بخش دوم /

تخمین زمان مطالعه: 36 دقیقه

گام هاى خودسازى پرسش ۴.گام هاى عملى به سوى خودسازى چیست؟


گام هاى خودسازى پرسش 4.گام هاى عملى به سوى خودسازى چیست؟ «خودسازى» نورانیت و نشاط درونى و پویایى و موفقیت در زندگى را براى انسان به ارمغان مى آورد. اما باید دانست هر «گنج» و معدنى «بدون رنج» و تلاش دست یافتنى نیست. بنابراین لازم است گام ها و مراحلى را طى کرد که به برخى اشاره مى شود: تقویت اراده کسى که تصمیم گرفته خودسازى نماید نیاز به اراده اى قوى دارد تا بتواند در مقابل غرایز سرکش مانند شهوت، غضب و خودخواهى مقاومت کرده و آلوده به گناه و نافرمانى خدا نشود و تنها کسانى مى توانند در این راه موفق گردند که از اراده اى پولادین برخوردار باشند و بهترین راه براى تقویت اراده روزه گرفتن است. به راستى اینکه شخصى از اول اذان صبح تا اذان مغرب با احساس گرسنگى و تشنگى و دسترسى به آب و غذا و نبود مانع و رادع و مأمورى که جلوگیرى کند از خوردن و آشامیدن، فقط و فقط براى خشنودى خداوند متعال روزه مى گیرد این بهترین تمرین براى مبارزه با نفس است قطعا چنین شخصى مى تواند در مقابل هوس هاى خلاف شرع و انگیزه هاى شر آفرینى که بشر را به ظلم و ستم، تجاوز، گناه و معصیت دعوت مى کند ایستادگى و مقاومت نماید. خیرخواهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «احب للمسلمین ما تحب لنفسک و کره لهم ما تکره لنفسک»[1]؛ «دوست بدار براى مسلمانان آنچه را که براى خودت دوست مى دارى و ناپسنددار براى آنان آنچه را براى خودت نمى پسندى». ما اگر از اینکه دیگران پشت سرمان غیبت کنند ناراحت مى شویم یا اگر کسى به ما تهمت بزند و یا دروغ بگوید و یا خیانت کند و یا حق ما را پایمال نماید یا ما را مسخره و یا به ما بى احترامى کند ناراحت مى شویم باید بدانیم دیگران نیز مثل ما هستند ما اینگونه برخوردهاى بد با آنان نداشته باشیم متقابلاً اگر دوست داریم دیگران به ما احترام بگذارند خوش رفتارى نمایند با اخلاق خوب برخورد نمایند به ما راست بگویند درستکار باشند ما نیز با دیگران چنین باشیم. آن بد که بخود نمى پسندى با کس مکن اى برادر من پس از بیدارى و کنار زدن پرده هاى غفلت و جهل، نخستین قدم در تهذیب نفس و خودسازى، «توبه» است. توبه زنگار آلودگى ها را از صحنه دل و جان مى زداید و باتلاق عصیان و تیرگى را به گلشن نور و صفا بدل مى سازد. بار گران و کمرشکن گناه را از پشت انسان بر مى دارد و او را براى پیمودن راه بندگى و صلاح آماده مى کند. مرحوم فیض کاشانى، سیماى توبه را چنین به تصویر مى کشد: «توبه از گناه و بازگشت به سوى ستار العیوب و علام الغیوب آغاز راه سالکین و سرمایه پیروزمندان است. توبه، نخستین گام مریدان و کلید علاقه مندان و مطلع برگزیدگان و برگزیده مقربان است. چرا فرزندان و نسل آدم علیه السلام به هنگام ارتکاب خطا و لغزش به پدرشان اقتدا نمى کنند؟ خیر محض، کار فرشتگان است. آمادگى براى شر و بدى خوى شیاطین است و بازگشت به خیر پس از خطا، ویژگى حضرت آدم علیه السلامو طبیعت آدمیان است. آن کس که به هنگام ارتکاب گناه و انجام شر به خیر باز گردد، حقیقتا انسان است»[2]. خداوند شیفته بازگشت بندگان به سوى او و مشتاق پیوستن آنها به او پس از بریدن و جدا شدن است. میزان شوق پروردگار به آشتى بندگان با او و وصل پس از فصل، در حدیثى شادى بخش چنین بیان شده است: «إِنَّ اللَّه تَعَالى أَشَدُّ فَرحًا بِتَوبَة عَبده مِن رَجُلٍ أَضَلّ رَاحِلَته وَ زَادَه فِى لَیلَة ظلمَاء فَوَجَدَهَا»[3]؛ «شادمانى خداوند از بازگشت بنده اش بیش از شادى کسى است که مرکب و توشه خود را شبى تاریک (در بیابان) گم کرده و سپس آن را مى یابد». این تعبیر نشان مى دهد که توبه، در واقع مرکب و توشه انسان به سوى سعادت و کمال است. انسان با این زاد و توشه، بیابان تیره و ظلمانى گناه و نافرمانى را پشت سر مى گذارد و به منزل کمال و نور و رحمت گام مى گذارد. مشارطه پس از توبه صادق و خالص، قدم بعدى در تهذیب نفس، «مشارطه» است. مشارطه به معناى شرط کردن و قرار گذاشتن است و منظور شرط کردن با نفس خویش است با تذکرات و یادآورى هایى که هر روز تکرار شود. هر روز صبح باید نفس خود را مورد خطاب قرار دهیم و به او بگوییم: «ارزنده ترین سرمایه من، عمر من است که همه هستى من و وسیله رسیدن به حیات ابدى و سعادت جاوید است، ضایع کردن و صرف کردن آن در نافرمانى خدا و ارتکاب جرم و گناه مساوى با از دست دادن آن و دچار شدن به خسارتى بزرگ است. نکند ثمره این سودا، افسوس و حسرت باشد، و من خسارت دیده و زیان رسیده با پیک مرگ رو به رو شوم. اى نفس من! چشم و گوش و زبان و دست و پا و سایر اعضاى من، خادمان تو و فرمانبرداران تواند. آنها را با کنترل و مراقبت به کارى وادار که نتیجه اش چشم روشنى و روسفیدى و نجات و سعادت باشد نه رو سیاهى و عذاب و آتش. مبادا این نعمت بزرگ الهى و امانت هاى خدایى را در راه معصیت او به کارگیرى و در امانت خیانت کنى». در دعاى سى و یکم صحیفه سجادیه که معروف به دعاى توبه است به موضوع «مشارطه» عنایت خاصى شده است. در فرازى از این دعاى پرفیض چنین آمده است: «وَ لَکَ یَا رَبِّ شَرطِى ألاَّ أَعُودَ فِى مَکرُوهک وَ ضِمَانِى أَن لاَ أَرجِع فِى مَذمُومِکَ وَ عَهدِى أَن أهجر جَمِیعَ مَعَاصِیکَ»؛ «پرودگارا! با تو شرط مى بندم و عهد مى کنم که به آن چه نمى پسندى باز نگردم و تضمین مى کنم که به سراغ آن چه در نزد تو مذموم و نکوهیده است نروم و پیمان مى بندم که از همه گناهانت دورى گزینم». خلاصه آن که «مشارطه» از گام هاى مهم و اساسى در تهذیب نفس است. بدون این عمل، ابرهاى تیره گناه و غفلت، آسمان پاک دل را فرامى گیرد و زنگار جرم و فساد آینه دل را مى پوشاند و رهایى از آن سخت و دشوار مى گردد. مراقبه مراقبه از محورى ترین و مؤرترین گام در خودسازى و تهذیب اخلاق است. مراقبه از ماده «رَقَبَه» به معناى گردن گرفته شده و از آن جا که انسان براى پاییدن چیزى و مواظبت از آن گردن مى کشد. این کلمه به معناى نظارت و مواظبت و زیر نظر گرفتن چیزى به کار مى رود. این واژه در تعبیر علم اخلاق و تهذیب نفس در مورد «مراقبت از خویش» به کار مى رود و مرحله اى بعد از «مشارطه» است. یعنى انسان پس از عهد و پیمان و شرط بستن با خود براى اطاعت دستورات الهى و پرهیز از گناه باید از پاکى درون و قلبش مراقبت و پاسدارى کند تا گوهر ارزنده وجودش مورد دستبرد و غارت حرامیان قرار نگیرد. حال انسان در عالم دنیا مانند کسى است که با خود گوهرهاى گران بهایى را حمل مى کند که همه سرمایه و دارایى او است در حالى که دزدان و شیادان در کمین او نشسته اند. چنین کسى اگر لحظه اى غفلت کند همه سرمایه او به غارت مى رود و او مى ماند و انبوهى از اندوه و حسرت. انسانى که در محاصره هواهاى درونى و شیطان هاى بیرونى است و سرمایه ایمان و تقواى او در معرض هجوم و حمله دشمنان درونى و بیرونى است، اگر از قلب و نیت و اعمالش مراقبت نکند و اخلاق و کردار و انفکارش را تحت کنترل و نظارت کامل قرار ندهد، سرمایه سعادت ابدى او بر باد مى رود و با دست خالى به عالم دیگر انتقال مى یابد. در آیات قرآن و روایات اسلامى، اشارات بسیارى به موضوع مراقبه شده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[4]؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت) با خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد که چه چیزى براى فردایش فرستاده است، و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند از آن چه انجام مى دهید آگاه است». امیرمؤنان علیه السلام مى فرماید: «یَنبَغِى أَن یَکُون الرَّجُل مُهینًا عَلَى نَفسِهِ، مُرَاقِباً قَلبَه، حَافِظاً لِسَانَهُ»[5]؛ «سزاوار است انسان بر خود مسلط باشد و همواره مراقب قلب خود و نگاه دار زبانش باشد». محاسبه بر طبق آیات و روایات متعدد و فراوان، یکى از مراحل سخت و دشوارى که همه انسان ها در روز قیامت پیش رو خواهند داشت، محاسبه اعمال و رسیدگى به رفتار و کردار آنها در دنیاست. اعمال و کارهایى که انسان به تدریج و در مدت عمرش انجام مى دهد پس از چندى از صفحه ذهن او فراموش مى شود ولى هیچ یک از آنها از پرونده اعمال او و صفحه هستى محو نمى شود. اعمال انسان از ریز و درشت با انسان همراه و باقى است و بعد از مرگ و در عالم قیامت همه را یک جا حاضر خواهد دید: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً»[6]؛ «روزى که هر کس، هر کار نیکى را که انجام داده حاضر مى بیند و آرزو مى کند میان او و اعمال بدش فاصله زیادى باشد». «لَیسَ مِنَّا مَن لَم یُحَاسِب نَفسَهُ فِى کُلِّ یِوم»[7]؛ «از ما نیست هر کس که روزانه خویشتن را حسابرسى نکند». برخى آثار محاسبه نفس در احادیث امیرمؤنان علیه السلام بیان شده است: اصلاح نفس: «ثَمَرةُ المُحَاسبَةِ صَلاحُ النَّفسِ»[8]؛ «میوه درخت محاسبه، اصلاح نفس است». سعادتمند شدن: «مَن حَاسَبَ نَفسَهُ سَعِد»[9]؛ «هر کس خود را محاسبه کند، به سعادت مى رسد». آگاهى از عیب ها و اصلاح آن: «مَن حَاسبَ نَفسَهُ وَقَفَ عَلَى عُیُوبِهِ وَ أَحَاطَ بِذُنُوبِهِ وَ استقَالَ الذُّنُوب وَ أَصلَحَ العُیُوبِ»[10]؛ «هر کس حسابگر خود باشد، به عیب هاى خود پى مى برد و از گناهانش آگاه مى شود و از گناه توبه مى کند و عیب هایش را اصلاح مى کند». معاتبه و معاقبه «معاتبه» به معناى عتاب با نفس و سرزنش کردن آن به خاطر خطایى که مرتکب شده و معاقبه به معناى مجازات کردن و کیفر دادن نفس در برابر خلاف ها و گناهانى است که مرتکب شده است. اگر انسان بعد از محاسبه نفس و حسابرسى رفتار و کردار در مقابل تخلفات و سرکشى ها، نفس واکنشى نشان ندهد، جرأت و جسارت نفس براى ارتکاب گناه بیشتر مى شود. همان گونه که مدیر یک شرکت و یا رئیس یک اداره کارگران و کارمندان و زیردستان خود را به دلیل تخلفاتى که از آنها سرزده و کوتاهى و قصور آنها در انجام کار را مورد عقاب قرار مى دهد و متناسب با میزان خطا و جرمشان آنها را گوشمالى و کیفر مى دهد، همچنین کسى که در راه اصلاح و تربیت نفس قدم برمى دارد باید در برابر سرکشى و طغیان نفس بى تفاوت نباشد و به موقع عکس العمل نشان دهد. البته باید توجه داشت که سرزنش و کیفر نفس در برابر کارهاى خلافش داراى مراتب فراوانى است که از عقاب و سرزنش شروع مى شود و به محروم شدن نفس از برخى لذت ها و خواهش ها منتهى مى گردد. بنا بر آنچه گفته شد؛ هر کس در پایان هر روز یا هفته و ماه و سال، کارهاى خود را حسابرسى کند و عملکرد خود را در مورد خوبى ها و بدى ها و طاعت و نافرمانى را دقیقا محاسبه کند و همانند تاجرى دقیق که در پایان روز یا هفته و ماه و سال، حساب هاى تجارى خود را بررسى مى کند و سود و زیان خویش را مورد مطالعه قرار مى دهد، به یک محاسبه الهى و معنوى دست زند و همین دقت و موشکافى را در مورد اعمال و رفتارش اعمال نماید. اگر اعمالش نیک و خداپسند باشد خدا را شکر کند و دوام آن را از خداوند بخواهد و اگر گناه و خلافى از او سرزده از خدا طلب آمرزش کند و از استمرار آن جلوگیرى کند و در جبران آن و محو آثارش بکوشد. در واقع اگر بعد از مرگ و در عالم قیامت به حساب ما رسیدگى کنند و همه افکار و حرکت و سکون و گفتار و سکوت ما را مورد محاسبه قرار دهند کار از کار گذشته و فرصتى براى جبران خطاها و زمانى براى پاک کردن گناهان و استغفار باقى نمانده است، ولى اگر در همین دنیا خود قاضى پرونده خود باشیم و به اعمال خود رسیدگى کنیم در صورت ناروا بودن اعمال و زشت بودن رفتارمان مى توانیم در صدد جبران برآییم و پیش از فرا رسیدن مرگ و بسته شدن پرونده اعمال، زشتى ها و گناهان را با آب توبه و انابه از دفتر کردارمان بزداییم و با اعمال صالح و خداپسند، گناهان را به حسنات و نیکى ها تبدیل نماییم. در حدیث معروفى از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله چنین آمده است: «حَاسِبُوا أَنفُسَکُم قَبلَ أَن تُحَاسَبُوا وَزِنُوا قَبلَ أَن تُوزَنُوا وَ تَجهَزُوا لِلعَرض الاَکبَر»[11]؛ «پیش از آن که به حساب شما برسند، خود را محاسبه کنید و قبل از آن که شما را بسنجند خویش را بسنجید». امیرمؤنان علیه السلام در حدیث نورانى دیگر مى فرماید: «إِذَا صَعبَت عَلَیکَ نَفسَکَ فَاصعَب لَهَا تَذِلُّ لَک»[12]؛ «هنگامى که نفس منقاد و رام تو نگردد و بر تو سخت بگیرد، تو هم عرصه را بر او تنگ کن تا تسلیم تو گردد». تذکر این نکته لازم است که نباید براى مجازات نفس در برابر تخلفات و نافرمانى او، دست به اعمال خشونت بار و مجازات هاى سنگین و خطرناک زد که این کار زیان هاى جبران ناپدیرى در پى دارد و به سلامت جسم و روح انسان و آسیب جدى وارد مى سازد. مراد از کیفر دادن نفس امورى مثل روزه گرفتن به صورت متعادل و قابل تحمل و منع کردن او از برخى لذت ها و بهره مندى ها با هدف رام کردن و تسلیم ساختن آن است. در پایان به توصیه اى از امام خمینى(ره) درباره توفیق خودسازى نقل مى شود و از امورى که لازم است از براى مجاهد، «مشارطه، مراقبه و محاسبه» است: «مشارطه» آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده خداوند - تبارک و تعالى - رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. معلوم است یک روز خلاف نکردن، امرى است خیلى سهل «که» انسان مى تواند به آسانى از عهده «آن» بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما، ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولى این از تلبیسات آن ملعون است او را از روى واقع و قلب لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن، آن وقت تصدیق خواهى کرد. پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوى و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل کردن آن. اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است؛ بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهند تو را از شرطى که کردى، باز دارند؛ به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم. ولى نعمت من سال هاى دراز است که به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمت هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده یکى از آنها بر نمى آیم. سزاوار نیست که یک شرط جزئى را وفا نکنم! امید است ان شاء اللّه شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد. به همین حال باشى تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بِکِشى، در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا به جا آوردى و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى!؟ اگر درست وفا کردى، شکر خدا کن در این توفیق و بدان اینکه یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى و خداوند ان شاءاللَّه تو را راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن، امید است ملکه گردد از براى تو؛ به طورى که از براى تو کار خیلى سهل و آسان شود؛ بلکه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم. با این که این جا عالم جزا نیست، لذت مى برى و جزاى الهى اثر مى کند و تو را مُلْتَذ (کامروا) مى نماید. بدان که خداى - تبارک و تعالى - تکلیف شاقّ بر تو نکرده و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست، بر تو تحمیل نفرموده «است»؛ لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه، دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى؛ از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عملِ شرط قیام کنى. به این حال باشى تا خداى تعالى، ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند.[13] خودسازى و شهوت پرسش. خداوند که مى داند بیش تر مردم در برابر شهوت و غضب و غریزه جنسى آسیب پذیر هستند چرا این غرایز را در وجود انسان قرار داده تا گناه کند و نتواند خودسازى کند؟! نخست باید دانست هر مجموعه نظام مندى تابعى از هدفمندى ها و ابزارهاى لازم براى رسیدن به آن اهداف است. پس از بیان این واقعیت به خوبى قابل درک است که زندگى در دنیا و برآوردن نیازهاى مختلف جسمى و روحى انسان و چگونگى روابط با دوستان و مقابله با دشمنان و... نیازمند نیروها و ابزارهایى ویژه است؛ و اگر با نگاهى همه جانبه به زندگى انسان در دنیا نگریسته شود وجود همه نیروها و غرایز، تعریف شده و نمایانگر هندسه مستحکم نظام هستى و مطابق با ساختار وجودى انسان است. از این رو کارکرد غضب و خشم مى تواند براى خروش بر علیه بدها و بدى ها قرار بگیرد و سرچشمه غیرت دینى و ملى باشد به گونه اى که اگر انسان داراى نیروى خشم نبود موجودى ترسو و وامانده مى بود و کارکرد شهوت نیز مى تواند براى تمایل به خورد و خواب و پیوند خانوادگى و اظهار علاقه و محبت کاربرد داشته باشد که بدون آن انسان خمود و منزوى خواهد بود. بنابراین خداوند اصل وجود غرایز را براى گناه کردن نیافریده است. و این که «خداوند انسان را از ناحیه غریزه جنسى و دیگر غرایز آسیب پذیر آفریده» تعبیر دقیقى نیست. خداوند انسان را با دو دسته کنش و واکنش نیرومند (معنوى و مادى) آفریده است و این خود انسان است که مى تواند با تکیه بر اراده نیرومندى که خداوند به او داده است، کاربرد هر یک از آن ها را بر دیگرى غلبه دهد و به پیروى یا سرپیچى از هر کدام اقدام کند. بنابراین، آسیب پذیرى انسان تابع خواست و اراده او است. آنچه مستقیماً به کار خدا مربوط مى شود، قرار دادن چنین غریزه نیرومندى در انسان است و آسیب پذیرى انسان، به جهت سستى و یا سوء استفاده خود اوست. شاید گفته شود سؤل اصلى همین بود که چرا خداوند چنین نیرو و توانمندى دو سویه را در انسان قرار داده آیا نمى شد تنها توانایى بر خوبى ها را داشته باشیم؟ در پاسخ باید گفت معناى قدرت و توانمندى همین است که انسان در دو جهت متخالف، امکان فعالیت داشته باشد. در غیر این صورت، قدرت و توانمندى معنا ندارد. انتساب حدوث زیبایى به هر کس و اثبات قابلیت و لیاقت براى هر چیز آن گاه معنا دارد که او توانایى بر زشتى و قدرت بر نافرمانى داشته باشد. نکته مهم تر آن که شکل گیرى خوبان و بدان انجام نمى پذپرد مگر با وجود غرایزى چون شهوت و غضب که داراى دو چهره خوبى و بدى اند و ظرفیت وجودى ما ساخته و پرداخته نمى شود مگر آن که در کنار عقل و قلب، داراى نیروى شهوت و غضب نیز باشیم تا لیاقت راه یابى به بهشت را پیدا کنیم و یا با نگون بختى جهنم را براى خود بسازیم؛ زیرا بهشت و جهنم ما باید با گذر از این دنیا ساخته شود و شکل گیرد. از این رو به عنوان یک اصل کلیدى گفته مى شود که «دنیا محل حدوث و اثبات قابلیت ها است و آخرت جایگاه ظهور و ثبات قابلیت ها؛» به عبارت دیگر، دنیا بستر«شدن»ها است و آخرت استقرار در «شده»ها. این گونه نیست که «درجات بهشتى» یا «درکات جهنمى» ما از قبل ساخته شده باشد. باید آن را بسازیم و ساخته شدن آن به وجود نیروهاى شهوت و غضب در کنار عقل و قلب وابسته است. بنا بر آنچه گفته شد، چهره زیبایى ها آن گاه آشکارتر مى شود که در کنار زشتى ها قرار گیرد و هنر مردان خدا آن گاه بیش تر جلوه گر مى شود که با سست عنصران و آلودگان به شهوت مقایسه شوند و در برابر حق ستیزان قرار گیرند. از این رو، با نگاهى کلان به زندگى انسان ها وجود شهوت و غضب در تجلى زیبایى ها و حتّى به فعلیت رساندن خوبان نقش مؤرى دارد. در پایان شاید گفته شود با وجود این که اکثر انسان ها در برابر غرایز جنسى و خشم نقطه ضعف دارند، آیا سزاوار است خداوند این غرایز را در انسان قرار دهد؟! در پاسخ باید یادآور شد، زمینه هاى فساد فراوان است و دغدغه آن بسیارى از جوانان را آزرده مى کند؛ اما باید دانست که خروش شهوت و برافروختگى غضب، در برابر عزم و اراده جوانان و جوان دلان نه تنها قابل فروکشى است؛ بلکه حتّى با یک بار ایستادگى در برابر شهوت مى توان چون یوسف و ابن سیرین به مقامات دست یافت و از رسوایى ها دور ماند و خاطره خوش آن تجربه نورانى را در زندگى ماندگار ساخت. در این مسیر لطف خداوند و امدادهاى غیبى او نیز همیشه همراه و راه گشا است؛ خداوند مى فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[14]؛ «و کسانى که در راه ما کوشیده اند به یقین راه هاى خود را بر آنان مى نماییم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است». خودسازى و جوانى پرسش 6. مى خواستم بدونم خودسازى (در همه موارد، منظورم فقط دینى ـ مذهبى نیست) براى یک جوون چیه؟ چرا همه وقتى پیر مى شین از جوونى ها مى گین؟! لطافت روحى جوان زمینه بسیار مناسبى براى ارتباط با خداوند و انس با او است و چون هنوز حب دنیا و وابستگى به لذت هاى مادى در دل جوان رسوخ نکرده، در این سنین راحت تر مى تواند خود را از دوستى دنیا دور نماید و به جاى آن حب الهى را جایگزین کند. فرصت جوانى جوانى بهترین فرصت براى سازندگى و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنى و روانى است و براى خودسازى به این قدرت نیاز دارد. فلسفه اصلى وجود قدرت در دوران جوانى صرف آن در جهت خودسازى و توانمند سازى روح است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله مى گیرد، اگر در مسیر خودسازى باشد، انرژى جسمانى اش صرف قوّت روح مى شود و در نتیجه آن اگرچه از قدرت جسمانى اش کاسته مى شود، ولى روحش قوى و توانا مى گردد. ولى اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست مى دهد، بدون اینکه چیزى در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد. قرآن کریم در سوره عصر در این باره مى فرماید: «إِنَّ الاْءِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»؛ «به درستى که انسان در خسارت و زیان کارى است مگر کسانى که در مسیر ایمان و عمل (خودسازى) قرار دارند». بنابراین بهترین راه صرف نیروى جوانى در مسیر خودسازى است و دوران جوانى سکوى پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است. در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلت هاى ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا مى توان با هزینه و زحمت کمترى در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلت ها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کارى که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادت ها بسیار سخت و دشوار خواهد بود. مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است: تو که مى گویى که فردا، این بدان که به هر روزى که مى آید زمان آن درخت بد، جوان تر مى شود وین کَننده، پیر و مضطر مى شود خار بن در قوت و برخاستن خارکَن در سستى و در کاستن او جوان تر مى شود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانى به رایگان از دست مى رود و زمانى انسان متوجه این خسران مى گردد که کار از کار گذشته و فرصتى براى جبران باقى نمانده است. یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهى و تجربه عملى نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناخت ها، در عالم بى خبرى و تخیل هاى غیرواقعى به سر مى برد و شاید براى خود عالمى تصور کند که جز احساسات غیرواقعى و افکار غیرمنطقى و دور از حقیقت، چیزى در آن وجود ندارد. احساسات دوران جوانى ناآگاهى ها و سوار شدن بر موج احساسات و عواطف ناپایدار در سنین جوانى، موجب مى گردد که سرمایه هاى بى بدیل این دوران از دست برود و انسان در نیمه راه کمال از قافله سعادت و معنویت باز بماند. از طرف دیگر فوران میل هاى غریزى در پرتو قدرت و قوت جسمى، او را تحت تأثیر قرار مى دهد و به دنبال همین امیال به حرکت در مى آورد و بدین ترتیب دوران جوانى را که بهترین فرصت براى تکامل فکرى و روحى است، بدون هیچ حاصل و نتیجه اى، پشت سر مى گذارد. اگر در این فرصت مغتنم و گرانقدر، قدرت جسمى و روحى و سرمایه هاى فراوان و طراوت و شادابى جوانى، با رشد عقلى همراه گردد و انسان پیش از دست رفتن این دوران بى همتا، از اهمیت و ارزش آن آگاه شود، مى تواند بهره کامل خود را از آن بگیرد و از این امکانات خداداد و سرشار در جهت تکامل و رشد معنوى خود استفاده شایانى ببرد. توصیه به جوانان امام خمینى(قدس سرّه) در توصیه اى به جوانان فرموده: «شما تا جوان هستید مى توانید کارى انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانى دارید مى توانید هواهاى نفسانى، مشتهیات دنیایى و خواسته هاى حیوانى را از خود دور سازید؛ ولى اگر در جوانى به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیرى کار از کار گذشته است. تا جوانید کارى کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوى تر و محکم تر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست».[15] فرصت جوانى در روایات هدایتگران بشریت و راهنمایان انسان به سوى کمال نیز در روایاتى که از آنها نقل شده، تأکید فراوانى بر انجام خودسازى در دوره جوانى دارند. از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «من تعلم العلم فى شبابه کان بمنزله الرسم فى الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب على وجه الماء»[16]؛ «کسى که در جوانى بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسى که در حالى که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب است». همچنین آن حضرت فرمود: «اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثنى بشیراً و نذیراً فحالفنى الشبان و خالفنى الشیوخ. ثم قرأ: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم»[17]؛ «شما را به نیکى درباره جوانان سفارش مى کنم، زیرا آنان قلب نرم ترى دارند. خداوند مرا به پیامبرى برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولى پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانى بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید». این روایت به نرمى دل جوانان تأکید مى کند، هر چه قلب نرم تر باشد، پذیرش ایمان سهل تر است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه»[18]؛ «کسى که قرآن را در جوانى قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته مى شود». این تأثیر ناشى از آمادگى روحى و صفاى دل جوان است. امیرالمؤنین علیه السلامخطاب به فرزند خود مى فرمایند: «و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القى فیها من شى ء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک»[19]؛ «و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهاى دیگر شود». گمشده جوانى پرسش 7. تاکنون 22 سال از عمرم گذشته و در خواب و بى خبرى ام، دلم دارد فریاد مى کشد، تا کى مى خواهى این طور بى حال زندگى کنى؟ تا کى مى خواهى سرگردان باشى؟ تا کى مى خواهى سرگرم هیچ و پوچ باشى؟ تا کى مى خواهى نسبت به خودت و پیرامونت بى تفاوت باشى؟ خوب است بدون طولانى کردن مقدمه، از کلیدها سخن بگوییم تا مشمول دعاى حکیمانه منسوب به امام على علیه السلام شویم که: «خدایش رحمت کند آن کس که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد»[20]. هویّت طلبى یک نیاز است که در جوانى بیشتر در ذهن آدمى شعله مى کشد، زیرا جستجو براى شناخت کیستى و چیستى خویش است و آدمى جایگاه و شأن حقیقى خویش را مى یابد. به کدام هویت بازگردیم؟ در میان تقسیم بندى هویّت مى توان به سه مورد اساسى اشاره کرد: 1. هویت باستانى و نژادى برخى جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که گرایش به هویت باستانى و نژادى گاهى به برترى نژادى و تحقیر نژادهاى دیگر و گاهى به دیکتاتورى و گاهى به جاهلیت قومى کشیده مى شود و این بازگشتى ارتجاعى است و نوعى وطن پرستى افراطى احمقانه و جاهلى است. بازگشت به یک نوع ناسیونالیسم بومى و بازگشت به حصارهاى تنگ نظرانه و سنت پرستى است. بازگشت به جمود قومى و قبیلگى است. ما باید به خویشتن (و هویتى) بازگردیم که بر اساس احساس عمیق ارزش هاى معنوى و انسانى است. و بازگشت به آن چه مطابق روح و فطرت و استعداد ماست. در حالى که هویت باستانى، گاهى همان کهنه گرایى، سنگ گرایى و گذشته گرایى است.[21] البته هویت ملى و دوست داشتن کشور و وطن نشانه غیرت و اتحاد ملى و حتّى گاهى برخاسته از ایمان است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده اند: «اگر علم به ثریّا آویخته باشد گروهى از فرزندان فارس به آن مى رسند».[22] 2. هویت امانیستى در نگاه اومانیسم (Humanism)معیار ارزش ها و روش ها، خواسته و نیاز انسان است. بررسى کوتاهى نشان مى دهد که انسان نیازمند است که بر نیرویى خارج از خویش تکیه کند و اگر بگوییم خودت بر خودت تکیه کن؛ مثل آن است که بگوییم یک کشتى بر خودش لنگر بیاندازد! به همین دلیل در نقد انسان محورى گفته اند: «امانیسم یک مفهوم موهوم است. اگر انسان بخواهد خودش را بر اساس اصالت امانیستى بسازد، خودش را در یک نظام موهوم بشرپرستى دروغین و فانتزى استحاله کرده است. آرى! غرب، «انسان» را به جاى «خدا» و «هیجان» را به جاى «ایمان» نهاده است و چنین شد که روحیه برخى جوانان از ناامیدى و بن بست و گم گشتگى هویت حکایت مى کند. نتیجه این نگاه خودمحورانه، این است که انسان به جاى دل سپارى به ایمان، در جستجوى لذت فردى بیشتر و هیجان هاى ناهنجار مى باشد و حاصل این بینش، خروج از هویت اصلى انسان و تباهى است در برخى کشورها سالانه چندین تن داروى خواب آور مصرف مى شود. و چندین جنون الکلى و بیمارى روانى دارند. از برخى کشورها سالانه هزاران خودکشى گزارش مى شود و یکى از پر فروش ترین کتاب ها شیوه خودکشى است[23] و این آمار رو به تصاعد مى باشد. 3. هویت انسانى ـ اسلامى به راستى که انسان بودن و مسؤولیت انسان بودن نیاز به بنیان هاى معرفتى دارد. در غیر این صورت انسان با احساسات و عادت هایش زندگى مى کند نه با انتخاب و سنجش و ارزیابى هایش. احساس درماندگى را در برخى شعرها مى توان دید؛ جوانى صرف کردم تا که جویم زندگانى را جوانى را تلف کردم نجستم زندگانى را در جاى دیگر: چه درد است در میان جمع بودن ولى در گوشه اى تنها نشستن چنین افرادى به کوچه بن بست مى رسند و مصرفى براى خود نمى بینند. استعدادها راکد مى ماند و بیهودگى شکل مى گیرد. شکل هاى پوچى را تصور کنید: 1. بى تفاوتى، 2. عصیان، 3. دم غنیمت شمردن، 4. انتحار و خودکشى.[24] حالت چهارم شدیدترین شکل پوچى است. نمونه هاى شکل هاى چهارگانه را مى توان در رمان هاى «بیگانه و طاعون» از آلبرکامو و شکل سوم را در اشعار منسوب به خیام و شکل چهارم در آثارى چون «بوف کور» صادق هدایت به خوبى پیدا کرد. چه باید کرد؟ هنگامى که انسان، هویت خود را یافت؛ چگونه زیستن و چگونه مردن او هم مشخص مى شود. اگر کار انسان خوردن و خوابیدن و خوشى بودن باشد، دنیا آخور و خوابگاهى بیش نیست. چنین انسانى تحمل هیچ ناگوارى را ندارد؛ در حالى که استعدادهاى ما با خوش گذرانى تنها هماهنگ نیست. چنان که حافظ شیرین سخن سروده است: مرا در منزل جانان چه امن و عیش؟ چون هردم جرس فریاد مى دارد که بربندید محملها پس وقتى «من» استعداد زیادترى از موجودات دیگر دارم، کارم و هدفم بالاتر و زیادتر است. جهت حرکت من به سوى خداوندى که بى نهایت است. کوشش و نشاط این جاست «آلپورت» روان شناس معنى گرا مى گوید: «رستگارى تنها از آن کسى است که پیوسته در پى هدف هایى باشد که سرانجام به طور کامل به دست نمى آید و آن چه به زندگى شور و شوق مى بخشد تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابى»[25]. البته حرکت به سوى خداوند این ویژگى را دارد که در هر گامى که انسان برمى دارد بهره اى وجود دارد و انگیزه اى براى گام بعدى به وجود مى آید از این رو آمیختگى «وصال و هجران»، «راه و مقصد» و «تلاش و کامیابى» در مسیر الهى آمیخته است و حرکت تصاعدى را به ارمغان مى آورد. به همین جهت محبت و عشق به خداوند از عشق مجازى و زیستى جدا مى شود. با این دید ملاک ها و ارزش متحول مى گردند. زیرا وقتى کار ما حرکت به سوى جهتى بالاتر و عالى تر شد دنیا مى شود؛ راه که باید رفت و از دنیا باید درس و عبرت گرفت. چنان که امام على علیه السلام مى فرماید: «الدنیا دار ممرّ»[26]؛ «دنیا جاى عبور است». و نیز فرموده اند: «الدنیا دار بالبلاء محفوفة»[27]؛ «دنیا، جایى است که با درد و رنج پیچیده شده» زیر پاى آدم را داغ مى کنند که توقف نکند تا نماند و باتلاق نشود که حتّى آب هم اگر بماند مى گندد. و همچنین امام کاظم علیه السلام نیز مى فرماید: «کل ما تراه عینیک فلک فیه موعظة»[28]؛ «هر آن چه چشمهایت مى بیند براى تو درسى دارد و موعظه اى». ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم موج زخود رفته اى تند خرامید گفت هستم اگر مى روم گر نروم نیستم[29] با این شناخت انسان مى خواهد تمام سرمایه ها زیاد شود و همه استعدادها بارور شود. انسان کوشش مى کند که خودش زیاد شود نه ثروت و قدرت و عملش و در این روش است که مى تواند به علم و قدرت و ثروت جهت بدهد. پذیرش رنج ها و بلاها به عنوان عاملى مثبت براى حرکت و رشد به شمار مى آید. «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»[30]؛ «چه بسا چیزى را مکروه و ناخوشایند بدانید اما براى شما خیر و خوبى باشد». شهریار گفته است: جبین گره مکن ز هرچه پیش آید که تو ز سکه، یک روى آن مى خوانى به روى دیگرش نعمتى نهفته خداى که شکر آن تا به قیامت نتوانى انسان با درک صحیح از زندگى و حضور خداوند از بى تفاوتى نجات مى یابد تا جایى که حتّى نسبت به زمین و همه جانداران احساس مسؤولیت مى کند. امام على علیه السلام فرموده اند: «فإنّکم مسئولون حتّى عن البقاع و البهائم»[31]؛ «شما مسؤولید حتّى نسبت به زمین ها و حیوانات». ارزش این مسؤولیت آن است که ریشه در اعتقادها و هویت واقعى انسان یعنى هویت دینى دارد. این مسؤولیت درختى است که زمینه اش شناخت ها و ریشه اش اعتقادها و بهارش بحران ها و حادثه ها و گرفتارى هایند[32] و مسؤولیت تاریخى این انسان معتقد، متعهد و عاشق در برابر حادثه اى که تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده است آن است که شرایط، کاستى ها و مشکلات را بشناسند و ایفاى نقش کنند. انقلاب اسلامى ایران زلزله اى نه در خاورمیانه که در همه جهان ایجاد کرده است و پیام آن ایمان و اسلام است و انسان امروز گم گشته اى چنین دارد. گرچه افرادى سودجو و فرصت طلب، همانند لاشخورها در زلزله ها به دنبال اموال و اشیاء مصیبت دیدگان هستند و گروهى بى تفاوت به کنارى نشسته اند و گوشه عافیت مى طلبند و گروهى نیز پیوسته ایراد گرفته و عیب جویى مى کنند اما هویت انسانى اسلامى و ایرانى و ملى ما اکنون در گرو تلاش هاى علمى و عملى در این موقعیت است. پس چنین بینش عاقلانه اى را انتخاب مى کنیم که تضعیف این جنبش و جریان خیانت و توجیه مشکلات حماقت و تکمیل رسالت ماست. پس براى اعتلاى خویش و امت و اسلام که هویت اصلى و اصیل ماست، تا ظهور موعود(عج) مى کوشیم. خودشناسى تا خداشناسى پرسش 8. منظور از خودشناسى چیست؟ و چگونه مى توان از خودشناسى به خداشناسى رسید؟ منظور ما از خودشناسى، آگاهى به قدر و منزلت آدمى است. یعنى انسان ارزش، اندازه و قابلیت خود را درک کند و از این رهگذر به نقش خود در هستى آگاه شود و آن گاه از سطح غریزه ها برتر آمده و به حد تأمین نیازهاى معنوى برسد. مقایسه وضعیت انسان با جانداران دیگر نشان مى دهد که قابلیت ها و سرمایه هاى آدمى بسیار شگفت انگیز است. همان گونه که نیازهاى او نیز فراوان و متنوع است؛ - نیاز به عبادت، که نشانه روح بلند و متعالى اوست. - نیاز به یقین، که نشانه تعقل و تفکر اوست. - نیاز به آزادى، که نشانه اراده و قدرت انتخاب اوست. - و نیاز به آرامش و رضایتمندى، که نشانه وجدان و فطرت پاک اوست. گستره نیازها و استعدادها تا کجاست؟ پاسخ: بى نهایت است! به یک مثال ساده توجه کنید. حروف الفبا در فارسى 32 یا در عربى 28 تاست اما ترکیب این حروف مى تواند میلیاردها کلمه بسازد. با همین قیاس گرچه استعدادهاى آدمى بر فرض قابل شمارش باشد، اما ترکیب و تضاد و رقابت استعدادها و اراده آزاد او بى نهایت سرمایه را تصویر مى کند. در نتیجه «سرمایه» بى نهایت، «ادامه» بى نهایت را ثابت مى کند (معاد)، و هنگامى که بى نهایت استمرار داشت راهنماى آگاه از بى نهایت مى طلبد و ضرورت وحى آشکار مى شود. زیرا فکر و عقل ما انسان ها به تمام راه احاطه و اشراف ندارد و نمى تواند ما را براى این راه بلند آماده کند. بیهوده نیست که قرآن از نوعى دانش خاصى گفتگو مى کند. مى فرماید: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»[33]؛ «به شما چیزى را آموخت که نمى توانستید بدانید». خداوند از ما چه مى خواهد؟ با مراجعه به خویشتن، نعمت ها و دارایى هایمان، به روشنى دانسته مى شود، آنچه خداوند از ما خواسته شکرگزارى نعمت ها و استفاده بهینه از امکانات و دورى از ظلم و فساد است. حلال و حرام واژه هایى معنا دارند. حرام، از حریم است و همان مرزها و قانونمندى هاست. و حلال، راهى باز است که مى توان از آن عبور کرد. ما براى خود چه بخواهیم؟ انسان آزاد آفریده شده. مى تواند در راه بماند و یا از راه بیرون رود. مى تواند به خوشى و خوشگذرانى زودگذر بسنده کند و مى تواند به خوبى ها و خوشى پایدار رو آورد. البته زندگى زمانى ارزش دارد که حاصل بیاورد. انسان مؤن و باورمند به «توحید» و «تولید» مى اندیشد. انسان مؤن است که ولایت و سرپرستى خداوند و اولیاى الهى را مى پذیرد، بیش از همه از تاریکى ها به سوى نور راه مى یابد.[34] اگر مقصد «حرکت به سوى او» باشد دنیا نیز از آخور و خوابگاه و عشرت کده ارتقاء مى یابد لذا باید در فراز و نشیب ها دست و پنجه نرم کرد و نردبان معنویت را طى کرد. و چنین است که مؤن پنج سفر را آغاز خواهد کرد: 1. سفرى از بیرون تا خویشتن با درک محدودیت هاى دنیا و آگاهى به نیازهاى بزرگتر. 2. سفرى از خویشتن تا حق با شناخت خوبى هاى حق و عشق و ایمان. 3. سفرى از حق تا خلق با عشق به خلق و مهر به آفریده ها. 4. سفرى از خلق و با خلق تا حق با کمک عشق و مبارزه و صبر. 5. سفرى از حق تا حق با درک عجز خویش و توسل و اعتصام به خدا و اولیاء او.[35] و کسى که به این توسل و اعتصام روى آورد حتما در صراط مستقیم قرار خواهد گرفت؛ «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[36]؛ «هر کس به خداوند توسل جست به درستى و به تحقیق به صراط مستقیم هدایت شده است». و با چنین جهت گیرى روشن مى گردد؛ که مقصد آدمى تنها رفاه نیست بلکه حرکت و رشد است[37] و تنها «خوشى» مهم نیست بلکه «خوبى» مهم است. با این شناخت از انسان، احساس عظمت و اعتمادى در ما شکل مى گیرد که نمى توانیم به کم قانع شویم. بال بگشا و صفیر از شجر طوبى زن حیف باشد چو تو مرغى که اسیر قفسى[38] پی نوشت ها [1]. شیخ حسن دیلمى، ارشاد القلوب الى الصواب، ج 1، ص 73. [2]. فیض کاشانى، ملامحسن، المحجة البیضاء، ج 7، صص 7-6 با تلخیص، به نقل از: ناصر مکارم شیرازى، اخلاق اسلامى، ص 217. [3]. یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، باب التوبه، ص 435، ح 8. [4]. حشر 59، آیه 18. [5]. تصنیف غرر الحکم، ص 325، ح 4732. [6]. آل عمران 3، آیه 30. [7]. میزان الحکمه، ج 2، ص 407، ح 3845. [8]. تصنیف غررالحکم، ص 236، ح 4744. [9]. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 154. [10]. تصنیف غررالحکم، ص 236، ح 4748. [11]. بحارالانوار، ج 67، ص 73. [12]. تصنیف غرر الحکم، ص 239، ح 4820. [13]. روح اللّه خمینى، چهل حدیث، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ چهاردهم، 1376)، صص 9 - 10. جهت آگهى بیشتر در باب خودسازى نگا: مجتبى تهرانى، اخلاق الهى، تهران: موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر. براى مطالعه بیشتر در این زمینه، منابعى از کتاب هاى اخلاقى و عرفان عملى معرفى مى شود: ـ اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسى ـ منازل السائرین، خواجه عبدالله انصارى ـ معراج السعادة، نراقى ـ رساله لب اللباب، سید محمد حسین حسینى تهرانى ـ تهذیب نفس یا خودسازى، ابراهیم امینى ـ به سوى خودسازى، مصباح یزدى. [14]. عنکبوت 29، آیه 69. [15]. مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 85. [16]. سفینة البحار، ماده شبب. [17]. محمد تقى فلسفى، الحدیث، ج 6، ص 349، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. [18]. الحیاة، ج 2، ص 164. [19]. نهج البلاغه، الرسائل، 31. [20]. غررالحکم. [21]. على شریعتى، بازگشت به خویشتن، صص 37-39. [22]. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، شماره 2339. [23]. براى توضیح بیشتر بنگرید: روژه کان، در غرب چه مى گذرد، چهره عریان آمریکا، ترجمه: جمشید ارجمند. [24]. على صفایى حائرى، مسؤولیت و سازندگى، ج 1، صص 25-24. [25]. دو آن شولتز، روان شناسى کمال، ترجمه: گیتى خوشدل، صص 23 و 43. [26]. بحارالانوار، ج 70، ص 130. [27]. نهج البلاغه، کلمات قصار شمار 33؛ تحف العقول، کلمات امام کاظم علیه السلام ؛ نهج البلاغه، خطبه ها، شماره 226. [28]. بحارالانوار، ج 75 ص 319. [29]. اقبال لاهورى. [30]. بقره (2)، آیه 216. [31]. نهج البلاغه، ترجمه و شرح مرحوم محمد دشتى، خطبه 167. [32]. على صفائى حائرى، مسؤولیت و زندگى، ج اول، ص 22. [33]. نساء 4، آیه 113؛ بقره (2)، آیه 151. [34]. سوره بقره، آیه الکرسى. [35]. مسؤولیت و سازندگى، ج 1، ص 192. [36]. آل عمران 3، آیه 101. [37]. جن 72، آیه 10. [38]. دیوان حافظ شیرازى. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image