تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پيامبراکرم(ص) به مسأله امامت در زمان حياتش و نقد آن چيست ؟


دانشمندان اهل تسنن مي‌گويند: پيامبر اكرم نفياً و اثباتاً درباره شكل زعامت و نحوه امامت افراد سخني نگفته و روشن نكرده است كه مسئلة زعامت يك موضوع انتخاتي است يا انتصابي. براستي آيا عقل و خرد باور مي‌كند كه پيامبر در اين مسئلة حياتي جانب سكوت را انتخاب كند، و به يكي از دو طرف قضيه تصريح يا اشاره‌اي نكند؟! گذشته از داوري عقل، بررسي تاريخ اسلام نيز بر خلاف اين نظريه گواهي داده و مي‌رساند كه پيامبر اكرم(ص) در فواصل مختلفي تذكر مي‌داد كه موضوع رهبري امّت پس از درگذشت وي، مربوط به خدا است و او در اين كار اختياري ندارد. اينك نمونه‌هايي در اين مورد: هنگامي كه رييس يكي از قبايل به نام «اخنس» حمايت خود را از پيامبر اكرم مشروط به اين كرد كه پس از درگذشت وي زمامداري امّت به او واگذار شود، پيامبر در پاسخ وي چنين گفت: «الأمر إِلي الله يَضعه حَيث يَشاء» [يعني كار زعامت مربوط به خداست]؛ او هر كسي را صلاح ديد، براي اين موضوع انتخاب مي‌كند. رئيس قبيله از شنيدن اين جمله مأيوس شد و در پيامي كه فرستاد گفت: معنا ندارد رنج و زحمت ازآن من باشد ولي زعامت و رهبري ازآن كس ديگر. (تاريخ طبري 2/172) نيز در تاريخ اسلام مي‌خوانيم كه پيامبر اكرم نامه‌اي به زمامدار «يمامه» نوشت و او را به آيين خود دعوت نمود. وي نيز تقاضايي همانند تقاضاي «اخنس» نمود و پيامبر همچنان از پذيرفتن درخواست او امتناع ورزيد و در پاسخ او گفت: «لا ولا كرامة» [يعني اين كار دور از عزّت نفس و بلندي روح است.] (تاريخ كامل 2/63) اينها و مانند اينها گواهي مي‌دهد كه پيامبر اكرم نه تنها در مسئلة رهبري امّت جانب سكوت را انتخاب ننموده بلكه به يك طرف قضيه «انتصابي بودن امامت» نيز تصريح كرده است. اهميّت مسئله زعامت و رهبري امّت، مطلبي نيست كه تنها ما درك كرده باشيم؛ بلكه در همان صدر اسلام اين مسئله براي اكثر مردم ملموس بود. مثلاً هنگامي كه خليفة دوم با ضربه‌هاي ابولؤلؤ از پاي درآمد و فرزند وي، عبدالله‌بن عمر، پدر را در آستانة مرگ ديد رو به پدر كرد و گفت هر چه زودتر براي خود جانشين معيّن كن و امّت محمّد را بدون چوپان رها نساز. نيز عين همين پيام را عايشه، همسر پيامبر، به خليفة‌ دوّم فرستاد و از وي درخواست كرد كه براي امّت محمّد حافظ و نگهباني تعيين كند. آيا صحيح است بگوييم اين دو نفر اهميت مسأله رهبري را از نزديك لمس كرده بودند امّا رسول گرامي(ص) به اندازة اين دو نفر به ضرورت مسئله پي نبرده بود؟! نگرشي كوتاه به زندگاني پيامبر اكرم در مدّت ده سال اقامت در مدينه اين مطلب را به خوبي ثابت مي‌كند كه حضرتش هر موقع مدينه را به عزم جايي ترك مي‌گفت، فوراً كسي را به عنوان جانشين خويش در مدينه تعيين مي‌نمود تا در اين مدّت كوتاهي كه پيامبر اكرم در مدينه نيست، مردم بي‌سرپرست و بي‌پناه نباشند. آيا شايسته است كه چنين پيامبري كه به اهميت و ضرورت تعيين جانشين پي برده و احساس كرده بود كه حتي براي يك مدت كوتاه هم نبايد مدينه را بدون تعيين جانشين ترك گفت، جهان را ترك گويد و جانشين براي خويش تعيين ننمايد و لااقل در شكل رهبري و نحوة‌ زمامداري سخن نگويد؟! پيامبر حتي هنگامي كه نقطه‌اي را فتح مي‌كرد و سپس آنجا را ترك مي‌گفت فوراً براي آن منطقة فتح شده رئيس تعيين مي‌كرد، با اين وضع چگونه مي‌توان گفت كه پيامبر اكرم از تعيين جانشيني كه پس از وي زمام امر امّت را در جهان اسلام به دست بگيرد و اسلام جوان را رهبري كند، غفلت ورزيده و در اين باره فكري نكرده است؟! احاديث متواتر و تاريخ قطعي اسلام گواهي مي‌دهند كه نبوت و امامت، در يك روز براي مردم اعلام شده‌اند و روزي كه پيامبر اكرم مأموريت يافت به خويشاوندان خود رسالت خويش را اعلام كند، همان روز نيز خليفه و جانشين را تعيين كرد. مفسران و محدّثان عاليقدر اسلام مي‌نويسند: هنگامي كه آية «وَ أَنذِرْ عشيرتك الأقربين» شعراء/214 [خويشاوندان نزديك خود را از مخالفت خدا بيم بده] نازل گرديد، پيامبر دستور داد علي غذايي براي گروهي از ميهمانان كه همگي از بستگان آن حضرت خواهند بود آماده كند. علي نيز به فرمان پيامبر، غذايي آماده ساخت و 45 نفر از شخصيتهاي بني‌هاشم در آن مجلس دور هم گرد آمدند. روز اوّل بر اثر سخنان بي‌اساس ابي‌لهب، پيامبر موفق به ابلاغ رسالت خود نگشت. فردا بار ديگر اين برنامه تكرار شد. پيامبر پس از آنكه ميهمانان غذا صرف نمودند، برخاست و پس از ستايش خداوند و اعتراف به يگانگي او چنين فرمود: من فرستادة خدا به سوي شما و عموم جهانيان مي‌باشم و براي شما خير دنيا و آخرت آورده‌ام، خداي من به من امر كرده شما را به اين آيين دعوت كنم و هركس از شما در اين راه مرا ياري كند او وصي و جانشين من خواهد بود. در اين لحظه جز علي‌بن ابي‌طالب كسي برنخاست و پشتيباني خود را اعلام ننمود. پيامبر به علي فرمود بنشين. پس از آن، پيامبر مجدداً همان جملة پيشين را براي بار دوّم و سوم تكرار كرد و در دفعات بعد نيز كسي جز علي پشتيباني و فداكاري خويش در راه هدف پيامبر را اعلام نكرد. در اين موقع پيامبر رو به خويشاوندان كرد و گفت: «اِنَّ هذا أَخي و وَصييّ و خَليفتي فيكم، فَاسمعوا و اَطيعوا» [علي برادر من و وصي و جانشين من در ميان شما است، لازم است گوش به فرمان او باشيد و از وي اطاعت كنيد.] (رك: تاريخ طبري 2/62-63؛ تاريخ كامل 2/40-41) اين قسمت از تاريخ آن چنان مسلّم است كه جز ابن تيميه كه عناد او در انكار فضايل خاندان پيامبر بر همگان روشن است كسي در صحت آن ترديد ننموده است. اين حديث علاوه بر اينكه از دلايل امامت امير مؤمنان به شمار مي‌رود، خود بزرگترين گواه بر اين است كه مسئله امامت در اختيار امّت نيست و نيز مي‌رساند كه اعلام جانشين آن‌چنان مهم بوده كه دارندگان هر دو منصب (نبوت و امامت) در يك روز براي خويشاوندان اعلام گرديدند. اين حادثه در سال سوم بعثت بود و تا آن روز دعوت پيامبر به وسيلة تماسهاي مخصوصي با افراد انجام مي‌گرفت و در حدود 50 نفر به آن حضرت ايمان آورده بودند. آيت الله جعفر سبحاني،رهبري امّتwww.payambarazam.ir .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image