حقیقت رجعت وبرزخ /

تخمین زمان مطالعه: 28 دقیقه

۱. تناسخ بر دو قسم است:۱ــ تناسخ مُلکی : تناسخ مُلکی اسم عامّی است برای اقسام گوناگون همان تناسخ معروف که برخی مکاتب شبه دینی یا شبه فلسفی یا شبه عرفانی شرقی به آن اعتقاد دارند و اصحاب توهّمات در مباحث فراروانشناسی نیز به آن گرویده اندو و آن عبارت است از این که نفس بعد از مفارقت از یک بدن به بدن دیگری غیر از بدن اوّلی تعلّق بگیرد.


1. تناسخ بر دو قسم است:1ــ تناسخ مُلکی : تناسخ مُلکی اسم عامّی است برای اقسام گوناگون همان تناسخ معروف که برخی مکاتب شبه دینی یا شبه فلسفی یا شبه عرفانی شرقی به آن اعتقاد دارند و اصحاب توهّمات در مباحث فراروانشناسی نیز به آن گرویده اندو و آن عبارت است از این که نفس بعد از مفارقت از یک بدن به بدن دیگری غیر از بدن اوّلی تعلّق بگیرد. چه آن بدن دوم ، بدن انسانی باشد که در این صورت آن را تناسخ گویند یا بدن حیوانی باشد که در این صورت آن را تماسخ گویند یا بدن گیاهی باشد که در این صورت آن را تفاسخ گویند یا جماد باشد که در این صورت آن را تراسخ گویند ؛ که جناب صدرالمتالهین تمام این اقسام را تناسخ ملکی نامیده است چرا که در این فروض نفس در عالم مُلک (عالم مادّه) از بدنی به بدن دیگر انتقال می یابد. چنین نظریّه ای از جانب معتقدین آن ، فاقد هر گونه برهان عقلی یا سند قطعی وحیانی است و تنها مدرک قابل اعتنایی که اینها ارائه می کنند مشاهدات درونی خودشان است در حالتهای خلسه یا حالتهای هیبنوتیکی ؛ که به هیچ وجه نمی توان چنین مدرکی را پذیرا شد ؛ چرا که اوّلاً این مشاهدات شخصی هستند و نمی توان آن را به عنوان دلیل اثبات کننده برای دیگران ارائه نمود. ثانیاً مشاهدات درونی چه از نوع هیبنوتیکی آن و چه از قسم مشاهدات اسکیزوفرنیایی آن و چه از سنخ نفسانی یا شیطانی یا عرفانی آن حجّیّت ذاتی برای خود مشاهده کننده ندارند چه رسد به دیگران. اعتبار این گونه مشاهدات صرفاً در حدّ اعتبار خواب دیدن است ؛ مگر اینکه با عقل یا وحی قطعی تأیید گردند. ثالثاً بین خود اهل مشاهدات درونی ، در باب تناسخ ملکی اختلاف نظر صد در صدی وجود دارد. مشاهده گرهای کافر و بت پرست همچون بودائیان و هندوها قائل به تناسخند در حالی که عرفای اسلامی با اینکه اصحاب مکاشفه و شهودند تناسخ به این معنا را نه تنها تصدیق نکرده اند بلکه انکار هم نموده اند. 2ــ تناسخ ملکوتى: به این معنا که نفس طبق ملکات فاضله یا فاسده ی خود ، بدنى متناسب با عالم برزخ یا آخرت را ساخته و در آن عوالم به صورت آن مجسّم مى شود ؛ که از نظر قائلین این قول ، بدن مثالی و اخروی هر دو غیر مادّی هستند . البته ساخته شدن این بدن مثالی یا اخروی موکول به بعد از مرگ نمی شود بلکه الآن هم که شخص در عالم مادّه است بدن مثالی و اخروی او موجودند لکن در بطن همین بدن مادّی نه در عرض آن. یعنی بدن مثالی شخص باطن بدن مادّی او و بدن اخروی نیز باطن بدن مثالی اوست. کما اینکه نفس نیز باطن بدن اخروی است. لذا چنین نیست که در هنگام موت نفس از بدن مادّی جدا شده به بدن دیگری تعلّق بگیرد یا بعد از مفارقت از بدن دنیوی در عالم برزخ بدنی را برای خود انشاء نموده به آن تعلّق گیرد ؛ بلکه در هنگام موت ، نفس فقط از بدن مادّی قطع تعلّق می کند البته اگر دقیقتر گفته شود ، این بدن مادّی است که قابلیّت خود را برای حفظ تعلّق با نفس از دست می دهد. پس اگر در تعابیر فلاسفه هست که نفس بدن مثالی را انشاء می کند ، منظور این است که نفس علّت فاعلی بدن مثالی است ، کما اینکه بدن مثالی نیز علّت فاعلی برای صورت بدن مادّی است. بنا به اعتقاد حکمایی چون صدرالمتألهین و پیروان مکتب فلسفی او تناسخ ملکوتى به این معنا امرى است ممکن و بلکه واقع ، ولى «تناسخ مُلکى» در حقیقت مادّی نمودن امر مجرّد و بازگشت فعلیّت به قوّه است که عقلاً باطل است. لذا در فلسفه ی اسلامی نه تنها تناسخ ملکی مورد انکار واقع شده بلکه بر بطلان آن براهین عقلی قاطعی نیز اقامه گردیده است ؛ که در اینجا به ذکر یک مورد از این براهین اشاره نموده ، پیشنهاد می شود که دیگر براهین را در کتاب « معاد از دیدگاه امام خمینی » از صفحه 95 الی 114 مطالعه فرمایید. 2. برهان بر بطلان تناسخ ملکیدر تناسخ مُلکى مفارقت روح از بدنِ اوّل و اتحاد آن با بدن دوم ، از دو حال خارج نیست:1 ـ یا همه ی کمالات خود را ـ که در بدن اول به دست آورده است ـ از دست می دهد و سپس به بدن جدید منتقل می شود.2 ـ یا با حفظ همه ی کمالات خود ، به بدن جدید منتقل می شود.حالت اول با دو مشکل مواجه است:اشکال اوّل: این امر خلاف مقتضاى حرکت است. حرکت یعنی خروج تدریجی شیء از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل. مثل حرکت تخم مرغ به سمت جوجه شدن یا حرکت غنچه به سوی میوه شدن و دانه به سوی درخت شدن و سیب سبز به سوی سیب سرخ شدن و ... . لذا حرکت همواره از حالت بالقوّه ، به سوى بالفعل شدن است. و محال است که وقتى موجودى ، از حالت بالقوّه به فعلیت رسید، دوباره به حالت القوّه بودن خود بازگردد؛ مثلاً یک تخم مرغ ، وقتى در شرایط مناسب قرار گیرد، قابلیت هاى او به فعلیت مى رسند و با طیّ مسیری تخم مرغ به تدریج تبدیل به جوجه می شود. امّا هرگز ممکن نیست جوجه این فعلیّت هاى به دست آمده را از دست داده دوباره به همان تخم مرغ اوّلی تبدیل شود. حال اگر نفس کمالات (فعلیّات ) خود را از دست داده به بدن دیگری تعلّق گیرد لازم می آید که نفس بالفعل دوباره به حالت بالقوّه بازگردد ؛ و رخ دادن چنین امری محال است.چون از رخ دادن چنین امری لازم می آید که وجود یک شیء مقدّم بر وجود خودش شود ، یعنی یک شیء قبل از اینکه به واسطه ی علّتش موجود شود ، موجود بوده باشد. چون در هر مرحله از حرکت ، مرحله ی قبل ، علّت قابلی مرحله ی بعد است. حال اگر حرکت وارونه شود لازم می آید که معلول ، علّتِ قابلی علّت خود شود. و علّت قابلی همواره مقدّم بر معلول است ؛ پس لازمه ی این امر آن است که یک چیز قبل از علّت قابلی خود موجود بوده باشد که لازمه ی آن تقدّم شیء بر خودش است. و لازمه ی تقدّم شیء بر خودش جمع نقیضین است. چون هر چیزی قبل از خودش معدوم است پس تقدّم شی بر خودش یعنی موجود بودن در عین عدم بودن. اشکال دوم: قائلان به تناسخ، آن را راهى براى ادامه ی تکامل ارواح متوسّط مى دانند. درحالی که از دست دادن کمالات گذشته هنگام تعلّق به بدن دوم خلاف تکامل است و این در حالی است که هیچ تضمینی وجود ندارد که نفس در بدن دوم یا سوم یا ... بتواند کمالات سابق خود را کسب نماید. اشکالات حالت دوم: الف) وقتى نفس در بدن اوّل خود، از دوران جنینى قرار مى گیرد، همگام با رشد مادّى بدن، مراحل کمال خود را طى مى کند. براى این که نفس بتواند به مراتب کمال خود دست یابد، بدن مادّى او نیز باید مراحل کمال را طى کند. چون نفس نمى تواند بدون کمال بدن ، همه ی کمالات خود را تحصیل کند؛ مثلاً نفس یک نوزاد، نمى تواند بدون رشد سلول هاى مغزى، به تحصیل علوم و تفکّر دست یابد. لذا برای اینکه نفس نوزاد بتواند عالم به علوم پیچیده شود باید بدن آمادگی لازم را کسب نماید. حال نفسی که قبلاً در یک بدن مادى ، مراحلى از این کمالات را تحصیل کرده است ، اگر بخواهد دوباره با همان کمالات، در یک بدن جنینى دیگرى ــ آن گونه که قائلین به تناسخ مى گویند ــ قرار گیرد و با آن متحد شود، بدن جدید تحمّل کمالات او را نخواهد داشت و نمى تواند با آن متحد شود. ب) و اگر به فرض بدن نوزاد بتواند چنین نفسی را تحمّل نماید در این حالت باید نوزاد تمام دانسته های شخص قبلی را از بدو تولّد دارا گردد در حالی که ما نوزادی را نمی بینیم که چنین حالتی را داشته باشد. ج) مشکل دیگر این است که از این فرض نیز حرکت قهقرایی و وارونه لازم می آید که باطل بودن آن پیشتر گذشت. اینکه یک نفس نسبتاً تکامل یافته دوباره بازگشته به بدن نوزادی تعلّق گیرد لازمه اش این است که این نفس باید دوباره همان مراحل طی شده را طی نماید. و لازمه طیّ مراحل (حرکت ) بالقوّه بودن و از قوّه به فعلیّت رسیدن است. د) همچنین چه تضمینی هست که این نفس حتماً در ابدان بعدی بتواند به کمالات بالاتری برسد. بنا بر این ، جعل راه تناسخ از طرف حکیم ناسزاست.حال از بطلان این دو حالت، نتیجه مى گیریم که وقتى نفس از بدن مادى خود مفارق شد، نمى تواند بار دیگر در یک بدن دیگر، قرار گیرد و با آن متحد شود.آرى روح، پس از مفارقت از بدن مادى، حیات خود را با «بدن برزخى»، در عالم برزخ ادامه مى دهد امّا این بدن چیزی جز ظهور ملکات باطنی خود شخص نیست. به تعبیر دیگر اصل این بدن برزخی همان باطن مثالی بدن مادّی است ولی شکل و خواصّ ظاهری آن ناشی از ملکات روحی شخص است. برای مثال اگر شخص در دنیا انسان ربا خواری بوده جسم مثالی او به شکل خوک ظاهر می شود. نفس چنین انسانی قادر نیست بدن آدمی زاده انشاء نماید چون نفس او فاقد کمالات انسانی است . لذا بدنی متناسب با قویترین ملکه ی نفسانی خود ایجاد می کند. این بدن در جهنّم می سوزد تا زائل شود که در این صورت شخص از آن ملکه ی رذیله پاک می شود و با ملکه ی رذیله ی دیگر ظهور می یابد که آن نیز به مرور زائل می گردد تا جایی که هیچ رذیله ای در وجود شخص نماند. در این هنگام اگر حتّی یک اعتقاد اصلی حقّ در وجود شخص بوده باشد با همان اعتقاد ظاهر شده وارد بهشتی متناسب با همان اعتقاد می شود ؛ در غیر این صورت تا ابد در جهنّم خواهد ماند. 3. رابطه نفس و بدن از دیدگاه حکمت متعالیه در حکمت متعالیه به برهان ثابت شده که « النّفس جسمانیّة الحدوث و روحانیّة البقاء » یعنی نفس حاصل حرکت جوهری بدن است ، همانگونه که میوه نتیجه ی حرکت جوهری درخت است. حضرت آیةالله جوادی آملی از مروّجین حکمت متعالیه در ردّ تناسخ فرمودند: « روح میوه ی بدن است ، هر درختی میوه ی خاصّ خودش را دارد نمی‌شود میوه ی درخت قبلی را که پوسیده شد و از بین رفت بیاورند به شاخه ی درخت دیگری بچسبانند تا بشود میوه ی این درخت. روح آن است که از خود بدن نشأت بگیرد ؛ اساساً نفسی که از بدن زاده نگردد نفس نیست. نفس هر بدنی امتداد وجودی همان بدن است. یک حقیقت است که دائم در تکامل وجودی است مرتبه ی نازل آن بدن و مرتبه ی بالای آن نفس است. خداوند متعال فرمود: فرمود: « ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ : سپس نطفه را علقه نمودیم ، و علقه را مضغه کردیم ، و مضغه را استخوانهایى ساختیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است » (المؤمنون :14) نفرمود: ما چیزی از بیرون به آن نفس دادیم ، فرمود: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ. ــــــ ما همان را نشو و نما دادیم تا موجود دیگری شد. یعنی از مادّیّت به در آمده مجرّد گردید. روح میوه ی تَن است که باغبانی دارد « وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً. ـــــــ و خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویانید.» (نوح: 17) حال چگونه میوه ی این درخت کنده شده به نهال دیگری بچسبد و امتداد وجودی او شود.» بنا بر این ، در نگاه حکمت متعالیه اساساً بین نفس و بدن گسست و دوگانگی وجود ندارد که کسی بتواند در چنین فضایی دم از تناسخ بزند. تناسخ آنگاه فرض خواهد داشت که نفس حقیقتی منفکّ از بدن و انسان موجودی مرکّب از نفس و بدن تلقّی گردد. در چنین فضایی است که گفته شده: « مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ــــــــ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.» وقتی رابطه ی نفس و بدن به صورت پرنده و قفس در نظر گرفته شد ، طبیعی است که می توان فرض نمود پرنده از قفسی در آمده در قفس دیگری وارد شود ؛ ولی اگر رابطه ی بین نفس و بدن را مثل رابطه ی میوه و درخت دانستیم چنین فرضی نیز پیش نخواهد آمد. البته این مثال اگر چه در بیان بخشی از حقیقت تواناست لکن بام آن کوتاهتر از آن است که تمام حقیقت رابطه ی نفس و بدن از آن قابل مشاهده باشد ؛ لذا در مثال دیگری گفته شده رابطه ی بین نفس و بدن مثل رابطه ی بین قوّه درک و مغز است. قوّه درک امری است مجرّد و غیر مادّی ولی مغز امری مادّی است ، لکن قوّه ی درک نتیجه و محصول رشد مغز است. مغز نوزاد و کودک چون ضعیف ناقص است قادر به درک بسیاری از امور نیست ولی هر چه مغز تکامل می یابد قوّه ی ادراک نیز قوّت می گیرد. چون قوّه درک میوه و نتیجه ی حرکت جوهری مغز است. مغز ادراک نیست و ادراک هم مغز نیست ولی ادراک بدون مغز نیز حاصل نمی شود لکن بعد از پدید آمدن بدون مغز می تواند بقاء داشته باشد. در مثال دیگری گفته شده رابطه ی نفس و بدن مثل رابطه ی قوّه جنسی و بدن است. بدن کودک دائماً در رشد است و هر لحظه کمال جدیدی را حاصل می کند تا به مرحله ی نوجوانی برسد در این برهه کمال جدیدی برای بدن حاصل می شود که همان قوّه ی جنسی یا ادراک جنسی است. نطفه نیز مراحلی را پشت سر هم طی می کند تا در یک مرحله به کمالی به نام نفس نائل می شود. بنا بر این همانطور که معنی ندارد با مختلّ شدن مغز یا اعضاء جنسی شخصی قوای ادراکی و جنسی او ، به مغز و اعضاء جنسی کس دیگری منتقل شوند ، انتقال نفس به بدن شخص دیگر ، به هنگام از دست رفتن قابلیّت بدن شخص اوّل نیز بی معنی است. 4. نظرات دیگر در باب ارتباط نفس و بدن.با صرف نظر از طرفداران حکمت متعالیه در بحث ارتباط نفس و بدن ، دیگر علمای ادیان همگی به دوگانگی نفس و بدن اعتقاد راسخ دارند. لذا ارتباط آن دو را ارتباط دو موجود حقیقتاً متمایز می دانند که به نوعی با هم در ارتباطند. امّا در باب اینکه نفس چگونه موجودی است ؟ و بعد از مفارقت از بدن چه وضعی خواهد داشت؟ علمای ادیان ــ با صرف نظر از طرفداران حکمت متعالیه ــ به دو گروه عمده تقسیم می شوند. نخست کسانی که تجرّد نفس را نپذیرفته آن را جسم مادّی لطیف می دانند ، و گروه دوم قائلین به تجرّد نفسند. گروه نخست خود به دو گروه تقسیم می شوند. اوّل کسانی که معتقدند نفس بعد از مفارقت از بدن تا روز قیامت فاقد هر گونه بدنی است ؛ و دوم آنان که معتقدند در عالم برزخ ، کالبد مادّی لطیفی برای نفس وجود خواهد داشت. روشن است که طبق نظر منکرین بدن برزخی ، تناسخ هم معنایی ندارد ، لکن خود این نظر ، هم با براهین عقلی صدرائیان مبنی بر وجود بدن مثالی در تقابل است ، هم با ظاهر بسیاری از آیات و روایات منافات دارد. نظر دوم نیز در حقیقت چیزی جز تناسخ نیست. چون در تناسخ هیچ فرقی نمی کند که بدن دوم ، بدن دنیایی باشد یا بدن مادّی برزخی ؛ همین که بدن دوم اوّلاً مادّی (قابل ) و ثانیاً به حقیقت ، بدن دوم باشد کافی است تا تناسخ صدق نماید.امّا آنان که تجرّد نفس را پذیرفته اند باز بر دو طیفند. برخی مثل فلاسفه ی مشّاء نفس را بعد از مفارقت از بدن بی نیاز از هر گونه بدنی می دانند ، امّا برخی دیگر قائل به وجود بدن برزخی مادّی و لطیف هستند. طبق نظر گروه اوّل باز تناسخ منتفی است لکن این نظر ، هم با براهین حکمت متعالیه مبنی بر وجود بدن برزخی غیر مادّی منافات دارد ، هم با ظواهر شرع در تضادّ است. نظر گروه دوم نیز در حقیقت نوعی از تناسخ است. مشابه آنچه در باره ی عالم برزخ گفته شد در مورد معاد جسمانی نیز مطرح است. گروهی منکر معاد جسمانی شده ، آن را فقط روحانی دانسته اند. گروه دیگری نیز آن را مادّی دانسته اند ؛ که به تمام معانی و توجیهاتی که کرده اند سر از تناسخ در می آورد. امّا نظر سوم نگرش حکمت متعالیه است که معاد را جسمانی لکن غیر مادّی می داند. یعنی بر آن است که بدن اخروی جسم است لکن جسم غیر مادّی. البته باید توجّه نمود که در نگاه فلاسفه مادّه با جسم یکی نیست. به نظر همه ی فلاسفه : « حقیقة کلّ شیءٍ بصورته لا بمادّته ــ حقیقت هر چیزی به صورت آن است نه به مادّه اش » ؛ حقیقت جسم نیز همان صورت جسمیّه است که اگر به مادّه ی فلسفی (هیولی ) ــ نه مادّه ی فیزیک ــ تعلّق گیرد آن را جسم مادّی گویند و اگر فاقد مادّه ، ولی همراه با عوارض و آثار مادّه مثل شکل و رنگ و مقدار باشد آن را جسم مثالی نامند ــ مانند صور خیالی و صور مورد مشاهده در خواب ــ و اگر فارغ از مادّه و آثارش باشد صورت معقوله ی جسم خواهد بود. البته درک این معنا برای کسانی که ورزیدگی کافی در حکمت متعالیه ندارند آسان نخواهد بود ؛ لذا بسیاری چنین سخنی را از سنخ اوهام و به قول خودشان از بافته های فلاسفه می شمرند ، غافل از آنکه اساساً جسم از اقسام جوهر است و هیچ جوهری به حسّ ادراک نمی شود. به قول معروف بشر حسّ جوهر یاب ندارد. بلکه حتّی بسیاری از اعراض نیز غیر محسوسند ؛ تنها چیزی که بالذّات به حسّ ادراک می شود کیف محسوس است و بس ؛ باقی اعراض نیز همگی معقولند. 5. آیات دالّ بر بطلان تناسخ« حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونتا ـــــــــــ آن گاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مى گوید:«پروردگارا ، مرا بازگردان ، شاید من در آنچه پشت سر گذاشته ام ، کار نیکى انجام دهم. حاشا ، این سخنى است که او گوینده ى آن است و پشت سرشان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند. » (مومنون:99 ، 100)از این آیه ی شریفه به وضوح استفاده می شود که بعد از مرگ بازگشتی وجود ندارد ؛ بخصوص که طبق این آیه ، افراد ناقص و رشد نیافته اند که طلب بازگشت می کنند ، و خداوند متعال می فرماید کلّا ... . « النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب : عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند؛ و روزى که قیامت برپا شود(مى فرماید:) «آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید! » (غافر : 46) طبق این آیه نیز کفّاری چون فرعون در عالم برزخ هر صبح و شام معذّبند و بازگشتی برای آنها نیست تا روز قیامت برپا شود که در آن روز برای همیشه در آتش اندخته می شوند. اگر جهنّم در همین آمد و شدهای تناسخی بود در آن صورت فرعونیان باید در آخرت به بهشت می رفتند در حالی که طبق این آیه عذاب اخروی آنها شدیدتر از عذاب برزخی آنهاست. >6. تفاوت تناسخ و مسخ برخی از قائلین تناسخ ادّعا نموده اند که قرآن کریم نیز مؤیّد تناسخ است و برای این منظور به آیات مسخ استشهاد نموده گفته اند: قرآن کریم تصریح دارد که عدّه ای از گذشتگان به صورت حیوانات درآمده اند و این همان تناسخ یا تماسخ مورد نظر امثال بودائیان است. حال باید این آیات بررسی شوند تا معلوم شود که آیا حقیقتاً ناظر به تناسخ یا تماسخ اصطلاحی هستند یا نه؟خداوند متعال می فرماید:« وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ : به طور قطع از حال کسانى از شما ، که در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند، آگاه شده اید. ما به آنها گفتیم:«به صورت بوزینه هایى طردشده درآیید!» (البقرة:65) « قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ : بگو: «آیا شما را از کسانى که موقعیّت و پاداششان نزد خدا بدتر از این است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده ، و از آنها، میمونها و خوکهایى قرار داده، و پرستش بت کرده اند؛ موقعیّت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست، گمراهترند. » (المائدة:60)« فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ : (آرى،) هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سرکشى کردند، به آنها گفتیم: « میمونهایى طردشده گردید !» (الأعراف:166) اهل تناسخ این آیات را ناظر به تماسخ اصطلاحی گرفته اند در حالی که ظاهر هیچکدام از این آیات ناظر به تماسخ اصطلاحی نیست. تماسخ اصطلاحی این است که نفس انسان بعد از مفارقت از بدنش به بدن یک حیوان تعلّق می گیرد ، در حالی که در این آیات هیچ شاهدی نیست که نشان دهد نفس این افراد از بدن خودشان خارج شده و به بدن حیوانی داخل شده است. مفادّ آیات شریفه این است که این افراد در همان حال که انسان بودند میمون یا خوک شدند. به عبارت دیگر اینها انسان بوزینه یا انسان خوک شدند ، از اینرو از درک وضعیّت خود در عذاب بودند. به همین سبب نیز خداوند متعال آنها را میمون ننامید بلکه قِرَدَةً خاسِئینَ (میمون ذلیل و مطرود ) خواندشان ؛ چون میمونهای عادی از میمون بودن خود در رنج نیستند ولی اینها از این واقعه در رنج بودند. در حالی که در تماسخ اصطلاحی نفس بعد از دخول در بدن حیوان ، نمی داند که قبلاً انسان بوده است و الّا خلط شخصیّت لازم می آمد. برای مثال اگر نفس انسانی به بدن یک فرد دیگر منتقل شد او باید خود را دو نفر ببیند و اگر هزاران بار تناسخ رخ داده باشد شخص باید هزار شخصیّتی شود. در حالی که اکثر انسانها خود را تک شخصیّتی می یابند و آنهایی هم که دو شخصیّتی هستند از نظر پزشکی دچار اختلال مغزی بوده با دارو درمان می شوند.امّا اینکه آیا طبق آموزه های فلسفی اجتماع دو نوع ــ مثلاً اجتماع انسان و میمون ــ در وجود یک موجود به نحو مسخ قرآنی ــ نه مسخ اصطلاحی ــ ممکن است یا نه؟ از نظر حکمت متعالیه و طبق مبنای تشکیک وجود ، جواب مثبت است لکن بیان آن نیازمند مؤنه ی فلسفی بسیار بالایی بوده فراتر از حدّ این مقال است. همین اندازه اشاره شود که در نگاه عمیق صدرایی انسان نوعی در کنار دیگر انواع نیست بلکه به تعبیر حاج ملاهادی سبزواری در شرح منظومه ، انسان نوع الانواع بوده کمالات جمیع انواع مادّی را داراست ؛ لکن از بین فراوان صوری که دارد به صورتی متناسب با صورت فطری اش ظاهر می شود. امّا اگر صفتی از صفات حیوانی یا شیطانی او چنان قوی شود که فطرت را تحت الشّعاع قرار داده مصداق «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها » شد ، عقلاً این امکان هست که صورتی متناسب با آن صفت غالب جای صورت فطری را بگیرد. این امر در عالم برزخ و قیامت به یقین رخ خواهد داد چون در آن عالم ، مادّه که مانع از تبدیل است مفقود می باشد لذا روایات فراوانی دلالت دارند که برخی از مردم متناسب با رذائل خود به صورت حیوانات محشور خواهند شد ؛ امّا در عالم مادّه به خاطر وجود مادّه که قابلیّت محدودی دارد چنین امری به طور عادی رخ نمی دهد مگر اینکه خداوند متعال از باب اعجاز چنین نماید ؛ چرا که با معجزه آنچه محال عادی ولی ممکن ذاتی است قابل تحقّق است. 7. نظرات در باب رجعت امّا در مورد رجعت آنچه مورد اتّفاق علمای شیعه است اصل رجعت است نه چگونگی آن. در چگونگی آن نیز مثل مساله ی بدن برزخی و اخروی دو قول عمده وجود دارد. برخی بر آنند که اهل رجعت با ابدان مثالی ظاهر خواهند شد ، در مقابل ، برخی نیز معتقدند که رجعت با بدن مادّی خواهد بود ؛ حال یا با بدنی که متشکّل از ذرّات بدن سابق خود شخص است یا با بدنی جایگزین آن از موادّی دیگر. اگر رجعت با بدن مثالی باشد روشن است که از باب تناسخ ملکی نخواهد بود. امّا اگر با بدن مادّی باشد دو حالت موجود است: یا با موادّ همان بدن سابق است یا با موادّی غیر از آن. بنا به فرض دوم یقیناً مشکل تناسخ پیش خواهد آمد ؛ امّا فرض اوّل جای بحث دارد. اگر معتقد شویم که با موت ، تعلّق نفس از بدن به طور کامل قطع می شود ، در این صورت بازگشت نفس به بدن سابق همان محذور تناسخ را خواهد داشت. یعنی به محض اینکه اجزاء بدن شخص به صورتی درآمدند که بتوانند قابل نفس شوند از جانب فیّاض نفوس به آن افاضه ی نفس خواهد شد همانگونه که به محض ایجاد قابلیّت در جنین نفس به آن افاضه می شود. در این حال اگر نفس سابق نیز به آن برگردد یک بدن دارای دو نفس خواهد شد. و اگر وجود دو نفس در یک بدن را مجاز بدانیم ، وجود بی نهایت نفس در یک بدن نیز مجاز خواهد بود که فساد آن روشن است. همچنین به هنگام آماده شدن بدن ، اگر بازگشت نفس شخص به آن مجاز باشد بازگشت همه ی نفوس به آن بدن نیز مجاز خواهد بود که باز لازم می آید کثیر بودن یک نفر. امّا اگر اثبات شود که ارتباط نفس و اجزاء بدن با مردن قطع نمی شود در آن صورت ، نفس به خاطر داشتن یک نحوه تعلّق ضعیف به بدن سابق خودش توان بازگشت به آن را خواهد داشت. همانگونه که در حال اغماء و کُما ارتباط نفس و بدن به شدّت کم می شود تا آنجا که تدبیر نفس نسبت به بدن تنها در حدّ تدبیر نفس نباتی نسبت گیاه است ، امّا به محض این که مانع برطرف می شود نفس تدبیر کامل خود را از سر می گیرد. امّا سوال اینجاست که آیا تعلّقی ضعیفتر از تعلّق موجود در حالت کما نیز وجود دارد که شخص در آن حال بی نیاز از تغذیه و ضربان قلب و امثال آنها باشد؟ از آیات قرآن کریم استفاده می شود که چنین تعلّقی حقیقتاً موجود است. خداوند متعال درباره ی اصحاب کهف می فرماید: « وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً : و (اگر به آنها نگاه مى کردى) مى پنداشتى بیدارند؛ در حالى که در خواب فرو رفته بودند. و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم(تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود(و نگهبانى مى کرد). اگر نگاهشان مى کردى، از آنان مى گریختى؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد. » (کهف:18) و در ادامه فرمود: « وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً : آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال(نیز) بر آن افزودند. » (کهف: 25)از این آیات شاید بتوان استفاده نمود که حالتی خواب مانند وجود دارد که در آن تعلّق نفس نسبت به بدن حفظ می شود ولی در عین حال شخص به معنی عرفی و حتّی پزشکی آن مرده است. شاید سالم ماندن جسد برخی اهل ایمان نیز به خاطر وجود چنین تعلّقی بین نفس و بدن باشد. برای مثال گفته شده جسد شیخ صدوق بعد از قریب هزار سال از وفاتش همچنان سالم در قبرش مشاهده شده است. همچنین گفته شده جسد حرّ بن یزید ریاحی بعد از قرنها چنان سالم مانده بود که وقتی دستمال از سرش برداشتند خون تازه از آن جاری شد. در مورد شهدای دفاع مقدّس نیز مواردی مشاهده شده که سالها بعد از دفنشان همچنان سالم بوده اند.شاهد این ادّعا که اصحاب کهف بین موت و حیات بوده اند نه در حال خواب این است که خداوند متعال در باره ی آنها از واژه ی «رُقُودٌ» استفاده نمود نه از کلمه ی « نوم » و رقود با کلمه مرقد که به مدفن و قبر گفته می شود از یک ریشه اند. « وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ . قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ : (بار دیگر) در«صور» دمیده مى شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوى پروردگارشان مى روند. مى گویند: «اى واى بر ما ، چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟! (آرى) این همان است که خداوند رحمان وعده داده ، و فرستادگان(او) راست گفتند.» » (یس:52)بر این اساس شاید بتوان گفت که اهل رجعت از بین کسانی خواهند بود که جسدشان به خاطر نوعی تعلّق نفس به آن همچنان سالم مانده است. اگر این احتمال درست باشد در آن صورت مشکل تناسخ نیز در کار نخواهد بود. چون زنده شدن این افراد مثل بیدار شدن از خواب یا کُما و امثال آن است نه از باب تعلّق دوباره ی نفس به بدن. در عالم طبیعت نیز مواردی مشاهده شده که نشان می دهد نوع خاصّی از تعلّق ضعیف بین نفس و بدن می تواند موجود باشد که لازمه اش ظهور علائم حیاتی نیست. برای مثال ویروسها خارج از محیط سلولی ، موجوداتی به ظاهر بی جان هستند که هیچگونه علائم حیات را از خود بروز نمی دهند ولی به محض اینکه در محیط مناسب قرار می گیرند جان گرفته فعّال می شوند. تخم برخی انگلها و همچنین گیاهان نیز در محیطهای غیر آماده چنین حالتی را دارند. طبق نظریّه ی دیگری که حضرت امام راحل (ره) از جناب میرداماد نقل فرموده اند. ــ ر.ک:معاد از دیدگاه امام خمینی ، ص73 ــ شاید بتوان مساله ی رجعت را بیش از این نیز وسعت داده شامل جسدهای پوسیده نیز دانست. بسط آن نظریّه این است که نفس داری دوگونه تعلّق نسبت به بدن است . نفس یک تعلّق خود آگاه به صورت انسانی بدن دارد که به واسطه ی آن آدمی اراده می کند ، ادراک می نماید و ... و تعلّق ناخود آگاهی نیز نسبت به تک تک اجزاء بدن دارد که به سبب آن تک تک اجزاء بدن شخص ، حتّی اتمها و الکترونها و کوارکهای وجود او توسّط نفس تدبیر می شوند تا زمینه برای تدبیر کلان بدن و کسب کمالات از طریق آن مهیّا گردد. با فرض درستی این نظریّه می توان گفت هنگام مرگ ، آنچّه از بین می رود تعلّق کلان نفس است نه تعلّق آن به تک تک اجزاء. لذا حتّی اگر اجزاء بدن شخص در کلّ زمین نیز پخش شود باز نفس به آنها تعلّق خواهد داشت. البته شاید اگر اجزاء نزدیک هم باشند تعلّق نفس به آنها قویتر باشد. و شاید از همین رو باشد که از نظر شرع مثله کردن میّت حرام است و نیز واجب است تمام اجزاء بدن او در قبرش قرار گیرند و نیز نبش قبر حرام است و میّت محترم شمرده می شود و باید او را غسل داد و بر او نماز خواند و ... این مبنا با آیات پیش گفته نیز قابل استدلالند. آنجا که خداوند متعال فرمود: « وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ . قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ : (بار دیگر) در«صور» دمیده مى شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوى پروردگارشان مى روند. مى گویند: «اى واى بر ما ، چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟! (آرى) این همان است که خداوند رحمان وعده داده ، و فرستادگان(او) راست گفتند.» » (یس:52)چون طبق این آیات نوعی حالت خواب گونه مثل حالت اصحاب کهف ـ البته ضعیفتر ـ برای همگان ثابت شده است. به هر حال اگر این مبنا اثبات شود باز رجعت دنیوی از سنخ تناسخ نخواهد بود چون همین تعلّق نفس به اجزاء بدن سابق کافی است تا هنگام جمع شدن اجزاء کنار همدیگر و آماده شدن بدن سابق برای دریافت حیات ، نفس دیگری نمی تواند به آن تعلّق گیرد. چون اگر نفس دیگری بخواهد به آن تعلّق گیرد باید به تک تک اجزاء آن نیز تعلّق گیرد ؛ ولی این امر میسور نیست چون نفس خود همین بدن از قبل به آن اجزاء تعلّق داشته است. لذا طبق این نظریّه نیز در حقیقت بازگشتی در میان نیست بلکه نفس تعلّق سابق خود را که در اثر متلاشی شدن بدن ، ضعیف شده است دوباره تقویت می کند. همچنین طبق این مبنا معاد جسمانی مورد نظر برخی متکلّمین ، که جسم اخروی را بازسازی شده ی همان جسم مادّی دنیوی می دانند ، نیز منجر به تناسخ نخواهد شد. البته شبهات دیگری همچون شبهه آکل و مأکول در مورد آن همچنان به قوّت خودشان باقی خواهند بود. همچنین باید توجّه داشت که بنا به اصل حرکت جوهری و آیات قرآن کریم انسان دو گونه موت دارد. موت طبیعی و برگشت ناپذیر به اجل مسمّی که با به اتمام رسیدن حرکت جوهری شخص ، تحقّق آن حتمی است و محال است ثانیه ای به تأخیر افتد ؛ و موت اخترامی به اجل معلّق که ناشی از مختلّ شدن بدن بوده سبب می شود تعلّق نفس از بدن بریده شود. از نظر حکمت متعالیه رجعت برای کسانی که با موت طبیعی مرده اند عقلاً محال است ولی برای گروه دوم امکان ذاتی دارد.برای مطالعه ی بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید.ـ معاد از دیدگاه امام خمینی ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)ـ تفسیر تسنیم ، آیةالله جوادی آملی ، ج 5 ، ذیل آیه ی 65 و 66 بقرهـ معاد یا بازگشت به سوی خدا ، استاد محمّد شجاعی (دو جلدی) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image