تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
«غرب در دهههاى بیدارى اسلامى و به ویژه در سالهاى اخیر پس از شکستهاى پیاپى از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ... کوشیده است. تاکتیک اسلامستیزى و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازى و تولید نمونههاى تقلبى دست بزند تا عملیات تروریسم ضدمردمى را به جاى «شهادت طلبى»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جاى «اسلامگرایى و جهاد»، «قومیتگرایى و قبیلهبازى» را به جاى «اسلامخواهى و امتگرایى»، «غربزدگى و وابستگى اقتصادى و فرهنگى» را به جاى «پیشرفت مستقل»، سکولاریسم» را به جاى «علمگرایى»، «سازشکارى» را به جاى «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقى را به جاى «آزادى»، «دیکتاتورى» را به نام «نظم و امنیت»، «مصرفزدگى، دنیاگرایى و اشرافیگرى» را به نام «توسعه و ترقى»، «فقر و عقبماندگى» را به نام «معنویتگرایى و زهد» قلمداد کند.»
آنچه که بیان شد بخشی از فرازهای مقام معظم رهبری در خطبههای دوم روز جمعه 14 بهمن 90 میباشد، پرداختن به این مسایل که؛ این سخنان معطوف به چه مسایلی است؟ و یا این که غرب از به کار بردن این واژههای بدلی چه هدف راهبردی دارد، از اهمیت اساسی برخوردار میباشد. هدف غرب از این محاسبات که هر کدام برای خود سناریوهای بزرگی تلقی میشود، چیزی جز تفرقه افکنی میان مردم جهان به ویژه مسلمانان نیست تا از این راه بتواند دوباره نقشهی تسلط بر جهان را پیاده سازی کند و مسلمانان را از رسیدن به اتحاد و همبستگی دور سازند و پایه و بنیان این کشورها را سست کنند تا بتوانند برنامهها و اهداف خود را در این کشورها پیاده سازی نمایند.
ما در حال شکل دادن به یک دوره تمدن اسلامی هستیم و این را کارشناسان غربی نیز مورد تأکید قرار دادهاند، آنها معتقدند که احیای تمدن اسلامی باعث به حاشیه بردن تمدن غرب میشود و دنیا متوجه این تمدن نوین اسلامی میشود. بنابراین در این تحولات نظام سرمایهداری میتواند مدفون شود، به همین خاطر پروژهی اسلام هراسی را به مرحلهی اجرا در آوردهاند و یا سعی میکنند برنامههای غلط به مسلمانان دیکته کنند.
امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند. همان طور که مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه 14 بهمن 90 فرمودند: «دو قطبى سرمایهدارى و کمونیسم که جنگ بر سر قدرت و ثروت بود، پایان یافت و امروز دو قطبى میان مستضعفین جهان به رهبرى جنبش مسلمین با مستکبران به رهبرى آمریکا، ناتو و صهیونیسم است. دو اردوگاه اصلى تشکیل شده است و اردوگاه سومى وجود ندارد.»
همان طور که رهبر بصیر انقلاب اسلامی تبیین کردهاند، ایران اکنون پس از 3 دهه مقاومت موفق در مقابل فشارهای خارجی، کاملاً در موقعیتی قرار دارد که احساس میکند دشمنانش به مرحلهی «تهی شدن سبد گزینهها» و «عجز راهبردی» رسیدهاند. در نتیجه ایران اکنون خود را در آستانهی یک مرحلهی بلند مدت مصونیت میبیند.
تبیین اهداف غرب از اسلام ستیزی
غرب طی سالهای اخیر علامتهای استفهامی بسیاری به وجود آورده و در ذهن مردمش دایرهی این نقشهها را نسبت به اسلام و مسلمانان گسترش داده است. حجت الاسلام «علیرضا یحیایی» به عنوان یک کارشناس فرهنگی[1] در این زمینه معتقد است که دشمنان برای مقابله با اسلام، مکاتبی همچون عقلگرایی، عملگرایی، لیبرالیسم مذهبی، طبیـعتگرایی و حتی فساد اخلاقی را به صورت سمبل جدید و با نام (تجددگرایی) عرضه کردهاند. از نگاه این کارشناس فرهنگی، تلاشهایی از قبیل عرضهی اندیشههای «زیگموند فروید» برای سست کردن باورهای دینی در میان جوانان و جدایی آنان از نفوذ اولیای خود، ساختارشکنی بنیان خانواده، عرضهی عقاید «داروین» و تصادفی نشان دادن موجودیت انسان، عرضهی روشهای کاپیتالیسم برای نیل به رفاه فردی و تلاش شخصی، عادی جلوه دادن تلفات انسانی همچون تلفات حیوانی، تولید و عرضهی سلاحهای کشتار جمعی، عرضهی انواع مکاتب ناسیونالیسم، نازیسم، فاشیسم، مارکسیسم و کاپیتالیسم برگرفته از ایدئولوژی مغلوب و مأیوس صهیونیسم مسیحی، همه و همه نظامهای جدید مطرح از سوی استعمارگر غرب هستند.
غرب، دنیای اسلام و جهان عرب را متهم میکند که دارای فرهنگ تروریستی است. غرب تمامی دولتهای اسلامی را به حکومت دینی داشتن محکوم مینماید. ویژگی دینی این دولتها را نفی میکند و معتقد است که این دولتها از دین فقط برای تأثیر گذاشتن بر دیگران استفاده میکنند! در حالی که جریان اصلی اسلام با آنچه که غربیان آن را نفی میکنند، متفاوت است. حرکتهای اسلام ستیزی با انگیزهها و اشکال مختلف در جهان غرب رو به گسترش میباشد. این جریان از رسانهها و ابزار مؤثر بر افکار عمومی به صورت ماهرانهای استفاده میکند و در ساختن تصور تودههای مردم و حتی نخبگان جوامع، نقش مؤثری دارند.
امروز جمهوری اسلامی در حال الگو شدن و مدل شدن در دنیای اسلام است. از این رو کشور ایران به عنوان یک کشور بزرگ و مستقل با تمسک به اسلام میبایست در جهت اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر و نیز ارایهی برنامههای اسلامی در جهت مقابله با برنامههای غرب راهبردهایی را اتخاذ کند.
اقدامهایی که به نام اسلام صورت میگیرد، بیشترین بهره را به این جریان ضد اسلامی میرساند. همچنین جریانهای مقاومت و مقابله با اشغالگری نیز، در روایت جریانهای اسلام ستیز به عنوان تروریسم، خشونت و تحجر معرفی میگردد. از سوی دیگر واقعیت احیای هویت جهان اسلام پس از دهههای متمادی انفعال و قدرت روزافزون مسلمانان در سرتاسر جهان و به ویژه مناطق استراتژیک جهان و همچنین توسعهی گستردهی حضور و نقش مسلمانان در جوامع غربی، به انگیزهها و همچنین دلایل جریانهای اسلام ستیز افزوده است. بر این اساس به نظر میرسد تا آینده کماکان شاهد حضور و توسعهی جریانهای اسلام ستیز به ویژه در کشورهای غربی خواهیم بود.
تلاش برای خارج سازی نمایندگی اسلام و مسلمانان از دست جریانهای افراطی، انحرافی و ارایهی چهرهی صحیح اسلامی میتواند یکی از اصلیترین تلاشها برای مقابله با جریانهایی باشد که توسط و یا به نام جریانهای افراطی پیگیری میگردند. مسلمانان در درون جریان احیای هویت و قدرت گیری مجدد هستند و میکوشند عظمت و مجد خود را احیا کنند. این احیای هویت در بسیاری از موارد به شکل مقاومت در برابر اشغالگری نمود پیدا کرده است، ولی اقدام انحرافی یعنی توسل به اقدامهای خشن ضد اسلامی برضد هم دینان و سایر افراد بیگانه میتواند در این فرآیند، اخلالی جدی وارد سازد.
جریانهای افراطی میکوشند بر امواج احیای هویت و قدرت مسلمانان حاکم شوند و آنها را از راه اصلی خود منحرف سازند. مسلمانان سراسر جهان با اشغالگری و اقدامهای اشغالگران به شدت مخالف هستند و از جریانهای مقاومت پشتیبانی میکنند. گروههای انحرافی میکوشند از این احساسات سوء استفاده کنند و این امواج ضد اشغالگری را منحرف ساخته و به خشونت بکشانند و سمت این خشونت کور را متوجه مسلمانان سازند. تحولات عراق، فلسطین، لبنان و بخشهای دیگر مشخص میسازد که حرکتهایی که به نام ناسیونالیسم و یا حتی به نام اسلام توسط افراطیونی چون «سلفیون» صورت میپذیرد، سبب شده امواج ضد اشغالگران متوجه انتقام از سایر مسلمانان شود.
این جریان انحرافی که میکوشد بر جریان احیای هویت اسلامی حاکم شود یکی از خطرات جدی است که ممکن است جریان بیداری اسلامی را تهدید کند. اسلامگرایی برخلاف ادعاهای غربی که آن را امری کاملاً ارتجاعی تلقی نموده و با واژگانی چون بنیادگرایی یا رادیکالیسم از آن یاد میکنند، نه تنها ارتجاعی نیست بلکه در واقع اتخاذ ذهنیت و رهیافتهای غربمحورانه در مطالعه و بررسی این پدیده، سبب کژتابی و انحراف در نگرش آنها به این مسأله شده است؛ چنان که از منظر روش شناختی نیز آنچه باعث شده این کژتابیها امروز برجسته شود و به نقد و بررسی گذاشته شود، امکانی است که در راستای گذر از این چارچوبهای متصلب و ایدئولوژیک غربمحورانه فراهم شده است.
گفتمان غرب در مقابل اسلام
قرار گرفتن شرق در مقابل غرب یک بحث تاریخی است. غرب همواره برای اثبات وجود و هویت خویش همیشه به دنبال غیرهایی است که بتواند بر اساس این غیرها خود را در عرصه به موجودیت برساند. برای این منظور مسلمانان به عنوان این غیریتها همیشه از طرف غرب مورد حمله قرار میگرفتند که بسیاری از عوامل آن ریشه در تاریخ دارد. مجموعهای از فرضها و پندارهای نادرست، زیربنای نگرش «غرب» نسبت به «شرق» را تشکیل میدهد. در آثار غربی، شرق «به مثابهی» ضعیف، «غیرعقلایی» و «دیگر مؤنث» در برابر «غرب» «قوی»، «عقلایی» و مذکر باز نمود میشود.
در واقع غرب برای تعریف خود سعی میکند آن عناصر و مفاهیم کلیدی خود را در برابر مفاهیم کلیدی مسلمانان قرار دهد بر این اساس مفاهیم اسلام همه مفاهیمی منفی هستند که بر مبنای آن جریان اصلی اسلام نیز منحرف میشود. یعنی این مفاهیم از طرف غرب برای مسلمانان تعریف میشود چنانچه این مفاهیم در فرهنگ خود غرب ممکن است به گونهای دیگر بازنمایی گردد؛ به طور مثال، وقتی فرهنگ شهادت را در اسلام به کار میبریم منظور به کارگیری واژهی مقدسی است که به وسیلهی آن مسلمانان به آزادگی میرسند ولی غرب این اقدام مسلمانان را تروریسم میداند، یا بازگشت به خویشتن را نوعی تحجر برای مسلمانان میداند.
میتوان گفت هدف غرب از به کار بردن این مفاهیم با بار منفی بیشتر در جهت تضعیف و جهانی نشدن گفتمان اسلامی است و به همین منظور غرب همیشه خود را در برابر شرق قرار میدهد تا مانع حاکمیت گفتمان اسلامی شود و لازمهی این کار همان طوری که بیان شد، خدشهدار کردن پیوندهای اتصال وحدت و همبستگی مسلمانان میباشد. بر همین سیاق نگاه غرب به اسلام آن چنان که در رسانهها و مراکز مطالعاتی و سیاسی و بعضاً حلقههای روشنفکری ارایه میشود، عمدتاً بر پیش فرضهای اثبات نشده استوار است. هر زمان که گفتمان اسلام در سطح جهان گسترش یابد که نمونهی آن را میتوان در جریان بیداری اسلامی دید، غرب بیشتر سعی دارد تا بتواند جریان اصلی اسلام را مورد سؤال و عناصر کلیدی آن را مورد خدشه قرار دهد. هدف غرب ایجاد نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است.
محورهای عمدهی تقابل اسلام و غرب
در حقیقت مسألهی اصلی جهان اسلام با غرب را در چهار مورد میتوان، خلاصه کرد:
1. خوی استکباری و استعماری منبعث از جهانبینی سکولار که در دولتهای غربی نهادینه شده و این مسأله، امکان تعامل حقیقی میان مسلمانان و غرب را بسیار دشوار نموده است. از این رو گفتوگو با غربیها تا کنون سرانجام خوبی نداشته است چراکه آنها از مسلمانان انتظار دارند که فقط شنونده باشند؛
2. مسیر نظام لیبرال- سرمایهداری غرب، با مسیر نظام اسلامی ماهیتاً متفاوت و جداست و هیچ قرابتی میان مبانی فکری این دو حوزه وجود ندارد؛
3. پیشینهی تاریخی مسلمانان و غرب، چه در گذشته (به ویژه تحت تأثیر جنگهای صلیبی)[2] و چه در دوران معاصر (به ویژه تحت تأثیر استعمار و به تازگی صهیونیسم)، متأسفانه سیاه است؛ چنان که در ارتباطات فیمابین نمیتوان به راحتی از یاد و خاطرهی این پیشینه و تداوم تأثیرات آن صرف نظر کرد؛
4ـ در حال حاضر غرب به اقتضای ماهیت سیستم اقتصادی خود، با سوءاستفاده از تکنولوژی مدرن آشکارا فساد و فحشا را به اقصی نقاط جهان و از جمله به کشورهای اسلامی صادر میکند و این موضوع به شدت مسلمانان را رنج میدهد؛ چنان که بخش عمدهای از معضلات دامنگیر کشورهای اسلامی در زمینههای جرم و جنایت، مواد مخدر، مشروبات الکلی، فساد جنسی و بیبندوباری، محصول این تهاجم فرهنگی غرب شناخته میشود.
ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود.
راههای مقابله با اسلامستیزی؛
برای خروج جهان اسلام از بحران موجود، تنها به چند راهحل کلیدی اشاره میشود:
1. جهان اسلام نیازمند توسعهی وحدت و همدلی است و این وحدت نباید فقط یک امر سیاسی و بین دولی ملاحظه شود، بلکه با توجه به شرایط اسف بار حاکم بر اغلب دولتهای کشورهای مسلمان، باید با کمک پایگاههای سنتی و «NGO»ها، وحدت و همدلی در میان ملتهای اسلامی گسترش یابد و از ترویج هر نوع فکر و رفتار تنشزا و اختلافآفرین جلوگیری شود.
2. باید زمینهی لازم برای شکلگیری یک جنبش فراگیر و هماهنگ علمی میان دانشمندان جهان اسلام ایجاد گردد؛ چرا که جهان اسلام برای به دستگیری ابتکار عمل و بازیگری در صحنهی جهانی، همچون گذشته به تقویت علمی نیاز دارد. با توجه به تأکید فوقالعادهی دین اسلام بر گسترش علم و نیز وجود استعدادهای درخشان در جوامع مسلمان، ضروری است هرچه سریعتر امکانات جهان اسلام برای یک جهش علمی سازماندهی و مدیریت شود؛ بهویژه با توجه به این مسأله که امروزه علم به طور مستقیم قدرتزا شده است، توجه به این مهم باید بسیار جدی تلقی شود.
3. بیداری اسلامی، باید گسترش یابد. هر قدر بیداری بیشتر باشد، قدرت مسلمانان برای مواجهه با تهدیدها بیشتر خواهد شد. گسترش بیداری اسلامی، مستلزم یک فعالیت مبتکرانهی رسانهای است که متأسفانه جهان اسلام تا کنون فاقد آن بوده است. مسلمانان باید به مدد تکنولوژی مدرن (شبکههای ماهوارهای، اینترنت و…) و نیز رونق بخشیدن به ترجمه و افزایش تماسهای حضوری، به ویژه در سطح خواص و اندیشمندان، ابعاد این بیداری اسلامی را گسترش دهند.
4. ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، باید با هدف رفع تهدیدها مدیریت شوند. جهان اسلام از ظرفیتهای کمنظیری برخوردار است اما از آنها به صورت هماهنگ جهت مواجهه با دشمن یا رقیب استفاده نمیشود؛ در حالی که مسلمانان تنها با مدیریت مناسب قدرت نفتی یا موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود میتوانند از انفعال خارج شوند؛ اما متأسفانه دولتهای فاسد و مرعوب، حاضر به چنین اقدامهایی نیستند. البته اگر ملتها بخواهند، دولتها مجبور به اطاعت از ارادهی ملی مردم مسلمان خواهند بود و از این رو گسترش بیداری اسلامی در این عرصه نیز راهگشا است.
مسألهی مهم در این زمینه، رهبری جهان اسلام است. طی کردن تمام این راهها، محتاج رهبری است. سازمان کنفرانس اسلامی که میتواند به عنوان مهمترین مرجع در این زمینه عمل کند، متأسفانه اسیر دولتهاست و هماکنون به سازمانی تبدیل شده است که حتی از جایگاه اولیهی خود ساقط شده و بود و نبود آن چندان تفاوتی ندارد و مجامع دیگری هم که میتوانند مؤثر باشند، متأسفانه فراگیری لازم را در میان کشورهای مسلمان ندارند. از این رو به نظر میرسد جهان اسلام در کنار بازسازی سازمان کنفرانس اسلامی، بیش از هر چیز به یک رهبر معنوی بزرگ مانند امامخمینی(ره) و مقام معظم رهبری نیازمند است که بتواند با نفوذ در قلبهای آحاد مسلمانان، جهان اسلام را با قدرت معنوی و با اتکا به پشتوانهی مردمی، به سمت اهداف اصلی پیش ببرد.(*)
پینوشتها:
[1]. گاهنامه فرهنگی خبری انعکاس 10 اردیبهشت 90
[2]. علی ابوالحسنی منذر، «تداوم جنگهای صلیبی…»، ماهنامه ایران معاصر، سال اول، شماره 1، اردیبهشت 1381
* زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی /برهان/۱۳۹۰/۱۲/۲۵ .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.