براي تفسير شناسايي كند و شيوة تفسير خود را بر آن استوار نمايد، تا هم شيوة تفسيري او بي‌مبنا نباشد و هم در موارد اختلاف، انتخاب او بي‌ملاك و گزاف نباشد و هم با رعايت آن قواعد، خطاهاي تفسيري وي كاهش يافته و به مراد واقعي خداي متعال بيش از ديگران دست يابد و با توجه به اينكه گوينده قرآن آفريدگار عقل و نازل كننده شرع و حجت قرار دهنده اين دو است و در اين كتاب عظيم با مردم به زبان خود آنان سخن گفته است، اتقان قواعد مزبور و صحت تفسير استوار بر آن آشكار و بي‌نياز از بيان است. قواعد تفسير بخش مهم بلكه مهمترين بخش از اصول تفسير را تشكيل مي‌دهد. الف. در نظر گرفتن قرائت صحيح. ب. توجه به مفاهيم كلمات در زمان نزول. ج. در نظر گرفتن قواعد ادبيات عرب. د. در نظر گرفتن قراين. هـ . كليه دلايل و مستندات تفسير بايد از امور قطعي و يقيني و يا چيزي كه به منزله آن است باشد و به اصطلاح اصولي «علم» يا «علمي» باشد. و. در نظر گرفتن انواع دلالتها. ز. احتراز از ذكر بطون براي آيات (مفسر نبايد بر اساس آراء بشري و استحسانات ذوقي، مطالبي را به عنوان معاني باطني آيات كريمه بيان نمايد.) 2. منابع تفسير فهم و شناخت مقاصد و مفاهيم آيات قرآن كريم نياز به منابعي دارد كه كوتاهي در گزينش و مراجعه به آنها، سبب برداشت ناقص و ناروا از آيات مي‌شود، منابع تفسير قرآن را مي‌توان در شش مقوله ذيل دسته بندي كرد: 1. قرآن؛ 2. روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ؛ 3. منابع لغوي؛ 4. منابع تاريخي؛ 5. عقل؛ 6. دستاوردهاي تجربي. 3. علوم مورد نياز مفسران مقصود از نيازمندي تفسير به علوم، بهره گيري از قواعد و ضوابط علوم براي كسب توانايي در بهره گيري از منابع و بكار گيري قواعد در فهم و تبيين آيات قرآني است. بنابراين نياز تفسير به علوم، نه به دليل نقص در شيوة بيان قرآن، بلكه به منظور فراهم آمدن زمينه فكري و ذهني مناسب براي مفسري است كه مي‌خواهد از مفاهيم حقيقي قرآن پرده برداري نمايد و آن را به خداوند متعال نسبت دهد. بدون ترديد درك مفاهيم متعالي قرآن و ويژگيهاي لفظي و معنوي آيات آن، ظرفيت فكري و عقلي مناسبي را مي‌طلبد كه فقط در سايه كسب توانايي‌هاي علمي ميسر خواهد بود. اقسام علوم مورد نياز مفسر عبارتند از: ـ علوم ادبي (علم لغت، علم صرف، علم نحو). ـ علوم بلاغي (معاني، بيان ، بديع). ـ علوم قرآني (قرائات، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، اسباب نزول و...). ـ علوم استنباط معرفت ديني (اصول فقه، فقه). ـ علوم حديث (رجال، درايه). ـ علم كلام، علم تاريخ و علم موهبت. 4. شرايط مفسر برخي از شرايط و ويژگي‌هاي مفسر، در صحت و اعتبار تفسير مؤثر است، به گونه‌اي كه فقدان آن سبب خطاي در تفسير مي‌شود مانند: تسلط و حضور ذهن نسبت به پيش فهم‌هاي تفسير، ملكه استنباط و آگاهي و اعتقاد به جهان بيني قرآن. و برخي از ويژگي‌ها سبب كمال و باروري بيشتر تفسير است مانند: توانمندي فكري، صفاي باطني و فعال بودن ذهن. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image