خواص و فضیلت آیه الکرسی /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

چرا آیت الکرسی این قدر با فضیلت شمرده می شود؟ از کجا فهمیدند که این دو آیه سوره بقره، آیت الکرسی است؟


در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : 1 - در اهمیت و فضیلت این آیه همین بس که از پیامبر گرامى اسلام ص نقل شده است که از ابى بن کعب سؤال کرد و فرمود : کدام آیه برترین آیه کتاب اللَّه است ؟ عرض کرد : اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ ، پیامبر ص دست بر سینه او زد و فرمود : دانش بر تو گوارا باد ، سوگند به کسى که جان محمد ص در دست او است این آیه داراى دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهى تسبیح و تقدیس خدا مى‌گوید . در حدیث دیگرى از على ع از پیامبر ص مى‌خوانیم که فرمود : سید القرآن البقره و سید البقره آیه الکرسى یا على ان فیها لخمسین کلمه فى کل کلمه خمسون برکه : برگزیده قرآن سوره بقره و برگزیده بقره ، آیه الکرسى است ، در آن پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌اى پنجاه برکت است . و در حدیث دیگرى از امام باقر ع آمده است : هر کس آیه الکرسى را یک بار بخواند ، خداوند هزار امر ناخوش آیند از امور ناخوش آیند دنیا ، و هزار امر ناخوش آیند از آخرت را از او بر طرف مى‌کند که آسان‌ترین ناخوش آیند دنیا ، فقر ، و آسان‌ترین ناخوش آیند آخرت ، عذاب قبر است . روایات در فضیلت این آیه شریفه بسیار زیاد است و در کتب علماى شیعه و اهل سنت نقل شده است با دو حدیث دیگرى از رسول اللَّه ص این بحث را پایان مى‌دهیم ، فرمود : اعطیت آیه الکرسى من کنز تحت العرش و لم یؤتها نبى کان قبلى : آیه الکرسى از گنجى زیر عرش الهى به من داده شده است و به هیچ پیامبرى قبل از من داده نشد . در حدیث دیگرى آمده است که دو برادر به حضور پیامبر ص رسیدند و عرض کردند براى تجارت به شام مى‌رویم ، به ما تعلیم دهید چه بگوییم ( تا از شر اشرار مصون بمانیم ) فرمود : هنگامى که به منزلگاهى رسیدید و نماز عشا را خواندید ، موقعى که یکى از شما در بستر قرار مى‌گیرد ، تسبیح فاطمه زهرا ع بگوید و سپس آیه الکرسى بخواند فانه محفوظ من کل شىء حتى یصبح : مسلما او از همه چیز در امان خواهد بود تا صبح ، سپس در ذیل این حدیث آمده است که در یکى از منزلگاهها دزدان قصد هجوم به آنها را داشتند اما هر چه تلاش کردند موفق نشدند . 2 - به یقین این همه اهمیت که به آیه الکرسى داده شده است به خاطر محتواى مهم و برجسته آن است . آیه الکرسى مجموعه‌اى از صفات جمال و جلال خداوند است . اهمیت فوق العاده آیه الکرسى از این نظر است که مجموعه‌اى از معارف اسلامى و صفات خداوند اعم از صفات ذات و فعل ، مخصوصا مساله توحید در ابعاد مختلف را در بر گرفته ، این اوصاف که به دوازده بخش بالغ مى‌شود و هر کدام مى‌تواند ناظر به یکى از مسائل تربیتى انسان باشد قابل دقت است و به گفته ابو الفتوح رازى هر یک از این صفات ، یکى از مذاهب باطله را نفى مى‌کند ( و به این ترتیب ، دوازده تفکر باطل و نادرست به وسیله آن اصلاح مى‌شود ) . بنا بر این باید با محتوا و مضمون آن آشنا شد تا به سر این همه فضیلت پى برد . آیه الکرسى ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله توحید اسماى حسنى و صفات او شروع مى‌شود و مى‌فرماید : خداوند هیچ معبودى جز او نیست ( اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ) . اللَّه نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است ، او پدید آورنده جهان هستى است ، به همین دلیل هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او ندارد ، و از آنجا که در معنى اللَّه یگانگى افتاده است ، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاکیدى بر آن است . سپس مى‌افزاید : خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم قائم به او هستند ( الْحَىُّ الْقَیُّومُ ) . حى از ماده حیات به معنى زندگى است ، و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا که حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده‌اند و سپس مى‌میرند ، اما در خداوند چنین نیست ، چنان که در آیه 58 سوره فرقان مى‌خوانیم : وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَىِّ الَّذِى لا یَمُوتُ ، توکل بر ذات زنده‌اى کن که هرگز نمى‌میرد . این از یک سو ، از سوى دیگر حیات کامل ، حیاتى است که آمیخته با مرگ نباشد ، بنا بر این حیات حقیقى حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان ، به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ است نمى‌تواند حیات حقیقى بوده باشد لذا در آیه 64 سوره عنکبوت مى‌خوانیم : وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَیَوانُ زندگى این جهان بازیچه‌اى بیش نیست و زندگى حقیقى ( از نظرى ) زندگى سراسرى دیگر است ! روى این دو جهت حیات و زندگى حقیقى مخصوص خدا است . زنده بودن خداوند چه مفهومى دارد ؟ در تعبیرات معمولى ، موجود زنده به موجودى مى‌گویند که داراى نمو - تغذیه - تولید مثل و جذب و دفع و احیانا داراى حس و حرکت باشد ولى باید به این نکته توجه داشت که ممکن است افراد کوته‌بین حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض کنند با این که مى‌دانیم او هیچ یک از این صفات را ندارد و این همان قیاسى است که بشر را در باره خداشناسى به اشتباه مى‌اندازد ، زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه مى‌کند . ولى حیات به معنى وسیع و واقعى کلمه عبارت است از علم و قدرت بنا بر این وجودى که داراى علم و قدرت بى پایان است حیات کامل دارد ، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى‌شود ، اما نمو و حرکت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتى است که ناقص و محدودند و داراى کمبودهایى هستند که بوسیله تغذیه و تولید مثل و حرکت آن را تامین مى‌کنند ، اما آن کس که کمبودى ندارد این امور هم در باره او مطرح نیست . و اما قیوم صیغه مبالغه از ماده قیام است ، به همین دلیل به وجودى گفته مى‌شود که قیام او به ذات او است ، و قیام همه موجودات به او مى‌باشد ، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز مى‌باشد . روشن است که قیام به معنى ایستادن است و در گفتگوهاى روزمره به هیئت مخصوصى گفته مى‌شود که مثلا انسان را به حالت عمودى بر زمین نشان مى‌دهد ، و از آنجا که این معنى در باره خداوند که از جسم و صفات جسمانى منزه است مفهومى ندارد ، به معنى انجام کار خلقت و تدبیر و نگهدارى است ، زیرا هنگامى که انسان مى‌خواهد کارى را انجام دهد برمى‌خیزد ، آرى او است که همه موجودات جهان را آفریده ، و تدبیر و نگاهدارى و تربیت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچگونه وقفه قیام به این امور دارد . از این بیان روشن مى‌شود که قیوم در واقع ، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است ( منظور از صفات فعل ، صفاتى است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مى‌کند ) مانند آفریدگار ، روزى دهنده ، زنده کننده ، هدایت کننده ، و مانند اینها ، اوست که روزى مى‌دهد ، اوست که زنده مى‌کند و اوست که مى‌میراند و اوست که هدایت مى‌کند بنا بر این صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت ، همه در وصف قیوم جمع‌اند . و از اینجا روشن مى‌شود اینکه بعضى مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزى دادن و مانند آن دانسته‌اند در واقع اشاره به یکى از مصداقهاى قیام کرده‌اند در حالى که مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مى‌شود ، زیرا همانگونه که گفتیم به معنى کسى است که قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند . در حقیقت حى ، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مى‌شود و قیوم ، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مى‌کند و لذا گفته‌اند این دو با هم اسم اعظم الهى است . سپس در ادامه آیه مى‌افزاید : هیچ گاه خواب سبک و سنگینى او را فرا نمى‌گیرد و لحظه‌اى از تدبیر جهان غافل نمى‌شود ( لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ ) . سنه از ماده وسن به گفته بسیارى از مفسران به معنى سستى مخصوصى است که در آغاز خواب روى مى‌دهد ، یا به تعبیر دیگر به معنى خواب سبک است ، و نوم به معنى خواب ، یعنى حالتى است که قسمت عمده حواس انسان ، از کار مى‌افتد ، در واقع ، سنه خوابى است که به چشم عارض مى‌شود ، اما وقتى عمیق‌تر شد و به قلب عارض شد ، نوم گفته مى‌شود . جمله لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ تاکیدى است بر حى و قیوم بودن خداوند زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالم هستى در صورتى است که حتى یک لحظه غفلت در آن نباشد ، و لذا هر چیز که با اصل قیومیت خداوند سازگار نباشد ، خود به خود از ساحت مقدس او ، منتفى است حتى ضعیف‌ترین عاملى که موجب سستى در کار او باشد مانند خواب سبک که در ذات پاک او نیست . اما اینکه چرا سنه بر نوم ، مقدم داشته شده با اینکه قاعدتا فرد قوى‌تر را جلوتر ذکر مى‌کنند ، و سپس به فرد ضعیف اشاره مى‌نمایند ، به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعى نخست سنه ( خواب سبک ) دست مى‌دهد و سپس عمیق‌تر شده تبدیل به نوم مى‌گردد . به هر حال این جمله ، اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است ، و لحظه قطع نمى‌گردد ، و همچون بندگان نیست که بر اثر خوابهاى سبک و سنگین ، یا عوامل دیگر غافل شود . ضمنا تعبیر به لا تَأْخُذُهُ ( او را نمى‌گیرد ) در مورد خواب ، تعبیر جالبى است که چگونگى تسلط خواب را بر انسان مجسم مى‌سازد گویى خواب همچون موجود قوى پنجه‌اى است که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار مى‌سازد ، و ناتوانى قوى‌ترین انسانها به هنگام بى‌تابى در برابر آن کاملا محسوس است . سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده ، مى‌فرماید : براى او است آنچه در آسمانها و زمین است ( لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ) . و این در واقع پنجمین وصف از اوصاف الهى است که در این آیه آمده ، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حى و قیوم بودن ، و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است . در واقع این مالکیت ، نتیجه همان قیومیت است زیرا هنگامى که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیت مخصوص ذات او باشد ، مالکیت همه چیز نیز از آن او است . بنا بر این آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده مى‌کند ، ملک حقیقى او نیست تنها چند روزى این امانت با شرائطى که از ناحیه مالک حقیقى تعیین شده به دست او سپرده شده و حق تصرف در آنها را دارد و به این ترتیب مالکان معمولى موظف‌اند شرائطى را که مالک حقیقى تعیین کرده کاملا رعایت کنند و گرنه مالکیت آنها باطل و تصرفاتشان غیر مجاز است ، این شرائط همان احکامى است که خداوند براى امور مالى و اقتصادى تعیین کرده است . ناگفته پیدا است توجه به این صفت که همه چیز مال خدا است اثر تربیتى مهمى در انسانها دارد ، زیرا هنگامى که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزى به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده این عقیده به طور مسلم ، انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز مى‌دارد . در ششمین توصیف مى‌فرماید : کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند ( مَنْ ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ) . این در واقع پاسخى است به ادعاى واهى بت پرستان که مى‌گفتند ما اینها ( بتها ) را به خاطر آن مى‌پرستیم که در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند همان گونه که در آیه 3 سوره زمر آمده است ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى . در واقع با یک استفهام انکارى مى‌گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمى‌تواند در پیشگاه او شفاعت کند ، و این جمله نیز تاکیدى است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامى موجودات عالم ، یعنى اگر مى‌بینید کسانى در پیشگاه خدا شفاعت مى‌کنند ( مانند انبیاء و اولیاء ) دلیل بر آن نیست که آنها مالک چیزى هستند و استقلال در اثر دارند بلکه این مقام شفاعت را نیز خدا به آنها بخشیده ، بنا بر این شفاعت آنان ، چون به فرمان خدا است دلیل دیگرى بر قیومیت و مالکیت او محسوب مى‌شود . در اینکه منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ چیست ؟ مفسران احتمالات متعددى داده‌اند ، بعضى گفته‌اند منظور از ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ ، امور دنیا است که در پیش روى انسان قرار دارد ، وَ ما خَلْفَهُمْ به معنى امور آخرت است که پشت سر انسان مى‌باشد و بعضى به عکس معنى کرده‌اند . بعضى نیز آن را اشاره به اجل انسان ، یا اعمال خیر و شر او دانسته‌اند و یا امورى را که مى‌دانند و نمى‌دانند . اما با مراجعه به آیات قرآن استفاده مى‌شود که این دو تعبیر در بعضى از موارد در مورد مکان به کار رفته مانند آیه 17 سوره اعراف که از قول شیطان نقل مى‌کند لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ : من از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغ آنها مى‌روم واضح است که در اینجا این دو تعبیر ناظر به مکان است ، و لذا چپ و راست را نیز اضافه کرده است . و گاه به معنى قبل و بعد زمانى است ، مانند آنچه در آیه 170 سوره آل عمران آمده ، مى‌فرماید : وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ : شهیدان راه خدا به کسانى که هنوز پشت سر آنها قرار دارند و به آنان ملحق نشده‌اند بشارت مى‌دهند روشن است که در اینجا ناظر به زمان است . ولى در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنى جامعى بوده باشد که هر دو را در برگیرد ، یعنى خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست و همچنین آنچه در پیش روى مردم قرار دارد و از آن آگاه است و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است ، همه را مى‌داند و از همه آگاه است ، و به این ترتیب پهنه زمان و مکان ، همه در پیشگاه علم او روشن است ، پس هر کار - حتى شفاعت - باید به اذن او باشد . در هشتمین توصیف ، مى‌فرماید : آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند و تنها بخش کوچکى از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است ( وَ لا یُحِیطُونَ بِشَىْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ ) . و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران ، پرتوى از علم بى پایان او است . این جمله نیز در حقیقت تاکیدى است بر جمله سابق ، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار ، زیرا آنها احاطه به معلومات خداوند ندارند ، و تنها به آن مقدار که او اراده کند با خبر مى‌شوند . از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده مى‌شود : نخست اینکه هیچ کس از خود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحیه خدا است . او است که تدریجا پرده از اسرار حیرت‌انگیز جهان آفرینش بر مى‌دارد و حقایق جدیدى را در اختیار انسانها مى‌گذارد ، و معلومات آنان را گسترش مى‌بخشد . دیگر اینکه : خداوند ممکن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانى که مى‌خواهد قرار دهد ، و بنا بر این پاسخى است به آنها که تصور مى‌کنند علم غیب براى بشر غیر ممکن است ، و نیز تفسیرى است براى آیاتى که نفى علم غیب از بشر مى‌کند ، یعنى انسان ذاتا چیزى از اسرار غیب نمى‌داند مگر به مقدارى که خدا بخواهد ، و به او تعلیم دهد . تعبیر به لا یُحِیطُونَ نیز اشاره لطیفى است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است . در نهمین و دهمین توصیف ، مى‌فرماید : کرسى ( حکومت ) او آسمانها و زمین را در بر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست ( وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما ) . و در یازدهمین و دوازدهمین ، توصیف مى‌گوید : و او است بلند مرتبه و با عظمت ( وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ ) . 3 - اکنون باید دید که آیا آیه الکرسى فقط همین یک آیه است که در بالا گفته شد که از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع مى‌شود ، و به وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ ختم مى‌گردد ، یا اینکه دو آیه بعد نیز جزء آن است ، بنا بر این اگر در جایى مثل نماز لیله الدفن دستور داده شده آیه الکرسى بخوانند ، باید هر سه آیه خوانده شود . قرائنى در دست است که نشان مى‌دهد ، همان یک آیه است . 1 - تمام روایاتى که در فضیلت آن وارد شده و از آن تعبیر به آیه الکرسى کرده همه نشان مى‌دهد که یک آیه بیش نیست . 2 - تعبیر به کرسى فقط در همان آیه اول است و نام‌گذارى به آیه الکرسى نیز مربوط به همین آیه است . 3 - در بعضى از احادیث به همین معنى تصریح شده مانند حدیثى که در امالى شیخ از امیر مؤمنان على ع نقل شده است که ضمن بیان فضیلت آیه الکرسى از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شروع فرمود تا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ . 4 - در مستدرک سفینه البحار ، از مجمع نقل مى‌کند و آیه الکرسى معروفه و هى الى قوله وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ آیه الکرسى معروف است و آن تا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ است . 5 - در حدیثى از امام على بن الحسین ع مى‌خوانیم که پیامبر اکرم ص فرمود : کسى که چهار آیه از اول سوره بقره و آیه الکرسى و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر بقره را بخواند ، هرگز ناخوشایندى در خودش و مالش نمى‌بیند و شیطان به او نزدیک نمى‌شود ، و قرآن را فراموش نمى‌کند . از این تعبیر نیز استفاده مى‌شود که آیه الکرسى یک آیه است . 6 - در بعضى از روایات وارد شده که آیه الکرسى پنجاه کلمه است و در هر کلمه‌اى پنجاه برکت است شمارش کلمات آیه نیز نشان مى‌دهد که تا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ پنجاه کلمه است . آرى در بعضى از روایات دستور داده شده است که تا هُمْ فِیها خالِدُونَ بخواند ، بى آن که عنوان آیه الکرسى ، مطرح باشد . به هر حال آن چه از قرائن بالا استفاده مى‌شود این است که آیه الکرسى یک آیه بیشتر نیست . تفسیر نمونه ، ج 2 ، ص : 271 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image