بیداری اسلامی؛ بازخوانی نظم جدید خاورمیانه  /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

آمریکا پس از یک دهه تلاش توأم با ناکامی، به منظور اصلاح نظم خاورمیانه، در راستای اهداف و مطلوبیت پیشینی خود، با مجموعه‌ای از شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه شد که شکل‌گیری نظم مطلوب آمریکا را غیرممکن ساخته است. تحولات بیداری اسلامی از جمله جدیدترین این شرایط است که سیاست‌های تعقیبی آمریکا در خاورمیانه را دگرگون و شرایط برای ترسیم نظمی مطلوب را برای این کشور و متحدانش دشوار کرده است.


آمریکا پس از یک دهه تلاش توأم با ناکامی، به منظور اصلاح نظم خاورمیانه، در راستای اهداف و مطلوبیت پیشینی خود، با مجموعه‌ای از شرایط داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه شد که شکل‌گیری نظم مطلوب آمریکا را غیرممکن ساخته است. تحولات بیداری اسلامی از جمله جدیدترین این شرایط است که سیاست‌های تعقیبی آمریکا در خاورمیانه را دگرگون و شرایط برای ترسیم نظمی مطلوب را برای این کشور و متحدانش دشوار کرده است. بازخوانی نظم خاورمیانه پیش از تحولات بیداری اسلامی و جایگاه آمریکا در آن نظم و واکاوی اثرات بیداری اسلامی و تلاش‌های آمریکا برای مدیریت شرایط موجود و شکل‌دهی به نظم مطلوب خود در خاورمیانه، موضوعاتی است که در این یادداشت در تلاش برای توضیح آن‌ها هستیم. 1. نظم خاورمیانه پیش از تحولات بیداری اسلامی بی‌شک سیاست‌های 2 بلوک شرق و غرب، به رهبری آمریکا و شوروی، به ویژه در اواخر جنگ سرد، در خاورمیانه ناشی از تعقیب استراتژی حفظ وضع موجود بود. تلاش برای حفظ وضع موجود در خاورمیانه، علی‌رغم تضادهای منافع هر 2 بلوک در قبال مسائل موجود در خاورمیانه، تعقیب نشد. عاملی که در رفتار 2 کشور به ویژه در قبال جنگ عراق و ایران و اجماع 2 ابرقدرت درباره‌ی نحوه‌ی برخورد با آن و اتمام جنگ کاملاً مشهود است. [1] اما با پایان جنگ سرد، سیاست حفظ وضع موجود جای خود را به نوعی مهندسی وضعیت موجود در راستای منافع تنها ابرقدرت، یعنی آمریکا، داد. آغاز جنگ خلیج فارس و حمله‌ی آمریکا به عراق در دهه‌ی 1990 را آغاز سیاست‌های جدید آمریکا در قبال منطقه، پس از تحولات نظام بین‌الملل، می‌دانند. زمانی که آمریکا سیاست‌های خود در نظام تک‌قطبی را بر مبنای اصول هژمونی‌ تنظیم ‌و تعقیب می‌نمود، خاورمیانه یکی از اولویت‌های استراتژیک این کشور معرفی شد. از یک سو دستیابی به غنی‌ترین منطقه از نظر ذخایر زیرزمینی در راستای منافع این کشور و از سویی دیگر ضرورت تأمین امنیت تولید، عرضه و فرآیند انتقال انرژی به عنوان وظیفه‌ی یک هژمون در قبال متحدان و سایر کشورهای نظام بین‌الملل، حضور آمریکا در فرآیند تحولات خاورمیانه را به امری محتوم بدل ساخت. دیری نگذشت که اصل قدرت هژمون، در نگاه برخی رهبران آمریکا، جای خود را به ساختن یک امپراتوری داد. شکل‌گیری این ایده در درون نظام سیاسی آمریکا با قدرت‌یابی نومحافظه‌کاران و قائل بودن به وظیفه‌ی آمریکا برای اصلاح جهان در حال گسترش بود که واقعه‌ی 11 سپتامبر بهانه‌ی لازم را برای ظهور و تعقیب این اعتقاد مذهبی‌ـ‌سیاسی توسط رهبران آمریکا به وجود آورد. حمله به افغانستان و دستیابی به موفقیت‌هایی مقطعی در این کشور بیش از پیش طیف فکری مذکور را در آمریکا بی‌باک ساخت و همین عامل سبب شد حمله به عراق با هدف اعلامی مبارزه با سلاح‌های کشتارجمعی و در راستای ساختن کشوری دمکراتیک و پایبند به اصول حقوق بشری [بر مبنای تعاریف غربی] به عنوان الگویی در خاورمیانه در دستور کار قرار گیرد. [2] تعقیب سیاست‌های اشاعه‌ی دمکراسی در خاورمیانه به سرعت زمینه‌های تضعیف دولت‌های مرتجع عرب را فراهم می‌آورد و با گسترش انتقادات در منطقه، این سیاست‌ تنها در قبال دولت‌های مخالف با سیاست‌های آمریکا تعقیب شد و متحدان آمریکا در خاورمیانه از این قاعده مستثنی شدند. شکست سیاست‌های آمریکا در ساختن افغانستانی باثبات و شکل‌گیری دولتِ شیعیِ دارای روابطی حسنه با ایران در عراق باعث شد نظم خاورمیانه وضعیتی جدید را تجربه نماید. خاورمیانه در دوران پیش از تحولات بیداری اسلامی، به دو محور سازش و مقاومت نه تنها در موضوع مناقشه رژیم اسرائیل و فلسطین، بلکه تقریباً در تمامی مسائل تقسیم شده بود. ایران به عنوان کشوری کانونی در اتحاد با سوریه، حزب الله، حماس و در پاره‌ای موارد عراق محور مقاومت را تشکیل می‌داد. در محور سازش نیز، کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس، اردن و مصر در اتحاد با آمریکا قرار داشتند. ایالات متحده‌ی آمریکا، که بر خلاف راهبردهای اصلاحی نیم‌بند خود به موفقیت چندانی در راستای افزایش نفوذ خود یا تضعیف رقبا و دشمنانش در خاورمیانه دست نیافته بود، روابط خود با متحدان دیرینه‌اش در منطقه را تقویت و با ابزارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی در راستای حفظ نظم موجود در خاورمیانه تلاش کرد. بی‌تفاوتی نسبت به ساختارهای اقتدارگرای عرب در منطقه از جمله عربستان سعودی، مصر، یمن و غیره، چشم‌پوشی از نقض حقوق بشر در این کشورها، تلاش برای دامن زدن به اختلافات میان موافقان و مخالفان آمریکا و ایجاد بلوکی برای مقابله با کشورهای مخالف آمریکا از مهم‌ترین سیاست‌های آمریکا در سال‌های اخیر بوده است. خاورمیانه در دوران پیش از تحولات بیداری اسلامی، به 2 محور سازش و مقاومت، نه تنها در موضوع مناقشه‌ی رژیم اسرائیل و فلسطین، بلکه تقریباً در تمامی مسائل، تقسیم شده بود. ایران به عنوان کشوری کانونی در اتحاد با سوریه، حزب‌الله لبنان، گروه حماس و در پاره‌ای موارد با عراق محور مقاومت را تشکیل می‌داد. در محور سازش با رژیم صهیونیستی نیز کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج فارس، اردن و مصر در اتحاد با آمریکا بودند. اسرائیل، عربستان سعودی و مصر نیز مراکز اصلی قدرت در محور سازش به شمار می‌رفتند. ترکیه نیز به عنوان کشوری بین‌منطقه‌ای تلاش داشت سیاست خود را در راستای حفظ تعادل در روابط با هر 2 محور حفظ نماید. البته با افزایش تنش میان سیاست‌مداران اسلام‌گرا و رژیم صهیونیستی، رابطه‌ی ترکیه با کشورهای محور مقاومت از جمله ایران قابل توجه و رو به رشد بود. سیاست آمریکا در این دوران افزایش فشارها بر جمهوری اسلامی و انزوای بیشتر این کشور در خاورمیانه و تضعیف متحدان آن بود؛ موضوعی که از راه‌های مختلفی همچون راه‌های اقتصادی و به بهانه‌های گوناگونی مثل برنامه‌ی هسته‌ای، حقوق بشر، حمایت از تروریسم و... تعقیب می‌شد. نقش سایر قدرت‌های فرامنطقه‌ای، از جمله چین و روسیه، تا پیش از تحولات بیداری اسلامی را می‌توان نقشی حاشیه‌ای و حمایتی نیم‌بند از سیاست‌های کشورهای محور مقاومت دانست. البته تلاش برای حفظ تعادل در روابط با کشورهای محور سازش و افزایش منافع، امری است انکارناپذیر که این 2 کشور همواره از آن سود جسته‌اند. 2. اثرات بیداری اسلامی بر نظم خاورمیانه بیداری اسلامی اما وضعیت منطقه‌ی خاورمیانه را دچار تحولات اساسی کرد. منطقه‌ای که ایالات متحده‌ی آمریکا مهم‌ترین قدرت فرامنطقه‌ای دارای نفوذ در آن به شمار می‌آمد و مبانی فکری‌ـ‌سیاسی مورد نظر این کشور باید در منطقه تعقیب می‌شد، به مدد بیداری اسلامی، شرایط متفاوتی را شاهد بود. بیداری اسلامی به سلسله تغییراتی در شرایط خاورمیانه منجر شد که نه تنها توسط ایالات متحده طرح‌ریزی نشده بود، بلکه این کشور را با چالشی جدی مواجه ساخت. با آغاز این تحولات، گذار به مردم‌سالاری در منطقه تقویت شد و بسیاری از رهبران عرب و متحدان آمریکا جایگاه سیاسی خود را ازدست‌داده یا تضعیف‌شده یافتند. حضور دولت‌های مردمی در قدرت، زمینه را برای تقویت جایگاه گفتمان اسلام‌گرایی در برابر گفتمان سکولار فراهم آورد. همچنین وجود این دولت‌ها زمینه را برای پیگیری سیاست‌هایی مستقل‌ از منافع آمریکا در منطقه فراهم ساخت. تهدیدات امنیتی در ابعاد گوناگون اقتصادی، نظامی و هستی‌شناختی متوجه متحدان آمریکا در منطقه گردید و در مجموع می‌توان چنین ارزیابی نمود که نظم پیشین در خاورمیانه دچار تغییراتی جدی به زیان منافع آمریکا شد. [3] با بر هم خوردن نظم پیشین در منطقه، میزان و نحوه‌ی اقدامات قدرت‌های منطقه‌ای، بین‌منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نیز تغییر نمود. در چنین شرایطی که حفظ نظم پیشین به دلیل غیرقابل پیش‌بینی بودن این تحولات برای آمریکا غیرممکن شد، این کشور تلاش کرد از طریق مدیریت برخی از این تحولات، شرایط را برای تشکیل نظمی جدید فراهم آورد. از همین رو، با ابزارهای متنوع تشویقی و تنبیهی از کمک و تحریم اقتصادی تا حمله‌ی نظامی را در دستور کار خود قرار داد. آمریکا در این برهه‌ی زمانی تلاش کرد، از طریق سیاست‌های نیابتی و حمایت از برخی کشورهای منطقه‌ای، مدیریت این تحولات را بر عهده گیرد. حمایت آمریکا از عربستان سعودی در قبال مدیریت گذار قدرت از علی عبدالله صالح به معاون اول او در یمن، سکوت حمایت‌گرانه‌ی آمریکا از عربستان سعودی و آل خلیفه در سرکوب معترضان بحرینی، حمایت از ایفای نقش قطر و عربستان در تحولات لیبی و در نهایت تلاش‌های این 2 کشور به نیابت از آمریکا در حمایت از نیروهای شورشی سوریه، همگی نشان‌دهنده‌ی تلاش آمریکا برای مدیریت شرایط جدید است. از سوی دیگر، قدرت‌های منطقه‌ای در راستای گسترش نفوذ خود در خاورمیانه یا به منظور جلوگیری از گسترش دامنه‌ی این تحولات به کشورهای خود، سعی در ایفای نقش مؤثری در تحولات جدید دارند؛ به گونه‌ای که کشوری همچون ترکیه تلاش می‌کند از شرایط پیش‌آمده در راستای گسترش نفوذ خود در منطقه، به ویژه در راستای احیای سیاست‌های نوعثمانی، استفاده نماید. عربستان سعودی نیز، به دلیل زیانی که از تغییر نظم خاورمیانه می‌دید، تلاش می‌کند رفتارهای خود را در راستای تأمین منافع خود، که به موازات منافع آمریکا و محور سازش در خاورمیانه است، تعقیب نماید. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان تنها قدرت منطقه‌ای که از تغییر نظم پیشین در خاورمیانه سود می‌برد تلاش دارد با حمایت معنوی خود از جنبش‌های مردم‌سالارانه‌ی دینی در خاورمیانه، ضمن نفی ساختارهای فردگرایانه‌ی مرتجع عرب، از میزان نفوذ غرب به ویژه آمریکا، به عنوان متحد و حامی کلیدی این کشورها، بکاهد؛ عاملی که به صورت ناخودآگاه سبب کاهش ضریب امنیتی کشورهای محور سازش خواهد شد. از طرفی قدرت‌های فرامنطقه‌ای همچون روسیه و چین، که فضای جدیدی را برای ایفای نقش خود مشاهده نموده‌اند، تلاش می‌کنند با تعقیب برخی سیاست‌ها بر دامنه‌ی نفوذ خود در منطقه بیفزایند و از شکل‌گیری مجدد نظم در راستای منافع آمریکا جلوگیری به عمل آورند. امتناع روسیه و چین از دادن مجوز دخالت نظامی شورای امنیت در لیبی، مقابله هر 2 کشور با تلاش‌های آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن برای دخالت نظامی در سوریه و تلاش برای حفظ نظم موجود در خاورمیانه، که در راستای افزایش نفوذ این 2 کشور نیز می‌باشد، از مهم‌ترین نمودهای این رفتار است. 3. آمریکا و نظم آتی خاورمیانه می‌توان گفت تحولات بیداری اسلامی بر دامنه‌ی تغییرات در موازنه‌ی قدرت در سطح جهانی و منطقه‌ای تأثیرات عمیقی را بر جای گذاشته و به مجموعه‌ای از تحولات نظام بین‌الملل شتاب بیشتری بخشیده است. در حالی که ایالات متحده‌ی آمریکا در سال‌های اخیر، به سبب افزایش مشکلات مالی و اقتصادی در این کشور و تسری آن به اقتصاد جهانی، با چالشی جدی در حوزه‌ی اقتصادی پس از جنگ جهانی اول مواجه شده و رشد قدرت‌های جدید در سطوح منطقه‌ای و جهانی، عرصه را برای تصمیم‌سازی و تعقیب سیاست‌های یک‌جانبه‌ی آمریکا دشوار یا غیرممکن ساخته است. در این وضعیت، تحولات بیداری اسلامی در خاورمیانه بر دامنه‌ی مشکلات این کشور افزوده است. بیداری اسلامی و تحولات داخلی صورت‌گرفته در بسیاری از کشورهای منطقه عرصه را برای پیش‌بینی، اعمال نفوذ و مدیریت سیاست‌ها توسط آمریکا کاهش داده است؛ به نحوی که امروز در خاورمیانه بسیاری از تحولات فارغ از پیش‌بینی یا اعمال نفوذ این کشور در حال شکل‌گیری است. برای مثال، حضور نیروهای نظامی ارتش مصر در صحرای سینا و سفر معنادار محمد مرسی به چین، پیش از سفر او به ایالات متحده‌ی آمریکا در روزهای گذشته، همگی نشان از ناتوانی آمریکا در اعمال نفوذ بر سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های متحد دیرینه‌ی خود پس از تحولات بیداری اسلامی دارد. جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها قدرت منطقه‌ای که از تغییر نظم پیشین در خاورمیانه سود می‌برد تلاش دارد با حمایت معنوی خود از جنبش‌های مردم‌سالارانه‌ی دینی در خاورمیانه، ضمن نفی ساختارهای فردگرایانه مرتجع عرب، از میزان نفوذ غرب به‌ویژه آمریکا به عنوان متحد و حامی کلیدی این کشورها بکاهد؛ عاملی که بصورت ناخودآگاه سبب کاهش ضریب امنیتی کشورهای محور سازش خواهد شد. از سوی دیگر، آغاز جنگ‌های داخلی در لیبی و بی‌توجهی آمریکا به برخی حقایق منطقه‌ی خاورمیانه از جمله تنوع قومی‌ـ‌مذهبی و تأثیر آن بر مداخلات خارجی در کشورهای منطقه، به ویژه در مورد سوریه، [4] فضای بسیار دشواری را برای دستیابی این کشور به منافع منطقه‌ای و سامان‌بخشی به نظمی قابل مدیریت در منطقه‌ی خاورمیانه فراهم آورده است. در سطح منطقه‌ای، بیداری اسلامی بیش از هر زمان دیگری موازنه‌ی قدرت در خاورمیانه را دستخوش تغییر و دگرگونی کرده است. در حالی که تضعیف ایران به عنوان اصلی‌ترین قدرت در محور سازش مورد توجه آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن بود، بیداری اسلامی بسیاری از کشورهای محور سازش را با چالش‌های جدید داخلی مواجه نموده و از توان آن‌ها برای افزایش فشار بر محور مقاومت کاسته است. هرچند این تحولات به صف‌بندی‌ میان کشورهای منطقه دامن زده است، اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، ناتوانی آمریکا و متحدانش در کاهش نقش ایران در منطقه و انجام تغییرات دلخواه خود، به ویژه در قبال سوریه و در مرتبه‌ی کمتری درباره‌ی عراق، نشان از کاهش نفوذ و اثرگذاری جدی این کشور بر موازنه‌ی قدرت در منطقه و ناکامی در شکل‌دهی به نظم مورد نظر خود در خاورمیانه دارد. [5] در سطح بین‌المللی نیز، با کاهش نفوذ و اثرگذاری آمریکا در پی تحولات بیداری اسلامی، عرصه برای حضور جدی چین و روسیه و نقش‌آفرینی این 2 کشور در موضوعات امنیتی، اقتصادی و سیاسی فراهم شده است. بی‌شک افزایش تمایل این 2 کشور به مشارکت در فرآیندهای نظم‌سازی در منطقه‌ی خاورمیانه، عرصه را برای ایفای نقش آمریکا در راستای منافع ملی این کشور به شدت کاهش می‌دهد. در مجموع می‌توان انتظار داشت، با کاهش نفوذ و اثرگذاری آمریکا در سطوح داخلی و منطقه‌ای و افزایش رقابت‌های این کشور با قدرت‌های جهانی در خاورمیانه، زمینه برای ایجاد نظمی باثبات فراهم شود. البته این امر در گرو دیپلماسی فعال، تعاملات جمعی میان قدرت‌های منطقه‌ای و تلاش برای تنش‌زدایی با سایر کشورهای منطقه می‌باشد. می‌توان انتظار داشت، در صورت تحقق این الزامات، نظم در حال شکل‌گیری در خاورمیانه منافع ملی کشورمان را به مراتب بیش از نظم پیشین تأمین کند. نظمی که در آن تأثیرگذاری قدرت‌های جهانی، به دلیل افزایش رقابت میان آن‌ها در مناسبات منطقه‌ای، کاهش می‌یابد و بر دامنه‌ی نفوذ قدرت‌های منطقه‌ای از جمله ایران، برای حل‌وفصل مسائل مختلف در سطح منطقه‌ای، افزوده می‌شود. پذیرش واقعیت موجود در خاورمیانه‌ی جدید و تلاش آمریکا برای حرکت در چارچوب ترتیبات جدید منطقه‌ای موضوعی است که به نظر می‌رسد ایالات متحده چاره‌ای جز پذیرش و رفتار در قالب آن ندارد.(*) پی‌نوشت: [1]. برای مطالعه بیشتر در زمینه‌ی نظر قدرت‌های جهانی در قبال جنگ ایران و عراق بنگرید به: علی اکبر ولایتی (1376) تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، تهران: دغتر نشر فرهنگ اسلامی. [2]. John J. Mearsheimer, Imperial by Design, The National Interest, No. 111, Jan/Feb 2011, p. 27 [3]. سید جلال دهقانی فیروزآبادی و مهدی فرازی (1391)، بیداری اسلامی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه‌ی مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، شماره‌ی 28، بهار، صص 168 تا 177. George Friedman (2011) Syria, Iran and the balance of power in the Middle East, 22, dec. 2011, accessed at: http://www.stratfor.com/weekly/20111121-syria-iran-and-balance-power-middle-east.[4] Kenneth M. Pollack (2012) Shifting sand in Middle East, brooking institute, 14 feb. 2012, accessed at:http://www.brookings.edu/blogs/up-front/posts/2012/02/14-arab-power-pollack[5]. *مهدی فرازی؛ دانشجوی دکترای علوم سیاسی/برهان/۱۳۹۱/۶/۲۱ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image