احكام جهاد / كفار / دعوت به اسلام / مقاتله /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

ما در احكام جهاد مي خوانيم كه اگر كفار را دعوت به اسلام كرديم و آنها نپذيرفتند بايد با آنها مقاتله كنيم تا يا كشته شوند يا اسلام بياورند حال سؤال اين است كه اين اسلامي كه با زور مي باشد چه فايده اي دارد؟


قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است قدري سؤال را توضيح مي دهيم؛ خداوند در سورة توبه مي فرمايد: ابتدا به مشركان مهلت دهيد و در يك شرايطي اگر دين را نپذيرفتند آنها را به كلي از بين ببريد. در اين جا از دو جهت شبهه وجود دارد. يكي از جهت اين كه يكي از حقوق اولي بشر آزادي عقيده است، و قانون حقوق بشر اجازه نمي دهد كه به خاطر عقيده اي كه فرد انتخاب كرده، متعرض وي بشوند. جهت ديگر اين كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «لا اكراه في الدين» در كار دين اكراه و اجباري نيست، اين آيه چگونه با آيات سورة توبه سازگار است؟همانطور كه شهيد مطهري (ره) مي گويد[1]:مسألة آزادي عقيده امروز به عنوان حقي از حقوق بشر شناخته شده، مي گويند حق طبيعي و فطري است كه هر كسي اختيار دارد هر عقيده اي كه دلش مي خواهد انتخاب كند و انسان از آن جهت كه انسان است محترم است، پس اراده و انتخاب انسان هم محترم است، ولي از نظر اسلام اين حرف درست نيست. اسلام مي گويد انسان محترم است ولي لازمة احترام انسان اين نيست كه انتخاب او هم محترم باشد. بلكه لازمة آن اين است كه استعدادها و كمالات انساني محترم باشد؛ يعني انسانيت است كه محترم است. به عنوان مثال انسان، به موجب يك سلسله استعدادهاي بسيار عالي كه خداوند در وجود او قرار داده است، همانند «و علّم آدم الاسماء كلها» بر ساير موجودات برتري دارد. به همين سبب هم خداوند مي فرمايد: «و لقد كرمنا بني آدم» ما بني آدم را محترم و مورد كرامت خودمان قرار داده ايم. انسان فكر و انديشه دارد، استعداد علمي دارد و اين در حيوانات و نباتات و جمادات نيست. به همين دليل انسان نسبت به يك حيوان يا گياه محترم است. اين برتري انسان به سبب شرافت هاي بزرگ اخلاقي است، كه مي تواند داشته باشد و انسان بودن انسان به هيكلش نيست و يك موجود با يك جسم انساني تنها، يك انسان بالقوه است نه بالفعل. و اگر با ارادة خود بر عليه كمالات انساني فرد اقدام كند، ديگر نمي تواند اسم انسان را بر او گذاشت بلكه او يك حيوان ضدّ انسان است.شريف ترين استعدادهايي كه در انسان هست بالا رفتن به سوي خدا است. «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه» و مشرف شدن به شرف توحيد است. كه سعادت دنيوي و اخروي در گرو آن است. حالا اگر انساني بر ضد توحيد كاري كرد او حيوان ضد انسان است، بنابراين ملاك شرافت و احترام و آزادي انسان اين است كه انسان در مسير انسانيت باشد. انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه انتخاب كرده باشد آزاد گذاشت.پس از اين مقدمه نكته ديگري نيز قبل از نتيجه گيري بايد گفته شود و آن اين كه توحيد و ايمان از اموري است كه قابل اجبار و تحميل بر كسي نيست؛ زيرا يكي امر قلبي و اعتقادي است. و معناي «لا اكراه في الدين» هم همين است. اينكه قرآن مي گويد در دين اجبار نيست نمي خواهد بگويد دين را مي شود با اجبار تحميل كرد، ولي با اين وجود شما تحميل نكنيد. بلكه از اين باب است كه دين را با اجبار نمي شود تحميل كرد. آنكه با اجبار تحميل شود، دين نيست، مؤيد اين مطلب هم اين نكته است كه ا سلام در اصول دين تقليد را جايز نمي داند.پس از اين مقدمه بحث را به اين ترتيب به پيش مي بريم كه احترام به آزادي و انتخاب انسان در چارچوب انسانيت اوست و يكي از لوازم انسانيت و كمالات انساني، توحيد است، و كسي كه از توحيد خارج شود و غير توحيد را انتخاب كند، اين انتخاب و اعتقاد او محترم نيست، زيرا خارج از كمالات انساني شده است. ولي از طرفي هم توحيد و ايمان قابل تحميل بر كسي نيست. پس دليل امر بر قتال مشركين از جانب خداوند متعال چيست؟جواب اين سؤال اين است كه چون ما توحيد را از حقوق عمومي انسان ها مي دانيم و بر خلاف متفكران غربي كه ايمان را امري شخصي و خصوصي مي دانند، ما توحيد و ايمان را از حقوق عام انسان ها مي شماريم به همين سبب ممكن است اگر مصلحت انسانيت ايجاب كند و اگر مصلحت توحيد ايجاب كند ما با قومي مشرك مي توانيم بجنگيم نه به خاطر اين كه توحيد و ايمان را به آنها تحميل كنيم؛ چون توحيد و ايمان تحميل شدني نيست. ريشه كن كردن مبدأ عقيدة شرك با زور يك مطلب است و تحميل عقيدة توحيد مطلب ديگر.همانطور كه استاد مطهري (ره) مي فرمايد: اگر عده اي مظلوم در دست ظالمي گرفتار باشند، چه مسلمان و چه غير مسلمان و ما مي توانيم آنها را نجات دهيم بر ما تكليف است كه به آن ظالم حمله كرده تا مظلوم را از دست او نجات دهيم.اگر آن مظلوم غير مسلمان باشد آن هم باز دو جور است يك وقت است آن ظالم مردم را در حصاري قرار داده است كه مانع نشر دعوت اسلامي است، اسلام به خودش حق مي دهد كه دعوتش را در جهان منتشر كند، ولي اگر دعوتش بخواهد منتشر شود فرع بر اين است كه آزادي براي نشر دعوت داشته باشد كه بتواند خودش را منتشر كند.شما دولتي را در نظر بگيريد كه مانع است از اين كه مسلمانان صداي اسلام را به تودة مردم برسانند مي گويد تو حق نداري كه حرفت را بزني من نمي گذارم. در اينجا جنگ با تودة مردم جايز نيست تودة مردم كه گناهي ندارند، تودة مردم بي خبرند، ولي آيا با آن رژيم فاسدي كه يك اعتقاد پوسيده اي را تكيه گاه خود قرار داده و از آن مانند زنجيري بر گردن مردم استفاده مي كند و مانع نشر دعوت اسلام در ميان آن مردم است جايز است جنگيدن كه اين مانع از سر راه ملت برداشته شود يا نه؟ و در واقع با اين محيط اختناق جايز است مبارزه كردن يا جايز نيست؟ از نظر اسلام اين هم جايز است براي اينكه خود اين يك نوع قيام در برابر ظلم است، گو اين كه خود اين مظلوم بسا هست توجه ندارد به اين ظلم، او تقاضا نكرده است ولي لزومي ندارد تقاضا شده باشد.[2]بزرگ ترين مانع ابلاغ و انجام رسالت پيامبران، حكومت ها و سردمداراني هستند كه دين و تعاليم آن را مانع دنيا طلبي و زياده خواهي خود مي بينند و اجازه و امكان تبليغ دين در محدودة حكومت خود را به اولياي دين نمي دهند و اگر بتوانند، دين و دين داران را از بين مي برند. بر اين اساس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اقدام به جهاد و برچيدن بساط اين ستمگران، راه را براي رساندن پيام حق هموار مي نمود و البته بعد از رفع اين مانع و آگاه شدن مردم، آنها آزادانه و با اختيار خويش اسلام مي آورند و اجباري در كار نبود. مثل پيامبر، مثل باغباني است كه بايد موانع رسيدن آب به گياهان و گل ها و درختان را از بين ببرد.[3]و نكتة ديگر اين كه شدت عملي كه در برخورد با مشركان در سورة توبه آمده است به خاطر آن است كه برنامة اسلام ريشه كن ساختن بت پرستي از روي كرة زمين بوده است. مسألة آزادي مذهبي، يعني ترك اجبار پيروان مذاهب ديگر براي پذيرش اسلام منحصر به اديان آسماني و اهل كتاب مانند يهود و نصارا است و شامل كفار و بت پرستان نمي شود و برخورد مسلمانان با اهل كتاب كه غير مسلمان است بر پاية اصول اسلامي و انساني و به دور از خشونت بوده است؛ زيرا اهل كتابي كه به صورت يك اقليم سالم مذهبي با مسلمانان زندگي مسالمت آميز داشته باشند. اسلام را محترم مي شمارند و جزيه كه يك نوع ماليات سرانه است به حكومت اسلامي بپردازند، خون، مال و آبرويش محترم است. بت پرستان چنين نيستند؛ زيرا بت پرستي مذهب و آيين نيست كه محترم شمرده شود، بلكه انحطاط و خرافات و بيماري است كه به هر حال و به هر قيمتي بايد ريشه كن گردد. البته اين شدت و خشونت با بت پرستان به معناي اين نيست كه راه بازگشت به روي آن ها، به طور كلي بسته شده باشد. بلكه در هر حال و در هر لحظه اگر بخواهند مي توانند جهت خود را تغيير دهند و برگردند، لذا در ذيل آية 5 سورة توبه مي فرمايد: «اگر توبه كنند و به سوي حق بازگردند و نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند، آنها را رها سازيد.»[4]مطلب مهم ديگري كه دربارة آيات سورة توبه بايد گفته شود اين است كه اين آيات مربوط به جرياني است كه مشركان عهدي را كه با مسلمانان بسته بودند نقض كردند و حرمت معاهده را نگه نداشتند و به همين جهت خداوند مقابله به مثل يعني لغو كردن عهد را براي مسلمانان نيز تجويز كرده و فرموده: «و هر گاه از مردمي ترسيدي كه (در پيمانداري) خيانت كنند تو نيز مانند ايشان عهد نامه شان را نزدشان پرتاب كن،[5] ولي با اين كه دشمن عهد شكني كرده خداوند راضي نشد كه مسلمانان بدون اعلام لغويت عهد آنان را بشكنند، بلكه دستور داده نقض خود را به ايشان اعلام كنند تا ايشان به خاطر بي اطلاعي از آن به دام نيفتند. و نيز در دو آية بعد كفار وفادار به عهد را از اين قضيه استثناء كرده است. و نيز راضي نشد به اين كه مسلمانان بدون مهلت عهد كفار عهد شكن را بشكنند، بلكه دستور داد كه تا مدتي معين ايشان را مهلت دهند تا در كار خود فكر كنند و فردا نگويند شما ما را ناگهان غافلگير كرديد.[6]نكتة پاياني اين كه اينگونه برخورد شديد با مشركان، امروزه در لسان فقه تعبير به جهاد ابتدايي شده است و از آية ياد شده حكم جهاد ابتدايي را استفاده نموده اند. و در جهاد ابتدايي اذن امام معصوم ـ عليهم السّلام ـ و يا نايب خاص او شرط است و در زمان ما كه عصر غيبت امام ـ عليه السّلام ـ است جهاد ابتدايي از عهدة مسلمانان ساقط است.[7]معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. آزادي از نگاه شهيد مطهري، حسين يزدي.2. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 7.3. آشنايي با قرآن، ج 3، شهيد مطهري.4. دين و آزادي، آيت الله مصباح يزدي.پی نوشتها:[1] . حسين يزدي، آزادي از نگاه استاد شهيد آيت الله مطهري، انتشارات صدرا، تهران، ص 217 – 206.[2] . مطهري،‌مرتضي، آشنايي با قرآن، قم، صدرا، ص 29 – 20.[3] . محمد تقي مصباح يزدي، دين و آزادي، انتشارات مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزة علميه، قم، ص 102.[4] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، چ نهم، ص 291 – 293.[5] . انفال، آيه 58.[6] . علامة طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، ج 9، ص 197.[7] . محمد بن جمال الدين عاملي (شهيد اول) اللمعة الدمشقيه، دارالعلم الاسلامي، بيروت، ج 2، ص 381.منبع: اندیشه قم .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image