وجدان اخلاقی /

تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه

لطفا مقاله ای راجع به «وجدان اخلاقی» و تعریف آن و دید آن از نظر بزرگان و حضور آن در زندگی روزمره ما می خواستم.


وجدان چیست: وجدان را آگاهی شخص از شخصیت و درون خود تعریف کرده اند که عاملی برای شناخت مسائل و جوانب مربوط به حیات اوست. بر این اساس وجدان یک درک باطنی است ، درکی که انسان حتی بدون آموزش در می یابد برای این جهان گرداننده ای است ( وجدان توحیدی) و هم درمی یابد که مسیر حیات باید در جهت امانت و صداقت باشد و دروغ و خیانت زشت و نارواست .می دانیم کودکان ذاتاً و وجداناً دروغگویی را بد می دانند و حتی در آغاز زندگی نمی توانند دروغ بگویند. وجدان آنها دروغ را امری ناپسند معرفی می کند و طفل بعدها در اثر تربیت غلط و عدم کنترل مربیان و بدآموزی ها ، در جریانی قرار می گیرد که قادر می شود دروغ بگوید.ریشه و منشاء وجداندر این مورد دو عقیده وجود دارد. یکی از نظر مذهب و دیگری از نظر علمای روان .1- اکتساب و یادگیری : طرفداران این طرز فکر که اغلب روان شناسان با اندیشه مادی هستند می گویند کودک در حین تولد وجدان ندارد و برای او معیار و مقیاسی جهت درک ارزشها نیست. او در برابر امانت و خیانت ، راست و دروغ ، بی تفاوت است. بعدها در اثر یادگیری و آموزش و اکتساب درمی یابد که فلان امر خوب است و آن دیگری بد و ناپسند. تبلیغات و آموزش هاست که این زمینه را در افراد ، به وجود آورده و یا این آگاهی را به آنها می دهد.2- فطرت و ذات : گروهی دیگر که در رأس آنها الهیون هستند وجدان را امری فطری دانسته اند و می گویند وجدان فطرتی و یا غریزه ای فنا ناپذیر است و راهنمایی قابل اعتمادی به انسان می دهد. حتی انسان را به صورتی ناخودآگاه به طرف خیر و سعادت جلب کرده و از لغزش ها دور می دارد.اصل در آفرینش بر صداقت است و اطفال در اثر بدآموزی یاد می گیرند چگونه فریبکاری کنند و چگونه از طریق دروغ خود را از دامی نجات بخشند .دلیل فطری بودن وجداندر مورد استدلال به این امر که وجدان امری فطری است باید به این نکته اشاره کرد که وجدان تنها در بین افراد مذهبی نیست ، در افراد غیر مذهبی هم نشانه های آن را می توان یافت . دلیلش وجود تمایلات عالی در انسان ها و فرار از انگیزه های زیانبخش است. ممکن است افرادی در اثر مبارزه با خود ، آن را در خود خفه کنند ولی واقعیت مسئله این است که ریشه آن هرگز از بین رفتنی نیست.مسئله وجدان توحیدی و وجدان اخلاقی دراندرون همه انسانها وجود دارد . حتی بدون داشتن مربی می توانند دریابند که جهان آفریدگاری دارد ، صداقت خوبست و خیانت بد است. هدفداری وجدان وجدانها هدفی را تعقیب می کنند که در تحلیل های مذهبی می توان آن را نشأت گرفته از روح خدایی دانست . این هدف همان نقطه ای است که در سیر خودسازی و کمال جویی سرانجام به آن می رسیم و در طول مدت زندگی جلوه آن در تمایلات عالی انسان چون فداکاری ، ایثار، کسب معرفت و ... دیده می شود.از طریق هدفداری وجدان است که انسان کوششی برای ساختن خود دارد و در برابر هر جریانی می کوشد به گونه ای عمل کند که لغزشی از او سرنزند. فردی که فطرتی دست نخورده و وجدانی سالم دارد ، در طریق نیکو کاری در مسیر کنترل خویش است . وجدان او مراقب و نگهبانی برای اوست که او را به اعمال نیکو ترغیب و تشویق می کند و از کارهای بد و ناروا دور می دارد .در امر تربیت این وظیفه مربی است که وجدان کودک را سالم و دست نخورده نگه دارد و در موارد لغزش او را هشدار و حتی کیفر دهد. انبیای الهی در طریق تربیت انسانها با استفاده از این نیرو - که در نهاد هر کس وجود دارد - سعی می کردند آنها را در مسیر شایسته ای قرار دهند و از آلودگی وجدان دور دارند.ضرورت وجودی وجدان آن وجود وجدان و حالات وجدانی برای انسانها امری ضروری است ؛ از آن بابت که فقدانش سبب سرگشتگی و سردرگمی انسان و در مواردی تن دادن به لغزش ها و ناروایی هاست . ما گاهی از نظر عقلی دچار ناراحتی و ناامنی هستیم و در اتخاذ تصمیم راجع به یک مسئله و یک امر دچار وحشت و تردید می شویم .امکان اتخاذ موضعی اندیشیده در قبال این جریان برای ما نیست . در چنان صورتی اگر وجدان ، زنده و بیدار باشد مسئله ای پدید نخواهد آورد زیرا با هدایت آن می توانیم راه خود را باز یابیم .وجدان یک بهره خداوندی است که در آن ، حالت شور و آشفتگی به جنبه های منفی و علاقه مندی و گرایش به جنبه های مثبت و عالی است. انسان را به سوی کمال هدایت می کند و به طریق شادکامی سوق می دهد. وجودش به ویژه از آن بابت ضروری است که رفتار و حالات انسان را زیر نظر دارد و شادی و غم انسان براساس آن تحت ضابطه در می آید.نقش و وظیفه وجداندر تعبیرات علمی ، وجدان را ناخدای کشتی وجود و فرمانده انسان معرفی کرده اند که فرمان حیات را در دست دارد . به ما دستور می دهد به چه سویی حرکت کنیم و از حرکت درچه سمتی بپرهیزیم . وجدان نظارت کننده انسان دراعمال ورفتار اوست و آنچه درمسیر حیات پیش می آید براساس داوری آن است . اگر در مسیر آدمی خطایی رخ دهد ، وجدان جلوی آن را می گیرد و او را به لغزش و خطایش آگاه و حتی در مواردی او را سرزنش می کند.وجدان همانند یک آئینه است که همه گونه رفتار وسلوک انسان ، چه در نهان و چه در آشکار ، در آن منعکس می شود. انسان وضع آن اعمال را در برابر دیدگانش می بیند و آن را می یابد و می سنجد و درباره خوبی یا بدی آن اظهار نظر و سرانجام آن را قبول یا رد می کند. این تحت نظر گرفتن ها و این سنجش و داوری ، وسیله ارزنده ای برای کنترل خود است و حتی کودک هم در سایه آن قادر به کنترل خویش می شود.اهمیت وجدانبر این اساس وجدان در آدمی مهم است. زیرا قاضی است ، ناظر و راهنمای مطمئن است ، درباره زشت و زیبا اظهار می کند و از این دید پایگاه بزرگی برای تربیت و سعادت بشر است .وجدان از نظر ما یک محک و میزان است که راحت شدن از آن کاری ساده و آسان نیست . اگر آدمی از آن تخلف کند دچار سرزنش می شود. و این امر خود در رشد شخصیت و جلوگیری انسان از انحراف و تن دادن او به آنچه که مصلحت است نقش فوق العاده ای دارد.اسلام وجدان را گواه و شاهدی برای انسان می داند که نگهبانی راستین در تشخیص اعمال نیک از بد است وسعی دارد از رهگذر انس و عادت به آن ، رفتار آدمی را تحت کنترل در آورد. در جنبه ی اهمیت وجدان باید گفت آن را برتر از دانش دانسته اند زیرا در وضع ومقامی است که برتر از پرسش و پاسخ ، مشاهده ی ظاهر ، و ارزیابی از باطن کار می کند . درهمان هنگام که فردی خلاف واقعیت می گوید و در برابر قاضی به دروغ متوسل می شود ، خود می داند که واقعیت چیست و جداً دچارعذاب وجدان است. رفتار وجدانی رفتار وجدانی آن رفتاری است که درآن دروغ وخیانت نیست ، فریب و ریا نیست ، کلک زدن و تظاهرنیست . رفتاری است طبیعی ، عادی ، موافق خواست درونی و همراه با رضایت خاطر و بدون هیچ دغدغه و تشویش.در این رفتار زجر دادن و آزار کردن ، کشتن و ناراحت کردن مطرح نیست . اگرعمل نادرستی پدید آید ، وجدان آن را تقبیح می کند. وجدان بدی ها را شناخته و از آن احتراز می کند.رفتار وجدانی رفتاری توأم با آرامش و تعادل است . انسان از ظهور و بروز آن احساس نگرانی ندارد. موجب زحمتی برای دیگری نیست و خود انسان هم از آن احساس گناه و پشیمانی ندارد. انسانها اگر در مسیر حیات خود مانعی برای خویش نبینند تن به چنین رفتاری خواهند داد. زیرا در زندگی شخصی و اجتماعی اصل را براین قرار داده اند که از محاکمه وجدان دور و بر کنارباشند.مذهب نه تنها کمک کار وجدان ، بلکه از عوامل نگهدارنده آن است . تعلیمات مذهبی در جهت رشد وجدان و بالا بردن درجه قضاوت آن است و سعی دارد مصداق های متعدد و گوناگونی را در اختیارش بگذارد و درک و داوری او را درباره امور گسترش دهد.عوامل مؤثر در رشد وجدان در رشد و پرورش وجدان عوامل متعددی دخالت دارند که اهم آنها را در بحث مربوط به طریق پرورش وجدان ذکر کردیم . اما آنچه در اینجا قابل ذکر می باشد این است که در حالات شدید عاطفی باید کودک را در معرض سؤالات گوناگون قرار داده و جویای داوری او درباره امر یا جریان مورد نظر شد . البته سعی مربی باید متوجه آن باشد که به صورت غیرمستقیم آن گونه داوری را درباره او القاء کند که خواستار آن و براساس مذاق مکتب و مذهب مورد قبول است.در این راه نقش معلمان و مربیان ، بویژه والدین در دوران خردسالی ، و همسالان و همکلاسان در مرحله نوجوانی بسیار مهم است. اینان می توانند در بیداری یا خاموش کردن نور وجدان او تأثیری بسزا داشته باشند. ضرورت بیدار داشتن وجدان بیدار داشتن وجدان در همه مراحل حیات ضروری است . باید مراقبت کرد وجدان کودک و بزرگسال هرگز به خواب نرود و در معرض آلودگی قرار نگیرد . توقف در وضعی خاص و تکراری، آمد و شد با آنهایی که در برابر جریانات و امور ، اغلب بی تفاوتند و بدون حساسیت به جریانات می نگرند و به سرعت از آن می گذرند، موجب آلودگی وجدان است.بیداری وجدان باید در سایه دو مسئله باشد ، یکی آموزش ها و تعالیم مذهبی و دیگرهدایت و کنترل عقل . و گرنه امکان بیداری آن نخواهد بود و ممکن است هوا وهوس برآن مسلط گردد و حیات انسان را تیره سازد. مراقبت برای روشن داشتن چراغ وجدان باید دائم باشد از آن بابت که تند بادهای حوادث و عوامل آلوده کننده وجدان نیز دائماً در کار و حرکتند و هیچگاه نمی توان از شر آنها ایمن بود. مذهب نیروی خوبی برای بیداری آن ، و اخلاق و رفتار شایسته ی مربی ، عامل نیکویی برای هشیاری مداوم آن است. ایجاد وحدت بین ابعاد شخصیت بخشی از عواملی که در آلوده کردن وجدان مؤثرند آنهایی هستند که بین ابعاد وجودی انسان جدایی افکنده و موجبات تفرقه و جدایی آن را فراهم می سازند. مشکل ما این است که در مواردی بین جنبه های مختلف وجودمان وحدت و هماهنگی لازم نیست .کوششی توسط مربی باید به عمل آید که بین رفتار فرد و وجدانش وحدت و هماهنگی باشد . زبان همان چیزی را بگوید که وجدانش می پذیرد و دست ها همان کاری را انجام دهند که مورد قبول وجدان است و چشم و گوش در جهتی کار کنند که وجدان او حکم می کند.در طریق وصول به این مقصد ، آن کس که مرتکب عمل قبیحی شده است باید او را به اشتباهش واقف کرد، اگر دستش مرتکب دزدی و خطایی شده ، باید به او توجه داد و یادآور شد که این عمل دزدی است واو حق ندارد از مالی بردارد که از آن او نیست و بالاخره اگر چشمش به صحنه ناروایی باز شد باید او را به لغزش و خطایش آگاه کرد. هدایت وجدان گفتیم که ممکن است وجدان درمواردی درمعرض لغزش و انحراف قرار گیرد و در طریق بردگی و اسارت افتد . ممکن است که پرده ای ضخیم جلوی نور افشانی وجدان را بگیرد و نگذارد آدمی راه خود را بیابد و به پیش رود . و یا امکان دارد وجدان در مسیر گمراهی افتد و راه صواب را از خطا بازنشناسد.در چنین موارد و در همه زمانها و هنگام ها باید به هدایت و راهنمایی وجدان پرداخت و آن را درهمان وادی نگه داشت که دریابد کدام کار، نیک و کدام یک بد است و در طریق اختیار و انتخاب اراده اش او را به کدام سو جهت دهد.هدایت ، وجدان آدمی را از بردگی و اسارت نجات می دهد و نمی گذارد بدی ها روح ما را آزرده سازند. این راهنمایی و هدایت ممکن است توسط خود ما یا دیگران انجام شود . در همه حال باید کوشید این معیار و میزان ، سالم و دور از هرگونه گمراهی و لغزش باشد. شک نیست بعدها که کودک در مرحله ای از رشد و مطالعات جدید قرار گرفت خواهد توانست موجبات هدایت خود را فراهم کند. کنترل وجدانوجدان ها با این که خود معیار و ملاک هستنند ، باید وسیله معیارها و ملاک های دیگری که همانا تعلیمات انبیاء و وجدان های دست نخورده و معصوم می باشند ، تحت کنترل قرار گیرند . در این کنترل می توان اولاً از خود فرد خواست که رفتار و سخنش را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد. ثانیاً می توان رفتار وعملش را با کلام خدا و موازین مذهب تطبیق داد و دریافت که در مسیر صواب است یا ناصواب .کنترل وجدان ضروری است وگرنه ممکن است انسان سر از درنده خویی درآورد و راه سعادت او بسته شود. افرادی که وجدانی تیره و تاریک و احیاناً گمراه دارند ، در مواردی که پای خودپرستی و خودخواهی در میان است راه درست و ارزش صحیح امور را درنمی یابند و در انتخاب طریق سرگردان می مانند . شک نیست که اندیشه و تأمل در امور و در جنبه های مربوط به رفتار می تواند سلامت وجدان را تأمین کرده و جلوی آبروریزی ها و رسوا گری های بعدی را سد کند. تشویق و تحسین نقش تشویق و تحسین در تثبیت آنچه که تحت عنوان فطرت و مسائل وجدانی در انسان مطرح است فوق العاده می باشد . شما به هنگامی که کودکی را در برابر عمل صوابش مورد تقدیر قرار می دهید در حقیقت به او تفهیم می کنید که وجدانش مرتکب لغزش و خطایی نشده است . شادابی و نشاط حاصل از آن تشویق ، کودک را وامی دارد که راه خود را تعقیب کند و لااقل به خاطر دریافت پاداش ، همان طریق را طی نماید . در اینجا لازم به تذکراست که بگوییم در عین اهمیت تنبیه و تهدید برای وصول به هدف ، نقش تشویق از آن مهمتراست.شک نیست که تشویق اگر از سوی فردی محبوب و قابل احترام باشد نقش هدایتی آن در کودک زیادتر است. حتی افراد مورد احترام از این طریق می توانند موانعی برای کودک پدید آورده و در موارد لازم او را تحت کنترل خود در آورند. همچنین باید یادآور شویم که اثر هدایت والدین و مربیان به هنگامی است که خود در ایفای همان نقشی که از کودک خواستارند پیشقدم باشند. تذکر و اخطاردر طریق هدایت و کنترل کودکان و قرار دادن وجدان آنها در مسیر اندیشیده و هدفدار می توان از نقش تذکر و اخطار نیز سود جست. اخطارهای والدین ، سرزنش های آنان در موارد انحراف و هشدار دادن به کودک در حین بروز وسوسه ها خود می تواند سازنده و جهت دهنده باشد.القائات، تلقینات و تذکر به طفلی که مرتکب اشتباه شده و راه خلاف می پیماید در این امر فوق العاده مؤثر است. اصل در تربیت باید بر این محور باشد که هرگاه انحراف و خطایی پدید آمد کودک را تذکر دهند و نگذارند عملکردهای نامناسب در او باقی مانده و به صورت عادت در آید. کودکان همیشه نمی دانند آنچه را که انجام می دهند درست هست یا خطا؟ اِعمال ترس از مجازات ترس از مجازات در مراحل اولیه سبب آن می شود کودک از امری که مورد نظر است بهراسد و آن کار را انجام ندهد . اساس تجارب ما معمولاً از آموزش ها، تشویق ها و تجارب شخصی است . برای بیداری وجدان ضروری است هر جا که کودک دچار انحرافی شد و پای از حد عرف و مقررات فراتر گذاشت به او تذکر دهیم و جلوی لغزش او را بگیریم . اصولی در پرورش وجدان : در پرورش وجدان کودک چهار اصل مورد توجه و نظر است:1- جلب نظر کودک به جنبه های مثبت که از طریق عرضه الگوها امکان پذیر است و موجبات رشد و فزونی آن را فراهم می آورد. 2- جلوگیری کودک از عوامل ناپسند و لغزش ها که این امر از طریق تذکر، اخطار، منع و تهدید صورت می گیرد.3- واداشتن طفل به تمرین و تجربه و انجام امور پسندیده تا اعمال و رفتار خوب ، و نیز گفتار و رفتار شایسته ، در او به صورت عادت درآید.4- تقویت قدرت اندیشه تا بتواند نیکو فکر کند و نیکو تأمل نماید . بدیهی است امری که بر اساس اندیشه باشد می تواند برای مدت طولانی در فرد باقی و پایدار بماند. این همه به شرطی می تواند قابل توجه و عمل باشد که والدین و مربیان موجبات امانتداری ، تقوی ، راستگویی ، درستکاری ، و دیگر صفات پسندیده را از روی صفا و محبت در او پدید آورند و راه جنایت را بر او سد نمایند. وجدان اخلاقی:وجدان اخلاقی نیروی باطنی بوده، هیچ انسانی به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالی از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، می تواند تحت تأثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوی باطنی و روحی از قبیل شهوت وغضب و سایر تمایلات فطری درونی چه بسا تغییراتی را بپذیرد.این نیرو به انسانها تکلیف، الهام می کند یعنی از درون به انسانها فرمان می دهد که چنین کاری را مثلاً بکن و چنان کار را انجام نده و آن را یکی از معیارهای اخلاقی بودن افعال انسانها دانسته اند. در این معیار اخلاقی یعنی وجدان اخلاقی مسائل متعددی مطرح می گردد: 1 - وجدان اخلاقی چگونه معیاری است و جنبه های مختلف آن کدام است؟ 2 - وجدان اخلاقی با اخلاق مبتنی بر عاطفه چنان که عده ای به آن قائل هستند و اخلاق مبتنی بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرقهائی دارد؟ و اصولاً با افعال طبیعی انسانها چه رابطه ای دارد؟ 3 - نظر اسلام و قرآن درباره وجدان اخلاقی چیست؟ 4 - آیا وجدان اخلاقی امری فطری است یا نه؟ در هر صورت چرا؟ وجدان اخلاقی چگونه معیاری است؟ و جنبه های مختلف آن کدام است؟ وجدان اخلاقی نیروی باطنی بوده، هیچ انسانی به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالی از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، می تواند تحت تأثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوی باطنی و روحی از قبیل شهوت وغضب و سایر تمایلات فطری درونی چه بسا تغییراتی را بپذیرد. برای وجدان همان طور که دانشمندان تصریح کرده اند، سه جنبه است: 1 - ادراکی. 2 - ارادی. 3 - انفعالی. جنبه ادراکیِ وجدان اخلاقی این است که اعمال و حتی افکار انسانها را مورد بررسی قرار می دهد و مانند یک قاضی بی طرف آن را تجزیه و تحلیل می کند و حکم به خوبی و بدی در مورد آن صادر می کند. چنبه ارادیِ آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوی به ما فرمان می دهد که به مقتضای آن عمل کنیم یعنی اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک نمائیم. جنبه انفعالیِ وجدان این است که اگر بر وِفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس مسرّت و شادی می نماید و موجب انبساط و آرامش خاطر می گردد و اگر برخلاف میل و درک آن عمل نمودیم، احساس شرمساری و خجلت کرده و با ضربات جانکاهی که بر روان و اعصاب ما وارد می شود ما را شکنجه می دهد بالاتر این که وجدان اخلاقی در مورد کارهای دیگران نیز دخالت می نماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبی و بدی صادر و فرمان می دهد که نسبت به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید واز افراد بی وجدان نفرت و دوری نمائید1. حال این سؤال مطرح می گردد که این معیار اخلاقی بامعیارهای دیگر اخلاقی مربوط به فلاسفه و اخلاق هندی و افعال طبیعی چه فرقهائی دارد؟ پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه می داند چنان که اخلاق هندی و اخلاق مسیحی می دانند ونه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانیِ برخواسته از اعماق نفس انسانها می داند یعنی نیروئی است که به آن تکلیف را الهام می کند و از درون به آن فرمان می دهد که چنین بکن و چنین نکن واین نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولاً: عقل بیشتر، یک امر اکتسابی است و اما این، یک امر فطری است. ثانیا: عقل نیروئی است که در زمینه مسائل اخلاقی و مسائل دیگر اظهار نظر می کند و در صورتی که وجدان اخلاقی تنها به مسائل اخلاقی نظر دارد. ثالثا: عقل خوبی و بدی مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهی نمی کند و با آنها کاری ندارد.و تنها خوبی و بدی عمل را معین و مشخص می کند و رفتار طبق آن را از انسان طلب می کند2. در برابر وجدان اخلاقی در باطن انسان نیروی دیگری وجود دارد که او را به ارتکاب بدیها و زشتی ها و ترک خوبیها و نیکیها وادار می نماید، همانند وجدان اخلاقی قوی و نیرومند است و نقش مهمی در اراده و عمل انسان دارد منتها این طور نیست که نیرومندتر از وجدان خلقی باشد و لکن برخی از فلاسفه این جنبه منفی بازدارنده از نیکی ها و خوبیها را خیلی با اهمیت تلقی کرده اند تا آنجا که آن را از نیروی باطنی وجدانِ اخلاقی نیرومند و قویتر دانسته اند و بر همین اساس، انسان را طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودی شریر و بدکار شمرده اند. ازباب نمونه یکی از شعرای بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاء معرّی»(متوفای سال 449هـ) شعری دارد که از آن این نظر استفاده می گردد: حَوَتنا شرورٌ لا صَلاحَ لِمِثْلِها فَاِنْ شَذَّ مِنّا صالِحٌ فَهُوَ نادِرٌ3 یعنی طبیعت و سرشت ما را شر و بدکاری فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردی از ما صالح و شایسته باشد، خیلی کم است. به هرحال کار اخلاقی کاری است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعی فرق دارد زیرا کار طبیعی کاری است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباط دارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولی کار اخلاقی با طبیعت انسان ارتباط ندارد، بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانی که از ضمیر انسانی سرچشمه می گیرد، در رابطه است. حال ممکن است سؤال شود از کجا دانسته می شود که کار اخلاقی از وجدان الهام گرفته است؟ در پاسخ آن می گوئیم که ما آیات و سوره های قرآن، کتاب وحی آسمانی را بررسی و مورد مطالعه قرار می دهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقی به نحو لطیف و ظریف تعبیر آورده شده و در هر موردی به لفظی خاصّ: 1 - در سوره «شمس» آیه 7 : «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها»یعنی: «قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور و تقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است». 2 - در سوره بلد آیه 9: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِسانا وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» یعنی:«آیا برای انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم...». 3 - در سوره قیامت به لفظ : «نفس لوّامة» «وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ..»و سوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است). و در قرآن در چند مورد از نیروئی که در برابر وجدان اخلاقی قرار دارد یاد و به الفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل: «نفس امّاره»: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی»4 یعنی:«حضرت یوسف صریحا اعلام می کند که من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم که نفس سرکش بسیار به بدیها امر می کند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند». و نیز به لفظ «هوی»5 «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهیَ النَّفْسَ عَنِ الهَوی فَاِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأْوی»یعنی: «وآن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا(وتمایلات نفسانی) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست». و نیز به لفظ «وسواس»6 «وَ مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ» یعنی: «پناه می برم به پروردگار از شر وسوسه گر پنهان کار که در درون سینه انسان وسوسه می کند خواه جن باشد یا از انسان». پس قرآن در مورد این که انسانهامجهز به یک سلسله از الهامات فطری هستند، سکوت نکرده است و در روایات واحادیث معتبر نیز چه بسا این حقیقت که از قرآن استفاده می گردد، تصریح گردیده است. از جمله هنگامی که آیه مبارکه «تَعاوَنُوا عَلیَ البِرِّ وَالتَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلیَ الإِثْمِ وَالعُدْوانِ» یعنی: «یکدیگر را بر نیکی و پارسائی یاری دهید و همدیگر را بر گناه و دشمنی کمک ننمائید». بر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نازل شد مردی به نام «وابصة» خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده گفت: ای رسول خدا سؤالی دارم حضرت فرمود: من بگویم سؤال تو چیست؟ گفت : بفرمائید. فرمود: آمده ای از معنای برّ و تقوا و هم از معنای إثم و عدوان سؤال کنی. گفت: آری می خواهم معانی این ها را بدانم. در متن روایت این گونه وارد است که پیامبر انگشتان خود را بر سینه وابصة زده سه مرتبه فرمود: یا وابصة «اِسْتَفْتِ قَلْبَکَ، استفت قلبک، استفت قلبک» یعنی سه مرتبه فرمود: این سؤال و استفتاء را از قلب خود بکن یعنی خدا این شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشری قرار داده است. مرحوم شهید استاد مطهری در کتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فیض کاشانی از محجّة البیضاء ج1، ص 58 این روایت را نقل می کند و سپس می نویسد: مولوی در کتاب مثنوی نیز این روایت را به صورت اشعار زیبائی سروده است و اول این اشعار این است: گفت پیغمبر که استفتئوا القلوب برای مطالعه این اشعار به کتاب مثنوی مولوی مراجعه نمائید. چنان که خوانندگان با توجه به آیات بالا و مضون روایات به آسانی می دانند که در باطن انسانها نیروئی است که برخی از افعال را خوب می داند و برخی را بد و به خوبها فرمان می دهد و از بدیها نهی می کند و نظیر آیات بالا این آیه است: «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ»7یعنی:«وانجام کارهای نیک و...را بر انبیاء وحی کردیم». در تفسیر المیزان مرحوم استاد علامه طباطبائی قدس سره در این باب استنباط خیلی لطیف و ظرفی دارد می فرماید: «خداوند نفرمود:«و اوحینا الیهم أَنِ افْعَلُوا الخیرات» و فرمود: «و أوحینا الیهم فِعْلَ الخیرات» زیرا اصل خیرات مثل بذرهائی در باطن انسانها و کمون ذات آنها آفریده شده است و خدا انجام آنها را وحی کرده است8.پس به نظر قرآن انسان مجهز به یک سلسله از الهامات فطری است. آیا وجدان اخلاقی امری فطری است یا نه؟ در این مسأله دو نظر مختلف وجود دارد: نظر اول - گروهی از دانشمندان، وجدان اخلاقی را غیر فطری می دانند. به نظر اینان اصولاً نیروی درّاکه ای به نام وجدان اخلاقی فطری که سرچشمه اصول اخلاقی باشد وجود ندارد. آنچه موجود است و انسان خیال می کند فطری است جز ساخته تربیت و مولود محیط چیز دیگری نیست. از جمله معتقدین به این نظر «جان لاک» انگلیسی متوفای 1704میلادی است او می گوید: «بعضی از خواهشها و آرزوها فطری است مانند آرزوی خوشی، بیزاری از رنج اما اینها طبایع است نه حقائق و اصول اخلاقی یعنی حسن و قبح در میان مردم عمومیت ندارد و بسا موردی در نزد قومی زشت است و در نزد قوم دیگر زیبا -بعضی خیرها در یک دیانت ممنوع و حرام و در دیانت دیگر جایز و مباح، بعضی از اقوام وحشی را می بینیم که آدم می خورند واین کار را نه بر سبیل اتفاق و از روی هوای نفس یا اضطرار بلکه آن را امری جایز و مستحسن می دانند پس با وجود این اختلاف چگونه می توان این اصول را فطری دانست؟ چه بسا عقائد واصول در اذهان راسخ است که در طول زمان و انس و عادت پیدا شده است و چه بسا آنها را اموری فطری، پنداشته اند و دلیل آن این است که چون دیده اند بعضی از احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است و نیز به عقل خود رجوع کرده، آنها را درست یافته و محل تردید ندانسته اند چنین پنداشته اند که از روزی که به دنیا آمده اند آن حقائق را می دانسته و تصدیق داشته اند پس به دنبال کشف مبدأ و منشأ آنها برنیامده اند بعضی را تنبلی فکر مانع شده و بعضی را خودپسندی بشری بر آن داشته که بگویند این حقائق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبیعی و فطری او می باشد چه بسا چیزها است که دل به آنها گواهی می دهد و وجدان حکم می کند ولی سبب حقیقی آن انس و عادت است و اگر غیر از این بود، یعنی حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود دیگر به تعلیم و تربیت اخلاقی نیاز نبود»9. یکی دیگر از دانشمندان که این نظر را پذیرفته است، «زیگموند فُروید» اطریشی است به نظر وی وجدان اخلاقی جز دهنه اجتماعی چیز دیگری نیست!!، وجدان اخلاقی نماینده یک عمل ذاتی و عمیق روح بشری نیست، بلکه درون بینی ساده منهیات اجتماعی می باشد به نظر «فروید» نه درتاریخ بشریت و نه د رتاریخ فرد، تصورات ابتدائی خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنی از محیط اجتماعی منشعب می شوند»10. نظر دوم عقیده گروهی دیگر از دانشمندان است، اینان معتقدند که وجدان اخلاقی امری فطری و جزء سرشت آدمی است که انسان همراه آن از مادر متولد می شود از جمله این دانشمندان: «ژان ژاک روسو» فرانسوی متوفای 1778 میلادی است. از جمله سخنان او این است که در اعماق همه ارواح انسانی یک اصل عدالت و تقوی یافت می شود که ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت می نمائیم و خوب و بد را معلوم می کنیم و این اصل همان است که من آن را «وجدان» می نامم آیا جائی و مملکتی یافت می شود که در آن پای بندی به ایمان، و عقیده حفظ قول، ترحم، خیرخواهی و حفظ از خیانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب، منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ایشان از وجدان به این عبارات تعبیر آورده است: ای وجدان ای غریزه ملکوتی ای صدای جاویدان آسمانی ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان و کم عقل، توئی که عاقل و آزادهستی، ای آن که نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت می کنی، توئی که انسان را به خدا نزدیک می کنی تو هستی که طبیعت او را نیکو می گردانی و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق می دهی و اگر تو نبودی من در خودم چنین چیزی حس نمی کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتیازی که بر آنها داشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نامنظّم خود گمراه شوم و از خطائی به خطای دیگر بیفتم!» داوری بین دو نظر بالا حال این سؤال مطرح است که از این دو نظر کدام صحیح بوده و مطابق واقع می باشد؟ پاسخ این است که نظر دوم صحیح است و وجدان اخلاقی امری فطری بوده، و به طور طبیعی در همه انسانها وجود دارد ولی همانند سایر ملکات نفسانی آسیب پذیر و قابل تغییر است و بدین جهت قابل اعتماد نمی باشد. مطالعات در زمینه جانوران زنده ثابت کرده است که اموری، جزء فطرت و سرشت موجود زنده است و لکن ممکن است در اثر چگونگی و طرز تعلیم و تربیت از وضع طبیعی اش خارج و به صورت دیگری درآید چنان که گفته اند که اگر غاز یا اردک را پس از بیرون آمدن از تخم برای چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود میل غریزی خود را که نسبت به آب دارد، فراموش می کند تا آنجا که حتی اگر آن را نزدیک آب ببرند از آن می ترسد و داخل آن نمی شود ملکات فطری و خصایص طبیعی انسان از جمله وجدان اخلاقی عینا همین وضع را دارد و وجدان اخلاقی اگر در شرائط و محیط های مناسب مورد تربیت و پرورش قرار بگیرد رشد می کند و اگر در شرائط و محیط های نامناسب و مورد اهمال و عصیان واقع شود، ضعیف می شود و از بین می رود. وجدان اخلاقی درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردی کم و بیش استعداد دارد شعر بگوید البته این مشروط است به این که شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت و ممارست نماید. درباره داروین دانشمند معروف انگلیسی می نویسند که وی در کودکی استعداد شعر گفتن خوبی داشت و اشعار نسبتا خوبی می سرود اما پس از چندی آن را کنار گذاشت و دیگر به دنبال آن نرفت و در اثر همین اهمال کاری بعدها این استعداد را از دست داد و دیگر نمی توانست شعر بگوید. وجدان اخلاقی نیز همین طور است انسان وقتی دارای وجدان اخلاقی پاک و سالم خواهد بود که از همان اول به دستورات آن توجه نماید و برخلاف فرامین آن رفتار نکند و گرنه بعد از مدتی آن را از دست خواهد داد و عملاً شخص بی وجدان خواهد شد11. و گاهی نیز در اثر برخی از پیش آمدهای جسمی و روحی ممکن است نیروهای باطنی از قبیل وجدان اخلاقی و غیر آن نیز ضعیف و یا به کلی از بین برود. روانشناس معروف فرانسوی اواخر قرن نوزده به نام «ریبو» حالت شخصی را حکایت می کند که ضربه شدیدی به مغزش وارد آمد و دچار مریضی اخلاقی شده بود وی پس از عمل چراحی و بهبود یافتن مرض اخلاقی اش نیز مرتفع گردید12. پاورقیها: 1) مقدمه ای بر علم اخلاق، ص 123. 12) علم اخلاق، دکتر سیاستی. 10) کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 334. 11) الاخلاق تألیف احمد امین مصری، ص 82. 2) فلسفه اخلاق، تألیف شهید استاد مطهری، ص 53 - مقدمه ای بر علم، تألیف علی کیا، ص 124 و 125. 3) عقائد فلسفی ابوالعلاء معرّی، تألیف عمر فروخ ترجمه حسین خدیو جم. 4) سوره یوسف، آیه 52. 5) سوره نازعات، آیه 40. 6) سوره ناس، آیه 4. 7) سوره انبیاء7 آیه 73. 8) فلسفه اخلاق مرحوم مطهری، ص 55. 9) سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 77 ( 78.http://old.tebyan.net/Teb.aspx?nId=14566 http://www.maarefquran.com/Files/links/cache.php?linkId=4050 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image